Document Type : Research Paper
Author
Associate Professor of Linguistics Department, The University of Tehran, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
عناصر دستوری زمان[1] و نمود[2] و وجه[3] مقولاتیاند که در رویکردهای ناواژهگرا، و از جمله نظریۀ صورتگرای صرف توزیعی (نخستینبار:Halle & Marantz 1993, 1994)، در هستۀ فرافکنهای نقشنما[4] تظاهر مییابند. ازآنجاکه میان این عناصر پیوندهای معنایی و ساختاری یافت میشود و در بسیاری از زبانها، تکواژهای نشانگر آنها با خوشهای از وندهای تصریفی یا گونۀ آمیختهای از چند وند تظاهر مییابند، در سنت مطالعات دستوری، این سه مشخصه را غالباً در کنار هم بررسی میکنند. از میان سه مقولۀ دستوری پیشگفته، وندهای زمان توزیع نحوی محدودتری دارند و کمتر دچار بازنمودهای[5] مختلف واجی میشوند. در مقابل، تکواژهای نمود و وجه، هم در توزیع نحوی و هم با توجه به صورت واژگانیشان، از تنوع بیشتری برخوردارند ( Zagona, 2013: 446 ; Anagnostopoulou, 2017: 105).
زمان دستوری (به اختصار: زمان) پیوند دوسویهای با مفهوم وقت[6] دارد و همانگونه که هر رویدادی میتواند در یکی از سه وقت گذشته یا حال یا آینده رخ دهد، بسیاری از زبانها میان سه زمان گذشته و حال و آینده تمایز میگذارند؛ گو اینکه مقولۀ صرفینحوی زمان الزاماً بر مفهوم وقت منطبق نیست و مثلاً ممکن است فعلی که از تصریف زمان گذشته میزبانی میکند، برای دلالت بر رویدادی در وقت آینده بهکار رود؛ همچنین زبانهایی هستند که فاقد یک یا چند نوع از زمانهای دستوریاند، چنانکه زبانهای فارسی و انگلیسی زمان دستوری آینده ندارند یا به نقل از تامپسون (1987: 207) افعال زبان گسستۀ ویتنامی فاقد نشانگر تصریفی زماناند.
برخلاف تصریف زمان که ممکن است برخی از زبانها فاقد آن باشند، مقولۀ دستوری نمود در همۀ زبانهایی که میشناسیم، یافت میشود (Brown & Miller, 2013: 437). نمود دستوری که با نمود واژگانی یا کنشگونه[7] متفاوت است، مشخصههای رویداد را در چارچوب وقت تعیین میکند، از جمله اینکه: آیا آغاز و پایان رویداد در آن چارچوب قرار دارد؟ آیا رویداد مورد نظر موقعیتی واحد است یا چندگانه؟ و آیا موقعیت بیانشده، با پایان یافتن رویداد پایدار میماند یا نه (Gelderen, 2017: 73)؟ بسیاری از زبانها و از جمله فارسی، میان نمود دستوری کامل[8] و ناقص[9] (استمراری) تمایز قائل میشوند و با استفاده از عناصر صرفینحوی، بر به پایان رسیدن یک رویداد یا استمرار آن در یک بازۀ زمانی تصریح میکنند.
در کنار دو عنصر دستوری زمان و نمود، باید به مقولۀ وجه نیز اشاره کنیم. وجه بر مجموعهای از تقابلهای صرفینحوی و معنایی دلالت میکند که در صیغگان فعل بازتاب مییابد. از منظر معنایی، وجه مفاهیم متنوعی را شامل میشود و بهویژه نگرش و داوری گوینده را دربارۀ گزارهای که بیان شده است، نشان میدهد؛ از جمله قطعیت، تردید، ابهام، احتمال و امکان. به لحاظ نحوی، این تقابلها غالباً با تصریف فعل یا بهکارگیری فعل کمکی وجهی[10] عینیت مییابند ( Zagona, 2013: 747 ; Gelderen, 2017: 78). در فارسی معاصر سه وجه صرفینحوی اخباری[11] و التزامی[12] و امری[13] بهصورت زایا بهکار میروند و اهل زبان برای بیان شرط یا پرسش از وجوه پییشگفته استفاده میکنند.
از میان سه مقولۀ دستوری بالا، مقالۀ حاضر با تمرکز بر نمود دستوری کامل، میکوشد تا جنبههای صرفینحوی این عنصر را در چارچوب نظریۀ صورتگرای صرف توزیعی تبیین کند. بااینهمه، دربارۀ این تحلیل بر دو نکته باید تأکید کرد. نخست آنکه بخشی از این تحلیل مستقل از نظریۀ صرف توزیعی است و تنها بر شواهد و استدلالهای صرفینحوی تکیه میکند تا از این رهگذر، مباحث پژوهش برای مخاطبانی که کمتر با این رهیافت نظری آشنا هستند، قابل پیگیری باشد. دوم آنکه بهدلیل پیوندهای میان سه مقولۀ نمود و زمان و وجه، در کنار موضوع نمود دستوری، از دو مقولۀ دیگر نیز در حد ضرورت سخن بهمیان میآید. براین اساس، مقالۀ حاضر که صرفاً ساختار صوری نمود کامل را در زبان فارسی تحلیل و تبیین میکند و وارد ساحت معنایی و کاربردشناختی این ساختها نمیشود، در قالب زیر تنظیم و تدوین شده است. پس از مقدمۀ حاضر، به پیشینۀ صرفینحوی نمود کامل در زبان فارسی اشاره میکنیم و بهویژه به دو رویکرد متأخر و کموبیش متفاوت اسلامی (1398) و طالقانی (2008) با تفصیل بیشتری میپردازیم. در بخش سوم، ضمن نقد دیدگاههای پیشین، برپایۀ شواهد تجربی و استدلالهای زبانی، ساختهای دارای وند نمود کامل را تحلیل میکنیم و به ماهیت تکواژ نشانگر این عنصر دستوری میپردازیم. در بخش چهارم میکوشیم تا در چارچوب نظریۀ صرف توزیعی، از تحلیلی که پیشتر بهدست دادهایم، حمایت کنیم و تبیینی ناواژهگرا از ساختهای مورد بحث فراهم آوریم.
ساخت نمود کامل که در فعلهایی چون ماضی نقلی (حال کامل[14])، ماضی بعید (گذشتۀ کامل[15])، و التزامی کامل[16]، یافت میشود، موضوع پژوهشهای فراوانی در زبان فارسی بوده است و زبانشناسان معاصر از منظرهای گوناگون و با رهیافتی عالمانه به جنبههای مختلف این ساختها نگریستهاند. برای مثال، عموزاده و رضائی (1391)، در تحلیل مفاهیم وجهی زمان دستوری، از برخی از ساختهای فعلی دارای نمود کامل سخن بهمیان آوردهاند. ویسی حضار و شریف (1398)، ابعاد معناشناختی و کاربردشناختی حال کامل را بررسی کردهاند و ضمن شناسایی دو ساخت معنایی در این افعال، سه نقش کاربردشناختی نامعین، تاکنونی و تداومی برای آنها برشمردهاند. رحیمیفر و همکاران (1398)، از منظری نقشی ـ ردهشناختی به کارکرد ساختهای کامل در فارسی نگریستهاند و تحلیلی جامع از دو نوع ساخت کامل گذشتۀ نقلی و گذشتۀ نقلی استمراری بهدست دادهاند. مفیدی و ربانی (1399)، با رویکردی معناشناختی، بر تأثیرات رویدادی افعال ساده بر خوانش ماضی نقلی تمرکز کردهاند و با نمونهگیری پیکرهبنیاد، به تعامل این دو مقولۀ معنایی پرداختهاند. مکارمی و همکاران (1399) با تحلیلی نقشگرا، تعامل افعال ایستا و نمودهای دستوری را در زبان فارسی تحلیل کردهاند و بهرامی و ولیپور (1400) نیز از منظر نمودهای واژگانی و کنشگونههای وندلر (1967) به ساخت صفتهای فعلی پرداختهاند و نتیجه گرفتهاند که این سازهها دلالت های زمانی و نمودی را توأمان دارند.
افزونبر رهیافتهای نظری بالا، بسیاری از دستورنویسان و زبانشناسان به جنبههای صوری و ساختاری افعالی پرداختهاند که در آنها پسوند نمود کامل، یا اصطلاحاً ساخت «اسم مفعول/ صفت مفعولی» دیده میشود. با توجه به اینکه مقالۀ حاضر با چنین رویکردی به ساختار صرفینحوی نمود کامل در واژه و جمله میپردازد، در بخش حاضر به اجمال به آرای دستورپژوهان دربارۀ ساختهای یادشده در زبان فارسی اشاره میکنیم و بهویژه به دو پژوهش متأخر و البته متعارض اسلامی (1398) و طالقانی (2008) میپردازیم که میتوان برایند آرای متقدمان را در دیدگاه ایشان یافت. این پیشینه مقدمات لازم را فرهم میآورد تا در بخشهای بعدی، ضمن نقد دیدگاه اسلامی و طالقانی، تحلیلی جایگزین برای ساخت نمود کامل در فارسی بهدست دهیم.
اسلامی (1398) در بررسی «ساختمان صرفی فعل فارسی در زمانهای کامل»، به پیروی از رویکرد غالب در سنت دستورنویسی فارسی (از جمله، نک: صادقی و ارژنگ، 1358: 16؛ انوری و گیوی، 1367: 48؛ وحیدیان کامیار و عمرانی، 1379: 43؛ فرشیدورد، 1384: 400)، فعل اصلی در ساختهای موسوم به ماضی نقلی و بعید را متشکل از «ستاک گذشته + ـه (تکواژ نمود کامل)» میداند و بدینترتیب، صورت صرفی «خوانده» در «خواندهام/ خوانده بودم» را شامل سه تکواژ ریشۀ فعل (خوان)، پسوند گذشته (ـد) و پسوند نمود کامل (ـه) تلقی میکند. صرف نظر از تفاوت در نامگذاری تکواژ «ـه»، اغلب زبانشناسان و دستورپژوهان نیز همین تقطیع تکواژی را دربارۀ جزء نخست ساختهای کامل («خوانده» در مثال بالا) پذیرفتهاند (مانند: سامعی و تفسیری، 1393؛ طباطبایی، 1395؛ از میان بسیاری دیگر) و بر حضور ستاک گذشتۀ فعل در ساختهای مورد نظر تأکید ورزیدهاند. برای آنکه بحث به درازا نکشد، از میان آثار پیشگفته عمدتاً به دیدگاه اسلامی (1398) میپردازیم که از یکسو، وجوه اشتراکی با رویکردهای پیش از خود دارد، و از دیگرسو، منظری تازه و جامع به ساختار نمود کامل در زبان فارسی میگشاید که در برخی از موارد و بهویژه در باب ماهیت فعل دستوری در این ساختها، مقالۀ حاضر با او همسخن است.
چنانکه پیش از این گفتیم، اسلامی مانند اغلب تحلیلگران پیش از خود، حضور ستاک گذشتۀ فعلی اصلی را در ساختهای کامل مسلم میداند. در مقابل، وی با مقایسۀ دو جملۀ نادستوری زیر، تصریح میکند که فعل فارسی همواره با شناسه ظاهر میشود و از این رهگذر، نتیجه میگیرد که ساختمان فعل در ماضی نقلی متشکل از «ستاک گذشته + /-e/ (تکواژ نمود کامل) + شناسه» (و نه واژهبست فعل کمکی) است:
(1) |
الف. |
*آنها به مسافرت رفت. |
ب. |
*آنها به مسافرت رفته. |
گذشته از نمونۀ بالا، وی با مقایسۀ ساختهایی مانند «پسرم/ خانهام» (= پسرِ من/ خانۀ من) و «پسرم/ خانهام» (= پسر هستم/ در خانه هستم) از یکسو، و «رفتم» و «رفتهام» از دیگرسو، استدلال میکند که همخوان همزه در «رفتهام» صرفاً ماهیت میانجی دارد و هیچگونه نقش صرفی برعهدۀ آن نیست. اسلامی میافزاید که وجود همزه در ساختمان ماضی نقلی و قرار گرفتن شناسه بعد از آن، سبب شده است که در تحقیقات پیشین، «ـام» (و دیگر صورتهای صرفی آن) را گونۀ مقید «استن» تلقی کنند و همین امر موجب رأی ناصواب آنها شده است. البته، وی در ادامه به تصحیح رویکرد خود میپردازد و در نهایت، وجود فعل کمکی در ساختهای کامل را تأیید میکند.
