Syncretism of Path Expressions in Selected Iranian Languages: A Nanosyntax Approach

Document Type : Research Paper

Authors

University of Allame Tabatabaei, Tehran, Iran

Abstract

 
 
The present paper investigates the syncretism patterns of path expressions in Persian, Kermanshahi Kurdish and Luri (Minjayi dialect) according to Nanosyntax theory. In the introduction, we elaborate Nanosyntax theory by referring to some works as literature review. In the next part, along with explaining Path decomposition, we investigate syncretism patterns in the three mentioned languages. The data is gathered from native speakers. This paper indicates the extent in which Nanosyntax can answer the syncretism in Iranian languages and which patterns they have. The pattern of syncretism in Persian is Location¹Goal¹Source = Route. Most of the time the syncretism of Route = Source is spurious and the reason is that the verb lexicalizes the route node. Syncretism pattern in Kermanshahi Kurdish depends on the position and type of the verb. In the case of verbs which accept enclitics, if the verb is in the initial position, the pattern is “Location=Goal¹Source”; and if the verb is in final position, the pattern will be “Location=Goal=Source”.  In the case of verbs which don’t accept enclitics, there are two patterns: “Location=Goal=Source” and “Location= Source≠Goal”. In Luri, if the verb is in the initial position, the syncretism pattern is “Location=Goal≠Source”; and if the verb is in the final position, the pattern will be “Location= Source≠Goal”. According to researches, no language has been found to have the last pattern in Path syncretism.
 

Keywords

Main Subjects


1. مقدمه

حروف اضافه کلمه­هایی هستند که معمولاً کلمه یا گروهی را به فعل جمله یا به صفت یا به اسم­های جمع و نظایر آنها نسبت می­دهند و آنها را بدان وابسته می­سازند (انوری و احمدی گیوی، 1385: 175). "حروف اضافه در اصطلاح آندره مارتینه[1] زبان­شناس فرانسوی «نقش­نما»[2] خوانده می­شوند. به نظر مارتینه، نقش­نمای هر تکواژ، کلمه یا گروهی است که برای نشان دادن نقش و رابطة جزئی از جمله با خود جمله یا هستۀ مرکزی آن یعنی محمول یا مسند و یا با هر جزء دیگری به کار می­رود" (مارتینه،1380، به نقل از صادقی، 1349: 441). در این گفتار حروف اضافه‌ای را مدنظر قرار می­دهیم که نقش مکان­نمایی و مسیرنمایی[3] را ایفا می­کنند.

در بحث مسیرنمایی اولین تمایزی که به نظر می­آید تمایز بین معنای مکانی[4] و معنای مسیری[5] است. عناصر مکان­نما اطلاعاتی را دربارۀ پیکربندی[6] فیزیکی رابطۀ بین پیکر[7] و پهنه[8]  ارائه می­دهند (اسونونیوس[9]، 2008: 1).

      ریزنحو[10] از جمله نظریه­های نوین در نحو و از نتایج برنامۀ کمینه­گرایی است. بر طبق دیدگاه ریزنحو، نحو ساختارش را با گرفتن مؤلفه­های اتمی و مرتب کردن آن به وسیلۀ ادغام می­سازد. تکواژها بازتاب این موضوع هستند که چگونه این ساخت­های نحوی در واژگان ذخیره می­شوند. این ساختار در واژگان به صورت یک واحد ذخیره می­شود، سپس با محتوای واجی و معنایی جفت می­شود. بر همین اساس، نحو مستقیماً «شکل» یک تکواژ را مشخص می­کند، یعنی چه مؤلفه­هایی دارد و ترتیب آنها به چه شکل است. درنتیجه، تنها تکواژهایی موجودند که ساختارشان به وسیلۀ نحو قابل اشتقاق باشد. نحو همچنین مسئول ترکیب تکواژها با هم برای ساختن "ترکیب­های تکواژی"[11] است (پانچوا[12]،2011: 108). یکی از نتایج ریزنحو، اصل فرامجموعه[13] است که بر طبق آن، یک عنصر واژگانی می­تواند بیش از یک ساخت نحوی را بازنمون[14] کند. این موضوع بیان‌کننده وجود هم­شکلی در تکواژهاست. در این مقاله براساس 6 الگوی هم­شکلی در مسیرنماها که توسط پانچوا (2010) ارائه شده است، الگوی هم­شکلی در سه زبان فارسی، کردی کرمانشاهی[15] و لری مینجایی[16] مورد بررسی قرار می­گیرد.  بنابراین، پس از پرداختن به پیشینة پژوهش و چارچوب نظری در همین بخش، در بخش تحلیل داده­ها ابتدا به معرفی طبقه­بندی کلی مسیرنمایی و سپس به بررسی موارد هم­شکلی در سه زبان فارسی، کردی کرمانشاهی و لری پرداخته می­شود. داده­های مربوط به این زبان­ها از گویشوران بومی جمع­آوری شده است، به این صورت که از گویشوران خواسته شده که جملات مدنظر در پژوهش را به زبان خود بازگو کنند. این جملات شامل انواع مسیرنمایی است تا مسیرنماها در زبان موردنظر مشخص گردد. برخی جملات نیاز بود تا به صورت‌های مختلف از جمله فعل پایانی یا فعل آغازی و یا محاوره و رسمی بازگو شوند، چون در نوع کاربرد مسیرنما تفاوت ایجاد می­کرد. ضرورت پرداختن به این موارد هم­شکلی آزمودن این مطلب است که ریزنحو تا چه اندازه پاسخگوی موارد هم­شکلی در زبان­های ایرانی است و اینکه زبان­های ایرانی از چه الگوی هم­شکلی تبعیت می­کنند و برای رفع ابهام از کاربرد تکواژهای هم­سان در مسیرنمایی این زبان­ها چه سازوکارهایی را به کار می­برند.

1-1. پیشینة پژوهش

از جمله آثاری که به بررسی مسیرنمایی در زبان­های مختلف براساس رویکرد ریزنحو پرداخته­اند می­توان به پانچوا (2009، 2010، 2011)، رومئو[17] (2013)، اسونونیوس (2008 و 2012) و ساویو[18] (2013) اشاره کرد. در این آثار از ابعاد مختلف موضوع حروف اضافۀ مکانی و مسیرنماها مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. بیشتر پژوهشگرانی که دربارۀ فارسی مطالعه کرده اند،  عناصر مکانی در زبان فارسی را به دو دسته تقسیم کرده اند. دستة یک که آن را «حروف اضافة حقیقی» (سمیعیان، 1994، کریمی و بریم، 1986)، «حروف اضافة ساده یا بسیط» (صادقی، 1349، غلامعلی­زاده، 1386 و ماهوتیان، 1378) «حروف اضافة اصلی» (مشکوه الدینی، 1379) یا «حرف اضافة فضایی» (مهدی بیرقدار و درزی، 1390) نامیده­اند، واژه­هایی هستند که هیچ­گاه کسرة اضافه نمی­گیرند. دستة دوم که برخی همچون مهدی بیرقدار و درزی (1390) آن را عناصر مکان­نما نامیده­اند، برخی همچون سمیعیان (1994) آنها را جزء حروف اضافه­ دانسته­اند و برخی دیگر همچون کریمی و بریم (1986) و قمشی (1997) آنها را در زمرة اسم قرار داده­اند که به صورت اجباری یا اختیاری می­توانند کسرة اضافه بگیرند. 

