Document Type : Research Paper
Author
University of Ilam, Iran
Abstract
Keywords
1. مقدمه
زبانشناسان بسیاری چون ابنی[1] (1987)، چامسکی (1970) در پی کشف تناظر میان گروههای نحوی مختلف بودهاند تا همسو با اهداف برنامة کمینهگرا به کاهش پارامترهای زبانی پرداخته و ساختی متوازی برای این گروههای نحوی پیشنهاد کنند. از این میان بررسی ساخت گروههای فعلی و اسمی از توجه ویژهای برخوردار بوده است. مقالة حاضر میکوشد تا با تکیه بر یافتههای پیشین و از منظر برنامة کمینهگرا به بررسی ساختار سهلایهای گروه تعریف در زبان فارسی بپردازد. هدف اصلی از بررسی گروه تعریف، پاسخ دادن به این پرسش است که آیا گروه تعریف نیز همانند گروه فعلی از سه لایة متفاوت تشکیل شده و اینکه در هر لایه چه عناصری وجود دارند. فرضیة پیشنهادی ما این است که گروه تعریف نیز همانند گروه فعلی از سه لایة تعبیری- کلامی، توصیفی و واژگانی- معنایی[2] تشکیل شده است. لایة نخست برای تعیین مفاهیمی چون معرفه بودن و یا نکرده بودن... بکار میرود، در این لایه اطلاعات تعبیری و بافتی جمله بیان میشود. لایة دوم جایگاه فرافکنهای نقشی[3] است و به طور عمده برای توصیف هستة اسمی به کار میروند. در لایة آخر نیز نقشهای معنایی مناسب به موضوعات اعطا میشود.
دادههای این مقاله، همسو با رویکرد زایشی و در قالب برنامه کمینهگرا، حاصل شم زبانی نگارنده و جمعآوری دادههایی و گاه مثالهایی از دیگران است. فرضیهای بر پایه این گونه دادهها ارائه شده و سپس با بررسی و آزمودن این فرضیه و با توجه به دادههای مختلف، صحت آن را در زبان فارسی مورد بررسی قرار میدهیم. اهمیت بررسی این موضوع در این است که تاکنون در مورد ساختار سه لایهای گروه تعریف در زبان فارسی بحث گسترده و مستقلی وجود نداشته و ارائۀ چنین فرضیهای بدینگونه مطرح و از آن حمایت نشده است. در این مقاله سعی میشود که صحت این مسئله در زبان فارسی نشان داده شود.
در بخش دوم از مقالۀ حاضر به اختصار به چارچوب نظری پرداخته میشود. در بخش سوم به بررسی تناظر میان فرافکنهای فعلی و اسمی پرداخته میشود و آراء مختلف زبانشناسان در مورد تناظر بین این دو گروه مطرح میشود. در بخش چهارم به بررسی لایة نخست یا همان لایة تعبیری- کلامی در گروه تعریف پرداخته میشود و نشان داده میشود که در این لایه مفاهیمی چون معرفه و یا نکره بودن و یا صفات اشاره قرار دارند. سپس این لایه را در زبان فارسی مورد بررسی قرار میدهیم. در بخش پنجم لایة دوم یا همان لایة میانی- توصیفی در گروه تعریف مورد بررسی قرار میگیرد و نشان داده میشود که در این لایه گروههایی چون گروه شمار، گروه ممیز، گروه صفت و گروه حرف اضافهای وجود دارند. سرانجام در بخش ششم، به بررسی لایة سوم یعنی لایة معنایی- واژگانی پرداخته میشود و نشان داده میشود که در این لایه نقشهای معنایی مناسب به موضوعات اعطا میشود.
2. چارچوب نظری
در چارچوب برنامۀ کمینهگرا زبانشناسان همواره سعی کردهاند که با سادهتر کردن قواعد دستوری و کلیتر کردن آنها به دستور جهانی مشترک بین زبانها نزدیکتر شوند. با سادهتر شدن قواعد دستوری و صرفهجویی در مراحل اشتقاق در نظریه زایشی- گشتاری به تدریج برنامه کمینهگرا به وجود آمد. در حقیقت برنامه کمینهگرا در نظریۀ نحوی چامسکی، جدیدترین صورت رویکرد نظریة اصول و پارامترها در دستور زایشی- گشتاری است. در این چارچوب، دستور هر زبان به صورت یک نوع نظام محاسباتی یا اشتقاقی در نظریه گرفته میشود که نقطة آغاز هر اشتقاق یک مجموعة واژگانی است شامل تعداد واژههای مورد نیاز برای اشتقاق ساخت دستوری و یا جملة مورد نظر بوده و رابطة میان صورت آوایی و صورت معنایی آنها تا پایان اشتقاق حفظ میشود.
برنامة کمینهگرا یک نظام کامل محاسباتی در نظر گرفته میشود که شامل واژگان و بخش محاسباتی است. مشخصهها و ویژگیهای منحصربفرد واژهها در بخش واژگانی تعیین میشود. در این بخش اقلام واژگانی با مشخصههای خاص معنایی، آوایی و... خود وجود دارند. تفاوتهای آوایی و معنایی میان عناصر واژگانی به دلیل حضور مشخصههای متفاوت تشکیل دهندة آنهاست. پس از انتخاب واژههای گزیده از بخش واژگانی، این عناصر به بخش محاسباتی وارد میشوند که از آنها برای تولید یا زایش عبارات زبانی استفاده میشود. در برنامة کمینهگرا برخلاف نظریة حاکمیت و مرجع گزینی، حوزة اعطای نقش معنایی و بازبینی مشخصهها با هم متفاوت است. بازبینی مشخصهها در رابطة ساختاری مشخصگر- هسته و یا هسته- هسته انجام میگیرد. هورنشتین[4] (1999) به بحث در این مورد پرداخته است. وی معتقد است که در برنامة کمینهگرا، نقشهای معنایی در حوزة واژگان به عناصر اعطا میشود. یعنی اینکه عناصر واژگانی، در جایگاه متمم یا مشخصگر فرافکن واژگانی خود به موضوعهایشان نقش معنایی اعطا میکنند. چامسکی (1970) نیز با بررسی گروههای اسمی و مقایسة آنها با گروههای فعلی نشان داد که بین بندها و برخی گروههای اسمی تناظر وجود دارد و همانگونه که گروههای فعلی در جایگاه مشخصگر و متمم خود به عناصری که موضوع هستة فعلی هستند نقش معنایی میدهند، گروههای اسمی نیز میتوانند در سطح واژگان به موضوعهای خود در متمم و یا مشخصگر نقش معنایی اعطا کنند.
3. تناظر میان فرافکنهای فعلی و اسمی
همانگونه که عنوان شد، زبانشناسان بسیاری چون ابنی (1987)، چامسکی (1970) در پی کشف تناظر میان گروههای نحوی مختلف بودهاند که از این میان بررسی ساخت گروههای فعلی و اسمی از توجه ویژهای برخوردار بوده است. این زبانشناسان با مقایسة این دو گروه، به این نتیجه رسیدند که گروههای اسمی رفتاری مشابه گروه فعلی دارند. بیشتر این تحقیقات، خصوصاً در دو دهة اخیر، که آغاز آنها را باید مطالعات ابنی (1987) به شمار آورد به این نتیجه رسیدند که هماهنگی جالبی بین ساختار اسمی و فعلی وجود دارد. چامسکی (1970) نیز به وضوح و با آوردن مثالهایی از زبان انگلیسی تناظری که میان بندها و برخی گروههای اسمی وجود داشت را نشان داد.
