Authors
University of Tehran
Abstract
Keywords
1. مقدمه
محدودیت توالی رسایی (Sonority Sequencing Constraint (=SSC/Son-Seq)) در زبان فارسیِ نو موارد نقض فراوانی دارد. تاکنون علمالهدی (2000)، اسلامی و بیجنخان (1384) و احمدی (در دست انتشار) رواییِ کمّیِ محدودیت مزبور در زبان فارسی نو را بر اساس دادگان یا پیکرههایی زبانی، و از رهگذر پیمایش آماری، به بررسی گذاشتهاند. یافتههای علمالهدی (همان: 138) و احمدی (همان) دربارة خوشههای صامت در پایانة هجاهای فارسی، چه در مقیاس گونهها (types) و چه در مقیاس نمونهها[2] (tokens)، ترتـّبی آماری از این دست را به دست داده است:
(1) خوشههایی با شیب صفر منحنی رسایی > خوشههای ناقض SSC > خوشههای تابع SSC
علاوه بر این، علمالهدی (همان: 175-172) نشان داده است که در فارسی نو، گرایش به «نقض» محدودیت رسایی در وامواژهها، بهویژه در واژههای برگرفته از عربی، بیش از چنان گرایشی در واژههای فارسیِ سره است. بر این اساس، و نیز با استنباطی شهودی و نگاهی اجمالی بر موارد نقض SSC در زبان فارسی، چنین به ذهن متبادر میگردد که گویی با ورود کلمات عربی به زبان فارسی در دورة اسلامی، الگوی تبعیت زبان فارسی از محدودیت رسایی دچار دگرگونیهای اساسی شده، زیرا که شمار فراوانی از موارد نقض آن محدودیت از زبان عربی به فارسی دری وارد گردیده است. در پاسخ به چنین شبههای، علمالهدی (همان: 175)، بدون توسل به استدلالهای درزمانی و تنها به اتکای قیاس دو دادگان خود از هجاهای فارسی نو، که یکی مختص واژههای فارسی سره (DPS) و دیگری برگرفته از تمامی واژهها، اعم از اصیل و دخیل است (DBS)، تصریح میکند که: «در نتیجة ورود واژههای دخیل، الگوی کلیِ [آماری در واجآراییِ] خوشههای صامت در زبان فارسی [از حیث محدودیت توالی رسایی]، و یا حتی نوع ترجیحها (preferences) [از این حیث]، تغییری نکرده، بلکه تنها «شدت» ترجیحها [یا گرایشها]ست که تغییر کرده است». اما مقالة حاضر در پی آن است که صحت وسقم چنان شبههای را، این بار با شیوهای درزمانی، به آزمون بگذارد؛ پس پرسش پژوهش حاضر آن است که آیا الگوی کلی آماری در رعایت یا نقض محدودیت توالی رسایی، در گذر از فارسی میانه به فارسی نو، تفاوتی اساسی یافته است و آیا شمِّ واجی فارسیزبانان در این گذار زمانی از این جهت تغییری بنیادین پذیرفته است.
در این راستا، به پیمایش آماری خوشههای صامت در واژههای فارسی میانه، از رهگذر دادگان فرهنگ کوچک زبان پهلوی (گردآوردة دیوید نیل مکنزی)، روی آوردهایم و نتایج را با آنچه از فارسی نو در دست داریم قیاس کردهایم. البته قیاس نتایج حاصل از دادگانهای فارسی میانه و فارسی نو تنها در صورتی میتوانست سودمند باشد که از سطح دو دادگان محدود فراتر برود و به قیاس احکامی کلی دربارة این دو دوره از زبان بینجامد. از این رو برای دست یابی به چنان تعمیمها و احکامی کلی، ناگزیر از فنون آمار استنباطی بهره گرفتهایم. پس، تفاوت رویکرد این مقاله با پژوهش علمالهدی، جدا از صبغة درزمانی، توسل به آزمونهای آمار استنباطی نیز هست. پژوهش علمالهدی، خصوصاً در بخش قیاس واژههای فارسی سره و وامواژهها، از سطح آمار توصیفی فراتر نرفته و لذا یافتههایش صرفاً در محدودة دادگان وی از فارسی نو میتواند معتبر باشد، و نـه به عنوان احکامی عام برای کل زبان فارسی نو. نتایج نهاییِ تحقیق حاکی از آن است که الگوی کمّی (1) (در فوق) در تمامی سطوح آماری، اعم از «گونه»ها، «نمونه»ها، «بسامد تکرار در پایان واژه» و «بسامد تکرار در پایان تمامی هجاها»، برای هر دو زبان فارسی میانه و فارسی نو برقرار است و در دو سطح «گونه»ها و «نمونه»ها، حتی نسبت یا نحوة توزیع خوشهها در سه طبقة مبتنی بر SSC نیز در دو دورة میانه و نو از زبان فارسی تغییری نکرده است.
مقالة حاضر، جدا از این مقدمه، در چهار بخش کلی سامان گرفته است: در بخش 2، تعاریف و مفاهیم نظری ارائه گردیده. پس از آن، تحلیل آماری خوشههای صامت پایانی در فارسی میانه و قیاس آنها با فارسی نو در دو سطح کلی صورت گرفته: بررسی گونهها (بخش 3) و بررسی نمونهها و بسامد تکرارها (بخش 4). در هر یک از این دو سطح نیز ابتدا با رویکرد آمار توصیفی و سپس با رویکرد آمار استنباطی به تحلیل دادهها پرداخته شده است. در استنباطهای آماری مربوط به هر بخش، نخست امکان تعمیم نتایج حاصل از دادگان مکنزی به کل زبان فارسی میانه بررسی گردیده و سپس قیاس چگونگی توزیع خوشهها در فارسی میانه و فارسی نو صورت گرفته است. بدین ترتیب بخش 3 و 4 ساختاری مشابه دارند جز آنکه در بخش 4، بنا به ضرورت، تبیین چهارچوب مفروض مؤلفان برای تقطیع هجایی کلمات فارسی میانه در زیربخش 2-4 در دستور کار قرار گرفته، و سرانجام، جمعبندی مختصر نتایج تحقیق در بخش 5 عرضه گردیده است.
2. تعاریف و مفاهیم
محدودیت توالی رسایی، که امروزه در نظریة بهینگی جزء محدودیتهای نشانداری به کار میرود (برای نمونه نک. کاگر 1999: 267 و 288؛ مکارتی 2008: 272 و 273)، سابقهای افزون بر یکصد سال در مطالعات واجشناسی دارد (نک. کلمنتس 1990: 284 - 287؛ پرایس 1980: 328؛ پارکر 2002: فصول 1 - 3) و در رویکردهای اشتقاقی از واجشناسی زایشی نیز با عنوان «اصل توالی رسایی» به کار میرفته است. این اصل بنا به تقریر کنستویچ (1994: 254) چنین است: «در آغازة هجا، هرچه به هستة هجا نزدیکتر میشویم، میزان رسایی واحدهای واجی افزایش مییابد و در پایانة هجا هرچه از هستة هجا دورتر میشویم میزان رسایی واحدهای واجی کاهش مییابد». بدین تقدیر، در زبان فارسی که خوشههای صامت فقط در پایانة هجا یافت میشوند، منحنی تغییرات رسایی در نیمهجای دوم از هر هجا (شامل هسته و پایانه) را به دو طبقة کلی میتوان تقسیم کرد: چنانچه این منحنی نزولی مطلق، یعنی دارای شیب منفی، باشد، محدودیت رسایی رعایت گردیده و در غیر این صورت، به هر شکل دیگری که باشد، محدودیت مزبور نقض شده است. اما در ادبیات این موضوع، از میان موارد نقض محدودیت رسایی، به طور خاص، وضعیتی را که شیب منحنی مزبور صفر است (plateau/flat) (یعنی میزان رسایی از یک واحد واجی به واحد دیگر تغییری نمیکند) برجسته ساختهاند و میان آن و سایر اَشکال منحنی رسایی در وضعیت نقض محدودیت توالی رسایی، تمایز قائل شدهاند (نک. کلمنتس 1990: 302، 310 و مورلی 1999: 20-28) و با سنجههایی نظیر اصل پراکندگی رسایی (Sonority Dispersion Principle) شیب صفر منحنی رسایی را از سایر شقوق نقض محدودیت توالیِ رسایی، مطلوبتر و بینشانتر دانستهاند. علمالهدی (همان: 138، 174) نیز در بررسی هجاهای زبان فارسی از منظر محدودیت توالی رسایی به تفکیک سهگانة «نقض»، «رعایت» و «رسایی ثابت» دست زده است. از این رو ما نیز برای حفظ آن سنّت علمی در این گونه مطالعات و نیز برای امکان قیاس یافتههایمان با نتایج علمالهدی دربارة زبان فارسی، همان تفکیک سهگانه را پی خواهیم گرفت.
