complex predicate, light or heavy?

Document Type : Research Paper

Author

Ph.D. Student, Paymnoor University, Tehran

Abstract

This paper investigates the syntax of Persian complex predicates, within the argument-structure prominence theory of Grimshaw (1992).
Since many linguists have been concerned with Persian complex predicates, we critically review their proposals.The previous studies about it consists of incorporation and light verb procedures. We show that argument -structure of the verbal elements in its heavy function is not different from argument -structure of its corresponding form in complex predicates, as most linguists have supposed, the so-called light verbs are shown to be thematically Light and bleached Rather, they but it assigns -roles to arguments in the sentence. As the paper supposes non-verbal element of the complex predicate can be whether an argument or a part of it.In the latter,the non- verbal element is a kind of predicate. Some times the non-verbal element as argument is somehow semantically idiosyncratic and unusual. The theme together with the verbal element result in a single meaning which is the necessary condition for the formation of complex predicate. As the last point , our hypothesis prefers argument-participation to Grimshaw & Mester's argument-transfer.

Keywords


۱. مقدمه

مقالۀ حاضرتحلیل تازه­ای درباره فعل مرکب ارائه می­دهد و از جنبۀ نظری خود را به نظریۀ برجستگی ساختار موضوعی[1]  گریم­شاو[2](۱۹۹۲) مقید می­سازد. ضمناً فعل مرکب در زبان فارسی را با تحلیل‌های زبان شناسی امروز می­سنجد.

در این مقاله، فعل مرکب به فعلی گفته می‌شود که حداقل از دو سازۀ مستقل نحوی حاصل می‌شود. فعل مرکب  بسیار زایاست و از آغاز دورۀ  فارسی نو به کار می‌رفته است. افزون بر آن، تعداد زیادی از افعال مرکب در فارسی وجود دارند که متشکل از صورت­های قرضی عربی و فعل ساده فارسی‌اند (مانند مطالعه کردن) همچنین تمام صورت­های قرضی تازه از زبان­های غربی هنگامی که به عنوان فعل به کار می‌روند مرکب‌اند (مانند تلفن کردن). نهایتاً این که، تعدادی از فعل‌های سادۀ موجود معادل مرکب دارند که خود از فعل ساده مشتق شده‌اند (مانند جنگیدن و جنگ کردن). 

نگارنده ضمن پذیرش چارچوب کلی ساختار پیشنهادی فولی و دیگران[3] (۲۰۰۵) برای فعل مرکب در زبان فارسی، جزء فعلی را به جای قرار دادن در هستۀ گروه فعلی کوچک، مانند افعال ساده در هستۀ گروه محمول تولید می‌کند. البته فرض تهی بودن هستۀ گروه فعلی کوچک و قرار دادن محمول­ها در هستۀ گروه  محمول حرکت و در نتیجه بازبینی­ها را دچار اشکال نمی­کند. ساختار مذکور، فرضیۀ این مقاله یعنی سنگین بودن جزء فعلی فعل مرکب و در نتیجه وجود رابطۀ نقش معنایی بین جزء فعلی و جزء غیرفعلی را نشان می­دهد. از سوی دیگر گسترش­پذیری جزء غیرفعلی و ساخت مجهول را نیز تبیین می­کند.

ساختار مقاله به غیر از بخش مقدمه به شرح زیر است: در بخش (۲) فعل مرکب در زبان فارسی معرفی شده است. در بخش (۳) تحقیقات پیشین در این موضوع بررسی شده­اند که عبارت­اند از: رویکرد انضمامی و تلقی جزءفعلی فعل مرکب به عنوان فعل سبک . بخش (۴) نظریۀ  برجستگی ساختار موضوعی گریم­شاو (۱۹۹۲) را به اختصار بازگو کرده است . در بخش (۵) تحلیل تازه­ای از نظام فعل مرکب در زبان فارسی ارائه شده است که بر سنگین بودن جزء فعلی فعل مرکب تأکید دارد، و بخش (۶) دربرگیرند ۀ نتیجه­گیری کلی است.

۲. فعل مرکب در زبان فارسی

پیش از این، در بخش مقدمه، فعل مرکب را سازۀ  حاصل از دو سازۀ مستقل نحوی دانستیم یکی جزء فعلی که هسته است (V) و دیگری جزء غیرفعلی که فرافکن بیشینه XP) ) است و می­تواند به صورت اسم، صفت، صفت مفعولی، قید، یا گروه حرف اضافه‌‌ای در کنار سازۀ  فعلی قرار گیرد. در ادامه ضمن رد رویکرد انضمامی، نشان می‌دهیم فعل مرکب در زبان فارسی تنها ناشی از ترکیب است.

۳- تحقیقات پیشین

۳- ۱- رویکرد انضمامی

دبیرمقدم (۱۳۷۴) معتقد است که چندین فرایند واژه‌سازی با درجات مختلف زایایی در تشکیل فعل مرکب در زبان فارسی دخیل هستند. این فرایندها در زیر دو عنوان کلی 'ترکیب' و 'انضمام' دسته‌بندی شده‌اند. در مجموعۀ وسیعی از افعال مرکبی که به شیوۀ ترکیب حاصل شده‌اند جزء فعلی صورت واژگانی شدۀ فعل ساده است که به عنوان نشانۀ 'نوع عمل' ایفاء نقش می‌کند. همچنین استدلال شده است که علی­رغم وجود وجوه افتراق نظام‌مند بین افعال مرکبی که به کمک ترکیب و انضمام پدید آمده‌اند، شواهدی واجی، نحوی، و معنایی وجود دارند که مؤید تلقی هر دو به عنوان فعل مرکب هستند. در بخش ترکیب، اجزاء غیرفعلی عبارت­اند از: اسم، صفت، صفت مفعولی، گروه حرف اضافه­ای، و قید.

الف- اسم و فعل : افعال 'کردن'، 'زدن'، 'دادن'، 'گرفتن'، 'کشیدن'، 'داشتن' و 'خوردن' با اسم ترکیب شده و افعال مرکب لازم یا متعدی می‌سازند (مانند 'تب کردن' و 'تهدید کردن').

ب- صفت و فعل : افعال 'بودن'، 'شدن'، 'کردن' با صفت ترکیب شده و مجموعۀ بازی از افعال مرکب را تشکیل می‌دهند (مانند 'دلخور بودن'، 'دلخور شدن'، 'دلخور کردن').

ج- صفت مفعولی و فعل : افعال مجهول‌ساز 'شدن' و 'گردیدن' با صفت مفعولی افعال متعدی که مجهول می­شوند به مجموعۀ افعال مرکب تعلق دارند (مانند 'گفته شدن' و 'کشته شدن') . لازم به ذکر است که افعال مرکب حاصل از اجزاء غیرفعلی دیگر را نیز می­توان مجهول کرد (مانند 'ارسال کرده شدن' و 'اطلاع داده شدن'). در این موارد، جزء غیرفعلی می­تواند شامل دو هستۀ موضوع­پذیر باشد.

د- گروه حرف اضافه­ای و فعل: افعال 'آمدن'، 'نهادن'، 'رفتن'، 'بردن'، 'انجامیدن'، 'رسانیدن'، 'دادن'، 'کشیدن'، 'داشتن'، 'گرفتن' و . . . با گروه حرف اضافه­ای تشکیل افعال مرکب لازم یا متعدی می‌دهند که لازم یا متعدی بودن آن براساس لازم یا متعدی بودن فعل ساده قابل پیش‌بینی است (مانند در میان نهادن، از بین رفتن، از بین بردن).

ه- قید و فعل: افعال 'انداختن'، 'یافتن'، 'دادن'، 'کشیدن'، 'داشتن'، 'ریختن'، 'داشتن'، 'گرفتن'،  'آمدن' و. . . با قید فعل مرکب می سازند. از جمله قیود پربسامدی که در این ترکیب شرکت می­کنند می‌توان از 'بر'، 'ور'، 'باز'، 'وا'، 'فرو'، 'فرود'، 'پس'، 'پیش'، 'فرا' و 'در' نام برد. پیش­بینی لازم یا متعدی بودن فعل مرکب نیز بر اساس لازم یا متعدی بودن فعل ساده امکان­پذیر است (مانند 'فروریختن'، 'پس دادن').