موضوع دیگری که اسلامی (1398) به آن میپردازد، تفاوت «ـام» در «رفتهام»، با فعل ربطی «استن» است. این نکته از آنجا اهمیت دارد که دستکم یک زبانشناس (Taleghani, 2008) عنصر وابستۀ مذکور را فعل سبک تلقی کرده است. اسلامی بدون اشاره به پژوهش طالقانی (2008) و با استفاده از توزیع نشانۀ نفی فعل، بهدرستی استدلال میکند که اگر در ساختمان زمانهای کامل قائل به فعل ربطی «استن» باشیم، در آن صورت تکواژ نفی لزوماً باید بر سر فعل ربطی درآید، و نه صفت (مانند فعل ربطی منفی در: هوا سرد نیست). با این فرض، بهجای جملات خوشساخت «آنها نرفتهاند/ نرفته بودند»، ساختهای نادستوری «*آنها رفته نهاند/ *رفته نبودند» تولید میشود.
دو نکتۀ دیگر در پژوهش اسلامی قابل توجه است. نخست آنکه وی شواهدی میآورد که نشان دهد مقولۀ «رفته» در «رفتهام/ رفته بودم» فعل است، نه صفت. اگرچه نگارنده با این نتیجه موافق است، اما عنوان «اسم مفعول/ صفت مفعولی» را صرفاً معادلی در برابر اصطلاح «past participle» میداند و نه نشاندهندۀ مقولۀ دستوری واژه.[17] به بیان روشنتر، اصطلاح یادشده بر صورت صرفی خاصی از یک ریشه دلالت میکند که با وند نمود کامل همراه میشود و در حوزۀ نحو ممکن است مقولۀ دستوری اسم (در: همۀ رفتگان)، صفت (در: آب رفته) یا فعل (در: رفته بودند) بیابد. برای اجتناب از چنین ابهامی، نگارنده ضمن پایبندی به اصطلاح سنتی «صفت مفعولی» که گاهی گمراهکننده است،[18] ترجیح میدهد برای ساختاری مانند «رفته»، از عنوان صورت یا ساخت «نمود کامل» استفاده کند.
نکتۀ دوم اینکه اسلامی پیش از این، تصریح کرده بود که «ـام» در «رفتهام» شناسه است و رأی متقدمان را ناصواب دانسته بود که آن را گونۀ وابستۀ «استن» تلقی میکردند. بااینهمه، هنگامی که به اصطلاح واژ آمیخته (یا بهگفتۀ وی: واژ مشترک)[19] میرسد و دو ساخت ماضی نقلی و بعید را مقایسه میکند، نتیجه میگیرد که «ـام» تکواژ مشترکی است که از شناسه و فعل کمکی «استن» تشکیل شده است.
در مقابل تحلیلی که اسلامی (1398) از ساختهای مورد بحث بهدست میدهد، طالقانی (2008) در چارچوب کمینهگرایی واژهگرا، از منظری متفاوت به ساختمان فعلهای نمود کامل در زبان فارسی مینگرد. نزد وی، فعلی مانند «خورده بود» محمول مرکبی است که از «گروه صفتی + فعل سبک» تشکیل شده است. در این تحلیل، «خورده» در هستۀ یک گروه صفتی مینشیند و «بود» فعل سبکی است که در هستۀ گروه فعلی کوچک[20] درج میشود (نک: Taleghani, 2008: 127). اگرچه در نقد این رویکرد، اشکالات تجربی و نظری متعددی را برخواهیم شمرد، اما مزیت تحلیل واژهگرای طالقانی این است که صورت «خورده» را متشکل از ستاک گذشتۀ ریشۀ «خور» تلقی نمیکند و کل این واژه را که بهشکل صرفشده از واژگان وارد نحو میشود، همتای واژۀ «eaten» در انگلیسی درنظر میگیرد.
طالقانی (2008) همین تحلیل را برای فعل حال کامل و جملۀ «سارا این فیلم را ندیده» ارائه میدهد؛ با این تفاوت که به گفتۀ وی، هستۀ گروه فعلی کوچک در فارسی گفتاری غالباً حذف میشود. طالقانی دربارۀ واژهبستهایی که در حال کامل بهکار میروند (ـام/ ـای/ ـست/ ایم/ ـاید/ ـاند)، بحثی به میان نمیآورد و اشارۀ مستقیمی به ماهیت آنها نمیکند. همچنین وی توضیح نمیدهد که اگر در فارسی گفتاری فعل «است» میتواند در بندهای مستقل حال کامل حذف شود، چرا چنین امکانی برای واژهبستهایی که در دیگر شخصوشمارهای ساختار مذکور بهکار میروند، فراهم نیست:
(2) |
الف. |
سارا این فیلم را ندیده است/ ندیده. |
|
ب. |
دوستانم این فیلم را ندیدهاند/ *ندیده. |
بههرروی، اگر این تحلیل را برای ساخت نمود کامل در فارسی بپذیریم و چنین فعلهایی را محمولهای مرکبی متشکل از صفت و فعل سبک بدانیم، نهتنها با برخی مشکلات تجربی مواجه میشویم، بلکه دچار تعارضات نظری نیز خواهیم شد که در بخش تحلیل دادهها به آنها خواهیم پرداخت.
در بخش حاضر، ابتدا به معرفی و توصیف برخی از ساختهای پربسامدی میپردازیم که در آنها وند نمود کامل بهکار میرود. پس از این معرفی اجمالی، در نخستین زیربخش ماهیت عنصر نمود کامل را بررسی میکنیم و نشان میدهیم که نشانگر زمان گذشته در این وند وجود ندارد. در زیربخش دوم دربارۀ تنوعات واژواجی ریشهها در الحاق به این وند بحث میکنیم و سرانجام در زیربخش سوم، به سراغ تبیین هویت فعلهای دستوری در ساختهای نمود کامل میرویم.
فرافکن نمود کامل[21] یکی از پرکاربردترین فرافکنهای نقشنمای زبان فارسی است؛ این فرافکن فارغ از زمان و وجه، در جملات حال و گذشته، و وجوه اخباری و التزامی حضور مییابد و علاوهبر بندهای خودایستا و ناخودایستا[22] (بندهای دارای زمان و شخصوشمار یا بدون این مشخصهها)، حتی در سازههای کوچکتری همچون واژه نیز یافت میشود. نمونهای از این تنوع کاربرد، در جدول (1) آمده است:
جدول 1- تنوع ساختاری در فرافکن نمود کامل |
|||||
|
Table 1- The structural divesity of perfect projection |
||||
|
|
توصیف ساختاری |
|
نمونۀ زبانی |
|
|
الف. |
زمان حال، وجه اخباری |
|
حتماً برادرش در دانشگاه معتبری درس خوانده است. |
|
|
ب. |
زمان گذشته، وجه اخباری |
|
گویا برادرش در دانشگاه معتبری درس خوانده بود. |
|
|
پ. |
زمان حال، وجه التزامی |
|
شاید برادرش در دانشگاه معتبری درس خوانده باشد. |
|
|
ت. |
بندهای همپایۀ خودایستا |
|
برادرش در دانشگاه معتبری درس خوانده و به ایران بازگشته است. |
|
|
ث. |
بند ناهمپایۀ ناخودایستا |
|
برادرش در دانشگاه معتبری درس خوانده، به ایران بازخواهد گشت. |
|
|
ج. |
صفت فاعلی مرکب |
|
میگویند برادرش درسخواندۀ دانشگاه معتبری است. |
|
در ساختهای حال و گذشتۀ کامل اخباری در (3 ـ الف و ب) و حال کامل التزامی در (3 ـ پ)، عنصر نمود کامل در یک بند مستقل بهکار رفته است. یادآوری دو نکته دربارۀ ساختهای اخیر حائز اهمیت است. نخست آنکه این ساختها آمیزهای از عناصر دستوری زمان و نمود و وجه را بازتاب میدهند و ازآنجاکه زمان دستوری در زبان فارسی بر دو نوع حال و گذشته است، اطلاق نامهایی مانند «زمان» ماضی نقلی، «زمان» ماضی بعید و «زمان» ماضی التزامی به این جملات چندان دقیق است. دوم آنکه زمان دستوری در دو جملۀ (3 ـ الف و پ)، حال است و نه گذشته (ماضی)؛ فعلهای «است» و «باشد»، صورتهای تصریفی ریشۀ فعلی «باش» در زمان حالاند و تفاوت دو ساخت یادشده، صرفاً در عنصر دستوری وجه است. بههمین قیاس، هنگامی که دو فعل دستوری «است» و «باشد» در نقش فعل ربطی در ساختهای اسنادی بهکار میروند، بر زمان حال دلالت میکنند:
(4) |
الف. |
حتماً برادرش استاد دانشگاه است. |
ب. |
شاید برادرش استاد دانشگاه باشد. |
در (3 ـ ت)، دو بند خودایستا که دارای فعل حال کامل اخباریاند (و میتوانستند گذشتۀ کامل اخباری یا حال کامل التزامی باشند)، همپایه شدهاند و فعل کمکی به قرینۀ لفظی از همپایۀ نخست حذف شده است. اما در (3 ـ ث)، عنصر نمود کامل در یک بند ناهمپایۀ ناخودایستا بهکار رفته است. این ساختار که در سنت دستورنویسی فارسی با نام عبارت وصفی شناخته میشود (از جمله، شریعت، 1364؛ فرشیدورد، 1384)، در واقع بند فاقد شخصوشمار و زمان است که چونان ادات به بند اصلی پس از خود افزوده میشود (انوشه، 1400: 365). فعل اصلی در این بند ناخودایستا میزبان عنصر نمود کامل است تا بر کامل شدن یک رویداد در آستانۀ وقوع رویدادی دیگر دلالت کند.
پس از جملات کامل خودایستا و بندهای ناخودایستا، نوبت به حضور نمود کامل در واژه میرسد. در (3 ـ ج)، این عنصر در صفت فاعلی «درسخوانده» تظاهر یافته است. هرچند در برخی از پژوهشها، چنین ساختهایی را مطلقاً صفت مفعولی خواندهاند (مثلاً، تحلیل طباطبایی، 1388 از واژۀ «تحصیلکرده»)، اما واژههای مرکبی که دارای وند نمود کاملاند، میتوانند با توجه به رابطۀ معنایی میان اجزای فعلی و غیرفعلی ترکیب، تعبیر فاعلی (مانند: «جهاندیده، کارکرده، پیشرفته») یا مفعولی (مانند: «پیشساخته، کتکخورده، دمبریده») داشته باشند.
3 ـ 1 ـ ماهیت تکواژ نمود کامل
در پژوهشهای زبان فارسی، صورت موسوم به صفت مفعولی را غالباً متشکل از ریشۀ فعل بههمراه وند گذشته و پسوند «ـه» درنظر میگیرند و بهعبارتی، این سازه را مشتق از ستاک گذشتۀ فعل تلقی میکنند. در این زمینه، اسلامی (1398) نیز ضمن رد تحلیل مشکوهالدینی (1384) که واژهای مانند «خوانده» را حاصل از پایۀ «خوان» و وند «ـده» دانسته است، چنین رویکردی را عجیب و بحثبرانگیز میداند. در زیربخش حاضر، با تأیید نظر مشکوهالدینی، نشان میدهیم که عنصر اسم مفعول یا در واقع نمود کامل در زبان فارسی، وند «ـده/ ـته» است و این تکواژ دستوری را نمیتوان به دو جزء نشانگر گذشته و پسوند «ـه» تقطیع کرد.
