The Endless Story of “Compound Verbs”: An Introduction to Conceptology and Terminology of Complex Verbs in Persian

Document Type : Review

Authors

1 Department of Linguistics, Faculty of Letters and Foreign languages, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran

2 Department of Linguistics, Faculty of Letters and Foreign Languages, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran

3 Department of Linguistics, Faculty of Foreign Languages, University of Isfahan, Isfahan, Iran

Abstract

Abstract
Much of the literature about Persian ‘compound verbs’ has been concerned with their ‘true’ instances. About four centuries after identification of this construction, however, there is yet little agreement on any single definition or conception of it among scholars. The present article aimed to show that this controversy was primarily a matter of terminology rather than conceptology. To this end, after reviewing major authors’ views on so-called "compound verbs", we examined various kinds of constructions involved according to linguists’ received definitions of the two concepts of ‘verb’ and ‘compound’. It turned out that i) there was no good reason for regarding ‘compound verbs’ as verbs and ii) being separable strings, they could hardly be considered as proper morphological “compounds”. We then suggested that all these kinds of constructions could well be subsumed under the rubric ‘complex predicates’ (whether semantic or grammatical), thus making it more likely to reach a consensus on the issue.
Keywords: Compound Verb, Predicate, Incorporation, Compounding, Light Verb, Persian
 
Introduction
The commonalities of meta-analytical literature on “compound verbs” in Persian can be summarized as follows:

Taking for granted the existence of ‘compound verbs’
Examining and evaluating the current definitions of ‘compound verbs’ according to their own conceptions
Endorsing one or more previous opinions (with some minor modifications) without dealing with the nature of disagreement among scholars in recognizing the instances of ‘compound verbs’.

 
Material and Methods
The variety of strings referred to as “compound verbs” covers a vast range. Having reviewed and compared representative opinions of authors and their definitions of these strings, we can sum up their viewpoints as follows:

Incorporational verbs (like γazāxordan ‘to eat food’, lit. ‘food eat’) and verbal phrases (like azdastdādan ‘to lose’, lit. ‘from hand give’) were regarded as ‘compound verbs’ only by Dabir-Moghaddam, and experiencer-subject LVCs[1] (like dard-am gereft ‘it pained me’, lit. ‘to me pain took’) only by Khanlari.
Dabir-Moghaddam and Abolghassemi considered (some of) the auxiliary verb constructions (present perfect, past perfect, and passive) to be ‘compound verbs’.
Khayyampour and Dabir-Moghaddam regarded prefixed verbs (like bar-dāštan ‘pick up’) as ‘compound verbs’.
Vahidian did not believe in ‘compound verbs’ to exist in Persian at all.

 
Discussion of Results and Conclusions
Looking at the above-mentioned definitions by the authors, it was noted that their conceptions of ‘compound’ simply meant an expression that was not simple, i.e., not having more than one element, which is usually called ‘complex’ (as opposed to ‘simplex’) in English. A ‘complex verb’ is a verb with more than one element. The additional elements could be the result of various kinds of affixation (including personal endings or other inflectional or derivational affixes) or compounding. A proper ‘compound verb’, however, is a verb that is formed specifically through the morphological process of compounding, in which two lexical items (typically verbal roots) join together to form a lexeme.
Therefore, if by ‘compound’ we mean ‘complex’, i.e. by ‘compound’ consisting of two or more elements, then, a ‘compound verb’ would be certainly complex. Terminologically speaking, however, morphological criteria like inextensibility could not be excluded from compounds, including alleged ‘compound verbs’, which do not meet such criteria. For example, although kār(hā) kard ‘(s)he did thing(s)’, lit. ‘work(s) did’ despite its extensibility, is undoubtedly complex, to regard it as a morphological compound requires us to revise the concept of ‘compound’.
As for ‘verbness’ of a ‘compound verb’, given the linguists’ received definition of a verb, according to which ‘verb’ is the locus of indicating tense and often aspect, mood, and agreement, ‘verbness’ of so-called ‘compound verb’ was highly arguable because most of them were split by inflectional affixes intervening their two components. Thus, before referring to any of these strings as a ‘verb’, we needed to make clear in which sense their preverbal elements were parts of the verb.
It seemed that what the authors, such as Khanlari and Dabir-Moghaddam, meant by ‘verb’ in a ‘compound verb’ was a ‘predicate’ rather than a verb as such. This terminological confusion was rooted in the term ‘predicate’ having at least the following two senses:

In semantics and formal logic, it is an element of a proposition, which express some property of, or relation between, argument(s). This kind of predicate can be called ‘semantic predicate’.
In traditional grammar, it is a part of a proposition, which does not include the ‘subject’. This type of predicate we can refer to as ‘grammatical predicate’.

Based on what we said about the terms ‘verb’ and ‘predicate’, it should be clear that what was referred to as ‘compound verbs’ in the literature was in fact a (semantic) complex predicates of the clauses involved. Thus, regarding them as ‘verbs’ as mentioned was a result of i) a confusion between the terms ‘verb’ and ‘predicate’ and ii) the fact that (semantic) predicates are typically verbs, while the verbs often consist of predicates of the sentences, in which they occurr.
To conclude, different kinds of strings, only a few of which were considered ‘compound verbs’ by some authors (and for which we questioned this designation), could well be included under rubric ‘complex predicates’ in spite of their structural variety.
 