وی انضمام در فارسی را به دو صورت انضمام مفعول صریح به فعل و انضمام گروه حرف اضافه­ای به فعل می­داند که در مورد اخیر ضمن عملکرد فرایند انضمام حرف اضافه حذف می­شود و در مورد نخست از دست دادن نشانه‌های دستوری وابسته به مفعول صریح (شامل: حرف نشانهٔ 'را'، حرف تعریف نکرۀ 'ی'، نشانۀ جمع، ضمیر ملکی متصل، ضمیر اشاره) را لازم می‌شمارد. در هر دو صورت، جزء غیرفعلی  فاقد حالت دستوری است و فعل مرکب حاصل به لحاظ ساخت فعل مرکب لازم است و از نظر معنایی یک کل و واحد معنایی محسوب می‌شود. از جمله مثال­های وی در انضمام گروه حرف اضافه­ای می­توان به جملات زیر اشاره کرد: 'ما روی زمین نشستیم' و 'بچه به زمین خورد'. از نظر وی حذف حرف اضافه 'روی' و 'به' در نتیجه انضمام صورت می­گیرد اما به نظر نگارنده ساختار موضوعی این دو جمله با هم متفاوت است. جمله اول فقط موضوع بیرونی دارد، گروه حرف اضافه­ای در آن ادات بوده و به طور کلی هم می­تواند حذف شود. اما در جملۀ دوم 'خوردن' دو موضوع بیرونی و درونی دارد. گروه حرف اضافه­ای موضوع درونی آن است و وجودش برای دستوری بودن جمله و معنی مورد نظر اجباری است. دبیرمقدم (۱۳۷۴) معتقد است افعال مرکب انضمامی یک شق غیرمنضم هم دارند و این دو را هم­معنای تتایی می­خواند که این خود تناقضی آشکار است، چرا که از یک سو انضمام را فرایندی فعل لازم­ساز می­خواند و از سوی دیگر صورت انضمامی افعال مرکب و صورت غیرانضمامی آنها را همتای تتایی می­داند. در واقع نمی­شود ساخت موضوعی و به تبع آن حالت بخشی در فرایند انضمام تحت تأثیر قرار بگیرد اما ساخت تتایی محمول ثابت بماند. برای مثال اگر دو فعل ساده 'خوردن' و 'خوراندن' را در جمله­های 'بچه­ها غذایشان را خوردند' و 'بچه ها غذایشان را به گربه خوراندند' درنظر بگیریم، در جملۀ اول دو نقش معنایی اعطاء می­شود و دو موضوع _ یک موضوع درونی و یک موضوع بیرونی_ وجود دارد، در حالی که در جملۀ دوم سه نقش معنایی اعطاء می­شود، و سه موضوع _دو موضوع درونی و یک موضوع بیرونی_ وجود دارد. در افعال مجهول نیز که نقش معنایی کنش­گر اعطاء نمی­شود، حالت مفعولی هم داده نمی­شود. این مطالب گویای ارتباط نقش معنایی، ساخت موضوعی، و حالت­بخشی است. بنابراین نگارنده نیز شق منضم و غیرمنضم مذکور را هم­معنای تتایی می­داند اما آن­ها ساختار موضوعی یکسانی دارند و در شق منضم ظرفیت فعل کاهش نمی­یابد، پس فرضیه انضمام مردود است.

   در قالب تحلیل برجسته (۱۹۸۳) به نقل از دبیرمقدم (۱۳۷۴) در جملاتی مانند (۱) و (۲)، جزء اسمی  افعال مرکب 'تقاضا کردن' و 'حقه زدن' با نشانۀ مفعول صریح، یعنی 'را' ظاهر شده است و از این رو چنین اسم­هایی به لحاظ نحوی به عنوان مفعول صریح جملۀ خود هستند.

۱) حسن از ما این تقاضا را کرد.

۲) جواد به ما این حقه را زد.

(دبیرمقدم، ۱۳۷۴ : ۱۳)

دبیرمقدم جدایی اسم از جزء فعلی را در افعال مرکب فوق فرایندی می‌داند که عکس فرایند انضمام عمل می­کند. وی در جایی دیگر در همان مقاله دستوری بودن جملۀ (۲) را مشروط به این دانسته که 'حقه زدن' از فهرست افعال ترکیبی حذف شده و انضمامی تلقی گردد.

در حقیقت دبیرمقدم (۱۳۷۴) با تقسیم بندی افعال مرکب به ترکیبی و انضمامی فرضیۀ خود را ابطال‌ناپذیر کرده است. یعنی هرگاه جزء غیرفعلی افعال مرکب ترکیبی او، نقش معنایی بپذیرد آن را از این گروه خارج کرده و در گروه افعال مرکب انضمامی قرار می­دهد تا بگوید این مورد، شق غیرمنضم آن است و فعل مرکب محسوب نمی­شود. به این ترتیب روشن است که فرضیۀ فوق در هر حال صادق است یعنی به لحاظ نظری و منطقی اگر کاذب باشد کذب آن را نمی­توان ثابت کرد. وی چهار تفاوت عمده بین افعال مرکب انضمامی و ترکیبی قائل می­شود: ۱_ هر صورت انضمامی یک صورت غیرانضمامی دارد که این دو هم­معنای تتایی­اند، یعنی 'شبکه نقش­های معنایی' و 'محدودیت­های گزینشی' در آن­ها یکسان است، در حالی که برای صورت ترکیبی افعال مرکب صورت غیرترکیبی وجود ندارد. ضمناً جزء اسمی در افعال مرکب انضمامی دارای نقش معنایی است اما در صورت ترکیبی جزء اسمی فاقد آن است. ۲- افعال مرکب انضمامی لازم­اند ولی افعال مرکب ترکیبی ممکن است لازم یا متعدی باشند. ۳_ پس از انضمام، فعل هویت واژگانی و شفافیت معنایی خود را همچنان حفظ می­کند در حالی که در ترکیب اسم و فعل، فعل دستخوش واژگانی شدن می­گردد و در واقع به نشانۀ 'نوع عمل' که مقوله­ای ماهیتاً  نمودی است تبدیل می­گردد و بر نحو ۀ  تحقق رخداد دلالت می­کند. ۴- انضمام در مقایسه با ترکیب زایایی بیشتری دارد و از نظر معنایی و ارجاعی شفاف است. از نظر نگارنده صورت انضمامی مطرح شده اصلاً فعل مرکب نمی­باشد تنها توالی فعل (در معنی بی­نشان) و کنش­رو[4] است که برای گرفتن حالت از حوزۀ  محمول خارج نشده است (توضیح بیشتر بعداً خواهد آمد). هر آن‌چه دربارۀ  هویت واژگانی، شفافیت معنایی و ارجاعی، و زایایی به صورت انضمامی فعل مرکب نسبت داده شده از ویژگی­های فعل ساده است. سپس وی تلاش می­کند که با استدلال­های واجی، نحوی، و معنایی این فرضیه را تأیید کند که "افعال تشکیل شده از طریق ترکیب و انضمام هردو به لحاظ ساختواژی مرکب­اند." این استدلال­ها نیز فرض وجود دو مجموعه فعل، مجموعه افعال ساده در برابر مجموعه افعال مرکب را تأیید می­کنند. در حالی که نشاندار شدن فعل به لحاظ معنایی شرط لازم برای تشکیل فعل مرکب است. متمم چنین فعلی نیز به لحاظ معنایی با آن تناسب دارد. در نتیجه صرفاً توالی فعل و موضوع درونی شرط کافی برای ساخت فعل مرکب نیست. از جمله دیگر ایرادهای تحلیل وی این است که مفعول‌های دارای حرف اضافه که مطابق با تحلیل همۀ زبان­شناسان یک گروه نحوی­اند در صورت نداشتن نشانۀ دستوری 'را' باید به عنوان سازه­های منضم به یک هسته تلقی شوند که هیچ خوانشی از نظریه 'X آن را مجاز نمی­شمارد، مانند: داستان­های ِپلیسی خواندن، خورشت ِقورمه­سبزی خوردن و ... . اضافه بر این، جدایی جزء غیرفعلی و جزء فعلی به وسیلۀ عنصری مانند قید برای فرضیۀ انضمام اشکال ایجاد می­کند. برای مثال: من غذا این موقع نمی­خورم.

