Document Type : Research Paper
Authors
foreign language and linguistics department/ literature and humanities/ Shiraz University/ Shiraz/ Iran.
Abstract
Keywords
Main Subjects
. مقدمه
در زبان فارسی با جملههایی روبهرو میشویم که در آنها دو فعل در کنار یکدیگر قرار میگیرند و با هم تشکیل یک محمول[1] واحد میدهند. چنین ساختهایی در فارسی محاورهای و نوشتار غیررسمی دیده میشوند؛ مانند مثالهای (1تا8):
(1) مامان تو پشت درو ننداز، بگیر بخواب. (درباره الی، اصغر فرهادی، برنامۀ طاقچه[2])
(2) ترک کرده، تو باید بگیری بزنیش؟(جدایی نادر از سیمین، اصغرفرهادی، برنامۀ طاقچه)
(3) دست او را کشید برد در صحن. (طلب آمرزش، صادق هدایت، برنامۀ کتابراه)
(4) عمرم تموم شد رفت. (راسخمهند، 1393)
(5) مکید خوردش. (رضایی و موسوی، 1390)
(6) راه افتاد رفت. (راسخمهند، 1393)
(7) دارم میرم خونه. (گفتار عادی گویشوران)
(8) داشتم میخوابیدم که در رو زدن. (گفتار عادی گویشوران)
پژوهشگرانی (نجفی، 1378؛ رضایی و موسوی، 1390؛ طبیبزاده، 1391؛ راسخمهند، 1393؛ Taleghani, 2008 از میان آنها) به بررسی و طبقهبندی برخی ساختهایی نظیر مثالهای (1تا8) پرداختهاند؛ اما دستهبندی و تحلیل جامع از ساختهای مذکور تاکنون ارائه نشده است. در جستار حاضر برآنیم که به توصیف و تبیین این ساختها بپردازیم و در این راستا تمامی آنها را ذیل عنوان «فعلهای مجاور»[3] قرار خواهیم داد. علت نامگذاری آن است که نخستین ویژگی چنین ساختهایی کنارهم قرارگیری یا مجاورت دو فعل است که با هم تشکیل یک محمول واحد میدهند. البته گاهی نیز (به اقتضای عوامل کاربردی / ساخت اطلاعی) ممکن است بین دو فعل نیز فاصله ایجاد شود؛ مانند
(9) بشین درست رو بخون.
(10) گرفت روی تخت خوابید.
(11) دارم حافظ میخونم.
نگارندگان معتقدند دستور نقش و ارجاع[4] با قابلیتهایی که دارد میتواند بهعنوان چارچوب نظری مناسبی برای توصیف و تحلیل ساختهای حاوی فعلهای مجاور قرار گیرد. این دستور ساختهای زبانی را از سه جنبۀ نحوی، معناشناسی و کاربردشناسی تجزیه و تحلیل میکند. بر این اساس، پژوهش حاضر درصدد پاسخگویی به پرسشهای زیر خواهد بود:
گفتنی است که دادههای پژوهش حاضر بر اساس جملات موجود در کتاب فرهنگ عامیانۀ فارسی (نجفی، 1378)، فیلمنامهها، کتابهای داستان، مثالهای موجود در دیگر پژوهشها و گفتار عادی و روزمرۀ گویشوران تهیه شده است. برای سهولت در جمعآوری دادهها (در صورت وجود) از نسخههای ماشینخواندنی که قابلیت جستوجوی خودکار داشتند، استفاده شده است (مانند نسخههای پیدیاف و کتابهای الکترونیکی موجود در برنامههای رایانهای). ملاک جستوجو باهمآیی دو فعل بوده است. در نهایت، نیز ساختهای هدف بهصورت دستی استخراج شدهاند.
ساختار کلی مقاله حاضر به این شرح است: بخش (2) به تشریح مرتبطترین آرای پژوهشگران پیرامون موضوع پژوهش حاضر اختصاص دارد. در بخش (3) مبانی نظری دستور نقش و ارجاع بهصورت بسیار ساده و موجز ارائه خواهد شد. بخش (4) به ارائۀ یافتهها و تجزیه و تحلیل دادهها اختصاص دارد و در نهایت، بخش (5) نتیجهگیری مقاله را شامل میشود.
رضایی و موسوی (1390) به بررسی ساختهایی میپردازند که در آنها دو فعل در کنار همدیگر به کار برده میشوند و یکی از فعلها چگونگی روی دادن فعل دیگر را مشخص میکند و به عبارتی، نقش قیدی برای آن ایفا میکند. در این حالت هر دو فعل خودایستا هستند و زمان دستوری، شخص و شمار دریافت میکنند.
(12) دوید آمد پیش من.
(13) لنگید آمد پیش من.
(14) کشید بردش.
(15) بخش اضافه را تراشید برد. (تراشید پاک کرد)
16) پرید رفت تو حیاط.
(17) راه افتاد رفت.
(18) جوید خوردش.
(19) قورت داد خوردش.
در مثالهای (12تا19) هریک از فعلهایی که همراه فعلهای آمدن، بردن، رفتن، خوردن ظاهر شده است، نقش قیدی و توصیفی برای آنها دارد. رضایی و موسوی (1390) معتقدند چنین ساختهایی مصداق فعلهای قیدگون[5] در زبان فارسی هستند. ایشان اذعان دارند که تعریف هسپلمت[6] (1995) از فعلهای قیدگون چندان کامل نیست و تعریف جدیدی از فعلهای قیدگون در زبان فارسی ارائه میدهند:
ساختار فعلهای قیدگون در زبان فارسی اصولاً به خودایستا یا ناخودایستا بودن ساختارهای قیدگون ارتباطی ندارد. این ساختارها در زبان فارسی بهصورت کامل تصریف دریافت میکنند و در عین حال برای فعل دیگر نقش قیدی بازی میکنند. به همین دلیل این ساختارها را در زبان فارسی فعلهای قیدگون مینامیم.
البته باید توجه داشت که در بسیاری از پژوهشها پیرامون فعلهای قیدگون، نخستین ویژگی که برای چنین فعلهایی مطرح میشود ناخودایستایی آنها است و از این نظر فعلهای قیدگون برای بازنمایی برخی مشخصههای دستوری چون زمان، شخص، شمار و غیره به فعل اصلی متکی هستند. هسپلمت (1995: 3) فعل قیدگون را صورت ناخودایستای فعل میداند که مبین ناهمپایگی قیدی است. رضایی و موسوی (1390) اذعان دارند که تعریف هسپلمت (1995) از فعلهای قیدگون کامل نیست (زیرا خودایستایی را در تعریف خود از فعل قیدگون لحاظ نکرده است)؛ اما هسپلمت (1995: 4-5) بهطور صریح به مسئلۀ خودایستایی و ناخودایستایی در تعریف فعل قیدگون میپردازد و بنابر دلایلی که مطرح میکند ترجیح میدهد تعریف خود را از فعلهای قیدگون به «قیدهای فعلی»[7] محدود کند که صورتهای ناخودایستایی هستند و ساخت «ناهمپایه قیدی»[8] تشکیل میدهند. به هر روی در جستار حاضر هدف ما تأیید یا رد وجود فعلهای قیدگون در زبان فارسی نیست و بحث پیرامون این مسئله نیاز به پژوهش مجزا دارد. آنچه پیرامون پژوهش رضایی و موسوی (1390) حائز اهمیت است، توجه ایشان به وجود فعلهایی است که در یک جمله کنار هم قرار میگیرند و دارای ویژگیهای خاص خود هستند.