The enemy destroyed the city. . a |
(1) |
The enemy's destruction of the city . b |
|
(چامسکی، 68:1970)
در بررسیهای اولیة دستور گشتاری، رابطة میان دو زنجیرة (a و b) اینگونه توجیه میشد که گروههای اسمی از نوع (1- b) حاصل عملکرد گشتارهای نحوی است، یعنی این اسامی بر اثر عملکرد قواعد نحوی بوجود آمدهاند و دارای رابطة اشتقاقی با زنجیرة جملهای (1- a) هستند، اما چامسکی (1970) نشان داد که اینگونه اسامی در سطح واژگان و نه بر اثر قواعد نحوی بوجود آمدهاند. با بررسیهای بیشتر و مقایسة گروه فعلی و اسمی، پیشنهاداتی ارائه شد مبنی بر اینکه گروههای اسمی نیز دارای ساختار چندلایهای مشابه گروه فعلی هستند، بدین معنا که گروه اسمی دارای لایة بیرونی موسوم به گروه اسمی کوچک (np) است که دارای هستة سبک (n) میباشد و همچنین دارای یک لایة داخلی گروه اسمی بزرگ میباشد که هستة آن، هستة واژگانی (N) است که در این مورد میتوان به مطالعات کارستنز[5] (2000) که براساس پژوهشهای اسپرتیش[6] (1990) و والویس[7] (1991) صورت گرفته است اشاره کرد. در ابتدا نیز لایة گروه اسمی کوچک به عنوان متمم ساختار اسمی لایة بالاتر در نظر گرفته میشد، همچون در آثار چینکوئه[8] (1994) و جورجو و لانگوباردی[9] (1991).
اجر[10] (2003) نیز براساس فرضیة هماهنگی اعطای نقش معنایی، نتیجه میگیرد که گروه اسمی در زبان انگلیسی نیز مانند گروه فعلی باید به صورت چندلایه در نظر گرفته شود. برخی از این پژوهشها به این نکته نیز پرداختهاند که با توجه به تناظری که میان هستة فعلی و اسمی وجود دارد، گروه تعریف با کدام یک از سطوح مختلف فعلی متناظر است. بسیاری از مطالعات نشان میدهند بین گروه تعریف و گروه متممساز[11] تناظر وجود دارد. زبانشناسانی چون هوراکس و استاورو[12] (1987) با بررسی شواهدی از زبان انگلیسی و زبان یونانی به این نتیجه رسیدند که گروه تعریف در زبان انگلیسی همانند یک گروه متممساز عمل میکند، ولی در زبانی چون یونانی مطابق با گروه تصریف است.
قمشی (2003) در تقسیمبندی خود از گروه اسمی اینگونه عنوان میکند که گروه اسمی دارای سه لایة مجزا میباشد. این لایهها شامل گروه تعریف (لایة معرفگی)، گروه شمار و گروه اسمی (لایة واژگانی) هستند که معادل سه لایة موجود در بندها یعنی گروه متممساز، گروه زمان و گروه فعلی میباشند. بنابراین همانگونه که مشاهده میشود وی گروه شمار در اسمها را معادل گروه زمان در جملات میداند.
تاکاهاشی[13] (2004) با بررسی زبانهای مختلف ضمن اینکه نشان میدهد بین گروه متممساز و گروه تعریف تناظر وجود دارد، عنوان میکند که گروه اسمی سازهای مشابه گروه تصریف میباشد و علاوه بر آن یک جایگاه متمممانند نیز در گروه اسمی وجود دارد که رابطة هسته- متمم در این گروه متناسب با چنین رابطهای درون گروه فعلی است. همانگونه که در مثال (2- a) مشاهده میشود destroy و the city معادل هستة فعلی و مفعول آن میباشند و در مثال (2- b) destruction و the city دارای رابطة هسته- متمم میباشند و معادل رابطة فعل و مفعول در مثال (2- b) میباشند.
a . The terror group destroys the city. |
(2) |
|
b. The terror group's destruction of the city. |
|
(تاکاهاشی، 38:2004)
مطالعات زبانشناسی نشان میدهد این دیدگاه که بین گروه متممساز و گروه تعریف تناظر وجود دارد طرفداران بیشتری دارد، اما در این میان دیدگاههای متفاوتی نیز وجود دارد. وجود چنین اختلاف نظرهایی میان زبانشناسان باعث شده که پژوهش در مورد گروه تعریف و گروه متممساز همچنان دغدغة اصلی بسیاری از زبانشناسان باشد.
پژوهشها و مشاهدات زبانی در سالهای گذشته چون ابنی (1987)، ریتر[14] (1991)، سیلونی[15] (1997)، والویس (1991) و لنزلینگر[16] (b2004) نشان داده است که ساختار درونی جمله را میتوان به سه لایة مختلف تقسیم نمود. لایة نخست، لایة تعبیری یا کلامی است که در ساختار نحوی جمله به صورت لایة متممساز نمایش داده میشود. این لایه دارای هستة متممساز میباشد و درون این لایه اطلاعات بافتی و کلامی در قالب بازنمودهای نحوی به نمایش در میآیند، و خواننده را نسبت به اطلاعات مربوط به ساختار اطلاعی موجود در جمله آگاه میسازد. لایة دوم، لایة میانی یا توصیفی است. در این لایه فرافکنهای نقشی مختلف به نمایش در میآیند. نوع فرافکنهای نقشی که در این لایه وارد میشوند و ترتیب قرارگیری سلسله مراتبی آنها در این لایه نشان داده میشود. گروههای نقشی متفاوت از جمله گروههای تطابق و یا توصیفکنندههای قیدی در این لایه قرار میگیرند. در نتیجه در این لایه مشخصههای تطابق بازبینی میشوند تا همگرا بودن جمله با مشکل مواجه نشود. لایة آخر یا همان لایة سوم، لایة معنایی است. این لایه جایگاه فرافکنهای واژگانی فعل بوده و در این جایگاه است که نقشهای معنایی توسط هستة فعلی به موضوعات آن داده میشود.
با توجه به مطالبی که در بالا عنوان شد و مطالعاتی که در مورد شناسایی تناظر میان گروههای فعلی و اسمی انجام شد، میتوان به این مسأله پرداخت که آیا چنین ساختار سه لایهای در گروههای فعلی معادلی درون گروههای اسمی نیز دارد یا خیر؟ بررسی این مسأله نیز در حوزة کاری بسیاری از زبانشناسان قرار گرفته است.
لنزلینگر (2005) عنوان میکند که بین ساختار سهلایهای گروه متممساز و گروه تعریف تناظر وجود دارد. وی در تأیید نظر افرادی چون ابنی (1987)، ریتر (1991)، سیلونی (1997)، والویس (1991) و لنزلینگر (b2004 و a2004) عنوان میکند که هم جمله و هم گروه اسمی میتواند به سه لایه مختلف تقسیم شوند که در هر لایه ساختهای نحوی متفاوتی وجود دارد و این لایهها در این دو گروه ویژگیهای مشترکی دارند. از نظر وی این تقسیمبندی به صورت زیر میباشد.
(لنزلینگر، 227:2005)
لنزلینگر (2005) هر لایه را نیز با نامی متفاوت نامگذاری نموده و عنوان میکند که در هر بخش عملیات متفاوتی صورت میگیرد. از نظر وی لایۀ Nachfeld (لایة نقشهای معنایی) مربوط به حوزة اعطای نقشهای معنایی است، یعنی جایی که تمامی موضوعات در آنجا قرار میگیرند. این مسأله توسط افرادی چون (لارسون،[17] 1988؛ چامسکی، 1995؛ گریمشاو[18]، 1991 و والویس، 1991) نیز عنوان شده است. در لایۀ Mittefeld (لایه فرافکنهای نقشی) فرافکنهای نقشی چون توصیفکنندههای قیدی و صفتی میآیند، این مبحث توسط چینکوئه (1999 و 1994) نیز عنوان شده است. علاوه بر این، در این لایه ویژگیهای مربوط به تطابق، حالت و بازبینی کردن مشخصههای نیز بررسی میگردد. در نهایت در لایۀ vorfeld (لایه کلامی) اطلاعات کلامی و تعبیری عنوان میشود. تاکاهاشی (2004) نیز ضمن اذعان به تناظر میان گروه متممساز و گروه تعریف، عنوان میکند که جملات دارای ساخت سه لایهای به صورت زیر میباشند:
(4)
وی سپس مفهومی تحت عنوان «تحلیل گروه تعریف گسترشیافته» را عنوان میکند که در آن بیان میشود گروه تعریف نیز دارای ساختار سهلایهای معادل گروه متممساز هستند و آن را به صورت زیر نشان میدهد.