در ضمن تلقی جزء فعلی فعل مرکب به عنوان فعل سبک از نظر وی بر خلاف شم زبانی است. با آن­چه دربارۀ شیوه‌های ترکیب و انضمام در ساخت فعل مرکب از دیدگاه او گفته شد علت این اظهار عقیده را باید در نقش معنایی جزء غیرفعلی جستجو نمود، بدین معنا که در افعال مرکب انضمامی او، جزء اسمی دارای نقش معنایی است و آن را از جزء فعلی دریافت کرده است و در افعال مرکب ترکیبی نیز، با وجودی که جزء اسمی فاقد نقش معنایی است، خودِ عمل، پدیده یا چگونگی به کمک جزء غیرفعلی، و نوع ِعمل توسط جزء فعلی بیان می­شود. بدین ترتیب فرضیۀ سبک بودن جزء فعلی فعل مرکب از نظر دبیرمقدم (۱۳۷۴) قابل قبول نیست.

۳-۲- جزء فعلی فعل مرکب به عنوان فعل سبک

اکثر زبان­شناسان جزء فعلی فعل مرکب در زبان فارسی را فعل سبک، یعنی فاقد توانایی اعطاء نقش معنایی، می­دانند. از میان آنها به بررسی نظر کریمی­دوستان (۲۰۰۵) و کریمی (۲۰۰۵) می­پردازیم.

 کریمی­دوستان در مقالۀ خود با عنوان "افعال سبک و حالت ساختاری" به گروهی از ساخت­های فعل سبک[5]  (فعل مرکب) توجه کرده است؛ از نظر وی فعل مرکب عبارت است از یک فعل به لحاظ معنایی سبک و یک عنصر غیرفعلی. وی عنصر غیرفعلی را اسم فعل[6]  نامیده است . به اعتقاد وی افعال سبک، دارای مشخصه‌های فعلی­اند، آن­ها در پیوند با هستۀ گروه زمان (T) به شکل گروه متعدی (نمودار  ۳‌ الف)، به عنوان اعطاءکنندۀ حالت فاعلی و مفعولی، و به شکل گروه لازم (نمودار ۳ ب) تنها به عنوان اعطاءکنندۀ حالت فاعلی نقش دارند. همچنین نشان می‌دهد که موضوع­های اسم فعل به لحاظ ساختاری از طریق هستۀ گروه زمان و فعل سبک مجوز حضور می‌یابند و دیگر این که نقش معنایی، نقش حالت­دهندگی آنها را محدود نمی‌کند.

از جمله تحلیل­های مورد توجه کریمی‌دوستان که در بخش مطالعات پیشین در مورد افعال مرکب بیان شده ارتقاء موضوع[7] جیسی لن[8] (۱۹۸۸) و انتقال موضوع[9]  در سایتو [10] (۱۹۹۳) و گریم­شاو و مستر[11] (۱۹۸۸) است.

کریمی‌دوستان پیشنهاد می‌کند که نقش معنی باید کاهش یابد تا تعداد و نوع موضوع­های درگیر در رخداد بیان شده بوسیلۀ اسم فعل تعیین گردد. او معتقد است که اسم فعل نیاز یا عدم نیاز به کنش­گر را تعیین می­کند و فعل سبک در این تشخیص نقشی ندارد. در نتیجه فعل سبک از فرضیۀ انشقاق گروه فعلی[12] (کراتزر[13] ،۱۹۹۶؛ مارانتز[14]، ۱۹۹۷) حمایت نمی‌کند. طبق این فرضیه موضوع‌های بیرونی و درونی به وسیلۀ هسته‌های مختلف معرفی می‌شوند. چامسکی(۱۹۹۵) به پیروی از هیل و کیسر[15] (۱۹۹۳)، بحث می‌کند که در ساختمان جمله[16] اعطاء نقش معنایی به موضوع بیرونی به وسیلۀ فرافکن V (متعدی) صورت نمی‌گیرد بلکه به وسیلۀ فرافکن v تهی که مسلط بر VP است انجام می‌شود. چامسکی فرض می‌کند که داشتن موضوع بیرونی تلویحاً به معنی داشتن v بوده، و داشتن v نیز تلویحاً به معنی داشتن حالت مفعولی است. کریمی‌دوستان از این مطالب نتیجه می‌گیرد که فعل سبک در زبان فارسی با v کوچک چامسکی (۱۹۹۵) متفاوت است و در فارسی همبستگی پایداری بین موضوع بیرونی، حالت مفعولی و حضور فعل سبک نمی­یابیم. البته او معتقد است که فعل سبک به عنوان هستۀ نقشی، اعطاء حالت مفعولی را به عهده دارد و در نتیجه فعل سبک بیشتر شبیه فعل بزرگ است تا فعل کوچک.

 

 ۳ الف)

 

 

۳ ب)

 

 (کریمی‌دوستان، ۲۰۰۵ : ۱۷۴۵)

 

کریمی‌دوستان خود اذعان دارد که هیچ حالت ساختاری در (۳ الف) برای موضوع درونی غیرمستقیم (z) فراهم نمی‌شود. به عنوان مثال در جملۀ (۴) او به وسیلۀ حرف اضافه به این موضوع مجوز حضور می‌دهد و یک گروه حرف اضافه­ای را به صورت عبارت کنادی به گروه متعدی متصل می‌کند[17]. نظر وی دربارۀ جملۀ (۵) نیز این چنین است:

" موضوع بیرونی می‌تواند به وسیلۀ حرف اضافه مجوز حضور یابد و مانند جملات مجهول عادی به گروه لازم متصل شود، اگرچه هیچ جایگاه ساختاری برای این موضوع وجود ندارد. "

۴) جان عروسک را به مری اهدا کرد.

۵) آمریکا (توسط کلمب) کشف شد.

 (کریمی‌دوستان، ۲۰۰۵)

لازم به ذکر است که جملاتی مانند جمله (۵) از نظر کریمی (۲۰۰۵) نیز مجهول است. ایراد تحلیل پیشنهادی کریمی‌دوستان که قدرت نقش معنایی را در نحو کاهش داده است در اینجا جلب توجه می‌کند. در جملۀ مجهول مانند (۵) حضور موضوع بیرونی ضرورت ندارد چون جزو ساختار موضوعی فعل 'شدن' نیست. بنابراین اتصال آن به گروه لازم به صورت ادات قابل قبول است. اما او به همین طریق، یعنی قرار دادن در گروه حرف اضافه‌ای، به موضوع درونی غیرمستقیم (در جملۀ ۴) نیز مجوز حضور می‌دهد، با این تفاوت که در جملۀ (۴) اتصال به گروه متعدی صورت می‌گیرد. وی این نکته را نادیده گرفته است که موضوع درونی غیرمستقیم (به 'مری' در جملۀ ۴) از عناصر اجباری جمله است، نه ادات که اختیاری و قابل حذف باشد. احتمالاً این نظر به علت کمبود جایگاه­های موضوع در نمودار پیشنهادی او ارائه شده است. (چنان که دیدیم او در نمودار خود هسته گروه زمان، فعل سبک  و اسم فعل را ادغام[18]  می­کند و فعل سبک نوع 'کردن' را با گروه متعدی و فعل سبک نوع 'شدن' را با گروه لازم نشان می­دهد.) نگارنده فرضیۀ انشقاق گروه فعلی را برای اجتناب از این مسأله مناسب می­داند که در نتیجۀ آن هر دو موضوع درونی مستقیم و غیرمستقیم (کنش‌رو و هدف) درون گروه فعلی (VP) تولید می­شوند و موضوع بیرونی نیز درون گروه فعلی بالاتر (vP) نقش معنایی خود را دریافت می­کند.

