Schematic Meanings of Prepositions “baraye” and “ta” and Their Secondary Grammaticalization

Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor of Linguistics, Linguistics Department, Faculty of Letters and Humanities, Shahid Beheshti University/ Tehran, Iran

2 M.A Graduate Student in TPNPS from Linguistics Department, Faculty of Letters and Humanities, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran

Abstract

Abstract
The present paper is a semantic survey of prepositions "/barāyē/ and /tā/. The aim of study is to identify schematic meaning of the mentioned prepositions with a diachronic view in order to investigate semasiological changes of meaning as a result of their secondary grammaticalization. To achieve this goal, the meanings of each of the prepositions were gathered from Sokhan and Dehkhoda dictionaries. After analyzing prepositions' meanings, associative image schemas with the meanings have been mentioned. Prototypical and peripheral meanings of prepositions have been determined using Evan and Tyler's (2003) suggested method. After proving polysemy of the mentioned prepositions; semantic network of each preposition; is drawn. Finally, polysemy of the investigated prepositions has been explained with regard to imagery schemas as the result of secondary grammaticalization. The innovative aspect of this research is that the polysemy and secondary grammaticalization of prepositions had not been studied with regard to conceptual schemas associated with their semantic functions before.
Keywords: Secondary Grammaticalization, Polysemy, Image Schema, Semasiological Change, Preposition
 
Introduction
In cognitive view on language, words are considered either as content words or as structural words. Prepositions are among structural words in cognitive approach to language study. Structural words have grammatical functions whereas content words have lexical functions; as the result of having independent semantic content. As it is emphasized in cognitive grammars, the former group of words; i.e structural words have schematic meanings and from this viewpoint, they oppose content words in language which own content meanings.
In cognitive grammar, meanings of grammatical concepts can be described based on prototypes and image schema; prototypical meaning is rooted in experiences and schematic meaning is rooted in cognitive activities which can be found in an independent mental module (Langacker, 2013.p.67). Prepositions’ polysemy brings about their grammaticalization; firstly, primary grammaticalization and then, secondary grammaticalization. This research is a semantic attempt to investigate schematic meanings of Persian prepositions “baraye” and “ta”. The process of becoming polysemic and then secondary grammaticalization of these prepositions are studied within a cognitive framework, based on image schema.  
 
Materials and Methods
Meanings of “baraye” and “ta” are gathered via library method using Sokhan and Dehkhoda Persian dictionaries and also Persian grammar books. Authors’ intuitions are also used in data gathering and analysis. Componential analysis of meaning, a structural meaning analysis method is used to analyze extracted meanings. Associated image schema with the meanings are also mentioned which in its own turn, reveal the range of semasiological changes of meaning in course of their secondary grammaticalization. Historical information and documentations have been referred to for having a reliable analysis. Accordingly, present paper is a descriptive-analytic survey which aims at finding out fixed and repetitive semantic components via investigating associated image schema with the meanings of each of the prepositions. Furthermore, we shall see how schematic meanings of these prepositions justify the range of semasiological changes of their meanings as the result of their secondary grammaticalization. Prototypical meaning and peripheral meanings of “baraye” and “ta” are extracted based on the proposed method of Tyler & Evans (2003). After proving polysemy of the mentioned prepositions and recognizing the prototypical meanings, semantic network of each preposition is given.
 
Discussion of Results and Conclusions
Investigating historical information and documentations have determined the oldest meaning or the main meaning of “baraye” and “ta” as follows:
Preposition “baraye” involves three parts; namely [be + ra + e] based on the information from middle Persian. Post position “ra” which indicates direct object in Persian, had been represented in Old Persian as /rādiy/. The verb /rā∂aiti/ in Avestan with the meaning “to prepare” is derived from this root. After gramaticalization, this word has been used as a post position. Contemporary semantic functions of “baraye” are: toward, in a while, target, cause, motivation, possession and comparison. Associated image schema with these meanings are: space- location, motion (which themselves involve image schema path, motion, transition, source and destination), balance, linkage, possession, comparison and evaluation.
Preposition “ta” is derived from /tāvat/ in Old Persian and /távat/ in Sanskrit meaning very big, too long and too far. “ta” in middle Persian has had the word forms /tāk , /tāvak/ and  /han-tāi/. In Pahlavi it had been represented as /tāk/ and in manuscripts as /tāī/ or / /tāg , derived from /tāka/ with the meaning through, end and cause. Contemporary semantic functions of “ta” are spatial destination, temporal destination, abstract destination, sequence and pursing. Associated image schema with these meanings are: space- location, motion (which involve image schema path, motion, transition, source and destination).
The fixed and repetitive semantic component in polysemy and grammaticalization of “baraye” is target and the associated image schema with that is destination.
The fixed and repetitive semantic component in polysemy and grammaticalization of “ta” is destination and the associated image schema with that is also destination.
 

Keywords

Main Subjects


  1. 1. مقدمه

از آنجا که در نگاه شناختی به دستور زبان واژه‏ها یا بر مفاهیم محتوایی دلالت می‏کنند یا بر مفاهیم ساختاری، حروف اضافه در زمرة مفاهیم ساختاری زبان قرار دارند. واژه‏های ساختاری کارکرد دستوری دارند؛ بر خلاف واژه‏های محتوایی که کارکرد قاموسی دارند. چنان‏که در رویکردهای شناختی به دستور زبان مؤکد است، این گروه از واژه‏ها معنی طرح‏واره‏ای دارند و از این منظر، در تقابل با مفاهیم محتوایی در نظام زبان قرار می‏گیرند. 

«در دستورشناختی، مفاهیم دستوری را می‌توان به‌لحاظِ معنایی بر اساس پیش‌نمونه و نیز بر اساس طرح‌واره‌‏های تصوری توصیف کرد؛ معنی پیش‌نمونه‌ای مفهومی است که ریشه درتجربه دارد و معنی طرح‌واره‌ای در فعالیت‏های شناختی و در ذهن جای دارد» (لانگاکر، 1397: 67)؛ بدین معنی که معنی‏پیش‏نمونه‏ای بر اثر تجارب تکرارشونده و پربسامد انسان‌ها حاصل می‏شود و معنی طرح‌واره‏ای بر اثر فعالیت‏ها و تجارب فیزیکی و عصبی انسان در تعامل با پیرامون حاصل می‏شود که هریک از این تجارب مسلماً با ادراک ذهنی همراه است. در چندمعنایی حروف اضافه که منجر به دستوری‏شدگی آن‌ها می‏شود؛ نخست، دستوری‏شدگی اولیه و پس از آن دستوری‏شدگی ثانویه رخ می‌دهد. آنچه در این پژوهش مدنظر قرار گرفته است، تحلیل معنای طرح‌واره‏ایِ حروف اضافة «برای» و «تا» است. در این پژوهش خواهیم دید معنای طرح‌واره‏ای این حروف اضافه چگونه توجیه‏گر تغییرات مفهوم‏شناختی آن‌ها در پی فرایند دستوری‏شدگی‏شان است. اهمیت پژوهش حاضر توجه به دو رویکرد تحلیل معنی؛ یعنی تحلیل مؤلفه‏ای معنی و طرح‌واره‏های تصوری در توضیح تنوع‏های معنایی دو حرف اضافة مذکور است. این در حالی است که در کتاب‏های دستور زبان و در فرهنگ‏های لغت، فهرست کردن معانی حروف اضافه یا توضیح دربارة آن‏ها، بدون توجه و استناد به مبانی و نظریه‏های زبان‏شناختی صورت می‏گیرد.

در پایان این بخش ذکر این نکته حائز اهمیت است که هدف نگارنده از بررسی‌های تاریخی، پی بردن به روند دستوری‌شدگی و در پی آن، چند‌معنایی حروف اضافة مذکور است. لذا، تبیین و مقایسۀ تحلیل‌ها و طبقه‌بندی‌های دستوری صورت‌گرفته توسط دستور‌نویسان مختلف از جهت نقش دستوری و تشخیص نوع حرف مذکور، مدنظر نگارندگان نبوده است.

 

  1. پیشینة و جنبة نوآورانة این پژوهش

ری[1] (2004) بیست حرف اضافة انگلیسی را از منظر دستوری‌شدگی بررسی کرده است و با استفاده ازمفاهیم مطرح در معنی‌شناسی شناختی به این نتیجه می‌رسد که سازوکار‌هایی چون استعاره و مجاز، می‌توانند موجب چند‌معنایی و سپس دستوری‌شدگی حروف اضافه شود.

اِسِسی[2] (2010) با تحلیل دستوری‌شدگی حروف اضافة زبان عربی پی برد استعاره، مجاز، بازآموزی/ تحلیلی[3] نمونه‌هایی هستند که در ایجاد فرایند دستوری‌شدگی نقش دارند. هایاشی[4] (2015) به بررسی حروف اضافه‌ای که از افعال مشتق شده‌اند، پرداخته است و تفاوت آن‌ها را در درجة دستوری‌شدگی آن‌ها بررسی کرده است. میرزایی‌نیا (1394) به بررسی و توصیف نمونه‌های دستوری‌شدگی در زبان ترکی‌آذربایجانی می‌پردازد. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داده است که به‌طور معمول مقولة دستوری‌شده، کل پیوستار مرحله‌ای دستوری‌شدگی پیشنهادشده از سوی هاپر و تروگات[5] (2003:6) را طی نمی‌کند و اغلب این فرایند در مرحلة تبدیل واژة محتوایی به واژة نقشی رخ می‌دهد که در دستوری‌شدگی حروف اضافه نیز همین روند دیده می‏شود  چنگیزی و عبدالکریمی (1396) به بررسی معنایی حرف اضافة «از» و روند دستوری‌شدگی آن با نگاهی درزمانی پرداخته‏اند. آن‌ها دریافتند در تحولات زبانی، این حرف اضافه دو مرحلۀ دستوری‌شدگی را طی کرده است؛[6] نخست اسم تبدیل به حرف اضافه شده است و در معنی دلالت و همراهی و مفاهیم مشتق از آن به‌کار رفته است‌؛ سپس، کارکردهای معنایی دیگری نیز برعهده گرفته و کارکردهای معناییِ[7] جدید، مفهوم «خاستگاه»[8] و مفاهیم مشتق از آن را مانند ابزار، روش، منشأ، مسیر و مقایسه شامل شده است. همچنین، عبدالکریمی و چنگیزی (1398) با تحلیل درزمانی و با استفاده ازمنابع تاریخی موجود مؤلفة ‌معنایی اصلی و روند دستوری‌شدگی حرف اضافة «با» را نیز بررسی کرده‏اند؛ دراین باره آن‌ها نتیجه گرفتند، معانی گروه نخست، کارکردهای معنایی را نشان می‏دهند که حاصل گسترشِ‌ معنای همراهی‌اند و به مفهوم‌سازی «شخص» در سطح نخست استعاره‌های مقوله‌ای هاینه [9] (2003:589) اشاره می‏کنند و گروه دوم معانی حاصل دستوری‌شدگی ثانویة «با» هستند و مفهوم‌سازی «شئ» و «فعالیت / فرایند» را در استعاره‌های مقوله‌ای نشان می‏دهند. ایمانی و رفیعی (1398) به بررسی ساختِ ترکیب‌های نام‌اندام سر، به‌عنوان یکی از فعال‌ترین نام‌اندام‌های زبان فارسی، ازمنظر صرفِ ساختی پرداخته‌اند. آن‌ها تنوع معنایی این واژه‌ها و طرح‌واره‌های تأثیرگذار برمفهوم‌سازی این واژه را بررسی کرده‌اند.

