Metaphorical conceptualizations based on STANDING and SITTING in the Qur’an language

Document Type : Research Paper

Authors

1 Payame Noor University

2 Tarbiat Modares University

Abstract

The objective of this paper is to study metaphorical conceptualizations which are based on two physical postures of STANDING and SITTING, represented in the Holy Quran Language. Following Conceptual Metaphor Theory (CMT), introduced by cognitive linguists, the researchers attempt to find out the abstract concepts which are represented through sitting/standing postures of the human body. In other words, for which abstract domain(s) of the Holy Quran, the source domains of Standing and Sitting have been used. Moreover, how CMT is useful in analyzing the meaning of these concepts. The study of linguistic metaphorical expressions shows that in the conceptualization of religious concepts like Prayer, Jihad, and other recommended affairs, SITTINIG/STANDING metaphors have been used coherently. Weakness in doing religious affairs like Jihad and AVOIDING the recommended religious duties has been conceptualized as SITTING. Performing recommended religious affairs, like Prayer, Jihad and Resistance in the way of God, is motivated through STANDING metaphor. The mappings are based on the experiential correlations between source and target domains, though the culture of the Holy Quran affects the type of target domains.

Keywords


1. مقدمه

این مقاله به بررسی عبارات استعاری مرتبط با مفاهیم ایستادن و نشستن در زبان قرآن می‌پردازد و به این پرسش‌ها پاسخ می‌دهد که این حالات وضعیتی که مربوط به اندام تحتانی انسان و از تجارب جسمانی آنهاست در تبیین چه معانی قرآنی به کار رفته‌اند؟ به‌عبارتی، قرآن برای کدام حوزه یا حوزه‌های مفهومی انتزاعی یا نسبتاً انتزاعی از ویژگی‌های حوزة مبدأ ایستادن و نشستن استفاده‌ کرده ‌است و با به کار‌گیری نظریة استعارة‌ مفهومی چگونه می‌توان این الگوبرداری‌ها را تحلیل کرد؟ مرور اولیة آیات قرآنی و بررسی کانون‌های استعاری از مادة (ق ‌و ‌م) و (ق ‌ع ‌د) نشان می‌دهد که در زبان و فرهنگ دینی قرآن، ایستادن در معنای استعاری، عملی پسندیده و نشستن عملی مذموم و نهی ‌شده‌ است. به عبارتی، هرجا قرآن از استعارة ایستادن استفاده می‌کند، انجام اعمال نیکوی مربوط به دین را توصیه می‌کند و هر جا، از استعارة نشستن استفاده می‌کند از مبارزه نکردن و تلاش‌ نکردن صحبت می‌کند.

در بخش 2، به معرفی اجمالی استعارة مفهومی و ارائة مثال‌هایی در این مورد می‌پردازیم. بخش 3، به ارائة داده‌های قرآنی در دو زیربخش ایستادن و نشستن، اختصاص دارد. داده‌های موجود در این بخش، آیاتی هستند که در آن‌ها عبارات استعاری ایستادن و نشستن مشاهده ‌شده ‌است. معنی و احتمالاً تفسیر آیات بر اساس تفاسیر نمونه و المیزان، در ذیل هر شاهد ارائه می‌شود. در همین بخش، به تحلیل داده‌های استخراج شده براساس رویکردهای شناختی به استعاره و اصول مطرح شده در این چارچوب پرداخته می‌شود. در بخش 4 به نتیجه‌گیری می‌پردازیم.

 