کریمی‌دوستان می­گوید که معلوم نیست چطور می‌توان به پرسش زیر در چارچوب برنامه کمینه‌گرا پاسخ داد. چرا به فعل سبک یا فعل کوچک ( v) به عنوان صورت‌های ناقص فعل واژگانی نیاز داریم در حالی که همان اطلاعاتی را دربرمی‌گیرند که در فعل واژگانی با عنوان VP وجود دارد؟

پاسخ نگارنده به پرسش بالا این است: پذیرش فرضیۀ انشقاق گروه فعلی جایگاه­های لازم برای موضوع­های محمول اصلی جمله را ایجاد می­کند و نقش­های معنایی به ترتیب صحیح اعطاء می­شوند. اما از آن جائی که اطلاعات موجود در vP و VP یکسان است، هستۀ vP در زبان فارسی تهی است و جزءفعلی فعل مرکب به عنوان فعل سنگین در هستۀ VP قرار می­گیرد. (چنان که خواهیم دید نگارنده در نمودار پیشنهادی خود، هم برای فعل ساده و هم برای فعل مرکب به جای VPاز Predp استفاده می­کند.) نگارنده پرسش مذکور را به عنوان شک کریمی‌دوستان مبنی بر تلقی جزء فعلی فعل مرکب به عنوان فعل سبک تعبیر می­کند یا حداقل آن را به عنوان نظر بینابین ِسبکی و سنگینی جزء فعلی فعل مرکب می­پندارد. همان‌گونه که پیش‌تر توضیح داده شد نمودارهای پیشنهادی وی بر این سخن صحه می­گذارد.

   کریمی نیز فعل مرکب فارسی را متشکل از یک عنصر غیرفعلی[19]  و یک فعل سبک می­داند و می­افزاید که فعل مرکب فارسی را نمی‌توان یک واحد واژگانی درنظرگرفت، چون عنصر غیرفعلی تفکیک­پذیر و گسترش­پذیر بوده، حذف فعل[20]  نیز در این ساخت مجاز است (کریمی ۱۹۹۷الف و ب). وی سپس چنین نتیجه­گیری می­کند که فعل سبک و عنصر غیرفعلی در فعل مرکب فارسی جدا از هم تولید می‌شوند، در نحو به هم می‌پیوندند، و در سطح دیگری از نظر معنایی ادغام می‌شوند. دو سازۀ فعل مرکب تا حدی از آزادی نحوی برخوردارند؛ بنابراین، خصوصیات معنایی آنها مانند کلمات منفرد در فارسی و دستور زبان­های دیگر همچون انگلیسی است.

    کریمی (۲۰۰۵) نقش فعل سبک فارسی را تعیین کنادی بودن / سببی بودن، رخدادی بودن، و دیرش کل فعل مرکب می­داند، در حالی که عنصر غیرفعلی پایان‌پذیری کل فعل مرکب را نشان می‌دهد، مگر این که فعل سبک ذاتاً پایان‌پذیر باشد، مانند 'شدن'، که در آن صورت عنصر غیرفعلی هیچ تأثیری بر پایان­پذیری کل فعل مرکب ندارد، مانند 'آب' در'آب شد' ( که از فولی و دیگران (۲۰۰۵) گرفته شده است):

۶) الف – خورشید برف را آب کرد.

ب – برف آب شد.                                                                      (کریمی، ۲۰۰۵ : ۱۵ )

ساخت مجهول نیز نمونه‌ای از فعل مرکب است با صفت مفعولی[21]  که در جایگاه عنصر غیرفعلی‌اش قرار می‌گیرد.

 کریمی (۲۰۰۵) ساخت­های مجهول (۷) و (۸) را غیردستوری می­داند و علت آن را این گونه توضیح می­دهد که:

"در این جملات که فعل مرکب دارند، جزء غیرفعلی در جایگاه هستۀ گروه محمول ( PredP) (گروه محمول که می­تواند از مقوله­های مختلف اسمی، صفتی و ... باشد، به جای گروه فعلی بزرگ آمده و با گروه فعلی کوچک ادغام می­شود) و جزء فعلی در هستۀ گروه فعلی کوچک قرار می­گیرد. بنابراین، ضمن این که ساخت­های مجهول را نمونه‌هایی از افعال مرکب می‌دانیم، جایی برای عنصر غیرفعلی دیگر ( 'کرده' یا 'داده' در جملات (۷) و (۸) ) باقی نمی‌ماند که هستۀ فعل مرکب در این ساخت­ها شود."               (کریمی،  ۲۰۰۵ : ۷۵ )    

۷)* خانه خراب کرده شد.

۸)*بچه‌ها شکست داده شدند.                                        (کریمی، ۲۰۰۵ : ۷۵ )

از سوی دیگر دبیرمقدم (۱۳۷۴) این ساخت­ها را دستوری می‌داند و اضافه می‌کند که ترکیب صفت مفعولی (صفت مفعولی حاصل از هر فعل متعدی که بتواند به صورت مجهول به کار رود) و فعل کمکی مجهول‌ساز به مجموعۀ افعال مرکب تعلق دارد. 'ارسال کرده شدن' و 'اطلاع داده شدن' از جمله مثال­های او هستند که در آنها صفت مفعولی از فعل مرکب ساخته شده است. وی 'ارسال شدن' و 'ارسال گردیدن' را به عنوان گونه‌های سبکی به عنوان مثال مطرح کرده است. نگارنده نیز این ساخت­ها را دستوری می‌داند و حذف تنها صفت مفعولی 'کرده' را نیز مجاز می‌شمرد که در نتیجهٔ آن صورت معادل جملۀ (۷) حاصل می­شود. ساخت پیشنهادی نگارنده جهت تبیین خوش ساختی جملات (۷) و (۸) در ادامه خواهد آمد.

 

4. نظریۀ برجستگی ساختار موضوعی گریم­شاو (۱۹۹۲)

اصطلاح ساختار موضوعی به بازنمایی واژگانی اطلاعات دستوری محمول اشاره دارد. ساختار موضوعی با دو نوع بازنمایی دیگر در ارتباط است که یکی پیش نیاز آن و دیگری ماحصل آن است، یعنی، ساختار معنایی واژگانی و زیرساخت. بنابراین گریم­شاو(۱۹۹۲) معتقد است اگر معنی یک عنصر واژگانی را بدانیم ساختار موضوعی آن را می‌توانیم پیش‌بینی کنیم. زیرساخت آن عنصر هم از تعامل ساختار موضوعی و مشخصات پارامتری مستقل زبان مورد نظر به دست می‌آید.

از جمله فرضیات اصلی نظریۀ برجستگی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف ـ ساختار موضوعی ساختمند است و بین موضوع‌ها رابطۀ برجستگی وجود دارد. کنش‌گر نسبت به موضوع­های دیگر برجستگی بیشتری دارد. هدف نیز از کنش‌رو برجسته‌تر است. این برجستگی در هر دو بُعد نقش معنایی و نمودی است.

ب ـ از بین اسم­ها تنها اسم­های رخداد مرکب، همچون اسم مصدرهای انگلیسی، ساختار موضوعی اجباری از نوع فعل دارند.

ج ـ ساختار موضوعی اسم­ها و افعال مجهول با ساختار موضوعی افعال معلوم تفاوت دارد. افعال معلوم موضوع بیرونی دارند ولی اسم­ها و افعال مجهول موضوع بیرونی ندارند. آنها فقط به ادات موضوعی به صورت عبارت کنادی مجوز حضور می‌دهند.

گریم­شاو (۱۹۹۲) در حمایت از نظریۀ خود به نظر گریم­شاو و مستر(۱۹۸۸) در مورد فعل ژاپنی suru اشاره کرده است.