راسخمهند (1393) به ارائه و تحلیل ساختهایی از زبان فارسی میپردازد که در آنها دو فعل در کنار هم در یک جمله قرار میگیرند و به یک رویداد واحد اشاره دارند و آنها را «اقعال دوگانه»[9] مینامد. ایشان در ادامه به مقایسۀ فعلهای دوگانه با فعلهای تسلسلی از یک سو و فعلهای کمکی از سوی دیگر میپردازد و در نهایت، چنین نتیجه میگیرد که ساخت فعل دوگانه از هر دو دسته مذکور متفاوت است. در ساخت فعل دوگانه، دو فعل به یک اندازه ویژگی اصلی ندارند برای مثال در «گرفت نشست» معنای اصلی در فعل «نشست» است و فعل «گرفت» در واقع آن را توصیف میکند. این توصیف شامل اضافه کردن معنای نوع عمل و دیدگاه به فعل اصلی میتواند باشد. راسخ مهند (1393) در ادامه ویژگی فعلهای دوگانه را بر اساس آرای ساتو[10] (2001) ارائه میدهد. نخست، انواع فعلهای توصیفگر را به شش نوع شامل فعلهای گرفتن، رفتن، آمدن، نشستن، گذاشتن، برگشتن تقسیم میکند. در ادامه، مثالها و توضیجات مربوط به هر فعل ارائه میشود.
گرفتن: معنای شروع عمل، غیرمنتظره بودن و ناگهانی بودن را در خود دارد و آن را به فعل اصلی مجاور خود منتقل میکند.
(20) نامه را گرفت پاره کرد.
(21) بگیر بشین.
(22) احمد زود گرفت خوابید.
نجفی (1378: 1320) پیرامون ساختهایی نظیر (20تا22) چنین بیان میدارد که فعلهای توصیفگر عموماً معنای مشخص و دقیقی ندارند و صرفاً برای تأکید فعل پس از خود به کار میروند؛ مانند
(23) عقب دکان یک تیکه زیلو انداخته بود، بعضی وقتها میگرفت میخوابید.
رفتن: راسخمهند (1393) همسو با داوری (1393) فعل رفت در مثالهای (24تا 26) را دارای نمود تکمیلی میداند که به اتمام کنش یا عمل اشاره میکند. در این حالت فعل رفتن پس از فعل اصلی ظاهر میشود.
(24) عمرم تمام شد رفت.
(25) علی مرد رفت.
(26) خانه را فروختم رفت.
در مواردی نیز که فعل رفتن پیش از فعل اصلی به کار برده شود معنای «شروع کردن» یا «قصد انجام کاری کردن» میدهد.
(27) برو استغفار کن.
(28) برو بخواب.
(29) برو خجالت بکش.
آمدن: در بعضی جملات این فعل پیش از فعل اصلی در وجه التزامی به کار میرود و معنایِ «شروع» یا «قصد انجام کار کردن» از آن مستفاد میشود؛ مانند مثالهای زیر:
(30) خانم آمد برقصد پاشنه کفشش درآمد.
(31) آمدم خیار پوست بکنم تک چاقو رفت تو دستم.
گاهی نیز فعل آمدن نمایانگر قصد برای انجام عملی در آینده است که در این صورت راسخمهند آن را نمود تقریبی[11] میداند که به معنای در شرف وقوع بودن است:
(32) اومدم لقمۀ اول رو بردارم، مهمون اومد.
(33) اومدم بخوابم دیدم زنگ میزنند.
نشستن: این فعل در نقش توصیفگر، معنایِ «مشغول به کاری شدن» یا «شروع به انجام کاری کردن» را به فعل متعاقب تسری میدهد:
(34) بشین درست را بخون.
(35) کمی با خودت بشین فکر کن.
گذاشتن: این فعل عموماً پیش از فعل حرکتی میآید و معنایِ «ناگهان به کاری پرداختن» را به ساخت اضافه میکند:
(36) با زهرا بحثم شد، گذاشت رفت.
(37) تا علی را دید گذاشت دررفت.
برگشتن: نجفی (1378: 153) نیز معتقد است که فعل برگشتن در مقام توصیفگر معنایِ «ناگهان اقدام به عملی کردن» یا «سخنی گفت» را به ساخت اضافه میکند.
(38) برگشت گفت به تو مربوط نیست.
(39) برمیگرده تو روی من میایسته.
در نهایت، راسخمهند (1393) چنین بیان میدارد که فعلهای توصیفگر در ساخت فعل دوگانه از معنای اصلی خود تهی گشتهاند و پذیرای نقش دیگری شدهاند. این نقش جدید غالباً به فعل نمودی نزدیک است و بازنمای نمود عمل (شروع یا اتمام یا نظایر آن) است. همانگونه که در دو مطالعۀ اخیر مشاهده شد، هر دو ساختهای موسوم به «فعلهای قیدگون» و «افعال دوگانه» دارای ویژگیهای خاصی هستند که به شکل مطلوب مطالعه نشدهاند. بنابراین، در جستار حاضر سعی میشود پیرامون هریک بهتفصیل بحث شود.
دستور نقش و ارجاع[12] (Van Valin, 2005) عمده یافتهها و پژوهشهای خود را بر مبنای مطالعات ردهشناختی استوار میسازد. در این راستا، دستور مذکور برای تحلیل ساختهای زبانی سه بازنمایی مطرح میکند: 1) بازنمایی ساختار نحوی جملات، که مطابق است با صورت واقعی گفتار، 2) بازنمایی معنایی که نشاندهندۀ جنبههای مهم معنایی عبارات زبانی است و 3) بازنمایی ساخت (کانون) اطلاع گفتار که به نقش ارتباطی کلام مربوط میشود. در این بین نیز مجموعه قواعدی وجود دارد که الگوریتم پیوندی نامیده میشوند و بازنماییهای نحوی و معنایی را به هم پیوند میدهند و نیز عوامل گفتمانی- کاربردشناختی نیز در این پیوند نقش ایفا میکنند. از دیدگاه نقش و ارجاع، یکی از عوامل مهمی که بر اساس آن زبانها از هم متمایز میشوند تعامل گفتمان-کاربردشناسی با پیوند بین نحو و معناشناسی است.
شکل 1- انگارۀ کلی دستور نقش و ارجاع
Fig 1- General organization of Role and Reference Grammar
در دستور نقش و ارجاع چهار بازنمایی برای هر ساخت زبانی مفروض است که شامل فرافکن سازهای، فرافکن عملگر، فرافکن معنایی و فرافکن ساخت کانونی است. پیرامون هریک در بخشهای بعد صحبت خواهد شد.
3-1. ساخت لایهای بند
ساختار بند در دستور نقش و ارجاع توسط قواعد ایکس-تیره[13] یا قواعد ساخت سازهای آن چنان که در نظریههایی چون زایشی مطرح است عرضه نمیشود، بلکه ساختار بند در قالب «ساخت لایهای بند»[14] تبیین میشود که دارای بنیانهای معناشناختی است. اجزای اصلی در ساخت لایهای بند شامل اجزایی میشود: 1) هسته[15] که محمول[16] را در خود جای میدهد، 2) مرکز[17] که شامل محمول است بههمراه موضوعهای محمول، 3) حاشیه[18] که نقش توصیفگر[19] دارد و جایگاه افزودهها[20] یا به عبارتی کلی جایگاه غیرموضوع[21] است و هر لایه نیز دارای حاشیۀ خاص خود است و درنهایت 4) بند که شامل مرکز و حاشیه میشود. هر چهار جزء مذکور در زمرۀ جهانیهای دستور نقش و ارجاع محسوب میشوند.