The extended DP- analysis |
(5) |
|
(تاکاهاشی، 39:2004)
حال با توجه به بیان نظرات زبانشناسان مختلف که در بالا عنوان شد، به نظر میرسد پاسخ به این سؤال که آیا گروه تعریف نیز از سه لایة مختلف تشکیل شده است، مثبت میباشد. البته باید خاطر نشان کرد که علیرغم اینکه زبانشناسان بسیاری وجود این سه لایه را در گروه تعریف پذیرفتهاند، اما همچنان میان آنها در مورد تعداد و نقش فرافکنهای حاضر در هر لایه اختلاف نظرهایی وجود دارد. در بخش بعد به بررسی این سه لایه در گروه تعریف میپردازیم.
4. بررسی لایة نخست (لایة تعبیری-کلامی) در گروه تعریف
همانگونه که در بخشهای قبل نیز اشاره شد، با توجه به تناظر میان بندها و گروه تعریف، تقسیمبندی سهگانه در گروه تعریف نیز وجود دارد. لایۀ اول در گروه تعریف معادل این لایه در بندهاست. این لایه را حوزة تعبیری- کلامی مینامند که دارای هستة حرف تعریف میباشد. این هستة تعریف در حقیقت یک هستة نقشی است که معمولاً در زبانها برای تعیین مفهوم معرفگی و یا نکرگی گروه اسمی بکار میرود. به علاوه هستة تعریف میتواند تخصیص دهندة حالت نیز باشد، یعنی اینکه میان مقولة تعریف و تظاهر ساختواژی حالت بر روی گروه اسمی رابطهای وجود دارد. اجر (2003) معتقد است در هستة گروه تعریف علاوه بر حروف تعریف، صفتهای اشاره و سورها نیز تولید میشوند. بنابراین میتوان اظهار کرد که حوزة تعبیری- کلامی در گروه اسمی در زبانها، دارای هستة نقشی حرف تعریف میباشد و برای تعیین مفاهیمی چون معرفه یا نکره بودن اسم بکار میرود و علاوه بر آن جایگاه گروه صفت اشاره نیز میباشد.
4-1. معرفگی و بررسی آن در زبانها
حضور حرف تعریف معرفه معمولاً باعث ایجاد مفهوم معرفگی در زبانها میشود. حرف تعریف معرفه در حقیقت یک مقولة اصلی برای پر کردن جایگاه هستة تعریف (D) میباشد. بنابراین اینگونه به نظر میرسد که گروه اسمی در زبانهایی که فاقد حرف تعریف معرفه هستند، لزوماً مقولهای از نوع گروه اسمی است و فقط زبانهایی دارای فرافکن اسمی از نوع گروه تعریف هستند که حرف تعریف معرفه آشکار داشته باشند. با توجه به این مطالب، سؤالی پیش میآید مبنی بر اینکه آیا باید چنین دیدگاهی را پذیرفت یا اینکه هستة تعریف (D) را یک مقولة نقشی در نظر گرفت که در همة زبانها حضور دارد و فقط در برخی از زبانها در قالب حرف تعریف معرفه تظاهر آوایی آشکار مییابد.
یاراحمدزهی (1388) به نقل از لاینز[19] (1999) عنوان میکند که وی در ابتدا معرفگی را به صورت مفهوم آشنا بودن[20] تعریف میکند، یعنی اینکه گروه اسمی معرفه هم برای گوینده و هم شنونده آشناست.
a. The cat chased the mouse. |
(6) |
b. A cat chased the mouse. |
|
(لاینز، 78:1999)
در مثال بالا (a-6) گروه اسمی «the cat» به صورت گروه اسمی معرفه همراه با حرف تعریف معرفه آمده است و نشاندهندة این مفهوم است که این گروه اسمی در ذهن گوینده و شنونده دارای مصداق آشنایی است. اما در ادامه لاینز (1999) به گسترش این مفهوم میپردازد و اینگونه عنوان میکند که مفهوم معرفگی باید با مفهوم تشخیص پذیری[21] جایگزین شود و یک گروه اسمی در صورتی که برای شنونده قابل شناسایی باشد، معرفه میباشد. البته وی اگرچه معتقد است که مفهوم معرفگی در همة زبانها وجود دارد و این مفهوم معرفگی باید دارای تظاهر دستوری آشکار است و اگر زبانی فاقد چنین حرف تعریف آشکاری باشد، این مفهوم در آن زبان فقط به کمک عوامل غیرزبانی و بافتی قابل درک است و مفهومی دستوری نیست.
افراد دیگری چون گیل[22] (1987) نیز معتقدند که زبانها را میتوان برحسب اینکه دارای حرف تعریف هستند یا خیر به دو دستة متفاوت تقسیم کرد. از سوی دیگر زبانشناسانی چون جورجو و لانگوباردی[23] (1991) و گیوستی[24] (2002 و 1994) معتقدند که همة زبانها دارای هستة تعریف میباشند، چه دارای حرف تعریف معرفه آشکار و چه فاقد آن باشند، و همین هستة نقشی است که باعث تعبیر اسم میشود. بررسی زبانهایی که فاقد حرف تعریف معرفه هستند مانند زبان لهستانی نشان میدهد که گروه اسمی بیان شده در این زبان که فاقد حرف تعریف معرفه است میتواند معادل یک گروه اسمی همراه با حرف تعریف معرفه در زبانی چون زبان انگلیسی باشد. بنابراین میتوان گفت که معرفگی یک مقولة معنایی- کاربردی است که در همة زبانها وجود دارد و فقط در برخی از آنها در قالب حرف تعریف معرفه تظاهر آوایی آشکار مییابد.
4-2. صفتهای اشاره
همانگونه که قبلاً نیز به آن اشاره شد، علاوه بر علامت معرفگی در حوزة نقشی گروه تعریف، گروه دیگری از عناصر نیز میتوانند در لایة تعبیری- کلامی وارد شوند. این دسته، صفتهای اشاره هستند که زبانشناسان معمولاً آنها را جزء طبقة معرفها در نظر میگیرند. اجر (2003) در معرفی حوزة گروه تعریف عنوان میکند که در زبان انگلیسی دستهای از عناصر وجود دارند که همانند حروف تعریف معرفه یا نکره یعنی the و a در لایة گروه تعریف وارد میشوند که آنها را صفتهای اشاره مینامیم، مانند کلمات this، that و یا حالت جمع آنها یعنی these و those. وی معتقد است که این دو گروه جایگاه یکسانی را اشغال میکنند و در توزیع تکمیلی یکدیگر هستند و به دلیل اینکه در حوزة گروه تعریف، فقط یک جایگاه یعنی هستة گروه تعریف برای این عناصر وجود دارد پس درون عبارت فقط یکی از آنها میتواند حضور یابد.
*The this man. (7)
(اجر، 250:2003)
جکنداف[25] (1977) نیز معتقد است که حروف تعریف و صفات اشاره دارای جایگاه ساختاری واحدی هستند. اما باید عنوان کرد که بررسیهای بیشتر زبانشناسی نشان داده است که برخلاف نظر اجر (2003) و یا جکنداف (1977) در بسیاری از زبانها، این دو عنصر در توزیع تکمیلی یکدیگر قرار نمیگیرند و جایگاههای متفاوتی را اشغال میکنند، اما به دلیل تأثیر آنها در تعبیر و تفسیر اسم میتوان اظهار کرد که هر دو متعلق به لایة تعبیری در گروه تعریف هستند.
بنابراین میتوان گفت که با توجه به مطالب بالا برخی از زبانشناسان به این مسأله اذعان کردهاند که حداقل یک فرافکن نقشی دیگر نیز در کنار فرافکن تعریف (D) در لایة تعبیری وجود دارد.