به نظر آنها این فعل سبک ساختار موضوعی تهی دارد. وقتی suru فعل اصلی جمله است با یک گروه اسمی مفعول مستقیم همراه می‌شود و هستۀ این گروه اسمی ساختار موضوعی دارد و به موضوع­ها مجوز حضور می‌دهد. هر دو موضوع کنش‌رو و هدف می‌توانند خارج از گروه اسمی باشند، اما هر دو نمی‌توانند داخل آن باشند. موضوع­های یک اسم می‌توانند بین جایگاه­های داخل و خارج توزیع شوند، کنش‌رو می­تواند داخل گروه اسمی و هدف خارج از آن باشد. اما برعکس این وضعیت، کنش‌رو خارج از گروه اسمی و هدف در داخل آن، موجب غیردستوری شدن جملات می‌گردد.

گریم‌شاو و مستر دو فرض را برای توضیح وضعیت فوق لازم می‌دانند:

۱_ اعطاء نقش معنایی به ساختمندی ساختار موضوعی مربوط است، پائین‌ترین عنصر اول و بالاترین عنصر آخر از همه نقش معنایی دریافت می‌کند. 

۲_ گروه اسمی یک حوزۀ اعطاء نقش معنایی است و جمله یک حوزۀ دیگر. بر اساس اصل 'چرخه‌ای بودن' اعطاء نقش معنایی داخل گروه اسمی بر اعطاء نقش معنایی در جمله تقدم دارد.

گریم‌شاو(۱۹۹۲) فعل سبک را از آن جهت مهم می‌داند که حتی اگر فقط یک دهندۀ نقش معنایی وجود داشته باشد، دو حوزۀ اعطاء نقش معنایی دارد، حوزۀ گروه اسمی و حوزۀ کل جمله.

 

۵- فرضیۀ سنگین بودن جزء فعلی فعل مرکب

در این بخش برآنیم که نشان دهیم جزء فعلی فعل مرکب در زبان فارسی فعل غیرسبک است، برخلاف آن­چه فولی و دیگران (۲۰۰۵)، کریمی (۱۹۸۷، ۱۹۹۷، ۱۹۹۷الف و ب، ۲۰۰۱، ۲۰۰۵)، محمد و کریمی (۱۹۹۲)، و کریمی‌دوستان (۲۰۰۵) ادعا کرده­اند. به عبارت دیگر، جزء فعلی فعل مرکب مانند هر فعل واژگانی دیگری دارای ساختار موضوعی است و وظیفۀ اعطاء نقش های معنایی را به عهده دارد و گاهی این وظیفه را با کنش‌رو خود، به طریقی که در مثال‌ها مشخص می‌شود، تقسیم می‌کند؛ یعنی، کنش‌رو خود یک محمول است. این محمول به لحاظ مقوله‌ای آزاد است و می‌تواند گروه اسمی و ... باشد.

از محمول­های درون گروه فعلی نخست به عنوان مثال گروه­های اسمی را در نظرمی‌گیریم. به پیروی از جریان اصلی نظریۀ کمینه­گرا، شاخص گروه فعلی کوچک را جایگاه ادغام موضوع بیرونی درنظرمی­گیریم. از این رو گروه اسمی محمولی وقتی درون گروه فعلی است فقط یک موضوع درونی کنش‌رو می‌گیرد. پرسشی که در اینجا مطرح می­شود این است که چرا عدم تکمیل ساختار موضوعی این گروه اسمی محمولی، خللی در جمله ایجاد نمی­کند؟ پاسخ نگارنده، مبنی بر فرضیۀ سنگین بودن جزء فعلی فعل مرکب، این است که جزء فعلی و جزء غیر فعلی به عنوان یک جفت محمول سازه های افعال مرکبی مانند 'مطالعه کرد' هستند. ساختارهای موضوعی این دو جزء، در تمام موضوع­ها به غیر از کنش‌رو آنها همپوشی دارد. به عبارت دیگر، آن دسته از موضوع­های جزء غیرفعلی که با جزءفعلی مشترک­اند (مانند کنش­گر، هدف و ...) بیان نمی­شوند. یعنی وقتی موضوع­های مشترک یک بار برای جزء فعلی - که محمول اصلی است - بیان شده­اند منطقی است که دیگر تکرار نشوند. در جملۀ 'علی ریاضی را مطالعه کرد' با فعل مرکب 'مطالعه کرد' جزء غیرفعلی محمولی (مطالعه) و جزء فعلی (کرد) هردو دو ظرفیتی­اند. یک ظرفیت آن­ها توسط موضوع بیرونی مشترک (علی) پر می­شود، ظرفیت دوم یعنی موضوع درونی کنش‌رو در 'کرد' توسط ِ گروه اسمی 'ریاضی مطالعه' و ظرفیت دوم یعنی موضوع درونی کنش‌رو در'مطالعه' نیز توسط 'ریاضی' پر می­شود. 

بر اساس نظریۀ برجستگی ساختار موضوعی گریم­شاو (۱۹۹۲)، کنش‌رو موضوع درونی است که نسبت به سایر موضوع­ها به محمول خود نزدیکتر است. نگارنده معتقد است در فعل مرکب فارسی چنان­چه جزء غیرفعلی (که نقش معنایی کنش‌رو را از جزء فعلی دریافت کرده است)  محمول باشد و یک موضوع درونی بپذیرد، این موضوع که خود کنش‌رو جزء غیرفعلی است، درونی­ترین موضوع جملۀ دارای فعل مرکب محسوب می­شود و ارتقاء آن جهت دریافت تعبیر و بازبینی حالت بر کنش‌رو فعل ارجحیت دارد. جملۀ 'علی ریاضی را مطالعه کرد' حاصل این عملکرد است. در این جمله 'ریاضی' کنش‌رو ِکنش‌رو ِفعل، یعنی، درونی‌ترین موضوع جمله است که نشانۀ حالت مفعولی 'را' به آن اضافه شده است. شق دیگر آن است که، اگر جزء غیرفعلی (کنش‌رو جزء فعلی) محمول باشد اما هیچ موضوعی نداشته باشد، مانند 'مطالعه' در جملۀ 'علی مطالعه کرد' درونی‌ترین موضوع، همین کنش‌رو فعل است که می­تواند برای دریافت تعبیر و بازبینی حالت خود ارتقاء یافته و از حوزۀ محمول PredP خارج شود. از این رو جملۀ 'علی  مطالعه اش را کرد' حاصل می­گردد. ما نیز به تبعیت از کریمی (۲۰۰۵) 'را' را نشانۀ مفعول صریح یعنی هم نشانۀ حالت مفعولی و هم نشانۀ مشخص بودن می­دانیم. به نظر نگارنده این می­تواند تبیین مناسبی برای جملات (۱) و (۲) باشد که برای سهولت دسترسی در شماره­های (۹) و (۱۰) تکرار شده است.

۹) حسن از ما این تقاضا را کرد.

۱۰) جواد به ما این حقه را زد.

(دبیرمقدم، ۱۳۷۳:۱۳)

اکنون به گروه صفتی در جمله (۱۱) توجه می­کنیم .

۱۱) علی حسن را بیدار کرد.

در جمله‌ (۱۱) فعل 'کرد' نقش معنایی کنش‌رو خود را به گروه صفتی 'حسن بیدار' با هسته  'بیدار' اعطاء کرده است. لازم به ذکر است که نگارنده زیرساخت جمله را در نظر می‌گیرد، قبل از این که عنصری برای گرفتن تعبیر و بازبینی مشخصۀ حالت خود از گروه محمول خارج شود. در جملۀ مذکور 'بیدار' محمولی است که نقش معنایی کنش‌رو خود را به 'حسن' داده‌ است.

گاهی نیز جزء غیرفعلی فعل مرکب، محمول (موضوع­پذیر) نیست بلکه یکی از موضوع­های درونی جزء فعلی است که به لحاظ معنایی تیره[22] ‌است. اکنون به وضوح می­توان دید که جزء فعلی فعل مرکب رنگ باخته نیست بلکه موضوع درونی آن، با نقش معنایی کنش‌رو، هدف، منبع، یا مکان، از نوعی خاص و غیرمتعارف است. به نظر نگارنده در اکثر موارد 'فعل + موضوع درونی' تشکیل اصطلاح نمی‌دهد بلکه معنی آن انگیخته[23] است، یعنی می‌توان از جمع معنی فعل و موضوع درونی به کل معنی این ساخت رسید. البته هرچه تیرگی معنایی در ارتباط بین فعل و موضوع درونی­اش افزایش یابد، اصطلاح­شدگی که مفهومی مدرج است افزایش می­یابد. کریمی (۱۹۹۷الف و ب) نیز بیشتر افعال مرکب فارسی را دارای تعبیر ترکیبی[24]  می‌داند. گروه­های حرف اضافه‌ای در جملات (۱۲) از انواعی هستند که نگارنده به آنها اشاره دارد. تنها جملۀ (۱۲ب) دارای فعل مرکب است.