2. پیشینة تحقیق

زبان‌شناسی‌ شناختی معتقد ‌است که سازماندهی مفهومی[1] در ذهن بشر، تابعی از روش تعامل بدن‌های نوعی ما انسان‌ها با محیط است (ایوانز و گرین، 2006: 50). یکی از راه‌های سازماندهی مفهومی در ذهن، استفاده از استعارة مفهومی است. عبارت استعاری راست قامت را در جملة ما راست قامتان جاودانة تاریخ خواهیم ماند در نظر بگیرید. بدیهی است که منظور از راست قامت، «کسی که راست می‌ایستد» نیست. بلکه فرد پیروز و مسلط است. در اینجا حوزة مفهومی پیروزی و تسلط، به مثابه حوزة مفهومی راست‌ ایستادن است، به این ارتباط میان دو حوزة مفهومی استعارة مفهومی[2] گفته ‌می‌شود. حوزة مفهومی به هرگونه سازماندهی منسجمِ تجربه اطلاق می‌شود. نگاشت‌ها یا الگوبرداری‌هایی از مفهوم مبدأ (مثلاً ایستادن) بر مفهوم مقصد (مثلاً تسلط) انجام می‌شوند که به طور قاعده‌مند و منسجم، حوزة مقصد را در ذهن بر می‌انگیزد.

‌علاوه بر اصل فوق که تحت عنوان اصل حوزه شناخته می‌شود، جاکل (2002) هشت اصل دیگر نظریة استعارة مفهومی را به‌طور خلاصه ذکر کرده ‌است که می‌توان آن‌ها را معیارهای تشخیص استعاره از غیر استعاره نامید. بر اساس اصل استعارة فراگیر، استعارة زبانی موردی استثنائی از خلاقیت شعری یا کاربرد بیش از حد فن بلاغت نیست. استعاره‌های قراردادی در زبان کاملاً عادی و نیز در گفتمان بسیار تخصصی، به وفور یافت می‌شوند. طبق اصل مدل[3] استعاره‌های مفهومی، مدل‌های شناختی منسجمی را می‌سازند. این مدل‌های شناختی، مدل‌های فرهنگی محسوب می‌شوند که احتمال دارد به طور ناخودآگاه، تعیین کنندة دیدگاه عمومی یک جامعة زبانی باشند. اصل درزمانی یا تاریخی مبین اکثر توسیع‌های معنایی استعاری در طول زمان است. بر اساس اصل یکسویگی و با فرض قاعدة استعاری «الف ب است»، حوزة مقصد و انتزاعی الف، با استفاده از حوزة عینی‌تر ب، تبیین و درک می‌شود و عکس این حالت ممکن نیست. یعنی حوزة ب بر الف نگاشته می‌شود و رابطة میان الف و ب برگشت ناپذیر و انتقال استعاری تنها از ب به سوی الف است.

طبق اصل عدم تغییر در استعاره‌های مفهومی، عناصر مفهومی خاصی از حوزة مقصد بر حوزة مبدأ الگوبرداری می‌شوند بدون این که ساختار اساسی آن‌ها تغییر کند. اصل ضرورت بر اساس این بینش استوار است که استعاره، کارکردی تبیینی دارد. تصورات خاصی وجود دارند که بدون مراجعه به استعارة مفهومی، به‌ ندرت درک یا متصور می‌شوند. حوزه‌های مفهومی انتزاعی، بویژه ساخت‌های نظری، ایده‌های مجرد و ما‌بعدالطبیعی تنها با استفاده از استعاره برای ما قابل حصول و درک می‌باشند.

همچنین اصل خلاقیت[4] معتقد است که معنی استعاره نمی‌تواند به صورت غیر‌استعاری و گزاره‌ای تقلیل یابد و در صورت بیان غیر‌استعاری آن، چیزی از معنی از بین می‌رود. یعنی، معادل غیراستعاری را نمی‌توان جایگزین عبارت استعاری کرد. افزون بر این اصول، اصل تمرکز[5] بر این مبنا است که استعاره‌ها تنها بخشی از توصیف یا توضیح حوزة مقصد مورد نظر را فراهم می‌کنند و جنبه‌های خاصی را برجسته و روشن و جنبه‌های دیگر را پنهان می‌دارند.

کوچش (2004) معتقد است استعاره پدیده‌ای است که به زبان، تفکر، تجربة فرهنگی- اجتماعی، مغز و بدن تعلق دارد که از آن میان تفکر، از همه مهم‌تر است. به عبارتی، استعاره همزمان در سطوح زبانی، مفهومی، اجتماعی، فرهنگی، عصبی و جسمانی وجود دارد.