1-2. چارچوب نظری

ریزنحو رویکرد جدیدی به دستور است که نتایج پژوهش­های سی ساله در زمینة اصول و پارامترها را تکمیل می­کند. شالودة ریزنحو این است که همزمان با بزرگ شدن درخت­های نحوی، گره­های پایانی ساخت­های نحوی بسیار ریز می‌شوند و حتی در مواقعی کوچکتر از تکواژ (بورر، [19]2005 ؛ رمچاند[20]، 2008). این موضوع با این فرضیة سنتی در تقابل است که اجزای ساخت نحوی (پایانه­ها یا گره­های نحوی[21])، واژه و تکواژ هستند. یکی از یافته­های این نظریه این است که تکواژها و واژه­ها نمی­توانند از یک پایانه بازنمون شوند؛ در عوض، یک تکواژ می­تواند چندین پایانة نحوی را پوشش دهد. در این نظریه واژگان نمی­تواند پیش از نحو باشد، یعنی نحو نمی­تواند از واژگان فرافکنده شود. درواقع، نحو عناصر واژگانی را با گرد آوردن درخت­ها خلق می­کند (استارک[22]، 2009).

ریزنحو برگرفته از نتایج برنامۀ کمینه­گرایی است. در کمینه­گرایی، مؤلفه­های نحوی نقش مهمی ایفا می­کنند، آنها مسئول گزینش مقوله­ها و مطابقت هستند، حرکت­ها را به وجود می­آورند و نظام محاسباتی نحوی را تنظیم می­کنند. اتم‌های سازنده در کمینه­گرایی تکواژها هستند نه مؤلفه­ها؛ مادامی­که مؤلفه­ها در نظام محاسباتی نقش متمایزی داشته باشند، تکواژها نیز به عنوان پایانه­ها، نقش متمایزی دارند. در ریزنحو، مؤلفه­ها نه تنها نظام محاسباتی نحوی را تشکیل می‌دهند، بلکه آنها اتم­های سازنده نیز هستند (دکانی[23]، 2009 :50). زمانی­که نحو، گروه­­های نحوی را از مؤلفه­ها می‌سازد، هیچ بستة مؤلفه­ای[24] در درخت­ها وجود نخواهد داشت و برای همین است که هر مؤلفه در این رویکرد به نوبة خود یک هسته و یک پایانه است. بدیهی است که در این صورت تکواژها می­توانند بیش از یک مؤلفه را بازنمون کنند و تکواژهایی که به صورت چند مؤلفه شناسایی می­شوند، به چندین پایانه بازنمون می­شوند. در این صورت پایانه­ها کوچکتر از تکواژ خواهند بود و نیز بسته به اینکه چه تعداد مؤلفه را شناسایی می­کنند، تکواژها پیچیدگی نحوی و نیز اندازۀ متفاوت خواهند داشت (همان: 51).

بر طبق دیدگاه ریزنحو، نحو ساختارش را با گرفتن مؤلفه­های اتمی و مرتب کردن آن به وسیلۀ ادغام می­سازد. تکواژها نشان می­دهند که چگونه این ساخت­های نحوی در واژگان ذخیره می­شوند. این ساختار در واژگان به صورت یک واحد ذخیره می­شود، سپس با محتوای واجی و معنایی جفت می­شود و در نهایت این ساختار به صورت زیر نمایش داده می­شود (پانچوا، 2011):

(1)     < محتوای معنایی؛ ساخت نحوی ؛ محتوای واجی >  ↔  تکواژ

 

یکی از کاربردهای نظریة ریزنحو بررسی و تجزیة مسیرنمایی است. همانگونه که ذکر شد ریزنحو برآمده از نتایج کمینه­گرایی است و در این میان تجزیة مسیرنمایی در ریزنحو نیز از نتایج و پیامدهای تجزیة مسیرنمایی در برنامۀ کمینه‌گرایی و رویکرد حاکمیت و مرجع­گزینی است. در کمینه­گرایی، آیانو[25] (2001) به گروه حرف­اضافه­ای لایه­ای[26] اشاره می­کند. برطبق نظر آیانو (2001: 15) حروف اضافه دو نوع است، واژگانی و نقشی که به ترتیب با P و p نشان داده می­شود. ساختار گروه حرف اضافه­ای، لایه­ای است که در آن pنقشی گروه حرف اضافه­ای را به عنوان متممش می­گیرد، همانند اینکه هستة تصریف (I)، گروه فعلی (VP) را به عنوان متمشش می­پذیرد. گروه حرف اضافه­ای لایه­ای هستة دیگری به نام اسم (N) مکانی دارد. برطبق مؤلفه­بندی آیانو (همان:17) از گروه حرف اضافه­ای  P= [-N, -V, -F] و  p= [-N, -V, +F]؛ به این ترتیب که حروف اضافۀ واژگانی مانند front در انگلیسی فاقد مؤلفة فعلی، اسمی و نقشی هستند، اما حروف اضافة نقشی مانند in  دارای مؤلفة نقشی هستند. گروه حرف اضافه­ای نقشی بر گروه حرف اضافه­ای واژگانی مسلط است. در رویکرد ریزنحو از این نتایج استفاده شده است. حروف اضافة واژگانی در گروه­ جزءمحوری[27] جای دارند و حروف اضافة نقشی در دو هستۀ مکانی و جهتی جای می­گیرند. هستة جهتی خود به هسته­های دیگر از جمله مقصد[28]، مبدأ[29] و گذر[30] تقسیم می­شوند که این هسته­ها را مسیرنما می­نامیم. به عنوان مثال در نظر بگیرید که نحو مؤلفه­های اتمی مکان و جزءمحوری را در ساختار زیر با هم ترکیب کرده است (پانچوا، 2011: 106):

(2)   

 

واژگانی‌شدگی در این رویکرد عملیاتی پسانحوی است و یک تکواژ می­تواند چندین گره پایانی را در درخت نحوی واژگانی کند. اینکه کدام گره پایانی را یک تکواژ واژگانی می­کند، به مؤلفة تکواژ بستگی دارد. بازنمایی بیش از یک گره پایانی به روش‌های گوناگون قابل دسترسی است: به وسیلة حرکت هسته به طوری که اتصال چندگانة یک عنصر واژگانی به چندین پایانه امکان‌پذیر می‌شود؛ با بازنمون گسترده[31] که در آن یک عنصر واژگانی تمام ساختار نحوی را واژگانی می­کند، و یا با بازنمون گروهی که به عناصر واژگانی اجازه می­دهد تا گره­های غیرپایانی را بازنمون کنند. در نظریة ریزنحو، واژگانی­شدگی تحت حاکمیت اصل فرامجموعه صورت می­پذیرد. این اصل حاکی از آن است که یک نمود واجی در یک گره درج می­شود به شرط آن‌که مدخل واژگانی­اش دارای سازه­ای باشد که با آن گره مطابقت دارد (پانچوا ، 2009: 17).   

اصل فرامجموعه از جمله اصول مطرح در ریزنحو است. در پانچوا (2011: 118) برای توضیح این اصل، مثالی از زبان هندی آورده شده است که در اینجا این پدیده را با مثالی از زبان فارسی شرح می­دهیم. 

 

(3) هواپیما از روی دریا پرواز کرد.

      الف. هواپیما از روی دریا گذر کرده است.

      ب. مبدأ پرواز هواپیما از روی دریا بوده است.

 

برطبق شم زبانی نگارندگان، جملة (3) از جمله جملات مبهم است و می­توان دو خوانش متمایز (الف) و (ب) را از آن داشت. نمود نحوی زیرساختی این دو مسیرنما با هم متفاوت است، یکی مسیرنمای گذر[32] و دیگری مسیرنمای مبدأ را نشان می­دهد.

       در (4) مسیرنمای «از» دو ساختار متفاوت را واژگانی می­کند: در (الف) خوانش گذر (یعنی کل مسیر) و در (ب) خوانش مبدأ (یعنی ابتدای مسیر) از آن استنباط می­شود. نکتة مهم اینجاست که این دو ساختار با یکدیگر در رابطة «فرامجموعه- زیرمجموعه»[33] هستند. مؤلفه­های نحوی سازندة مسیرنمای مبدأ زیرمجموعة مؤلفة نحوی مسیرنمای گذر هستند.