۱۲) الف ـ زهرا حسن را به کلاس آورد.

ب ـ زهرا حسن را به دنیا آورد.

موضوع درونی 'به کلاس' در جملۀ (۱۲الف) هدفی است که به لحاظ معنایی شفاف می‌باشد، اما هدف 'به دنیا' در جملۀ (۱۲ب) به لحاظ معنایی تیره است. به جای فعل مرکب 'به دنیا آورد' می‌توان فعل 'زائید' را قرار داد که از نظر سبکی با آن متفاوت است. بنابراین مشاهده می‌کنیم که 'آورد' در دو جمله فعل سنگینی با ساختار موضوعی مشابه است. غیر از گروه حرف اضافه­ای مقولۀ گروه اسمی نیز می­تواند مصداق غیرمحمولی بودن جزء غیرفعلی باشند. برای مثال: 'کتک خوردن' و 'داد زدن' (اسم + جزء فعلی). ضمناً، موضوع بیرونی در اعطاء نقش معنایی به موضوع درونی دخالت ندارد اما فعل و موضوع درونی به طور مشترک وظیفۀ اعطاء نقش معنایی مناسب به موضوع بیرونی را به عهده دارند، به طوری که موضوع بیرونی جملۀ (۱۲الف) کنش‌گر است ولی موضوع بیرونی جملۀ (۱۲ب) بیشتر تجربه‌گر می‌باشد. در نتیجه نمی‌توان گفت جزء غیرفعلی فعل مرکب دهندۀ نقش معنایی است. 'به کلاس' و 'به دنیا' هر دو به همراه افعال مجاور خود در اعطاء نقش معنایی به موضوع بیرونی جملات مؤثر بوده‌اند. موضوع درونی در جملۀ (۱۲) هدف است ولی در جملات (۱۳) کنش‌رو می‌باشد. معنی این عنصر در (۱۳الف) شفاف و در (۱۳ب) تیره است. کنش‌رو فعل 'خوردن' در (۱۳ب) یک خوردنی غیر متعارف است.

۱۳) الف ـ علی غذا ‌خورد.

ب ـ علی کتک خورد.

ادعای نگارنده به وسیله بحث­های موازی ارائه شده در مارانتز (۱۹۸۴) که در مقالۀ لارسون[25] (۱۹۸۸) آمده، حمایت می‌گردد. مارانتز ادعا می‌کند که گروه فعلی (VP) به فاعل اصلی نقش معنایی اعطاء می‌کند نه فعل (V). او پیشنهاد می‌کند که در محمول بیان شده به وسیلۀ 'فعل متعدی + مفعول' مفعول نقش مؤثری دارد و گروه­های فعلی زیر را به عنوان مثال مطرح می‌کند:

۱۴)

Throw a baseball

Throw support behind a candidate

Throw a boxing match.

(لارسون، ۱۹۸۸)

او گروه­های فعلی را به عنوان مثال بیان می‌کند که فعل در آنها ثابت نگهداشته شده و موضوع­های درونی تغییر کرده‌اند. پدیدۀ مشابهی نیز با مفعول حرف اضافه[26]  وجود دارد. جفت جملات (۱۵) را در نظر بگیرید. در این جملات فعل و کنش‌رو ثابت‌اند و هدف تغییر کرده است. از این رو محمول بیان شده در اینجا وابسته به دخالت و تأثیر گروه حرف اضافه‌ای ِدارای نقش هدف است.

۱۵)

Beethoven gave the fifth symphony to the world. (الف

Beethoven gave the fifth symphony to his patron. (ب

(لارسون، ۱۹۸۸)

بنا به گفتۀ لارسون (۱۹۸۸) دادن چیزی به جهان، به نسل آینده، به بشریت و غیره با دادن چیزی به کسی تفاوت دارد. در حالت اول ما می‌فهمیم که آن چیز داده شده تصنیف سمفونی پنجم است؛ در این حالت، انتقال مالکیت استعاری است به طوری که (۱۵الف) کاملاً با جملۀ (۱۶) مترادف است.

۱۶)

Beethoven created the fifth symphony.

(لارسون، ۱۹۸۸)

در حالت دوم می‌فهمیم که یک شیء فیزیکی انتقال یافته است ـ شاید دسته کاغذهایی که بر روی آنها تصنیف نوشته شده است. بنابراین نقش معنایی دقیقی که به مفعول مستقیم داده می‌شود در این مثال­ها به دریافت کننده‌ای مربوط می‌باشد که در عبارت هدف قرار می‌گیرد.

لارسون سپس این نظر را، که یک فعل و متمم­های آن می‌توانند با هم نقش معنایی مرکب یا پیچیده اعطاء کنند، به وسیلۀ وجود 'اصطلاحات ناپیوسته'[27]  از نوعی که در شمارۀ (۱۷) می‌آید حمایت می‌کند. (لارسون این اصطلاح را از اموندز[28] (۱۹۷۲) قرض گرفته است) منظور از اعطاء نقش معنایی مرکب یا پیچیده این است که سازه‌ای مرکب از حداقل دو عنصر به عنصر خواهر خود نقش معنایی می‌دهد.

  ۱۷)

  Mary took Felix to the cleaners.

(لارسون، ۱۹۸۸)   

 بدیهی است که در جمله (۱۷)  فعل took که در ساختار موضوعی خود گروه حرف اضافه‌ای to the cleaners را دارد، نقش معنایی به مفعول خود Felix می‌دهد که با گروه حرف اضافه‌ای مذکور با نقش معنایی هدف هماهنگ است. چنین اصطلاحاتی وقتی امکان پذیرند که عناصر تعیین شده (فعل و گروه حرف اضافه‌ای) در زیرساخت تشکیل یک سازه بدهند.

در نگاه نخست چنین به نظر می‌رسد که بحث فوق دربارۀ اصطلاحات حاصل از فعل و گروه حرف اضافه‌ای با مثال‌هایی همچون (۱۸) به مخاطره بیفتد. اصطلاحاتی از نوع  give one’s all که به وسیلۀ پزتسکی[29] به لارسون خاطرنشان شده، فعل و گروه اسمی مفعول را در برمی‌گیرند و به طور ترکیبی به مفعول غیرمستقیم نقش معنایی می‌دهند:

۱۸ )

Max gave his all to linguistics.

 (لارسون، ۱۹۸۸)

هر چند نگاه دقیق‌تر نشان می‌دهد که چنین مثال­هایی در حقیقت مسأله‌ای برای بحث به وجود نمی‌آورند. قابل توجه است که معیار استلزام x-give-y-to-z Þ z-get-y در مثال (۱۸) حفظ می‌شود و نیز شایان ذکر است که تحت این استلزام مفهوم اصطلاح اصلی محفوظ می‌ماند:

 

۱۹)

 Linguistics gets [my all].

 (لارسون، ۱۹۸۸)

لارسون (۱۹۸۸) این گونه نتیجه می‌گیرد که فعل + مفعول یک عبارت مرکب اصطلاحی نیست؛ به عنوان مثال، اگر فعل در جملۀ (۱۸) اصطلاح بود، مطمئناً انتظار نداشتیم که استلزامِ    x-give-y-to-z Þ z-get-y حفظ شود، در حالی که واقعاً حفظ می‌شود. پس این حقایق برخلاف نظرات قبلی، حاکی از آنند که اصطلاح بودن جملات (۱۸) به دخالت و تأثیر 'فعل + مفعول' بستگی ندارد بلکه بیشتر به دخالت و تأثیر مفعول ِتنها وابسته است. یعنی مفعول his all در جملۀ (۱۸) رفتار کاملاً دستوری دارد چون می‌تواند داده شود، می‌تواند گرفته شود. بنابراین در دیدگاه لارسون،  give در جملۀ (۱۸) یک عبارت مرکب اصطلاحی تشکیل نمی‌دهد بلکه بیشتر با گروه اسمی که معنی تیره دارد، تعبیر ترکیبی ارائه می‌دهد.