از آنجا که نقش ویژگی رسایی در واجآرایی اساساً مبتنی بر این اصل است که واحدهای واجی از درجات مختلف رسایی برخوردارند، در بهکارگیری یا پرداختن به ویژگی رسایی پیشتر لازم است که درجة رسایی هر واحد واجی را تعریف کرده باشیم، یا به تعبیر دیگر، مشخص کرده باشیم که برای آحاد واجی به کدام سلسلهمراتبِ رسایی (sonority hierarchy) قائلیم. در تاریخ مطالعات واجشناختی در باب هجابندی و ساخت هجا، مقیاسهای رسایی متعدد و متنوعی از سوی واجشناسان و آواشناسان به دست داده شده که آخرین آنها (در حد جستجوی نگارندگان) متعلق به پارکر (2002: 240) است. در نگاهی تقلیلگرایانه میتوان گفت که یافتههای تفصیلی وی، صرفنظر از بسیاری جزئیات و موردکاویها، میتواند مؤیّد مقیاس کلی ذیل باشد که پیشتر نیز مبنای کار واجشناسان واقع میگردید:
(2) انسدادی و انسایشی < سایشی < خیشومی < روان < غلت < واکه
و ما در تحقیق خود همین مقیاس رسایی را مبنا قرار دادهایم، جزآنکه برای حصول امکان قیاس میان یافتههای خود با یافتههای پیشینیان (نظیر علمالهدی 2000)، ناگزیر شدهایم میان انسدادی و انسایشی نیز تمایز و ترتّبی قائل شویم و به پیروی از برخی مقیاسهای رسایی قدیمتر، نظیر هَنکـَمر و اِیسِن (1974)، لَس (1984) و گلدسمیت (1990) (به نقل از پارکر 2002: 71)، انسایشی را رساتر از انسدادی فرض کنیم.
بر این اساس، از این پس وضعیت شیب منحنی رسایی در خوشههای صامت، در قالب ترکیبهای دوبهدو از شش طبقه مذکور در مقیاس رسایی (2) تحلیل خواهد شد. ترکیبهای دوتایی این طبقات در جدول (1) (در بخش 3 از مقالة حاضر) در سه بخش کلی به این شرح گرد آمده است: بخش الف) ترکیبهایی با شیب صفر منحنی رسایی؛ بخش ب) ترکیبهایی با منحنی صعودی رسایی (موارد نقض SSC)؛ و بخش ج) ترکیبهایی با منحنی نزولی رسایی (موارد رعایت SSC).
3. تحلیل آماری گونهها
مراد از آمار گونهها خوشههای صامت تعداد خوشههایی است که ساختی متمایز با یکدیگر دارند؛ به تعبیر دیگر، تعداد -C1C2 هایی است که لااقل در یکی از C1 یا C2 با یکدیگر متفاوت باشند. برای مثال، عدد 6 در مقابل liq+stop در جدول (1) به معنای آن است که شش نوعِ متفاوت خوشة صامت پایانی در فارسی میانه داریم که عنصر اول در آنها روان و عنصر دوم انسدادی است: lg، rb، rd، rg، rk، rt؛ چنانکه میبینیم، از این شش خوشه، هیچ خوشهای نیست که هر دو صامت سازندهاش با خوشة دیگر یکسان باشد. در این مرحله، بسامد تکرار هر خوشه، چه در سطح هجا و چه در سطح کلمه، لحاظ نگردیده است.
1-3. توصیف آماری
برای استخراج آمار گونهها خوشههای صامت پایانی در فارسی میانه، تنها از مرز پایانی «کلمات» بهره گرفتهایم. بر اساس اصل مشروعیت، که بیان دقیقتر آن پس از این در بخش 2-1-4خواهد آمد، میتوان ادعا کرد که مجموعة گونهها یا گونهها خوشههای صامت در پایانة «هجا»های هر زبان زیرمجموعهای است از گونهها خوشههای صامت در پایان «کلمات» همان زبان. مطابق این اصل، هر رشته از صامتها را به شرطی میتوان پایانهای مجاز برای یک هجا در نظر گرفت که آن رشته، جایی در پایان کلماتِ همان زبان ظاهر شده باشد. پس اگر گونهها خوشههای موجود در پایان کلمات استخراج شود، میتوان تا حد زیادی مطمئن بود که در پایانة هجاهای میان واژه نیز چیزی اضافه بر آن وجود نداشته است. بر این مبنا، تمامی گونهها خوشههای صامت در پایان «کلمات» فارسی میانه در دادگان مکنزی استخراج شد و آمار آن گونهها، بسته به طبقة رساییِ هر یک از صامتهای سازندة خوشه، در جدول (1) مرتب گردید. دو خوشة سهعضوی ršt و xšt (که آمار اندکی دارند) از محاسبات کنار گذاشته شد و تنها به خوشههای دوعضوی بسنده گردید.[3]
جدول (1) گونههای خوشههای صامت پایانی در پهلوی و تفکیک آنها بر اساس محدودیت توالی رسایی
طبقة ترکیبیِ خوشه |
گونههای موجود |
حالات ممکن |
درصد (نسبت موجود به ممکن) |
بخش الف: منحنی رسایی با شیب صفر (رسایی ثابت) |
|||
stop+stop |
3 |
36 |
8.333333 |
affr+affr |
0 |
4 |
0 |
fric+fric |
3 |
64 |
4.6875 |
nas+nas |
1 |
4 |
25 |
liq+liq |
0 |
4 |
0 |
glid+glid |
0 |
4 |
0 |
مجموع |
7 |
116 |
6.034 |
بخش ب: منحنی رسایی با شیب مثبت (صعودی)(نقض SSC) |
|||
stop+affr |
0 |
12 |
0 |
affr+fric |
0 |
16 |
0 |
stop+fric |
1 |
48 |
2.083333 |
nas+liq |
0 |
4 |
0 |
liq+glid |
1 |
4 |
25 |
nas+glid |
1 |
4 |
25 |
fric+nas |
10 |
16 |
62.5 |
fric+liq |
6 |
16 |
37.5 |
affr+nas |
0 |
4 |
0 |
affr+liq |
0 |
4 |
0 |
stop+nas |
0 |
12 |
0 |
fric+glid |
3 |
16 |
18.75 |
affr+glid |
0 |
4 |
0 |
stop+liq |
2 |
12 |
16.66667 |
stop+glid |
0 |
12 |
0 |
مجموع |
24 |
184 |
13.044 |
بخش ج: منحنی رسایی با شیب منفی (نزولی)(رعایت SSC) |
|||
affr+stop |
0 |
12 |
0 |
fric+affr |
1 |
16 |
6.25 |
fric+stop |
9 |
48 |
18.75 |
liq+nas |
1 |
4 |
25 |
glid+liq |
0 |
4 |
0 |
glid+nas |
0 |
4 |
0 |
nas+fric |
1 |
16 |
6.25 |
liq+fric |
3 |
16 |
18.75 |
nas+affr |
1 |
4 |
25 |
liq+affr |
0 |
4 |
0 |
nas+stop |
3 |
12 |
25 |
glid+fric |
0 |
16 |
0 |
glid+affr |
1 |
4 |
25 |
liq+stop |
6 |
12 |
50 |
glid+stop |
3 |
12 |
25 |
مجموع |
29 |
184 |
15.761 |
در ستون «حالات ممکن»، با توجه به فهرست صامتهایی که مکنزی در آغاز فرهنگ خود برای زبان فارسی میانه ارائه کرده (و طبیعتاً تفاوتهایی با فهرست صامتها در واجگان فارسی امروز دارد) برای هر طبقة ترکیبی (مثلاً stop+stop) گونهها ممکن خوشههای صامت از طریق اصل ضرب محاسبه شده و در ستون سمت راست، نسبت گونهها موجود به گونهها ممکن برحسب درصد ذکر گردیده است.