[1] light verb constructions

Keywords

Main Subjects


  1. مقدمه

با در نظر گرفتن منهاج‌الطلب (زینمی، 1388؛ تألیف شده به سال1070 ه‍ ق) به منزلة نخستین اثری که «فعل مرکب» در زبان فارسی را شناسایی و به این نام[1] معرفی کرده است، سابقة بحث و تحقیق در این باب اکنون به چهار قرن نزدیک می‌شود. در این مدت طولانی و مشخصاً در نیم قرن اخیر، تحلیل‌های مختلف صرفی، نحوی و معنایی دربارة کلیّت و اجزای «فعل مرکب» از دیدگاه‌ها و در چارچوب‌های گوناگون نظری صورت گرفته است. ترکیب‌پذیری[2]، جدایی‌پذیری[3]، ساخت موضوعی[4]، ساخت رویدادی[5] و زایایی، تنها برخی از جنبه‌های عمدة «فعل مرکب»اند که تاکنون مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. اما هر یک از این تحلیل‌ها تعریف، و به تبع آن مصادیق متفاوتی برای مفهوم «فعل مرکب» قائل شده‌اند. بدین ترتیب، تنوع مصداق‌های این ساخت پرکاربرد از دید پژوهشگران نیز طیف بسیار وسیعی را دربر‌گرفته است؛ گسترة تضادآلودی که از انکار وجود «فعل مرکب» در زبان فارسی گرفته تا تلقی فعل ماضی نقلی و بعید، گروه اسنادی (دلخور بودن/شدن)، فعل مجهول (کشته شدن) و حتی جمله (جنجال درگرفت) به منزلة «فعل مرکب» را شامل می‌شود.

هدف نوشتار حاضر، بررسی علت یا علل تشتّت آراء درباب گسترة مصداقی این مفهوم است. نگارندگان، بدون آن‌که بخواهند تعریف یا معیاری را بر دیگری رجحان دهند، بر این باورند که این تشتّت، بیشتر ماهیت اصطلاح‌شناختی دارد تا مفهوم‌شناختی. به دیگر سخن، مسئله نه ارائة تعاریف گوناگون از مفهومی واحد («فعل مرکب»)، بلکه اطلاق لفظی واحد و مشترک به پدیده‌های گوناگون است و چنان که گفته‌اند، «اشتراک لفظ، دائم رهزن است».

 

  1. پیشینة پژوهش

«فعل مرکب» تاکنون موضوع صدها کتاب، مقاله و پایان‌نامه بوده است که هر یک گوشه‌ای از جنبه‌های صوری و معنایی این پدیدة زبان فارسی را مورد مطالعه و تحلیل قرار داده‌اند. در بخش بعد به منظور ترسیمِ طیف پدیده‌های موسوم به «فعل مرکب»، برخی از توصیف‌ها و تحلیل‌های صورت گرفته دربارة «فعل مرکب» را معرفی خواهیم کرد، اما از آنجا که نوشتار حاضر بیشتر جنبة فراتحلیل[6] دارد تا «تحلیل»، اکثر قریب به اتفاقِ مطالعات مذکور نمی‌توانند پیشینة آن محسوب شوند. از این رو، در این بخش تنها به معرفی معدود آثاری می‌پردازیم که در جستجوی مکتوبات فراتحلیلی دربارة «فعل مرکب» یافته‌ایم.

رحیمی و قبادی کیا (1396) کوشیده‌اند گزارشی از سیر تحول پژوهش‌های دستورنویسان و زبان‌شناسان دربارة «فعل مرکب» ارائه دهند. ایشان پس از مرور آراء مختلف دربارة تعریف و مصادیق «فعل مرکب» به این نتیجه رسیده­اند که «درمجموع می‌توان گفت که دیدگاه‌های معناگرایانه و ساختارگرایانة دستورنویسان و زبانشناسان در بیان فعل مرکب، کمابیش به هم نزدیک است». از نظر ایشان، در تعریف فعل مرکب «همواره باید به مفاهیم ساخت­واژی، نحوی و معنایی توأمان نگریسته شود». بر این اساس، در «بازتعریف» فعل مرکب می‌نویسند «فعلی است که از دو جزء (اسم یا صفت + همکرد) تشکیل شده است که در مجموع یک معنی دارد و در جمله نقش اسناد را به عهده دارد و گسترش‌پذیری مانع مرکب بودن آنها نیست». بدین ترتیب نویسندگان بدون ارائة معیاری جدید، تنها دست به گزینش از میان معیارهای گذشتگان در تعریف و تحدید فعل مرکب می‌زنند. ضمناً ایشان برای گزینش خود دلیل خاصی ذکر نمی‌کنند و به طور مشخص نمی‌گویند چرا «گسترش‌پذیری مانع مرکب بودن آنها نیست».