شکل 2- اجزای ساخت لایهای بند
Fig 2- Components of the layered structure of the clause
واحدهای نحوی بههمراه همتای معنایی آنها در جدول (1) مشاهده میشوند:
جدول 1- رابطه میان سازههای نحوی و واحدهای معنایی در ساخت لایهای بند
Table 1- Semantic units underlying the syntactic units of the layered structure of the clause
واحد نحوی |
واحد(های) معنایی |
هسته |
محمول |
موضوع مرکز |
موضوع موجود در ساخت معنایی محمول |
حاشیه |
غیر موضوعها |
مرکز |
محمول + موضوعها |
بند (مرکز + حاشیه) |
محمول + موضوعها + غیر موضوعها |
برخی زبانها جایگاههای پیشمرکز[22] (PrCS) و پسمرکز[23](PoCS) دارند. پیشمرکز در زبانهای مانند انگلیسی جایگاه پرسشواژههای -Wh است مانند شکل (3). همچنین، جایگاه منفک راست[24] (RDP) و منفک چپ[25] (LDP) نیز در نمودار ساخت سازهای دیده میشود. جایگاه منفک چپ میزبان عناصر پیش از بند مانند ساختهای گسستهچپ[26] است.
شکل 3- فرافکن ساخت سازهای در یک جملۀ ساده از انگلیسی
Fig 3- Constituent projection in a simple sentence of English
3-2. عملگرها[27]
مقولههای دستوری مانند زمان،[28] نمود،[29] نفی،[30] وجهیت،[31] وضعیت،[32] توان منظوری[33] (مفهومی برابر با وجه[34])، جهتنمایی[35] و گواهنمایی،[36] کمیتنما/ سور کنش[37] و غیره که لایههای گوناگون بند را توصیف میکنند، عملگر نام دارند. لایههای بند میتوانند تحت سیطره یا تحت تأثیر یک عملگر یا بیشتر از یک عملگر واقع شوند. عملگرها بهصورت فرافکنی[38] مجزا در کنار فرافکن سازهای مطرح میشود. هر سطح از بند، مرکز و هسته عملگرهای خاص خود را دارند (شکل 4).
شکل 4- عملگرهای در هر لایه از بند
Fig 5- Operators in each layer of clause
در شکل (5) نیز هر دو فرافکن سازهای و عملگر در یک جملۀ ساده از زبان انگلیسی نمایان است:
شکل 5- فرافکن سازهای و فرافکن عملگر در یک جملۀ ساده انگلیسی
Fig 5- Constituent and operator projections in a simple sentence of English
3-3. بازنمایی معنایی
در دستور نقش و ارجاع برای بازنمایی واژگانی فعل از مفهوم «نوع عمل»[39] که توسط وندلر[40] (1967) مطرح شد، استفاده میشود. بر اساس این مفهوم، فعلها به چهار گروه «ایستا»[41]، «حصولی»[42]، «پایانمحور»[43] و «فعالیتمحور»[44] تقسیم میشوند. علاوهبر چهار دستۀ مذکور، فعلهای «تکباری»[45] و «فعالیتمحور غایتمند»[46] نیز به آنها اضافه میشود.
(40): طبقه فعلها
الف) فعل ایستا: دانستن، داشتن؛
ب) فعل فعالیتمحور: خوردن، راه رفتن؛
پ) فعل تکباری: عطسه کردن، سرفه کردن؛
ت) فعل حصولی: منفجر شدن، ترکیدن؛
ث) فعل پایانمحور: ذوب شدن، یاد گرفتن؛
ج) فعل فعالیتمحور پایانمند: (چیز مشخصی را) خوردن، (بهسمت مقصد مشخصی) راه رفتن.
3-4. ساخت منطقی
ون ولین (2005) برای نمایش صوری گونههای متفاوت نوع عمل در دستور نقش و ارجاع از تجزیۀ واژگانی[47] (Dowty, 1979) استفاده میکند. در تجزیۀ واژگانی، فعلهای ایستا و فعالیتمحور بهعنوان طبقههای اصلی فعلها در نظر گرفته میشوند و طبقههای دیگر از آنها مشتق میشوند. فعلهای ایستا در ساخت منطقی بهصورت محمولهای ساده[48] (بی هیچ شکل تصریفی) بازنمایی میشوند. فعلهای فعالیتمحور نیز در بازنمایی خود دارای عنصر doʹ هستند. فعلهای حصولی که نمایانگر تغییرات لحظهای در فعلهای ایستا و فعالیتمحور هستند، در ساخت منطقی آنها، عنصر معنایی INGR وجود دارد که مبین نمود «آغازی»[49] در معناشناسی فعل است. در ساخت منطقی فعلهای پایانمحور از BECOME استفاده میشود و نشاندهندۀ آن است که چنانچه فعلهای ایستا یا فعالیتمحور از ویژگیهای [- لحظهای] و [+ غایتمندی] برخوردار باشند، بهصورت فعلهای پایانمحور تفسیر میشوند. فعلهای تکبار نیز متکی به فعلهای ایستا و کنشی هستند و در ساخت منطقی آنها از SEMEL استفاده میشود. ون ولین (2005: 44-5) ساخت منطقی فعلهای فعالیتمحور پایانمحور را مشتمل بر INGR میداند؛ زیرا فعلهای فعالیتمحور پایانمحور بر کنشی دلالت دارند که نتیجۀ پایان پذیرفتن آنها یک حالت ایستا است.
جدول 2- ساخت منطقی فعلها بر اساس نوع عمل
Table 2- Logical structure of verbs based on Aktionsart
3-5. فرانقشهای معنایی
فرانقشهای معنایی نوع تعمیمیافتۀ انواع روابط پذیرنده هستند و نیز از مفاهیم کلیدی در دستور نقش و ارجاع محسوب میشوند. تعامل میان ساخت منطقی و بازنمایی نحوی بهواسطۀ فرانقشها امکانپذیر میشود. دو فرانقش معنایی کنشگر و کنشپذیر هستند که در ساخت منطقی محمولهای متعدی موضوعهای اصلی آن محسوب میشوند، تنها موضوع در ساخت منطقی یک محمول لازم میتواند کنشگر یا کنشپذیر باشد و این نیز به ویژگیهای معنایی محمول بستگی دارد. از دید ون ولین (2005:60) حضور فرانقشها با این واقعیت توجیه میشود که در ساختهای دستوری مانند ساخت معلوم و مجهول، روابط پذیرندۀ گوناگون از منظر معناشناسی یکسان تحلیل میشوند یعنی، در جملۀ معلوم کنشگر، فاعل و کنشپذیر، مغعول صریح است؛ اما در جملۀ مجهول کنشگر، فاعل و کنشپذیر بهصورت مفعول در بخش حاشیه قرار میگیرد.
شکل 6- سلسلهمراتب کنشگر-کنشپذیر
Fig 1- Actor-undergoer hierarchy
3-7. ساخت اطلاعی
در دستور نقش و ارجاع چگونگی توزیع اطلاع و در واقع بازنمایی ساخت اطلاع در جملات بر اساس آرا و روششناختی لمبرکت[50] (1994) صورت میگیرد و در قالب فرافکن ساخت کانون ارائه میشود. لمبرکت (1994:5) ساخت اطلاعی را بخشی از دستور جمله میداند که در آن گزارهها بهعنوان بازنماییهای مفهمومی وضعیتهای امور (رویدادها)، در راستای وضعیت ذهنی مشارکین در بافتهای گفتمانی، با ساختارهای واژی-دستوری مناسب پیوند میخورند. مفاهیم عمده در بحث ساخت اطلاع مبتدا،[51] کانون،[52] پیشانگاره[53] و تصریح[54]هستند. لمبرکت مبتدا و کانون را بهعنوان دو وضعیت اطلاعی مرتبط با عبارات ارجاعی در پارهگفتارها در نظر میگیرد. از نظر او مبتدا و کانون، نقشهای گفتمانی-کاربردشناختی هستند و بر اساس جایگاه نحوی آنها در جمله تعریف نمیشوند. لمبرکت (1994:127) در تعریف مبتدا چنین بیان میکند که در یک گفتمان معین، مدلولی مبتدای یک گزاره است که گزاره بهعنوان اطلاعی دربارۀ آن مدلول تعبیر شود و دانش مخاطب را دربارۀ آن (مدلول) افزایش میدهد. کانون نیز بخش غیرقابلپیشبینی گزاره است (بخشی که در حوزۀ آگاهی مخاطب قرار ندارد) و مدلولی است که حضور آن در جمله باعث تمایز پیشانگاره و تصریح میشود، چرا که کانون در دامنۀ تصریح قرار میگیرد.