یو (2000؛ 2002؛ 2003؛ 2004) معتقد است استعاره‌ها، اساسی جسمانی یا روانشناختی دارند، هرچند، ناگزیر از مدل‌های فرهنگی تأثیر می‌پذیرند. او به مطالعة گستردة واژه‌های مربوط به اندام‌های مختلف بدن مثل دست، انگشت، چشم، کیسة صفرا، قلب و مفاهیم استعاری مرتبط با آن‌ها می‌پردازد و نشان می‌دهد که در زبان چینی اعضای بدن برای بیان مفاهیم استعاری مختلف به کار رفته‌اند.

در این مقاله سعی شد به بررسی مفاهیم دینی که خارج از تجربة عینی بشر هستند و ارتباط آن‌ها با وضعیت بدن انسان که در حیطة تجربة طبیعی و روزمرة بشر است و نیز تظاهر زبانی این ارتباط در آیات قرآن پرداخته شود.

 

3. بررسی شواهد قرآنی

در این بخش داده‌های مستخرج از زبان قرآن را که در مورد مفاهیم ایستادن، و نشستن است بررسی می‌کنیم. بدین منظور، واژه‌هایی با مفاهیم ایستادن و نشستن استخراج و مواردی که در غیر معنای حقیقی به کار رفته‌اند، به کمک نظریة استعارة مفهومی بررسی شده‌اند و بر اساس نوع استعارة مفهومی طبقه‌بندی و تحلیل گشته‌اند. ترجمه‌های موجود از مهدی الهی قمشه‌ای است اما برای تحلیل، به تفاسیر المیزان و نمونه استناد شده است.

 

3-1. مفهوم ایستادن در شواهد و تفاسیر قرآنی

از شواهد ذیل، چنین برداشت می‌شود که در زبان قرآن، گاه «انجام دادن به مثابه ایستادن» مفهوم‌پردازی‌شده است:

(1) شهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ الْمَلَئکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائمَا بِالْقِسطِ (18 آل عمران)

خداوند، (با ایجاد نظام واحد جهان هستی) گواهی می‌دهد که معبودی جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش، (هر کدام به‌گونه‌ای بر این مطلب) گواهی می‌دهند، در حالی که خداوند در تمام عالم قیام به عدالت دارد.

(2) لَیْسوا سوَاءً مِّنْ أَهْلِ الْکِتَبِ أُمَّةٌ قَائمَةٌ یَتْلُونَ ءَایَتِ اللَّهِ ءَانَاءَ الَّیْلِ وَ هُمْ یَسجُدُونَ (113 آل عمران)

آن‌ها همه یکسان نیستند، از اهل کتاب جمعیتی هستند که قیام (به حق و ایمان) می‌کنند و پیوسته در اوقات شب آیات خدا را می‌خوانند در حالی که سجده می‌نمایند.

(3) وَ أَقِیمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّکوةَ (83 بقره)

نماز را بر پا دارید و زکات بدهید.

(4) رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوَلِدَی وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِساب (41 ابراهیم)

پروردگارا من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را روزی که حساب بر پا می‌شود، بیامرز.

(5) قُلْ یَأَهْلَ الْکِتَبِ لَستُمْ عَلى شىْءٍ حَتی تُقِیمُواالتَّوْرَاةَ وَ الانجِیلَ وَ مَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِّن رَّبِّکُمْ (68 مائده)

ای اهل کتاب! شما هیچ موقعیتی ندارید مگر اینکه تورات و انجیل و آنچه بر شما از طرف پروردگارتان نازل شده است بر پا دارید.

(6) یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا کُونُوا قَوَّمِینَ بِالْقِسطِشهَدَاءَ للَّهِ (135 نساء)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید کاملاً قیام به عدالت کنید، برای خدا گواهی دهید.

