Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. student, Linguistics department, Faculty of Literature, Alzahra University, Tehran, Iran
2 Associate professor, Linguistics department, Faculty of Literature, Alzahra University, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
پیوند دو یا چند جملۀ مستقل به کمک حروف همپایهساز را جملۀ (مرکب) همپایه[1] تعریف کردهاند و ارتباط جملههایی که یکی وابستۀ دیگری باشد، جملۀ مرکب ناهمپایه (یا وابسته)[2] نامیدهاند. در غالب پژوهشهایی که به مطالعه مقولۀ جملۀ مرکب پرداختهاند، برای نمونه، غلامعلیزاده (1374)، فرشیدورد (1375)، ماهوتیان (1378)، جعفری (1390)، ونولین[3] و لاپولا[4] (1997)، کریستوفارو[5] (2005) و دیکسون[6] (2006) ساخت جملۀ مرکب وابسته یا ناهمپایه را سه گونه دانستهاند: 1- بندهای توصیفگر اسم (بندهای موصولی) که اغلب در نهاد یا مفعولِ بند غیروابسته (اصلی) درونهگیری میشوند؛ 2- بندهای متمم فعلی در جایگاه یکی از موضوعهای فعل (بندهای متممی)، 3- بندهای توصیفکننده فعل یا کل بند (بندهای قیدی).
جملهی (1) نمونهای از موصولیسازی برای گروه اسمی (در اینجا نهاد) است که درون بند اصلی درونهگیری شده است. جمله (2) بندی متممی است که جایگاه موضوع[7] فعل را پر کرده است. جملۀ (3) بندی قیدی، توصیفگر بند دیگری است. همانطور که میبینیم گونههای (1) و (2) در واقع گسترش در اجزای داخلی یک جملۀ واحدند و اگرچه ساختاری پیچیده و تودرتو دارند ولی به لحاظ ساختاری با گونهی سوم که ارتباط میان دو بند[8] را نشان میدهد، تفاوت آشکار دارند. از این رو نگارندگان گونههای (1) و (2) را جمله مرکب نمیدانند و معتقدند گونه سوم را که ترکیب بند قیدی با بندی دیگر است میتوان جمله مرکب وابسته یا ناهمپایه انگاشت. متیسن[9] و تامپسون[10] (1988) نیز به درستی اشاره میکنند که بند قیدی، بندی پایینمرتبه[11] است، و درون بند دیگر "درونهگیری" نشده و بندی است که با کل بند ارتباط دارد. از این رو آنها اصطلاح ناهمپایه را فقط برای بندهای قیدی به کار میبرند. طبیبزاده (1390) نیز اصطلاح بند مرکب را تنها برای بندهای متشکل از بند پیرو قیدی و بند پایه به کار میبرد.
به جز مثال (3) که نمونهای از بند قیدی است و جملۀ مرکب میسازد، موارد دیگری نیز هستند که در مطالعات پیشین بند قیدی در نظر گرفته شدهاند:
در مثال (4)، «وقت» یک گروه اسمی است که «زمان» را توصیف میکند؛ «ی» نشاندهندۀ نامشخصبودگیِ گروه اسمی «وقت» است؛ «که» معرف بند موصولیاست (موصولنما) و بند «بارون میاد» بند موصولیِ آن است (وابستۀ پسین گروه اسمی). در مثال (5)، «تا» حرف اضافه است که وابستهای از نوع گروه اسمی (جا) را به عنوان متمم خود گرفته است، «ی» نشاندهنده نامشخصبودگیِ گروه اسمی «جا » است، «که» معرف بند موصولیاست (موصولنما) و بند «به زانوت فشار نمیاره» بند موصولیِ آن است. در مثال (6)، «به» حرف اضافهای است که وابستهای از نوع گروه اسمی گرفته است (خاطر) و این گروه اسمی خود، وابستهای از نوع «اشاره و متمم اشاره» دریافت کرده است و «که» در آن متممنماست. همانطور که میبینیم مثالهای (4) تا (6) به لحاظ ساختاری با مثال (3) متفاوتند. بندی که در مثالهای (4) تا (6) آمده است همچنان بخشی از گروه اسمی یا گروه حرف اضافهای است و در درون آنها و به عنوان وابستۀ پسین آنها مطرح است. یعنی هرچند این موارد (گروههای اسمی یا حرف اضافهای به همراه وابستههایشان) به لحاظ معنایی یک رویداد را توصیف میکنند (برای نمونه در مثال (4) توصیفگر زمانی و در مثال (6) بیان علت)، ولی به لحاظ نحوی این رویداد به شکل یک بند مستقل بیان نمیشود، بلکه به شکل وابستۀ هسته گروه اسمی یا وابستۀ جزء اسمی (متمم حرف اضافه) در گروه حرف اضافهای که نقش قیدی (افزوده) دارند، بیان میشود ولی درکتابهای دستور (برای نمونه، فرشیدورد (1375)، جعفری (1390)) و غالب پژوهشهای پیشین، این موارد را با جدا کردن بند موصولی یا متممی آن در قالب حروف ربط بررسی کردهاند و مواردی مانند ««وقتی که»، «جایی که»، «به محض این که»، «در حالی که»، «به خاطر این که»، «فورا بعد از این که»، «همچنان که»، «به گونهای که»، «از آنجا که»، «به شکلی که»، «به طوری که»، «به نوعی که» حرف ربط مرکب و یا گروه ربطی در نظر گرفته شدهاند که در ترکیب با بند پایه، جملۀ مرکب ناهمپایه یا وابسته میسازند. همانگونه که استدلال شد، به نظر میرسد این تحلیل پذیرفتنی نباشد زیرا در واقع این موارد گروههای اسمی و گروههای حرف اضافهای با نقش قیدیاند که وابستۀ پیرو(پسین) از نوع بند (بند موصولی یا متممی) گرفتهاند. به هر روی، از آنجا که این گروهها به همراه وابستههایشان به لحاظ معنایی یک