در هیچ‌یک از پژوهش‏های انجام‌شدة مذکور از یک سو مراحل دستوری‏شدگی و تغییرات مفهوم‏شناختی حروف اضافة «برای» و «تا» تحلیل نشده‏اند و از سوی دیگر، بررسی و تحلیل چندمعنایی و دستوری‏شدگی آن‌ها بر مبنای بررسی طرح‌واره‏های تصوری متداعی با کارکردهای معنایی آن‌ها نبوده است.

 

  1. روش انجام پژوهش

پژوهش حاضر پژوهشی بنیادی است که برای انجام آن، ابتدا معانی مختلف حروف اضافه به روش کتابخانه‌ای و با استفاده از فرهنگ‌های سخن (انوری، 1382)، دهخدا (دهخدا، 1377) و کتاب‌های دستور ‌زبان فارسی که در بخش مقدمه به آن اشاره شد، گردآوری شده است و به شیوة توصیفی ‌ـ‌ تحلیلی و با استفاده از اطلاعات و شواهد تاریخیِ موجود از کتاب‏های فرهنگ ریشه‏شناسی زبان فارسی حسن‏دوست (1393) و فارسی باستان؛ دستورزبان، متون، واژه‌نامه کنت[10] (1379) تبیین شده‏اند. معنای سرنمونی و حاشیه‌ای حروف اضافه «برای» و «تا» با کمک روش پیشنهادی تایلر و ایوانز[11] (2003) تعیین شده است. پس از اثبات چندمعنایی و تشخیص معنی سرنمونی شبکة معنایی هریک از حروف مذکور رسم شده است. در نهایت، روند چندمعنایی و دستوری‌شدگی این حروف بر پایة طرح‌واره‏های تصوری توصیف و تبیین شده است.

 

  1. مبانی نظری پژوهش

در این بخش، شرح کوتاهی از مفاهیمی کلیدی پژوهش از نظر می‏گذرد.

 

1-4. چندمعنایی

چندمعنایی[12] اصطلاحی در معنی‏شناسی است که در برابر اصطلاح تک‏معنایی[13] مطرح می‏شود. این اصطلاح برای واحدهای زبانی‏ای به کار می‏رود که معانی متعدد و مرتبط داشته باشند. بنابراین، در معنی‏شناسی واژگانی[14] واژه‏هایی که دارای بیش از یک معنی باشند، چندمعنایی در نظر گرفته می‏شوند (Evans & Green, 2006:179) یکی از علت‌های پدید‌آمدن چند‌معنایی، بسطِ استعاری معنی است؛ چند معنایی نقطة مقابل هم‌نامی است و« به‌منظور تشخیص چند‌معنایی از هم‌نامی از دو راهکار ریشه‌شناسی و تشخیص منشأ تاریخی واژه‌ها و یافتن ارتباط میان معانی می‌توان استفاده‌کرد» (لاینز، 1391: 84). به‌طور کلی، بایدگفت  مجاز و استعارۀ مفهومی از عواملی هستند که بیش از همه موجب گسترش معنایی و چند‌معنایی شده‌اند که خود به‌صورت هم‌زمانی و درزمانی قابل بررسی هستند (Nerlich et al., 2003:205).

 

4ـ2. طرح‌وارة تصوری                 

طرح‏واره‏های تصوری[15] طرحی از تجارب جسمانی انسان هستند که در ذهن او نقش می‏بندند. طرح‏واره‏های تصوری دربردارندة جزئیات نیستند، بلکه مفاهیمی انتزاعی و دربردارندة الگوهایی از تجارب تکرارشوندة انسان هستند که ماهیتی جسمانی‏شده[16] دارند (Evans & Green, 2006:179). خاستگاه طرح‏واره‏های تصوری ساختار فیزیکی انسان و تعامل او با جهان و مفهوم‏سازی‏هایی است که در پیِ تجربه کردن جهان صورت می‏گیرند. در واقع، این واقعیت که انسان به‌سادگی دربارة مفاهیم پیچیده و انتزاعی سخن می‌گوید، به این دلیل است که میان پدیده‌ها و رخدادهای عینی که در پیرامون خود مشاهده و تجربه می‌کند و پدیده‌های انتزاعی، همانندی قائل می‌شود. برای مثال، انسان از الگوهای زبانی مشابه برای سخن گفتن دربارة یک پدیدة عینی و پدیدة انتزاعی مشابه آن استفاده می‌کند. بنابراین، طرح‌واره‌های مذکور، چنان‌که از نام‌شان پیداست، بازتاب تجارب جسمانی‌ای هستند که در گذر زمان و با رشد انسان کسب می‏شوند و به همین دلیل، شکل‏گیری آن‌ها معلول مجموعة ادراک‏های انسان است که به نوبة خود از کسب تجارب جسمانی گوناگون حاصل می‏آیند. به‌عنوان مثال، هنگامی که انسان مسیری را طی می‏کند، طرحی از مسیر، مبدأ، مقصد، حرکت و گذر در ذهن او شکل می‏گیرد که می‏تواند از طرح‌واره‏های شکل‏گرفته با همین نام‏ها برای سخن گفتن دربارة مفاهیم انتزاعی بهره ببرد. نمونه‏ای از طرح‌واره‏ها عبارت‌اند از حجمی، [17] حرکتی، [18] سطحی،[19] قدرتی/ نیرو، [20] گذری، [21] جهتی،[22] مبدأ،[23] مقصد[24] و مالکیت[25].

 

3-4. دستوری‌شدگی

دستوری‌شدگی تغییری است که طی آن یک عنصر واژگانی کارکرد دستوری بر عهده می‌گیرد یا عنصر دستوری کارکردهای دستوری جدیدتری می‌یابد (Hopper & Taugott, 2003:18). دستوری‌شدگی فرایندی تاریخی است و محصول آن، پدید آمدن صورت‌های زبانی است که با کارکرد(های) معنایی جدید پیوند خورده‏اند. در پیوستار واژگانی ـ دستوری، واحدهای زبانی که دستخوش این فرایند می‌گردند، از صورت‌های واژگانی به‌سمت صورت‌های دستوری حرکت می‌کنند. این پیوستار را پیوستار دستوری‏شدگی[26] (Hopper & Taugott, 2003:6)  یا زنجیرة دستوری‌شدگی[27] (Heine, 2003:589) می‌نامند.

برینتون و تروگات (2005:77) تبدیل صورت واژگانی به صورت دستوری را دستوری‌شدگی اولیه [28]و گیون[29] (1991:305) تبدیل صورتی با کارکردهای دستوری کمتر به صورتی با کارکردهای دستوری بیشتر را دستوری‌شدگی ثانویه[30] خوانده است.

دستوری‏شدگی در زبان‏شناسی شناختی معلولِ تغییر در شیوة کاربرد زبان است و بنابراین، مبتنی بر کاربرد است. کاربردمحور[31] بودن دستوری‏شدگی به دلیل تغییر معنی است و تغییر معنی نیز جز در جریان کاربرد زبان در پیِ بروز نیازهای جدید رخ نمی‏دهد. معانی جدید برای واژه‏ها در بافت‏هایی پدید می‏آیند که تا پیش از آن در بافت مذکور کارکرد معنایی یادشده را نداشتند و پس از آن، چنانچه کارکرد معنایی جدید مورد توافق و اقبال اهل زبان قرار گیرد به‌تدریج به یکی از معانی قراردادی تثبیت‏شدة واژه تبدیل می‏شود. در دستوری‏شدگی کارکرد معنایی واژه از محتوایی به‌سمت نقشی تغییر می‏کند. بدین ترتیب، یکی از مهم‌ترین سازوکارهای دستوری شدگی از دست دادن مؤلفه‌های معنایی است[32] ( Brinton & Traugott, 2005:27 ; Heine, 2003:579). ابداعات استعاری یکی از متمایزترین فرایندها در تغییر معنی‌اند. جهت انتقال استعاری از معانی عینی، به معانی انتزاعی است. فرایندهای استعاری برحسب نگاشت از حوزه‌ای به حوزة دیگر منتقل می‌شوند. هاپر و تروگات (2003:84) و همچنین، هاینه (1991:48) دو سطح از انتزاع[33] را برای انتقال مفهومی در نظر گرفته‌اند؛ سطح نخست استعاره‌های مقوله‌ای[34] است:

ویژگی < زمان < مکان < فعالیت / فرایند < شئ < شخص

میان این مفاهیم رابطة استعاری موجود است؛ زیرا مقوله‌ای، مقولة دیگر را مفهوم‏سازی می‌کند؛ به بیان دیگر، مفهومی در خدمت ساخته شدن مفهومی دیگر قرار می‏گیرد و در نتیجه، مقولة جدید بر پایة مقولة پیشین درک می‏شود. در این الگو، مفاهیم عینی(تر) در سمت چپ و مفاهیم انتزاعی(تر) در سمت راست قرار می‌گیرند. در سطح دوم، یعنی مفاهیم انتزاعی موجود در مجموعة استعاره‏های مقوله‏ای که عبارت از زمان و ویژگی هستند، مکان مقوله‏ای عینی‏تر به شمار می‏رود و الگویی برای درک سایر مفاهیم غیرمکانی به دست می‏دهد (Heine, 1991:187-188). بنابراین، در سطح دوم درک مفاهیم غیرمکانی بر درک مفهوم مکان استوار است.