برای بررسی و تببین ماهیت وند نمود کامل در فارسی، ابتدا به مقایسۀ ساختهای زیر در زبان انگلیسی میپردازیم. در نمونههای (5a) ساخت گذشته، و در جملات (5b) و (5c)، ساختهای حال و گذشتۀ کامل آمدهاند:
(5) |
a. |
They walked/ went/ sang. |
|
b. |
They have walked/ gone/ sung. |
|
c. |
They had walked/ gone/ sung. |
همۀ فعلهای جملۀ (a) متشکل از دو تکواژند؛ فعل «walked»، از پایۀ واژگانی و وند گذشتۀ «-ed» تشکیل شده است. فعل «went» نیز به دو تکواژ تقطیع میشود؛ این فعل، پیوندی از پایۀ «wen-» و وند گذشتۀ «-t» است که در آن، «wen-» واژگونۀ مکمل[23] «go» بهشمار میرود (Aronoff & Fudeman, 2011: 163). سرانجام، فعل «sang» که از رهگذر فرایند واکهگشت[24] تولید شده است، نوعی واژ آمیخته و آمیزهای از پایۀ واژگانی و وند گذشته محسوب میشود.
اکنون به نمونههای (b) و (c) میرسیم که ساختهای مدنظر بحث حاضرند. عنصر دستوری زمان در این جملات بر روی فعل کمکی (to have) تظاهر یافته و سبب شده است که این فعل، در جملۀ حال کامل بهشکل «have» و در جملۀ گذشتۀ کامل بهصورت «had» آشکار شود. فعل اصلی در این جملات متشکل از دو تکواژ است، و نه سه تکواژ؛ بهگفتۀ روشنتر، صورت موسوم به صفت مفعولی، مشتق از پایۀ واژگانی و پسوند نمود کامل است که در سنت دستور زایشی وند «-en» خوانده میشود (Emonds, 2006: 18). این وند در «walked» بهصورت «-ed» تظاهر یافته که از این منظر، با پسوند گذشته همنام است. در «gone» و «sung» نیز آمیزهای از این وند و پایۀ واژگانی را ملاحظه میکنیم.[25]
براساس جملات (5)، میتوان نتیجه گرفت که در جملات حال و گذشتۀ کامل، عنصر دستوری زمان بر روی فعل کمکی تظاهر مییابد و صورت صفت مفعولی فاقد چنین مشخصهای است. همین پدیده در فارسی نیز مشاهده میشود و در ساختهایی که فعل کمکی «بودن» (ریشۀ «باش») با صفت مفعولی فعل اصلی همراه میشود، مشخصۀ دستوری زمان حال یا گذشته صرفاً بر روی فعل کمکی آشکار میشود (در بخش چهارم مقاله از منظر صرف توزیعی نیز نشان میدهیم که چرا ریشۀ فعلی در ساختهای نمود کامل نمیتواند دارای پسوند زمان گذشته باشد). در جدول 2، افعالی که از تعامل سه عنصر دستوری نمود کامل، وجه (اخباری/ التزامی) و زمان (حال/ گذشته) ساخته شدهاند، آمدهاند:
|
جدول 2- فعلهای دارای نمود کامل |
|||||
|
Table 2- Verbs with perfect aspect |
|||||
|
|
|
|
وجه |
||
|
|
|
|
اخباری |
|
التزامی |
|
|
زمان |
حال |
خورده است کشته است |
|
خورده باشد کشته باشد |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
گذشته |
خورده بود کشته بود |
|
ـــــ |
جدول بالا دو ویژگی صوری مهم را نشان میدهد. نخست آنکه ساختهای مورد بحث، افزونبر مشخصۀ دستوری شخصوشمار، متشکل از سه عنصر دستوری دیگرند: مشخصههای وجه و زمان که بر روی فعل کمکی «باش» بازتاب مییابند و مشخصۀ دستوری نمود کامل که با فعل اصلی همراه میشود. دوم آنکه در زبان فارسی زمان دستوری گذشته با وجه التزامی همراه نمیشود.[26] در ساختهایی چون «خورده بوده باشد» و «خورده بوده است» که در جدول بالا نیامدهاند، زمان دستوری حال صرفاً بر روی آخرین فعل کمکی تظاهر یافته و «خورده/ بوده» فقط میزبان پسوند نمود کاملاند. این سخن بدین معناست که صورت صرفی «خورده/ کشته» در جدول بالا، متشکل از ریشۀ فعل واژگانی (از این پس، با نماد «خورÖ/ کُشÖ») و وند نمود کامل «ـده/ ـته» است.
مقایسۀ کاربرد همسان دو ساخت حال کامل اخباری و التزامی در «وقت» آینده نیز تأیید میکند که فعل اصلی در این ساختها صرفاً به وند نمود کامل ملحق شده و حامل نشانگر صرفی زمان گذشته نیست. براساس جدول (6)، دو ساخت حال کامل اخباری و التزامی، در مشخصۀ دستوری وجه متفاوتاند و زمان و نمود در آنها مشترک است. از سویی، میدانیم که زمان دستوری در فارسی فقط دارای دو مشخصۀ صرفینحوی [±گذشته] است و صورت تصریفی فعل از منظر مشخصۀ زمان، تنها از یکی از دو ویژگی صوری حال یا گذشته میزبانی میکند. بنابراین، وقت آینده در این زبان، از رهگذر دیگر ساختهای فعلی یا ابزارهای زبانی و متنی بیان میشود؛ از جمله، دو ساخت حال کامل اخباری و التزامی میتوانند برای دلالت بر رویدادی که تا وقت مشخصی در آینده کامل میشود، بهکار روند:
(7) |
الف. |
مطمئنایم پیمانکار تا پایان مهرماه آینده و پیش از فرارسیدن فصل سرما، پی ساختمان را کنده است. |
|
ب. |
امیدواریم پیمانکار تا پایان مهرماه آینده و پیش از فرارسیدن فصل سرما، پی ساختمان را کنده باشد. |
در بند درونۀ دو جملۀ بالا، زمان دستوری حال، بر روی فعل کمکی تظاهر یافته است و تفاوت دو فعل «است/ باشد» صرفاً در مشخصۀ وجه است. رویدادی که از رهگذر فعل «کَندن» در این دو بند بیان شده است، در آیندۀ معینی به سرانجام میرسد. بنابراین، ریشۀ «کَنÖ» در این نمونهها که فاقد پسوند گذشته است، با جذب وند «ـده» (یا همان وند موسوم به «-en») بر کامل شدن رویداد مورد نظر تا وقت معینی دلالت میکند.
بند موسوم به عبارت وصفی نیز که در نمونۀ (3 ـ ث) آمده است، تأیید میکند که در ساختهای دارای نمود کامل، فعل اصلی فاقد عنصر زمان دستوری است. در این جملات، تعبیر دو مشخصۀ دستوری زمان و شخصوشمار در بند ناخودایستا وابسته به مشخصههای متناظر در بند اصلی است:
(8) |
االف. |
برادرش [در دانشگاه معتبری در اروپا درس خوانده]، به ایران بازگشت/ بازمیگردد/ بازخواهد گشت. |
|
ب. |
این دستگاه [نخهای طبیعی را به هم بافته]، انواع پارچههای کنفی تولید میکرد/ میکند/ خواهد کرد. |
در نمونههای بالا، ساختهای درون قلاب، بند اداتی ناخودایستایند که به بند اصلی متصل شدهاند (برای تحلیل ساختار عبارت وصفی، نک: انوشه، 1400: 365). در این ساختها، فعلهای «خوانده/ بافته» صرفاً دارای مشخصۀ نمود کاملاند و مشخصههای زمان، وجه و شخصوشمار به فعلهای بند اصلی پیوستهاند. حضور عنصر نمود کامل در بند ناخودایستا بر این ویژگی دلالت میکند که رویداد فرعی پیش از فعل بند اصلی یا همزمان با وقوع آن تکمیل میشود.
طبق این تحلیل که با واقعیتهای تاریخی زبان فارسی نیز سازگار است (نک: ابوالقاسمی، 1385؛ حسندوست، 1393)، صورت صفت مفعولی متشکل از ستاک گذشتۀ فعل و پسوند «ـه» نیست؛ بلکه وند نمود کامل بهصورت تناوب خودکار و پیشبینیپذیر «ـده/ ـته» بازتاب آوایی مییابد. بنابراین، صفتهای مفعولی «خوانده/ بافته» از پایۀ واژگانی «خوان/ باف» و پسوند «ـده/ ـته» مشتق شدهاند.
حضور عنصر نمود کامل در سطح واژه نیز نشان میدهد که این وند را نمیتوان متشکل از ستاک گذشتۀ فعل تلقی کرد. طبق معیار بندش[27]، وندهای تصریفی راه را بر واژهسازی، یعنی اشتقاق و ترکیب، میبندند (Spencer & Zwicky, 2001: 15). بهگفتۀ دیگر، پس از افزودن وندهای تصریفی باقاعده به پایه، راه بر دو فرایند اشتقاق و ترکیب مسدود میشود. ازآنجاکه وند نمود کامل در سطح واژه، از وندهای اشتقاقی واژهساز بهشمار میآید، طبق اصل بندش نمیتوان پیش از آن، حضور وند تصریفی گذشته را پذیرفت. ازاینگذشته، نمونههای فراوانی در زبان فارسی یافت میشوند که حتی پس از الحاق پسوند نمود کامل به پایه و تشکیل صورت موسوم به صفت مفعولی، فرایندهای اشتقاق یا ترکیب یا هر دو، واژۀ تازهای تولید میکنند:
(9) |
الف. |
اشتقاق |
|
دیدهبانی |
ـ |
ریختهگری |
ـ |
مُردهوار |
ـ |
دادگان |
ـ |
شکستگی |
|
|
ب. |
ترکیب |
|
دیدهبوسی |
ـ |
آلودهسازی |
ـ |
مردهخوار |
ـ |
دادهپرداز |
ـ |
شکستهبندی |
|
این شواهد، در کنار معیار بندش، تأیید میکنند که در درون چنین ساختارهایی، وند تصریفی زمان حضور ندارد و صرفاً مشخصۀ نمود کامل، بهمثابۀ یک پسوند اشتقاقی، در فرایند واژهسازی مشارکت کرده است. مثلاً، واژۀ «دادگان» متشکل از صفت مفعولی «داده» و وند مجموعهساز «ـگان» است و «دادهپرداز» از ترکیب همان صفت مفعولی با ریشۀ واژگانی «پرداز» ساخته شده است. پیامد این تحلیل آنکه صرف نظر از تمایزات معنایی، تفاوت صوری جفتدادههای (10 ـ الف) و (10 ـ ب) در زیر، متأثر از حضور وند نمود کامل در نمونههای دوم است (و نیز نک: انوشه، 1400: 707):
(10) |
الف. |
فریبخور |
ـ |
دانشآموز |
ـ |
تاشو |
ـ |
دلسوز |
ـ |
کارنکن |
ـ |
پیشرو |
|
|
ب. |
فریبخورده |
ـ |
دانشآموخته |
ـ |
تاشده |
ـ |
دلسوخته |
ـ |
کارنکرده |
ـ |
پیشرفته |
|
تفاوت دو صفت مرکب «فریبخور/ فریبخورده» در وجود پسوند «ـده» است که بر کامل شدن رویداد در دومی دلالت میکند. این تمایز در دیگر جفتدادههای این مجموعه نیز دیده میشود.
در صفتهای مفعولی (6) تا (8)، با ریشههایی مواجه بودیم که در جذب وند نمود کامل، دستخوش تغییر صورت آوایی یا اصطلاحاً واژگونگی[28] نشدهاند (خور/ خورده؛ کُش/ کُشته؛ کَن/ کنده؛ خوان/ خوانده؛ باف/ بافته). اما همواره با چنین وضعیتی روبهرو نیستیم؛ چنانکه در برخی از نمونههای (9) و (10) مشاهده کردیم، این ویژگی در مورد همۀ ریشههای فعلی صادق نیست و گاهی جذب وندهای مختلف، سبب پدیدار شدن واژگونگی در تکواژهای انتزاعی میشود. اسلامی (1398) نیز به این پدیده توجه کرده، اما یادآور شده است که اگر «ـده/ ـته» را پسوند صفت مفعولی بدانیم، برای تحلیل صورتی مانند «رفته» هیچ توجیهی نداریم. در زیربخش بعدی به تفصیل به مسئلۀ واژگونگی ریشهها در جذب پسوند نمود کامل میپردازیم.