در تفسیر نمونه آمده‌است:

تعبیر به قیام در اینجا ممکن است به خاطر آن باشد که انسان برای انجام کارها معمولاً باید بپاخیزد و به دنبال آنها برود، بنابراین قیام به کار، کنایه از تصمیم و عزم راسخ و اقدام جدی درباره آن است اگر چه آن کار همانند حکم قاضی احتیاج به قیام و حرکتی نداشته باشد و نیز ممکن است تعبیر به قیام از این نظر باشد که قائم معمولاً به چیزی می‌گویند که عمود بر زمین بوده ‌باشد و کمترین میل و انحرافی به هیچ طرف نداشته باشد، یعنى باید آنچنان عدالت را اجرا کنید که کمترین انحرافی به هیچ طرف پیدا نکند (مکارم شیرازی، 1353 : 4/162).

همچنین، «کلمه قسط به معنای عدل است و قیام به قسط به ‌معنای عمل به قسط و تحفظ بر آن است» (طباطبائی، 1397 :5/ 175).

در شاهد قرآنی ذیل، «انجام دادن به مثابه ایستادن » مفهوم سازی شده‌است:

(7) حَفِظوا عَلی الصلَوَتِ وَ الصلَوةِ الْوُسطی وَ قُومُواللَّهِ قَنِتِینَ (238 بقره)

در انجام همه نمازها، (به‌خصوص) نماز وسطی (نماز ظهر) کوشا باشید و از روی خضوع و اطاعت، برای خدا بپاخیزید.

(8) یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلی الصلَوةِفَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلی الْمَرَافِقِ وَ امْسحُوابِرُءُوسِکُمْ وَ أَرْجُلَکمْ إِلی الْکَعْبَینِ...

ای کسانی که ایمان آورده‌اید هنگامی که برای نماز بپاخاستید صورت و دست‌ها را تا آرنج بشوئید و سر و پاها را تا مفصل (یا برآمدگی پشت پا) مسح کنید.

معنی انجام دادن یا درصدد انجام چیزی بودن در واژة قیام از آنجا ناشی می‌شود که «کلمه قیام وقتی با حرف الی متعدی شود، کنایه از خواستن چیزی می‌شود که قیام در آن استعمال شده، در نتیجه معنای جمله: «قام الی الصلوهِ» این می‌شود که فلانی خواست نماز بخواند و وجه این استعمال این است که خواستن نماز ملازم [یا به تعبیر شناختی همبستة تجربی] با قیام و برخاستن است، چون خواستن هر چیز بدون حرکت به‌سوی آن صورت نمی‌گیرد.» (طباطبائی، 1397: 5/354). در آیات142 سورة نساء و 6 مائده نیز از همین استعاره در عبارات «وَ إِذَا قَامُوا إِلی الصلَوةِ قَامُوا کُسالی، و «إِذَا قُمْتُمْ إِلی الصلَوةِ ْاستفاده شده است.

در آیة ذیل، استعارة «تسلط داشتن ایستادن بالای سر چیزی» مشاهده می شود. این استعاره با استعاره‌هایی که در آنها پدیدة مسلط در جهت بالا مفهوم سازی و تجسیم می‌شود، ارتباط دارد:

( 9) َفَمَنْ هُوَ قَائمٌ عَلی کلِّ نَفْسِ بِمَا کَسبَت (33 رعد)

قائم «کسی است که بالای سر همه ایستاده (و حافظ و نگهبان و مراقب همه است) و اعمال همه را می‌بیند و «القائم علی شیء» به معنای مسلط بودن بر چیزی است و القائم بشیء» به معنای کسی است که به نوعی مدبّر آن باشد» (طباطبائی، 1397: 11/497).

در آیة ذیل مفهوم انتزاعی «ثبات عمل به مثابه ایستادن و پیگیری در ایستادن» مفهوم سازی شده‌‌است:

(10) إِذْ یُغَشیکُمُ النُّعَاس أَمَنَةً مِّنْهُ وَ یُنزِّلُ عَلَیْکُم مِّنَ السمَاءِ لِّیُطهِّرَکُم بِهِ وَ یُذْهِب عَنکمْ رِجْزَ الشیْطنِ وَ لِیرْبِط عَلی قُلُوبِکمْ وَ یُثَبِّت بِهِ الاَقْدَامَ (11 انفال)

[به خاطر بیاورید] هنگامی را که خواب سبکی که مایه آرامش از ناحیه خدا بود شما رافرا گرفت و آبى از آسمان براى شما فرو ‌فرستاد تا با آن شما را پاک و پلیدى شیطان را از شما دور سازد و دل‌های شما را محکم و گام‌ها را با آن ثابت دارد.