(4) الف. مسیرنمای گذر (پانچوا، 2011)

                    

ب. مسیرنمای مبدأ (همان)

                             

 

موارد مشابه هم­شکلی در چارچوب صرف توزیعی با فرض کم­مشخص­بودگی عناصر واژگانی تحت عنوان «اصل زیرمجموعه»[34] آورده شده است:

(5) اصل زیرمجموعه (هله[35]، 1997): محتوای واجی یک عنصر واژگانی در یک تکواژ، در گره پایانی درج می­شود، اگر آن عنصر بر تمام یا زیرمجموعه­ای از مؤلفه­های دستوری پایانه منطبق باشد. اگر عنصر واژگانی دارای مؤلفه­هایی باشد که در تکواژ موجود نباشد، درج صورت نمی­گیرد.

به بیانی رساتر، اصل زیرمجموعه به این موضوع اشاره دارد که یک عنصر واژگانی یک پایانه را در نمودار درختی واژگانی می­کند، اگر مؤلفه­های مشخص­شدة آن عنصر زیرمجموعة مؤلفه­های ذکرشده در پایانه باشد. البته این فرض در نظر گرفته می­شود که یک پایانه شامل بیش از یک مؤلفه است؛ علاوه بر این، درج واژگانی تنها محدود به پایانه می­شود (دیدگاه هله)، درصورتی­که در نظریۀ ریزنحو ترتیبی اتخاذ شده است که درج در گره­های گروهی هم صورت پذیرد. برهمین اساس، تعریف اصل زیرمجموعه باید اصلاح شود و حوزة درج واژگانی به گره­های گروهی افزایش یابد. مشکل عمده­ای که باقی می­ماند این است که اصل زیرمجموعه به مؤلفه­های موجود در نمودار درختی این امکان را می­دهد تا بدون تجلی آوایی بمانند. این موضوع خلاف اصل واژگانی­شدگی جامع چرخه­ای[36] است که عنوان می­کند هر مؤلفة نحوی در نمودار درختی باید در انتهای هر چرخه تجلی آوایی داشته باشد، یعنی واژگانی شود (پانچوا، 2011: 119). بنابراین برای توجیه هم­شکلی در زبان­هایی مانند فارسی که رابطۀ «زیرمجموعه- فرامجموعه» بین تکواژها (و ساخت­های) نحوی وجود دارد، با پذیرفتن بازنمون گروهی، لازم است اصل زیرمجموعه تغییر کند. در این رابطه استارک (2009) اصل فرامجموعه را پیشنهاد می­کند:

(6) اصل فرامجموعه: یک عنصر واژگانی با یک گره منطبق است، اگر مدخل واژگانی­اش با سازه­ای شامل همان گره مشخص شود. بنابراین، این انطباق نیازمند آن است که نمودار درختی ذخیره­شده در یک عنصر واژگانی مشابه یا بزرگتر از گره­ای باشد که در آن درج شده است.

همانگونه که در نمودارهای درختی (4) نشان داده شد، ساختار مسیرنمای گذر بزرگتر از ساختار مسیرنمای مبدأ است؛ برای همین این امکان فراهم می­شود که ساختار کوچکتر یعنی مسیرنمای مبدأ واژگانی شود. بر همین اساس، هم­شکلی «گذر = مبدأ» در فارسی به این خاطر محقق می­شود که اصل فرامجموعه به مدخل واژگانی امکان می­دهد تا ساخت­های نحوی را که مشابه یا کوچکتر از ساختارمورد نظر است، واژگانی کند.

2. تحلیل داده­ها

در این بخش ابتدا به طبقه­بندی مسیرنما براساس رویکرد ریزنحو می­پردازیم و در ادامه پس از بررسی ساختار نحوی سه مسیرنمای اصلی مبدأ، مقصد و گذر، الگوهای هم­شکلی را در سه زبان فارسی، کردی کرمانشاهی و لری مینجایی مورد تحلیل قرار می­دهیم.

2-1. طبقه­بندی مسیرنماها 

طبقه­بندی مسیرنماها براساس مشخصه­های مختلفی صورت گرفته است که خلاصة آن در جدول (1) آمده است. این جدول برگرفته از تقسیم­بندی هشت­گانة پانچوا (2011) است و توصیف و تحلیل مسیرنمایی که در مقالة حاضر صورت گرفته، براساس همین تقسیم­بندی است. طبق این جدول، براساس این‌که مسیرنمایی در جهت خاصی باشد (دور از مبدأ یا به سوی مقصد) به دو گروه عمدۀ مسیرنماهای جهتی و غیرجهتی تقسیم می­شوند و نیز براساس این‌که پیکره از مکانی به مکان دیگر انتقال یافته، مسیرنماها به دو گروه با انتقال و بدون انتقال تقسیم می­شوند. مسیرنماهای باانتقال براساس اینکه مبدأ، مقصد و یا مسیر بین این دو جزء مسیر باشد به زیرگروه غیرمحدود و اگر مبدأ یا مقصد جزء مسیر نباشد به زیرگروه محدود تقسیم می­شوند.

        همان‌گونه که در جدول (1) آورده شده است، مسیرنماها براساس دو مشخصة اصلی تقسیم­بندی شده‌اند. علائم مثبت و منفی و نیز 0 و 1 مربوط به معنی ­شناسی مسیرنماها است. نقطة 0 مبدأ مسیر و 1 مقصد مسیر را مشخص می­کند و مقصود از علامت مثبت مسیری است که زمینه در آن است، مثلاً در مسیرنمای هم­پایانی زمینه در مقصد قرار دارد و در مسیرنمای هم­آغازی زمینه در مبدأ است (زوارتز[37]، 2005). اولین مشخصه وجود یا عدم وجود جهت است.

  

 

 

                                                                           جدول 1 : تجزیة مسیرنمایی

                                                                           جهتی

غیرجهتی

 

                     با انتقال

 

 

غیرمحدود

مقصد

مبدأ

گذر

هم پایانی[38]

به / به درون ...

+++++ -----

1              0

هم آغازی[39]

از / بیرون از ...

----- +++++

1              0

گذرا[40]

از کنار ...

---- ++++ ----

1                   0

 

محدود

پایانی

تا ...

+---------

1            0

خروجی

باشروع از ...

 ------- +

1            0

 

 

بدون انتقال

 

 

غیرانتقالی

تقریبی[41]

به سوی ...

_ _ _ _ _

1            0        

بازگشتی[42]

دور از ...

_ _ _ _ _

1             0                              

گسترده[43]

درطول ...

++++++++++

1             0

 

براساس این مشخصه مسیرنماها می­توانند جهتی یا غیر جهتی باشند که مسیرنمای جهتی به دو زیرگروه مبدأ و مقصد تقسیم می­شوند. مسیرنمای مبدأ جهتی عکس حالت مسیرنمای مقصد جهتی است. برخلاف مسیرنمای مبدأ و مقصد، مسیرنماهای غیرجهتی (گذر) فاقد جهت حرکت هستند. دومین مشخصه که در جدول (1) آورده شده، وجود یا عدم وجود انتقال است. مسیرهایی که فاقد انتقال هستند مسیرنماهای غیرانتقالی نامیده می­شوند و مسیرنماهای دارای انتقال به دو دسته انتقالی و محدود تقسیم می­شوند. همانگونه که گفته شد، مسیرنماهای گذر نوع محدود ندارند چون نقطة آغازی یا پایانی برای آنها مطرح نیست.

2-2. ساختار نحوی مسیرنمای مقصد، مبدأ و گذر

گره گروه مسیر و هستۀ مسیر در نمودار درختی اولین بار در آثار کوپمن[44] (2000) و ون ریمزدایک[45] و هایبرگتز[46] (2002) آورده شده است. هستة این گره بر گره مکان تسلط دارد و شامل مسیرنماهای جهتی می­شود. ایدة ساختار ]مسیر ]مکان [[ از زبان­هایی آورده شده است که یک مسیرنما به لحاظ ساختواژی شامل یک مکان­نماست.