یکی از اجزای اصلی نظریۀ ساخت اطلاع، ردهشناسی انواع کانون در زبانهای دنیا است. لمبرکت میان کانون موضوعی که در دستور نقش و ارجاع به «کانون محدود»[55] شناخته میشود و «کانون گسترده»[56] تمایز قائل است. کانون محدود اشاره به وضعیتی است که در آن تنها یک سازۀ منفرد (موضوع) مورد تأکید قرار میگیرد:
(41. الف) ماشینتو دزدیدن؟ ب) نه، پولمو دزدیدن.
اما در کانون گسترده محدودۀ کانون بیش از یک سازه است. کانون گسترده خود به «کانون محمولی»[57] و «کانون جملهای»[58] قابل تقسیم است. کانون محمول نوع بینشان کانون است که در آن محمول ( همراه مفعول) در دامنۀ کانون قرار میگیرد و فاعل نقش مبتدا دارد و از پیش انگاشته است.
(42. الف) مریم چه کرد؟ ب) مریم خانه را فروخت.
در کانون جمله نیز تمام عناصر جمله اعم از فاعل و محمول در دامنۀ ساخت کانون قرار میگیرند.
(43. الف) چی شد؟ ب) خانهام را فروختم.
3-8. نمایش صوری ساخت اطلاعی
محدودۀ کانون از مفاهیمی است که در نمایش صوری ساخت کانون نقش مهمی ایفا میکند و به «محدودۀ کانون بالقوه»[59] و «محدودۀ کانون واقعی»[60] تقسیم میشوند. حوزه نحوی که در آن احتمال وجود کانون میرود، محدوده کانون بالقوه و بخش ملموس و عینی جمله که کانون در آن قرار میگیر، محدوده کانون واقعی نام دارد. ساخت کانون، فرافکنی مستقل در دستور نقش و ارجاع است که با فرافکن سازهای و فرافکن عملگر ارتباط دارد. ارتباط فرافکن سازهای و فرافکن ساخت کانون بهگونهای است که محمولها، موضوعها و افزودههای حاشیهای در ساخت سازهای، واحدهای اطلاعی اصلی در ساخت کانون را تشکیل میدهند؛ به عبارت دیگر، محدوده کانون کمینه، هسته، موضوع مرکز و یا گروه حرف اضافه حاشیهای را در بر میگیرد (Van valin, 2005: 77). با توجه به اینکه ساخت کانون کنش گفتاری جمله را تحت تأثیر قرار میدهد، بنابراین، ارتباط فرافکنی ساخت کانون و فرافکنی عملگر ازطریق نیروی منظوری برقرار میشود و به همین دلیل، گرهای که ساخت کانون بر آن بنا میشود «کنش گفتار»[61] نامیده میشود.
شکل 7- کانون محمولی در جمله (43)
Fig 7- Predicate focus in sentence (43)
3-9. ساختهای مرکب در دستور نقش و ارجاع
ون ولین (2005, 2007, 2021) ضمن پذیرش تقسیمبندی متداول ساختار نحوی جملات مرکب بر دو دسته همپایه[62] و ناهمپایه[63] از تقسیمبندی سوی صحبت به میان میآورد که هموابسته[64] نام دارد که بر پایه مطالعات زبانهای کمتر شناختهشده پاپوان[65] مانند کیوا،[66] چوآو،[67] آمله[68] و امثال آنها توسط پژوهشگرانی چون اولسن[69] (1981) و رابرتز[70] (1988) و غیره مطرح میشود. در بررسی جملات مرکب بر اساس دستور نقش و ارجاع از دو مفهوم نحوی رابطه «پیوند»[71] و «الحاق»[72] استفاده میشود. سه نوع پیوند بین جملات مرکب متصور است: همپایگی، ناهمپایگی و هموابستگی. در پیوند هموابسته واحدهای زبانی یکسان شبیه جملات همپایه به یکدیگر میپیوندند؛ اما وجه تمایز آنها با جملات همپایه وجود عملگر مشترک در این سطح است، چرا که در جملات همپایه هر جمله دارای عملگرهای مجزای خاص خود است. از طرفی نیز آنچه موجب تمایز جملات هموابسته از ناهمپایه میشود آن است که در جملات ناهمپایه وابستگی ساختاری بند ناهمپایه به بند پایه (درونهگیری) وجود دارد، در حالی که در ساخت هموابسته سازهها در رابطهای همپایه مانند قرار میگیرند. انگاره کلی روابط پیوندی در جملات مرکب بر اساس دستور نقش و ارجاع در شکل (8) نمایان است.
شکل 8- انواع روابط پیوندی دریک ساخت مرکب
Fig 8- Nexus relation types in a complex construction
در ادامه بخش پیشین که به انواع سطوح پیوند ساختها درون جمله مرکب میپرداخت، بخش حاضر به ماهیت (نوع) واحدهای بههم پیوند دادهشده میپردازد که در سنت دستور نقش و ارجاع رابطۀ الحاق[73] نامیده میشود. ساخت لایهای بند که از جهانیهای مدنظر دستور نقش و ارجاع است، شامل سه سطح هسته، مرکز و بند است و از ترکیب این سطوح با یکدیگر انواع روابط الحاقی حاصل میشود. که به موجب آن دو واحد با ماهیت «هسته+هسته»، «مرکز+مرکز» و «بند+بند» به یکدیگر ملحق میشوند:
(44. الف) الحاق هستهای: [مرکز....[هسته....]....+....[ هسته....]....]
ب) الحاق مرکزی: [بند....[مرکز....]....+....[ مرکز....]....]
پ) الحاق بندی: [جمله....[بند....]....+....[ بند....]....]
علاوهبر موارد مذکور، گاه در زبانهایی چون انگلیسی و بارای،[74] دو جملۀ مستقل که هرکدام جایگاه منفک چپ خود را دارند با یکدیگر ترکیب میشوند که به آن «الحاق جملهای»[75] گفته میشود.
ت. الحاق جملهای: [متن....[جمله....]....+....[ جمله....]....]
بنابراین، رابطۀ الحاق در سه سطح بندی، مرکز و هسته بههمراه سه رابطۀ پیوندی همپایگی، هموابستگی و ناهمپایگی منجر به ایجاد نه رابطۀ الحاق-پیوند در دستور نقش و ارجاع میشود. بهعلاوه دو نوع رابطۀ الحاق-پیوند نیز وجود دارد که در سطح جمله مطرح میشوند که در همۀ زبانها یافت نمیشوند.
(45) Je ferai manger les gˆateaux ´a Jean.