 

1-3-4. اصول دستوری‌شدگی

هاپر معتقد است موارد دستوری‌شده تحت تأثیر علل و عواملی به وجود می‌آیند. وی این اصول را «اصول شهودی»[35] نامیده است. معیار‌های هاپر می‌تواند موارد دستوری‌شدگی را قبل از اتمام فرایند و در حین ایجاد تغییرات واژگانی تشخیص دهد (Heine & Narrog, 2011:32). یکی از این اصول لایه‌بندی[36] است؛ به این معنی که صورت‌های مختلف دستوری می‌توانند در کنار هم و بدون از بین بردن حالت‌های قبلی در نقش‌های دستوری مشابه به کار روند و به حیات خود ادامه‌دهد. به‌عنوان مثال، «تا» و «از» هر دو می‏توانند در مفهوم مبدأ به کار روند و در کنار هم به حیات خود در نظام زبان ادامه دهند. اصل دوم واگرایی[37] است؛ این اصل زمانی وجود دارد که یک واژه تحت فرایند دستوری‌شدگی قرار می‌گیرد و تبدیل به واژه‌بست یا وند می‌شود؛ صورت واژگانی اصلی نیز ممکن است با کارکرد معنایی پیشین خود به‌صورت یک صورت واژگانی وجود داشته باشد. برای مثال، واژة «سر» در «سربه‏سر» وند واقع شده است و خود واژه نیز به‌صورت یک واژة مستقل وجود دارد. اصل سوم  خاص‌شدگی[38] است به این معنی که جزء دستوری‌شده تنها در موقعیت‌ها و معانی به‌خصوصی کاربرد دارد و دیگر در حوزة معنایی وسیع‌گذشتۀ خود نمی‌تواند قرار گیرد؛ مانند «از» که دیگر در مفهوم همراهی به کار نمی‏رود. اصل چهارم ثبات[39] است. به این معنا که با وجود تغییرات نقشی ناشی از دستوری‌شدگی در اغلب واژگان هنوز هم مفهوم و معنای اولیۀ جزء دستوری‌شده قابل تشخیص می‌باشد؛ مانند معنی «سر» به‌عنوان فوقانی‏ترین اندام بدن که در مفهوم حرف اضافه‏ای در ترکیب‏هایی مانند «سر خیابان» به کار می‏رود و در عین حال معنی اولیة خود را نیز همراه دارد. اصل پنجم مقوله زدایی[40] است. در این اصل اجزای زبانی چون فعل و اسم که جزء مقولات اصلی به حساب می‌آیند، تبدیل به مقولات فرعی‌تری چون صفت و حرف اضافه و قید می‌شود (Heine & Narrog, 2011:22)؛ مانند آنچه«برای» از سر گذرانده است و پس از تغییر مقوله، از فعل به حرف اضافه بدل شده است.

 

1-4-4. روش‌های پیشنهادی تایلر و ایوانز برای تعیین معنای سرنمونی

روش مورد استفاده در پژوهش حاضر و برای تعیین معنای سرنمونی هریک از حروف اضافة مذکور همان روشی است که ایوانز و تایلر (2003:64-65) برای دریافت معانی واژة «over» پیشنهاد می‌کنند. در این روش از پنج معیار به شرح زیر استفاده می‌شود:

الف) قدیمی‌ترین معنای موجود که با کمک واژه‌نامه‌ها و کتاب‌های ریشه‌شناسی قابل دسترسی است؛

ب) غلبة یک معنا در شبکة معنایی؛ بدان معنا که بسامد کاربرد یک معنی از معانی دیگر بیشتر باشد؛

ج) ترکیب‌پذیری با عناصر دیگر. به این صورت که حرف اضافۀ دنظر حتی در صورت ترکیب با جزء دیگر همان معنی سرنمونی را در خود به‌صورت پررنگ نشان دهد؛

د) جفت‌های تقابلی. در این مفهوم زمانی که حرف اضافۀ مدنظر در مقابل جفت متضاد خود قرار می‌گیرد باید نشان‌دهندة معنای سرنمونی خود باشد؛

ه) پیش‌بینی دستوری. بر اساس این روش، معانی یک واژه هنگام کاربرد آن در بافتی مشخص و همنشینی آن با سایر واژه‏ها، در شبکة معناییِ آن واژۀ موجود و البته مرتبط با معنای سرنمونی هستند. این معانی به کمک معنای مرکزی آن واژه در شبکة معنایی آن قابل تشخیص می‌باشند.

 

  1. تحلیل داده‌ها

1-5. تعیین معنای سرنمونی حرف اضافة«برای» به روش تحلیل شناختی

برای تعیین معنای سرنمونی، باید نخست قدیم‌ترین معنای حرف اضافة «برای» را جستجو کنیم. شواهد تاریخی موجود نشان می‏دهند حرف اضافة «برای»rā.yi/   /ba. برخاسته از /rādiy/  در فارسی باستان و  /rāī/ در پهلوی است.

از نظر هورن[41] و هوبشان[42] (78:1394) در فارسی میانه این واژه به‌صورت/pa(t)+ rāy+i/  (به + را +کسرۀ اضافه) به کار می‏رفته است، در سغدی به‌صورت ُ/py∂r/ و در کردی به‌‌صورت /ārāī/ به ‌معنی «به‌واسطة، به‌علتِ، به‌سببِ، به‌جهتِ، به‌خاطرِ و زیرا» وجود داشته‌است

 به زعم حسن‌دوست (1393: 433) همچنین، حرف اضافة «برای» برگرفته از /reg/ در هندواروپایی و هم‌ریشه با radi//  در سلتی و ساکسونی کهن به معنی «به‌سببِ» و/rādh/ در سنسکریت است (کنت، 1379: 669)؛ برخی ازدستور‌نویسان زبان ‌فارسی نظیر مشکوه‌الدینی (1370)، انوری و احمدی (1389)، قریب و همکاران (1389) حرف اضافة «برای» را جزو مقولة حروف اضافة ساده بر‌شمرده‌اند و برخی چون فرشیدورد (1382)، ناتل خانلری (1369)، خطیب‌رهبر (1367)، شریعت (1372) حرف اضافة «برای» را جزو حروف اضافة مرکب طبقه‌بندی می‌کنند. فرشیدورد (1382) حرف «‌را» و کسرة ‌اضافه را به‌طور مستقل جزو حروف اضافه در‌نظر گرفته است و بدین‌ترتیب حرف اضافة «برای» را مرکب می‌داند (فرشیدورد، 1382: 448). همچنین، خطیب‌رهبر (229:1367) حرف اضافة «برای» را متشکل از سه جزء (ب + را + کسرة اضافه) مطابق با آنچه از فارسی میانه باقی مانده است، تلقی می‌کند. آنچه‌که امروزه در حرف «را» از ریشة /rā∂/ به‌عنوان نشانة‌ مفعول در‌نظر گرفته می‌شود و حرف اضافة پسین[43] به حساب می‌آید، برگرفته از فعل /rādiy/ در فارسی باستان[44] است. همچنین، فعل /rā∂aiti/ در اوستایی و به ‌معنی آماده و مهیّا‌کردن از این ریشه است که طی فرایند دستوری‌شدگی قرار گرفته است و به‌عنوان یک حرف اضافة پسین به‌کار می‌رفت. نمونه‌هایی در فارسی باستان موجود است که صورت‌ پیشین این حرف در آن‌ها به‌ عنوان حرف اضافة پسین و نشانة مفعول کاربرد داشته است؛ زمانی که به فارسی میانه می‌رسد به صورت جمله‏ای که در نمونة (الف) ذکر شده است و امروزه نیز در مفهوم «برای» کاربرد دارد، به کار برده می‌شد.

 

بابِنیک و همکاران[45] (2009:93-94):

الف.

 

“Pāpak  rā∂ hēč farzand nē būt “ 

 

 

 

برای بابک (بابک را) هیچ فرزندی نبود = بابک هیچ فرزندی نداشت

 

 

همان‌گونه که گفته ‌شد، در منابع تاریخی /rādiy/ در قالب دو مقولة فعل و حرف اضافه در فارسی باستان کاربرد داشته‌است؛ این فعل به‌‌صورت حرف اضافة پسین، به معنی «به‌سببِ»، از بن فعلی /rād/ به کار می‏رفته است و در فارسی نو با حالت وابستگی؛ یعنی «را» و در نقش «چرا» نیز کاربرد داشته است. همچنین، کاربردهایی چون وند برای مفعول صریح داشته و دارد (کنت، 1379 : 669). حرف اضافۀ مذکور به‌عنوان حرف ربط مرکب بیانگرِ علت نیز به‌صورت /avahyarādiy/ کاربرد داشته‌است (کنت، 1379: 298). به دلیل تغییراتِ تاریخی حرف اضافة مذکور، در پژوهش حاضر حرف اضافة «برای» مطابق با آرای دستة دوم دستور‌نویسان و طبق نظر کنت (1379)، مرکب در نظر گرفته می‌شود. بنابراین، با‌توجه به بررسی‌های درزمانی و نیز معیار اول تایلر و ایوانز، به‌منظور تشخیص معنای سر‌نمونی یک واژه، در زمینة معنای حرف اضافة «برای» می‌توان گفت: این حرف که بر‌گرفته از فعل /rādiy/ و در نقشِ نشانة مفعول بوده است، نشان‌دهندة مفاهیمِ هدف و مقصود (علت) و نیز تعلق و اختصاص است.

به‌منظور عمل بر مبنای دومین معیار پیشنهادی تایلر و ایوانز که همان بسامد کاربردی یک واژه است، صد نمونة جمع‌آوری‌شده از متون نظم و نثر‌فارسی، از سال1345 تا 1396 خورشیدی، یعنی در بازة زمانی تقریبا پنجاه ساله، بررسی و تحلیل شده است. ابتدا باید این نکته را متذکر شد که امروزه نقش‌حرف اضافة «برای»، با جایگزین‌شدن کلماتی چون «واسۀ، به‌علتِ، به‌منظور»ِ و مواردی از این ‌دست کمرنگ‌تر از گذشته است؛ اما نمونه‌های جمع‌آوری‌شده و همچنین نمودار شمارة (1) نشانگر این‌امر است که بیشترین میزان کاربرد حرف اضافة «برای» در معنای هدف و علت (انگیزه)، به میزان 59% و پس از آن در معنای تعلق و وابستگی، به میزان 37%، اختصاص یافته ‌است که هر‌ دو رابطة ‌معنایی بسیار نزدیکی با ‌هم‌ داشته‌اند و گاه تشخیص آن‌ها از یکدیگر دشوار است. طبق معیار سومِ تایلر و ایوانز یعنی ترکیب‌پذیری، حرف اضافة «برای»، همراه با ضمیر‌های متصل، صورت‏های زبانی همچون «برام، برات، براش»، در گونة گفتاری و «برایم، برایت، برایش» در گونة رسمی و معیار ساخته است که نشان‌دهندة معنای هدف و مقصود و نیز تعلق و وابستگی و در برخی موارد علل و انگیزه است. معیار چهارمِ پژوهشگران مذکو، یعنی رابطه با دیگر حروف اضافه و جفت‌های تقابلی در مورد حرف اضافة «برای»، قابل بررسی نیست؛ زیرا حرف اضافۀ مذکور بیان‌گر رابطة علیت بوده است و نمی‌توان برای آن یک مفهوم سلبی یا متضاد درنظر گرفت.