به عنوان مثال در زبان آراواکان[47] که در پرو گفت­و گو می­شود، مسیرنماهای مبدأ و مقصد در خود، مکان­نما را هم شامل می­شوند. داده­ها از پانچوا (2009: 11) گرفته شده است:

 

 

 

در مرحلة بعد براساس زبان­هایی که پانچوا (2009: 12) در جدول (2) آورده ، این نتیجه به دست می­آید که مسیرنمای مبدأ به لحاظ ساختواژی شامل مسیرنمای مقصد است:

 

                           جدول2: زبان­هایی که نشانة مبدأ نما (ازی)[48] به لحاظ ساختواژی شامل نشانة مقصدنما (تایی)[49] است.

 

کچوا[50]، آراواکان

اینگوش، ناخ[51]

اوچوماتاکو، اورو-چیپایا[52]

 

مانسی، اوگریک[53]

مکان نما

-pi

-tá

-t

مسیرنمای مقصد

-man

-ga

-ki

-n

مسیرنمای مبدأ

-man-ta

-ga-ra

-ki-stani

-n-əl

 

بنابراین می­توان نمودار درختی (10) را برای نشان دادن این مطلب که مسیرنمای مبدأ به لحاظ ساختواژی شامل مسیرنمای مقصد است، ترسیم کرد:

 

 

پانچوا (2009: 13) اظهار کرده است که تاکنون به زبانی برنخورده است که عکس این عمل در آن مشاهده شود، یعنی مسیرنمای مقصد به لحاظ ساختواژی شامل مسیرنمای مبدأ باشد.

پانچوا (همان) براساس داده­هایی از زبان اوار[54] و چند زبان دیگر به این نتیجه دست می­یابد که مسیرنمای گذر به لحاظ ساختواژی شامل مسیرنمای مبدأ می­شود. بنابراین در نمودار درختی گره بالایی گروه مبدأ را به خود اختصاص می­دهد.

 

جدول 3: حالت­های فضایی زبان اوار

 

مکان­نما

مسیرنمای مقصد

مسیرنمای مبدأ

مسیرنمای گذر

بر (بالای)

-da

-d-e

da-ssa

-da-ssa-n

در

-q

-q-e

-q-a

-q-a-n

زیر

-λ’

-λ’-e

-λ’-a

-λ’-a-n

درمیان

-λ-e

-λ-a

-λ-a-n

در جسمی میان­تهی

Ø

-eØ

-ssaØ

-ssa-nØ

 

تحلیل مسیرنمایی مسیرنماهای گذر، مبدأ و مقصد در (11) آورده شده است و همانگونه که در جدول (3) مشاهده می­شود مسیرنمای مقصد ساده­ترین ساختواژه را دارد.

 

پانچوا معتقد است این ساختارها همگانی هستند. بنابراین در تمام زبان­ها مسیرنمای مبدأ در گره بالای مسیرنمای مقصد قرار می­گیرد، حتی در زبان­هایی که این موضوع به لحاظ ساختواژی روشن نیست. همین امر درمورد مسیرنمای گذر صدق می­کند (همان).

2-3. هم­شکلی مسیرنماها

اسپنسر[55] (1991) هم­شکلی را عدم توانایی یک عنصر در ساختن تمایز صرفی-نحوی می­داند. بائرمن[56] و دیگران (2005: 1) هم­شکلی را فصل مشترک[57] صرف و نحو می­دانند و در جای دیگر (همان: 2) هم­شکلی را عدم تطابق[58] بین صرف و نحو عنوان کرده­اند. اما لوراگی[59] (2003: 50) بر این باور است که اخیراً کاربرد کلمۀ هم­شکلی به هم­پوشانی درزمانی[60] در نقش­های معنایی و نیز به چندمعنایی[61] حالت­ها و حروف اضافه گسترش یافته است. پانچوا (2011: 218) هم­شکلی را بر دو نوع واقعی و ظاهری تقسیم می­کند. به باور وی، هم­شکلی ظاهری به موردی اطلاق می­شود که یک عنصر واژگانی ساختار یکسانی را در نحو برای بیان مسیرنما، واژگانی می­کند و گره­(های) واژگانی نشده توسط سایر عناصر واژگانیِ پشتیبان[62]  بازنمون می­شود. به نظر می­رسد که دو (یا چند) خوانش وجود داشته باشد، اما این ابهام حقیقی نیست چون حداقل یکی از خوانش­ها به کمک یکی از عناصر پشتیبان بیان می­شود، به بیان روشن­تر هم­شکلی ظاهری زمانی است که یک عنصر واژگانی همواره یک ساختار نحوی را واژگانی کند، ابهام وقتی رخ می­دهد که این ساختار نحوی عضوی از یک ساختار بزرگتر باشد که در آن هسته­هایی که با آن عنصر واژگانی نمی­شوند با عنصر دیگری واژگانی شوند. در مقابل هم­شکلی واقعی زمانی است که یک تکواژ دو ساختار متمایز را تحت رابطۀ فرامجموعه- فرومجموعه واژگانی کند؛ به عبارت دیگر، در هم­شکلی واقعی یک عنصر واژگانی دو یا چند ساختار نحوی متمایز را بازنمون می­کند

یکی از نتایج مهم اصل فرامجموعه در نظریۀ ریزنحو، این است که یک عنصر واژگانی می­تواند بیش از یک ساخت نحوی را بازنمون کند. این به آن خاطر است که این عنصر واژگانی قادر است ساخت نحوی موردنظر و نیز تمام شاخه‌های زیرین را بازنمون کند. این موضوع در تجزیة مسیرنمایی گذر مصداق دارد. نشانۀ مسیرنمای گذر که دارای مشخصه­های < گذر، مبدأ، مقصد، مکان > می­باشد باید بتواند علاوه بر مسیرنمای گذر، مسیرنمای مبدأ، مقصد و مکان را نیز بازنمون کند. در زیر مثالی از زبان هندی آورده شده است که نشانة مسیرنمای گذر، تنها مسیرنمای گذر را بیان نمی­کند. در این مثال بین خوانش گذر و مبدأ بودن مسیرنما ابهام وجود دارد (پانچوا، 2009: 20):

(12) bacca kaar-ke      saamne-see  calaa.

        child  car- GEN[63] front-ABL   walk

(i) ‘The child walked from in front of the car’

(ii) ‘The child walked via in front of the car’

این ابهام را به سادگی می­توان به وسیلة تحلیل مسیرنمایی و واژگانی­سازی براساس اصل فرامجموعه پاسخ داد. در زبان هندی تکواژ –see دارای مشخصه­های <گذر، مبدأ، مقصد، مکان> است، بنابراین می­تواند هم کل مسیرنمای گذر را و هم مسیرنمای مبدأ را بازنمون کند. به این نوع هم­شکلی، هم­شکلی واقعی گفته می­شود. این نظام پیش­بینی می‌کند که در زبان­های دنیا هم­شکلی و تلفیق هسته­های مجاور می­تواند وجود داشته باشد، به عنوان مثال در نمودار (11)، هم­شکلی هسته­های گذر و مبدأ و یا مبدأ و مقصد که در مجاورت یکدیگر قرار دارند، پدیده­ای است که در چندین زبان دنیا دیده می­شود (همان). در زبان گرجی هم­شکلی مکان­نما = مسیرنمای مقصد وجود دارد (کرسلز[64]، 2008 ). به این معنا که مکان­نما و مسیرنمای مقصد با تکواژ یکسانی واژگانی می‌شوند.