بهنام‌فر و ابراهیم‌زاده (1397) با هدف آسیب‌شناسی توصیف «فعل مرکب»، تعداد زیادی از کتاب‌های دستور زبان فارسی و نیز برخی پژوهش‌های زبان‌شناختی را مورد بررسی قرار داده‌ و سه گونه آسیب تعریفی، اصطلاح‌شناختی و روش‌شناختی را در تعریف و تشخیص مصادیق «فعل مرکب» تشخیص داده‌اند. ایشان در بخش اصطلاحات، «بی‌توجهی به کاربرد متداول» و «عدم نظام‌مندی اصطلاحات» و در بخش تعاریف، «عدم جامعیت و مانعیت»، «تناقض تعاریف با مثال‌ها» و «ابهام و بی‌توجهی به نظام مفاهیم دستور زبان» را از آسیب‌های موجود در تحلیل‌های پیشین می‌دانند. اما متأسفانه عدم آشنایی کافی با مفاهیم و اصطلاحات تخصصی زبان‌شناسی باعث شده است بررسی ایشان فاقد دقت و قوت کافی باشد.

بالاخره شهبازی (1398) پس از برشمردن آراء دستورنویسان و زبان‌شناسان در توصیف و تعریف فعل مرکب، بدون هیچ استدلالی و تنها با ذکر این که «اغلب این پژوهشگران، وجود فعل مرکب در زبان فارسی را پذیرفته‌اند»، نتیجه می‌گیرد که «وجود فعل مرکب در زبان فارسی به دلیل داشتن ساختار ترکیبی، امری کاملاً طبیعی و مشهود است». وی افعال مرکب را بر اساس نوع (و گاه نقش) عناصر تشکیل‌دهندة آنها به نُه دسته تقسیم می‌کند و معیارهایی برای شناسایی «افعال مرکب حقیقی» به دست می‌دهد. وی معتقد است در فعل مرکب، همکرد تنها وظیفة صرف فعل را بر عهده دارد و لذا  کردن در طلب کردن دقیقاً معادل «یدن» در طلبیدن است.

در جمع‌بندی این بخش می‌توان وجوه مشترک آثار ذکر شده را چنین برشمرد: مسلم انگاشتن وجود «فعل مرکب»، بررسی و سنجش تعاریف موجود بر اساس تلقی مورد قبول نویسندگان و بالاخره تأیید یک یا چند نظر (با اندکی تغییر) از میان آراء بررسی شده بدون پرداختن به علت یا ماهیت اختلاف نظر بین پژوهشگران در تعیین مصادیق «فعل مرکب».

 

  1. پدیده‌های موسوم به «فعل مرکب»

همان گونه که اشاره شد، گسترة مصادیق موسوم به «فعل مرکب» طیف وسیعی را دربرمی‌گیرد. در این بخش به برخی از آراء در این باب اشاره می‌کنیم. اما پیش از آن، ذکر سه نکته خالی از فایده نیست. نخست، از آنجا که هدف این بحث، ذکر «پیشینة مطالعات» به معنای مصطلح آن در پایان‌نامه‌ها و مقالات پژوهشی نیست، همة آثار معرفی شده لزوماً از مهم‌ترین پژوهش‌ها دربارة «فعل مرکب» نیستند. دوم آن که به همین دلیل، نوشته‌های مورد اشاره نه به ترتیب تاریخی، بلکه به ترتیب گستردگیِ تلقی نویسندگان از مفهوم «فعل مرکب» ذکر شده‌اند تا طیف پدیده‌های مورد نظر برای خواننده روشن‌تر شود. سه‌دیگر آن که به سبب صبغة اصطلاح‌شناختی موضوع، تمرکز اصلی ما بر آثار فارسی خواهد بود، اما به فراخور بحث و در بخش­های بعد، از برخی نوشته‌های غیرفارسی نیز یاد خواهیم کرد.

وسیع‌ترین تلقی از مفهوم «فعل مرکب» را ظاهراً دبیرمقدم (1376) داشته است. وی «فعل مرکب» را به فعلی اطلاق می‌کند که «ساختمان واژی آن بسیط نیست بلکه از پیوند یک سازة غیرفعلی همچون اسم، صفت، اسم مفعول، گروه حرف اضافه‌ای یا قید با یک سازة فعلی تشکیل شده است». وی افعال مرکب را ذیل دو دستة «ترکیبی» و «انضمامی» بررسی می‌کند. در فرایند ترکیب، انواع عناصر به شرح زیر شرکت دارند (دبیرمقدم، ۱۳۷۶):

  • صفت و فعل کمکی: دلخور بودن، دلخور شدن، دلخور کردن
  • اسم و فعل: تهدید کردن، سوت زدن، انجام دادن، یاد گرفتن، رنج کشیدن، دوست داشتن، غصه خوردن
  • گروه حرف اضافه‌ای و فعل: به دنیا آمدن، در میان نهادن، از بین رفتن، به خون کشیدن
  • قید یا قید پیشوندی و فعل: پس دادن، پیش کشیدن، برانداختن، فروریختن
  • اسم مفعول و فعل کمکی مجهول‌ساز: کشته شدن، اطلاع داده شدن

در بررسی فرایند انضمام، دبیرمقدم دو گروه را شناسایی کرده است: انضمام مفعول، مانند غذا خوردن، درس خواندن و ماهی گرفتن، و انضمام گروه حرف اضافه‌ای که در آن حرف اضافه حذف می‌شود، مانند [به] زمین خوردن.