رویداد را بیان میکنند و نیز متمایز از موصولیسازی در موضوعهای فعل یعنی گونهی (1) میباشند که ما آنها را جملۀ مرکب در نظر نمیگیریم، در این پژوهش، آنها را «راهبردهای ساخت جملههای شبهمرکب»، یا «شبهوابستهسازی» نامیدهایم. باید توجه داشت در زبان فارسی، افزون بر قیدهایی که تنها نقش قیدی دارند، گروههای اسمی (مانند مثال 4)، گروههای حرف اضافهای (مانند مثال 5 و 6) و بندها (مانند مثال 3) نیز میتوانند نقش قیدی داشته باشند. چنانچه اشاره کردیم، گروههای اسمی و حرف اضافهای خود میتوانند وابستههایی داشته باشند. بند(موصولی) از جملۀ این وابستههاست (چه در خود گروه اسمی و چه در گروه اسمیِ وابستۀ حرف اضافه (یعنی در متمم آن)). در خصوص بند موصولی، گیون[12] (1990:175) بندهای موصولی را توصیفگرهایی در مقیاس بند[13] تعریف میکند که در گروه اسمی درونهگیری شدهاند. وی اشاره میکند به لحاظ نقشی، بندهای موصولی به همراه دیگر توصیفگرهای اسم انسجام ارجاعی[14] ایجاد میکنند یعنی سرنخهای پیشمرجعی[15] و پسمرجعی[16] برای تشخیص مرجع به دست میدهند.گیون (1990:178) مینویسد بندهای موصولی محدودکننده میتوانند هستههای اسمی غیرارجاعی را نیز توصیف کنند. بند موصولی را به دو نوع محدودکننده[17] (و یا به عبارت دیگر توصیفی)، و غیرمحدودکننده[18] (و یا به عبارت دیگر توضیحی)، تقسیم میکنند.کامری[19] (1996:140) مینویسد نقش بندهای محدودکننده تعیین و مشخصسازی گسترۀ معنایی هستۀ بند است و بندهای غیرمحدودکننده اطلاعاتی نو دربارۀ مرجعی که برای خواننده شناختهشده است به دست میدهد.
در این مقاله برآنیم تا با ارائهی نمونههایی واقعی از گفتار فارسیزبانان، در قالب رویکردی توصیفی، به بررسی مواردی که آنها را جملههای شبهمرکب نامیدیم، بپردازیم. در ادامه پس از مروری بر پیشینه به معرفی دادههای پژوهش و الگوی خود برای مطالعهی آن میپردازیم.
2- پیشینه پژوهش
در غالب پژوهشهای پیشین، مانند نادری و همکاران (1399)، میرزایی (1399)، بقایی و نغزگوی کهن (1398)، ابنالرسول و همکاران (1395)، راسخمهند و سلیمیان (1394)، نغزگوی کهن و احمدخانی (1394)، مواردی همچون «درحالی که»، «وقتی که»، «جایی که»، «طوری که»، «به خاطر این که» و غیره را ترکیب بند قیدی با جملۀ اصلی در نظر گرفته و جملۀ مرکب نامیدهاند. طبیبزاده (1390) هر چند مواردی مانند «چون»، «که»، «مگر»، «وقتی»، «با وجود این که»، «تا آنجا که»، «چنان ... که» را قید در نظر میگیرد ولی آنها را قیدهای وابستهساز مینامد و وی نیز چون دیگران بر این باور است که این موارد جملۀ مرکب میسازند. گویی تنها البرزیورکی (1379) است که مواردی مانند «وقتی که»، «جایی که»، «طوری که» را به شکل موصول تحلیل میکند، ولی او نیز چون به تنوع انواع قید نمیپردازد، تحلیل فراگیری دربارۀ امکان گسست در این دست قیدها ارائه نمیدهد.
از آنجایی که در این پژوهش الگوی پیشینی را به کار نبستهایم و در تحلیل، طبقهبندی پیشنهادی تازهای را ارائه کردهایم، برای ورود به الگوی پیشنهادی خود، به دستهبندیهای پژوهشهای پیشین اشاره میکنیم. گفتیم که در آن پژوهشها، گروه اسمی و گروه حرف اضافهای به همراه وابستۀ بندیشان را که نقش قیدی دارند در قالب حرف ربط و جملۀ مرکب بررسی کردهاند و آنها را «بند قیدی» دانستهاند و این دستهبندیها عمدتاً با همین عنوان یعنی بند قیدی و جملههای مرکب در مطالعات پیشین دیده میشود. در اینجا به منظور فراهم آوردن امکان مقایسه و روشنشدن موضوع، صرفاً به برخی دستهبندیهای پیشین در پژوهشهای گذشته اشارهای میشود. شفایی (1363) جملههای مرکب را در 16 گروه قرار میدهد که از آن میان، 11 گروه را بندهای قیدی (زمانی، مکانی، سببی، مقصدی، نتیجهای، شرطی، خلافی، چگونگی، مقداری، مقایسهای، مطابقهای) تشکیل میدهند. فرشیدورد (1375) بندهای قیدی را در 9 گروه (مکان، زمان، کیفیت و حالت، شک، علت، تأکید، مقدار، نفی، شمار) تقسیم میکند. در بسیاری موارد در تقسیمبندی فرشیدورد، مرز مشخصی میان بندهای قیدی وابستهساز و پیوستهساز(همپایه) نمیتوان یافت. ماهوتیان (1378) بندهای قیدی را در 9 گروه اصلی (زمان، حالت، منظورساز، علتساز، شرطی، نتیجهساز، بند مدرج شامل بند مقایسهای، بند همسان و بند قیدی نامحدود) طبقهبندی میکند. یوسفی و ترابی (2013)، بدونآن که نامی از دیگر انواع بندهای قیدی زمانی یا دیگر انواع قیدی ببرند، تنها بندهای توصیفگر زمانی را با توجه به ترتیب رخداد گزاره در بند زمانی و بند اصلی به چهار دسته تقسیم میکنند. برخی پژوهشها نیز، مانند مشکوهالدینی (1366)، نوبهار (1372)، وفایی (1395)، فارغ از موضوع جملههای مرکب، به مبحث قید و انواع آن پرداختهاند و به مفاهیمی همچون «زمان، مکان، علت، شرط، و غیره» اشاره میکنند.