محاسبة حالات ممکن و درصدهای مذکور در ستون سمت راست بیشتر بدان جهت بوده که نشان دهیم هر ترکیب چه مقدار از ظرفیت ممکن خود را به ظهور رسانده است و از این طریق، در پیمایشهای آماری، پرتعداد بودنِ اولیة هر طبقه، عاملی گمراهکننده در قیاسهای آماری مابعدی نباشد. این موضوع با ذکر مثالی روشنتر خواهد شد: ترکیب fric+stop، به لحاظ تعداد خام گونههای خوشهها، رتبة بالایی را به خود اختصاص میدهد و از طبقاتی نظیر liq+stop یا liq+nas بسیار بالاتر قرار میگیرد؛ اما با در نظر گرفتنِ اینکه دو طبقة سایشی و انسدادی هرکدام طبقات پُرتعدادی هستند و لذا در عالَم امکان، ترکیب fric+stop توان ظهور خوشههای بسیار متنوعتری از آنچه اکنون هست را داشته است، میتوان دریافت که فعالیت ترکیبسازی در این گروه یا، به تعبیر علم شیمی، «میل ترکیبی» عناصر این دو طبقه با یکدیگر، آن مقدار که در بدو امر به نظر میرسد زیاد نبوده و بنابراین با سنجة «نسبت حالات موجود به حالات ممکن»، این گروه رتبهای پایینتر از دو گروه liq+stop و liq+nas را احراز میکند. با این وصف، میتوان با قدری تسامح ادعا کرد که ستون سمت راست از جدول (1) عملاً بازنمای میزان فعالیت ترکیبسازی یا میل ترکیبی عناصر موجود در هر گروه از ترکیبهاست.
حال، از قیاس ردیفهایی که در جدول (1) عنوان «مجموع» یافتهاند، نتایج زیر حاصل میشود:
نتیجة (1): در دادگان مکنزی از فارسی میانه، خوشههای صامت پایانی که SSC را رعایت میکنند بیشترین تعداد گونهها را دارند، و پس از آنها، خوشههای ناقض SSC و در آخر، خوشههایی قرار میگیرند که منحنی رسایی در آنها در گذر از یک عنصر به عنصر دیگر تغییری نمیکند.
با توضیحاتی که پیش از این در باب علت محاسبة نسبت حالات موجود به حالات ممکن ذکر کردیم، نتیجة دوم را نیز بر اساس ستون سمت راست از جدول (1) میتوان چنین بیان کرد:
نتیجة (2): در دادگان[4] فارسی میانه، از خوشههای صامت پایانی، آن گروه که تابع SSC است بیشترین استفاده را از تنوعات بالقوة خود کرده و مصادیق بیشتری از آنها را به ظهور رسانده است، و پس از آن به ترتیب گروه خوشههای ناقض SSC و گروه خوشههایی با شیب صفر منحنی رسایی قرار میگیرند.
نکتة قابل توجه آنکه این الگو یا رابطة کمّی میان سه وضعیت کلان منحنی رسایی، درست همان است که علمالهدی (همان: 138) برای فارسی نو، به اتکای دادگان مبنای خود، یعنی DBS، به دست آورده (نک. رابطة (1) در بخش 1 از مقالة حاضر)، و احمدی (در دست انتشار) نیز با دادگانی وسیعتر از فارسی نو، یعنی «واژگان زایای پژوهشکدة پردازش هوشمند علائم: VZP» (اسلامی و همکاران 1383)، همان نتیجه را تأیید و اثبات کرده است:
جدول (2) آمار گونههای خوشههای صامت پایانی در فارسی میانه و فارسی نو از حیث رعایت یا نقض SSC
فارسی نو(VZP) |
فارسی نو(DBS) |
فارسی میانه |
|
111 |
93 |
29 |
رعایت SSC |
82 |
78 |
24 |
نقض SSC |
40 |
38 |
7 |
رسایی ثابت |
این یافتهای مهم است که رابطۀ «بیش و کمی» میان تعداد خوشههای صامت پایانی در هریک از این سه وضعیت کلی منحنی رسایی، نه تنها در دو دادگان مختلف برای فارسیِ نو یکسان است، بلکه در مسیر زمان هم که به عقب باز میگردیم، در دادگانی از زبان فارسی میانه نیز این نسبت یا رابطهعددی همچنان حفظ میشود.
جدول (3) نشان میدهد که آنچه در نتیجة (2) برای دادگان مکنزی از فارسی میانه بیان گردید نیز برای دو دادگان DBS و VZP از فارسی نو صادق است؛ یعنی در این دو دادگان اخیر هم طبقة رعایت SSC، در قیاس با دو طبقة نقض SSC و رسایی ثابت، بیشترین استفاده را از تنوعات بالقوة خوشهها کرده و درصد بیشتری از گونهها خوشههای ممکن را به ظهور رسانده، و طبقة «رسایی ثابت»، از این حیث، در رتبة آخر قرار گرفته است.
جدول (3)گونههای خوشههای صامت پایانی در فارسی میانه و فارسی نو از حیث رعایت یا نقض SSC
(نسبت حالات موجود به حالات ممکن در مقیاس درصد)
فارسی نو(VZP) |
فارسی نو(DBS) |
فارسی میانه |
|
21/57 |
93/47 |
761/15 |
رعایت SSC |
26/42 |
20/40 |
044/13 |
نقض SSC |
36/28 |
95/26 |
034/6 |
رسایی ثابت |
2-3. استنباط آماری
1-2-3. فارسی میانه
دادگان مکنزی صرفاً نمونهای آماری (sample) از کل جامعة آماریِ (population) کلمات (یا هجاها) در فارسی میانه است؛ لذا برای تعمیم احکام ناشی از این دادگان به کل جامعة آماری مزبور، لازم است رواییِ چنین تعمیمهایی از رهگذر آزمونهای آمار استنباطی بررسی شود؛ اما برای بهکارگیری آزمونهای آمار استنباطی، پیششرط لازم آن است که دادگان مکنزی به روش «نمونهگیری تصادفی» از کل جامعة کلمات فارسی میانه گزینش شده باشد، که اثبات چنین مدعایی اکنون میسر نیست زیرا به درستی نمیدانیم که گذر تاریخ چگونه و با چه منطقی آثاری از دورة ساسانی را محو کرده و آثاری را در اختیار ما گذاشته است. حال دو شیوه را میتوان پیگرفت: نخست آنکه احکام مبتنی بر دادگان مکنزی را صرفاً در محدودة همین دادگان روا بدانیم و از هرگونه تعمیم آن به کل جامعة فارسی میانه پرهیز کنیم؛ به عبارت دیگر، دادگان مکنزی را گونهای جامعة آماری در نظر بگیریم و نه نمونة آماری؛ که در این صورت قیاس آن با فارسی نو نیز بیمعنا میشود. اما شیوة دوم آن است که دادگان مکنزی را، که نوعی «نمونة در دسترس» (accessible sample) است، در تحلیلهای آمار استنباطی، جهت تعمیم احکامی به کل فارسی میانه، به کار گیریم، البته با پذیرفتنِ اینکه هرگاه تصادفی نبودن انتخاب واژههای مکنزی اثبات گردد، روایی آزمونهای آماری در بحث حاضر نیز میتواند محل تردید واقع شود.