خانلری (1365: 127-128) فعل‌های فارسی را از نظر ساختمان به پنج دستة ساده، پیشوندی، مرکب، عبارت فعلی و ناگذر تقسیم و «فعل مرکب» را به افعالی اطلاق می‌کند که «از دو کلمة مستقل ترکیب یافته‌اند. کلمة اول اسم یا صفت است... کلمة دوم فعلی است که... آن را «همکرد» می‌خوانیم... هرگاه دو کلمه از این انواع که ذکر شد، دو معنی را به ذهن القا کند، یعنی هر یک از اجزاء معنی مستقل و اصلی خود را حفظ کرده باشند، اطلاق اصطلاح فعل مرکب به آنها درست نیست، بلکه از دو جزء جداگانة جمله سخن باید گفت». بدین ترتیب از نظر خانلری خراب ساختن فعل مرکب است زیرا «معنی واحدی دارد»، در حالی که دیوار ساختن فعل مرکب نیست و «دو جزءِ مستقل جمله است».

خانلری (1365: 160) ترکیب اسم یا صفت با فعل پیشوندی را نیز فعل مرکب محسوب کرده و آن را «فعل مرکب سه جزئی» می‌نامد، مانند دم درکشیدن و سر درآوردن. سومین گروه از افعالی که خانلری «فعل مرکب» محسوب می‌کند، افعال یک‌شخصه‌ای مانند سردم شد، گرمم بود، خوشم آمد و گریه‌ام گرفت است که وی آنها را «فعل ناگذر» می‌نامد و معتقد است «فعل ناگذر همیشه مرکب است» (1365: 176).

از نظر خیامپور (63:1344) فعل مرکب «فعلی است متشکّل از فعلی بسیط با یک پیشاوند، یا از یک اسم با فعلی در حکم پساوند. و بعبارت دیگر فعلی است متشکّل از دو لفظ دارای یک مفهوم»[7]. وی برای حالت نخست، فعل‌هایی مانند دررفت، درخواست و برنشست، و برای حالت دوم، نمونه‌هایی مانند جنگ کرد، رنگ کرد، زمین خورد و رخ داد را ذکر می‌کند.

ابوالقاسمی (152:1375) بدون به دست دادن تعریفی از «فعل مرکب»، ساخت‌های ماضی نقلی و بعید در فارسی باستان را که با افزودن فعل کمکیah-  (بودن) به فعل اصلی ساخته می‌شوند، ذیل مبحث «فعل مرکب» ذکر می‌کند و در عین حال، ترکیباتی همچون آسایش کردن، بهره نمودن، درود دادن، کین خواستن و نماز بردن را نیز از مصادیق «فعل مرکب» در فارسی میانه می‌داند.

بالاخره وحیدیان [کامیار] (1351) با برشمردن سه معیار معنایی، نحوی و واجی برای واژة مرکب و بررسی امکان تطبیق آنها بر عبارات موسوم به «فعل مرکب» نتیجه می‌گیرد که «ملاک معنایی بی‌ارزش است و با ملاک دوم و سوم فعل‌های باصطلاح مرکب فارسی مرکب نیستند» و لذا «در زبان فارسی فعل مرکب نیست». در بخش‌های بعد، به دیدگاه وحیدیان با تفصیل بیشتری خواهیم پرداخت.

در جمع‌بندی و مقایسة تعاریف فوق‌ از فعل مرکب و با وام‌گیری از اصطلاح‌شناسی خانلری و دبیرمقدم باید گفت افعال انضمامی و عبارات فعلی را تنها دبیرمقدم، و افعال ناگذر (یک‌شخصه) را تنها خانلری در دایرة مصادیق فعل مرکب قرار می‌دهد؛ دبیرمقدم و ابوالقاسمی (هر یک برخی از) ساخت‌های دارای فعل کمکی را «فعل مرکب» محسوب می‌کنند؛ خیامپور و دبیرمقدم افعال پیشوندی را نیز «فعل مرکب» می‌دانند و وحیدیان اساساً به وجود «فعل مرکب» در زبان فارسی قائل نیست.

بدین ترتیب ملاحظه می‌کنیم که بین تلقی‌های فوق از «فعل مرکب» هیچ فصل مشترکی وجود ندارد. به سخن دقیق‌تر، یگانه گروهی از ساخت‌های فعلی که چهار تن از پنج نویسندة یادشده «فعل مرکب» محسوب می‌کنند، همان چیزی است که دبیرمقدم در زیرگروه 2 از گروه «افعال مرکب ترکیبی» یعنی ساخت‌های حاصل از ترکیب اسم و فعل (غیرکمکی) قرار می‌دهد، اما وحیدیان (1351) حتی همین گروه را نیز «فعل مرکب» نمی‌داند. اکنون باید ببینیم علت این تفرّق آراء دقیقاً چیست.

همان گونه که اشاره شد، به نظر می‌رسد علت این اختلاف شدید را باید در اصطلاح‌شناسی یا به عبارت دقیق‌تر در اشتراک لفظیِ «فعل مرکب» بین همة این پدیده‌های متنوع جستجو نمود. اما چرا و چگونه اصطلاح «فعل مرکب»، مشترک لفظی[8] است؟ طبعاً این اشتراک لفظی از یک یا هر دو عنصر تشکیل‌دهندة این اصطلاح یعنی «فعل» و «مرکب» سرچشمه می‌گیرد. در بخش‌های بعد نشان خواهیم داد که هر یک از این دو لفظ چگونه موجب ابهام و در نتیجه، اختلاف در مصادیق «فعل مرکب» شده‌اند.