(11) فَاستَقِمْ کَمَا أُمِرْت وَ مَن تَاب مَعَک (112هود)

بنابراین همان‌گونه که فرمان‌یافته‌ای استقامت کن همچنین کسانی که با تو به سوی خدا آمده اند.

استقامت از ماده قیام گرفته شده از این نظر که انسان در حال قیام بر کار و تلاش خود تسلط بیشتری دارد، استقامت که به معنی طلب قیام است یعنی در خود آنچنان حالتی ایجاد کن که سستی در تو راه نیابد (مکارم شیرازی، 1353- 5 :9/258). در آیة 7، از سورة توبه، عبارت «فَمَا اسْتَقَامُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لَهُمْ» پایداری بر سر عهد و پیمان، با واژه «استقاموا و استقیموا» آمده‌است.

(12) إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ یهْدِى لِلَّتى هِىَ أقْوَمُ (9 اسراء)

این قرآن به راهی هدایت می‌کند که مستقیم‌ترین راههاست. مکارم شیرازی (1353- 5: 12/36) دربارة مفهوم این آیه چنین می‌گوید:

اقوم از مادة قیام گرفته شده است و از آنجا که انسان هنگامی که می‌خواهد فعالیت پیگیری انجام دهد، قیام می‌کند و به کار می‌پردازد از این نظر قیام کنایه از حسن انجام امور و آمادگی برای فعالیت آمده است، ضمناً استقامت که از همین ماده گرفته شده است و قیم که آن‌هم از این ماده است به معنی صاف و مستقیم و ثابت و پا‌بر‌جا است. و از آنجا که اقوم صیغه افعل تفضیل است به معنی صاف‌تر و مستقیم‌تر و پابرجاتر می‌آید و به این ترتیب، مفهوم آیه فوق چنین است که قرآن به طریقه‌ای که مستقیم‌ترین و صاف‌ترین و پابرجاترین طرق است، دعوت می‌کند. بنابراین در شواهد قرآنی فوق سه مفهوم انجام دادن کار، ثبات عمل و تسلط داشتن بر امور با استفاده از مفهوم ایستادن درک می‌شوند.

 

3-2. نشستن در شواهد و تفاسیر قرآنی

یکی از استعاره‌های مفهومی در قرآن که در آن نشستن به عنوان حوزه مبدأ مورد استفاده قرار گرفته‌‌است استعارة ضعف به مثابه نشستنمی‌باشد.

(13) لا تجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مخْذُولا ً(22 اسراء)

و با الله معبود دیگری قرار مده که ضعیف و مذموم و بی یار و یاور خواهی شد.

انتخاب کلمه قعود یا نشستن در اینجا اشاره به ضعف و ناتوانی است، زیرا در ادبیات عرب، این کلمه کنایه از ضعف است همانگونه که گفته می‌شود قعد به الضعف عن القتال «ناتوانی سبب شد که او از پیکار با دشمن بنشیند» (مکارم شیرازی، 1353- 5 :12/72).

(14) وَ لَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لاَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَکِن کرِهَ اللَّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطهُمْ وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَعِدِینَ (46 توبه)

اگر آنها (راست می‌گفتند و) می‌خواستند (به سوی میدان جهاد) خارج شوند وسیله‌ای برای آن فراهم می‌ساختند، ولی خدا از حرکت آنها کراهت داشت لذا (توفیقش را از آنان سلب کرد و) آنها را (از این کار) باز داشت، و به آنها گفته شد با قاعدین (کودکان و پیران و بیماران) نشینید.

همچنین، برای مفهوم‌سازی کوتاهی در انجام کار از حوزة مبدأ نشستن استفاده شده‌است و استعارة کوتاهی در انجام کار نشستن است حاصل نگاشت‌های استعاری میان این دو حوزه است. این استعاره در عبارات استعاری ذیل مشهود است.