 

 

جدول 4:  مکان­نما، مسیرنمای مقصد و مبدأ در زبان گرجی

مکان­نما

-ši

-tan

مسیرنمای مقصد

 

 

مسیرنمای مبدأ

-dan

-gan

 

هم­شکلی واقعی زمانی در مورد گرجی رخ می­دهد که وندهای –ši و –tan در بافتی یکسان با فعلی یکسان همراه شوند، مانند مثال هندی. اما اگر این دو وند نتوانند هم ساختار مکانی و هم مقصدی را بازنمون کنند، دیگر هم­شکلی در مورد آنها صادق نخواهد بود. براساس داده­هایی از وگت[65] (1971، به نقل از پانچوا، 2011: 219) این موضوع را بررسی می­کنیم:

 

13. a. kalak-ši    vexovrob                                                    «من در شهر زندگی می­کنم»

                                                                                                                        زندگی می­کنم   مکان­نما-شهر

       b. kalak-ši    midavar                                                                   «من به شهر رفتم»

                                                                                                                                 رفتم     مقصد­نما-شهر

14. a. čems megobar-tan vig’avi                                           «من در مکان دوستم بودم»

                                                                                                             بودم    مکان­نما-دوست     من  

   b. čems megobar-tan mivedi               «من به مکان دوستم رفته­ام»                               

                                                                                                                    رفته­ام     مقصد­نما-دوست     من

از داده­های گرجی اینگونه استنباط می­شود که تعبیر مکان­نما از –ši و –tan زمانی محقق می­شود که فعل جمله ایستایی باشد، مثل «زندگی کردن» و «بودن»، و تعبیر مقصدنما زمانی برداشت می­شود که فعل جمله حرکتی باشد، مثل «رفتن». بنابراین در این مورد هم­شکلی واقعی رخ نداده است، خوانش مقصدنما در مثال­های b در نتیجۀ تأثیر فعل حرکتی «رفتن» در واژگانی کردن هستۀ مقصدنماست.

در ادامه به بررسی الگوهای هم­شکلی مسیرنماها در سه زبان فارسی، کردی کرمانشاهی و لری می­پردازیم.

2-3-1. هم­شکلی در فارسی 

زبان فارسی نیز یک حرف اضافة ابهام­برانگیز دارد و آن «از» است. «از» به عنوان مسیرنمای گذر هنگامی به کار می­رود که فعل جمله­ «گذشتن» یا «ردشدن» باشد.

 

(15) الف. بچه از باغ گذشت.

    ب. بچه از پل رد شد. (ماهوتیان، 1997: 166)

 

بقیة افعال در ترکیب با حرف اضافة «از» تنها تعبیر مبدأ بودن را می­رسانند:

(16) بچه از باغ دوید. (همان)

مورد زبان فارسی با مورد زبان هندی کاملاً متفاوت است. حرف اضافة «از» در فارسی بین مسیرنمای مبدأ و گذر ابهام ایجاد نمی­کند. درواقع «از» مسیرنمای مبدأ است و تنها در ترکیب با دو فعل معنای مسیرنمای گذر از آن استنباط می­شود. بنابراین می­توان گفت دو فعل «گذشتن» و «ردشدن» بخشی از ساخت نحوی مسیرنمایی را واژگانی می­کنند. به عبارت دیگر، «گذشتن» و «ردشدن» نه تنها بخش فعلی را بلکه هستۀ گذر را نیز واژگانی می­کنند و «از» نیز درواقع گروه مبدأ را واژگانی می­کند (پانچوا، 2009: 24).

(17)                                                      

                      

این تحلیل نشان می­دهد که افعال فارسی که متعلق به افعال گذر[66] نیستند، نمی­توانند با حرف اضافۀ «از» گذر را تداعی کنند. دلیل آن را می­توان در اصل واژگانی کردن جامع[67] جستجو کرد که در این ساختار هستۀ گذر نمی­تواند واژگانی شود. این موضوع در نمودار (16) که دربارۀ فعل «دویدن» است نشان داده شده است. از آنجا که این فعل مشخصه­ <گذر> را در خود ندارد، بنابراین از این نمودار نمی­توان خوانش گذر داشت:

(18)    

 

ساخت زیرین هستۀ گذر، یعنی گروه مبدأ، با حرف اضافۀ مبدأنمای «از» واژگانی می­شود. بنابراین در اینجا مثالی از فعلی آورده شد که یک هسته را در ساخت نحوی واژگانی می­کند که در زبان­های دیگر با حرف اضافة فضایی[68]، مثل through در زبان انگلیسی، واژگانی می­شود (پانچوا، 2009: 25). به نظر می­رسد که در زبان فارسی «از» مسیرنمای گذر و مبدأ را با هم تلفیق می­کند، اما در واقعیت این حرف اضافه تنها ساختار مبدأ را بازنمون می­کند. به این نوع هم­شکلی، هم­شکلی ظاهری[69] گفته می­شود (نمودارهای 17 و 18).  به اعتقاد پانچوا (2010) موارد هم­شکلی که بالقوه می­تواند وجود داشته باشد به شرح (19) است که دو مورد آخر در زبانی یافت نشده است:

(19) الف. مکان­نما = مسیرنمای مقصد = مسیرنمای مبدأ   ب. مکان­نما = مسیرنمای مقصد ≠ مسیرنمای مبدأ

       ج. مکان­نما ≠ مسیرنمای مقصد ≠ مسیرنمای مبدأ      د. مکان­نما = مسیرنمای مبدأ ≠ مسیرنمای مقصد

         ه. مکان­نما ≠ مسیرنمای مقصد = مسیرنمای مبدأ

زبان فارسی در الگوی هم­شکلی از الگوی سوم تبعیت می­کند، یعنی مکان­نما، مسیرنمای مقصد و مسیرنمای مبدأ هر یک با تکواژ جداگانه­ای واژگانی می­شود: مکان­نما با «در»، مسیرنمای مقصد با «به» و مسیرنمای مبدأ با «از». همانگونه که ذکر شد تنها مورد هم­شکلی بین مسیرنمای مبدأ و گذر است. موارد هم­شکلی در هندی، فارسی و انگلیسی در نمودارهای (20) نشان داده شده است (پانچوا، 2011: 200):

 

(20) الف. هم­شکلی واقعی در هندی

 

ب. هم­شکلی ظاهری در فارسی:

 
ج. انگلیسی بدون هم­شکلی      

 

2-3-2. هم­شکلی در کردی کرمانشاهی

در این بخش به بررسی هم­شکلی مسیرنماها در زبان کردی کرمانشاهی پرداخته می­شود. یکی از موارد هم­شکلی در این زبان همانند زبان فارسی هم­شکلی بین مسیرنمای گذر و مبدأ است که در اکثر موارد از نوع هم­شکلی ظاهری است و می‌توان از بافت به مفهوم مسیرنما پی برد:

 

(21)  Ali      wa               dokān  rad   bü.          «علی از مغازه رد شد»                                                          

                                                                                                             شد     رد      دکان    مسیرنمای گذر      علی

(22)  awāna         wa        madrasa   čün «آنها از مدرسه رفتند»                                                                     

                                                                                                         رفتند    مدرسه            مسیرنمای مبدأ    آنها

تا بدینجا در بررسی این زبان مسیرنمای گذر و مسیرنمای مبدأ با یک تکواژ واژگانی می­شود، بنابراین هم­شکلی بین مسیرنمای گذر و مبدأ وجود دارد.