 

  1. آیا «فعل مرکب» مرکب است؟

چنان که دیدیم، نویسندگانی که می‌توان آنان را نمایندة مهم‌ترین دیدگاه‌های موجود دربارة چیستی «فعل مرکب» دانست، بر سر فعل مرکب بودنِ هیچ ساختی اجماع ندارند و مانع اصلی این اجماع وحیدیان (1351) است که «فعل مرکبِ» مورد قبول دیگران را اساساً «مرکب» نمی‌داند. حال ببینیم دلایل وحیدیان بر این ادعا چیست. همان طور که اشاره شد، وی برای واژة مرکب سه «معیار» یا دلیل ذکر و تطبیق هر یک را بر «فعل مرکب» بررسی می‌کند که این سه دلیل را در زیر بازگو کرده‌ایم:

  • دلیل معنایی: وحدت معنایی یا مترادف بودن یک گروه نحوی با یک فعل بسیط در فارسی یا زبانی دیگر دلیل بر مرکب بودن آن گروه نحوی نیست. برای مثال، از معادلة «در کلبه زندگی کردن = to hut» نتیجه نمی‌شود که عبارت «در کلبه زندگی کردن» فعل مرکب است.
  • دلیل نحوی: جزء نخست واژة مرکب، وابسته‌پذیر و شکاف‌پذیر نیست: کتابخانه/*کتاب بزرگ‌خانه؛ تخم مرغ/*تخمهامرغ؛ اما جزء غیرفعلی «فعل مرکب» قابل گسترش است و لذا کار کردن مرکب نیست، زیرا می‌توان گفت: کار را کرد یا کاری کرد یا کار خوبی کرد.
  • دلیل واجی: الگوی تکیه در «فعل مرکب» و گروه فعلی تشکیل شده از مفعول و فعل بسیط، یکسان است، مثلاً در هر دو عبارتِ قسم خورد و مشروب خورد (مثال‌های وحیدیان (1351))، تکیه روی هجای دوم اسم قرار دارد و لذا از حیث واج‌شناختی (و در نتیجه ساختاری) تمایزی بین این دو عبارت نیست، یعنی همان طور که مشروب خورد فعل مرکب نیست، قسم خورد نیز نیست.

ما اکنون در مقام نقد دلایل وحیدیان نیستیم و قصدمان تنها توجه دادن به این نکته است که همة این دلایل، فارغ از درستی یا نادرستی‌شان، ناظر به تعریف واژة «مرکب» از دیدگاه علم صرف‌ است که در مقابل واژة «مشتق» قرار می‌گیرد و اصطلاح انگلیسی آن compound (در مقابل derivative) و عبارت است از واژه‌ای که از بیش از یک ستاک واژگانی تشکیل شده باشد. واژه‌های مرکب با معیارهای واج‌شناختی، صرفی، نحوی و معنایی از گروه‌های نحوی تمایز می‌یابند که جدایی‌ناپذیری و گسترش‌ناپذیری از جملة آنها است[9]. اما با نگاهی به تعاریف سایر نویسندگان مورد اشاره ملاحظه می‌شود که تلقی ایشان (احیاناً به جز دبیرمقدم) از «مرکب»، صرفاً لفظی است که بسیط نباشد، یعنی بیش از یک جزء داشته باشد. از این مفهوم در انگلیسی تعبیر به complex می‌کنند که در مقابل simplex (یا simple) قرار می‌گیرد. بر این اساس «فعل مرکب» به معنای complex verb به هر فعلی اطلاق می‌شود که بیش از یک عنصر داشته باشد. این عنصر(های) افزوده می‌توانند ناشی از انواع فرایندهای وندافزایی (اعم از شناسه یا سایر وندهای تصریفی و اشتقاقی) یا ترکیب باشند.[10] اما «فعل مرکب» به معنای compound verb فعلی است که مشخصاً از طریق فرایند ترکیب ساخت­واژی (compounding) تشکیل شده باشد. بدین ترتیب به نظر می‌رسد اختلاف نظر بین وحیدیان و دیگران، قابل فروکاستن به اختلاف برداشت ایشان از لفظ «مرکب» است.

وحیدیان سال‌ها بعد (وحیدیان کامیار، 1382) در چرخشی قابل توجه، وجود «فعل مرکب» را به رسمیت می‌شناسد، اما برای تشخیص آن، دو معیار وضع می‌کند که یکی همان معیار سابق‌الذکر یعنی گسترش‌ناپذیری جزء غیرفعلی (با وابسته‌هایی از قبیل «ی نکره»، «ها»، «تر» یا صفت و مضافٌ‌الیه) و دیگری معیار نحوی است که می‌گوید فعل در صورتی مرکب است که همکرد آن «با کلمه یا کلمات پیش از خود رابطة نحوی نداشته باشد یعنی کلمة همراه فعل، مفعول، مسند،... نباشد» (60:1382). بر اساس این معیارها از نظر وی دریافت کرد فعل مرکب است زیرا نمی‌توان گفت: *دریافتی کرد یا *دریافت خوبی کرد. اما عباراتی همچون کوشش کرد و کار کرد فعل مرکب نیستند، زیرا می‌توان جملات زیر را گفت:

کوشش‌ها کرد، کوشش زیادی کرد، کوششش را کرد.