در پژوهشهای خارجی که عمدتاً نیز رویکردی ردهشناختی دارند، دستهبندیهای گوناگونی برای بندهای قیدی وجود دارد. چون بسیاری از پژوهشهای داخلی بر روی جملههای مرکب بر مبنای همین تقسیمبندیها انجام شده است، در اینجا به آنها اشارهای میشود. برای نمونه، تامپسون و همکاران (2007) بندهای قیدی را در 12 گروه اصلی دستهبندی میکنند: 1- بندهایی که قابلیت جایگزینی با واژهای واحد را دارند، شامل بندهای زمانی (توالیِ زمانی و زمان/ علت)، مکانی و شیوه، 2- بندهایی که قابلیت جایگزینی با واژهای واحد را ندارند، شامل بندهای بیانگر هدف، دلیل، شرایط[20]، همزمان[21]، شرط، پذیرش[22]، جایگزینی[23]، افزایش[24] و مطلق[25]. هترل[26] (2015) این بندها را در 7 گروه اصلی (بندهای زمانی، شرطی، پذیرشی، سببی[27]، هدف، نتیجه و بندهای کمکی[28]) طبقهبندی میکند. هلیدی[29] و متیسن (2014) در خلال طبقهبندی بندهای مرکب به دو دسته فرافکنی[30] و گسترندۀ معنا[31]، بندهای قیدی را جزو گروه گسترندۀ معنا دانسته و آنها را به سه دسته تشریحی[32]، گسترشی[33] و تقویتی[34] تقسیم میکنند. بار دیگر خاطر نشان میکنیم بسیاری از مواردی که در پژوهشهای پیشین فارسی در قالب این الگوها معرفیشده و مورد مطالعه قرارگرفتهاند، به لحاظ ساختاری بند قیدی نیستند، اگر چه مفاهیم قیدی را منتقل میکنند و جمله مرکب نمیسازند؛ به تعبیر نگارندگان این مقاله جملههای شبهمرکب میسازند.
دادههای این پژوهش از میان 3000 دقیقه برنامههای گوناگون رسانهی ملی (تلویزیون و رادیو) در بازۀ زمانی خرداد تا بهمن1400 با تمرکز بر مواردی انتخاب شده است که در ساختار آنها گروههای اسمی و حرف اضافهای نقش قیدی داشتند و وابستههایی از جمله بند دریافت کرده بودند، مانند «وقتی که + بند»، «جایی که+ بند»، «به محض این که + بند»، «در حالی که + بند»، «به خاطر این که +بند»، «فورا بعد از این که + بند»، «همچنان که + بند»، «به گونهای که + بند»، «از آنجا که + بند»، «به شکلی که + بند»، «به طوری که + بند»، «به نوعی که + بند». برنامههای ترجمهشده و برنامههای غیرفارسی معیار و برنامههایی که بازتاب فارسی نوشتاریاند، همچون برنامههای خبری ملاک عمل نبودهاند. برخی مثالها نیز از میان گفتار روزمره فارسیزبانان (فارسی معیار) انتخاب شده است.
در پژوهش حاضر که پژوهشی توصیفی بر مبنای دادههای جمعآوریشده از گفتار فارسیزبانان است، مفاهیم قیدی را که بویژه از طریق بندهای شبهمرکب بیان میشوند در 19گروه (10 گروه اصلی و 9 زیرگروه) طبقهبندی کردهایم. در این تقسیمبندی از یک سو به تمایزاتی معنایی توجه کردیم که در غالب پژوهشهای پیشین از نظر دور مانده بود و از سوی دیگر تفاوت الگوهای ساختی را مدّنظر قرار دادیم. برای نمونه، مفاهیم توصیفگر زمانی را در 5 گروه و مفاهیم توصیفگر مکانی را در 4 گروه تقسیم کردهایم که به لحاظ امکان گسست در بند موصولی و یا متممی و آشکار شدن "که" رفتارهای متفاوتی دارند. در صورتی که در پژوهشهای پیشین تمامی این موارد تحت عنوان "قید زمان" یا "قید مکان" بررسی شده و توجهی به تمایزات مذکور نشده است. از این رو الگویی که این پژوهش ارائه میدهد، هم تمایزات معنایی را لحاظ کرده و هم ارتباط آن با رفتار نحوی گروههایی که نقش قیدی دارند.
یکی از گستردهترین نقشهای قیدی در زبان فارسی زماننمایی است که از نظر معنایی انواع گوناگونی دارد. در ادامه به گونههای مختلف آن اشاره میشود.
گروههای اسمی و حرف اضافهای زماننما مانند «موقع»، «وقت»، «زمان»، «حال/ حالا »، «از صبح»، «شب» و غیره، وابستهای از نوع بند موصولی دریافت میکنند تا توضیحات بیشتری دربارۀ مرجع زمانیِ رویداد گزاره بدهند و در واقع فضایی برای بیان آن رویداد بسازند. بندهای موصولی این دسته غیرمحدودکنندهاند. به نظر میرسد موصولنمای[i] «که» در این ساختها گرایش به آشکارشدن دارد.
گروههای حرف اضافهای همچون «به محض»، «در حال»، توصیفگر رابطۀ همرخدادیاند. در روابط همرخداد، دو رویداد به طور همزمان اتفاق میافتند و یک رویداد میتواند پیشزمینه رویداد دیگر به حساب آید. جزء اسمی در این گروههای حرف اضافهای میتواند وابستهای از نوع بند موصولی دریافت کند و یا بند وابستهی خود را به شکل وابستۀ «اشاره» دریافت کند (یعنی به شکل «این» + «"که" متممنما» + «بند متمم اشاره»)، تا اطلاع بیشتری دربارۀ رخدادهای همزمان به دست دهد. توضیحات تکمیلی در این خصوص در بخش 4-2-2 میآید.
2-آن دسته ازگروههای اسمی توصیفگر رابطه زمان-پیامد که در الگوی ساخت آنها واژۀ مبهم «هر» وجود دارد، مانند «هرگاه»، «هر وقت»، «هر زمان» که به دلیل نامشخصبودن ارجاع زمانی خود، نیاز به بند موصولی محدودکننده دارند. به نظر میرسد در این الگو، گرایش به حذف موصولنمای «که» است.