(15) وَ إِذَا أُنزِلَت سورَةٌ أَنْ ءَامِنُوا بِاللَّهِ وَجَهِدُوا مَعَ رَسولِهِ استَئْذَنَک أُولُوا الطوْلِ مِنْهُمْ وَ قَالُوا ذَرْنَا نَکُن مَّعَ الْقَعِدِینَ (86 توبه)

و هنگامی که سوره‌ای نازل گردد که ایمان به خدا بیاورید و همراه پیامبرش جهاد کنیدکسانی که از آنها (گروه منافقان) توانائی دارند از تو اجازه می‌خواهند و می‌گویند بگذار ما با قاعدین (آنها که از جهاد معافند) بوده باشیم.

در آیة 168 سورة آل عمران نیز از کسانی که دست از حمایت برادران خود کشیدند به کسانی که نشسته‌اند تعبیر‌شده‌است: «الَّذِینَ قَالُوا لاخْوَنهِمْ وَ قَعَدُوا». در آیة 95 سورة نساء،نیزدو واژة قاعدون و قاعدین به کسانی که به جنگ نرفتند اطلاق شده‌است. قاعدون و مجاهدون در این آیه متضاد هم هستند:

(16) لا یَستَوِی الْقَعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیرُ أُولی الضرَرِ وَ المْجَهِدُونَ فی سبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فَضلَ اللَّهُ المْجَهِدِینَ بِأَمْوَلِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ عَلی الْقَعِدِینَ دَرَجَةً وَکلاً وَعَدَ اللَّهُ الحْسنی وَ فَضلَ اللَّهُ الْمُجَهِدِینَ عَلی الْقَعِدِینَ أَجْراًی عَظِیماً (95نساء)

افراد با ایمانی که بدون بیماری و ناراحتی از جهاد باز نشستند یا مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند یکسان نیستند، خداوند مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد کردند بر قاعدان برتری بخشیده و به هر یک از این دو دسته (به نسبت اعمال نیکشان) خداوند وعده پاداش نیک داده و مجاهدان را بر قاعدان برتری و پاداش عظیمی بخشیده ‌است.

در آیة 83 سورة توبه نیز «قعود» به معنی نرفتن به جنگ است: إِنَّکم رَضِیتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ. همچنین در همین آیه فعل امر «فاقعدوا» نیز به معنی نهی از جنگیدن است: فَاقْعُدُوا مَعَ الخْلِفِینَ.همچنین، در آیة90 سورة توبه از جهاد نکردن به خانه‌نشینی تعبیر شده‌است: وَ قَعَدَ الَّذِینَکَذَبُوا اللَّهَ وَ رَسولَهُ» اما آن‌ها که به خدا و پیامبرش دروغ گفتند (بدون هیچ عذرى در خانه خود) نشستند. آیة 81 سورة توبه از عبارت «مقعدهم» برای اشاره به جهاد نکردن منافقان استفاده شده است.

همان‌طور که مشاهده گردید، دو مفهوم «ضعف» و «کوتاهی در کار دین» با استفاده از مفهوم «نشستن» مفهوم‌سازی شده‌اند. در شاهد 7 عبارت استعاری «قوموا» به معنی «برخاستن» آمده ‌است: وَ قُومُواللَّهِ قَنِتِینَ برخاستن یعنی تغییر از حالت نشسته به حالت ایستاده، که در اینجا برای مفهوم سازیِ «اراده در انجام کار نیک» از آن استفاده شده‌است. این تغییر حالت را نیز می‌توان زیرمجموعه استعارة «انجام دادن ایستادن است» قرار داد.

 

4. نتیجه

پرسشی که در مقدمة این مقاله مطرح شد این بود که حالات وضعیتی مربوط به پا، در تبیین چه معانی قرآنی به کار رفته است و قرآن برای کدام حوزه یا حوزه‌های مفهومی انتزاعی یا نسبتاً انتزاعی از ویژگی‌های حوزة مبدأ ایستادن و نشستن استفاده کرده‌است؟ مشاهدة آیات فوق از زبان قرآن نشان می‌دهد که در سه استعارة ذیل، از حوزة ایستادن استفاده می‌شود تا انجام کارها و ثبات و تسلط در انجام اعمال نشان داده شود:

1- انجام کار ایستادن است.