 

1-1-5. نقش‌های معنایی حرف اضافة «برای» در فارسی امروز

معانی حرف اضافة «برای» طی بررسی‌های به‌عمل‌آمده از کتاب‌های دستوری و فرهنگ سخن و دهخدا پنج نمونه به شرح زیراست که با استفاده از متون نظم و نثر فارسی معاصر و شمّ‌ زبانی نگارندگان مثال‌هایی از آن‌ها ذکر می‌شود. در اشاره به معانی این حرف اضافه از تحلیل مؤلفه‏ای معنی نیز بهره گرفته شده است تا چندمعنایی آن با توجه به مؤلفه‏های معنایی تکرارشونده ملموس‏تر باشد.

  1. به‌سوی، به طرف ِ+] مسیر [ ]+ حرکت[ ]+ مبدأ[[+ مقصد] [+ هدف]

این بُعد معنایی حرف اضافة «برای» نزدیک‏ترین ارتباط معنایی با قدیم‏ترین معنی آن را دارد و نشان‏دهندة حرکت در طول مسیری است که می‏تواند فیزیکی و ملموس باشد یا از درجه‏ای از انتزاع برخوردار باشد. بنابراین، طرح‌واره‏های تصوری فضا (جهت‏های فضایی) و مکان- حرکت[46] در ذهن تداعی می‏شوند.

(1) «برای خوانندۀ محترم بفرست». (وفی، 1395: 48)

(2) همین‌طور از آسمان برای ما بلا نازل می‌شود.

حرف اضافة «برای» در بیان مفهوم اخیر تداعی‏کنندة همان مسیری است که پیش‌تر دربارة آن توضیح داده شد. در مثال نخست، خواننده دریافت‏کننده و در واقع مقصد/ هدف فرستادن محموله است و در مثال دوم، مقصد/ هدف مسیری است که طی می‏شود. این معنا نیز در پی دستوری‌شدگی ثانویه به وجود آمده است.

  1. در مدت زمانِ/ در طولِ +]مسیر [ ]+حرکت[ ]+مبدأ[[+مقصد] [+ هدف]

این بُعد معناییِ «برای» تعمیم مفهوم مکان به زمان را به‌روشنی نشان می‏دهد و بنابراین، دوباره با طرح‌واره‏های فضا / مکان، حرکت روبه‏رو هستیم؛ حرکتی که در راستای زمان صورت می‏گیرد.

(3) برای چهار ساعت داشت حرف می‌زد.

(4) خطِ ‌تولید، برای چند ساعت متوقف شده بود.

حرف اضافة «برای» در این مفهوم، مسیری را در ذهن کاربران زبان تداعی می‏کند که منطبق با تجارب آن‌ها دارای آغاز، پایان و حرکت میان این دو نقطه است. تحقق امر در مثال (1) با رسیدن به مقصد تمام می‏شود و در مثال (2) تحقق «تولید» با رسیدن به مقصد آغاز می‏شود؛ بنابراین، رسیدن به مقصد یا پایانی، برای تحقق امری که فعل بر آن دلالت می‏کند یا آغاز آن است و بر این اساس، رسیدن به مقصد را می‏توان هدف کنشگر در راستای تحقق کنش در نظر گرفت. این مفهوم حاصل از بسطِ استعاری برای یک مفهوم انتزاعی، یعنی زمان بوده و طی فرایند دستوری‌شدگی ثانویه به‌ وجود آمده است. بسط استعاری معنی، یکی از پرکاربردترین توجیه‏ها در چارچوب زبان‌شناسی شناختی برای توجیه روند دستوری‎‏شدگی است که ایوانز و گرین (2006:714) نیز به آن اشاره کرده‏اند.

  1. در بیان هدف و مقصود و علت و انگیزه از انجام کنشی به‌کار می‌رود. [+ هدف] +]مقصد/ انتها[ +]سبب[

هدف کنش، مقصدی است که راهِ فرضیِ تحقق بخشیدن به آن کنش، به آن منتهی می‏شود. از سوی دیگر، هدف از به انجام رساندن یک کنش، مستلزم سبب/ علت انجام آن تلقی می‏شود. به همین دلیل است که سه مؤلفة معنایی مذکور همراه با هم در توصیف معنایی این حرف اضافه دخیل دانسته شده‏اند.

(5) «وقتی پیش‌خدمت می‌خواست برای برداشتن اسکناس‌ها زیر‌سیگاری را بردارد، زیرسیگاری از دستش روی زمین افتاد». (مستور، 1382: 21).

(6) «برای به ‌دست آوردن این‌ مقدار انرژی باید 20 تن ذغال ‌سنگ را به‌‌طور کامل سوزاند». (مستور، 1382: 25)

(7) «صادق خندید و گفت: بیشتر برای اینه‌که نمی‌نویسی». (وفی، 1395: 35)

(8) «برای چه زنده است؟» (شجاعی، 1390: 233)

حرف اضافة «برای» در معنای هدف و علت، نشان‌دهندة غایت و نهایت انجام امری است و تا حد زیادی با معنی حرف اضافة «تا»، از این حیث هم‌پوشانی دارد. همان ‌طور که گفته‌شد، حرف اضافة «برای» مشتق ازفعل /rādiy/ به معنی «به راه ‌راست‌ رفتن و هدایت‌کردن» است. این معنی، دلیل شکل‏گیری مسیری فرضی در ذهن تا به انجام رسیدن کنشی را توجیه می‏کند. معنی مذکور ابتدا بسطِ استعاری یافته و سپس تحت فرایند دستوری‌شدگی اولیه قرار‌گرفته و در معنی بیان حرکت به سوی هدفی خاص تغییر معنا داده است. همچنین، چنان‏که ذکر شد، مفهوم علت و انگیزه را می‌توان مشتق از مفهوم هدف و مقصد دانست، علت انجام کاری در واقع همان هدف از انجام کار است؛ هدفی که کنش‌گر با انجام کاری به سوی آن حرکت می‏کند. به‌عنوان مثال، علت سرکار رفتن کسب درآمد است که همان هدف از سرکار رفتن نیز محسوب می‏شود.

  1. در‌ بیان اختصاص و تعلق داشتن چیزی به کسی یا امری به‌کار می‌رود. +]هدف[ +]مالکیت[  +]همراهی[

حرکت در مسیری فرضی برای رسیدن به هدفی معین در این بعدِ معنایی نیز دیده می‏شود. در مسیرِ تعلق و مالکیت، مقصد، مالک است و مملوک در حرکت به سوی مقصدِ مذکور در نظر گرفته می‏شود. در این مورد افزون بر طرح‌واره‏های تصوری فضا و مکان- حرکت، در سطحی دیگر با طرح‌وارة مالکیت نیز روبه‏رو هستیم.

(9) «باید بلند شوم و خودم برای خودم چای بریزم». (وفی، 1395: 101)

(10) «پس اینها هم بمونه برای جلسة بعد». (شجاعی، 1390: 97)

(11) این کتاب را برای خودم خریدم.

بنا بر توضیحات فوق، اختصاص و تعلق داشتن را می‌توان نشأت‌گرفته از معنای مقصد و هدف در‌نظر گرفت. به‌‌عنوان مثال، در جملة «این دارو، برای سردرد است»، دارو با هدف و به‌منظور درمان سردرد ساخته شده و نیز متعلق به آن است؛ این معنا حاصل دستوری‌شدگی ثانویه بوده است و زمانی به‌کار برده می‌شود که علت و نتیجه به ‌نوعی با یکدیگر وابستگی و تعلق داشته باشند. اغلب علت انجام کاری، نتیجة انجام آن کار است؛ برای مثال، هنگامی که فردی بگوید «درس می‌خوانم تا در آزمون‏های پایان ترم قبول شوم»، کسب نمرة قبولی، در عین حال که علت درس خواندن وی بوده است، نتیجة درس خواندن او نیز هست.

  1. دربیانِ برابری و تقابلِ ارزش و مقدار چیزی به‌کار می‌رود. +]هدف[ +]ارزیابی/ سنجش[ +]مقایسه[ +]همراهی[ +]مجاورت[

سنجش دو پدیده و ارزیابی آن‌ها به‌منظور مقایسه‏شان، نیازمند کنار هم قرار دادن آن‌ها و در نتیجه، مجاورت و همراه شدن موقت آن‏هاست. نتیجه‏ای که پس از مقایسه و سنجش حاصل می‏شود، هدف و مقصد نهایی طی‌کردن مسیرِ مقایسه و سنجش به حساب می‏آید. در این مورد، افزون بر موارد مذکورِ پیشین با طرح‌وارة مقایسه- سنجش[47] نیز روبه‏رو هستیم.

(12) «انگشت کوچیکة تو هم برای سرش زیاده». (چوبک، 1345: 252)

(13) «برای هر مثقال سیانور چهار قِران می‌خواهد». (چوبک، 1345: 181)

چنان‏که مثال‏های (9) و (10) نشان می‏دهند، حرف اضافة «برای» در مفهوم بیان ارزش نیز به کار می‏رود و نشان‌دهندة حرکت مفهوم اول تا رسیدن به مفهوم دوم به‌منظور سنجش این دو با هم است. در مثال (12) انگشت کوچک و سر با هم سنجیده شده و دربارة ارزش آن‌ها در مقایسه با هم اظهار نظر شده است. مشابه همین امر در مثال (13) دیده می‏شود و چنان‏که ملاحظه می‏شود، سنجش ارزش به کمک حرف اضافة «برای» صورت گرفته است. بنابراین، می‏توان ردپای هدف را در این معنی از حرف اضافة مذکور مشاهده کرد. حرف اضافة «برای» ابزاری زبانی برای مقایسه است و در پی آن، برای بیانِ برابری یا تقابل به کار می‏رود و کاربرد آن برای مقایسه و سپس، ایجاد تقابل یا برابری ضروری است. با این کارکرد معنایی می‏توانیم حرکت انتزاعی یک مفهوم و رسیدن آن به مجاورت مفهوم دوم را تصور کنیم. در مثال بالا برای رسیدن به هر مثقال سیانور، پرداختنِ چهار قِران لازم است؛ پس، چهار قِران برابری می‏کند با یک مثقال سیانور. معنای مقایسه را می‌توان مفهومی در‌نظر گرفت که طی فرایند دستوری‌شدگی ثانویه به‌ وجود آمده است. این بعد معنایی «برای» را می‏توان در پیوند با طرح‌وارة مقایسه - سنجش قرار داد.

 

2-1-5. تبیین معنای طرح‌واره‏ای حرف اضافة «برای»

در این بخش جدولی به‌منظور جمع‏بندی مطالب ذکرشده طراحی شده است که در آن معانی مختلف حرف اضافة «برای» ذکر شده‏اند. همة این معانی از گسترش استعاری معنای سرنمونیِ این حرف مشتق شده‌ و در ابتدا معانی بافت‏مقید بوده‏اند، این معانی که شرح آن‌ها در بخش 5-1-1 از نظر گذشت، براساس طرح‌واره‌های تصوری مرتبط با هر کارکرد معنایی، فهرست شده‏اند. طرح‌واره‌های تکرارشونده را باید دلیل اشتراکات مفهومی و پیوند معانی گوناگون با معنای سرنمونی، در نظر گرفت.