همانگونه که اشاره شد، در رویدادهایی که توالی زمانی دارند، گویی ارتباطی علّی یا نتیجهمحور میان آن رویدادها برقرار است. گروههای حرفاضافهای همچون «از/ تا وقت»، «از/ تا زمان»، «از/ تا موقع» که به یک بازۀ زمانی اشاره دارند، این توالی زمانی را به شکل یک گستره یا بازۀ زمانی نشان میدهند. به بیان دیگر، یک رویداد بازۀ زمانی رویداد دوم را توصیف میکند و رویداد دوم میتواند نتیجه یا دلیل رویداد نخست باشد. امکان حذف موصولنمای «که» در این ساختها وجود دارد، زیرا گویی بیشتر نشانگر تأکید است. به دلیل وجود حرف اضافهی «از» و «تا» تمامی مثالهای این دسته از نوع گروه حرف اضافه است و موردی از گروه اسمی وجود ندارد.
گونۀ «زمان-پیامد» و گونۀ «گستره-پیامد»، به لحاظ امکان گسست بند موصولی رفتارهای متفاوتی دارند که در بخش 3-2-4 توضیح آن خواهد آمد.
در این گونه، رابطۀ زمانی میان رویدادها به گونهای است که یک رویداد مشروط به رویداد دیگر است. در این گروه چنانچه بند موصولی از هستۀ خود گسسته شود، موصولنمای "که" آشکار میشود (در خصوص امکان گسست در بخش 2-3-4 توضیح داده میشود). تمامی مثالهایی که نویسندگان برای این دسته پیدا کردند نیز از نوع گروه اسمی بود و موردی از گروه حرف اضافه یافت نشد. (گفتنی است در این مقاله از علامت «+» برای جملههایی استفاده شده است که از روی نمونههای واقعی بازسازی شدهاند.)
(30.ب) + وقتی [که] خودش زنگ بزنه، دعوتم کنه، میرم خونهشون.
(31. الف) روزی که بتونم ده تا بارفیکس برم، شیرینی میدم. [شبکه سلامت، برنامۀ کالری]
(31.ب) + روزی شیرینی میدم که بتونم ده تا بارفیکس برم.
گروه اسمی توصیفگر مکان مانند «جا»، «طرف» وابستهای از نوع بند موصولی دریافت میکند تا دربارۀ مرجع مکانی خود که رویداد در آنجا اتفاق افتاده، توضیح دهد و یا آن را توصیف کند. مکاننمایی به لحاظ ساختی با دو الگو نشان داده میشود: 1- گروههای اسمی مکانی که بند موصولیِ غیرمحدودکننده میگیرند:
2-آن دسته ازگروههای اسمی توصیفگر مکان که در الگوی ساخت آنها واژۀ مبهم «هر» وجود دارد، مانند «هر جا»، «هر کجا» به دلیل نامشخص بودن ارجاع خود نیاز به بند موصولی محدودکننده دارند. موصولنمای «که» در این الگو معمولاً آشکار نمیشود. گفتنی است امکان گسست در هر دوالگو به یک شکل و گسستناپذیر است.
در این موارد گروه اسمی «جا» که به صورت «اینجا/ این جا» و «آنجا/ آن جا» کاربرد دارد، در معنی استعاری به کار میرود و گروه حرفاضافهای به همراه بند موصولی خود (بند موصولی، وابسته جزء اسمی در گروه حرف اضافه است) علت رویداد را بیان میکند.
گروه حرف اضافهای به همراه بند موصولی، گستره و مقداری را مشخص میکند که رویداد به آن مقید میشود. در این موارد، اسم «جا» یا دیگر اسمهای توصیفگر مکان مانند «حد» در معنای استعاری به کار میروند. به دلیل وجود حرف اضافۀ «تا» تمامی مثالهای این دسته از نوع گروه حرف اضافه است و موردی از گروه اسمی وجود ندارد.
در این موارد اسم «جا» و یا به صورت «این جا/ اینجا» و «آن جا/آنجا» در معنی استعاری به کار میرود و گروه حرف اضافهای یا گروه اسمی به همراه بند موصولی به یک زمان یا بازۀ زمانی اشاره میکند که رویداد به آن مقید میشود.
اسمهایی مانندِ «شیوه»، «گونه»، «طور»، «طرز»، «جور»، «شکل» درگروههای حرفاضافهای شیوه را توصیف میکنند. ولی به دلیل نامشخصبودن مرجع گروه اسمیِ خود، نیاز به بند موصولی محدودکننده دارند. چون در این گونه، بند موصولی اغلب به شکل گسسته به کار میرود، موصولنمای «که» آشکار میشود. شیوهنمایی به لحاظ ساختی با دو الگو نشان داده میشود: 1- هستههای اسمیِ نامشخص که بند موصولیِ محدودکننده میگیرند:
مواردی که در بخشهای 4-1-1-3 و 4-1-1-4 معرفی شد، رویدادهایِ دارای ارتباط زمانی بودند. ولی آن چه در این بخش "هدف و دلیل" نامیدهایم، رویدادهایی فاقد ارتباط زمانیاند. در این رویدادها،گروه حرف اضافهای با نقش قیدی هدف یا دلیل را بیان میکند؛ رویدادی که توسط این گروه ارائه میشود، میتواند پیش یا پس از رویدادی که آن را توصیف میکند، قرار بگیرد. این موارد، یا گروههای حرف اضافهای هستند که جزء اسمی آنها کلماتی مانند «دلیل، علت، و غیره» است که وابستهای از نوع بند موصولی دریافت میکنند و یا گروههای حرف اضافهای همچون: «بخاطر، به جهت، به منظوره، و غیره» هستند که به لحاظ نحوی و معنایی وابستۀ بند موصولی نمیگیرند، بلکه «اشاره و متمم اشاره» دریافت میکنند. توضیحات تکمیلی در این خصوص در بخش 2-2-4 خواهد آمد:
یک رویداد شرایطی را توصیف میکند که رویداد دیگر در آن شرایط رخ داده است. تامپسون و همکاران (2007:253) بندهایی را که در انگلیسی با تکواژهای by” "و "”without ساخته میشوند، بندهای "شرایطی" نامگذاری کردهاند. ما نیز در اینجا از همین نام استفاده کردهایم.