1sg make.FUT eat the cakes to John
‘I will make John eat the cakes.’(Van valin, 2005: 191)
مثال (45) نمونهای از الحاق هستهای است. در الحاق هستهای نیز دو یا چند هسته به یکدیگر ملحق میشوند و تشکیل یک هسته واحد پیچیده میدهند که دارای یک مجموعه موضوع(های) مرکزی است. در شکل (9) دو فعل ferai و manger تشکیل یک هسته پیچیده داده و دارای موضوعهای مرکزی gˆateaux و ´a Jean هستند.[76]
شکل 9- هموابستگی هستهای در فرانسوی
Fig 9- Nuclear cosubordination in French
3-10. الگوریتم پیوندی
اجزای مختلف ساختار دستوری نفش و ارجاع مانند ساختار بند، بازنمایی معنایی و نقشهای معنایی، نقشهای نحوی و ساخت کانون در بخشهای پیشین توصیف شد. در بخش حاضر به اصولی که اجزای مذکور را به هم پیوند میزنند، پرداخته خواهد شد. این اصول چگونگی تعامل سه بعد نحو، معنا و کاربرد را در قالب الگوریتم پیوندی تبیین خواهند کرد. الگوریتم پیوند معناشناسی (ساخت منطقی) به نحو (ساخت لایهای بند) و نیز الگوریتم پیوندی نحو به معناشناسی بهصورت خلاصه بهترتیب در (46) و (47) ارائه شده اند:
(46) الگوریتم پیوند معناشناسی به نحو (مراحل پیوند از ساخت منطقی به ساخت لایهای بند)
(47) الگوریتم پیوند نحو به معناشناسی
الف. آن را به باقیمانده موضوعهایی وصلنشده در بازنمایی معنایی جمله متصل کنید؛
ب. و اگر موضوع وصلنشدهای وجود ندارد، پس واژۀ پرسشی-WH را مانند یک حرف اضافه محمولی محسوب کنید و گام (4) را اجرا کنید، واژۀ پرسشی-WH را به اولین جایگاه موضوع در ساخت منطقی وصل کنید.
ارتباط بین نحو و معناشناسی توسط اصل کلی اداره میشود که «محدودیت تمامیت»[79] نامیده میشود. تعبیر ساده محدودیت مذکور به این شرح است که تمام موضوعهای معین در بازنمایی معنایی جمله باید در بازنمایی نحوی آن مشخص شوند و برعکس، تمامی عبارات موجود در بازنمایی نحوی باید به چیزی در بازنمایی معنایی جمله وصل شوند تا بتوانند تعبیری درست داشته باشند.
در نهایت، نیز تمامی بازنماییهای نحوی، معنایی و ساخت کانونی همراه با فرافکنها در قالب طرحوارۀ ساختی برای هر پدیدۀ زبانی ارائه میشوند که این طرحواره زبانویژه است و ویژگیهای هر پدیدۀ زبانی در یک زبان مشخص را ارائه میدهد. بنابراین، ساختار کلی نظام زبان در دستور نقش و ارجاع به صورت شکل (10) است.
شکل 10- انگاره نهایی دستور نقش و ارجاع
Fig 10- Final organization of Role and Reference Grammar
نگارندگان پس از بررسی اولیه دادهها، انواع ساختهای فعلهای مجاور را در به دو دسته (شکل 11) تقسیم میکنند. ملاک تقسیمبندی ماهیت فعل وابسته است و نیز نقشی که برای فعل اصلی ایفا میکنند.
شکل 11- انواع ساخت فعلهای مجاور
Fig 11- Adjacent verbs constructions types
در ادامه، انواع فعلهای مجاور بر اساس ویژگیهایی چون رویداد واحد، موضوع مشترک، وجود یا عدم وجود رابط و ویژگی واژگانی فعل وابسته بررسی خواهند شد.
رویداد واحد: مهمترین و بارزترین ویژگی فعلهای مجاور آن است که هر دو فعل به یک رویداد واحد اشاره دارند. به عبارت دقیقتر، هر فعل مبین یک رویداد مجزا نیست و بین رویدادها تقدم و تأخر زمانی وجود ندارد و با گزارهای[80] واحد روبهرو هستیم. در دستۀ اول، فعل وابسته (قیدگون[81]) بههمراه فعل اصلی تشکیل یک محمول مرکب میدهند که به یک رویداد واحد اشاره دارند.
(48) پرید آمد پیش من.
در مثال (48)، عمل «پریدن» و «آمدن» بهصورت مجزا انجام نشدهاند و در نتیجه، نمیتوان برای آنها توالی زمانی قائل شد. در واقع، این گزاره اشاره به «آمدنی» دارد که در حال «پریدن» صورت گرفته است.
(49) با حمید دعوام شد، گذاشت رفت.
در مثال (49) که از نوع نمودی واژگانی است، فعل وابسته بههمراه فعل اصلی تشکیل گزاره واحد میدهند. در مثال مذکور نیز توالی زمانی وجود ندارد؛ یعنی نخست عمل «گذاشتن» و سپس «رفتن» صورت نگرفته است.
(50) دارم میرم خونه.
در مثال (50) نیز که از نوع نمودی کمکی است، نخست «داشتن» و سپس «رفتن» معنایی ندارد و بنابراین، هر دو فعل یک محمول واحد هستند که اشاره به انجام عملی در زمان حال دارند که دارای نمود استمراری است.
وجود یا عدم وجود رابط: در هیچیک از ساختهای فعلهای مجاور، بین فعلها حرف ربط یا پیوندهای[82] وجود ندارد که همین ویژگی نیز مبین وجود پیوند نحوی و معنایی محکم بین آنهاست و منجر به تشکیل محمول واحد میشود. البته میتوان چنین نیز استدلال کرد که به مرور با حذف عنصر رابط هر دو فعل دچار فرایند واژگانیشدگی[83] شدهاند.
(51) توپ غلت خورد آمد جلوی پام.
(52) توپ غلت خورد و آمد جلوی پام.
در مثال (52) وجود حرف رابط مبین رابطۀ همپایگی بین دو گزاره است: گزاره یک «توپ غلت خورد» و گزاره دو «(توپ) آمد جلوی پام». یعنی در بازهای از زمان نخست عمل «غلت خوردن» و متعاقب آن عمل «آمدن» انجام گرفته است و در این صورت دو بند مجزا وجود دارد. گاهی نیز در ساختهای همپایه حرف ربط وجود ندارد و همپایگی از نوعی است که هسپلمت (2007: 6-7) آن را اتصال بیواسطه[84] مینامد، یعنی بدون نشانگر یا حرف ربط همپایهساز، مانند مثال (53)، در حالی که ساختهای فعلهای مجاور دو بند یا سازه مجزا نیستند که در رابطه همپایگی بندی یا جملهای قرار گیرند، بلکه هر دو در یک بند ساده تشکیل یک محمول مرکب میدهند. بنابراین، ساختهای قیدگون با ساختهای همپایه بیواسطه تفاوت دارند و بههیچوجه با هم یکی نیستند.
(53) آمد، غذا خورد، خوابید.
در خصوص دیگر دسته از فعلهای مجاور نیز توضیحات مذکور صادق است. تنها نکتۀ درخور توجه آن است که بر خلاف فعلها قیدگون، وجود حرف ربط بین فعلهای مجاور در برخی نمونههای مربوط به ساختهای نمودی واژگانی و تمامی مثالهای نمودی کمکی منجر به نادستوری یا نامقبولی جملات نیز میشود.
(54) علی مرد رفت/ * علی مرد و رفت.
(55) داشتم میخوابیدم که اومدی/ * داشتم و میخوابیدم که اومدی.
موضوع مشترک: در تمامی ساختها، فعلهایی که در مجاورت هم قرار میگیرند دارای موضوع مشترک هستند که همان موضوع نحوی ترجیحی[85] (در ادبیات نقش و ارجاع مفهومی برابر با فاعل است) میباشد و به همین دلیل نیز هر دو فعل تصریف شخص، شمار و زمان دستوری یکسان دریافت میکنند. البته در یک مورد از مثالهای مربوط به فعلهای نمودی واژگانی (خانه را فروختم رفت) فاعل مشترک وجود ندارد.[86] در صورت کاربرد متعدی فعلهای مجاور، مفعول نیز موضوع مشترک بین فعلها خواهد بود.
ویژگی واژگانی فعل وابسته: ویژگی دیگری که در فعلهای مجاور وجود دارد به نوع عنصر واژگانی برمیگردد که بهعنوان فعل وابسته عمل میکند. در خصوص دستۀ نخست (قیدگون)، هر دو فعل مجاور دارای معنای تام واژگانی هستند. یعنی هر کدام دارای محتوای واژگانی هستند که از مجموع هر دو یک محمول واحد با معنایی واحد تشکیل میشود. برای نمونه در مثال (56) «خرامیدن» و «آمدن» هر دو به یک اندازه در تشکیل رویداد «خرامان آمدن» شرکت دارند.