کاری کرد، کارها کرد، کار خوبی کرد، کارهایش را کرد (وحیدیان کامیار، 1382).

از نظر وحیدیان کامیار در جمله‌های فوق، کرد فعل ساده و کوشش و کار مفعول آن هستند. برخی دیگر از فعل‌هایی که بر اساس معیارهای وی مرکب‌اند عبارت‌اند از عرضه کردن، قرار داشتن، پدید آمدن، دست یافتن، جای دادن، باقی گذاشتن، بیان شدن و جا ماندن. وی همچنین عبارت‌های فعلی (نگ‍ خانلری در بخش ۳ این مقاله) مانند به حرف آمدن، از اعتبار افتادن و به سر آمدن را در شمار فعل‌های مرکب قرار می‌دهد.

با تعریف اخیر وحیدیان کامیار (1382)، هرچند ظاهراً بر سر وجود «فعل مرکب» در زبان فارسی اجماع حاصل شده است، اما باید در نظر داشت که اولاً آن اختلاف برداشت از واژة «مرکب» به قوت خود باقی است و پذیرفتن وجود «فعل مرکب» از سوی وحیدیان کامیار نه به دلیل تغییر معیارهای او، بلکه به سبب یافتن نمونه‌هایی بوده است که از نظر او واجد این معیارها هستند. ثانیاً مصادیق مورد قبول وی از «فعل مرکب»، زیرمجموعه‌ای از مجموعة افعال مرکبِ مورد اجماع چهار نویسندة دیگر است، یعنی تنها آن دسته از افعال «مرکب ترکیبی» (نگ‍ دبیرمقدم و نظر دیگران در بخش ۳ این مقاله) را دربرمی‌گیرد که جزء نخست آنها با همکرد رابطة نحوی نداشته و گسترش‌پذیر هم نباشد. در نتیجه به رغم این اجماع ظاهری، دایرة مصادیق مشترک «فعل مرکب» بین قائلان به وجود آن تنگ‌تر از قبل و محدود به این دستة اخیرالذکر شده است.

بدین‌ترتیب در پاسخ به پرسشی که در عنوان این بخش آمده است باید گفت اگر از «مرکب»، معنای لغوی آن یعنی «تشکیل شده از دو یا چند جزء» را مراد کنیم، «فعل مرکب» قطعاً مرکب است، اما اگر منظور، معنای اصطلاحی آن در صرف (compound) باشد، آنگاه دشوار بتوان معیار گسترش‌ناپذیری را، که از معیارهای مرکب بودن واژه است ولی در مورد بسیاری از «افعال مرکب» صدق نمی‌کند، نادیده گرفت و آنها را «مرکب» به معنی اخصّ کلمه دانست. به عنوان نمونه، زنجیرة کار(ها) کرد (نگ‍ تحلیل وحیدیان کامیار در سطور بالا) -به رغم گسترش‌پذیری- بدون شک «مرکب» (به مفهوم اعم کلمه) است، لکن برای مرکب دانستن آن به مفهوم ساخت­واژی لاجرم باید در تعریف اصطلاح «مرکب» تجدید نظر نمود. شاید از همین رو است که برخی زبان‌شناسان ایرانی (از جمله صفوی، 1399) به جای «فعل مرکب» اصطلاح «فعل همکردی»[11] را به کار می‌برند.

 

  1. آیا «فعل مرکب»، فعل است؟

دیدیم که واژة «مرکب» به سبب اشتراک لفظی، مستعدّ برداشت‌های مختلف و در نتیجه اختلاف نظر بر سر مصادیق «فعل مرکب» است. حال برای ساده‌سازی و پیشبرد بحث، فرض کنیم «مرکب» فقط یک معنی دارد که مورد قبول همگان است. در این صورت «فعل مرکب» در وهلة نخست ناگزیر باید «فعل» باشد. به دیگر سخن، اگر کسی واحد زبانی معیّنی را «فعل مرکب» بداند، قطعاً آن را «فعل» هم می‌داند.

اکنون بیاییم بر سر «فعل» و ببینیم آیا این مفهوم نیز در تعریف یا تشخیص «فعل مرکب» موجب اختلاف نظر بوده است یا نه و اگر آری، چگونه. اما ابتدا ببینیم فعل چیست. بدین منظور، تعریف «فعل» را از یکی از مراجع معتبر زبان‌شناسی نقل می‌کنیم:

یکی از مهم‌ترین مقولات واژگانی، و مقوله‌ای که ظاهراً جهانی است. طبقة افعال هر زبانی، هم بزرگ و هم باز است. به لحاظ دستوری، وجه تمایز آشکار فعل [با سایر مقولات]، عمدتاً از این جهت است که هر فعلی نوعاً حضور مجموعة مشخصی از موضوع‌های اسمی[12] را در جمله ایجاب می‌کند، که هر یک از آنها نوعاً نمایندة نقش معنایی معینی است و ظهور هر یک از آنها ممکن است صورت دستوری معینی (اعم از حالت‌نمایی[13] خاص، حرف اضافة خاص و جز آن) را ایجاب نماید. در بخش اعظم زبان‌ها، هرچند نه در همة آنها، فعل جایگاهِ نشان دادن زمان دستوری و نیز غالباً نمود، وجه، و مطابقة شخص و شمار با فاعل و گاهی با سایر گروه‌های اسمیِ موضوع است. به لحاظ معنایی، فعل نوعاً و بیش از هر چیز بیانگر عمل، رخداد، و وضع و حال است، مانند خوردن، مردن، دانستن، ریختن (Trask 1996:297).