در جدول (4)، برای هریک از دادگانهای فارسی میانه و نو، نخست بر اساس آمارهای جدول (2)، نسبت تعداد گونههای خوشههای موجود در هریک از سه طبقة مبتنی بر SSC را به کل خوشههای گزارششده در آن دادگان محاسبه کرده، حاصل را به صورت درصد ذکر کردهایم. آنگاه جهت بررسی امکان تعمیم چنین درصدها و نسبتهایی به کل جوامع آماری فارسی میانه و نو، حدود اطمینان (Confidence Intervals) را برای سطح اطمینان 95% و90% در سمت راست هر درصد آوردهایم (حد بالا در خانة فوقانی و حد پایین در خانة زیرین آمده است).
جدول (4)حدود اطمینان برای درصد گونههای خوشههای صامت پایانی در فارسی میانه و نو
فارسی نو(VZP) |
فارسی میانه |
|
||||
CI= 90% |
CI= 95% |
64/47% |
CI= 90% |
CI= 95% |
33/48% |
رعایت SSC |
02/53 |
05/54 |
94/58 |
97/60 |
|||
26/42 |
23/41 |
72/37 |
69/35 |
|||
34/40 |
32/41 |
19/35% |
4/50 |
4/52 |
40% |
نقض SSC |
04/30 |
06/29 |
6/29 |
6/27 |
|||
23/21 |
01/22 |
17/17% |
49/18 |
79/19 |
67/11% |
رسایی ثابت |
11/13 |
33/12 |
85/4 |
55/3 |
چنانکه مشاهده میشود، در ستون فارسی میانه، حد بالای «رسایی ثابت» و حد پایین «نقض SSC» با یکدیگر فاصلة چشمگیری دارند و لذا میتوان با احتمال 95% مطمئن بود که در کل زبان فارسی میانه نیز گونهها خوشههای ناقض SSC تعدادشان از گونهها خوشههای دارای رسایی ثابت بیشتر بوده است. اما میان حد بالای طبقة نقض SSC و حد پایین طبقة رعایت SSC همپوشی قابل توجهی هست و بنابراین، این امکان وجود دارد که در کل فارسی میانه، بر خلاف آنچه در نتیجة (1) برای دادگان مکنزی بیان کردیم، گونهها خوشههای تابع SSC تعدادشان از گونهها خوشههای ناقض SSC کمتر بوده باشد؛ اما این تنها یکی از دو امکانِ منتج از همپوشی آن فاصلههای اطمینان است و طبعاً این امکان هم منتفی نیست که نتیجة (1) (دربارة افزونی آماریِ طبقة رعایت SSC نسبت به طبقة نقض SSC) همچنان در کل فارسی میانه نیز برقرار بوده باشد.
2-2-3. قیاس فارسی میانه با فارسی نو
در جدول (4) در ستون مربوط به فارسی نو، قیاس حدود اطمینان در سه طبقة مبتنی بر SSC نشان میدهد که رابطة (1) (مذکور در بخش 1 از مقالة حاضر) را با اطمینان 90% میتوان به کل فارسی نو تعمیم داد. در سطح اطمینان 95% نیز تنها اندکی همپوشی میان حد بالای طبقة نقض SSC و حد پایین طبقة رعایت SSC رخ میدهد که آن نیز قابل اغماض است و بنابراین، تقریباً با اطمینان 95% هم میتوان همان ادعا را برای فارسی نو تکرار کرد.
اکنون جدول (2) را در حکم یک جدول پیشامدی (contingency table) در نظر میگیریم و فرض صفر را چنین تعریف میکنیم که: عامل «نوع دادگان» (اعم از اینکه VZP باشد یا DBS و یا مکنزی)، یا به تعبیر درستتر: عامل نوع زبان (اعم از اینکه فارسی میانه باشد یا فارسی نو)، در عملکرد عامل «SSC» تأثیری نداشته است. حاصل آزمون خیدو 815/1=χ2، 770/0=p (05/0=α، 4=df) فرض صفر را رد نمیکند. بنابراین، میتوان چنین گفت:
نتیجة (3): در سطح «گونههای» خوشههای صامت پایانی، تفاوت معناداری میان نحوة توزیع خوشهها در سه طبقة «رعایت SSC»، «نقض SSC» و «رسایی ثابت» در فارسی میانه و فارسی نو مشاهده نمیشود و میتوان نحوة توزیع مزبور در این دو دوره از زبان فارسی را یکسان فرض کرد.
چنین نتیجهای با آنچه در بخش پیشین از حدود اطمینان برای فارسی میانه به دست آوردیم تعارضی ندارد. در آنجا، حدود اطمینان این امکان را منتفی نمیساخت که در کل فارسی میانه تعداد خوشههای تابع SSC از خوشههای ناقض SSC بیشتر باشد. حال، نتیجة (3) حاکی از آن است که همان نسبت عددی که در فارسی نو میان این سه طبقة مبتنی بر SSC هست، در فارسی میانه هم وجود داشته. پس، چون حدود اطمینان حاصل از دادگان VZP نشان داده که در کل فارسی نو تعداد گونههای خوشههای تابع SSC، با احتمالی زیاد، بیش از گونههای خوشههای ناقض SSC و البته نزدیک به آن است، میتوان گفت که در فارسی میانه نیز همین رابطه و نسبت کمّی میان سه طبقة مورد نظر برقرار بوده و لذا نتیجة (1) که از توصیف دادگان مکنزی به دست آمد به نوعی قابل تعمیم به کل فارسی میانه نیز هست.
4. تحلیل آماری نمونهها و بسامد تکرارها
در این پژوهش، مراد از «نمونه»های (tokens) یک خوشه، تکرارهای آن خوشه در سطح هجاهای متمایز است؛ به عبارت دیگر، تعداد نمونههای هر خوشه (مثلاً خوشة -hm در فارسی میانه) تعداد هجاهای متمایزی است (نظیر sprahm، drahm، tahm، dahm) که در آن خوشه مشترکند. علمالهدی (2000) و احمدی (در دست انتشار) نیز همین تعریف را در محاسبة آمار نمونهها برای فارسی نـو به کار گرفتهاند[5]، و لذا امکان قیاس میان آمار نمونههای خوشههای صامت پایانی در فارسی میانه و فارسی نو نیز فراهم خواهد بود.
بسامد نمونهها، و نیز سایر بسامدهایی که به نوعی مبتنی بر شمارش تکرارها هستند، فراوانی «کاربرد» هر پدیدة زبانی (نظیر هریک از سه وضعیت منحنی رسایی در خوشههای صامت) توسط اهل زبان را بهتر از بسامد گونهها نشان میدهد و میتواند بازنمای دقیقتری از اقبال زبانوَران به یک پدیدة زبانی باشد و لذا تصویر واقعنمایانهتری از میزان حاکمیت یک محدودیت (نظیر SSC) در دانش ذهنی اهل زبان را به نمایش میگذارد.
1-4. ایجاد دادگان هجایی برای فارسی میانه
تعریف فوق از «نمونه»های یک خوشه مستلزم تقطیع هجایی کلمات فارسی میانه و ایجاد دادگانی از هجاهای متمایز آن زبان است؛ اما چون فارسی میانه زبانی است خاموش و به زبانوَرانِ آن دسترس نیست، نمیتوان به قطع و یقین از الگوی هجابندی موجود در ذهن اهل آن زبان اطلاع حاصل کرد، و چنانکه خواهیم گفت، ناگزیر باید به مدد جهانیهای معتبر در دانش واجشناسی، الگویی را برای هجابندی آن زبان مفروض گرفت؛ گواینکه چنین فرضی همواره درصدی از احتمال خطا را به همراه خواهد داشت.