3 ـ 2 ـ واژگونگی در ریشههای انتزاعی
اسلامی (1398) در رد این رویکرد که وند نمود کامل در زبان فارسی با یکی از دو گونۀ «ـده/ ـته» تظاهر مییابد، به صفت مفعولی «رفته» (از ریشۀ «روÖ») اشاره میکند و پسوند تلقی کردن «ـته» در این صورت صرفی را توجیهناپذیر میداند. پاسخ مسئلهای که اسلامی مطرح کرده، در پدیدۀ واژگونگی نهفته است. واژگونهها بازنمودهای عینی تکواژهای انتزاعی هستند که در توزیع تکمیلیاند و هریک در محیط خاص خود آشکار میشوند. براین اساس، «روÖ» سه واژگونه یا بازنمود عینی دارد که صرفاً محدود به بافت فعلی نیست: «ro» (مانند: از اینجا برو/ ماشین برو/ پیادهرو)، «rav» (مانند: روان/ رونده/ روش/ میروند/ میانهروی)، «raf» (مانند: رفتار/ رفتن/ پیشرفته/ میرفت/ رفتوآمد). واژگونۀ «rav» دارای یک گونۀ آزاد[29] «r» نیز هست که غالباً در گفتار یا نوشتار غیررسمی بهکار میرود و مورد توجه بحث حاضر نیست (مانند: میره؛ با تقطیع تکواژی: mi-r-e). بنابراین، واژگونۀ مقید «raf-» یکی از تظاهرات تکواژ انتزاعی «رو» (در صرف توزیعی: مفهوم «رفتن») است که در بافتهایی مانند زمان گذشته (raf-t)، مصدر (raf-tan)، و البته صفت مفعولی (raf-te)، بهکار میرود.
پس، در ریشههای دارای دو یا چند واژگونه، وند نمود کامل با گونۀ مقید میآید و ریشههای واژگانی دارای صورتی به نام ستاک گذشته نیستند (انوشه، 1399). برای نمونه، مشخصههای درج واژگونهها را در نمونههای (11) تا (14) ملاحظه کنید. در نخستین ستون، واژگونههای مختلف ریشه و در ستون دوم، مشخصههای صوری آن گونه برای درج آمده است. واج شامل [+D] بهمعنای مجاورت با هر وندی است که با همخوان /d/ یا /t/ آغاز میشود:
(11 – 14). مشخصههای درج واژگونهها: |
||||||||
(11-14). Specification for allomorph insertion |
||||||||
(11). |
ریشۀ «سوزÖ» |
|
(12). |
ریشۀ «شوÖ» |
||||
|
واژگونه |
مشخصه |
نمونه |
|
|
واژگونه |
مشخصه |
نمونه |
|
sux |
[ÖSuz, +D] |
سوخت، سوخته، سوختنی |
|
|
šav |
[ÖŠo, +D, -#] |
بشود، میشوی، هدایتشونده |
|
suz |
[ÖSuz] |
سوزاندند، سوزان، سوزناک |
|
|
šo |
[ÖŠo] |
دور شو، آدمبشو، تاشده، شدند |
(13). |
ریشۀ «گیرÖ» |
|
(14). |
ریشۀ «شکنÖ» |
||||
|
واژگونه |
مشخصه |
نمونه |
|
|
واژگونه |
مشخصه |
نمونه |
|
geref |
[ÖGir, +D] |
گرفت، گرفتن، گرفته، گرفتار |
|
|
šekas |
[ÖŠekan, +D] |
شکست، شکسته، شکستنی |
|
gir |
[ÖGir] |
گیراندند، گیرا، گیرنده، میگیرد |
|
|
šek |
[ÖŠekan, +Caus] |
میشکانند، میشکاندند، شکانده |
|
|
|
|
|
|
šekan |
[ÖŠekan] |
بشکنند، شکننده، چینوشکن |
نکتۀ قابل توجه اینکه هیچیک از واژگونههای یک ریشه، اصلی یا فرعی محسوب نمیشوند، بلکه به دلیلی که خواهیم دید، از آنها میتوان با نام واژگونههای خاص و عام یاد کرد. عموم پسوندهایی که در زبان فارسی با واج شامل [D] آغاز میشوند و به ریشۀ فعلی میپیوندند، در جدول زیر آمدهاند (برای جزئیات بیشتر، نک: انوشه، 1399، 1400):
(15).پسوندهای دارای واج آغازین [D]: |
|||||||||||||
(15). Affixes with initial [D] |
|||||||||||||
|
|
وند |
|
کاربرد |
|
نمونه |
|
|
وند |
|
کاربرد |
|
نمونه |
|
االف. |
ـد/ ـت |
|
زمان گذشته |
|
دوستانش را دید. |
|
ت. |
ـدار/ ـتار |
|
اسم مصدر |
|
دیدار دوستان |
|
ب. |
ـدن/ ـتن |
|
مصدر |
|
دیدن دوستان |
|
ث. |
ـد/ ـت |
|
اسم/ مصدر مرخم |
|
دید محدود |
|
پ. |
ـده/ ـته |
|
نمود کامل |
|
دوستانش را دیده |
|
|
|
|
|
|
|
در نمونۀ (11)، ریشۀ «سوزÖ» دارای دو واژگونۀ «sux» و «suz» است. گونۀ نخست (خاص)، در گرهی درج میشود که ریشۀ یادشده در کنار پسوندی با همخوان آغازین /t/ بیاید. گونۀ دوم (عام)، تابع شرط دگرجای[30] است و در هر محیطی مینشیند که ریشۀ «سوزÖ» حاضر باشد، اما امکان درج گونۀ خاص فراهم نباشد. طبق این تحلیل، مشخصۀ دستوری زمان بر توزیع واژگونههای «سوزÖ» نظارت نمیکند و اساساً در بسیاری از واژههای مشتق از این ریشه، مفهوم زمان «حال/ گذشته» حضور ندارد (مانند: سوخت خودرو، مادۀ سوختنی/ آفتاب سوزان، قصۀ سوزناک). وانگهی، بههمین دلیل است که وقتی ریشۀ مذکور در کنار وند سببی قرار میگیرد، تابع شرط دگرجای میشود و فارغ از زمان دستوری فعل، گونۀ عام مجوز درج مییابد (مانند: زباله را میسوزانند/ میسوزاندند؛ بهجای: *میسوختاندند). همین تعمیم دربارۀ صورتهای «سوخته/ سوزانده» نیز صادق است و هریک از دو واژگونۀ «sux» و «suz» با توجه به محیطی که در نمونۀ (11) تعریف شده است، تظاهر یافتهاند. درج وند نمود کامل «ـده» یا «ـته» نیز متأثر از واکداری یا بیواکی واج پیشین است.
در نمونۀ (12) نیز مشاهده میکنیم که توزیع ریشۀ «شوÖ» وابسته به مشخصۀ زمان دستوری نیست. در این بازنمایی، نماد «» (نقیض؛ بهپیروی از: Siddiqi, 2009: 49). محیطی را تعریف میکند که واژگونۀ خاص «šav» در آن تظاهر نمییابد؛ یعنی مجاورت با وند دارای واج آغازین [D] و نیز انتهای واژه. بدینترتیب، واژگونۀ عام «šo» به تبعیت از شرط دگرجای، در مرز واژه یا در مجاورت هر وندی با همخوان آغازین /d/ درج میشود. این محیط میتواند فعل گذشتۀ ساده (از اینجا دور شد)، فعل امر حاضر مفرد (از اینجا دور شو)، صفت مفعولی (از اینجا دور شده است)، صفت لیاقت (این کار شدنی نیست)، یا واژۀ مرکب (این گوشی تاشو درستبشو نیست) باشد.[31]
ریشۀ «گیرÖ» در نمونۀ (13)، قرابت بسیاری با ریشۀ «سوزÖ» در (11) دارد و بهشکل دو واژگونۀ «geref» و «gir» بازنمود مییابد. گونۀ خاص در مجاورت [D] میآید و گونۀ عام در دیگر محیطها بهکار میرود و از جمله هر دو فعل حال و گذشتۀ سببی را میسازد (مانند: آتش را میگیرانند/ میگیراندند؛ بهجای: *میگرفتاندند). بهطور کلی، همۀ ریشههایی که دارای دو واژگونه هستند، از چنین الگویی پیروی میکنند؛ مانند برخی از نمونههایی که در جدول زیر آمدهاند:
(16).نمونهای از ریشههای دارای دو واژگونه: |
|||||||||
(16). Some roots with two allomorphs |
|||||||||
|
|
ریشهÖ |
|
واژگونهها |
|
نمونهها |
|||
|
|
|
مجاور [D] |
دگرجای |
|
گونۀ خاص |
|
گونۀ عام |
|
|
الف. |
افت |
|
Ɂoftā |
Ɂoft |
در: |
افتاده، میافتاد، افتادن |
ـ |
افت، میافتد، افتان و خیزان |
|
ب. |
نویس |
|
neveš |
nevis |
در: |
نوشته، مینوشت، نوشتار |
ـ |
نویسنده، مینویسد، خودنویس |
|
پ. |
نما |
|
nemu |
namā |
در: |
نمودار، مینمود، نمودن |
ـ |
نماینده، مینماید، نمایش |
|
ت. |
خواه |
|
xās |
xāh |
در: |
خواسته، میخواست، خواستار |
ـ |
خواهان، میخواهد، خواهش |
|
ث. |
یاب |
|
yāf |
yāb |
در: |
یافته، مییافت، یافتن |
ـ |
یابنده، مییابد، فلزیاب |
|
ج. |
فرسا |
|
farsu |
farsā |
در: |
فرسوده، میفرسود، فرسودن |
ـ |
فرساینده، میفرساید، فرسایش |
|
چ. |
ساز |
|
sāx |
sāz |
در: |
ساختمان، ساختار، ساخته، ساخت |
ـ |
سازمان، سازگار، سازنده، بساز |
|
ح. |
بین |
|
di |
bin |
در: |
جهاندیده، میدید، دیدار |
ـ |
جهانبین، میبیند، بینایی |
|
خ. |
چین |
|
či |
čin |
در: |
چیده، میچید، چیدن |
ـ |
چینش، میچیند، چینوشکن |
پس از ریشههای دارای دو واژگونه در جدول (16)[32]، به ریشۀ «شکنÖ» در جدول (14) میرسیم که سه واژگونه دارد. این ریشه افزونبر دو واژگونۀ خاص «šekas» و عام «šekan»، دارای یک واژگونۀ «šek» نیز هست که در مجاورت وند سببی «ـان» حضور مییابد و فارغ از زمان دستوری، صورت سببی میسازد. این گونۀ واژی که در «میشکانم/ میشکاندم/ شکاندن» بهکار میرود، اساساً محدود به زمان دستوری گذشته نیست که ناگزیر باشیم در صفت مفعولی «شکانده»، حضور وند گذشته را بپذیریم. بنابراین، واژۀ اخیر متشکل از سه تکواژ «شکـ + ـان + ـده» است. در زیربخش 4-2 تعامل واژگونههای این ریشه رابا وندهای سببی و نمود کامل از منظر صرف توزیعی بررسی خواهیم کرد.
3 ـ 3 فعل دستوری در ساختهای کامل
ماهیت فعل دستوری «باش» در ساختهای جدول (6) و نیز هویت واژهبستها در حال کامل، از موضوعات مورد بحث در پژوهشهای زبانی بوده است. هرچند اغلب تحلیلگران، فعل مورد نظر را در شمار افعال کمکی زبان فارسی دانستهاند (اسلامی، 1398)، اما برخی نیز آن را فعل ربطی (طباطبایی، 1395) یا فعل سبک (Taleghani, 2008) تلقی کردهاند. در بخش حاضر، با تأیید نظر اسلامی، نشان میدهیم که ساختهایی مانند «خوردهام/ بودم/ باشم» متشکل از صورت نمود کامل فعل اصلی و فعل کمکیاند. افزونبر این، چنانکه در بخش بعدی خواهیم دید، صورت واژهبستی فعلی کمکی در ساخت حال کامل، از رهگذر فرایندی شکل میگیرد که در صرف توزیعی همجوشی[33] خوانده میشود.