بندهای شرطی به لحاظ معنایی بین دو وضعیت شرطی ممکن[36] و شرطی ناممکن[37] تمایز میگذارند (Givon, 1990).
در فارسی شرطیهای ممکن را میتوان به شکل ساخت شبهمرکب نیز ساخت:
(60.الف) ضربات مشت او امتیازآور هست به شرطی که نترسه و ضربه بزنه. [گزارش ورزشی، شبکه ورزش] (جملۀ شبهمرکب)
(60.ب) + ضربات مشت او امتیازآور هست به شرط این که نترسه و ضربه بزنه. (جملۀ شبهمرکب)
رابطهای که از طریق آن یک رویداد جایگزین رویدادی دیگر میشود. این رابطه را نیز در فارسی میتوان به شکل ساخت شبهمرکب نشان داد: حرف اضافه، وابستهای از نوع اسم دریافت میکند (متمم آن)، و آن اسم، وابستهای از نوع اشاره و بند متمم اشاره (یعنی برای آن که بتواند به شکل یک بند زماندار بیاید در قالب متمم اشاره بیان میشود).
(62)به جای این که اینجا بنشینم و به حرفهای بیربط تو گوش بدم، برم به کامران زنگ بزنم. [سریال خانۀ امن، شبکه 1]
(63) این حرف به جای اینکه آنها رو بترسونه، به ایمانشون افزود. [سخنرانی مذهبی]
در این گونه، یک رویداد به رویداد دیگر اضافه میشود. این رابطه را در فارسی میتوان به شکل ساخت شبهمرکب نشان داد: در این مثالها «علاوه» و «افزون» در واقع صفتهاییاند که جانشین اسم شده و نقش افزوده دارند و از جمله صفتهاییاند که نیاز به متمم دارند و پس از آنها متمم حرف اضافه میآید که خود وابستهای از نوع اشاره و متمم اشاره دریافت کرده است تا بتواند به شکل یک رویداد زماندار بیان شود.
(64) آمدن او افزون بر این که یک نظم جدیدی رو با خودش آورده بود، یک دیسیپلین جدید رو هم آورد. [سریالیست، شبکه 1]
(65) کیکبوکس مهمه، و علاوه بر این که گرمکننده است، خیلی هم نفس میگیره. [شبکه سلامت، برنامۀ کالری]
گروههای اسمی «اینقدر» و «آنقدر» با نقش افزوده، به یک مقیاس نامشخص اشاره دارند. از این رو، به بندی موصولی نیاز دارند تا مقداری را که به آن اشاره میکنند، مشخص کنند؛ این قبیل موارد نیز به شکل ساخت شبهمرکب بیان میشوند. در این موارد، معمولاً موصولنمای «که» آشکار میشود.
(66) باید انقدر بگیم که حال همه به هم بخوره [شکرستان، شبکه نسیم]
گروههای اسمی «اینقدر» و «آنقدر» بدون بند موصولی نیز کاربرد دارند و افزودههای نشانگر تأکیدند:
به لحاظ ساختی، الگوی دیگری که میتوان از آن طریق این قبیل گروههای اسمی با نقش افزوده را به صورت ساخت شبه مرکب عنوان کرد، مربوط به مواردی است که در الگوی ساخت آنها واژۀ مبهم «هر» وجود دارد، مانند «هر قدر/ هر چه قدر» که به دلیل نامشخص بودن ارجاع خود نیاز به بند موصولی محدودکننده دارند.
رابطهای است که در آن یک رویداد در تقابل با رویداد دیگر قرار میگیرد. گروههای اسمی و گروههای حرف اضافهای همچون «علیرغم » و «با وجود» به همراه بندهای متممی خود میتوانند توصیفگر این رابطه باشند.
مفاهیمی همچون زمان، مکان، شرط، شرایط، دلیل، هدف و غیره، معمولاً در قالب گروه قیدی، گروه اسمی، گروه حرف اضافهای و نیز بند قیدی، جمله و فعل را توصیف و مقید میکنند. در بخش 4-1، نقشهای معنایی قیدی را طبقهبندی کردیم و نشان دادیم این قیدها به همراه وابستههایشان به لحاظ معنایی یک رویداد را گزارش میکنند. در این بخش، به این موضوع میپردازیم که این رویدادها به لحاظ نحوی به چه شکل میتوانند نشان داده شوند.
در زبان فارسی در بسیاری موارد، این گروههای اسمی و حرف اضافهایاند که نقش قیدی را بر عهده میگیرند. همان گونه که میدانیم، این گروهها خود میتوانند وابستههای مختلفی از جمله «بند» دریافت نمایند. اسمهایی مانند «وقت»، «زمان»، «موقع»، «هنگام»، «جا»، «حد»، «علت»، «دلیل» و «شرط» در قالب گروههای اسمی و حرف اضافه نقش قیدی (افزوده) در جمله را ایفا میکنند. هستۀ اسمی در گروههای اسمی و جزء اسمی (یعنی وابستۀ هسته حرف اضافه) در گروه حرف اضافهای میتوانند وابستههای مختلفی از جمله بند موصولی (محدودکننده و غیرمحدودکننده) داشته باشند. باید توجه داشت که این بند موصولی بخشی از گروه اسمی است و نباید آن را «بند قیدی» در نظر گرفت. پس بیان قید به این شیوه به جملۀ مرکب نمیانجامد. همانگونه که پیشتر اشاره شد، این موارد را «جمله شبهمرکب» نامیدیم.
نکته مهم دیگر این که وقتی وابستۀ پسین هستۀ گروه اسمی به شکل بند موصولی بیان میشود، افزون بر امکان گسترش نحوی بیشتر، میتواند به شکل یک رویداد زماندار و تصریفشده (یک فرایند پویا) بیان شود؛ در غیر این صورت، تنها یک تصویرایستا میبود، مانند جفت مثالهای زیر: (بار دیگر یادآور میشویم علامت + برای مثالهای بازسازی شده از مثال اصلی به کار رفته است)
(75. الف) + هنگامی که با این کفش راه میرین، کمترین فشار به پاها و زانوها وارد میشه.