4-3. بررسی لایة تعبیری و عناصر موجود در آن در زبان فارسی
لایة تعبیری- کلامی در زبان فارسی نیز همسو با تقسیمبندی کلی که در زبانها صورت گرفته است، لایهای است که در آن اطلاعات تعبیری و بافتی جمله به صورت کدگذاریهای نحوی نشان داده میشود. در زبان فارسی نیز در این لایه گروه تعریف وجود دارد که دارای هستة تعریف میباشد و جایگاه تعیین معرفه یا نکره بودن و یا عناصری چون صفات اشاره میباشد.
همانگونه که میدانیم در زبان فارسی معیار حرف تعریف معرفه آشکاری مانند برخی از زبانها وجود ندارد. در مطالب قبل بیان کردیم که برخی از زبانشناسان چون لاینز (1999) معتقدند در صورتی در یک زبان گروه تعریف وجود دارد که آن زبان دارای حرف تعریف آشکار باشد. اما در مورد زبان فارسی باید عنوان کرد که گروه اسمی در این زبان همانند زبانهای دارای حرف تعریف آشکار تعبیر و تفسیر میشود و بنابراین به پیروی از زبانشناسانی چون لانگوباردی (1994) فرض میکنیم که حتی در غیاب یک حرف تعریف معرفه، هستة نقشی تعریف همیشه تولید میشود و همین هستة نقشی است که باعث تعبیر اسم به صورت معرفه و یا نکره میشود. قمشی (2003) با استفاده از شواهد زبان فارسی نشان میدهد که وجود علامت جمع (ها) دارای معنای معرفگی برای اسمی است که به آن متصل شده است. وی بر این مبنا ساختار زیر را ارائه میکند.
DEF][DP [NP N-PL] (8)
(قمشی، 2003: 57)
قمشی (2003: 66) به صراحت عنوان میکند که هستة تعریف در گروه اسمی فارسی حوزة معرفگی است و یا به عبارتی دیگر تنها گروههای اسمی معرفه ماهیت مقولهای از نوع گروه تعریف دارند و به همین دلیل، وی این امر را که در حضور نشانة جمع (ها) گروه اسمی در فارسی خوانش معرفه خواهد داشت، اینگونه توجیه میکند که حضور نشانة جمع تنها زمانی مجاز است که گروه اسمی مقولهای از نوع گروه تعریف باشد و چون هستة تعریف حوزة معرفگی است بنابراین اسامی جمع همواره تعبیر معرفه خواهند داشت. وی در تأیید این امر مثالی ارائه میکند که نشان میدهد هرگاه اسم دارای نشانة جمع در جایگاه مفعول قرار گیرد، حتماً باید همراه با علامت مفعولی (را) به کار رود.
(9) کتابها* (را) خواندم.
(قمشی، 2003: 57)
وی چنین استدلال میکند که به پیروی از قمشی (b1997)، (را) هستة یک فرافکن از نوع حالت[26] است. که تنها یک گروه تعریف را به عنوان متمم میپذیرد و از آنجا که (کتابها) در جایگاه مفعولی لزوماً همراه علامت مفعولی به کار میرود نتیجه میگیرد که این گروه اسمی یک گروه تعریف است. به علاوه از نظر معنایی در زبان فارسی، گروههای اسمی مشخص شده همگی تعبیری معرفه دارند. همانگونه که در مثالهای زیر مشاهده میشود در مثال (10- الف) گروه اسمی به تنهایی به کار رفته است در مثال (10- ب) و (10- ج) به ترتیب به همراه صفت اشاره و یک سور عمومی آمده است.
(10) الف- سگ جلوی در نشسته بود.
ب. آن گلهای سفید
ج. همة مهمانها آمدند.
همانگونه که اشاره شد، زبانشناسان برای اثبات وجود فرافکنهای نقشی از شواهد مختلفی استفاده میکنند که شواهد معنایی یکی از آنهاست. با توجه به این مطلب میتوانیم اظهار کنیم که معرفگی نیز یک مقولة معنایی- کاربردی است و حضور آن در همة زبانها میتواند شاهد خوبی برای حضور یک فرافکن نقشی متناظر با آن بر فراز گروه اسمی باشد. بنابراین میتوانیم نتیجه بگیریم که در گروه اسمی همة زبانها از جمله زبان فارسی، فرافکنی از نوع تعریف تولید میشود که مقولة معرفگی در آن به شکل مشخصة تظاهر مییابد. این مشخصه با ارزشگذاری مشخصة مشابه بر روی اسم هسته باعث میشود گروه اسمی به صورت معرفه یا نکره تعبیر شود.
در مورد مبحث (-ی) نکره نیز در زبان فارسی تحلیلهای متفاوتی وجود دارد. معینزاده (2001) عنوان میکند که جایگاه ساختاری این عنصر، هستة تعریف میباشد و علت اینکه این پسوند میتواند بر روی اسمها یا برخی از سورها ظاهر شود، حرکت آنها به هستة تعریف است. قمشی (2003) و به پیروی از وی معظمی (1385) (-ی) نکره را به دلیل ویژگی کمیتی آن در جایگاه هستة گروه سور قرار میدهند. لاینز (1999) (-ی) نکره را در بافت غیرخبری[27] در زبان فارسی معادل any و در بافت خبری مثبت[28] معادل other یا some معرفی میکند. قمشی (2003) نیز معتقد است در جملههای منفی این عنصر معادل no در زبان انگلیسی است. وی به عنوان مثال، نمونههای زیر را عنوان میکند که در آنها no معادل (-ی) نکره در زبان فارسی است.
(11) گفتم نه، هیچ احتیاجی نیست قسم بخوری.
I said no, there is no need for you to swear.
(12) خبری نشد؟
Is there no news?
(13) مشکلی نیست.
It's no problem.
(قمشی، 2003: 28 و 27)
قمشی (2003) معتقد است هرگاه (-ی) نکره بر روی اسمهایی ظاهر شود که بدون آن هم میتوانند در جملات واقع شوند، موجب خوانش کمیتی[29] آن اسم میشوند، مانند any در زبان انگلیسی. وی چنین تأثیری را در جملات فارسی از طریق معادل انگلیسی جملات نشان میدهد.
(14) منم که فعلاً خبری ندارم.
a- I too don't have any news right now.
معادل این جمله بدون یای نکره به صورت زیر میباشد.
b- I too don't have news right now.
(قمشی، 2003: 47 و 28)
وی همچنین اضافه میکند که ظاهر شدن (-ی) نکره با برخی از کمیتنماها در زبان فارسی (هر و هیچ) و یا عناصر کس و چیز که به آنها معنای something و someone را میدهد، اجباری است. بدین ترتیب قمشی این عنصر را یک عنصر نکرهساز کمیتی معرفی میکند که در هستة گروه کمیتنما تولید میشود. در زبان فارسی -ی نکره میتواند بر روی صفت نیز قرار گیرد و یا گاهی به جای آن حرف تعریف نکره «یک» به کار رود.
(15) الف- درخت بلندی
ب- یک مرد خوب
بنابراین میتوان عنوان کرد که عنصر نکرهساز در زبان فارسی میتواند به عنوان یک عنصر مستقل عمل کند و فقط به صورت تظاهر یک مشخصه بر روی اسم نمیباشد. در مورد این مقوله در زبان فارسی میتوان اینگونه اظهار کرد که همانگونه که اشاره شد حرف تعریف معرفه به معنای خاص آن وجود ندارد و ارزش مشخصهای مقولة تعریف از نوع خواهد بود که مشخصة تعبیرناپذیری از همین نوع را بر روی هستة اسمی ارزشگذاری نموده و در نهایت به اسم خوانشی معرفه میبخشد. در مواردی نیز که هستة تعریف دارای مشخصة باشد نیز پس از برقراری رابطة مطابقه با اسم هسته، گروه اسمی خوانش نکره مییابد که تظاهر آشکار آن بر روی اسامی و گاهی صفتها به صورت (ی) نکره خواهد بود. بنابراین –ی به صورت مشخصة در هستة گروه تعریف در زبان فارسی قرار دارد که پس از برقراری رابطة مطابقه با هستة اسمی یا صفت، مشخصة تعبیرناپذیری از همین نوع را بر روی آن ارزشگذاری مینماید.