در بررسی جملات و بافت­های مختلف از این زبان، مشخص شد که در مورد معدودی از افعال ایستایی مانند «ماندن»، به عنوان فعل واژه­بست پذیر، اگر در گروه فعلی فعل در جایگاه آغازین باشد، مکان­نما به صورت واژه­بست –a به فعل متصل می­شود (مثال 23) و اگر فعل در جایگاه پایانی باشد، مکان­نما به صورت wa یا la نمود می­یابد[70] (مثال 24). در مورد افعالی که واژه بست نمی­پذیرند (یعنی در اکثر موارد)، فعل چه پایانی باشد و چه آغازی، مکان­نما به صورت wa یا la ظاهر می­شود  (25)[71]

(23)  Maryam  man=a  madrasa «مریم در مدرسه ماند»                                                                                               

                                                                                                                                   مدرسه    مکان­نما=ماند    مریم

(24) Maryam       wa/la     madrasa man   «مریم در مدرسه ماند»                                                                   

                                                                                                                     ماند   مدرسه             مکان­نما            مریم

(25) a. Maryam      wa/la   madrasa  dars xwanēd     «مریم در مدرسه درس می­خواند»                                              

                                                                                    می­خواند    درس         مدرسه        مکان­نما         مریم   

        b. Maryam      dars xwanēd     wa/la   madrasa 

                                                                                                مدرسه    مکان‌نما     می‌خواند   درس             مریم

 

در مورد معدودی از افعال مانند «آمدن» و «رفتن»، به عنوان فعل حرکتی واژه بست پذیر، اگر گروه فعلی فعل پایانی باشد، آنگاه مسیرنمای مقصد با تکواژ wa واژگانی می­شود (مثال­ 26) و زمانی که فعل آغازی باشد، به صورت واژه بست–a  ظاهر می­شود (مثال­ 27). در مورد افعالی که واژه بست نمی­پذیرند، چه فعل پایانی باشد و چه آغازی، تکواژ wa مسئول واژگانی کردن هستۀ مقصد است (مثال 28)[72].  

 

(26) a. Ali               wa                  dokkān  čü[73]                                                            «علی به مغازه رفت»

                                                                                                              رفت       مغازه           مسیرنمای مقصد     علی

         b. awāna      wa           madrasa   hāten                                                     «آنها به مدرسه آمدند»      

                                                                                                          آمدند        مدرسه    مسیرنمای مقصد     آنها

 (27) a. awāna          čün=a                    madrasa  «آنها به مدرسه رفتند»                                                             

                                                                                                 مدرسه        مسیرنمای مقصد=رفتند            آنها

         b. awāna         hāten=a                    madrasa                                                         «آنها به مدرسه آمدند»      

                                                                                                           مدرسه   مسیرنمای مقصد=آمدند         آنها

در مورد مسیرنمای مبدأ، در مورد تمامی افعال حرکتی، فعل چه در وضعیت آغازی باشد و چه پایانی، تکواژ wa یا la هستۀ مبدأ را واژگانی می­کند[74] (مثال 28)[75].

 

 (28)  a. awāna           wa/la           madrasa   čün «آنها از مدرسه رفتند»                                                               

                                                                                           رفتند      مدرسه         مسیرنمای مبدأ          آنها

         b. awāna     čün              wa/la        madrasa

                                                                                              مدرسه         مسیرنمای مبدأ           رفتند       آنها

در گروه فعلی که فعل پایانی است مسیرنمای مبدأ و مکان­نما با تکواژی همسان واژگانی می­شوند، اما دلیل این‌که این هم­شکلی ظاهری است و ابهامی در درک جمله به وجود نمی­آید این است که نوع فعل (حرکتی یا ایستایی) در واژگانی کردن مسیرنما یا مکان­نما دخیل است. از طرفی جایگاه فعل هم در مورد افعال واژه­بست پذیر مهم است چون مکان­نما در صورت فعل آغازی بودن به گونه­ای دیگر واژگانی شود و اینکه در مسیرنمای مقصد و مبدأ فعل می­تواند حرکتی و از یک نوع باشد.

به نظر نگارندگان براساس اینکه فعلِ واژه­بست پذیر در گروه فعلی در جایگاه آغازین (فعل آغازی) و یا در جایگاه پایانی باشد (فعل پایانی)، دو الگوی متفاوت برای هم­شکلی می­توان درنظر گرفت که در (29) آورده شده است:

 

 (29)    الف. وضعیت فعل پایانی:      مکان­نما = مسیرنمای مبدأ = مسیرنمای مقصد

           ب. وضعیت فعل آغازی:       مکان­نما = مسیرنمای مقصد  ≠مسیرنمای مبدأ

 

وضعیت (29 الف) زمانی رخ می­دهد که فعل واژه­بست پذیر در جایگاه پایانی گروه فعلی باشد، در آن صورت هر سه هستۀ مکان­نما، مسیرنمای مقصد و مبدأ با تکواژ wa واژگانی میشوند (با این تفاوت که مکان­نما و مسیرنمای مبدأ با تکواژ  la نیز واژگانی می­شوند). حالت (29ب) زمانی است که فعل واژه بست پذیر درجایگاه آغازی گروه فعلی باشد که در آن صورت مکان­نما و مسیرنمای مقصد با واژه بست –a وازگانی می­شوند و مسیرنمای مبدأ با تکواز wa/ la نشان داده می­شود. الگوهای موجود در (29) از جمله الگوهای هم­شکلی متداول و ممکن در زبان­ها هستند.

در مورد افعالی که واژه­بست نمی­پذیرند نیز دو الگوی هم­شکلی وجود دارد که در (30) آورده شده است:

(30)    الف. مکان­نما = مسیرنمای مبدأ  = مسیرنمای مقصد

            ب.  مکان­نما = مسیرنمای مبدأ  ≠مسیرنمای مقصد

مورد (30 الف) برای وضعیتی در نظر گرفته می­شود که هر سه هسته توسط wa واژگانی می­شوند. این الگو براساس فهرست مطرح شده در (19) جزء الگوهای متداول در زبان­هاست. الگوی (30 ب) برای حالتی درنظر گرفته می­شود که مکان­نما و مسیرنمای مبدأ می­توانند با دو تکواژ wa و la واژگانی شوند، اما مسیرنمای مقصد تنها با تکواژ wa واژگانی می­شود که برطبق فهرست (19) جزء الگوهایی است که تا به حال مصداقی برای آن یافت نشده است.

در ترسیم نمودارها براساس ریزنحو، در بعضی از نمودارها حرکت فعل اجباری است و نیز بعضی گره­های غیرپایانی می­توانند با بیش از یک پایانه واژگانی شوند. با فرض این‌که جایگاه اصلی فعل بالای گره مسیرنماها قرار دارد این نمودارها برای مثال­های 23، 24، 27 و 28 پیشنهاد می­شود.

(́23) گره مکان همزمان توسط دو تکواژ –a و man واژگانی می­شود.

   

 

(́24) فعل ابتدا گره مکان را واژگانی می­کند و سپس به جایگاه پایانی حرکت می­کند. 

       

                          

(́27)

 

 

 

 (́28)

     

2-3-3. هم­شکلی در لری

در زبان لری هم­شکلی در مسیرنمای مبدأ و گذر همانند فارسی برقرار است و در پاره­ای موارد هم همانطور که دربارۀ کردی کرمانشاهی و فارسی هم ذکر شد. هم­شکلی از نوع واقعی و غیرظاهری است[76] و هر دو با تکواژ de واژگانی می‌شود. هم­شکلی دیگری که در این زبان وجود دارد، هم­شکلی بین مکان­نما و مسیرنمای مبدأ است.

 

(30) Ali       de   hona mān «علی در خانه ماند»                                                                                                         

                                                                                                                                ماند   خانه   مکان­نما   علی

(́30)

                                                                                                                                                                 

 

            

در نمودار (́30) فعل ایستایی علاوه بر واژگانی کردن گره فعل، گره مکان را نیز واژگانی می­کند و پس از آن تحت حرکت اجباری قرار می­گیرد و به جایگاه پایانی می­رود.

 

(31) ou            de       hona   rat                                                                        «او از خانه رفت»       

                                                                                                                                       رفت   خانه   مسیرنمای مبدأ      او

(́31)                      

                                                                                         

 

در نمودار(́31) جایگاه فعل تأثیری در تکواژ مبدأ ندارد.

در مورد جملاتی که دارای مکان­نما هستند، اگر گروه فعلی فعل آغازی باشد، مکان نما حذف می­شود:

(32) Ali mān hona                                                                                  «علی در خانه ماند»               

                                                                                                                                        خانه    ماند    علی        

که در این صورت فعل ایستایی وظیفة واژگانی کردن گرة مکان را برعهده دارد.