با پیش چشم داشتن این تعریف استانده - که در مورد زبان فارسی کاملاً صدق می‌کند - و با افزودن این نکته که فعل فارسی علاوه بر میزبانیِ مقولات یادشده در تعریف فوق، جایگاه بیان مقولة نفی نیز هست، اکنون بپردازیم به «فعل مرکب».

گفتیم که وحیدیان کامیار در زنجیره‌هایی مانند کار کرد و کوشش کرد (که از نظر دیگران «فعل مرکب» و در نتیجه، لاجرم «فعل»‌اند)، فقط کردن، و نه کل زنجیره را، فعل می‌داند. همچنین افعال یک‌شخصه یا به قول خانلری «ناگذر» که وی «فعل» مرکب می‌داند، از نظر دبیرمقدم (1376) «اساساً فعل مرکب نیستند، بلکه جملات تمام و کمالی‌اند که در آنها جزءِ اسمی فاعل است و قاعدة اجباری مطابقة فعل با فاعل در زبان فارسی نیز این اسم‌ها را به عنوان فاعل جمله مبنای مطابقه قرار می‌دهد». به عنوان مثال زنجیرة خوشش می‌آید از نظر وی نه فعل، بلکه جمله‌ای است که فعل آن می‌آید و فاعل آن خوش است.

تلقی وحیدیان کامیار و دبیرمقدم از «فعل» در هر دو تحلیل مذکور، همسو با تعریف یادشده در بالا است که فعل را (علاوه بر ویژگی‌های دیگر) عنصری نوعاً حامل نشانگرهای شخص، شمار، زمان، وجه، نمود (و در فارسی، نفی) می‌داند. بدین ترتیب در مثال‌های پیش‌گفته، واژه‌های کار، کوشش و خوش جزئی از فعل ما نخواهند بود زیرا چنین عناصر تصریفی را نمی‌پذیرند یا به تعبیر رایج در سنّت زایشی بیرون از گروه زمان دستوری[14] یا گروه نفی[15] فعل قرار می‌گیرند، چنان‌که می‌گوییم کار نکرد، کوشش می‌کرد و نمی‌گوییم * نکار کرد و * می‌کوشش کرد. حال ببینیم این ویژگی مهمِ «فعل» دربارة کدام یک از مصادیق یادشده برای «فعل مرکب» صدق می‌کند. در زیر برای مثال، افزودن شناسة اول شخص مفرد ـَ‌م، پیشوند نفی ن‍ـ ، پیشوند استمرار می‌ـ و فعل کمکی خواستن به یک نمونه از هر یک از این نوع ساخت‌ها را مشاهده می‌کنیم:


فعل پیشوندی

برداشتم

برنداشت

برمی‌داشت

برخواهم داشت

فعل مرکب ترکیبی

عرضه کردم

عرضه نکرد

عرضه می‌کرد

عرضه خواهم کرد

فعل مرکب ترکیبی

دلخور بودم

دلخور نبود

دلخور می‌بود

دلخور خواهم بود

فعل مرکب ترکیبی

دلخور شدم

دلخور نشد

دلخور می‌شد

دلخور خواهم شد

فعل مرکب ترکیبی

کشته شدم

کشته نشد

کشته می‌شد

کشته خواهم شد

فعل مرکب انضمامی

کتاب خواندم

کتاب نخواند

کتاب می‌خواند

کتاب خواهم خواند

فعل ناگذر یک‌شخصه

خوشم آمد

خوشم نیامد

خوش می‌آمد

خوشم خواهم آمد

عبارت فعلی

از دست دادم

از دست نداد

از دست می‌داد

از دست خواهم داد

ماضی نقلی

داده‌ام

نداده‌ام

می‌داده‌ است

________

ماضی بعید

داده بودم

نداده بودم

می‌داده بود

________

ملاحظه می‌کنیم که در همة موارد فوق، پیشوندهای تصریفی و فعل‌ کمکی خواستن (در صورت وجود) به ستاک همکرد (یا جزء فعلی «فعل مرکب») می‌پیوندند و جز در دو ساخت پایانی، یعنی ماضی نقلی و ماضی بعید، بین دو جزء «فعل مرکب» فاصله می‌اندازند.[16] بدین ترتیب تنها همین دو ساخت اخیرند که از محک ساختاری یا صرفیِ «فعل»بودن سربلند بیرون می‌آیند و طرفه آنکه به جز ابوالقاسمی (1375) هیچ نویسندة دیگری آنها را «فعل مرکب» محسوب نکرده است.