1-1-4. پژوهشهای پیشینیان
از آنجا که هجا، به عنوان کوچکترین واحد نوایی، مهمترین نقش را در مباحث عروضی و تحلیل وزن شعر ایفا میکند، پژوهشگران وزن شعر در فارسی میانه، فارغ از اینکه سرانجام چه موضعی درباب ماهیت وزنی شعر در فارسی میانه اتخاذ کرده باشند، ناگزیر از اظهارنظر دربارة تعداد هجاهای ابیات یا مصراعهای مورد بحث خود بودهاند، و بدین ترتیب گمان آن میرفت که شاید در خلال تحلیلهای مطرحشده در اینگونه پژوهشها، بتوان حدسها و گمانهزنیهایی علمی دربارة چگونگی تقطیع هجایی کلمات فارسی میانه به دست آورد.
ابوالقاسمی (1374) گزارشی مبسوط از تحقیقات صورتگرفته در باب وزن شعر در فارسی میانه به دست داده است. مراجعه به آثار اصلی بسیاری از مستشرقان و یا محققان ایرانی که وی ذکری از دیدگاههایشان به میان آورده، نشان میدهد که تعیین تعداد هجاها در تحلیلهای وزنی ایشان تنها منحصر به شمارش مصوتها، به عنوان هستههای هجا، بوده است و تعداد هجاهای هر سطر، بیت یا مصراع را برابر با تعداد مصوتهای موجود در آن گرفتهاند، و بدین تقدیر، اساساً عنایتی به تعیین دقیق مرز هجا و به تبََعِ آن، مشخص نمودن پایانه و آغازة هر هجا نداشتهاند.برای مثال، هنینگ (1977) که به وزن ضربی یا تکیهای برای شعر فارسی میانه قائل است، در صفحات 350-354 از مقالة خود، به شمارش هجاها در بخشهایی از متن «درخت آسوریک» پرداخته و در آنجا بهروشنی پیداست که معیار یا شیوة وی صرفاً شمارش مصوتها بوده و تعداد مصوتها را برابر با تعداد هجاها فرض کرده است.[6]
البته اگر بخواهیم متناظری در واجشناسی نظری برای این رویکرد به هجابندی و مفهوم هجا بیابیم، باید آن را از نوع دیدگاه دانیل جونز (1950: 130-131؛ به نقل از دوآنمو 2008: 2) بدانیم که هجا را صرفاً نوعی قلة برجستگی (یا بلندی) در واژه میانگاشت و در هجابندی، ضرورتی برای تعیین مرزهای دقیق هجا نمیدانست و تعداد هجاها را برابر تعداد مصوتها (و برخی صامتهای رسا که گاه هستة هجا واقع میشوند) فرض میکرد. بیان دیگری از این فرض در هجاشماری، همان است که تریمن (1993: 18) با تعبیر«اصل مصوت» (vowel principle) و در زمرة یکی از اصول سهگانة هجابندی، چنین مطرح نموده است: «هر هجا از یک واژة گفتاری (spoken word) [قطعاً] دارای یک مصوت (یا صامت هجاییشده) است». بدین ترتیب، آنچه از شیوة هجاشماریِ شعرپژوهان فارسیِ میانه، همچون هنینگ، در مورد قواعد هجابندیِ مفروض ایشان برای آن زبان دستگیر میشود تنـها فرضی از این دست است:
فرض (1): در فارسیِ میانه، صامت هجاییشده وجود نداشته و فقط مصوتها هستة هجا واقع میشدهاند.
گرچه شایان ذکر است که در میان همین شعرپژوهانِ فارسیِ میانه، کسانی چون بنونیست (1930) نیز بودهاند که گاه از فرض فوق عدول کرده و از امکانِ هجاییشدگیِ برخی صامتها در فارسی میانه سخن گفتهاند (همان: 206 و 207) که البته چنین حدسی از سوی سایر پژوهشگرانِ این حوزه اقبالی نیافته است.
2-1-4. بهرهگیری از جهانیهای ردهشناختی و یافتههای واجشناسی همزمانی
کرافت (2003: 232-233) بهتصریح بیان میدارد که محدودیتهایی که ردهشناسیِ همزمانی برای زبانهای کنونی قائل شده است نباید در فرض یک زبان مادرِ بازسازیشده نقض شود و آن زبان باستانیِ مادر باید از نگاه ردهشناسیِ همزمانیِ امروزین نیز کاملاً طبیعی باشد. وی در قالب فرضیة «همشکلگرایی» (uniformitarianism) اظهار میدارد که زبانهای ادوار گذشته ماهیتاً با زبانهای کنونی متفاوت نبودهاند و بنابراین، جهانیهای ردهشناختی که در زبانهای معاصر کشف میشوند باید در مورد زبانهای کهن و بازسازیشده هم صادق باشند. با این وصف، میتوان جهانیهای ردهشناختی را که امروزه در واجشناسی، و به طور خاص در بحث هجابندی، مطرح است در تحلیل هجاییِ زبان خاموشی چون زبان فارسی میانه نیز به کار گرفت، مگر آنکه شاهد یا قرینهای مبنی بر تخطی آن زبان از این جهانیها یافت شود.
از باب نمونه، میتوان به این واقعیت جهانی مطلق (absolute universal) در واجشناسی اشاره کرد که ساخت هجایی CV بینشانترین ساخت هجایی است و تمامی زبانهای موجود از چنین ساختی در الگوی هجایی خود بهره گرفتهاند و نیز هیچ زبانی نیست که در الگوی هجایی خود تنها به دو ساخت V و VC بسنده کرده باشد (اسپنسر 1996: 82)؛ حال، با در نظر داشتن فرضیة همشکلگرایی که از کرافت نقل کردیم، لااقل این مقدار میتوان مطمئن بود که زبان فارسی میانه نیز در الگوی هجاییِ خود قطعاً ساخت CV داشته است و در رقابت میان دو نوع هجابندی محتمل برای یک کلمه، باید اولویت را به هجابندیهایی داد که منجر به ساختهای بینشانی همچون CV میشوند.
در تلقی و تفسیر عامتری از دیدگاه سابقالذکرِ کرافت، مبنی بر رواییِ تعمیم جهانیهای همزمانی به مطالعات تاریخی، میتوان برای بسیاری از آنچه امروزه به عنوان اصول[7] دستورِ جهانیْ مقبول و معتبر شناخته شدهاند، روایی تاریخی و درزمانی نیز فرض کرد؛ خاصه که میدانیم مفهوم UG در نگاه چامسکی، محدودیت و مرز زمانی ندارد و با اتخاذ مبنایی زیستشناختی، رواییِ خود را برای نوع بشر، در هر زمان و مکان، میگسترانَد. بر همین مبناست که بسیاری واجشناسان، همچون استریادی (1982)، در تحلیل ساخت هجایی زبانهای خاموشی مانند یونانی باستان، از اصول و قواعدی که در مطالعات واجشناسیِ همزمانیْ جزئی از دستور جهانی محسوب میشوند، مانند «اصل توالی رسایی» و «اصل آغازة بیشینه» (Maximal Onset Principle)[8]، فراوان بهره گرفتهاند (همان: مثلاً صص 76، 91، 92؛ نیز کنستویچ 1994: 264-269). از این رو، ما نیز در تحلیل الگوی هجا و تقطیع هجایی کلمات فارسی میانه، که اکنون به دانش ذهنیِ گویشورانِ آن دسترس نیست، از اصول معتبر در واجشناسی همزمانی به شرح زیر استفاده خواهیم کرد:
فرض (2):[9] اصل مشروعیت (legality principle): در هجابندی، تخصیص هر صامت یا هر خوشة صامت به آغازة (/پایانة) یک هجای درون واژه به شرطی مجاز است که ظهور آن صامت یا خوشة صامت در آغاز کلمه (/پایان کلمه) هم مشروع و مجاز باشد. به تعبیر دیگر، مرزهای هجا مشروعیت خود را از مرزهای کلمه میگیرند. (پولگرام 1970 و کان 1976، به نقل از تریمن 1993: 18؛ و نیز: تریمن و دینیس 1988: 87)
و یا در بیانی که استریادی (1999: 24) از دیدگاه پولگرام و همگرایان وی به دست داده: «حاشیههای هجا بازنمای حاشیههای ممکن کلمات هستند». به عبارت دیگر، اهل زبان در مرزگذاری هجاهای درون کلمات، هر هجا را گویی یک کلمة تکواکهای فرض میکنند و بدین ترتیب، حاشیههای کلمات در حاشیههای هجاهای درون کلمات نیز ظهور مییابد.