اکنون به شکلی دیگر نحوۀ اعطاء نقش­های معنایی را در جملات فارسی دارای فعل مرکب بررسی می‌کنیم. نگارنده برای اثبات فرضیۀ سنگین بودن جزء فعلی فعل مرکب، از افعال مرکبی استفاده می‌کند که جزء غیرفعلی آنها یکسان است تا نشان دهد جزء غیرفعلی دهندۀ نقش معنایی نیست. چرا که اگر جزء غیرفعلی یکسان باشد باید نقش­های معنایی یکسانی به موضوع­های جمله اعطاء شود. برای این منظور افعال سه ظرفیتی مناسب‌ترند زیرا در افعال دو ظرفیتی کنش‌گر و کنش‌رو نقش­های معنایی هستند که معمولاً اعطاء می‌شوند و بنابراین تمایزی ایجاد نمی‌کنند. نگارنده از دو فعل 'تحویل دادن' و 'تحویل گرفتن'، که از جمله مثال­های کریمی (۱۹۹۷) بوده‌اند، استفاده می‌کند. جملات (۲۰) و (۲۱) را با هم مقایسه کنید.

 ۲۰) علی کتاب را از حسن تحویل گرفت.

 ۲۱) علی کتاب را به حسن تحویل داد.

در جملۀ (۲۰) نقش­های معنایی کنش‌گر به 'علی'، کنش‌رو به 'کتاب'، و منبع به 'از حسن' اعطاء شده و در جملۀ (۲۱) نقش­های معنایی کنش‌گر به 'علی'، کنش‌رو به 'کتاب'، و هدف به 'به حسن' اعطاء گردیده است. اگر نظر دیگران مبنی بر سبک بودن جزء فعلی از نظر نقش معنایی و اعطاء نقش­های معنایی توسط جزء غیرفعلی درست بود، جزء غیرفعلی یکسان (تحویل) در هر دو جمله باید نقش­های معنایی یکسانی به موضوع­ها می‌داد. در صورتی که گروه حرف اضافه‌ای در جملۀ (۲۱) نقش معنایی منبع و در جملۀ (۲۲) نقش معنایی هدف را پذیرفته است. نگارنده که جزء فعلی فعل مرکب را سنگین می‌داند، هیچ تفاوتی بین جملات دارای فعل مرکب و جملات دارای فعل ساده از نظر اعطاء نقش معنایی قائل نمی‌شود، جملات (۲۳) و (۲۴) جملات متناظر (۲۱) و (۲۲) هستند که افعال سادۀ آن‌ها نقش‌های معنایی را دقیقاً مانند افعال مرکب در جملات (۲۳) و (۲۴) به موضوع‌های جمله اعطاء می‌کنند.

۲۳) علی کتاب را از حسن گرفت.

۲۴) علی کتاب را به حسن داد.

جز این که در زیرساخت جملات دارای فعل مرکب ، سازه‌ای وجود دارد که 'تحویل' و 'کتاب'، بدون نشانهٔ حالت، به صورت 'کتاب تحویل' عناصر آن­اند. نقش معنایی کنش‌رو فعل در هر دو جملۀ (۲۰) و (۲۱) به این سازه که گروه اسمی است اعطاء می‌شود. 'تحویل' هستهٔ این گروه اسمی می‌باشد و همانطور که قبلاً گفته شد درون این گروه اسمی فقط یک موضوع وجود دارد و آن هم کنش‌رو 'کتاب' است. مانند جملات (۲۴) و (۲۵) در زیر :

۲۴) علی از حسن کتاب تحویل گرفت.

۲۵) علی به حسن کتاب تحویل داد.

نمودار پیشنهادی نگارنده برای جملات دارای فعل مرکب همان نمودار پیشنهادی فولی و دیگران (۲۰۰۵) برای افعال ساده است، ضمن این که 'کتاب' در جایگاه متمم محمول مقوله آزاد XP قرار می­گیرد. این محمول خود متمم Pred است. در این نمودار جزء غیرفعلی 'تحویل' یک نقش معنایی کنش‌رو دارد که به 'کتاب' اعطاء می­کند و جزء فعلی نیز یک نقش معنایی کنش‌رو دارد که به سازۀ 'کتاب تحویل' می­دهد، نقش معنایی هدف توسط  Pred¢(به طور ترکیبی) به گروه حرف اضافه­ای 'به حسن' و نقش معنایی کنش­گر توسط گروه فعلی به 'علی' اعطاء می­گردد.

26)

       

 

اکنون برای رسیدن به ساخت ظاهری در جملات (۲۰) و (۲۱) کافی است که به تبعیت از کریمی (۲۰۰۵)، 'کتاب' برای بازبینی مشخصۀ حالت خود و نیز دریافت تعبیر از گروه محمول خارج شده و در جایگاه شاخص پایینی گروه فعلی کوچک قرار بگیرد (جایگاه شاخص بالایی گروه فعلی کوچک، جایگاه تولید فاعل جمله است). در نتیجه این نظر تأیید می­شود که جایگاه اعطاء نقش معنایی با جایگاه بازبینی مشخصۀ حالت یکی نیست. بنابراین مفعول مشخص و نامشخص هر دو یک عنصر هستند که در دو جایگاه مختلف قرار گرفته‌اند. در حوزۀ محمول و در جایگاه اعطاء نقش معنایی، نام این عنصر مفعول نامشخص است زیرا در این جایگاه فاقد تعبیر معنایی مشخص بودن و درواقع اسم جنس است (چنان که می­دانیم به تمام موضوع­های الزامی نقش معنایی اعطا می­شود و موضوع­های درونی در حوزه­های مختلف جمله حالت‌های مختلفی دریافت می­کنند. ضمناً نگارنده به جابه جایی فعل کوچک به هسته زمان قائل است اما به پیروی از انوشه (۱۳۸۱) هستۀ زمان را هسته پایانی درنظرمی­گیرد که البته می­توان نمودارها را با این فرض نیز رسم کرد. خارج از حوزۀ محمول و در جایگاه بازبینی مشخصۀ حالت مفعولی، این عنصر مفعول مشخص نامیده می‌شود، نشانۀ 'را' می‌گیرد و دارای تعبیر می‌باشد. نحوۀ بازبینی حالت فاعلی و مفعولی را بر روی جمله (۲۱) که در این جا با شمارۀ (۲۷ الف) تکرار شده با نمودار (۲۷ ب) نشان می‌دهیم و با توجه به فرضیۀ خود (سنگین بودن جزء فعلی فعل مرکب) تغییرات لازم را لحاظ می‌کنیم (چنان که قبلا گفته شد نگارنده قائل به جابه­جایی و درنتیجه اتصال گروه محمول به گروه فعلی کوچک است که در نمودارها نشان داده نشده است).

۲۷) الف ـ علی کتاب را به حسن تحویل داد. 

       ب-

      

 

در بخش (۳- ۲) دیدیم که کریمی (۲۰۰۵) جملات (۷) و (۸) را غیردستوری می­داند. برای دسترسی آسان به این جملات آنها در شماره­های (۲۸) و (۲۹) تکرارشده و ساخت پیشنهادی نگارنده جهت تبیین خوش­ساختی آنها در نمودار (۳۰) ارائه می­گردد که بر اساس جملۀ (۲۸) ترسیم شده است.

۲۸) *خانه خراب کرده شد.