(75.ب) هنگام راهرفتن با این کفش، کمترین فشار به پاها و زانوها وارد میشه. [تبلیغ کفش تنتاک].
(76.الف) اینجا جایی هست که فرود میاد نیزه. [گزارش ورزشی، شبکه ورزش]
(76.ب) + اینجا جای فرود نیزه است.
(77.الف) ضربات مشتآو امتیازآور هست به شرطی که نترسه و ضربه بزنه. [گزارش ورزشی، شبکه ورزش]
(77.ب) + ضربات مشتآو امتیازآور هست به شرط نترسیدن و ضربهزدن.
(78.الف) تا حدی که امکانش بوده، بعضی قسمتها رو دیدهام. [زندگی پس از زندگی، شبکه 4]
(78.ب) + تا حد امکان، بعضی قسمتها رو دیدهام.
(79.الف) موقعی که میآمدم، بارون میبارید. [گفتار روزمره]
(79.ب) + موقع آمدنم، بارون میبارید.
وابستۀ پسینِ هستۀ گروه اسمی و جزء اسمی در گروه حرف اضافه در جملههای ب، اسم است (گروه اسمی شامل مصدر به عنوان نوعی اسم) و در مورد جملههای الف، بند موصولی است. پس در هر جفت مثال یک رویداد بیان شده است، با این تفاوت که در جملههای "الف"، آن رویداد به شکل پویا و در جملههای "ب"، به شکل ایستا بازنمایی شده است. به این ترتیب، میتوان گفت «مصدر» در زبان فارسی اسمی است که همهی ویژگیهای تصریفی فعلی (زمان، شخص، شمار، نمود، وجه) را از دست داده ولی همچنان میتواند با متممهای فعلی و قیدهای خود به صورت وابسته در گروه اسمی همراه شود. همانگونه که استاسن[38] (1985:76-83) تغییر در مقوله، یعنی تبدیل فعل به حالت اسمی، صفتی یا قیدی را از نشانههای تنزلیافتگی[39] فعل میداند، میتوان مصدر را نوعی فعل تنزلیافته انگاشت.
برخی اسمهایی که خود وابستهای از نوع گروه حرف اضافه دریافت میکنند و یا جزء اسمی در برخی دیگر از گروههای حرف اضافهای، یعنی مواردی مانند: «قبل از ...»، «بعد از ...»، «پس از ...»، «پیش از»، «برایِ»، «بدونِ ...»، «به مجردِ ...»، «به محضِ ...»، «به خاطرِ ...»، «به علتِ ...»، «به رغمِ ...»، «در صورتِ ...»، «علاوه بر ...»، «با وجودِ ...»، «با توجه به ...» چنانچه بخواهند وابستهای از نوع بند دریافت کنند، لازم است آن بند را به شکل وابستۀ وابستۀ خود بپذیرند، یعنی به شکل وابستۀ «اشاره». چون بندی که پس از اشاره میآید برای کاملشدن معنا نیاز است و حذفشدنی نیست، این بند را میتوان «بند متممی» نامید. پس، الگوی «گروه حرفاضافهای + اشاره + »که» + متمم اشاره» راهبرد دیگری برای ساخت جملههای شبهمرکب در فارسی محسوب میشود. غلامعلیزاده (1374) و طبیبزاده (1393) نیز از برخی اسمها نام میبرند که معتقدند بند متممی دریافت میکنند. گفتنی است برخی پژوهشگران همچون باطنی (1348 :75) و فرشیدورد (1384: 450) حروف اضافه چه قبل و چه پس از جزء اسمی را گروه حرف اضافه در نظر میگیرند. ولی نویسندگان پژوهش حاضر مواردی مثل «قبل از ...»، «بعد از ...»، «پس از ...»، «پیش از»، و غیره را گروههای اسمی میدانند که وابستهای از نوع گروه حرف اضافه میگیرند. در مثالهای این بخش نیز جفتهای (ب) نشان میدهد بدون «اشاره و بند متممیاش»، وابستۀ گروه حرف اضافه به شکل اسم یا به تعبیری فعل تنزلیافته به کار میرود.
(80. الف) ضمن این که جواب اینها رو میدادم، جواب ایوب و جلالو هم میدادم» [زندگی پس از زندگی، شبکه4]
(80.ب) + ضمن جوابدادن به اینها، جواب ایوب و جلالو هم میدادم.
(81.الف) قبل از این که دیسک فرود بیاد، از دایره خارج شده» [گزارش دومیدانی- پرتاب دیسک 2020]
(81. ب) + قبل از فرود دیسک، از دایره خارج شده.
(82. الف) ایتالیاییها بعد از این که در بازیهای المپیک در رقابتهای دومیدانی چند مدال طلا به دست آوردند، اعتمادبهنفس خوبی پیدا کردند. [رقابتهای قهرمانی جوانان جهان، کنیا 2021]
(82.ب) ایتالیاییها بعد از قهرمانی جاکوب در المپیک، مورد توجهاند. [رقابتهای قهرمانی جوانان جهان، کنیا 2021]
(83. الف) + با توجه به این که این رشته در این فصل ایجاد شده، دیگه از تکفصلی زمستان خارج شده.
(83.ب) با توجه به ایجاد این رشته در این فصل، دیگه از تکفصلی زمستان خارج شده. [رقابتهای رُلاسکی، شبکه ورزش]
به این ترتیب، تحلیل مواردی همچون «به محض این که، به مجرد این که، درست وقتی که، فوراً بعد از این که، بدون این که، مگر این که، به خاطر این که، به منظور این که، به شرط این که، علاوه بر این که، به گونهای که، به نحوی که، به شکلی که، به طوری که و غیره» به عنوان حروف ربط مرکب و یا گروههای ربطی نمیتواند تحلیل درستی باشند. این موارد گروههای حرف اضافهای هستند که نقش قیدی دارند و یا گروههای اسمیای که خود وابستهای از نوع گروه حرف اضافه گرفتهاند و نقش قیدی دارند. به این ترتیب ارائه این موارد به عنوان حروف ربط در فهرستهایی طولانی، با تعریف "حرف" که مجموعهای بسته در زبان است،نیز مغایرت دارد.