پیشتر گفتیم که طالقانی (2008) صورتهای صرفی فعل «بودن» در نمود کامل را فعل سبکی درنظر میگیرد که بههمراه صفت پیش از خود، یک محمول مرکب میسازد. وی در عین حال که «بودن» را در گذشتۀ کامل از نوع فعل سبک میداند، در ادامۀ بحث خود از آن با نام فعل کمکی نیز یاد میکند و البته توضیح نمیدهد که اگر مقولۀ دستوری عنصر پیش از «بودن» صفت است، فعل کمکی مذکور برای «کمک» به صرف کدام عنصر فعلی حضور یافته است. فارغ از اینکه نزد طالقانی نام فعل دستوری در ساخت گذشتۀ کامل چیست، جایگاهی که چنین تحلیلی برای این عنصر در هستۀ گروه فعلی کوچک درنظر میگیرد (Taleghani, 2008: 127)، تصدیق میکند که او نهایتاً «بودن» را فعل سبک/ ربطی تلقی میکند. اگر این رویکرد را به زبان دستور سنتی برگردانیم، نهتنها فعل یادشده را باید از جنس افعال ربطی بدانیم، بلکه ناگزیریم ادعا کنیم که جفتجملات زیر ساختار نحوی یکسانی دارند:
(17) |
الف. |
گذشتۀ کامل |
|
باد ابرها را پراکنده بود. |
ـ |
بچهها خانه را آراسته بودند. |
ـ |
سینا کتابها را برایشان فرستاده بود. |
|
ب. |
محمول مرکب |
|
باد ابرها را پراکنده کرد. |
ـ |
بچهها خانه را آراسته کردند. |
ـ |
سینا کتابها را برایشان ارسال کرد. |
بااینهمه، شواهد تجربی از چنین رویکردی حمایت نمیکنند. در زبان فارسی، مانند هلندی، فعل کمکی بههمراه عنصر فعلی پیش از خود که محمول جمله است، تشکیل یک خوشۀ فعلی[34] رسوخناپذیر میدهد (انوشه، 1400: 118). از این منظر، اگرچه دادههای (الف) و (ب) در بالا از یک محمول واژگانی و یک فعل دستوری تشکیل شدهاند، اما ماهیت و مقولۀ اجزای این ساختها کاملاً متفاوت است و ازاینرو، برخلاف تحلیل طالقانی، رفتارهای صرفینحوی متفاوتی از خود بروز میدهند. برای بررسی این موضوع، ابتدا شواهد زیر را مشاهده کنیم:
(18). |
درج پیشوند نفی: |
|||
|
الف. |
بچهها خانه را نیاراسته بودند/ *آراسته نبودند. |
||
|
ب. |
بچهها خانه را آراسته نکردند/ *نیاراسته کردند. |
||
(19). |
درج واژهبست ضمیری: |
|||
|
الف. |
باد پراکنده بودشان / *باد پراکندهشان بود. |
||
|
ب. |
باد پراکنده کردشان / باد پراکندهشان کرد. |
||
(20). |
ساخت پیپرسش: |
|||
|
الف. |
سینا کتابها را برایشان فرستاده بود، نفرستاده بود / *نبود؟ |
||
|
ب. |
سینا کتابها را برایشان ارسال کرد، ارسال نکرد / نکرد؟ |
||
(21). |
ساخت همپایه: |
|||
|
الف. |
سینا کتابها را برایشان فرستاده بود، تو نفرستاده بودی / *تو نبودی. |
||
|
ب. |
سینا کتابها را برایشان ارسال کرد، تو ارسال نکردی/ تو نکردی. |
||
(22). |
ساخت پرسش پژواکی: |
|||
|
الف. |
بچهها خانه را آراسته بودند. |
|
*بچهها خانه را چی بودند؟ |
|
ب. |
بچهها خانه را آراسته کردند. |
|
بچهها خانه را چی کردند؟ |
(23). |
همپایگی با صفت: |
|||
|
الف. |
*بچهها خانه را آراسته و آماده بودند. |
||
|
ب. |
بچهها خانه را آراسته و آماده کردند. |
مجموعۀ شواهد بالا از تفاوتهای بنیادین میان ساخت گذشتۀ کامل و محمول مرکب حکایت میکنند. طبق نمونۀ (18)، عنصر نفی فعل نمیتواند میان خوشۀ فعلی رسوخ کند و به فعل کمکی ملحق شود، اما توزیع نفی فعل در مورد محمول مرکب متفاوت است و به فعل سبک متصل میشود. در شواهد (19)، واژبست مفعولی «ـشان» به همین دلیل صرفاً میتواند به انتهای خوشۀ فعلی ملحق شود و پس از فعل کمکی بیاید، اما در محمول مرکب، این عنصر وابسته میتواند هریک از دو جزء غیرفعلی (محمول) یا فعلی (فعل سبک) را بهعنوان میزبان خود برگزیند. در ساختهای پیپرسش (20) و همپایۀ (21) که بخشی از جمله دستخوش حذف شده است، فعل کمکی نمیتواند بدون حضور محمول در ساخت محذوف مشارکت کند، اما این امکان برای فعل سبک فراهم است. ساخت پرسش پژواکی در (22) تصریح میکند که ماهیت «آراسته» در دو ساخت «آراسته بودند» و «آراسته کردند»، متفاوت است. در نمونۀ نخست، پرسشواژۀ «چی» نمیتواند بهجای «آراسته» که به مقولۀ دستوری فعل تعلق دارد، بنشیند، اما همین واژه در ساخت دوم، صفت است و ازاینرو، جایگزینی آن با پرسشواژۀ مذکور میسر است. سرانجام، تقابل دو جملۀ (الف) و (ب) در نمونۀ (23) و عدم امکان همپایگی «آراسته» با صفت «آماده» در ساخت گذشتۀ کامل، ضمن تأیید نتیجۀ اخیر، بر مقولۀ متفاوت این عنصر دلالت میکند. جمعبندی بحث حاضر در جدول زیر آمده است که براساس آن، ساختهای کامل و محمولهای مرکب، نه در مقولۀ محمول قرابت دارند، نه هویت فعل دستوری در آنها یکسان است:
(24). مقایسۀ اجزای ساخت کامل با محمول مرکب: |
|
||||||
(24). Elements of perfect construction vs. complex predicate |
|
||||||
|
|
|
|
ساختهای کامل |
|
محمولهای مرکب |
|
|
الف. |
نمونۀ ساختاری |
|
ظاهرش را آراسته است/ بود/ باشد |
|
ظاهرش را آراسته/ آرایش کرد |
|
|
ب. |
مقولۀ دستوری محمول |
|
فعلی (تصریف صفت مفعولی) |
|
غیرفعلی (اسم، صفت، حرف) |
|
|
پ. |
ماهیت فعل دستوری |
|
فعل کمکی (در هستۀ نمود) |
|
فعل سبک (در هستۀ فعل کوچک) |
|
تحلیل بالا نشان میدهد که صورتهای صرفی فعل «باش» در ساختهای کامل از نوع فعل سبک یا ربطی نیستند و لذا، آنها را نمیتوان در هستۀ گروه فعلی کوچک درج کرد. این افعال از نوع فعل کمکیاند که در پژوهشهای دستور زایشی غالباً در ذیل هستۀ گروه فعل کمکی (AuxP) یا هستۀ گروه نمود (AspP) یا هستۀ گروه نمود کامل (PerfP) قرار میگیرند و این تفاوت در برچسبگذاری، تغییری در ماهیت این افعال نمیدهد (برای جزئیات بیشتر، نک: تحلیل Anderson, 2006 از ساختهای فعل کمکی). در بخش چهارم مقاله (نمودار 28)، به تحلیل طالقانی بازمیگردیم و اشکالات آن را از منظر کمینهگرایی بازمیشماریم تا بتوانیم تحلیل جایگزینی برای ساخت نمود کامل بهدست دهیم.
امکان حذف «است» موضوع دیگری است که دربارۀ فعل کمکی در حال کامل اخباری باید به آن اشاره کنیم. اسلامی (1398: 6، نمونۀ 6 ـ ب) و طالقانی (2008: 127: 50)، هر دو، معتقدند که در ساختی مانند «او از اینجا رفته»، فعل «است» حذف شده است و بنابراین، بهجای این عنصر محذوف، از نماد تهی (Æ) استفاده میکنند. در این زمینه، دو نکته را باید یادآور شویم. نکتۀ نخست که اهمیت کمتری دارد، به تفاوت دو اصطلاح «تهی» و «صفر» بازمیگردد. در مطالعات صرفی، منظور از تکواژ تهی، عنصری است که بازنمود آوایی دارد، اما دارای نقش معنایی یا دستوری نیست ( Bauer, 2016: 342 ; Blevins, 2016: 53. چنین تکواژی را میتوانیم در الحاق وند سببی به فعل سهظرفیتی «کوبیدن» بیابیم. برای مثال، در جملۀ «او مشتش را به دیوار کوبید/ کوباند»، افزودن وند سببی «ـان» به «کوبید» و تبدیل آن به «کوباند»، تغییری در معنا یا ظرفیت فعل ایجاد نکرده است و ازاینرو، وند مورد نظر در چنین فعلی، نمونهای از تکواژ تهی است. در مقابل، تکواژ صفر، عنصری است که بازنمود آوایی ندارد، اما از خود تأثیر معنایی یا دستوری بهجای میگذارد. نمونۀ معروف چنین تکواژی، شناسۀ صفر در فعلهای سوم شخص مفرد گذشته است (مانند: او از اینجا رفت). بدین ترتیب، اگر در ساخت «او از اینجا رفته»، فعل «است» بازنمود نیافته باشد، آن را باید نمونهای از تکواژ صفر تلقی کرد.
نکتۀ دوم اینکه: آیا واقعاً در چنین ساختاری فعل «است» حذف شده است؟ احتمالاً پاسخ این پرسش منفی است و اگر بتوان فعل مورد نظر را بدون قرینه و در جملات ساده حذف کرد، انتظار میرود این امکان برای بقیۀ شخصوشمارها هم فراهم باشد. در جملات (2 ـ الف و ب) اشاره کردیم که شواهد زبانی این پیشبینی را تأیید نمیکنند:
(25). |
الف. |
دوستم خانه را تحویل داده و از اینجا رفته. |
|
ب. |
*دوستانم خانه را تحویل داده و از اینجا رفته. |
|
پ. |
*من و دوستم خانه را تحویل داده و از اینجا رفته. |
|
ت. |
دوستانم خانه را تحویل داده و از اینجا رفتهاند. |
|
ث. |
من و دوستم خانه را تحویل داده و از اینجا رفتهایم. |
مقایسۀ دو جملۀ نادستوری (25 ـ ب و پ) با نمونههای خوشساخت (25 ـ ت و ث) تصریح میکند که حذف فعل کمکی در ساخت حال کامل اخباری، فقط با وجود قرینهای در ساخت همپایه میسر است. بنابراین، نمیتوانیم ادعا کنیم که در جملۀ خوشساخت (25 ـ الف)، فعل کمکی سوم شخص مفرد بدون هیچ قرینهای حذف شده است. پس اگر در نمونۀ (25 ـ الف) با پدیدۀ حذف فعل کمکی مواجه نباشیم، باید تحلیل دیگری برای عدم تظاهر فعل «است» بیابیم.