۲۹)*بچه‌ها شکست داده شدند.                                (کریمی، ۲۰۰۵ : ۷۵)

 

۳۰)

 

'خانه' مطابق تحلیل کریمی (۲۰۰۵) جابه­جا نمی­شود و گروه حرف اضافه­ای در شاخص گروه محمولی خالی می­ماند. اما به هر حال، فارسی­زبانان جملۀ 'خانه خراب شد' را به جملۀ خانه 'خراب کرده شد' ترجیح می‌دهند. شاید بتوان علت را این گونه توجیه کرد که سه نقش معنایی که به وسیلۀ هسته‌های محمولی جمله شامل، گروه صفتی 'خراب' و  گروه صفتی 'کرده' و گروه محمول 'شد' اعطاء می‌گردند گرچه همه از یک نوع کنش‌رو می‌باشند ولی ویژگی­های ظریف‌تر معنایی هم وجود دارند که به شکل یکسانی به وسیلۀ 'کرده' و 'شد'  در نمودار (۳۰)، به عنوان دو نقش دهندۀ معنایی، اعطاء می‌گردند. جملات (۳۱) توضیح بهتری را فراهم می‌کنند.

۳۱) الف ـ موی بچه‌ها شانه زده شد.

ب ـ موی بچه‌ها شانه کرده شد.

ج ـ موی بچه‌ها شانه شد.

مسلماً جملات (۳۱ الف و ج) از درجۀ خوش ساختی بالاتری برخوردارند. منظور نگارنده از ویژگی­های ظریف‌تر معنایی (که در سطور بالا مطرح شد) این است که 'زدن' نیرو و انقطاع عمل را برجسته می‌کند اما 'کردن' و 'شدن' تنها عمل کلی را بیان می‌کنند. دستوری بودن جملات 'علی فوت کرد' و 'علی فوت شد' شاهد دیگری بر این مدعاست (مثال­های کریمی­دوستان، ۲۰۰۵). بنابراین حذف صفت مفعولی 'کرده' در جملاتی مانند (۳۱ ب) نه تنها چیزی از بار معنایی جمله نمی‌کاهد بلکه مطابق اصل کم­کوشی نیز می‌باشد. در صورتی که حذف صفت مفعولی 'زده' در جملۀ (۳۱ الف) بار معنایی جمله را تضعیف کرده و معنی ظریف نیرو و انقطاع عمل را از بین می‌برد.

 

۶. نتیجه­ گیری

در این مقاله، استدلال شده است که فعل مرکب در زبان فارسی حاصل انضمام نیست و تلقی جزء فعلی فعل مرکب به عنوان فعل سبک نیز صحیح نمی­باشد. نگارنده ضمن پذیرش چارچوب نظری گریم­شاو (۱۹۹۲) در ساختار موضوعی، اعطاء نقش معنایی را به طریق سلسله مراتبی در نظر گرفته و افعال مرکب را به لحاظ گوناگونی جزء غیرفعلی به دو گروه عمده تقسیم کرده است:

 ۱- دارای جزء غیرفعلی محمولی (یا موضوع­پذیر)

 ۲- دارای جزء غیرفعلی غیرمحمولی

در ضمن یادآوری شد که در هر گروه جزء غیرفعلی خود موضوع جزءفعلی می باشد و بر اساس فرضیۀ این مقاله (سنگینی جزء فعلی) جزءفعلی به جزء غیرفعلی نقش معنایی اعطاء می­کند. در صورتی که جزء غیرفعلی محمول یا موضوع­پذیر باشد، طبق آراء گریم­شاو، آن نیز تنها به درونی­ترین موضوع خود، یعنی کنش‌رو نقش معنایی اعطاء می کند و بنا به نظر نگارنده در سایر موارد با جزء فعلی 'اشتراک موضوع' دارد و چنان چه جزء غیرفعلی محمول نباشد، به لحاظ معنایی ممکن است شفاف یا تیره باشد: 'سم' در'سم دادن' معنی شفاف و 'کتک' در 'کتک خوردن' معنی تیره دارد. لازم به ذکر است که در همنشینی این شفافیت یا تیرگی به اجزاء فعلی نیز منتقل می­شود. القاء معنی واحد به ذهن، که شرط لازم برای اعطاء عنوان فعل مرکب است، در هر دو مثال فوق مشهود است.



[1] the prominence of argument structure

[2] J. Grimshaw

[3] R. Folli et al.

[4] theme

[5] light verb constructions (LVCs)

[6]verbal noun (VN)

[7]argument promotion

[8] K. A. Jayaseelan

[9]argument transfer

[10]Y. Sato

[11]J. Grimshaw and Mester

[12] split VP hypothesis

[13]A. Kratzer

[14]  A. Marantz

[15] K. Hale and S. J. Keyser

[16]configuration

[17] adjoin

[18]  merge

[19] non-verbal element (NV)

[20] gapping

[21] past participle

[22] opaque

[23] motivated

[24] compositional interpretation

[25]   R. Larson

[26]   dative

[27]discontinuous idioms

[28]Emonds

[29]Pesetsky

 

انوشه، مزدک (1381). بررسی ساخت جمله­های مجهول در زبان فارسی. پایان­نامۀ کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، گروه زبان­شناسی.
دبیرمقدم، محمد (۱۳۷۴). فعل مرکب در زبان فارسی. مجلۀ زبان­شناسی، سال دوازدهم، شمارۀ اول و دوم، 2-46.
Barjasteh, D. ( 1983). Morphology, syntax and semantics of Persian compound verbs: A lexicalist approach. Urbana: University of Illinois dissertation.
Chomsky, N. (1995). The Minimalist Program. MIT Press, Cambridge, MA: MIT Press.
 Folli, R., Harley, H. and Karimi, S. (2005). Determinants of Event type in Persian complex predicates. Lingua 115: 1365-1401
Grimshaw, J. (1992). Argument Structure. Cambridge, MA: MIT Press
Grimshaw, J. and Mester, A. (1988). Light verbs and theta-marking. Linguistic Inquiry 19, 205- 232
Hale, K., Keyser, S. J. (1993). On argument structure and lexical expression of syntactic relations. In: Hale, K., Keyser, J. (Eds.), Views From Building 20, MIT.
Jayaseelan, K. A. (1988). Complex predicate and theta-theory. In: Wilkins, Wendy (Ed.), Syntax and Semantics 21, Thematic Relations, , San Diego. Academic Press.
Karimi, S. (1987). Compound Verbs in Persian. Linguistics Working Papers. University of Washington. 11-25.
Karimi, S. (1997a) 'From Deep - Structure to Logical Form and The Minimalist Program, The Iranian Journal of Linguistics, 11(2): 5-53.
Karimi, S. (1997b). Persian complex verbs: idiomatic and compositional. Lexicology, 3(1): 273-318.
Karimi, S. (1997) 'Persian Complex Predicates and LF Incorporation,' in Preceedings of Chicago Linguistic Society (CLS),33: 215-229.
Karimi, S. (2001). Persian Complex DPs: How Mysterious Are They? The Canadian Journal of Linguistics 46: 63-96.
Karimi, S. (2005). A Minimalist Approach to Scrambling: Evidence from Persian. Berlin/New York: Mouton Publishers
Karimi-Doostan, G. (2005). Light verbs and structural case. Lingua 115,1737-1756
Kratzer, A. (1996). Serving the external argument from its verb. In: Rooryck, J., Zaring, L. (Eds.), Phrase and the lexicon. 109-137. Kluwer Academic Publishers, Dordrecht.
 Larson, R. (1988). On the double object construction. Linguistic Inquiry, 19, 335-391.           
Marantz, A. (1997). No escape from syntax: do not try morphological analysis in the privacy of your own lexicon. In: Dimitriadis, A., Seigel, L. (Eds.), Proceeding of the 21st Annual Penn Linguistics Colloquium University of Pennsylvania Working Papers in Linguistics, vol. 4(2). pp. 201- 225.  
Marantz, A. (1997). No escape from syntax: do not try morphological analysis in the
Mohammad, J. and Karimi , S. (1992). Light verbs are taking over: complex verbs in Persian. Proceedings of WECOL, 195-212. 
Sato, Y. (1993). Complex Predicate Formation with verbal nouns in Japanese and Korean: argument transfer at LV. PhD. dissertation, University of Hawaii.