(56) خرامید آمد کنارم ایستاد.
در مثالهای (58 و 59) بهترتیب فعلهای «بگیر» و فعل «دارم» محتوای معنایی خاصی را به فعل اصلی اضافه نمیکنند و بار معنایی ساخت بر دوش فعل اصلی است و همانگونه که در بخشهای بعدی نیز بحث خواهد شد، تنها مشخصۀ نمود را به ساخت اضافه میکنند. نمونههای مربوط به مثال (58) عناصر واژگانی هستند که تا حد زیادی از محتوای معنایی خود تهی گشتهاند و به قول راسخمهند (1393) بهسمت دستوریشدگی[87] پیش میروند.
(58) عزیزم بگیر بشین.
البته در خصوص فعل گرفت، همانگونه که انوشه (1397) نیز اشاره میکند، در کاربرد متعدی آن هنوز کاملاً از معنای واژگانی خود تهی نگشته است. در مثال (57) کنشگر میتوانسته علی را در حالی که گرفته است، زده باشد که در این صورت در دسته نخست، یعنی فعلهای قیدگون جای میگیرد:
(57) گرفت علی را زد.
نمونههایی مانند مثال (59) نیز فعلهای کمکی هستند که محتوای واژگانی ندارند و تنها دارای مشخصۀ دستوری هستند. به همین جهت دستۀ نخست را فعلهای «واژگانی نمودی» و دستۀ اخیر را «نمودی کمکی» نام مینهیم.
(59) دارم درس میخونم.
4-1. بازنمایی نحوی فعلهای مجاور
در بازنمایی نحوی ساخت فعلهای مجاور مفاهیمی چون ساخت لایهای بند، نوع سازهها در تشکیل فعلهای مجاور و نوع عملگرها محور بحث خواهند بود. در تمامی ساختهای فعلهای مجاور دو هستۀ نحوی وجود دارد که با یکدیگر تشکیل یک هسته یا محمول مرکب میهند و ارتباط آنها از نوع «الحاق هستهای»[88] است. در مثال (60) «دوید» و «رفت» دو هسته هستند که به هم ملحق شدهاند و تشکیل یک هستۀ مرکب میدهند و دارای موضوعهای مشترک هستند.
(60) زهرا دوید رفت پیش مامانش.
شکل 12- الحاق هستهای در فعلهای مجاور
Fig 12- Nuclear juncture in adjacent verbs
در مرحلۀ بعد باید نوع پیوند (همپایگی، ناهمپایگی و هموابستگی) در الحاق هستهای مشخص شود. وجه تمایز هموابستگی از دو نوع دیگر وجود عملگر مشترک در سطح هسته است. همانگونه که در بخش (3) نیز گفته شد، عملگرهای هسته شامل عملگرهای نفی، جهتنمایی و وجه هستند. جهتنمایی در سطح هسته اشاره به جهت کنش محمول دارد (بالا، پایین، چپ، راست) و شامل مشارکین نمیشود. در زبان فارسی تا جایی که نگارندگان جستوجو کردهاند نشانۀ دستوری جهتنمایی برای محمول وجود ندارد و مفهوم جهتنمایی در قالب واژگانی بیان میشود؛ مانند «هولش داد بردش» که هول دادن اشاره به عملی رو به جلو است. البته رضایی
(2003: 156) معتقد است در زبان کردی میتوان قائل به وجود جهتنمایی در سطح هسته بود. دو پیشوند (hal) و (dâ) به بسیاری از فعلهای زبان کردی متصل میشوند و جهت انجام فعل را نشان میدهند؛ مانند:
(61) hal-kēšân
‘to lift up’
بالا بردن
(62) ’dâ-kēšân
‘to hang’
آویزان کردن
در شکل (12) همانگونه که مشاهده میشود، نوع پیوند در الحاق هستهای در ساختهای قیدگون از نوع پیوند همپایگی است. در همپایگی هریک از سازهها میتوانند دارای عملگر خاص خود باشند. برای مثال، در جملۀ (63) ، مشخص است که هر دو محمول بهصورت مجزا عملگر نمود استمراری «می» دارند که نشان دهندۀ استمراری (در گذشته) است.
شکل 13- همپایگی هستهای در فعلهای مجاور
Fig 13- Nuclear coordination in adjacent verbs
در خصوص عملگر نفی نیز تا جایی که نگارندگان بررسی کردند مثال از کاربرد منفی ساختهای مورد بحث یافت نشد. به نظر میرسد در صورتی که بنا به اقتضای بافت یا عوامل گفتمانی نیاز به کاربرد صورت منفی ساختهای محمول مجاور باشد، تنها فعل نخست یعنی فعل وابسته دارای نشانگر نفی میشود و این ویژگی را نیز به کل بند تسری میدهد؛ مانند مثال (65). همانگونه که در مثال (64) دیده میشود وجود عملگرهای مجزای نفی منجر به نادستوری شدن جمله میشود.
(64) * ندوید نرفت پیش مامانش.
(65) ندوید رفت پیش مامانش/ ندوید (رفت پیش مامانش).
(66) بابا گرفت خوابید.
(67) خانه را فروختم رفت
در نمودارهای (15ب) و (15الف) که بهترتیب مربوط به مثالهای (66) و (67) از گروه دوم ساختهای مجاور هستند، فعل وابسته هیچ مشخصۀ معنایی به ساخت اضافه نمیکند، در تعیین موضوعهای نحوی و معنایی محمول دخالتی ندارد و تنها نمود ساخت را مشخص میکند. بنابراین، در ساختار محمول، مجاور هستهای است که نقش محمولی ندارد و تنها ویژگی معنایی نمود را به کل ساخت اضافه میکند و به نوعی میتوان آن را عملگر نمود دانست.
(الف) (a) (ب) (b)
شکل 15- ناهمپایگی افزوده هستهای در فعلهای مجاور
Fig 15- Nuclear ad-subordination in adjacent verbs
در دستور نقش و ارجاع پیوند ناهمپایگی به دو نوع ناهمپایگی دختر[89] و ناهمپایگی افزوده[90] تقسیم میشود. در نوع نخست، ساخت ناهمپایه موضوع محمول بند اصلی است و نوع دوم، ساخت ناهمپایه نقش قیدی برای محمول در بند اصلی ایفا میکند. بر این اساس، نوع پیوند در فعلهای مجاور در نمودارهای (15 الف) و (15 ب) از نوع ناهمپایه افزوده است. یعنی فعل وابسته به جهت نحوی و معنایی برای فعل اصلی نقش حاشیهای دارد و تنها اطلاعات اضافهای را به آن میافزاید. ون ولین نیز (2005) مثالی از زبان لاکوتا[91] ارائه میدهد که در آن یک فعل در الحاق هستهای تنها مفهوم نمودی به ساخت را اضافه میکند.
(68) Wičháša ki lowá¸-he.
Man the sing-CONT
‘The man is singing.’’
در مثال (68) فعل (he) به معنای (ایستادن) بهعنوان نشانگر وجه استمراری معرفی میشود و بهعنوان یک هسته غیرمحمولی در جایگاه حاشیههستهای برای فعل اصلی (sing) قرار میگیرد، در حالی که در ساختهای دیگر به تنهایی نقش هسته محمولی دارد و به معنای «ایستادن» است، مانند مثال (69):
(69) ChḠki he´.
Tree the stand
‘The tree stands.’