از دیگر عناصری که در لایة تعبیری گروه اسمی ظاهر میشود، صفتهای اشاره میباشند. اجر (2003) در معرفی حوزة گروه تعریف عنوان میکند که در زبان انگلیسی دستهای از عناصر وجود دارند که همانند حروف تعریف معرفه یا نکره یعنی the و a در لایة گروه تعریف وارد میشوند که آنها را صفتهای اشاره مینامیم، مانند کلمات this، that و یا حالت جمع آنها. وی در ادامه بیان میکند که این صفتهای اشاره با حروف تعریف تفاوتهایی نیز دارند، از جمله این صفات، برخلاف حروف تعریف میتوانند بدون اسم نیز بیایند و در آن صورت ضمیر اشاره نامیده میشوند.
(16) I ate that.
(اجر 2003: 88)
اجر (2003) علیرغم بیان تفاوتهایی که میان صفات اشاره و حروف تعریف وجود دارد، معتقد است که این دو گروه جایگاه یکسانی را اشغال میکنند و در توزیع تکمیلی یکدیگر هستند و به دلیل اینکه در حوزة گروه تعریف، فقط یک جایگاه یعنی هستة گروه تعریف برای این عناصر وجود دارد پس درون عبارت فقط یکی از آنها میتواند حضور یابد.
(17) *The this man.
(اجر 2003: 25)
جکنداف (1977) نیز معتقد است که حروف تعریف و صفات اشاره دارای جایگاه ساختاری واحدی هستند اما باید گفت که بررسیهای بیشتر زبانشناسی نشان داده است که برخلاف نظر اجر (2003) و یا جکنداف (1977) در بسیاری از زبانها، این دو عنصر در توزیع تکمیلی یکدیگر قرار نمیگیرند و جایگاههای متفاوتی را اشغال میکنند، اما به دلیل تأثیر آنها در تعبیر و تفسیر اسم میتوان اظهار کرد که هر دو متعلق به لایة تعبیری در گروه تعریف هستند. بنابراین دو فرضیة متفاوت در مورد جایگاه صفتهای اشاره مطرح است. نخست اینکه، به این دلیل که صفتهای اشاره در تعبیر گروه اسمی مؤثر هستند، جایگاه آنها را در لایة تعبیری در نظر بگیریم و نظر دوم اینکه، این عناصر در لایة میانی تولید میشوند و با حرکت به جایگاه بالاتر بیایند. این دو فرضیه در زبانهای مختلف بررسی شده است و افراد مختلفی چون اجر (2003)، جکنداف (1977)، گیوستی (a1994)، برنشتین[30] (1997) صفتهای اشاره را مورد بررسی قرار دادهاند. باید عنوان کرد که فرضیة دوم با اشاره به زبانهایی مطرح شده است که صفت اشاره در آنها میتواند در جایگاههای پایین گروه اسمی نیز قرار گیرد. در زبان فارسی با توجه به اینکه صفت اشاره از همة توصیفکنندههای دیگر بالاتر قرار میگیرد، پذیرش فرضیة اول میتواند توجیه مناسبی برای حضور آن در لایة تعبیری باشد، ولی اگر بخواهیم فرضیة دوم را بپذیریم ناچار به توجیه حرکت اجباری این عنصر از لایة میانی به لایة بالاتر میشویم. علت چنین حرکت اجباری به لایة تعبیری، نیاز گروه تعریف به عنصر آشکاری نیست زیرا در حضور یک عنصر آشکار مانند سور عمومی نیز باز این عنصر بالاتر از سایر عناصر تولید میشود. پس همانگونه که عنوان شد صفات اشاره در زبان فارسی در ترتیب قرارگیری عناصر بالاتر از توصیفکنندهها قرار میگیرند آنچنان که در مثالهای زیر نیز مشاهده میشود.
(18) الف. آن درخت بزرگ
ب. این کتاب داستان
ج. آن همه خانههای بزرگ
بنابراین با توجه به چنین ترتیبی و اینکه صفات اشاره در تعبیر معنایی اسم نیز شرکت میکنند میتوان نتیجه گرفت این عناصر در لایة تعبیری گروه اسمی قرار دارند و قرارگیری آن در لایة میانی و سپس جابهجایی آن را، با توجه به اصل اقتصاد در زبان که اصلی مهم در برنامة کمینهگراست، نمیپذیریم.
با توجه به این مطالب میتوان اظهار کرد که ساخت درونی مربوط به عناصر معرفه و صفات اشاره در زبان فارسی به صورت (19) میباشد.
حال با توجه به دادههای بالا میتوان اظهار کرد که در لایة تعبیری گروه اسمی زبان فارسی حداقل دو حوزة مستقل وجود دارد که هر کدام جایگاه عناصری هستند که در تعبیر و تفسیر اسم دخالت دارند. این حوزهها مربوط به تعیین معرفه یا نکره بودن گروه اسمی و صفات اشاره میباشند.
5. بررسی لایة دوم (لایة میانی- توصیفی) در گروه تعریف
همانگونه که در بخش تناظر میان گروه اسمی و بند اشاره کردیم، گروههای اسمی نیز همانند بندها دارای لایة میانی میباشند که جایگاه فرافکنهای نقشی میباشد و بهطور عمده برای توصیف هستة اسمی به کار میروند. در تولید گروههای اسمی عناصر واژگانی کمینه و بیشینهای وجود دارند که بین لایة تعبیری و لایة معنایی که متعلق به واژگان است قرار میگیرند. این عناصر در حقیقت متعلق به فرافکنهای نقشی همین لایة میانی هستند. به علاوه با شواهد ساختواژی همچون حضور عناصر تصریفی بر روی اسم هسته نشان میدهد، فرافکن نقشی متناظر با آن گروه اسمی موجود است. به عنوان مثال با مشاهدة علامت جمع بر روی اسم میتوان دریافت که این علامت مربوط به یک فرافکن نقشی یعنی گروه شمار[31] میباشد که در لایة میانی- توصیفی قرار دارد. زبانشناسان بسیاری به وجود چنین لایة میانی در توصیف گروههای اسمی و بندها اذعان کردهاند. چینکوئه (1994) اینگونه عنوان میکند که در این لایة میانی- توصیفی، عناصر توصیفکنندهای برای اسمها و فعلها قرار دارند. وی این عناصر توصیفی درون بندها را قید و برای اسمها، صفت در نظر میگیرد. علاوه بر گروه شمار و صفتها، عناصر دیگری نیز در این لایه قابل شناسایی میباشند از جمله گروه ممیز[32] و گروه حرف اضافهای که در بخشهای بعد به ترتیب به بررسی گروه شمار، گروه ممیز، صفتها و گروه حرف اضافهای میپردازیم.
5-1. شمار
حضور گروه شمار به عنوان گروه نقشی در بسیاری از زبانها به اثبات رسیده است. برخی از زبانشناسان مانند قمشی (2003) آن را معادل گروه زمان در بند دانستهاند. چامسکی (1995) نیز اظهار میکند که اگرچه ویژگی جنس دستوری یک ویژگی ذاتی[33] است و متعلق به واژه میباشد و نمیتوان آنرا جدا کرد، اما ویژگی شمار یک ویژگی انتخابی[34] است که یا قبل از وارد شدن اسم به ساخت نحوی به آن اضافه میشود یا از طریق تشکیل یک فرافکن نقشی جداگانه به ساخت نحوی وارد میشود. در سالهای اخیر تقریباً اکثر زبانشناسان با این عقیده موافق هستند که برای شمار، گروه نقشی مستقلی باید در نظر گرفت، زیرا این گروه در گروه تعریف نقش مهمی را در تفسیر و تعبیر و مجاز شمردن گروه اسمی ایفا میکند.
زبانشناسانی چون ریتر (1991)، چینکوئه (1994)، پاناگیوتیدس[35] (2002) نیز به حضور چنین گروه نقشی، یعنی گروه شمار، به طور مستقل درون گروه تعریف اذعان میکنند و بوسیلة حضور این گروه برخی روابط پیچیدة زبانی را تبیین مینمایند.