 

جدول 1- تبیین معنایی حرف اضافة «برای» بر اساس طرح‌وار‌ه‌های تصوری

Table 1- Semantic Justification of Preposition “baraye” based on image schema

ردیف

معنی

طرح‌وارة تصوری

توضیحات بر اساس مثال‏های تشریح‏شده در بخش 5-1-1

1

به سوی

فضا

مکان-حرکت

ارسال، طی کردن مسیر است.

برای مثال (2) بلا شئ متحرک است ← بلا مسیری عمودی را از بالا به پایین طی می‏کند.

2

طیف زمانی (در مدت)

فضا

مکان-حرکت

برای مثال (4) تولید، شئ متحرک است

نقص فنی مانع است  

3

هدف، علت، انگیزه

فضا

مکان-حرکت

موازنه

پیوند

در مثال‏های (5) تا (8) هدف انجام کنشی، با طی شدن روند انجام آن، در نقطه‏ای معین پیوند می‏خورد.

4

اختصاص و تعلق، مالکیت

مالکیت

مکان- حرکت

در مثال (10)، زمان درحال عبور است و به‌عنوان یک مسیر فرضی مفهوم‌سازی می‌شود. در این نمونه هدف و حوزة مدنظر در رابطة همراهی (مالکیت) با یکدیگر قرار گرفته‌اند. ضمن آنکه با یکدیگر در ارتباط‌اند.

5

مقایسه و ارزشیابی

مقایسه و سنجش

در مثال‏های (12) و (13)، ارزش دو مفهوم برای مقایسه در مجاورت یکدیگر قرار می‏گیرند و پس از سنجش با اختلاف سطح زیادی نسبت به هم قرار می‏گیرند.

 

حرف اضافة «برای» در معنی هدف و مقصود حاصل از دستوری‌شدگی اولیه و نشأت‌گرفته از معنای سرنمونی «به علتِ و به سببِ» است. معانی دیگر حرف اضافة «برای» شامل «اختصاص و تعلق، ارزش، رابطه و نسبت، مدت زمان و به سویِ»، حاصل از کاربرد‌های مجازی و استعاری بوده و از معنای سرنمونی خود فاصله گرفته‌‌اند و در نتیجه، در پی دستوری‌شدگی ثانویه پدید آمده‏اند. همان ‌طور که اشاره شد، حرف اضافة «برای» برگرفته از فعل /rādiy/ است. بنابراین، این حرف اضافه در روند دستوری‌شدگی خود، در وهلة نخست دچار فرایند مقوله‌زدایی شده و از فعلِ مذکور به معنی «آماده و مهیا کردن» به حرف اضافه تغییر نقش داده ‌است؛ بنابراین، دستخوش دستوری‏شدگی اولیه شده است. پس از دستوری‏شدگی اولیه، با پذیرش کارکردهای معنایی جدید در حیطة دستور، دستخوش دستوری‏شدگی ثانویه نیز شده است و همة معانی حاصل از گسترش استعاریِ معنی اولیه، در مولفة [رسیدن به غایت] که می‏توان آن را هدف نامید، مشترک‏اند؛ معانیِ به سویِ، در مدت زمانِ، علت و انگیزه، اختصاص و مالکیت و ارزشیابی همگی مولفة طی شدن مسیر و رسیدن به غایتی را نشان می‏دهند و به همین دلیل طرح‌وارة تصوری مقصد، طرح‌وارة تکرارشوندة متداعی با این کارکردهای معنایی است. با توجه به داده‌های تاریخی موجود می‌توان اظهار کرد که با وجود تغییرات نقشی، همچنان معنی اصلی و اولیه در این حرف اضافه مسلم است که خود نشان از پیروی از اصل ثبات دارد؛ همچنین، با توجه به اصل خاص‌شدگی باید گفت حرف اضافة «برای»، همچنان در حوزه‌های معنایی سابق خود یعنی بیان علت، پابرجاست. براساس اصل وا‌گرایی، حرف اضافة «برای» به‌صورت نقش دستوری پیشین کاربرد نداشته است و امروزه تنها در نقش حرف اضافه، به‌کار می‌رود. بنابراین، می‌توان ادعا کرد که دربرگیرندة فرایند لایه‌بندی نیست و حرکت این حرف اضافه در طیف دستوری‌شدگی به شکلی پویا درحال انجام نبوده و از ثبات نسبی برخوردار است. در نمودار (1) شبکة معنایی پیشنهادی حرف اضافة «برای» با توجه به تقسیم‌بندی معانی آن در پی دستوری‌شدگی اولیه و پس از آن دستوری‌شدگی ثانویه که منجر به تولید سایر معانی شده، به نمایش درآمده است.

 

5-1-3. جمع‌بندی حرف اضافة «برای»

    بر اساس توضیحات مندرج در بخش‏های پیشین، حرف اضافة «برای» دارای پنج معنی است که همة این معانی در خود، معنای هدف و غایت یک مسیر فرضی را دارند. مؤلفة مذکور، مؤلفة معنایی مشترک میان معانی گوناگون این حرف اضافه است و با توجه به معنی واژه‏ای که ریشة معانی ذکرشده به شمار می‏رود، روند چندمعنایی و دستوری‏شدگی حرف اضافة «برای» مشهود می‏شود. 

برابری و تقابل و ارزش چیزی

طیف زمانی

به سویِ

 

رابطه و نسبت

اختصاص و تعلق

بیان هدف و مقصود از چیزی(علت وانگیزه)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمودار 1- شبکة معنایی حرف اضافة «برای»

Diagram 1- Semantic Network of Preposition “baraye”

با استفاده از شبکة معنایی ترسیم‌شده برای حرف اضافة «برای»، می‌توان با استفاده از معنای سرنمونی این حرف اضافه به رابطة آن با دیگر معانیِ موجود اشاره کرد و به این نتیجه رسید که مطابق با انتظار، معانی ثانویه به‌طور مستقیم از معنای سرنمونی گرفته‌ شده‌اند. نکته‏ای که ذکر آن ضروری می‏نماید این است که نمودار فوق شبکة معنایی «برای» را پس از دستوری‏شدگی اولیه نشان می‏دهد. معنی سرنمونی این واژه دربردارندة تمام معانی توزیع‌شده در حواشی شبکة معنایی است. بنابراین، باید آن را معنی شامل در نظر گرفت و سایر معانی موجود در شبکة معنایی را که در جدول (1) نیز از نظر گذشت، معانی زیرشمول تلقی کرد. چنان‏که پیش‌تر ذکر شد، همة معانی موجود در شبکة معنایی مولفة طی شدن مسیر و رسیدن به غایتی را نشان می‏دهند و به همین دلیل طرح‌وارة تصوری مقصد، طرح‌وارة تکرارشوندة متداعی با این کارکردهای معنایی است.

بررسی کارکردهای معنایی «برای» در فارسی امروز در مقایسه با معنی فعلی که روند دستوری‏شدگی خود را از آن آغاز کرده است، نشان می‏دهد در سطح نخست، مفاهیم شخص و شئ در طیف پیوستار استعاره‏های مقوله‏ای (Heine, 1991) و (Hopper & Traugott, 2003) در روند دستوری‏شدگی این واژه نقش ایفا نکرده‏اند، اما مفاهیم فعالیت، مکان، زمان و ویژگی به همان ترتیب مذکور در روند دستوری‏شدگی دخیل بوده‏اند. مهیّا کردن با تغییر معنی، به «به سوی مکانی خاص»، سپس «در مدت زمانِ»، بعد به «علت و انگیزه»، «اختصاص و مالکیت» و بیان «تقابل یا برابری» بدل شده است. در سطح دوم مفاهیم زمان و ویژگی بر اساس مفهوم مکان درک شده‏اند.

 

 

1.                  نمودار 2- بسامد کاربرد معانی حرف اضافه «برای»

Diagram 2- Frequency of Semantic Functions of Preposition “baraye”

 

5-2.تعیین معنای سرنمونی حرف اضافه«تا» به روش تحلیل شناختی

با استناد به مطالعات درزمانی، باید گفت حرف اضافة «تا»  مشتق از ایرانی ‌باستان /tāvat/ و نیز سنسکریت /távat/ به معنی چندان‌بزرگ، آنقدر دراز، چندان‌دور و نیز در فارسی میانه /tāk/ «تا» /tāvak/، /han-tāi/  «تا» (anu-tāvat)، بوده است (حسن‌دوست،ج 2، 1393: 797). «تا» در پهلوی /tāk/  و در نسخه‌های خطی /tāī/ یا/ /tāg، مشتق از /tāka/ به معنی «درطیِ»، «انتها و برای اینکه» است (هورن و هوشیان، 1394 :141). «حرف «تا» را علاوه بر حرف اضافه، حرف ربط نیز در‌نظر گرفته‌اند» (خطیب‌رهبر، 1367: 32)[48]. بنابر معیار اولیه تایلر و ایوانز، می‌توان گفت معنی اولیة حرف اضافة «تا» بر اساس بررسی‌های درزمانی، انتهای مکان و پس از آن زمان است که مفهومی انتزاعی‌تر به شمار می‏رود و در واقع انتهای تحقق یک امر است.

با‌توجه به معیار دوم تایلر و ایوانز، بیشترین کاربرد حرف اضافة «تا» در شبکة معنایی، به بیان سرانجام و انتها که خود شامل انتهای امری به میزان 37%، انتهای زمان به میزان 34% و در نهایت، انتهای مکان به اندازة 14% اختصاص یافته است که متعلق ‌به بیشترین کاربرد معنایی حرف اضافة «تا» در نقش حرف اضافه است. روی‌هم‌رفته، داده‌های آماری حرف اضافۀ مذکور در معنای انتهای زمان، مکان و تکمیل تحقق یک امر عدد 85% را نشان می‌دهد. بر اساس معیارسوم تایلر و ایوانز؛ یعنی ترکیب‌پذیری، حرف اضافة «تا» در ترکیباتی چون تا آنکه، تا اینجا، تا ابد، تا اطلاع‌ثانوی، تا آن‌وقت، تا ‌وقتی ‌که، تاکنون به کار می‏رود که نشان‌دهندة مقصد و انتهای مکان یا زمان است و معنی انتزاعی این حرف اضافه نشان‏دهندة انتهای یک مسیر یا تحقق امری است. درجملة «از اینجا تا مشهد بیش از هزار کیلومتر راه است» می‌توان مفهوم‌سازی نقطة مبدأ، یعنی جایی که گوینده ایستاده و نقطة مقصد یعنی شهر مشهد را، در طرح‌وارة مسیر، حرکت، مبدأ و مقصد به‌وضوح درک کرد. از آنجا که پس از حرف اضافة «تا» مقصدی مکانی یا زمانی در انتهای مسیری عینی یا انتزاعی متصور است، می‏توان مقصد را معنای سرنمونی این حرف در نظر گرفت. بر اساس معیار پنجم تایلر و ایوانز در تعیین معنای سرنمونی نیز می‌توان گفت مفهوم انتهای مسیری در امری، مکان یا زمان، همان معنای سرنمونی این حرف اضافه است چنان‌که این مفهوم، در سایر معانی حاشیه‌ای این حرف اضافه نیز وجود داشته و آشکار است. بر اساس معیار چهارم نیز باید گفت می‏توان جفت تقابلی «تا» را «از» در نظر گرفت که نشان‌دهندة آغاز یا همان مبدأ مسیری عینی و یا انتزاعی است؛ مانند «از مدرسه تا خانه» یا «از بچگی تاکنون». بنابراین، در فهرست بستة حروف اضافه می‏توان برای «تا» یک جفت تقابلی در نظر گرفت که مسلماً در رابطة تقابل معنایی[49] با هم قرار می‏گیرند.