نگارندگان پیرامون مثالهای (70تا72) بر این باورند فعلی که در مجاورت فعل اصلی قرار میگیرد، فعلی کمکی است که فاقد محتوای واژگانی است و مقولههای دستوری مانند زمان، شخص، نمود یا گاهی وجهیت را به ساخت اضافه میکند. بنابراین، در این نوع ساختها با دو هسته یا محمول روبهرو نیستیم.
(70) دارم میخوانم/ داشتم میخواندم.
(71) خوانده بودم.
(72) خواهم خواند.
(الف) (a) (ب) (b)
شکل 16- فرافکن سازهای و عملگر در فعلهای نمودی کمکی
Fig 16- Constituent and operator projections in aspectual auxiliary verbs
در نمودار (16 ب) همانگونه که مشاهده میشود فعل کمکی «داشتم» همزمان، زمان دستوری گذشته، توان منظوری[92] خبری و بههمراه پیشوند «می» نمود ناکامل را بازنمایی میکند. در نمودار (16 الف) نیز فعل کمکی «خواهد» بازنمای توان منظوری خبری، زمان دستوری آینده، و نمود ناکامل است. لازم به یادآوری است که در برخی ساختها فعل «خواستن» از نوع فعلهای متممخواه[93] و با فعل کمکی متفاوت است. برای مثال، راسخمهند (1393) در بیان تمایز فعل دوگانه از فعل معین به قابل حذف بودن فعل وابسته در فعل دوگانه اشاره میکند درحالی که معتقد است فعل کمکی از ساخت قابل حذف نیست و مثالهای (73 و 74) را ارائه میدهد، در حالی که فعل «خواستن» در این مثالها از نوع معین نیست و از نوع متممخواه است.
(73) دیروز (میخواستم)* برم همدان، راه بسته بود.
(74) دلم (میخواهد)* بخوابم؛ اما کار دارم.
4-2. نقش معنایی
همانگونه که در بخشهای پیشین نیز توضیح داده شد، فعلهای قیدگون چگونگی رویداد فعل اصلی را توصیف میکنند، به همین جهت نیز نگارندگان بازنمایی منطقی (76) را برای چنین ساختهایی پیشنهاد میدهند:
(75) بچه پرید رفت تو حیاط.
(76) (paridan´ (do´ (bače, [raftan´ (bače)] & INGR be-at´ (hayɑt, bače))
بازنمایی منطقی (76) مبین کنشی است که یک کنشگر «بچه» به مکانی «تو حیاط» رفته است و کل این رویداد به حالت «پریدن» انجام پذیرفته است. اما در این صورت برای فعل «پریدن» نقش حاشیهای قائل شدیم و جایگاه هستهای و نقش معنایی محمولی آن را نادیده گرفتهایم. به همین دلیل نگارندگان ساخت منطقی فعلهای قیدگون را بهصورت (77) بازنویسی میکنند که در آن هر دو فعل بهصورت یک محمول واحد (همانند محمول ساده) حضور دارند و بسته به نوع فعل بازنمایی منطقی متفاوتی دارند. نوع فعل در همۀ مثالها از نوع فعالیتمحور است.
(77) do´ (bače, [paridan raftan´ (bače)] & INGR be-at´ (hayɑt, bače))
(78) احمد با ناراحتی گذاشت رفت.
(79).
V1: gozɑštan
<ASP gozɑštan [nɑrɑhat´ (do´ (Ahmad, [raftan´ (Ahmad)]]))
V2: raftan
nɑrɑhat´ (do´ (Ahmad, [raftan´ (Ahmad)]))
V1+V2: gozɑštan raftan
(80). nɑrɑhat´ (do´ (Ahmad, [<ASP gozɑštan raftan´ (Ahmad)]))
(81) زهرا داشت میرفت خونه.
(82) IFDEC< TNSPST< ASPPROG ﴾ do´ (Zahrɑ, [raftan´ (Zahrɑ)])﴿﴿
4-3. ساخت اطلاع در فعلهای مجاور
همانگونه که در بخش (3) نیز بحث شد، ون ولین (2005:75) از محدودۀ کانون واقعی و کانون بالقوه صحبت به میان میآورد و معتقد است سازههایی که در دامنۀ کانون بالقوه جای دارند، میتوانند در دامنۀ کانون واقعی قرار گیرند. در خصوص ساختهای مجاور، عملگر توان منظوری بر کل بند سیطره دارد و بنابراین، عناصر موجود در بند هریک میتوانند در دامنۀ کانون واقعی قرار گیرند.
(83) مریم گذاشت رفت.
(84) افشین کیف را قاپید برد.
(85) مامان داره میاد.
(الف) (a) (ب) (b) (پ) (c)
شکل 17- فرافکن ساخت کانونی محمولی در ساختهای فعلهای مجاور
Fig 17- predicate focus structure projection in adjacent verbs structures
نمودارهای (17 الف، ب، پ) بهترتیب فرافکن ساخت کانونی در مثالهای (83 تا 85) را نشان میدهند که در بازنمایی اطلاعی ساختها، فعلهای مجاور بهعنوان یک محمول واحد در نظر گرفته میشوند و با هم یک واحد اطلاعی را تشکیل میدهند. ساخت کانونی در مثالها از نوع محمولی است؛ یعنی محمول به همراه موضوعهای آن در دامنۀ کانون واقعی قرار میگیرند. به اقتضای بافت نیز ممکن است کل بند بهعنوان یک واحد اطلاعی عمل کند و در نتیجه، ساخت کانون از نوع جملهای باشد که به آن کانون وسیع گویند. برای مثال، مادامی که در پاسخ به پرسشهایی نیز (86) قرار گیرند:
(86. الف) چی شده؟ ب) علی خانه را فروخت رفت.
در صورتی که هریک از عناصر بند نیز پاسخ پرسشیهایی نظیر «کی»، «کجا»، «کِی» و غیره باشند نیز کانون از نوع محدود خواهد بود.
4-4. الگوریتم پیوندی در ساخت فعلهای مجاور
شکل (18) پنج گام موجود در تعیین الگوریتم معناشناسی به نحو در ساخت فعلهای مجاور در مثال (75) را نشان میدهد. همانگونه که در نمودار(ها) مشخص است، بازنمایی صوری این ساختها بهصورت یک جملۀ ساده است. گام نخست، بازیابی ساخت منطقی محمول (اصلی) از واژگان است. گام دوم، تعیین کنشگر و کنشپذیر است. از آنجا که فعل از نوع لازم است، تنها موضوع محمول کنشگر است. گام سوم، به ویژگیهای واژینحوی موضوعها میپردازد یعنی گزینش موضوع نحوی ترجیحی و اختصاص حرفاضافه، حالتدهی و مطابقه. در این مثال کنشگر بهعنوان موضوع نحوی ترجیحی انتخاب شده است و منجر به معلوم شدن جهت جمله میشود. گام چهارم، در بازنمایی معنایی جمله انتخاب قالبهاب نحوی مناسب برای تشکیل فرافکن سازهای است و در آخر، موضوعها باید به جایگاههایی که در بازنمایی نحوی قرار دارند متصل شوند.
شکل 18- الگوریتم پیوندی از معناشناسی به نحو در ساخت فعلهای مجاور
Fig 18- Semantics to syntax linking algorithm in adjacent verbs
همانگونه که در شکل (19) مشاهده میشود، شمارهها مؤید گامهای الگوریتم پیوندی از نحو به معناشناسی بهطور کلی هستند به این صورت که: گام (1) تمامی اطلاعات ممکن واژینحوی آشکار از صورت جمله را استخراج میکند که شامل تعیین جهت معلم یا مجهول، نشانداری حالت، ترتیب واژگان و حروف اضافه میشود. گام (2) به بازیابی صورت منطقی محمول در هسته از واژگان اختصاص دارد و نیز تعیین فرانقشهای ممکن در جمله. گام (3) به پیوند یا اتصال اطلاعات مستخرج از گامهای پیشین میپردازد. پیوند نحو به معناشناسی به فرایند درک توسط شنونده نظارت دارد، بر این اساس بازنمایی نحوی توسط تجزیهگر تولید میشود که آن نیز در نتیجه تبدیل دادههای شنیداری به قالبهای نحوی در بازنمایی نحوی است. پیرامون دیگر انواع جملات نظیر جملات مجهول یا جملات حاوی عناصر پرسشیWh- و غیره به ون ولین (2005-151-158) مراجعه شود.