در زبان فارسی نیز مقولة شمار مورد بررسی قرار گرفته است. قمشی (2003) در مورد حضور یا عدم حضور گروه شمار در زبان فارسی معتقد است، تکواژجمع در زبان فارسی یک تکواژ اشتقاقی است ویک مفهوم نقشی و تصریفی نمیباشد بنابراین باید به همراه اسم وارد فرایند اشتقاق شود وبه طور مستقل در یک فرافکن نقشی تولید نمیشود. قمشی (1996) نیز با استفاده از معیار آوایی تکیه بر بودن تکواژ جمع و در نظر گرفتن آن به عنوان یک تکواژ سطح کلمه آن را یک تکواژ اشتقاقی معرفی میکند که برخلاف تکواژهای صرفی قابلیت فرافکنی نداشته و نمیتواند گروه نقشی جداگانهای تشکیل دهد. وی عنوان میکند که این تکواژ جمع مربوط به واژگان میباشد و اسمها به صورت مفرد و جمع در واژگان وجود دارند و به همان شکل میتوانند وارد ساختهای نحوی شوند.
در مورد حضور گروه شمار در لایة میانی زبان فارسی مثالهایی را میتوان ذکر کرد که فقط در صورتی میتوان آنها را تبیین نمود که به این مسأله قائل شویم که عنصر جمع یک عنصر تصریفی است و گروه مستقلی به نام گروه شمار برای آن موجود است. به عنوان مثال جملات (20) و (21) میان دو معنی «کفش و لباسها»، «کت و شلوارها» و «کفشها و لباسها»، «کتها و شلوارها» ابهام دارند.
(20) قاشق و چنگالها را روی میز گذاشتم.
(21) دختر و پسرها مشغول بازی هستند.
ابهام معنایی این جملات در صورتی قابل تبیین است که در ساخت چنین جملاتی گروهی مستقل به نام گروه شمار در نظر بگیریم، ساخت شمارة (22) نشان میدهد که معنای دوم این جملات یعنی «قاشقها و چنگالها» و «دخترها و پسرها» به این دلیل است که دو اسم مذکور، در زیر هستة اسمی با یکدیگر همپایه شدهاند و گروه شمار، نقش جمع کردن مجموعة این دو اسم را ایفا میکند، اما چون تکواژ جمع ظاهراً بر روی اسم دوم قرار گرفته است به نظر میرسد که فقط اسم دوم جمع شده است.
(22)
بنابراین میتوان عنوان کرد که شمار مطابق با نظر بسیاری از زبانشناسان از جمله چامسکی (1995)، ریتر (1991)، چینکوئه (1994) و پاناگیوتیدس (2002) مفهومی تصریفی و نقشی میباشد و در نظر گرفتن آن به عنوان یک عنصر تصریفی به لحاظ نظری نیز بهتر است.
از بررسی مطالب بالا در مورد دادههای زبان فارسی میتوان به این نتیجه رسید که در لایة میانی، فرافکنی به نام گروه شمار وجود دارد که در هستة آن علامت جمع (ها) و یا اعداد قرار میگیرند. به عنوان مثال به ساختار درونی این گروه اسمی در (23) توجه کنید.
(23) الف- کتابها
ب-
5-2. گروه ممیز
زبانشناسانی چون سمیعیان (1983) به دلایل مختلف از جمله عدم آمدن سورها قبل از اعداد، عنوان میکنند که در زبان فارسی اعداد جزء سورها محسوب میشوند. سمیعیان معتقد است که در زبان فارسی اعداد هیچگاه بدون ممیز ظاهر نمیشوند. به همین منظور، وی اعداد را در مشخصگر گروه سور[36] و ممیزها را در هستة این گروه قرار میدهد. سمیعیان (1983) به دلیل اینکه نقش اعداد، ممیزها و سورها را بیان کمیت اسم میداند، جایگاه آنها را در مشخصگر N' تعیین میکند (نمودار 24).
(24)
(سمیعیان، 161:1983)
قمشی (1996) نیز همسو با نظر سمیعیان معتقد است که وجود ممیز در کنار اعداد ضروری است. این زبانشناسان معتقدند که به کار بردن عدد بدون ممیز در کنار اسم، عبارتی غیردستوری میسازد.
(25) این سه کتاب را خریدم.
(سمیعیان، 142:1983)
سمیعیان به دلیل چنین وابستگی میان عدد و ممیز، عنوان میکند که آنها درون یک فرافکن یعنی گروه سور قرار دارند. در مورد این مسأله باید عنوان کرد که هر چند جملة (25) از نظر فارسی زبانان، جملة غیردستوری نمیباشد اما در اکثر زبانها مانند ژاپنی و عبری میان اعداد و ممیزها وابستگی وجود دارد.
در زبان فارسی اعداد معمولاً به همراه ممیز در عبارت ظاهر میشوند.
(26) دو جفت کفش
(27) سه جلد کتاب
(28)
در جریان اشتقاق چنین نموداری، گروه اسمی با یک ممیز که هستة یک فرافکن نقشی به نام گروه ممیز میباشد ترکیب شده و به دلیل اینکه هستة چنین گروهی دارای مشخصة کمیتی تعبیرناپذیری از نوع [UQ] میباشد، بنابراین برای ارزشگذاری چنین مشخصهای حضور گروه عدد الزامی میشود و اگر این امر اتفاق نیفتد، بر اثر عدم بازبینی مشخصه اشتقاق همگرا نمیشود. بنابراین میتوان عنوان کرد که گروه شمار یا عدد میتواند بدون حضور ممیز در گروه اسمی حاضر شود اما عکس آن امکانپذیر نمیباشد، یعنی در صورت گروه ممیز، حضور گروه عددی نیز الزامی میباشد.
با توجه به مطالب مطرح شده میتوان اظهار کرد در زبان فارسی در لایة میانی گروه تعریف، گروه دیگری به نام گروه ممیز وجود درد که در جایگاه هستة آن عنصر ممیز به کار میرود. چنین عنصری دارای مشخصة تعبیرناپذیر [+ کمیت] میباشد که برای بازبینی باید با گروه عددی ترکیب شود تا مشخصة هسته بازبینی و عبارت خوش ساختی حاصل شود.
5-3. صفت
یکی از عناصر نقشی که حضور آن به صورت فرافکن، درون لایة میانی- توصیفی گروههای اسمی در بسیاری از زبانها به اثبات رسیده است، صفتها میباشند. این فرافکن از نظر چینکوئه (1994) معادل قیدها درون جمله است. البته باید عنوان کرد که ترتیب این عنصر نسبت به هستة اسمی در زبانهای مختلف، متفاوت است. و همین مسأله باعث میشود که زبانشناسان به بررسی این پدیده بپردازند تا شاید همسو با برنامة کمینهگرا در کاهش پارامترهای زبانی و کشف اصول کلی سهمی داشته باشند.
با قرار گرفتن صفتهای مختلف در کنار گروه اسمی، این سؤال به ذهن خطور میکند که این صفتها چگونه در کنار اسم جای میگیرند؟ فرضیة نخست و سادهای که به ذهن خطور میکند این است که این صفتها به صورت فرافکن به گروه اسمی متصل میشوند. افرادی چون والویس (1991)، برنشتین (1993)، کارستنز (1991) معتقدند که این صفتها به گروه اسمی متصل میشوند. در تحلیل سنتی ایکس تیره اینگونه فرض میشد که صفت های نسبی به گروه اسمی متصل میشوند، یعنی توصیف کنندهها فرافکن بیشینهای هستند که چه به صورت صفت پیشین و چه صفت پسین به گسترة دیگری متصل میشوند.
(29) a [tall] [dark] [handsome] stranger (
(30) we must choose the best person [available] [suitable for the post]. (
(تاکاهاشی، 40:2004)
فرضیة اتصال صفتها به گروه اسمی از نظر بسیاری از زبانشناسان فرضیة درستی نمیباشد. چینکوئه (1994) ساخت سلسله مراتبی برای صفت ها در نظر میگیرد که دارای ترتیب خاصی هستند و تخطی از این ترتیب باعث بدساختی عبارت میشود.