چنانکه میدانیم، فعل «باش» دارای شش صورت واژهبستی است که علاوهبر نقششان بهعنوان فعل کمکی، در ساختهای موسوم به اسنادی در جایگاه فعل ربطی (فعل سبک) نیز بهکار میروند. این افعال دستوری را که صورت وابسته یافتهاند، به پیروی از لِگیت (2008)، واژهبست آمیخته[35] مینامیم:
(26). |
واژهبستهای آمیختۀ «باش»: |
||||||
|
الف. |
من معلم + ام |
ب. |
تو معلم + ای |
پ. |
او معلم + ـه |
|
|
ت. |
ما معلم + ایم |
ث. |
شما معلم + اید |
ج. |
آنها معلم + اند |
|
همانگونه که پنج واژهبست «ـام/ ـای/ ـایم/ ـاید/ ـاند» علاوهبر جملات اسنادی بالا، در ساخت حال کامل اخباری (ماضی نقلی) نیز حضور مییابند، انتظار میرود که واژهبست سوم شخص مفرد نیز چنین امکانی داشته باشد. این سخن بدین معناست که واژهبست «ـه» (-e) در ساختی مانند «او از اینجا رفته» حضور دارد و حذف نشده، اما در سطح آوایی با واکۀ پایانی پسوند نمود کامل ادغام شده است (او از اینجا رفته + ـه = رفته). همین ویژگی در فرایند اسنادیسازی[36] نیز مشاهده میشود. در نمونههای زیر، این فرایند با ساخت حال کامل اخباری همراه شده است:
(27). |
الف. |
این نمایندگان با طرح دولت مخالفت کردهاند. |
|
این نمایندگان {بودهاند/ *بوده} که با طرح دولت مخالفت کردهاند. |
|
ب. |
شما نمایندگان با طرح دولت مخالفت کردهاید. |
|
شما نمایندگان {بودهاید/ *بوده} که با طرح دولت مخالفت کردهاید. |
|
پ. |
این نماینده با طرح دولت مخالفت کرده است. |
|
این نماینده {بوده است/ بوده} که با طرح دولت مخالفت کرده است. |
در نمونههای (27 ـ الف و ب)، حذف واژهبستهای «ـاند/ ـاید» در روند اسنادیسازی، جملهای نادستوری تولید میکند. بنابراین، در جملۀ (27 ـ پ) نیز با حذف واژهبست آمیختۀ فعل کمکی مواجه نیستیم، بلکه در نمونۀ «بوده» مانند هر دو فعل «بودهاند/ بودهاید»، واژهبست مناسب حضور دارد (ـه)، اما در سطح آوایی در واکۀ وند «ـده» ادغام شده است. در بخش چهارم مقاله به این نکته بازمیگردیم و به تبیین چگونگی تشکیل واژهبست آمیخته از طریق همجوشی، و نیز جایگاه فرایند واجی ادغام در انگارۀ صرف توزیعی میپردازیم.
در بخش حاضر ابتدا به کاربردهای مختلف پسوند نمود کامل در سطح جمله و بند و واژه اشاره کردیم و سپس به بررسی ماهیت صوری این عنصر پرداختیم. در این میان، استدلال کردیم که ساختهای کامل متشکل از واژگونهای از ریشۀ فعلی و وند «ـده/ ـته» هستند و در چنین افعالی، با یکی از صورتهای صرفی فعل کمکی «بودن» (ریشۀ «باشÖ») همراه میشوند. در بخش بعدی، یافتههای تحلیل حاضر را در چارچوب نظریۀ صرفی توزیعی بررسی میکنیم و چنانکه خواهیم دید، صورت موسوم به صفت مفولی نمیتواند در خود دارای پسوند زمان گذشته باشد.
در بخش حاضر به تحلیلی ناواژهگرا از ساخت فعلهای دارای وند نمود کامل میپردازیم و در این روند میکوشیم تا پیوندی میان یافتههای بخش گذشته و آموزههای نظریۀ صرف توزیعی برقرار سازیم. در نخستین زیربخش، با معرفی فرافکن نقشنمای حرف[37] که جایگاه درج وند نمود کامل است، بر ساخت فعل حال کامل اخباری تمرکز میکنیم. در زیربخش دوم، اشتقاق نحوی این فعل را به ساختهای مشابه و از جمله افعال گذشتۀ کامل اخباری و حل کامل التزامی تعمیم میدهیم و دربارۀ پیامدهای این تحلیل بحث میکنیم. بااینهمه، پیش از ارائۀ هر تحلیلی، نخست باید نشان دهیم که چرا رویکرد کمینهگرای طالقانی (2008) در تبیین ساختار نمود کامل، بهلحاظ نظری نیز کارامد نیست.
4 ـ 1 تحلیل نظری از ساخت کامل
طالقانی (2008: 126-127: Diag: 51, 54)، ضمن بررسی تعامل عناصر دستوری زمان، نمود، وجه و نفی در ساختهای فعلی مختلف، برپایۀ کمینهگرایی واژهگرا، تحلیلی از حال و گذشتۀ کامل در فارسی بهدست میدهد. در بخش گذشته، ضمن نقد رویکرد طالقانی برپایۀ شواهد زبانی (مستقل از نظریه)، یادآور شدیم که وی گذشته از آنکه فعل «بودن» را در این ساختها در هستۀ گروه فعلی کوچک قرار میدهد و از این منظر، به ساختاری شبیه به محمولهای مرکب برای حال و گذشتۀ کامل قائل میشود، دربارۀ چگونگی تظاهر وند نمود کامل بر روی ریشۀ فعل اصلی بحثی به میان نمیآورد و بهنظر میرسد که صورت نمود کامل فعل را بهشکل صرفشده وارد اشتقاق نحوی میکند. اگر رویکرد واژهگرای طالقانی را بر جملۀ «سارو دارو خورده بود» انطباق دهیم، اشتقاق نحوی زیر را خواهیم داشت:
هستهآغاز بودن گروه زمان، نهتنها باعث میشود که با حرکت فعل به آن، توالی نادستوری بهدست آید، بلکه حتی در ساخت دارای فعل وجهی «خواستن» که در آن «خواه» در هستۀ T درج میشود، بهجای جملهای مانند «او دارویش را خواهد خورد»، ساختار «*او خواهد دارویش را خورد» تولید میشود. افزونبر موارد پیشگفته، همانگونه که در نمودار بالا ملاحظه میکنیم، طالقانی به سازۀ «خورده» در «نخورده است/ نخورده بود» مقولۀ صفتی اعطا میکند و آن را در هستۀ فرافکن AdjP قرار میدهد. ضمن اینکه چنین تحلیلی با واقعیتهای زبان فارسی سازگار نیست (نک: شواهد 18 تا 23 در مقالۀ حاضر؛ و نیز اسلامی، 1398)، طالقانی اشارهای به تشکیل خوشۀ فعلی در فارسی و الحاق فعل اصلی به کمکی نمیکند. مهمترین اشکالات بازنمایی (28) را میتوان بهصورت زیر خلاصه کرد:
(29). |
فهرست خطاهای اشتقاق (28): |
|
|
الف. |
فرافکن TP هستهآغاز و ارزش مشخصۀ زمان [-Past] است. |
|
ب. |
فاعل به شاخص TP حرکت نکرده و مفعول در شاخص گروه محمول ادغام شده است. |
|
پ. |
اشتقاق دارای ساخت محمول مرکب (CPrP) است. |
|
ت. |
فعل واژگانی «خورده» در هستۀ گروه صفتی قرار گرفته است. |
|
ث. |
ساخت نمود کامل فاقد فرافکن نمود (AspP) است. |
|
ج. |
فعل کمکی «بودن» بهعنوان فعل سبک در هستۀ vP تولید شده است. |
براین اساس، در زیربخش حاضر میکوشیم تا در چارچوب نظریۀ ناواژهگرای صرف توزیعی، به تبیین ساخت حال کامل اخباری در زبان فارسی بپردازیم و سپس یافتههای این تحلیل را به ساخت گذشتۀ کامل اخباری و حال کامل التزامی که تفاوت اندکی در مشخصههای زمان و وجه دارند، تعمیم دهیم. در بازنمایی زیر که در جهت خط فارسی ترسیم شده، اشتقاق نحوی جملۀ «آنها دارو خوردهاند» آمده است. در این نمودار که همۀ گرههای نقشنما، بهسان گروه فعلی فارسی هستهپایاناند، فعل کمکی «بودن» (ریشۀ «باشÖ») در هستۀ گروه نمود (AspP) درج شده و وند نمود کامل، هستۀ فرافکن حرف (PartP) است که از سوی گروه نمود مجوزدهی شده است. گفتنی است که در رویکرد مبتنیبر درج مؤخر[38] ( Siddiqi, 2009: 7 ; Alexiadou, 2016: 227; Embick, 2017: 257) همۀ عناصر واژگانی بهصورت ریشههای انتزاعی وارد اشتقاق میشوند و مقوله و جوهر آوایی خود را در نحو و پسانحو بهدست میآورند. بااینهمه، در نمودار زیر برای رعایت اختصار، به تسامح این ویژگی را برای فاعل و مفعول لحاظ نکردهایم:
در مرحلۀ بعد، ریشۀ «خورÖ»، ابتدا برای جذب مقوله، به هستۀ v حرکت میکند و به آن منضم میشود. پس از آن، مجموعۀ [خورÖ + v]، بهترتیب به هستۀ Part و Asp حرکت میکند و در نهایت، با جذب هستۀ T، تشکیل یک هستۀ پایانی مرکب، شامل پنج جزء، میدهد. بازنمایی این فرایند، بهصورت خطی در زیر نمایش داده شده است (نمادهای «+»، بر فرایند انضمام هسته به هسته دلالت میکنند):
(31). |
تشکیل هستۀ مرکب: |
||||||||||
|
خورÖ |
+ |
v |
+ |
Part |
+ |
باشÖ |
+ |
T |
(Pres, 3rd Pl) |
|
پیش از درج عناصر دارای جوهر آوایی (واژها/ واژگونهها) در هستۀ مرکب بالا، دو فرایند پسانحوی همجوشی باید بر این سازه اعمال شود. نخستین فرایند، همجوشی میان «خورÖ» و v است تا این دو گره، در یک گره بسیط تجمیع شوند. گره «باشÖ» و T نیز همجوشی میکنند تا یک گره بسیط از مجموع این دو گره بهدست آید. این دو فرایند همجوشی، هستۀ مرکب پنججزئی در (31) را به هستهای سهجزئی در (32) تبدیل میکند. اکنون بازنمایی زیر مهیای درج واژها و واژگونههاست (نمادهای «ـ»، بر فرایند همجوشی دو گره و تبدیل آنها به یک گره هدف واحد دلالت میکنند):
(32). |
فرایند همجوشی و درج مؤخر: |
||||||||||
|
[خورÖ |
ـ |
v] |
+ |
Part |
+ |
[باشÖ |
ـ |
T] |
(Pres, 3rd Pl) |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
||||
|
خور |
|
ـده |
|
ـاند |
|
در نخستین جزء بازنمایی، واژ «خور» درج شده است. در گره دوم، وند نمود کامل که دارای بازنمایی انتزاعی «De» است، در مجاورت واج واکدار پیش از خود، به شکل «ـده» تظاهر مییابد. گره سوم، واژ آمیختهای است که در خود شامل «باشÖ» و هستۀ T، با مشخصههای [حال، سوم شخص جمع] و وجه اخباری است. در فارسی، واژهبست آمیختۀ «ـاند» دارای این ویژگیهاست و با درج در گره هدف حاصل از همجوشی، مشخصههای آن را برآورده، یا به زبان صرف توزیعی، تخلیه میکند (برای همجوشی در گرههای پایانی: Siddiqi, 2009: 24 ; Svenonius, 2016: 207).
4 ـ 2 پیامدهای تحلیل ناواژهگرا
در زیربخش حاضر میکوشیم تا تحلیلی را که برای ساخت حال کامل اخباری ارائه کردهایم، به افعال مشابه، و از جمله گذشتۀ کامل اخباری، حال کامل التزامی، و تعامل دو نمود کامل و استمراری، تعمیم دهیم و پیامدهای آن را در ساختهای مشابه ارزیابی کنیم. نخستین موضوع قابل توجه در مورد نمودار (30)، عدم تظاهر صوری فعل کمکی در سوم شخص مفرد است. اگر بهجای ساخت بالا، بخواهیم هریک از دو جملۀ «او دارو خورده است/ خورده» را تولید کنیم، با همان مراحل نحوی و پسانحوی پیشگفته مواجه خواهیم بود، با این تفاوت که هستۀ گروه زمان دارای مجموعۀ مشخصههای [حال، سوم شخص مفرد] است. پس از همجوشی «باشÖ» با این گره، هریک از دو واژ «است» یا «ـه» که گونۀ آزاد هم محسوب میشوند، میتوانند در گره هدف درج شوند. چنانچه گونۀ «ـه» برای درج انتخاب شود، به یک فرایند واجی برای ادغام این واژ در واپسین واکۀ وند نمود کامل نیاز خواهد بود (xor-de-e → xorde).