در گروههای اسمی و حرف اضافهای با نقش قیدی معمولاً «بند موصولی» یا «بند متممی» که وابستۀ هستۀ گروه اسمی یا جزء اسمی در گروه حرف اضافهای است، میتواند از هستۀ خود که آن را توصیف میکند فاصله بگیرد و به شکل «گسسته» بیاید. گفتنی است این موارد در پژوهشهای پیشین در قالب «حروف ربط گسسته» بررسی شده بودند.
(84.الف) برنامۀ بازیهای تیم ملی به گونهای طراحی شده است که ظاهراً همه از آن ناراضیاند. (گسستگی در رابطۀ شیوهنما (الگوی 1))
(84.ب) برنامۀ بازیهای تیم ملی به گونهای که ظاهراً همه از آن ناراضیاند، طراحی شده است.
امکان گسست در همۀ موارد همیشه ممکن نیست. در برخی موارد، گسست به هیچ عنوان امکانپذیر نیست، در برخی محتمل است ولی کمتر دیده میشود و در برخی دیگر تقریباً همیشه اتفاق میافتد. مهم این است که در صورت گسستگی، موصولنمای «که» (و یا متممنمای «که» در مورد بند متمم اشاره) حتماً در ابتدای بند خود قرار میگیرد و ارتباط مستقیمی میان امکان گسست بند موصولی و متممی و آشکار شدن «که» وجود دارد.
در روابط "زمان-پیامد (با الگوی 1)؛ شرایطی؛ جایگزینی؛ افزایشی؛ مکاننمایی (با الگوی 2)؛ شیوهنما (با الگوی2)؛ تقابلی و شرطی" به دلایل معنایی بند موصولی (یا متممی) گسسته نمیشود. باید توجه داشت حتی در صورت گسستگی، معنای متفاوت، اولویت معنایی متفاوت و یا تأکیدی متفاوت از آن چه مدّنظر گوینده است، منتقل خواهد شد. (علامت * در این مقاله صرفا به معنی نادستوریبودن نیست، بلکه به این معناست که معنی این جملهها متفاوت از معنای مورد نظر گوینده است و برخی از آنها ممکن است در بافت دیگری کاملاً پذیرفته باشد.)
(85) * + وقتی تمام سازمانها در ایجاد تورم نقش داشتهاند که به ساختار تورم در کشور نگاه میکنیم (گسستناپذیری در رابطۀ زمان-پیامد با الگوی 1)
(86) * + «وقتی یه مقدار سبک میشم که پیش خودم اعتراف میکنم که کجاها اشتباه کردم» (گسست در رابطۀ زمان-پیامد (با الگوی1) به تغییر معنا منجر میشود و معنی رابطۀ شرطنمایی نیز القا میگردد)
(89) *+ آمدن او افزون بر این که یک دیسیپلین جدید رو هم آورد، یک نظم جدیدی رو با خودش آورده بود» (گسست باعث تغییر اولویتبندی معنایی مورد نظر گوینده در روابط افزایشی میشود)
(90) *+{حقیقتش این پسرعموم کامبیزه}؛ هر جا خرابی به بار میاره که میره. (گسستناپذیری در رابطۀ مکاننمایی با الگوی2)
در برخی مثالهای رابطۀ مکاننمایی با الگوی 2 ، "که" موصولنما به جهت کاربرد، تأکیدی است ولی حتی در این مثالها نیز گسست در بند موصولی باعث تغییر معنای تأکیدی میشود:
(91) * هر جا میری، که من بگم. (گسست در رابطۀ مکاننمایی و تغییر در تأکید معنایی)
(92) *+ هر جور سر منو کلاه گذاشتی، فکر میکنم (گسستناپذیری در رابطۀ شیوهنمایی با الگوی2 به دلایل معنایی)
(93) *+ خودت هر طور بهش بگو، که صلاح میدونی. (گسست در رابطۀ شیوهنمایی با الگوی2 و تغییر در تأکید معنایی)
(94) *+ با وجود این داره سعی میکنه مدام قرار ملاقات بذاره که خیلی وقت نیست وارد ایران شده. (گسست در رابطۀ تقابلی و تغییر در تأکید معنایی)
(95) *+ « به شرطی ضربات مشت او امتیازآور هست که نترسه و ضربه بزنه. (گسست در رابطۀ شرطی منجر به تغییر معنایی میشود و معنی روابط شرطنمایی (زمان-شرط) نیز القا میشود)
گسست در روابط قیدی "فضاساز، علتنما، مکاننما (الگوی1) و هدف و دلیل" محتمل است ولی متداول نیست. در رابطه"گستره-پیامد (زمانی)؛ گسترهنمای (مکانی) و زماننمایی" نیز گسست به تغییر معنای مورد نظر گوینده میانجاند. گسست در رابطۀ "شرطنمایی (زمان-شرط)"، معنی شرط را پررنگتر میکند. "رابطۀ مقیاسی و شیوهنما (با الگوی 1)" اغلب به صورت گسسته به کار میروند.
(96) + از زمانی دارم خیلی خیلی مراقبت میکنم، که برنامۀ شما رو دیدم. (گسست در رابطه گستره-پیامد (زمانی) و تغییر معنای تأکیدی)
(97) وقتی بهت کمک میکنم که خودتم تلاشتو کرده باشی. (پررنگ شدن معنی شرط در صورت گسست در رابطۀ شرطنمایی (زمان-شرط))
در رابطۀ "همرخدادی"، همرخدادهایی که با راهبرد دوم ساخته میشوند، یعنی به طور نمونه «به محض + متمم اشاره» امکان گسست ندارند، ولی روابط همرخدادی ساختهشده با راهبرد نخست، یعنی به طور نمونه «در حالی + بند موصولی» میتوانند گسسته شوند.
(98) * + به محض این تذکر میده به هر دو ورزشکار، که حمله نمیکنند و کمکاری میکنند.