فرض (3): اصل ضرورت اشباع آغازه (minimal onset satisfaction principle): هجای بدون آغازه مجاز نیست (روکا 1994: 145).
این اصل همان است که امروزه در قالب محدودیت نشانداریِ Onset (مکارتی 2008: 24-26) در نظریة بهینگی راه یافته و گرایشی عام در زبانهای جهان به شمار میآید.
فرض (4): در کلمات فارسی میانه، صامت برونهجایی (extra-syllabic) وجود نداشته و هر واحد واجی میبایست لااقل به یک هجا متعلق بوده باشد.
این فرض را نیز میتوان با محدودیت نشانداریِ *Cunsyll، که محدودیتی معتبر در نظریة بهینگی است (مکارتی 2008: 8-12)، متناظر دانست؛ و یا به بیان محدودیتهای ترادف در همان نظریه (مکارتی و پرینس 1993؛ ویلتشایر 2003: 256)، آن را چنین تقریر کرد: حاشیة راست و چپ از هجا باید بر حاشیة راست و چپ از سازههای نوایی بزرگتر[10]، همچون پایه (foot)[11] و واژة نوایی (prosodic word)، منطبق باشد:
Align-R (PW,σ); Align-L (PW,σ) & Align-R (Ft,σ); Align-L (Ft,σ)
و این البته بیان دیگری از فرضیة لایهبندی دقیق (Strict Layer Hypothesis) (سلکرک 1995، به نقل از روچن 2000: 132؛ همچنین: نسپور و فوگل 1986) است که در واجشناسی اشتقاقی و قاعدهبنیاد مطرح بوده است.
با این چهار فرض به تقطیع هجاییِ کلمات مندرج در دادگان مکنزی از فارسی میانه پرداختهایم. شیوة کار را با مثالهای زیر توضیح میدهیم:
drūxtan → (1) *drū.xtan (2) *drūxt.an (3) drūx.tan (دروغ گفتن=)
در واژة drūxtan، هجابندیِ (1) با اصل مشروعیت ناسازگار است، زیرا خوشة xt در ابتدای کلمات فارسی میانه در فرهنگ مکنزی گزارش نشده و لذا این خوشه در آغازة هجا نیز جواز ظهور ندارد. در هجابندی (2) با اینکه پایانة xt اصل مشروعیت را نقض نکرده، اما این هجابندی با فرض (3) (از چهار فرض سابقالذکر) در تعارض است و با وجود امکان هجابندیِ (3)، که در آن از هجای بدون آغازه اجتناب شده، هجابندیِ (2) از اولویت خارج میشود و تنها هجابندیِ (3) مقبولیت مییابد. اما در کلمات زیر:
xurdruš → xurd.ruš / xur.druš (خونین نیزه؛ لقب دیو خشم=)
xrafstar → xrafs.tar / xraf.star (نام حشرهای موذی=)
پایانههای rd و fs و آغازههای dr و st، همگی در مرزهای کلمات هم ظاهر شده و لذا برای حاشیة هجا نیز مجازند؛ پس هر دو تقطیع را (در شمّ زبانیِ گویشوران فارسی میانه) مقبول فرض کرده، این کلمات را به عنوان صورتهای دوگانهجایی (ambisyllabic)[12] پذیرفتهایم؛[13] اما چون پژوهش ما فقط به خوشههای پایانی میپردازد، تنها یکی از دو هجابندیِ مجاز برای هر کلمه (که منجر به خوشة صامت در پایانة هجا شده) برای ما موضوعیت یافته است.[14] از آنجا که احتمال تخطی هر زبان از این فرضهای واجشناختی کاملاً پذیرفتنی و معقول است، هجابندی حاصل از این فرضها، و نتایج آماریِ مبتنی بر آن هجابندی، نیز میتواند همواره محل تردیدی رفعناشدنی باشد؛ ولی چنانکه پیش از این در تحلیل آمار گونهها ملاحظه شد، هجابندیهای ناشی از این فرضها در نتایج حاصل از بررسی گونهها تأثیر چندانی ندارد و تنها در بررسی آماری «نمونه»ها و «بسامد تکرار در پایان هجا»ست که این هجابندیها به کار میآید؛ که آنجا نیز شاهد خواهیم بود که برخی نتایج کلان(در باب میزان حاکمیت محدودیت SSC) به اتکای پیمایش تکرار خوشهها در پایان «کلمات» نیز تأیید میشوند؛ و در شمارش خوشههای پایان «کلمات»، تنها دو پیشفرض واجشناختی، یعنی فرض (1) و (4) در فوق، لازم است تا احتمال وجود عنصر برونهجایی و نیز صامت هجاییشده کنار برود و بتوان خوشههای پایان کلمه را خوشههای پایان هجا نیز قلمداد کرد (زیرا دامنة رواییِ SSC در سطح هجاست و نه در سطح کلمه؛ لذا لازم است اطمینان حاصل شود که صامتهای پایان یک کلمه تماماً درون پایانة یک هجا نیز قرار میگیرند). حال، با توجه به صدق فرض (4) در اغلب زبانهای بشری، و اتفاق نظر بیشتر محققان فارسی میانه (که پیشتر ذکرشان رفت) دربارة صدق فرض (1) برای فارسی میانه، بهرهگیری از این دو فرض، از میزان واقعنماییِ نتایج مربوط به خوشههای پایان کلمات چندان نمیکاهد.
2-4. توصیف آماری
با مشخص شدن الگوی تقطیع هجایی برای فارسی میانه در فوق، آمار نمونهها با تعریفی که در ابتدای این بخش مطرح شد محاسبه و در جدولی نظیر جدول (1)، با طبقهبندیها و تفکیکهایی درست از همان دست، مرتب گردید. اطلاعات تفصیلی چنان جدولی برای موضوع مقالة حاضر ضرورتی ندارد و تنها اطلاعات ردیف «مجموع» از بخشهای الف، ب و ج در آن جدول (که آمار کلی سه طبقة «رعایت SSC»، «نقض SSC» و «رسایی ثابت» را در اختیار میگذارند) در ستون «فارسی میانه» از جدول (5) در زیر آمده است.
پس از محاسبة نمونهها به شیوة فوق، با دادگان فرهنگ مکنزی نوعی رفتار پیکرهای داشتهایم و در گسترة مدخلهای این واژگان، بسامد کلی تکرار خوشهها را به دست دادهایم؛ یعنی یک خوشة صامت (مثلاً rm یا sn) را هرکجا که در پایانة هجا در مدخلهای فرهنگ مکنزی ظاهر شده (خواه در دو هجای همگون ظاهر شده باشد، خواه در دو هجای متفاوت؛ خواه آن پایانة هجا در پایان کلمه واقع شده باشد، خواه در میان کلمه) همه را برشمرده و حاصل را، به عنوان بسامد تکرار در پایانة تمامی هجاها، در ستون «فارسی میانه» از جدول (6) ثبت کردهایم.