(31) Poss > cardinal > ordinal > quality > size > shape > color > nationality (
(چینکوئه، 26:1994)
وی اظهار میکند که وجود چنین ترتیبی متناسب با فرضیة اتصال صفتها به گروه اسمی نیست. کریسما[37] (1990) عنوان میکند که عمل اتصال، عمل آزادی است و اجبار در نحوة اتصال وجود ندارد و اگر عنوان کنیم که ترتیب صفتها، ترتیب خاصی است و تخطی از آن باعث بدساختی عبارت میشود پس اینگونه قرار گرفتن صفتها بر اثر اتصال صورت نگرفته و فرضیة دومی ارائه میشود که صفتها در مشخصگر فرافکن نقشی تولید میشوند.
تاکاهاشی (2004) نیز اظهار میکند که وجود چنین ترتیب خاصی در صفتها نشان میدهد که عمل اتصال صورت نگرفته است زیرا اتصال عملی آزادانه است و اجبار در آن کاربردی ندارد، بنابراین میتوان نتیجه گرفت که صفتها در شاخص گروه نقشی قرار میگیرند. وی ساخت زیر را برای فرافکن گروه تعریف ارائه میکند.
(32) (
(تاکاهاشی، 41:2004)
وی طبق این ساخت عنوان میکند که صفتها در لایة میانی و در مشخصگر یک گروه نقشی قرار میگیرند. چینکوئه (1994) دلیل دیگری نیز در رد فرضیة اتصال صفتها ارائه میکند. وی عنوان میکند که در حوزة گروه تعریف تعداد محدودی صفت میتوانند حضور یابند یعنی اینکه بین هستة گروه تعریف و گروه اسمی تعداد محدودی گروه نقشی وجود دارد که صفتها میتوانند در مشخصگر آنها قرار گیرند، در حالیکه در عمل اتصال چنین محدودیتی معنا ندارد و هر تعداد صفت میتواند از طریق اتصال در کنار گروه اسمی قرار گیرند. در مورد جایگاه زیرساختی صفت در زبان فارسی نیز فرضیههای مختلفی وجود دارد. کهنموییپور (2003) به بررسی دادههای زبان فارسی پرداخته است و به پیروی از چینکوئه (1994)، ترتیب صفتها و اسم را برخلاف تفاوتهای ظاهری آنها در زبانها یکسان دانسته و جایگاه زیرساختی صفتها را مشخصگر یک گروه نقشی قبل از اسم در نظر میگیرد که ترتیب این گروههای نقشی، ترتیب این صفتها را میسازند. بنابراین وی جایگاه زیرساختی توصیفگرهای اسمی در زبان فارسی را قبل از اسم در نظر میگیرد و تفاوت در جایگاه روساختی را به دلیل حرکت نحوی اسم فرض میکند. وی در اثبات این مسئله که جایگاه زیرساختی صفتها در سمت چپ اسم است، مثالهایی از زبان فارسی ارائه میکند که در روساخت نیز این جایگاه حفظ شده است مثالهایی چون (شیرزن- بزرگ مرد و...) یا در اشعار زبان فارسی چون (بیچاره خلق) یا مواردی که کسرة اضافه بین موصوف و صفت نباشد چون (خوب مرد) یا استفاده از صفت عالی (شیکترین ماشین) یا صورت مصدری چون (کتاب فروختن به جای فروختن کتاب). تحلیل کهنموییپور (2003) از بررسی این دادهها این است که جایگاه اصلی صفتها قبل از اسم است و جایگاه روساختی آنها حاصل حرکت اسم به یک فرافکن نقشی قبل از صفت است. پذیرش چنین تحلیلی در مورد دادههای زبان فارسی میتواند با ترتیب جهانیای که چینکوئه (1994) عنوان میکند و در آن جایگاه اسم را پس از عناصر توصیفگر اسم قرار میدهد، هماهنگ باشد، علاوه بر آن دادههای زبان فارسی را نیز میتوان طبق چنین تحلیلی به خوبی تبیین نمود. میتوان گفت که مسئله قرار گرفتن توصیفگر قبل از اسم و جابهجایی اسم در بسیاری از زبانها قابل پذیرش است و میتوان آن را به عنوان یک کلیت عام برای زبانها در نظر گرفت، بنابراین زبان فارسی نیز همسو با چنین جریانی با پذیرش حرکت اسم به قبل از عناصر توصیفگر جزء این کلیت زبانها قرار میگیرد. بنابراین دادههای زبان فارسی نشاندهندة این مطلب هستند که صفتها به صورت فرافکن نقشی در زبان فارسی ظاهر میشوند. این فرافکن نقشی در حقیقت یک فرافکن توصیفی از نوع صفت است که آن را به صورت گروه توصیفگر یا گروه صفتی نشان میدهیم. این عناصر در جایگاه مشخصگر و یا متمم خود میتوانند عناصر دیگری را به عنوان موضوع بپذیرند. این فرافکن در حوزة میانی قرار دارد که محل قرارگیری صفتها میباشد. گروه اسمی نیز در این ترتیب پس از صفت قرار میگیرد که بر اثر جابهجایی به قبل از آن حرکت میکند.
5-4. گروه حرف اضافهای
یکی دیگر از گروههای توصیفکنندة اسم درون گروه تعریف، گروه حرف اضافهای میباشد.
(33) کتاب روی میز
(34) ساعت روی دیوار
استفاده از گروه حرف اضافهای به عنوان توصیفکنندة گروه اسمی، کاربرد بسیاری در بین کاربران زبان ندارد و کاربران زبان تمایل دارند به جای چنین ساختی از ساختهای دیگر چون بندهای موصولی و یا صفت برای رساندن منظور خود استفاده کنند، مانند (35).
(35) کتابی که روی میز است.
(36) ساعتِ دیواری
همچنین باید عنوان کرد که این توصیفکنندهها به همراه عناصر دیگری چون عدد، ممیز و صفت نیز بکار میروند که در صورت همراه شدن با چنین عناصری پس از همة آنها قرار میگیرد، مانند (37).
(37) آن دو جفت کفش مشکی روی جا کفشی
گروه حرف اضافه در مواردی به همراه اسم ملکی نیز بکار میرود که در صورت حضور اسم ملکی، گروه حرف اضافهای از نظر ترتیب قرارگیری به هستة اسمی نزدیکتر میباشد، مانند (38).
(38) وسایل درون خانة ما
در مورد گروه حرف اضافهای میتوان عنوان کرد که این گروه به عنوان یک سازة بیشینه و فرافکنی نقشی در حوزة میانی- توصیفی گروه تعریف تولید میشود که مشخصگر آن جایگاه تولید حرف اضافه میباشد. هستة این فرافکن نقشی نیز دارای مشخصة تعبیرناپذیری از نوع میباشد که برای ارزشگذاری آن ناگزیر است که با فرافکنی که حاوی یک هستة اسمی میباشد ترکیب شده تا با آن وارد رابطة تطابق شود. با توجه به دادههایی که ارائه شد میتوان جایگاه آن را به عنوان گروه نقشی در حوزة میانی و پایینتر از گروه صفتی قرار داد.
6. بررسی لایة سوم (لایة واژگانی- معنایی) در گروه تعریف
در این بخش به بررسی لایة سوم که لایة واژگانی- معنایی نامیده میشود، میپردازیم. ابتدا به بررسی گروههای اسمی و شباهتهایی که میان آنها و گروههای فعلی در مورد پذیرش موضوع وجود دارد، پرداخته میشود و سپس این لایه را در زبان فارسی مورد بررسی قرار میدهیم. در این بخش نظرات مختلف زبانشناسان در مورد لایة معنایی گروه اسمی را بیان خواهیم کرد.
6-1. بررسی ساخت موضوع درون گروه اسمی
هر محمول دارای ساختار موضوعی خاص خود میباشد که از طرق مختلف بر روی رفتار دستوری محمول تأثیر میگذارد. نحوة قرارگیری موضوعات یک محمول، انعکاسی از معنای واژگانی آن است. بنابراین میتوان اینگونه عنوان کرد که ساختار موضوعی محمول از خصوصیات معنایی آن گرفته شده است.