(99) +درحالی خودشو نجات داد که میرفت خاک بشه
در روابط "هدف و دلیل"، گسست چندان متداول نیست. با این وجود، گسست در مواردی که با راهبرد دوم ساخته میشود محتملتر از مواردی است که با راهبرد نخست ساخته میشود.
(100) + به خاطر این خطا محسوب میشه،که از باند خارج میشه.
(101) * + به دلیلی فعلاً صلاح نیست چیزی بدانند، که بعداً خدمتتون عرض میکنم.
در این پژوهش، که پژوهشی توصیفی بر مبنای دادههای واقعی از گفتار فارسیزبانان است، کوشیدیم نشان دهیم مواردی مانند «وقتی که»، «جایی که»، «به محض این که»، «در حالی که»، «به خاطر این که»، «فوراً بعد از این که»، «همچنان که»، «به گونهای که»، «از آنجا که»، «به شکلی که»، «به طوری که»، «به نوعی که»، که در کتابهای دستور و غالب پژوهشهای پیشین حرف ربط یا گروه ربطی در ساخت جملههای مرکب در نظر گرفته شدهاند، در واقع بخشی از گروه اسمی یا گروه حرف اضافهای با نقش قیدیاند (افزوده) که وابستۀ پیرو از نوع بند دریافت کردهاند. برای نمونه، «وقت» یک گروه اسمی است که «زمان» را توصیف میکند، «ی» نشاندهندۀ نامشخصبودگیِ گروه اسمی «وقت» است، «که» معرف بند موصولیاست (موصولنما) و بندی که پس از آن خواهد آمد، بند موصولیِ آن است (وابسته پسین گروه اسمی). به این ترتیب از آنجا که این بند همچنان بخشی از گروه اسمی یا حرف اضافهای محسوب میشود، نباید آنها را «بند قیدی» و مجموع حاصل را «جملۀ مرکب» در نظر گرفت. این موارد را در این مقاله راهبردهای ساخت «جمله شبهمرکب» یا «شبهوابستهسازی» نامیدهایم.
در این پژوهش، ابتدا به دستهبندی معنایی قیدنماها پرداختیم و آنها را در 19 گروه (10 گروه اصلی و 9 زیرگروه) تفسیم کردیم تا نشان دهیم همۀ آنها را میتوان از طریق دو راهبرد شبهمرکبسازی بیان کرد:
1- الگوی «هستۀ اسم در گروه اسمی یا گروه حرف اضافهای با نقش قیدی + موصولنمای «که» + بند موصولی»؛
2- الگوی «گروه حرف اضافهای با نقش قیدی + اشاره + متممنمای «که» + بند متمم اشاره».
مشخص شد به کمک بند موصولی یا بند متممی وابستۀ گروه اسمی یا گروه حرفاضافهای این امکان وجود دارد که نقش قیدی به شکل یک رویداد زماندار و تصریفشده (یک فرایند پویا) بیان شود؛ در غیر این صورت، تنها به شکل یک تصویر ایستا خواهد بود. با استناد به جفت مثالهای متعدد نشان دادیم «مصدر» در زبان فارسی اسمی است برگرفته از فعل که بدون داشتن ویژگیهای تصریفی فعلی (زمان، شخص، شمار، نمود، وجه) به شکل «فعل تنزلیافته» و به صورت اسم به کار میرود.
نتیجۀ دیگر آن که در فارسی برخی مفاهیم و روابط قیدی هم از طریق ساخت جملههای مرکب و هم از طریق ساختهای شبهمرکب بیان میشود و گویشور بنا به دلایل گفتمانی به این انتخاب دست میزند. از آن جمله، میتوان به بندهای شرطی اشاره کرد. ولی بیتوجهی به راهبردهای شبهمرکبسازی باعث تناقض در مطالعات پیشین شده است.
(102) اگر تلاش کنی، حتما قبول میشوی. (جملۀ مرکب)
(103) به شرطی که تلاش کنی، حتما قبول میشوی. (جملۀ شبهمرکب)
مطلب دیگری که در این پژوهش به آن توجه شد، امکان گسست در ساختهای شبهمرکب بود. گسست درهمۀ انواع این ساختها به دلایل معنایی ممکن نیست. ولی نکته مهم این است که در صورت گسست، موصولنما یا متممنمای «که» حتما آشکار میشود.از این رومیتوان گفت در جملههای غیرتأکیدی، میان امکان گسست بند موصولی یا متممی با آشکار شدن "که" ارتباط مستقیم وجود دارد. یعنی هرجا "که" گرایش به آشکار شدن دارد، امکان گسست وجود دارد و وقتی گرایش به حذف "که" باشد امکان گسست ضعیف میشود یا از بین میرود.
[1] coordinate
[2] subordinate
[3] R. Van Valin
[4] R. LaPolla
[5] S. Cristofaro
[6] R.W. Dixon
[7] argument
[8] clause linkage
[9] C. Mathiessen
[10] S.A. Thompson
[11] hypotactic
[12] T. Givon
[13] Clause-size
[14] Referential coherence
[15] anaphoric
[16] cataphoric
[17] restrictive
[18] non-restrictive
[19] B. Comrie
[20] circumstantial
[21] simultaneous
[22] concessive
[23] substitutive
[24] additive
[25] absolutive
[26] K. Hetterle
[27] Causal clauses
[28] Modal clauses
[29] M. Halliday
[30] projection
[31] expansion
[32] elaborating
[33] extending
[34] enhancing
[35] عبارتی که زیر آن خط کشیده شده، قیدِ متمم بندی بند اول است.
[36]Reality conditionals
[37]Unreality conditionals
[38] L. Stassen
[39] deranked
[i]- «که» در فارسی نقشهای ساختی و معنایی متفاوتی دارد، و یک تکواژ چندنقشی است: از جمله نقشهای آن وابستهسازی، پیوستهسازی، نشانگر متمم (متممنما)، و نشانگر بند موصولی است، یعنی در ابتدای بند موصولی میآید (موصولنما)، از این رو نگارندگان در این مقاله، از «که» با توجه به نقشهای آن نام بردهاند.