اما از آنجا که در محاسبة بسامد تکرار در کل هجاهای دادگان، بخشی از آمارها به کمک تقطیعهای هجاییِ مبتنی بر فرضهای واجشناختی حاصل شده و میتواند محل تردید قرار گیرد، در ستون «فارسی میانه» از جدول (7)، آن بخش از این آمار کلی را که فقط مختص پایان کلمات بوده و یقینیتر است، به صورت مجزا آوردهایم؛ یعنی تکرار هر خوشة صامت را فقط در پایان کلمات برشمردهایم و به تقطیعهای هجایی کاری نداشتهایم.[15]
چنانکه میبینیم، همان رتبهبندیِ کلی آماری که در رابطة (1) (در بخش 1 از مقالة حاضر) برای گونهها به دست آمد، اکنون برای نمونهها و حتی برای بسامد تکرار در پایان هجاها نیز صادق است و بار دیگر، غلبة خوشههای موافق SSC در دادگان فارسی میانه به اثبات میرسد. نکتة جالب توجه آن است که حتی اگر در هجابندیِ مبتنی بر مفروضاتِ واجشناختیِ سابقالذکر تردید کنیم و چگونگی تعیین پایانههای هجا را که مبنای استخراج آمارها در ستونهای «فارسی میانه» از دو جدول (5) و (6) بودهاند قابل اعتماد ندانیم، خوشههای صامت در پایان کلمات، که دیگر وابسته به آن هجابندیها نبودهاند، باز هم همان رتبهبندی کلی آماری (1) برای سه طبقة مورد نظر را به نمایش میگذارند. بدین ترتیب، نتیجة (4) و (5) را اینچنین بیان میکنیم:
نتیجة (4): در دادگان فارسی میانه، از خوشههای صامت در پایانة هجا، آن گروه که محدودیت توالی رسایی (SSC) را رعایت میکنند بیشترین تعداد ]نمونهها[ را دارند، و پس از آنها، خوشههای ناقض SSC و در آخر، خوشههایی قرار میگیرند که منحنی رسایی در آنها در گذر از یک عنصر به عنصر دیگر تغییری نمیکند.
نتیجة (5): در دادگان فارسی میانه، یافتة فوق عیناً دربارة آمار تکرار خوشههای صامت در پایان کلمات و در پایان کلیة هجاها نیز صادق است.
این نتایج ازفارسی میانه نیز با یافتههای حاصل در دو دادگان فارسی نـو مشابهت دارد، و تفصیل آمارها در جدولهای (5)، (6) و (7) آمده است:
جدول (5) آمار نمونههای خوشههای صامت پایانی در دادگانهای فارسی میانه و فارسی نو از حیث رعایت یا نقض SSC
فارسی نو (VZP) |
فارسی نو (DBS) |
فارسی میانه |
|
988 |
468 |
244 |
رعایت SSC |
371 |
235 |
102 |
نقض SSC |
100 |
69 |
17 |
رسایی ثابت |
جدول (7) بسامد تکرار خوشههای صامت در پایان واژهها در دادگانهای فارسی میانه و فارسی نو از حیث رعایت یا نقض SSC |
|
جدول (6) بسامد تکرار خوشههای صامت در پایان هجاها در دادگانهای فارسی میانه و فارسی نو از حیث رعایت یا نقض SSC |
||||
فارسی نو (VZP) |
فارسی میانه |
|
|
فارسی نو (VZP) |
فارسی میانه |
|
3108 |
414 |
رعایت SSC |
|
5049 |
478 |
رعایت SSC |
999 |
332 |
نقض SSC |
|
1431 |
366 |
نقض SSC |
263 |
20 |
رسایی ثابت |
|
369 |
28 |
رسایی ثابت |
3-4. استنباط آماری
1-3-4. فارسی میانه
مشابه آنچه برای گونهها در بخش 1-2-3. عمل شد، در جدولهای (8) تا (10) نیز درصدها و حدود اطمینان 99% برای اطلاعاتی که در جداول (5) تا (7) ذکر شد، عرضه گردیده است:
جدول (8)حدود اطمینان برای درصد نمونههای خوشههای صامت پایانی در فارسی میانه و نو
فارسی نو(VZP) |
فارسی میانه |
|
||
CI= 99% |
72/67% |
CI= 99% |
22/67% |
رعایت SSC |
87/70 |
57/73 |
|||
57/64 |
87/60 |
|||
37/28 |
43/25% |
18/34 |
1/28% |
نقض SSC |
49/22 |
02/22 |
|||
55/8 |
85/6% |
54/7 |
68/4% |
رسایی ثابت |
15/5 |
82/1 |
|||
|
N=1459 |
|
N= 363 |
|
جدول (10) حدود اطمینان برای درصد خوشههای صامت درپایان پایان واژههای فارسی میانه و فارسی نو |
|
جدول (9) حدود اطمینان برای بسامد خوشههای صامت پایانی در هجاهای فارسی میانه و فارسی نو |
||||||||
|
||||||||||
|
||||||||||
فارسی نو(VZP) |
فارسی میانه |
|
|
فارسی نو(VZP) |
فارسی میانه |
|
||||
CI= 99% |
12/71 |
CI= 99% |
05/54% |
رعایت SSC |
|
CI= 99% |
72/73% |
CI= 99% |
82/54% |
رعایت SSC |
89/72 |
69/58 |
|
09/75 |
16/59 |
||||||
35/69 |
41/49 |
|
35/72 |
48/50 |
||||||
5/24 |
86/22% |
95/47 |
34/43% |
نقض SSC |
|
16/22 |
89/20% |
27/46 |
97/41% |
نقض SSC |
22/21 |
73/38 |
|
62/19 |
67/37 |
||||||
95/6 |
02/6% |
09/4 |
61/2% |
رسایی ثابت |
|
09/6 |
39/5% |
75/4 |
21/3% |
رسایی ثابت |
09/5 |
13/1 |
|
69/4 |
67/1 |
||||||
|
N=4370 |
|
N=766 |
|
|
|
N=6849 |
|
N= 872 |
|
ملاحظه میشود که حتی برای درجة اطمینان 99%، که درجة بسیار بالایی از اطمینان است، هیچیک از حدود بالا و پایین اطمینان برای سه طبقة مبتنی بر SSC در جداول فوق با یکدیگر همپوشی و تداخل ندارند. پس میتوان نتیجة (6) را، که در واقع تعمیم نتایج (4) و (5) به کل زبان فارسی میانه است، با درصد اطمینان 99%، این گونه بیان کرد:
نتیجة (6): خوشههای صامت پایانی در زبان فارسی میانه، چه در سطح آمار نمونهها، چه در سطح بسامد تکرار در پایان واژه و چه در سطح بسامد تکرار در پایان تمامی هجاها، الگوی کمّی زیر را نشان میدهد:
(1) خوشههایی با شیب صفر منحنی رسایی > خوشههای ناقض SSC > خوشههای تابع SSC
نکتة شایان توجه آن است که حتی اگر در فرضهای مربوط به هجابندی زبان فارسی میانه نیز تردید کنیم، خوشههای پایان کلمات که وابستگی چندانی به آن فرضها ندارند نیز الگوی کمّی مشابهی با آنچه از آمارهای ناشی از هجابندی مفروض ما حاصل شد به دست میدهند.
حال اگر بخواهیم از رابطة کلّی (1) ـ که برای هر سه سطح «نمونه»ها، «پایان واژه» و «پایان هجا» صادق است ـ فراتر رفته، به طور دقیقتر نسبت یا نحوة توزیع خوشهها در سه طبقة مبتنی بر SSC را صرفاً در دو جایگاه «پایان واژه» و «پایان هجا» در فارسی میانه با یکدیگر مقایسه کنیم، آمارهای مذکور در ستونهای «فارسی میانه» در جدولهای (6) و (7) را در قالب جدولی پیشامدی به آزمون خیدو میسپاریم: 725/0=χ2، 696/0=p (05/0=α، 2=df). بدین ترتیب، فرض صفر، مبنی بر عدم تأثیر عامل «محل وقوع خوشه پایانی» در عملکرد عامل «SSC»، رد نمیشود و میتوان در تکمیل نتیجة (6)، نتیجة (΄6) را نیز چنین تقریر کرد:
نتیجة (΄6): در فارسی میانه، نحوة توزیع خوشههای صامت در سه طبقة مبتنی بر SSC در پایان هجا و در پایان واژه یکسان است.
گفتنی است آمار نمونهها در جدول (5)، از آنجا که فقط بر اساس هجاهای «متمایز» حاصل آمده، مصداق نتیجة (΄6) قرار نمیگیرد: چنانچه اعداد ستون «فارسی میانه» از جدول (5) را هم در کنار اعداد ستون «فارسی میانه» از جدولهای (6) و (7)، در یک جدول پیشامدی قرار دهیم، آزمون خیدو تفاوت میان این سه ستون را معنیدار نشان میدهد (676/27=χ2، 000/0=p (05/0=α، 4=df).