(́32)

                                                                                                                                            

 

هم­شکلی مکان­نما و مسیرنمای مبدأ در موقعیت فعل پایانی از نوع ظاهری است و هیچ­گاه ابهامی ایجاد نمی­کند. دلیل آن هم این است که در مورد مکان­نما، فعل همواره از نوع ایستایی است و خود فعل به نوعی در واژگانی کردن مکان­نما دخیل است، اما فعل مسیرنمای مبدأ همواره از نوع حرکتی است، یعنی القاکنندة حرکت از مکانی به مکان دیگر است. از طرفی اگر گروه فعلی فعل آغازی باشد، مکان­نما محذوف است ولی مسیرنمای مبدأ هرگز در چنین شرایطی حذف نمی­شود. مسیرنمای مقصد در این زبان با تکواژ ve نشان داده می­شود:

 

(33) me             ve          hona  ratem «من به خانه رفتم»                                                                       

                                                                                                           رفتم      خانه    مسیرنمای مقصد       من

(́33)

                                          

 

اگر در جملة دارای مسیرنمای مقصد، گروه فعلی فعل آغازی باشد، در آن صورت همانند مکان­نما حذف می­شود و وظیفة واژگانی کردن گره مقصد را فعل به عهده می­گیرد:

(34) me ratem hona «من به خانه رفتم»                                                                                                          

                                                                                                                                                            خانه    رفتم     من

(́34)

                                                                                                                                                         

                                                                                                                   

هم­شکلی مکان­نما و مسیرنمای مقصد در حالت فعل آغازی از نوع ظاهری است زیرا در مورد مکان­نما فعل همواره از نوع ایستایی است و خود فعل در واژگانی کردن گره مکان دخیل است و در مورد مسیرنمای مقصد فعل همواره به صورت حرکتی است. 

براساس مشاهدات صورت گرفته در این زبان الگوی هم­شکلی مسیرنماها در این زبان وابسته به جایگاه فعل در گروه فعلی است: اگر فعل در جایگاه پایانی باشد مکان­نما و مسیرنمای مبدأ با تکواژ de و مسیرنمای مقصد با تکواژ ve واژگانی می­شوند. اگر فعل در جایگاه آغازی باشد، مکان­نما و مسیرنمای مقصد با تکواژ Ø و مسیرنمای مبدأ با تکواژ de واژگانی می­شوند. در آن صورت الگوی هم­شکلی در این زبان به دو صورت است:

 

(35)    الف. وضعیت فعل پایانی:      مکان­نما = مسیرنمای مبدأ ≠ مسیرنمای مقصد

           ب. وضعیت فعل آغازی:       مکان­نما = مسیرنمای مقصد  ≠مسیرنمای مبدأ

 

اگر چنانچه از تکواژ صفر (Ø) یعنی حالتی که مسیرنمای مقصد یا مکان­نما محذوف است، صرف نظر کنیم. آنگاه الگوی هم­­شکلی به صورت "مکان­نما = مسیرنمای مبدأ ≠ مسیرنمای مقصد" است، چون مکان­نما و مسیرنمای مبدأ با تکواژ de واژگانی می­شوند و مسیرنمای مقصد با تکواژ ve نشان داده می­شود. این الگو براساس الگوهای هم­شکلی در (19) جزء الگوهایی است که به باور پانجوا (2010) غیرممکن و تا به حال مصداقی برای آن یافت نشده است.

3. نتیجه­گیری

در این مقاله به بررسی موارد هم­شکلی مسیرنماها در سه زبان فارسی، کردی کرمانشاهی و لری براساس رویکرد ریزنحو پرداختیم. همان‌گونه که مشاهده شد الگوی هم­شکلی در زبان فارسی به این صورت است که تنها مسیرنمای مبدأ و گذر با یک تکواژ یکسان واژگانی می­شوند و با تکواژهای مسیرنمای مقصد و نیز مکا­ن­نما متفاوت است. اما در اکثر موارد این هم­شکلی از نوع ظاهری است و ابهامی در درک جملات به وجود نمی­آید، علت آن هم این است که خود فعل در جملۀ دارای مسیرنمای گذر در واژگانی کردن گره گذر دخیل است. الگوی هم­شکلی در کردی کرمانشاهی تابع نوع و جایگاه فعل در گروه فعلی است. در مورد افعال واژه­بست پذیر، اگر گروه فعلی فعل آغازی باشد مکان­نما و مسیرنمای مقصد با واژه بست –a و مسیرنمای مبدأ با تکواژ wa واژگانی می­شود و اگر فعل پایانی باشد مکان­نما، مسیرنمای مقصد و مبدأ با تکواژ wa نشان داده می­شود. در مورد افعالی که واژه بست نمی­پذیرند، دو حالت به وجود می­آید. وضعیت اول این‌که چون هر سه هسته می­توانند با تکواژ wa واژگانی شوند پس الگوی هم­شکلی «مکان­نما = مسیرنمای مقصد = مسیرنمای مبدأ» برقرار است و حالت دوم زمانی است که این موضوع در نظر گرفته شود که مکان­نما و مسیرنمای مبدأ می­توانند با دو تکواژ wa و la واژگانی شوند، اما مسیرنمای مقصد تنها می­تواند با تکواژ wa واژگانی شود که برطبق فهرست (19) جزء الگوهایی است که تا به حال مصداقی برای آن یافت نشده است. الگوی هم­شکلی در لری به این صورت است که اگر فعل در جایگاه آغازی باشد مکان­نما و مسیرنمای مقصد با Ø صورت­بندی و مسیرنمای مبدأ با تکواژ de واژگانی می­شود و اگر فعل در جایگاه پایانی باشد مکان­نما و مسیرنمای مبدأ  با تکواژ de و مسیرنمای مقصد با ve واژگانی می­شود. الگوی هم­شکلی در حالت فعل پایانی در زبان لری جزء الگوهایی است که برای آن تا به حال مصداقی یافت نشده است. علت کمیاب بودن این الگو در زبان­های دنیا را باید در تحلیل مسیرنمایی براساس رویکرد ریزنحو جستجو کرد. در این تحلیل­، گره مکان­نما در درون گره مسیرنمای مقصد و مسیرنمای مقصد در درون مسیرنمای مبدأ و مسیرنمای مبدأ در درون مسیرنمای گذر جای گرفته است. این‌که مسیرنمای مقصد و مکان­نما با تکواژ یکسان واژگانی شوند امری کاملاً قابل پیش­بینی است. در زبان فارسی هم مشاهده شد که مسیرنمای گذر، مسیرنمای مبدأ را در مواردی واژگانی می­کند که باز برطبق سلسله­مراتب مسیرنمایی امری قابل پیش­بینی است. اما الگوی هم­شکلی در حالت فعل پایانی زبان­های کردی کرمانشاهی و لری امری نادر است، چون گره مسیرنمای مقصد که بین گره مسیرنمای مبدأ و مکان­نما واقع است با تکواژی جداگانه واژگانی می­شود و مسیرنمای مبدأ و مکان­نما با تکواژی همسان واژگانی می­شود، و این امر قابل پیش­بینی نیست.



[1] A. Martinet

[2] indicateur de function or functional

[3] path expression

[4] Place

[5] path

[6] configurational

[7] figure

[8] ground

[9] P. Svenonius

[10]  nanosyntax (یکی از داورهای محترم اصطلاح "نحو ذره بنیاد" را به جای اصطلاح "ریزنحو" پیشنهاد کردند).

[11] morpheme complexes

[12] M. Pantcheva

[13] superset principle

[14] spell-out

[15] کردی کرمانشاهی یکی از گویش­های کردی جنوبی است که در استان کرمانشاه و بخش­هایی از استان ایلام رایج است.