2- ثبات در کار ایستادن است.

3- تسلط داشتن ایستادن است.

عکس حالات فوق، یعنی انجام ندادن و کوتاهی در انجام امور نیز با حوزة مفهومیِ نشستن نمایش داده شده است. در این حالت ما دو استعاره زیر را داریم:

4- ضعف نشستن است.

5- کوتاهی در کار نشستن است.

می‌توان دو استعارة فوق را زیر چتر یک استعارة عام‌تر قرار داد: انجام ندادن کار نشستن است. در این صورت ما با یک جفت استعارة مفهومی منسجم سرو‌کار داریم: انجام کار ایستادن است/ انجام ندادن کار نشستن است. در زبان قرآن، علاوه بر کاربرد ایستادن و نشستن در معانی حقیقی، استعاره‌های ایستادن/ نشستن بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. اگر حوزه‌های مبدأ در ارتباط با عمل پا، در قائم بودن یا نبودن وضعیت بدن را به دو دسته تقسیم کنیم، دو حوزه خواهیم داشت یعنی نشستن، و ایستادن. آنچه از حوزة مبدأ نشستن بر حوزه‌های مقصدِ ضعف و کوتاهی در کار، الگوبرداری می‌شود، سکون و بی تحرکی‌ای است که معمولاً با نشستن همراه است. از حوزة برخاستن، آمادگی برای انجام کار که مستلزم بیرون آمدن از حالت سکون به تحرک است، بر حوزة عزم و اراده منطبق می‌شود. همچنین، از حوزة مبدأ ایستادن، تحرک، نیرو و اراده که مستلزم سر پا بودن است، به حوزه‌های مقصد انتقال می‌یابد. این انتقال یا الگوبرداری‌های استعاری با هم منسجم و هماهنگ عمل می‌کنند و مدل ساده‌ای از مفهوم‌های پیچیده‌ای که در حوزه‌های مقصد وجود دارد می‌سازند. همچنین جنبه‌های خاصی از حوزه‌های مقصد تبیین شده‌اند و این مؤید اصل تمرکز در نظریة استعارة مفهومی است. مثلاً بیشتر بر جنبه‌هایی که به انجام و تداوم عمل و آن هم اعمال دینی مثل جهاد، نماز و روزه، تأکید می‌شود و سایر جنبه‌های حوزة مقصد ناگفته می‌ماند. مانند تمام استعاره‌های مفهومی، آن‌طور که در نظریة‌ استعارة مفهومی آمده‌است، جهت الگوبرداری از حوزه‌های عینی به سمت حوزه‌های ذهنی است و نه بالعکس.

در مورد مبنای تجربی، باید گفت که رد پای تجارب بدنی بشر در حالات ایستادن، نشستن، برخاستن، کارکردن، و استراحت و عدم فعالیت، در چنین استعاره‌هایی هویداست. در استعاره‌های گروه ایستادن، وضعیت بدن و به ویژه پاها در حالت عمود یا در حال حرکت تجسم می‌شود که در حال انجام عملی است و عکس آن موقعی است که بدن در حالتی است که نمی‌توان عملی را انجام دهد. از این‌رو قرآن، مفاهیم انجام دادن (جهاد و مبارزه) تسلط، ثبات عمل، و عزم و اراده را با ایستادن و مفاهیم ضعف و نرفتن به جهاد را با نشستن مفهوم‌سازی می‌کند.