2-3-4. قیاس فارسی میانه با فارسی نو
با توجه به ستونهای سمت راست در جدولهای (8) تا (10) و عدم همپوشی هیچیک از حدود بالا و پایین اطمینان برای سه طبقة مبتنی بر SSC، میتوان الگوی کمّی (1) در فوق را لااقل با درجة اطمینان 99%، برای کل زبان فارسی نـو نیز صادق دانست و بدین ترتیب، با این درجه از اطمینان، میتوان ادعا کرد که کل زبان فارسی میانه و کل زبان فارسی نو از حیث آمار خوشههای صامت پایانی در سه سطح «نمونه»ها، «بسامد تکرار در پایان هجا» و «بسامد تکرار در پایان واژه»، تابع الگوی کمّی (1) و لذا مشابه یکدیگرند.
اما متناظر آنچه در نتیجة (΄6) برای دو جایگاه «پایان واژه» و «پایان هجا» در فارسی میانه بیان گردید ـ یعنی یکسان بودنِ نسبت یا «نحوة توزیع» خوشههای صامت در سه طبقة مبتنی بر SSC در این دو جایگاه ـ برای فارسی نـو به کمک آزمون خیدو تأیید نمیشود (برای اعداد مذکور در ستون «فارسی نو» از جدولهای (6) و (7) داریم: 124/9=χ2، 010/0=p (05/0=α، 2=df)). چنین تفاوتی میان فارسی میانه و فارسی نو را البته میتوان به ویژگیها و چگونگی عملکرد آزمون خیدو نسبت داد، زیرا این آزمون برای اعداد بزرگ، از حساسیت بالاتری برخوردار میشود و امکان معنیدار بودن کوچکترین تفاوتها را هم نادیده نمیگیرد. بنابراین، ممکن است بزرگی اعداد مربوط به فارسی نو (نسبت به اعداد کوچکتری که برای فارسی میانه گزارش شدهاند) چنین تأثیری در تفاوت نتایج آزمون خیدو برای دو زبان گذاشته باشد. برای کاهش تأثیر حجم نمونة آماری، از ضریب همبستگی فایِ کرامر بهره میگیریم. برای اعداد دو ستون «فارسی نو» از جدولهای (6) و (7)، مقدار این ضریب 029/0 میشود که نشان میدهد رابطه یا تأثیر و تأثری که به واسطة آزمون خیدو میان دو عامل «محل وقوع خوشه پایانی» و «SSC» برای فارسی نـو ادعا گردیده چندان قوی و قابل توجه نیست؛ و لذا در فارسی نو نیز نحوة توزیع خوشههای صامت در سه طبقة مبتنی بر SSCدر دو جایگاه «پایان واژه» و «پایان هجا» تقریباً نزدیک به هم است، اگرچه کاملاً یکسان نیست.[16]
حال، نظیر آنچه برای آمار «گونه»ها صورت گرفت، برای آمارهای ناظر بر گونهها تکرار خوشهها (اعم از نمونهها، بسامد در پایان هجا و بسامد در پایان واژه) نیز لازم است مشخص کنیم که آیا نسبت یا نحوة توزیع خوشهها میان سه طبقة «رعایت SSC»، «نقض SSC» و «رسایی ثابت» در فارسی میانه و فارسی نو یکسان است. از آنجا که علمالهدی (همان) در محاسبة آمار تکرار خوشهها از سطح هجاهای متمایز فراتر نرفته و متناظر اطلاعاتی را که در جدول (6) و (7) برای VZP ذکر شده برای دادگان خود به دست نداده است، ناگزیر برای یکدستی، آمار ستون DBS در جدول (5) را هم نادیده میگیریم و هر سه جدول (5) و (6) و (7) را در حکم جداول پیشامدی برای دو دادگان VZP و مکنزی در نظر گرفته فرض صفر را بار دیگر چنین تعریف میکنیم که: عامل «نوع زبان» (اعم از اینکه فارسی میانه باشد یا فارسی نو) در عملکرد عامل «SSC» تأثیری نداشته است. حاصل آزمون خیدو برای جدول (5) (صرفنظر از ستون DBS در آن جدول) عبارت است از: 943/2=χ2، 230/0=p (05/0=α، 2=df) و لذا فرض صفر مردود نیست. بنابراین:
نتیجة (7): در سطح «نمونههای» خوشههای صامت پایانی، تفاوت معناداری میان نحوة توزیع خوشهها در سه طبقة «رعایت SSC»، «نقض SSC» و «رسایی ثابت» در فارسی میانه و فارسی نو مشاهده نمیشود و میتوان نحوة توزیع نمونهها در این سه طبقه را در دو دورة میانه و نو از زبان فارسی یکسان فرض کرد.
اما حاصل آزمون خیدو برای دو جدول (6) و (7) به ترتیب چنین است: 406/193=χ2، 000/0=p (05/0=α، 2=df) و 943/146=χ2، 000/0=p (05/0=α، 2=df) و بنابراین در هر دو جدول فرض صفر رد میشود و لذا نمیتوان ادعا کرد که نحوة توزیع خوشهها در سه طبقة مبتنی بر SSC در فارسی میانه و فارسی نو در سطح «بسامد تکرار در پایان واژه» و «بسامد تکرار در پایان هجا» یکسان بوده است. چنین نتیجهای البته با آنچه از محاسبة حدود اطمینان حاصل آمد تعارضی ندارد. حدود اطمینان صرفاً از امکان تعمیم الگوی کلّی (1) (مذکور درنتیجة 6) به دو زبان فارسی نو و میانه خبر میداد اما پیداست که الگوی (1) تنها میزان بیش و کمیِ آماری هریک از سه طبقة مبتنی بر SSC را نشان میدهد و در باب نسبت دقیق عددی میان آمارهای این سه طبقه قضاوتی نمیکند. سه آزمون اخیر خیدو در واقع وضعیت نسبتهای عددی میان سه طبقة مزبور را در فارسی میانه و فارسی نومعلوم کردهاند.
5. نتیجهگیری
الف) الگوی کمّی تبعیت از محدودیت توالی رسایی در خوشههای صامت پایانی، در فارسی میانه و فارسی نـو، یکسان و به قرار زیر است:
(1) خوشههایی با شیب صفر منحنی رسایی > خوشههای ناقض SSC > خوشههای تابع SSC
این الگو در سه سطح آماریِ «نمونه»ها، «بسامد تکرار در پایان واژه» و «بسامد تکرار در کل هجاها» با قطعیت 99% برای هر دو زبان برقرار است، اما در سطح آماریِ «گونه»ها، درجة قطعیتِ تعمیم این الگو به هر دو زبان قدری کاهش یافته به حدود 95% میرسد و این امکان هست که آمار گونههای خوشههای ناقض SSC، در هریک از دو جامعة آماریِ فارسی میانه و فارسی نو، به آمار خوشههای تابع SSC بسیار نزدیک باشد.
ب) فراتر از الگوی کلّی و کمّی (1) در فوق، در سطح «گونه»ها و «نمونه»ها، نسبت یا نحوة توزیع خوشهها در سه طبقة مبتنی بر SSC نیز در دو زبان فارسی میانه و فارسی نو یکسان است؛ اما در دو سطح «بسامد تکرار در پایان واژه» و «بسامد تکرار در کل هجاها» چنین یکسانی نحوة توزیع در سه طبقة مزبور را نمیتوان میان فارسی میانه و فارسی نو ادعا کرد و تنها باید از شباهتی کلی در سطح همان الگوی کمّی (1) سخن گفت.
ج) در فارسی میانه نحوة توزیع خوشهها در سه طبقة مبتنی بر SSC را میتوان در دو جایگاه پایان واژه و پایان هجا یکسان دانست. در فارسی نو نیز گرچه نحوة توزیع مزبور در آن دو جایگاه کاملاً یکسان نیست اما بسیار نزدیک به هم است.