پیامد دوم به ماهیت وند نمود کامل بازمیگردد. در بخش گذشته توضیح دادیم که این عنصر به یکی از دو شکل «ـده/ ـته» بازنمود مییابد و عنصر زمان گذشته در آن حضور ندارد. نمودار (30) این یافته را از منظر صرف توزیعی تأیید میکند. براساس بازنمایی پیشگفته، مشخصۀ زمان دستوری متعلق به هستۀ گروه زمان است که از سوی نزدیکترین گره به آن، یعنی «باشÖ» جذب میشود. با توجه به اینکه فرافکن نمود میان گروه زمان و ریشۀ فعلی مداخله میکند، طبق شرط پیوند کمینه[39]، مشخصۀ زمان دستوری ـ چه گذشته، چه حال ـ نمیتواند از سوی فعل اصلی جذب شود. در ساخت حال کامل اخباری و التزامی، هستۀ گروه زمان دارای مشخصۀ [حال] است و لذا این ادعای دستورنویسان که صفت مفعولی از ستاک گذشتۀ فعل ساخته میشود، توجیه نظری ندارد. در ساخت گذشتۀ کامل، چنانکه گفتیم، یک گروه زمان وجود دارد و تنها مشخصۀ [گذشته] در هستۀ آن از سوی فعل کمکی که نزدیکتر است، جذب میشود.
نکتۀ سوم اینکه افعال گذشتۀ کامل اخباری (ماضی بعید) و حال کامل التزامی، بر اشتقاق نحوی (30) منطبقاند، با این تفاوت که در ساخت نخست، هستۀ گروه زمان دارای مشخصۀ [گذشته] است، و در ساخت دوم، این هسته از وجه التزامی میزبانی میکند. همچنین، با توجه به اینکه فعل کمکی در این ساختها به شکل واژهبست تظاهر نمییابد، میان هستۀ گروه زمان و هستۀ گروه نمود فرایند همجوشی رخ نمیدهد. فرایند پسانحوی اضافۀ دیگری که فقط در فعل گذشتۀ کامل رخ میدهد، شکافت[40] هستۀ گروه زمان، به دو گره T و Agr است؛ زیرا در این فعل، وند زمان گذشته و وند مطابقه (شناسه) مستقلاً تظاهر مییابند و بنابراین، به دو گره هدف پایانی برای درج این عناصر دستوری نیاز داریم:
(33). |
فرایند همجوشی، شکافت و درج مؤخر: |
(34). |
فرایند همجوشی و درج مؤخر: |
|||||||||||||||||||||
|
گذشتۀ کامل اخباری (خورده بودند) |
|
حال کامل التزامی (خورده باشند) |
|||||||||||||||||||||
|
[خورÖ |
ـ |
v] |
+ |
Part |
+ |
باشÖ |
+ |
[T |
+ |
Agr] |
|
|
[خورÖ |
ـ |
v] |
+ |
Part |
+ |
باشÖ |
+ |
T |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|||||||||||
|
خور |
|
ـده |
|
بو |
|
ـد |
|
ـند |
|
|
خور |
|
ـده |
|
باشـ |
|
ـند |
|
|
در بازنمایی (33)، «باشÖ» که در مجاورت پسوند گذشتۀ «ـد» قرار دارد، به واژگونۀ «بو» اجازۀ درج میدهد. در این بازنمایی، وندهای گذشته و مطابقه در ذیل T که به دو گره T و Agr شکافته شده است، درج میشوند (برای فرایند شکافت گرههای پایانی: Embick & Noyer, 2007: 305 ; Siddiqi, 2009: 24; Embick, 2015: 213). در بازنمایی (34)، بهدلیل مشخصۀ التزامی در هستۀ گروه زمان، واژگونۀ «باش» که میزبان چنین مشخصهای است، بازنمود مییابد و در هستۀ نمود درج میشود. در هستۀ گروه زمان که دارای مشخصۀ [حال] است، صرفاً وند مطابقه حضور مییابد.
نکتۀ چهارم اینکه اگرچه نمود ناقص (استمراری) موضوع پژوهش حاضر نیست، اما تحلیل مبتنیبر نمودار (30) میتواند تبیینی صوری از تعامل دو نمود کامل و استمراری، در فعلی مانند «میخوردهاند»، بهدست دهد. در این ساختار، دو فرافکن نمود حضور دارد که لاجرم به دو گروه نقشنمای حرف برای درج وندهای «میـ» و «ـده» مجوز میدهند. هستۀ گروه نمود کامل، جایگاه درج «باشÖ» است، اما هستۀ گروه نمود استمراری در فارسی ناملفوظ است:
ریشۀ «خورÖ» برای خروج از vP و جذب هستههای نقشنما، با حرکت فراسو ابتدا به هستۀ v منضم میشود و این مسیر را بهترتیب با جذب گرههای Part1، Part2 و Asp1، نهایتاً تا هستۀ AspP2، یعنی ریشۀ «باشÖ» طی میکند. ازآنجاییکه انضمام هسته به هسته نوعی اداتافزایی است و در این فرایند، اتصال به چپ یا راست آزاد است (نک: جذب وندهای نمود مستمر و زمان غیرگذشته در تحلیل: Julien, 2007: 220)، هستۀ Part1 و Asp1 که بازتاب نحوی نمود مستمرند، به سمت راست ریشه ملحق میشوند. نهایتاً، با جذب هستۀ T، گره مرکب واحدی بهصورت زیر تشکیل میشود:
(36). |
تشکیل هستۀ مرکب: |
|||||||||||||||
|
Asp1 |
+ |
Part1 |
+ |
خورÖ |
+ |
v |
+ |
Part2 |
+ |
باشÖ |
+ |
T |
(Pres, 3rd Pl) |
|
|
در بازنمایی (32) گفتیم که هستۀ T و «باشÖ» دستخوش همجوشی میشوند تا با تشکیل یک گره بسیط، زمینۀ درج واژهبست آمیختۀ «ـاند» فراهم آید. این فرایند در بازنمایی حاضر نیز رخ میدهد. اما افزونبر آن، هستههای Part1 و Asp1 در سمت راست «خورÖ» نیز همجوشی میکنند و مهیای درج پیشوند «میـ» میشوند:
(37). |
فرایند همجوشی و درج مؤخر: |
|||||||||||||||
|
[Asp1 |
ـ |
Part1] |
+ |
[خورÖ |
ـ |
v] |
+ |
Part2 |
+ |
[باشÖ |
ـ |
T] |
(Pres, 3rd Pl) |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
||||||||||
|
میـ |
|
خور |
|
ـده |
|
ـاند |
|
|
|
بدین ترتیب، در بازنمایی خطی (37)، چهار گره هدف برای درج چهار واژ یا واژگونه شکل میگیرد تا صورت فعلی «میخوردهاند» تولید شود (برای تجمیع مشخصهها در فعل کمکی، نک: Kiparsky, 2017: 372).
موضوع دیگری که در این مبحث به آن میپردازیم، حضور همزمان گره نقشنمای سببی و نمود کامل در ساختهای فعلی است. در اشتقاق نحوی، گروه سببی[41] تسلط بلافصل بر گروه فعلی کوچک دارد و هستۀ آن، از وند سببی میزبانی میکند (Harley, 2017: 21). همانگونه که میدانیم، در زبان فارسی الحاق پسوند سببی «ـان» به ریشه عموماً به افزایش ظرفیت آن میانجامد. اما هستۀ گروه سببی در فارسی گاهی ممکن است جوهر آوایی نداشته باشد. این پدیده در فعلهای موسوم به دووجهی[42] دیده میشود. برای نمونه، فعل نامفعولی «پختن» در جملۀ «غذا پخت»، با جذب وند صفر سببی به جملۀ متناظری مانند «مادر غذا پخت» تبدیل میشود. نکتۀ قابل توجه اینکه شمار اندکی از ریشههای فعلی بههر دو صورت، یعنی با وند آشکار «ـان» یا وند ناملفوظ صفر، افزایش ظرفیت مییابند. برای بررسی این موضوع، ابتدا ریشۀ «شکنÖ» را در جملههای زیر را مقایسه میکنیم:
(38) |
الف. |
«شکنÖ» نامفعولی |
|
گلدان شکسته است. |
|
ب. |
«شکنÖ» + ـان |
|
او گلدان را شکانده است. |
|
پ. |
«شکنÖ» + ـ0 |
|
او گلدان را شکسته است. |
در جدول (14)، ضمن اشاره به سه واژگونۀ ریشۀ «شکنÖ»، محیط درج هریک را نیز تعیین کردیم. در نمونۀ (38 ـ الف)، ریشۀ «شکنÖ» پس از جذب هستۀ v و همجوشی با آن، تشکیل گره بسیط [شکنÖ ـ v] میدهد و در مجاورت وند نمود کامل قرار میگیرد. بنابراین، واژگونۀ «šekas» اجازۀ درج مؤخر مییابد. در جملۀ (38 ـ ب)، گره [شکنÖ ـ v] در مجاور وند سببی حضور یافته است و ازاینرو، طبق جدول (14)، محیط برای درج واژگونۀ «šek» مهیاست که فارغ از زمان دستوری، صرفاً در مجاورت وند سببی آشکار میشود. وضعیت در نمونۀ (38 ـ پ) اندکی متفاوت است. در این جمله، ریشۀ نامفعولی «شکنÖ» با الحاق به هستۀ ناملفوظ سببی، افزایش ظرفیت یافته است. براین اساس، پیش از درج مؤخر واژها، ابتدا گره بسیط [شکنÖ ـ v] با هستۀ Caus نیز همجوشی میکند تا گره هدف [شکنÖ ـ v ـ Caus] شکل بگیرد. تعبیر دیگر این گره این است که مفهوم «شکستن» (شکنÖ) با مقولۀ فعلی (v)، ارزش صرفینحوی سببی (Caus) یافته است. ازآنجاکه زنجیرۀ مذکور، بهعنوان یک گره هدف، بار دیگر در مجاورت وند نمود کامل قرار گرفته است، واژگونۀ «šekas» اجازۀ درج مییابد. بازنمایی خطی فعلهای سببی دو جملۀ (38 ـ ب و پ) را که بهترتیب با درج چهار و سه واژ تحقق مییابند، در زیر ملاحظه میکنیم:
(39). |
فرایند همجوشی و درج مؤخر: |
|
|
(40). |
فرایند همجوشی و درج مؤخر: |
|
|||||||||||||||||||||
|
حال کامل سببی با وند آشکار (شکانده است) |
|
|
|
حال کامل سببی با وند صفر (شکسته است) |
|
|||||||||||||||||||||
|
[شکنÖ |
ـ |
v] |
+ |
Caus |
+ |
Part |
+ |
[باشÖ |
ـ |
T] |
|
|
|
|
[شکنÖ |
ـ |
v |
ـ |
Caus] |
+ |
Part |
+ |
[باشÖ |
ـ |
T] |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|||||||||||||||||
|
شکــ |
|
ـان |
|
ـده |
|
است |
|
|
|
|
شکســ |
|
ـته |
|
است |
|
||||||||||
واژگونۀ «šek» که در (39) بازنمود یافته، همان گونهای است که در هر دو فعل حال و گذشتۀ «میشکانم/ میشکاندم» حضور مییابد و مشخصۀ صوری آن، تابعی از حضور وند سببی است، و نه عنصر زمان دستوری (نکتۀ جالب اینکه تأثیر عنصر سببی بر واژگونگی ریشه، منحصر به فارسی نیست و برای نمونه، یو (2017: 5) به پدیدۀ مشابهی در زیرشاخههای زبان بانتو اشاره میکند). در بازنمایی بالا، صورت انتزاعی «De» که گونۀ زیربنایی پسوند نمود کامل است، در نمونههای (39) و (40) با توجه به محیط واجی پیش از خود، بهترتیب، با گونههای عینی «ـده» و «ـته» بازنمود یافته است. هستۀ T نیز با مجموعۀ مشخصههای صوری [حال، سوم شخص مفرد] که حامل وجه اخباری است، پس از همجوشی با «باشÖ»، به واژ آمیختۀ «است» که میتواند همۀ مشخصههای گره هدف را تخلیه کند، اجازۀ درج میدهد. چنانچه گونۀ آزاد «ـه» بهجای «است» در گره هدف مینشست، ساختهای «او گلدان را شکانده/ شکسته» تولید میشدند.