 

1-2-5. نقش‌های معنایی حرف اضافة «تا» در فارسی امروز

معانی «تا» طی بررسی‌های به‌عمل‌آمده از کتاب‌های دستوری و فرهنگ‌های لغت سخن و دهخدا پنج مورد به شرح زیر است. برای بیان این معانی با استفاده از متون نظم و نثر فارسی معاصر و شمّ زبانی نگارندگان مثال‌هایی ذکر می‌گردد:

  • انتهای مکان +]مقصد[ +]مسیر[

 (14) تا چشم کار می‌کند.

(15) از اینجا تا مشهد کلی راهه.

  • انتهای یک بازة زمانی +]مقصد[  +]مسیر[

  (16) «تا کتری جوش بیاید ...». (وفی، 1395: 169)

  (17) «صادق تا همین حالا هم برای تصمیم‌گیری وقت تلف کرده». (وفی، 1395: 124)

  • تا انتهای امری که +]مقصد[   +]مسیر[

 (18) تا دلت بخواد از این کتاب‌ها داریم.

 (19) تا اینجای کار که مشکلی نداشتیم.

معنی «نقطه‏ای پایانی یک مسیر»، معنی سرنمونی حرف اضافة «تا» و نشان‌دهندة نهایت و انتهای مسیری در مکان و یا فضاست. مفهوم‏سازی مسیر در بستر زمان، انتزاعی است و بر اساس مسیرِ مکانی صورت می‏گیرد و کاربردهای استعاری را شکل می‏دهد که در آن روند انجام کار در بستر زمان در طول یک مسیر طی می‏شوند؛ مسیری که نقطة آغاز (مبدأ) و پایانی (مقصد) دارد. بنابراین، حرف اضافة «تا» به معنی انتهای مکان، انتهای زمان و انتهای انجام کنشی کاربرد دارد و محصول دستوری‌شدگی اولیه و ثانویه است.

  • از آن زمان‌ که، از وقتی ‌که (مترادف باحرف اضافة «از») +]مسیر[   +]منشأ / مبدأ[

(20) «تا خودم را شناخته‌ام همین‌جا بوده‌ام». (چوبک، 1345: 251)

(21) «تا دنیا دنیا بوده، زلزله هم بوده». (چوبک، 1345: 2)

حرف اضافة «تا» در مفهوم حاضر، بیان‌گر معنایی متفاوت از معانی دیگر در شبکة معنایی خود است و بر‌خلاف معنای سرنمونی؛ یعنی مقصد و غایتِ مسیر، نشانگر منشأ و سرآغاز است و در این معنی، مترادف با مفهوم حرف اضافة «از» است. در مثال‏های (20) و (21) حرف اضافة «تا» مترادف با آغاز یک نقطة زمانی است که بخش پیشین این طیف زمانی محذوف بوده و ذکر نشده است. با توجه به نمودار (4)، خط فرضی زمان در ذیل، نشان می‏دهد گوینده نقطة آغازی را برای وجود چیزی در نظر گرفته است و این نقطه روی محور فرضی زمان، پیش از حضور خودِ گوینده است و با کاربرد حرف اضافة «تا» از آن نقطة اولیه، پیش از حضور گوینده به نقطه‏ای می‏رسد که گوینده در حال حاضر در آن حضور دارد. امتداد پیکان نشان می‏دهد وضعیتِ مورد اشاره تا پس از زمان حضور گویندة جمله نیز ادامه می‏یابد. این بعدِ معنایی «تا» جایگزینی این حرف اضافه را با «از» امکان‏پذیر می‏کند. این معنی در شبکة معنایی «تا» از معنای سر‌نمونی این حرف اضافة دورتر و حاصل فرایند دستوری‌شدگی ثانویه است. در نمودار (3) مسیر و مقصد، با توجه به زاویة دید گوینده ترسیم شده است.

نقطة آغازین

نقطه‌ای که گوینده در آن حضور دارد و آن را مبدأ درنظر می‌گیرد.

طیف فرضی زمان

 

 

 

 

 

 

نمودار3- نقطة آغاز و انتها با توجه به زاویة دید گوینده

Diagram 3- Starting and Ending Points with Regard to Speaker’s Viewpoint

 

چنان‏که در نمودار نیز قابل ملاحظه است، گوینده روی خط فرضی زمان نقطه‏ای را برای حضور خود در نظر دارد و در عین حال برای پیدایش چیزی، نقطه‏ای را پیش از حضور خود روی خط فرضی مذکور در نظر می‏گیرد که روی نمودار با عنوان نقطة آغازین نشان داده شده است. با کاربرد حرف اضافة «تا» گوینده از نقطة آغازین به نقطة حضور خود روی خط فرضی زمان می‏رسد؛ بنابراین، در این مورد «تا» بر آغاز و مبدأ دلالت می‏کند.

  • توالی و تعاقب +]مقصد[ +]نهایت و انتها[

(23) گوش تا گوش مردم نشسته ‌بودند.

(24)  از این سر تا اون سر چراغ کشیده بودند.

حرف اضافة «تا» در معنی توالی و تعاقب برگرفته طرح‌وارة تصوری مسیر و حاصل دستوری‌شدگی ثانویه است. این بعد معنایی نشان‏دهندة حرکت در امتداد مسیری در بستر مکان و یا زمان است.

 

2-2-5. تبیین معنایی حرف اضافة «تا» بر اساس طرح‌واره‌‌های تصوری

در این بخش جدولی به‌منظور جمع‏بندی مطالب ذکرشده طراحی شده است که در آن معانی مختلف حرف اضافة «تا» ذکر شده‏اند. همة این معانی از گسترش استعاری معنای سرنمونیِ این حرف مشتق شده‌ و در ابتدا معانی بافت‏مقید بوده‏اند، این معانی که شرح آن‌ها در بخش 5-2-1 از نظر گذشت، بر اساس طرح‌واره‌های تصوری مرتبط با هر کارکرد معنایی، فهرست شده‏اند. طرح‌واره‌های تکرارشونده را باید دلیل اشتراکات مفهومی و پیوند معانی گوناگون با معنای سرنمونی، در نظر گرفت.

 

جدول 2- تبیین معنایی حرف اضافة «تا» بر اساس طرح‌وار‌ه‌های تصوری

  1. Table 2- Semantic Justification of Preposition “ta” based on image schema

ردیف

معنی

طرح‌وارة تصوری

توضیحات بر اساس مثال‏های تشریح‏شده در بخش 5-2-1

1

مقصد مکانی

فضا

مکان- حرکت ← مسیر، حرکت، گذر، مبدا، مقصد

این کارکرد معنایی «تا» بر طیِ مسیر دلالت می‏کند و البته طی مسیر می‏تواند متضمن توقف، و جای گرفتن در نقطه‏ای از فضا باشد.

2

مقصد زمانی

فضا

مکان- حرکت ← مسیر، حرکت، گذر، مبدا، مقصد

این کارکرد معنایی «تا» بر طیِ مسیر در بستر زمان دلالت می‏کند و البته طی مسیر زمانی می‏تواند متضمن توقف، و جای گرفتن در نقطه‏ای از فضای زمانی باشد.

3

مقصد مسیری انتزاعی

فضا

مکان- حرکت ← مسیر، حرکت، گذر، مبدا، مقصد

این کارکرد معنایی «تا» بر طیِ مسیری انتزاعی دلالت می‏کند و البته طی مسیر می‏تواند متضمن توقف، و جای گرفتن در نقطه‏ای فرضی از فضای انتزاعی باشد.

4

از آن زمان که

فضا

مکان- حرکت ← مسیر، حرکت، گذر، مبدا

این کارکرد معنایی «تا» بر خلاف موارد دیگر، بر مبدا حرکت متمرکز است و نه مقصد.

5

توالی و تعاقب

فضا

مکان- حرکت ← مسیر، حرکت، گذر

دلالت این کارکرد معنایی «تا» بر مبدا و مقصد ضمنی است و به همین دلیل از ذکر آن‌ها ذیل طرح‌واره‏های متداعی خودداری شده است.

 

براساس ملاحظات تاریخی موجود، می‌توان نتیجه‌گرفت که حرف اضافة «تا» در گذشته در مقولة دستوری صفت قرار داشته است که امروزه با عبور از مرحله مقوله‌زدایی، از مقولة دستوری ‌صفت وارد مقولة دستوری حرف اضافه و حرف ربط شده است؛ معنای «از وقتی که» شامل دستوری‌شدگی ثانویه است و سایر معانی، یعنی مقصد مکانی، مقصد زمانی، مقصد مسیری انتزاعی، از آن زمان که و توالی و تعاقب، حاصل از دستوری‌شدگی اولیه و اشتقاق از معنای سرنمونی «چندان دور و بزرگ» است. از سوی دیگر، «تا» امروزه در نقش حرف اضافه در مقابل کاربرد پیشین، از رواج بیشتری برخوردار بوده و به عبارت دیگر، دست‌خوش خاص‌شدگی شده است. خاص‏شدگی فرایندی است که در آن جزء دستوری‏شده تنها در موقعیت‏ها و معانی به‌خصوصی به کار می‏رود و دیگر در حوزة معنایی وسیع گذشتة خود نمی‏تواند قرار گیرد (Traugott & Heine, 1991:22). افزون بر این‌ها، علاوه بر نقش حرف اضافه، «تا» در نقش حرف ربط نیز به‌صورت پویا کاربرد داشته که اشاره به اصل لایه‌بندی در طبقه‌بندی تروگات و هاینه (1991) و هاپر و تروگات (2003) دارد. با وجود اینکه حرف اضافة «تا» تغییر مقوله داده، بنابر آنچه هاپر و تروگات (2003:6) آن را واگرایی یا ثبات می‌نامد، می‌توان گفت حرف اضافة «تا» همچنان معنی سرنمونی خود، یعنی انتهای چیزی را حفظ کرده و در نتیجه، از ثبات معنایی نسبتاً زیادی برخوردار بوده است.