به نظر می‌رسد که بسیاری از مفاهیم انتزاعی در زبان قرآن، با استفاده از مفاهیم عینی‌ای مفهوم‌سازی و متصور شده‌اند که به اندام‌های مهم بدن و کار آن‌ها مربوط است. تنوع و تعدد این استعاره‌ها، حاکی از آن است که برای مفهوم‌سازی مفاهیم مجرد برای بشر، یکی از مؤثرترین راه‌ها توسل به مفاهیمی مربوط به بدن است که در اختیار همة انسان‌ها قرار دارد و در تمامی اعمال بشر به چشم می‌خورد. بررسی سایرمفهوم‌سازی‌های موجود در زبان قرآن بر این امر صحه می‌گذارد که خداوند سبحان، مفاهیم انتزاعیِ دینی را به زبان بشر و متناسب با ساختار ذهنی وی و بر اساس تجارب بشری در قرآن کریم نمایان کرده است تا ذهن عینی‌گرای بشر قادر به درک مفاهیم الهی و ضرورت‌های دینی خود باشد.

از سوی دیگر، هرچند مفاهیم به‌همان صورتی که استعاره‌های زبان روزمره وجود دارند، در اینجا نیز ظاهر می‌شوند اما نوع الگوبرداری‌ها و مفاهیم حوزة مبدأ جهتی دینی و معنوی را داراست. به عبارت بهتر، چون محتوای قرآن دینی و الهی است، قیام و ایستادن، به انجام امور اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مانند آن اطلاق نمی‌شود بلکه انجام امر به معروف و نهی از منکر، نماز، جهاد و سایر مسائل دینی را نیز شامل می‌شود. این مسأله روشنگر جنبة جهانی بودن استعاره‌ها از یک سو و تنوع آنها از سوی دیگر است. به این معنی که هرچند ساختار استعاره‌ها جهانی است اما نوع الگوبرداری‌ها، پیش‌زمینه‌های فرهنگی و حوزه‌های مقصد را محتوای فرهنگی آن استعاره مشخص می‌کند.



[1] - conceptual organization

[2] - conceptual metaphor

[3] - model principle

[4] - creativity

[5] - focusing

قرآن کریم، (1386). ترجمه مهدی الهی قمشه‌ای، قم: انتشارات دانش.
طباطبائی، سید محمد حسین. (1397). المیزان فی تفسیر القرآن. تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم.
مکارم شیرازی، ناصر. (1353 -5). تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
Evans, V. and M. Green. (2006). Cognitive Linguistics: An Introduction. Edinburgh: Edinburg University Press.
Jäkel, O. (2002). Hypotheses Revisited: The Cognitive Theory of Metaphor Applied to Religious Texts. metaphorik.de. 20-42. http://www.metaphorik.de/02/jaekel.htm
Kövecses, Z. (2004). Metaphor in Culture: Universality and Variation. Cambridge: Cambridge University Press.
__________. (2010). Metaphor: A Practical Introduction. Oxford and New York: Oxford University Press.
Lakoff, G. and M. Johnson (1980). Metaphors We Live By. Chicago: Chicago University Press.
Lakoff, G. (1987). Women, Fire, and Dangerous Things: What Categories Reveal About the Mind. Chicago: Chicago University Press.
Saeed, J. I. (1997). Semantics. Oxford: Blackwell.
Shokr Mohammad Abdulmoneim, B. (2006). The Metaphorical Concept' "Life is a Journey" in the Quran: a Cognitive –semantic analysis. Metaphorik.de. 94-132. http://www.metaphorik.de/10/shokr.pdf.
Yu, N. (2000). "Figurative uses of finger and palm in Chinese and English", Metaphor and Symbol. 15(3), 159-175.
______. (2001). "What Does Our Face Mean to Us?" Pragmatics & Cognition 9: 1, 1-36.
______. (2002). "Body and emotion: body parts in Chinese expression of emotion". Pragmatics & cognition 10:1/2, 341-367.
______. (2003). "The bodily dimension of meaning in Chinese: what do We do and mean with "Hands"?" In: Eugene H. Casad & Gary B. Palmer (eds.) Cognitive Linguistics and Non-Indo- European Languages. 330-345, Berlin: Mouton de Gruter.
______. (2003). "Metaphor, Body, and Culture: The Chinese understanding of gallbladder and courage". Metaphor and Symbol 18(1), 13-31.
______. (2003). "Chinese metaphors of thinking". Cognitive Linguistics 14-2/3, 141-165.
______. (2004) "The syes for sight and Mind". Journal of Pragmatics 36, 663-686.