نکتۀ تکمیلی آنکه در تولید جملات التزامی «شاید او گلدان را شکانده باشد/ شکسته باشد»، هستۀ T با مجموعۀ مشخصههای [حال، سوم شخص مفرد]، حامل وجه التزامی است و با گره «باشÖ» همجوشی نمیکند. بنابراین، در مرحلۀ درج مؤخر، در ذیل گره «باشÖ»، واژگونۀ «باش» که برای حضور در محیط وجه دستوری التزامی مناسب است، بازنمود مییابد و در هستۀ T نیز پسوند مطابقه (شناسۀ سوم شخص مفرد) درج میشود.
واپسین موضوع اینکه در ساخت موسوم به عبارت وصفی در نمونههای (8 ـ الف و ب)، با گروه زمان ناخودایستا مواجهایم. بهگفتۀ دیگر، هستۀ گروه زمان در چنین ساختاری فاقد مشخصۀ زمان و شخصوشمار است و ازاینرو، نهتنها مشخصۀ زمانی برای جذب از سوی فعل اصلی وجود ندارد، بلکه بههمین دلیل، حتی هستۀ گروه نمود (ریشۀ «باشÖ») که قرار است میزبان وندهای زمان و مطابقه (شناسه) باشد، اصلاً تظاهر نمییابد. پیامد این سخن آنکه در تولید جملۀ زیر، یک فرایند همجوشی میان مجموعۀ ناملفوظ [T-Asp] و هستۀ Part در درون بند اداتی صورت میگیرد تا بدین ترتیب، از فعل «خورده»، مستقل از هر نوع زمان دستوری، تعبیر کامل شدن رویداد حاصل شود:
(41). |
همۀ بیماران دارویشان را سر ساعت خورده، بهموقع خوابیدند/ میخوابند. |
بازنمایی خطی این فرایند که در آن هستۀ گروه زمان فاقد دو مشخصۀ زمان و مطابقه (شخصوشمار) است و هستۀ گروه نمود نیز از فعل کمکی «باشÖ» میزبانی نمیکند، بهصورت زیر خواهد بود:
(42). |
فرایند همجوشی و درج مؤخر در بند ناخودایستای وصفی: |
||||||||||
|
[خورÖ |
ـ |
v] |
+ |
[Part |
ـ |
ÖAsp |
ـ |
T] |
(-Tense, -Agr) |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|||
|
خور |
|
ـده |
|
در ساخت صفتهای مرکب حامل نمود کامل نیز فرایند مشابهی سبب میشود که تعبیر کامل شدن رویداد از صفت مورد نظر بهدست آید. مثلاً، در تقابل «درسخوان/ درسخوانده» یا «پیشتاز/ پیشتاخته»، حضور وند «ـده/ ـته» در هستۀ PartP، که از سوی فرافکن AspP، با هستۀ ناملفوظ، مجوزدهی شده است، مفهوم تکمیل فرایند «خواندن» یا «تاختن» را به عضو دوم این جفتها اعطا میکند.
در پژوهش حاضر به توصیف و تبیین ساختهای حامل عنصر نمود کامل که در سنت دستور زایشی وند «-en» خوانده میشود، پرداختیم و بهویژه بر ساختمان افعالی تمرکز کردیم که از صورت موسوم به «صفت مفعولی» فعل اصلی و فعل کمکی «بودن» (ریشۀ «باشÖ») تشکیل میشوند. در این روند، ضمن بررسی اجمالی پیشینۀ پژوهش و معرفی ساختهای متنوعی که با حضور وند یادشده تولید میشوند، برپایۀ شواهد زبانی استدلال کردیم که وند نمود کامل در فارسی دارای یک گونۀ زیربنایی «De» است که با توجه به واکداری یا بیواکی محیط پیش از خود، به یکی از دو صورت «ـده/ ـته» تظاهر مییابد. پیامد این سخن آنکه پسوند نمود کامل متشکل از عنصر زمان گذشته و پسوند «ـه» نیست و بنابراین، صورتی که دستورنویسان فارسی آن را صفت مفعولی یا گاهی اسم مفعول مینامند، از ستاک گذشتۀ فعل مشتق نمیشود. یافتههای این بخش نشان دادند که در تولید ساختهای کامل، واژگونهای از ریشه که برای درج در مجاورت واج شامل [D] مناسب است و از جمله در کنار وند نمود کامل مینشیند، در سطح آوایی تحقق مییابد. پس از این بحث، به بررسی ماهیت فعل دستوری در افعالی مانند «خورده است/ بود/ باشد» پرداختیم و در تقابل با تحلیل طالقانی (2008) نشان دادیم که صورتهای صرفی فعل «باش» در ساختهای مد نظر، در شمار افعال کمکیاند و بنابراین، برخلاف ساختار محمولهای مرکب، این فعل را نمیتوان در گروه افعال سبک قرار داد و در هستۀ گروه فعلی کوچک نشاند.
در بخش چهارم پژوهش، دستاوردهای بخش سوم را در چارچوب نظریۀ ناواژهگرای صرف توزیعی تحلیل کردیم و ضمن معرفی فرافکن نقشنمای حرف که جایگاه درج پسوند نمود کامل است، تصریح کردیم که براساس شرط پیوند کمینه، فعل اصلی در ساختهای کامل امکان جذب وند زمان گذشته را ندارد. طبق این تحلیل، عنصر زمان دستوری، خواه دارای مشخصۀ حال باشد، خواه گذشته، صرفاً بر روی فعل کمکی حضور مییابد و در ساختار حال کامل اخباری (موسوم به ماضی نقلی)، هستۀ گروه زمان با هستۀ گروه نمود کامل همجوشی کند تا امکان درج یک واژهبست آمیختۀ مناسب یا تظاهر واژ آمیختۀ «است» (متشکل از ریشۀ «باشÖ» و مشخصههای دستوری هستۀ گروه زمان) برای تخلیۀ مشخصههای گره هدف فراهم آید. این بحث را با اشاره به همنشینی وندهای سببی و نمود کامل در افعالی چون «شکانده است/ باشد» و «شکسته است/ باشد» به پایان بردیم. نکتۀ واپسین آنکه با توجه به رویکرد صوری مقالۀ حاضر، ترجیح دادهایم تا برخلاف تحلیل اسلامی (1398)، از بهکار بردن اصطلاح «زمانهای کامل» بپرهیزیم و نشان دهیم که افعال میزبان وند نمود کامل، از تعامل مشخصههای صرفینحوی زمان، نمود، وجه (و البته مطابقه) تشکیل میشوند. در بندهای اداتی موسوم به عبارت وصفی، از میان مشخصههای یادشده، صرفاً عنصر نشانگر نمود کامل بر روی فعل اصلی بازنمود مییابد و فعل کمکی که حامل مشخصههای دستوری زمان، وجه و مطابقه است، در این بندهای ناخودایستا حضور ندارد.
[1]. tense
[2]. aspect
[3]. mood
[4]. functional projection
[5]. exponence
[6]. perfective
[7]. aktionsart
[8]. perfective
[9]. imperfective
[10]. modal auxiliary
[11]. indicative
[12]. subjunctive
[13]. imperative
[14]. present perfect
[15]. past perfect
[16]. perfect subjunctive
[17] . اسلامی (1398) بهکار بردن اصطلاحات «اسم مفعول/ صفت مفعولی» را برای «رفته» در «رفتهام/ رفته بودم» ناروا میداند؛ به این اعتبار که مقولۀ «رفته» در این ساختها فعل است، نه صفت (یا احیاناً اسم). بااینهمه، وی پیشنهاد مشخصی برای این صورت صرفی خاص که اصطلاحاً «past participle» خوانده میشود، بهدست نمیدهد. فرهنگستان زبان و ادب فارسی در برابر اصطلاحات «participle» و «past participle» بهترتیب، معادلهای «صفت فعلی» و «صفت مفعولی» را مصوب کرده است و ازاینرو، مقالۀ حاضر تا حد امکان به همین برابرنهادههای فارسی پایبند میماند.
[18]. آنچه در زبان فارسی صفت مفعولی خوانده میشود و در ساختار مرکبهای فعلی نیز بهکار میرود، در برخی از موارد صفت فاعلی میسازد، نه مفعولی؛ مانند «پیشتاخته، درسخوانده، جهاندیده» که معنای فاعلی دارند.
[19]. portmanteau morph
[20]. little vP
[21]. Perfect Phrase (PerfP)
[22]. (non-) finite
[23]. suppletive allomorph
[24]. ablaut
[25]. نمونۀ مشهود این تحلیل را میتوان در فعلی مانند «sow» (= بذر افشاندن) مشاهده کرد:
(i). |
They sow/sowed/ have sown seeds in the spring. |
صورتهای گذشته و صفت مفعولی فعل «sow»، بهترتیب، با افزودن وند «-ed» و «-en» به پایۀ فعلی ساخته میشوند. جالب آنکه صورت «sown» بهشکل «sowed» هم بهکار میرود. بویه و اسچالچی (2016: 208) این پدیده را بیشتصریفی (overabundance) میخوانند؛ یعنی وقتی که یک صورت واژگانی به دو یا چند شکل مختلف، تصریف خاصی را میپذیرد. بیشتصریفی در فارسی نیز یافت میشود. مثلاً، ریشۀ «گرد« دارای دو صورت گذشتۀ «گشت/ گردید» است و «جه» به دو شکل «جست/ جهید» وند گذشته میپذیرد.
[26]. فرشیدورد ساختی مانند «کاش خورده باشد» را با توجه به کاربرد و معنا، گاهی مضارع التزامی کامل و آیندۀ التزامی کامل میخواند (1382: 396) و گاهی چنین ساختی را ماضی التزامی مینامد (همان: 398).
[27]. closure
[28]. allomorphy
[29]. free variation
[30]. Elsewhere Condition
[31]. ریشۀ «شوÖ» نمونۀ نادری در زبان فارسی است که از واژگونۀ مشترکی برای ساخت فعل گذشته و امر حاضر دوم شخص مفرد استفاده میکند. خود این نمونه شاهدی است که عنصر دستوری زمان عامل تعیینکننده در تظاهر واژگونههای مختلف یک ریشه نیست.
[32]. چند نکتۀ تاریخی دربارۀ دادههای جدول (16) قابل توجه است. سازۀ «افتادن/ فتادن» برآمده از صفت مفعولی «ftāta-/ ptāta-« و صورت ایرانی باستان «ftā-/ ptā-« است. این همان صورتی است که امروزه در واژگونۀ خاص «Ɂoftā» بهکار میرود. همچنین، چنانکه در جدول بالا مشاهده میشود، ریشۀ «بینÖ» دارای دو واژگونۀ «bin» و «di» است. همانگونه که پیشتر دربارۀ «go/ wen-» اشاره کردیم، چنین تفاوتی در صورتهای آوایی یک ریشه، واژگونگی تکمیلی خوانده میشود و معمولاً دلایل تاریخی دارد. در ریشۀ «بینÖ» (مفهوم دیدن)، واژگونۀ «bin» از ریشۀ «vay-» (بهمعنای: نگریستن، تعقیب کردن) است، و واژگونۀ «di»، از ایرانی باستان «dīta-» (صفت مفعولی) مشتق از ریشۀ «dī-» (بهمعنای: دیدن) است. بههمین ترتیب، «چینÖ» نیز برآمده از ریشۀ ایرانی باستان «čī-» (بهمعنای: توده کردن، انباشتن) است (برای جزئیات بیشتر، نک: حسندوست، 1393؛ ذیل مداخل «بین» و «چین»). براین اساس، تحلیل حاضر با ریشهشناسی تاریخی زبان فارسی نیز همسوست.
[33]. fusion
[34]. verb cluster
[35]. portmanteau clitic
[36]. clefting
[37]. Particle Phrase (PartP)
[38]. late insertion
[39]. Minimal Link Condition (MLC)
[40]. fission
[41]. Causative Phrase (CausP)
[42]. transitive-unaccusative doublet