شکل 19- الگوریتم پیوندی از نحو به معناشناسی در ساخت فعلهای مجاور
Fig 19- Syntax to semantics linking algorithm in adjacent verbs
در نهایت، بر اساس مطالب مطرحشده در بخشهای پیشین نگارندگان طرحوارۀ ساختاری فعلهای مجاور در زبان فارسی را بر اساس دستور نقش و ارجاع بهصورت (جدول 3) پیشنهاد میدهند:
جدول3- طرحوارۀ ساختی فعلهای مجاور در زبان فارسی
Table 3- constructional schema in adjacent verbs in Persian language
ساخت: فعلهای مجاور |
نحو الحاق: هستهای پیوند: همپایگی، ناهمپایگی افزوده نوع ساخت: دو فعل مجاور موضوع نحوی ترجیحی: عموماً کنشگر الگوریتم پیوند: بهصورت پیشفرض |
ساختواژه فعلهای مجاور قیدگون فعلهای مجاور نمودی واژگانی فعلهای مجاور نمودی کمکی
|
معناشناسی نوع عمل [+ پویا] |
کاربردشناسی توان منظوری: نامشخص ساخت کانونی: بدون محدودیت، موضوع نحوی ترجیحی= مبتدا (بهصورت پیشفرض) |
در پژوهش حاضر در گام نخست ویژگیهای اصلی ساخت فعلهای مجاور را مدنظر قرار دادیم و مشخص شد که ساختها میتوانند بر اساس ویژگیهایی چون رویداد واحد، موضوع مشترک، وجود یا عدم وجود رابط و ماهیت واژگانی فعل وابسته بحث و بررسی شوند. در ادامه، تلاش شد بر اساس مبانی دستور نقش و ارجاع، نوع رابطۀ الحاقی و پیوندی در این ساختها تبیین شود. یافتهها نشان میدهد که فعلها در قالب الحاق هستهای به هم مرتبط میشوند و نوع پیوند در آنها میتواند در قالب همپایگی و ناهمپایگی افزودنی نشو و نما یابد. از آنجا که فعلهای مجاور در یک بند قرار دارند و با هم محمول واحد جمله را میسازند بازنمایی معنایی یا منطقی آنها نیز بسته به نوع فعل، همانند جملههای ساده خواهد بود. به جهت ساخت کانونی نیز موضوع نحوی ترجیحی عمدتاً مبتدا است و دیگر عناصر جمله نیز میتوانند در دامنۀ کانون واقعی قرار گیرند.
در پژوهش حاضر، ویژگیهای ساختی فعلهای مجاور با دیدی کلی بررسی شده است و یافتهها مؤید این مطلب است که میتوان ابعاد پژوهشی مختلفی در این حیطه را دنبال کرد. برای مثال، در صورت تهیۀ پیکرهای منسجم از دادههای گفتاری حاوی ساختهای فعلهای مجاور میتوان بهصورت دقیقتر به دستهبندی آنها بر اساس نوع فعلهایی که در این ساختها شرکت میکنند، دست یافت (میزان باهمآیی فعلها). همچنین، پیشنهاد میشود انواع روابط معنایی بین فعلهای مجاور بر اساس «سلسلهمراتب روابط درونبندی»[94] در دستور نقش و ارجاع ( Van valin, 2005: 209 ; Van valin & Lapolla, 1997: 481) بررسی شود. پژوهشهای دیگری نیز نیاز است تا به مطالعۀ فعلهای مجاور در درون ساختهای بزرگتر مانند جملههای مرکب بپردازند. از طرفی نیز در جستار حاضر مبانی دستور نقش و ارجاع در سادهترین و کلیترین شکل آن بیان شدهاند، بدیهی است که پرداختن به جنبههای مختلف و جزئی ساخت فعلهای مجاور میتواند محکی برای دستور نقش و ارجاع باشد تا از این رهیافت مبانی نظری دستور مذکور نیز ارزیابی شود.
علائم اختصاری
[1]. predicate
.[2] برنامهها اشاره به کتابخانههای الکترونیکی دارند و آدرس الکترونیکی آنها نیز در قسمت منابع درج شده است.
[3]. adjacent verbs
[4]. Role and Reference Grammar
[5]. converb
[6]. M. Haspelmath
[7]. verbal adverbs
[8]. verbal subordinate
[9]. double verbs
[10]. E. Csato
[11]. proximative
[12]. Role and reference grammar
[13]. x-bar
[14]. layered structure of the clause
[15]. nucleus
[16]. predicate
[17]. core
[18]. Periphery
[19]. modifier
[20]. adjunct
[21]. non-argument
[22]. pre-core slot
[23]. post-core slot
[24]. right-detached
[25]. left-detached
[26]. left-dislocation
[27]. operators
[28]. tense
[29]. aspect
[30]. negation
[31]. modality
[32]. status
[33]. illocutionary force
[34]. mood
[35]. directional
[36]. evidential
[37]. event quantification
[38]. projection
[39]. Aktionsart
[40]. Z. Vendler
[41]. state
[42]. achievement
[43]. accomplishment
[44]. activity
[45]. semelfactive
[46]. active accomplishment
[47]. lexical decomposition
[48]. bare predicates
[49]. ingressive
[50]. K. Lambrecht
[51]. topic
[52]. focus
[53]. presupposition
[54]. assertion
[55]. narrow focus
[56]. broad focus
[57]. predicate focus
[58]. sentence focus
[59]. potential focus domain
[60]. active focus domain
[61]. speech act
[62]. coordinate
[63]. subordinate
[64]. cosubordinate
[65]. Papuan
[66]. Kewa
[67]. chuave
[68]. Amele
[69]. M. Olso
[70]. J. Roberts
[71]. nexus
[72]. juncture
[73]. juncture relation
[74]. Barai
[75]. sentential juncture
[76] از آنجا که تحلیل دادهها در پژوهش حاضر بر اساس روابط موجود میان ساختها در سطح هستهها صورت میگیرد، به دلیل کمبود فضای کافی از ارائه مثالها در سطح مرکز و بند چشمپوشی میشود.
[77] . گفتنی است در پژوهش حاضر به دلیل محدودیت حجم مقاله، از تعریف مباحثی چون اصول گزینش قالب نحوی، سلسلهمراتب کنشگر-کنشپذیر و موضوع نحوی ترجیحی چشمپوشی شده است.
[78]. lexicon
[79]. completeness constraint
[80]. proposition
[81] . در جستار حاضر اصطلاح قیدگون اشاره به نوع اول فعلهای مجاور دارد و منظور نقش قیدی است که فعل وابسته برای فعل اصلی دارد و منظور converb نیست.
[82]. linker
[83]. lexicalization
[84]. asyndetic
[85]. privileged syntactic argument: PSA
[86] . دربارۀ ساختار درونی فعل «رفت» در ساخت فعل مجاور، مانند فاعل آن و موضوعهای مشترک آن با فعل اصلی بحث نمیشود و تنها به توضیح نقش نمودی آن اکتفا میشود و بحث پیرامون چنین ساختهایی به پژوهشی دیگر موکول میشود.
[87]. grammaticalization
[88]. nuclear juncture
[89]. daughter subordination
[90]. ad-subordination
[91]. Lakhota
[92] . عملگر توان منظوری در دستور نقش و ارجاع وجه ساخت را نشان میدهد.
[93]. complement-taking predicate
[94]. interclausal relations hierarchy