[16] لری مینجایی به شاخه ای از زبان های مردم لر اطلاق می شود که مردمانی از شمال تا ملایر و از جنوب تا شوش دانیال آن را تکلم می‌کنند. لری مینجایی حد واسط بین لکی و بختیاری و در نگاهی بالاتر حد واسطی بین کردی و فارسی است ولی بطور خاص تلاقی بختیاری و لکی است.  

[17] J. Romeu

[18] C. Savu

[19] H. Borer

[20] G. Ramchand

[21] terminal nodes

[22] M. Starke

[23] E. Dékány

[24] feature bundles

[25] S. Ayano

[26] The layered preposition phrase

[27] axial part

[28] goal

[29] source

[30] route

[31] spanning

[32] route

[33] superset- subset

[34] subset principle

[35] M. Halle

[36] cyclic exhaustive lexicalization

[37] J. Zwarts

[38] Cofinal

[39] Coinitial

[40] transitive

[41] Approximative

[42] Recessive

[43] Prolative

[44] H. Koopman

[45] H. van Riemsdijk

[46] R. Huybregts

[47] Arawakan

[48] ablative

[49] allative

[50] Quechua

[51] Ingush Nakh

[52] Uchumataqu Uru-Chipaya

[53] Mansi Ugric

[54] Avar

[55] A. Spencer

[56] M. Baerman

[57] interface

[58] mismatch

[59] S. Luraghi

[60] diachronic overlap

[61] polysemy

[62] supporting

[63] Genetive                     حالت اضافه

[64] D. Creissels

[65] H. Vogt

[66] route verbs

[67] exhaustive lexicalization principle

[68] spatial adpositions

[69] spurious/ fake syncretism

[70] بنا به نظر گویشور اهل کرمانشاه la کاربرد بیشتری دارد و بنا به گویشور اهل سنقر wa کاربرد بیشتری دارد.

[71]  بقیه مثال­ها در این مورد در پیوست 1 آمده است.                                                                       

[72] نمونه­های بیشتر در پیوست 2 آمده است.

[73]  البته این ساختار کاربرد کمی دارد و به جای آن از ساختار   Ali čü dokkan  استفاده می­شود.

[74]  بنا به گفتۀ گویشوران، هیچ تفاوت معنایی بین la و wa در مفهوم مسیرنمای مبدأ نیست و هر دو در این زبان کاربرد دارد.

[75]  نمونه­های دیگر در پیوست 3 آمده است.

[76] هم­شکلی مسیرنمای مبدأ و گذر در تمام زبان­های ایرانی مورد بررسی در رساله مشاهده شده است، از جمله فارسی، کردی کرمانشاهی، لری، بلوچی، گیلکی، مازنی و پشتو.

انوری، حسن و احمدی گیوی، حسن (1385). دستور زبان فارسی 2. تهران: فاطمی.
صادقی، علی اشرف (1349). حروف اضافه در فارسی معاصر. نشریة دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز. (95-96). صص 441-470.
غلامعلی زاده، خسرو (1386). ساخت زبان فارسی. تهران: احیا کتاب.
مارتینه، آندره (1380). مبانی زبان­شناسی عمومی: اصول و روش­های زبان­شناسی نقش­گرا. ترجمة هرمز میلانیان. تهران:              هرمس.
ماهوتیان، شهرزاد (1378). دستور زبان فارسی از دیدگاه رده­شناسی. ترجمة مهدی سمائی. تهران: مرکز.
مشکوه الدینی، مهدی (1379). توصیف و آموزش زبان فارسی. مشهد: دانشگاه فردوسی.
مهدی بیرقدار، راضیه و درزی، علی (1390). حذف حروف اضافه قبل از عناصر مکان­نما. بوستان ادب دانشگاه شیراز. ش 4 (10). صص 139-166.
Ayano, S. (2001). The layered internal structure and the external syntax of PP. PhD thesis. Durham University. Available at http://etheses.dur.ac.uk/4950/.
Baerman, M. & Brown, D. & Corbett, Greville G. (2005). The Syntax-Morphology Interface: A study of syncretism. Cambridge: Cambridge University Press. 
Borer, H. (2005). The Normal Course of Events. New York: Oxford University Press.
Creissels, D. (2008). Spatial Cases. In The Oxford Handbook of Case. Edited by Andrej Malchukov and Andrew Spencer 609-625. New York: Oxford University Press.
Dékány, É. (2009). The Nanosyntax of Hungarian Postpositions. Nordlyd 36.1, Special Issue on Nanosyntax 41-76. CASTL. University of Tromsø.
Ghomeshi, J. (1997). Non-projecting Nouns and the Ezafe Construction in Persian. In Natural Language and Linguistic Theory 15(4), 729-788.
Halle, M. (1997). Distributed morphology: Impoverishment and fission.  In MITWPL 30: Papers at the Interface. ed. Benjamin Bruening, Yoonjung Kang and Martha McGinnis. 425-449.
Karimi, S. and Brame, M. (1986). A Generalization Concerning the EZAFE Construction in Persian. Ms. University of Washington and University of Arizona. Presented at Western Conference of Linguistics. Vancouver: Canada.
Koopman, H. (2000). Prepositions, Postpositions, Circumposition, and Particles. In The Syntax of Specifiers and Heads, edited by Hilda Koopman, 204-260. Routledge: London.
Luraghi, S. (2003). On the Meaning of Prepositions and Cases. Netherlands: John Benjamins.
Mahootain, S. (1997). Persian. London: Routledge.
Pantcheva, M. (2009). Directional Expressions Cross-linguistically: Nanosyntax and Lexicalization. In Nordlyd 36.1, Special Issue on Nanosyntax, 7-39. CASTL. University of Tromsø.
-----------------------. (2010). The Syntactic structure of Locations, Goals and Sources. Linguistics 48, 1043-1082.
----------------------- . (2011). Decomposing Path: The Nanosyntax of Directional Expressions. Ph.D Thesis. University of Tromsø.
Ramchand, G. (2008). Verb Meaning and the Lexicon: A First Phase Ssyntax. Cambridge: Cambridge University Press.
van Reimsdijk, H. and Huybregts, R. (2002). Location and Locality. In Progress in Grammar: Articles at 20th Anniversary of the Comparison of Grammatical Models Group in Tilburg, edited by Marc van Ostendrop and Elena Anagnostopoulou, pp.1-23. Meertens Institute, Amesterdam. 
Romeu, J. (2013). The Nanosyntax of Path. Available at http://www.academia.edu.
Samiian. V. (1994). The Ezafe Construction: Some implications for the theory of X-bar syntax. In Persian Studies in North America. Mehdi Marashi (ed.) 17-41. Iranbook. Bethesta, Md.
Savu, Carmen, F. (2013). Lexicalizing Romanian Path in Nanosyntax. Available at http://www.ling.auf.net/lingbuzz/.
Spencer, A. (1991). Morphological Theory: An Introduction to Word Structure in Generative Grammar. Oxford: Blackwell. 
Starke, M. (2009). Nanosyntax: A short primer to a new approach to language. In Nordlyd 36.1, Special Issue on Nanosyntax. PP. 1-6. CASTL. University of Tromsø. Available at www.ub.uit.no/munin/nordlyd.
Svenonius, P. (2008). Projections of P. In Syntax and Semantics of Spatial P. Edited by Anna Asbury, Jakub Dotlačil, Berit Gehrke, and Rick Nouwen, No.120 in Linguistik Aktuell, 63-84. John Benjamins, Amsterdam and Philadelphia.
---------------------. (2012). Structural Decomposition of Spatial Adpositions. In The Meaning of P. Ruhr University of Bochum.
Vogt, H. (1971). Grammaire de la langue Georgienne. Universitetsforlaget, Oslo.
Zwarts, J. (2005). Prepositional aspect and the algebra of paths. In Linguistics and Philosophy 28, 739-779.