مقایسة جدول‏های 1 و 2 نشان می‏دهد، دستوری‏شدگی ثانویة «برای» در مقایسه با دستوری‏شدگی ثانویة «تا» از تنوع بیشتری برخوردار بوده است؛ به این معنی که چندمعنایی «برای» متنوع‏تر از چندمعنایی«تا» است و در نتیجه، مؤلفه‏های معنایی متفاوت‏تر و متنوع‏تری در روند دستوری‏شدگی‏ثانویة «برای» دخیل‏اند.

 

3-2-5. جمع‌بندی حرف اضافة «تا»

حرف اضافة «تا» نیز مانند دیگر حروف اضافه چند‌معناست. با توجه به معانی حاصل از بررسی‏های تاریخی و نیز معانی طرح‌واره‏ای این حرف اضافه می‌توان نتیجه گرفت، حرف اضافة «تا» نشان‌دهندة محور مسیر با تمرکز بر نقطة پایانی آن است. به عبارت دیگر، «تا» به معنی مقصد و انتهای مکان و زمان (هورن و هوشیان، 1394:141) است. همچنین، موارد انتزاعی‌تر چون هدف و مقصد است و از این جهت می‌تواند نقطة مقابل حرف اضافة «از» قرار‌گیرد که نشان‌دهندة آغاز و منشأ امری است. نکتة شایان ذکر آن است «تا» و «از» در یک مورد تشابه معنایی نشان می‏دهند و آن، کارکرد معنایی‏شان به هنگام دلالت بر مبدأ است. به‌طور کلی و طبق بررسی‌های معنایی انجام‌شده در صد نمونۀ تصادفی جمع‌آوری‌شده و طبق نمودار (3) می‌توان نتیجه گرفت که حرف «تا»، در معنای ربط، بیش از معنای حرف اضافه کاربرد دارد. با توجه به موضوع پژوهش حاضر، تا در مقولة دستوری حرف اضافه مورد توجه قرار بوده است؛ اما به دلیل آنکه تشخیص نقش معنایی حرف اضافه از حرف ربط و جایگاه کاربرد آن برای یک زبان‌آموز زبان فارسی حائز اهمیت است و نیز به دلیل وفاداری به ارزیابی آماری داده‌های به‌دست‌آمده، در نمودار (4) تمامی معانی حرف«تا» با التفات به قرار گرفتن آن در مقولة حرف، اعم از حرف اضافه و حرف ربط آن ذکر شده است.

با توجه به شبکة معنایی ترسیم شده برای حرف اضافة «تا» در نمودار (4) باید گفت معنای سر‌نمونی این حرف اضافه نشان‌دهندة مقصد و انتهای چیزی است که خود به سه دستة انتهای مکان، زمان و امری انتزاعی، تقسیم می‌شود. معانی «تا» حاصل مفهوم‌سازی مکانی و نیز مفهوم‌سازی زمانی هستند؛ که در این حالت، انتهای مسیری (فرضی) در مکان یا زمان را نشان می‏دهند. «تا» معنی دیگری نیز دارد که بیان نتیجة شرط است؛ مانند جملة «دختر خوبی باش تا به پارک برویم ». معنی اخیر حاصل مفهوم‌‌سازی انتهای امری انتزاعی است که خود تولیدکنندة معانی علت و نتیجه و بیان تردید در انجام امری است. حرف اضافة «تا» دارای معانی دور‌تر از معنای سر‌نمونی چون از آن زمان ‌که و زنهار است که حاصل از فرایند دستوری‌شدگی ثانویه است.

 

 

 

 

مقصد و انتهای مکان

مقصد و انتهای زمان

مقصد و انتها

مقصد و هدف انتزاعی

توالی وتعاقب

از آن زمان‌که

انتهای چیزی

 

 

 

 

 

 

 

 

  1. نمودار 4- شبکة معنایی حرف اضافة «تا»
  2. Diagram 4- Semantic Network of Preposition “ta”

 

بررسی کارکردهای معنایی «تا» در فارسی امروز در مقایسه با معنی فعلی که روند دستوری‏شدگی خود را از آن آغاز کرده است نشان می‏دهد در طیف پیوستار استعاره‏های مقوله‏ای تروگات و هاینه (1991) و هاپر و تروگات (2003) در روند دستوری‏شدگی مفاهیم مکان، زمان و ویژگی به همان ترتیب مذکور در روند دستوری‏شدگی، مندرج در بخش 4-3 دخیل بوده‏اند. مقصد مکانی، مقصد زمانی، مقصد مسیری انتزاعی، آغاز زمانی و توالی تعاقب، ساخته شدن استعاره‏های زمانی بر اساس مفاهیم مکانی و انتزاعی کردن مکان را در سطح نخست نشان می‏دهند. در سطح دوم مشهود است که مفاهیم زمان و مسیر انتزاعی بر اساس مفهوم مکان درک می‏شوند.

 

 

نمودار 5- بسامد کاربرد معانی حرف اضافة «تا» در متون نظم ونثر

Diagram 5- Frequency of Semantic Functions of Preposition “ta” in Poems and Prose

 

  1. نتیجه‌گیری

پژوهش حاضر برای تحلیل معنای طرح‌واره‏ای حروف اضافة «برای» و «تا» با رویکردی درزمانی انجام گرفت. معانی مذکور با استفاده از فرهنگ سخن، لغت‌نامة دهخدا، کتاب‌های دستور زبان فارسی و مثال‌هایی از متون نظم و نثر و نیز شمّ زبانی نگارندگان ذکر و تحلیل شدند. بررسی شواهد و اطلاعات تاریخی و کارکردهای معنایی «برای» و «تا» مشخص کرد ‌که قدیمی‌ترین معنی یا همان معنی اصلی حروف اضافة «برای» و «تا» که معنای سرنمونی/ مرکزی محسوب می‏شود، به شرح ذیل است:   

  • حرف اضافة «برای» متشکل از سه جزء (ب + را + کسرة اضافه) مطابق با آنچه از فارسی میانه باقی مانده است، تلقی می‌شود. آنچه‌که امروزه حرف «را»، به‌صورت /rā∂/ به‌عنوان نشانة‌ مفعول در‌نظر گرفته می‌شود، برگرفته از فعل /rādiy/ در فارسی باستان[50] است؛ همچنین، فعل /rā∂aiti/ در اوستایی و به ‌معنی آماده و مهیّا‌کردن از این ریشه است که طی فرایند دستوری‌شدگی قرار گرفته است و امروزه به‌عنوان یک حرف اضافة پسین به‌کار می‌رود. کارکردهای معنایی امروزین «برای» عبارت است‌ از به سوی، در مدتِ، هدف- علت- انگیزه، اختصاص و مالکیت و سرانجام، مقایسه و سنجش است. طرح‌واره‏های تصوری متداعی با این معانی عبارت‌اند از: «فضا، مکان- حرکت» (که خود مشتمل بر طرح‌واره‏های تصوری مسیر، حرکت، گذر، مبدأ و مقصد است)، موازنه، پیوند، مالکیت و مقایسه و سنجش است.
  • حرف اضافة «تا» مشتق از ایرانی ‌باستان /tāvat/ و نیز سنسکریت /távat/ به معنی چندان‌بزرگ، آنقدر دراز، چندان‌دور و نیز در فارسی میانه /tāk/ «تا»/tāvak/، /han-tāi/ «تا» (anu-tāvat)، بوده است.«تا» در پهلوی /tāk/  و در نسخه‌های خطی /tāī/  یا/ /tāg، مشتق از /tāka/ به معنی «درطیِ»، «انتها و برای اینکه» است. کارکردهای معنایی امروزی این حرف اضافه عبارت‌اند از«مقصد مکانی، مقصد زمانی، مقصد در مسیری انتزاعی، از آن زمان که و توالی و تعاقب». طرح‌واره‏های تصوری متداعی با این معانی عبارت‌اند از فضا، مکان و حرکت که خود مشتمل بر طرح‌واره‏های تصوری مسیر، حرکت، گذر، مبدأ و مقصد است.

بر اساس توضیحاتی که از نظر گذشت، نتایج زیر حاصل می‏شود:

  • مؤلفة معنایی ثابت و تکرارشونده در چندمعنایی و دستوری‏شدگی «برای» [هدف] است و طرح‌وارة تصوری متداعی با آن، به‌طور خاص طرح‌وارة مقصد است. تکرار یک مؤلفة معنایی ثابت و نیز یک طرح‌وارة تصوری خاص از یک سو نشان‏دهندة چندمعنایی این حرف اضافه است و از سوی دیگر، برخورداری از معنای طرح‌واره‏ای این حرف اضافه را مورد تأکید قرار می‏دهد. تکرارشوندگی طرح‌واره‏های تصوری فضا، مکان و حرکت نشان می‏دهد گسترش معنایی این حرف اضافه دلالت بر مکان را دربرداشته و سپس به مفاهیم زمان و سایر مفاهیم انتزاعی تسری یافته است.
  • مؤلفة معنایی ثابت و تکرارشونده در چندمعنایی و دستوری‏شدگی «تا» [مقصد] است و طرح‌وارة تصور متداعی با آن نیز به‌طور خاص طرح‌وارة مقصد است. تکرار یک مؤلفة معنایی ثابت و نیز یک طرح‌وارة تصوری خاص از یک سو نشان‏دهندة چندمعنایی این حرف اضافه است و از سوی دیگر برخورداری از معنای طرح‌واره‏ای این حرف اضافه (و در واقع همة حروف اضافه) را مورد تأکید قرار می‏دهد. تکرارشوندگی طرح‌واره‏های تصوری فضا، مکان وحرکت نشان می‏دهد گسترش معنایی این حرف اضافه دلالت بر مکان را دربرداشته و سپس به مفاهیم زمان و سایر مفاهیم انتزاعی تسری یافته است.
  • هر دو حرف اضافة «برای» و «تا» مراحل دستوری‏شدگی اولیه و ثانویه را پشت سر گذاشته‏اند؛ زیرا پس از تغییرِ مقوله‏گذر که نشان‏دهندة دستوری‏شدگی اولیه است، در پیِ دستوری‏شدگی ثانویه و دلالت بر مفاهیم جدید، انتزاعی‏شدگیِ معنی را نیز پشت سر گذاشته‏اند.
  • نتایج 1، 2 و 3 نشان می‏دهند دستوری‏شدگی ثانویة این دو حرف اضافه مسیری تقریباً مشابه را طی کرده است و گواهی بر این مدعا، طرح‌واره‏های تصوری مذکور است.
  • تنوع معنای طرح‌واره‏ایِ حرف اضافة «برای» بیشتر از تنوع معنای طرح‌واره‏ای«تا» است. این امر نشان می‏دهد دستوری‏شدگیِ ثانویة «برای» در مقایسه با «تا» در پی تغییرات مفهوم‏شناختیِ[51] متنوع‏تر و گسترده‏تری صورت گرفته است و تغییرات مفهوم‏شناختی «تا» محدودتر بوده است.