همانگونه که قبلاً نیز به آن اشاره شد، توجه به این مسأله که برخی از اسمها رفتاری مشابه فعلها دارند و اینکه قادرند موضوعاتی را بپذیرند و به آنها نقش معنایی اعطا کنند، از گذشته مورد توجه برخی از زبانشناسان قرار گرفته است. بررسیهای چامسکی (1970) و ابنی (1987) نشاندهندة این مطلب است.
در مورد گروههای اسمی و نحوة موضوعپذیری آنها نظرات مختلفی وجود دارد. ناپولی[38] (1989) معتقد است که همة اسمها نمیتوانند ساختار موضوعی داشته باشند و محمول واقع شوند که بیشتر اسمهای ذات از آن جملهاند. وی به عنوان مثال اسم ذات «wallet» را عنوان میکند و معتقد است چنین اسمی نمیتواند محمول اسمهای دیگر باشد.
a . I prefer yesterday's wallet. |
(39) |
b. Sue bought a wallet of leather. |
|
(ناپولی، 1989: 53 و 34)
وی در ادامه اظهار میکند که گروه دیگری از اسمها وجود دارند که برخلاف اسمهای ذات دارای ساختار موضوعی اجباری هستند و به عنوان محمول در جمله عمل میکنند. او این دسته از اسمها را اسمهای معنی نامید. بنابراین باید میان این دسته از اسمها و اسمهای فاقد ساختار موضوعی تفاوت وجود داشته باشد.
همانطور که در مثال (40) مشاهده میشود، اسمهای «death» و «destruction» به عنوان اسم معنی در نظر گرفته میشوند و «John» و «the city» به عنوان موضوع برای چنین محمولهایی محسوب میشوند.
a. The death of John |
(40) |
b. The destruction of the city |
|
(ناپولی، 1989: 54 و 34)
ناپولی در ادامة بحث خود به این نتیجه میرسد که اسمهای دارای ساختار موضوعی، برخلاف صفتها، میتوانند در مشخصگر خود موضوعی داشته باشند و به آن نقش معنایی اعطا کنند. البته وی این مطلب را اضافه میکند که هر عنصر در مشخصگر گروه اسمی نیز لزوماً موضوع آن نیست. بنابراین از نظر ناپولی (1989) اسمها همیشه محمول نبوده و موضوع آنها نیز میتواند در جایگاه مشخصگر آنها قرار گیرد. با در نظر گرفتن این مطالب میتوان اظهار کرد که بیشتر اسمهای معنی و اسمهای مشتق از فعل دارای ساختار موضوعی بوده و در فرافکن بیشینة خود میتوانند به بیش از یک موضوع، نقش معنایی اعطا کنند.
با توجه به این مطالب در مورد گروه اسمی میتوان عنوان کرد که زبان فارسی نیز همانند سایر زبانها دارای دو دسته اسم میباشد. اسمهای گروه اول که به آنها اسمهای ذات گفته میشود مانند (کتاب، قلم و...) که ساختار موضوع نداشته و ممکن است به همراه یک اسم ملکی در جمله ظاهر شوند مانند «کتابِ علی». در این گونه مثالها که شامل اسم ملکی هستند به پیروی از ریتر (1992و 1991) جایگاه اسم ملکی را در مشخصگر گروه اسمی کوچک در نظر میگیریم. گروه دوم از اسمها، اسمهای معنی هستند که شامل اسمهای مشتق از فعل نیز میباشند که دارای ساختار موضوعی بوده و در فرافکن بیشینة خود میتوانند بیش از یک موضوع بپذیرند. اینگونه گروههای اسمی، همانند گروه فعلی میتوانند موضوعاتی را بپذیرند و به آنها نقش معنایی اعطا کنند، یعنی همانگونه که فعلها دارای ساختار چندلایه بوده و میتوانند در جایگاه مشخصگر و متمم خود موضوعاتی را پذیرفته و به آنها نقش معنایی اعطا کنند، گروههای اسمی نیز به پیروی از اجر (2003) دارای ساختار چندلایه بوده و قادر هستند موضوعاتی را بپذیرند. نمونههای زیر تناظر میان بندها و گروه تعریف را به خوبی نشان میدهد.
(41) الف- بچهها به معلم عشق میورزند.
ب- عشق بچهها به معلم
به نظر هورنشتین (1999) عناصر در فرافکن واژگانی خود به موضوعهایی نقش معنایی اطلاق میکنند. بدین ترتیب یک عنصر یا در جایگاه شاخص خود و یا در جایگاه متمم فرافکن واژگانی خود باید موضوعاتی را بپذیرد و به آنها نقش معنایی اعطا کند. بر این اساس، محمول فعلی بزرگ در مشخصگر و متمم خود موضوعاتی را پذیرفته و به آنها نقش معنایی اعطا کرده و سپس حرکت میکند و به هستة فعلی کوچک متصل شده تا به عنصری که در مشخصگر گروه فعلی کوچک قرار دارد، نقش معنایی کنشگر را اعطا کند. این حرکت نیز همانگونه که عنوان شد، به دلیل قوی بودن مشخصة فعلی هستة فعل کوچک میباشد. در مورد گروه اسمی و عبارت (41- ب) نیز به دلیل هماهنگی میان جملات و عبارات اسمی، ساخت مشابهی را برای آن در نظر میگیریم، بدین ترتیب که دارای لایة اسمی کوچک و لایة اسمی بزرگ میباشد و در جایگاه مشخصگر و متمم خود عناصری را به عنوان موضوع پذیرفته و به آنها نقش معنایی اعطا میکند.
(42)
با توجه به مطالب بالا میتوان نتیجه گرفت که لایة واژگانی، محل اعطای نقشهای معنایی مختلف میباشد که در حوزة گروه اسمی اعطا میشوند. نمودار درختی زیر میتواند نشاندهندة لایههای مختلف در گروه اسمی باشد.
(43) این چند جلد کتاب جدید زبانشناسی
7. نتیجهگیری
در مقالة حاضر نخست به بررسی تناظری که میان گروه اسمی و گروه فعلی وجود دارد پرداخته شد. سپس با ارائه دادههایی نشان داده شد که گروه اسمی نیز همانند گروه فعلی از سه لایة متفاوت تعبیری، توصیفی و نقشهای معنایی تشکیل شده است. این لایهها در زبان فارسی نیز همسو با سایر زبانها وجود دارد که در هر لایه عناصر مختلفی متناسب با آن حوزه موجود است. بدین ترتیب که در لایة تعبیری گروه تعریف، مشخصات مربوط به تعبیر گروه اسمی از جمله معرفه یا نکره بودن گروه اسمی مشخص میشود. در لایة دوم یا لایة توصیفی گروههای نقشی مختلف چون گروه صفتی و یا گروه شمار قرار دارند که نقش توصیف گروه اسمی را به عهده دارند و در لایة واژگانی نیز نقشهای معنایی مناسب به موضوعات اعطا میشود.
[1] S. Abney
[2] lexical- thematic
[3] Functional phrases
[4] L. Hornstein
[5] V. Carstens
[6] D. Sportiche
[7] D. Valois
[8] G. Cinque
[9] A. Giorgi & G. Longobardi
[10] D. Adger
[11] complementizer phrase
[12] G. Horroks & M. Stavrou
[13] E. Takahashi
[14] E. Ritter
[15] T. Siloni
[16] C. Leanzlinger
[17] R. K. Larson
[18] J. Grimshaw
[19] C. Lyons
[20] familiarity
[21] identifiability
[22] D. Gil
[23] G. Longobardi
[24] G. Giusti
[25] R. Jackendoff
[26] Kase Phrase (KP)
[27] non- assertive
[28] positive- declarative
[29] quantitative reading
[30] J. Bernstein
[31] number phrase (Num p)
[32] classifier phrase (Class p)
[33] intrinsic
[34] optional
[35] P. Panagiotidis
[36] Quantifier phrase (QP)
[37] P. Crisma
[38]. D. J. Napoli