 

 

[1]. S. Rhee

[2]. M. Esseesy

[3]. reanalysis

[4]. T. Hayashi

[5]. P. J. Hopper & E. C. Traugott

[6] . در مباحث مربوط به دستوری‏شدگی، برای دستوری‏شدگی دو مرحله در نظر گرفته می‌شود؛ دستوری‏شدگی اولیه که طی آن مقولة دستوری واژه تغییر می‌کند و دستوری‏شدگی ثانویه که طی آن (در مرحلۀ دوم دستوری‏شدگی) معانی جدید و مرتبط با هم برای واژه‌ای که تغییر مقوله داده است، در زبان پدید می‏آید.

[7]. semantic functions

[8] . به معنی مبدأ، سرچشمه، منشأ. مثلاً:  خاستگاه دین اسلام کشور عربستان است.

[9]. B. Heine

[10]. R. G. kent

[11]. A. Tyler & V. Evans

[12]. polysemy

[13]. monosemy

[14]. lexical semantics

[15]. image schema

[16]. embodied

[17]. container schema

[18]. path schema

[19]. surface schema

[20]. force schema

[21]. pass schema

[22]. direction schema

[23]. leaving point schema

[24]. destination schema

[25]. possession

[26]. cline

[27]. grammaticalization chain

[28]  primary gramaticalization

[29]. T. Givón

[30]. secondary grammaticalization

[31]. usage - based

[32].. bleaching

[33]. abstraction

[34]. categorical metaphor

[35]. heuristic principles

[36]. layering

[37]. divergence

[38]. specialization

[39]. persistence

[40]. decategorialization

[41]. P. Horn

[42]. H. Hubschan

[43] postposition

[44]. فعل، دوم‌شخص، مفرد از وجه ‌امری بر‌گرفته از هند‌و‌اروپایی و هم‌ریشه با (right)  به معنی do direct, do lead (Bachenheimer, 2018: 108)

 

[45]. V. Bubenik

[46]. locomotion image schema

[47]. matching schema

[48]. «تا» دارای معانی دیگری چون طاقه جامه، ، تنها، منفرد و چین و خم نیز هست که اسم است و پس از صفت شمارشی یا مبهم می‌آید. همچنین، دارای نقش‌های دستوری چون حرف ربط، صفت‌ساز و قیدساز است که در پژوهش حاضر مدنظر نگارندگان نیست و تنها از جهت تعلق به مقولة دستوری حرف اضافه مورد بررسی قرار می‌گیرد.

[49]. semantic opposition

[50]. روجوع کنید به اثر (Bachenheimer, 2018:108)

 

[51]. semasiological changes

انوری، حسن. (1382). فرهنگ بزرگ سخن (جلد اول، دوم و سوم). سخن.
انوری، حسن و احمدی ، حسن. (1389). دستور زبان فارسی2. مؤسسۀ فرهنگی فاطمی.
ایمانی، آوا و رفیعی، عادل. (1398). تحلیلی ساخت‌محور از ترکیبات نام‌اندام «سر» در زبان فارسی. زبان‌پژوهی (6)11، 159-130.
چنگیزی، احسان و عبدالکریمی، سپیده. (1396). روند دستوری‌شدگی حرف اضافة «از» در زبان فارسی. پژوهش‌های زبانی، (2)8، 38-21.
چوبک، صادق. (1345). سنگ صبور. دسترسی در http://iran-paper.ir
حسن‌دوست، محمد. (1393). فرهنگ ریشه‌شناسی زبان فارسی(جلد اول و دوم). فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
خطیب‌رهبر، خلیل. (1367). حروف اضافه و ربط. سعدی.
دهخدا، علی‌اکبر. (1377). لغت‌نامۀ دهخدا (جلد دوم، سوم و چهارم). مؤسسۀ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران(با همکاری انتشارات روزنه).
شجاعی، سید مهدی. (1390). غیر قابل چاپ. نیستان.
شریعت، محمدجواد. (1372). دستور زبان فارسی. اساطیر.
عبدالکریمی، سپیده و چنگیزی، احسان. (1398). چندمعنایی و روند دستوری‌شدگی حرف اضافه«با» بر اساس تحلیل مؤلفه‌ای معنی. جستارهای زبانی، (6)10، ۲۸۵-۳۱۷.
فرشید‌ورد، خسرو. (1382). دستور مفصل امروز بر پایه زبان‌شناسی جدید. سخن.
قریب، عبدالعظیم؛ همایی، جلال؛ یاسمی، رشید؛ ملک‌الشعرای بهار؛ فروزانفر، بدیع‌الزمان. (1389). دستور زبان فارسی. به اهتمام جهانگیر منصور. ناهید.
کنت، رونالد. (1379). فارسی باستان؛ دستورزبان، متون، واژه‌نامه. ترجمة سعید عریان. حوزة هنری.
 لانگاکر، رونالد. (1397). مبانی دستورِشناختی. ترجمة جهانشاه میرزابیگی. آگاه.
لاینز، جان. (1391). درآمدی بر معنی‌شناسی زبان. ترجمة کوروش صفوی. نشر علمی.
مستور، مصطفی. (1382). دانای کل. ققنوس.
مشکوةالدینی، مهدی. (1370). دستور زبان فارسی بر پایۀ نظریۀ گشتاری. مؤسسة چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد.
میرزایی‌نیا، صابر. (1394). توصیف و تحلیل دستوری‌شدگی در ترکی آذربایجانی. [پایان‌نامة کارشناسی ارشد]. دانشگاه تربیت مدرس.
ناتل خانلری، پرویز. (1369). دستور زبان فارسی. بابک.
هورن، پاول و هوبشان، هانریش. (1394). فرهنگ ریشه‌شناسی فارسی. ترجمه و بازنویسی متون: مریم السادات رنجبر، ترجمة متن و مؤلف شواهد فارسی و پهلوی: جلال خالقی مطلق. مهرافروز.
وفی، فریبا. (1395). رؤیای تبت. مرکز.
Abdolkarimi, S. & Changizi, E. (2019). The Process of Grammaticalization of ‘BA’ based on Componential Analysis of Meaning. Language Related Research, 8(6), 275-318. [In Persian]
Anvari, H. (2003). Sokhan Comprehensive Dictionary. Sokhan. [In Persian]
Anvari, H., Ahmadi, H. (2010). Persian Grammar. Fatemi. [In Persian]
Bachenheimer, A. (2018). Old Persian: Dictionary. Glossary and Concordance. Wiley & Son Press.
Brinton, l. & Traugott, E.C. (2005). Lexicalization and Language change. Cambridge University Press.
Bubenik, V., Hewson, J. & Rose, S. (2009). Grammatical Change in Indo-European Languages. John Benjamins Publishing Company.
Changizi, E. & Abdolkarimi, S. (2017). The Process of Grammaticalization of ‘AZ’. Language Research, 8(2), 21-38. [In Persian]
Chobak, S. (1966). Patient stone. In http://iran-paper.ir [In Persian]
Dehkhoda, A. (1998). Persian Dictionary. (Volumes 2, 3, & 4). Tehran University Press.
Esseesy, M. (2010). Grammaticalization of Arabic Prepositions and Subordinators: A Corpus-Based Study. Brill Press.
Evans, V. & Green, M. (2006). Cognitive Linguistics: An Introduction (1st ed.). Edinburgh University Press.
Farshidvard, K. H. (2003). Detailed Persian Grammar on Linguistics. Sokhan. [In Persian]
Gharib. A., Homayi, J., Yasami, R., Bahar, M., & Forouzanfar, B. (2010). Persian Grammar. By Mansour, J. Nahid. [In Persian]
Givón, T. (1991). English Grammar: A Function-Based Introduction. John Benjamins.
Hasandoust, M. (2014). Persian Etymological Dictionary (Volumes 1 & 2). Persian’s Academy. [In Persian]
Hayashi, T. (2015). Prepositionalities of Deverbal Prepositions. Papers in Linguistic Science, 21(2015). 129-151.

1      Heine, B. & Narrog, H. (2011). Handbook of Grammaticalization. Oxford University Press.

Heine, B. (1991). Grammaticalization: A conceptual Framework. University of Chicago Press.
Heine, B. (2003). World Lexicon of Grammaticalization. Cambridge University Press.
Hopper, P. J. & Traugott, E. C. (2003). Grammaticalization (2nd ed.). Cambridge University Press.
Horn, P. & Hubschan H. (2015). Persian Morphophonemics Dictionary. Translated and rewritten by M. Ranjbar. Text translator and Persian and Pahlavi instance finder: J. Khaleqi Motlaq. Mehrafroz. [In Persian]
Imani, A. & Rafiei, A. (2019). A Constructional Study of the Compound Body-Based Phrases Including ‘Sar’ (Head) in Persian, Language Research, 11(6). 130-159 [In Persian]
Kent, R. (2000). Ancient Persian; Grammar, texts, Dictionary. Translated by Saeed Oryan. Art Academy. [In Persian]
Khatibrahbar, k. (1988). Prepositions and conjunctions. Sa’adi. [In Persian]
Langacker, R. (2018). Essentials of Cognitive Grammar. Translated by J. Mirzabeigi. Agah. [In Persian]
Lyons, J. (2012). Language and Linguistics: an Introduction. Elmi. [In Persian]
Mastour, M. (2003). Omniscient. Qoqnos. [In Persian]
Meshkatodini. M. (1991). Persian Grammar based on Transformational Grammar. University of Mashhad Press. [In Persian]
Mirzayiniya, S. (2015). Description and Analysis of Grammaticalization in Azerbayjani Turkish. [Unpublished Master thesis]. University of Tarbi’at modarres. [In Persian]
Natel’khanlari, P. (1990). Persian grammar. Babak. [In Persian]
Nerlich, B., Zazie, T., Vimala, H., Clarke, D. (2005). Polysemy: Flexible Patterns of Meaning in Mind and Language. Mouton de Gruyter Publication.
Rhee, S. (2004). Semantic Structure of English Prepositions: An Analysis from a Grammaticalization Perspective. Language Research, 40(2), 397-427. [In Persian]
Sharia’at, M. (1993). Persian Grammar. Asatir. [In Persian]
Shojaiy, M. (2011). Unprintable. Neyestan. [In Persian]
Tayler, A. & Evans, V. (2003). The Semantics of English Prepositions: Spatial Scenes, Embodied Meaning and Cognition. Cambridge University Press.
Traugott, E. C. & Heine, B. (1991). Approaches to Grammaticalization. John Benjamins.
Vafi, F. (2016). Dream’s Tibet. Markaz. [In Persian]