حاصل سخن آنکه پیش از اطلاق «فعل» مرکب به هر یک از زنجیره‌های بالا ابتدا باید روشن کنیم که عناصر پیش‌فعلی آنها (پیشوند، اسم، صفت، گروه حرف اضافه‌ای) به چه معنا، جزئی از فعل محسوب می‌شوند. در بخش بعد برای یافتن پاسخ این پرسش به استدلال صاحبان این نظرها رجوع می‌کنیم.

 

  1. «فعل مرکب» یا محمول مرکب؟

خانلری در توضیح نام‌گذاری خود بر ساخت‌هایی که ذکر آن در بخش 3 گذشت استدلال می‌کند که «اطلاق فعل مرکب به این گونه کلمات از آن جهت است که از مجموع آنها معنی واحدی دریافته می‌شود» (127:1365). دبیرمقدم (1376) نیز علاوه بر معیارهای واجی، صرفی و نحوی، به این معیار یا ویژگی معنایی هم نظر دارد و معتقد است فعل‌های مرکب اعم از «افعالی که به شیوة ترکیب یا انضمام ساخته شده‌اند کل­های معنایی‌اند». بدین‌ترتیب به رغم اختلاف نظر بین خانلری و دبیرمقدم در تعیین مصداق، نقطة مشترک بین آن دو - که در اینجا مدّ نظر ما است - تصریح بر «معنی واحد» و کلیّت معنایی هر «فعل مرکب» است و این بدان معنا است که معنی «فعل مرکب» قابل تجزیه، خصوصاً به (معانی) اجزای آن، نیست. برای روشن‌تر شدن مطلب، در زیر، نمونه‌هایی چند از کاربرد تعدادی از مصادیق «فعل مرکب» با همکردهای مختلف را که همة نویسندگان یادشده در بخش ۳، صراحتاً[17] یا قاعدتاً، بر سر آن اتفاق نظر دارند، بررسی می‌کنیم. مثال‌ها از متون نثر و برای سهولت مراجعة بعدی خوانندگان، جملگی از خانلری (1365) انتخاب و نقل شده است. بندهای شامل «فعل مرکب» به صورت زیرخط‌دار و هر «فعل مرکب» با حروف خوابیده نشان داده شده ‌است.

  • تسلیم کردن: رعب بر دل ایشان غالب شد، هم در آن ساعت حصار تسلیم کردند. (ص130)
  • دست دادن: و علم، هر کس را دست ندهد. (ص136)
  • سر زدن: رفتم که به دوستان سر بزنم. (ص139)
  • سوگند خوردن: و سوگند خورد که طعام و شراب نخورم. (ص140)
  • انس گرفتن: تا مرغان هوا و ددان و دیوان همه به حوا انس گرفتند. (ص146)

بر اساس آنچه پیشتر دربارة ویژگی‌های ساختاری و صرفی فعل گفتیم، قاعدتاً فعل‌های به‌کاررفته در بندهای حاوی «فعل مرکب» در مثال‌های 1 تا 5 همان همکردهای «فعل‌های مرکب» و به ترتیب عبارت‌اند از کردند، ندهد، بزنم، خورد، و گرفتند. حال اگر از دید معنایی- که خانلری و دبیرمقدم در تشخیص «فعل مرکب» به این معیار توجه داشته‌اند - به این بندها بنگریم و هر یک از آنها را نمایانگر یک گزاره (proposition) بدانیم، می‌توانیم موضوع و محمول‌ آنها را مشخص نماییم. به عنوان نمونه گزارة بیان شده در مثال 5 را می‌توان به صورت کوتاه شدة زیر نشان داد:

‘5) مرغان به حوا انس گرفتند.

موضوع‌ (argument)های گزارة فوق، مرغان و حوا، و محمول (predicate) آن انس گرفتند است. البته هر یک از دو واژة انس و گرفتند نیز بالقوه محمول‌‌اند، یعنی در گزاره‌های معیّنی می‌توانند محمول باشند، چنان که در مثال‌های زیر مشاهده می‌کنیم.

  • انس مرغان با حوا
  • آدم و حوا مرغان را گرفتند.

اگر صورت منطقی (و نه نحوی) مثال‌های بالا را در نظر بگیریم، محمول مثال 6  انس و محمول جملة 7 گرفتند است. اما چنان‌که گفتیم، محمول جملة ‘5، یعنی بخشی از گزاره که رابطة بین دو موضوع آن (مرغان و حوا) را بیان می‌کند، نه انس و نه گرفتند بلکه انس گرفتند است. به طریق مشابه، محمول مثال‌های 1 تا 4 به ترتیب عبارت‌ خواهند بود از تسلیم کردند، دست ندهد، سر بزنم و سوگند خورد.

بدین قرار به نظر می‌رسد مقصود نویسندگانی همچون خانلری و دبیرمقدم از «فعل» در اصطلاح «فعل مرکب» همانا «محمول» بوده است، نه فعل به معنای دقیق آن (نگ‍ تعریف یاد شده از مفهوم فعل در بخش ۵). اما برای پی بردن به ریشة این خلط اصطلاح، باید دید «محمول» چه معنا و مفهومی دارد.

اصطلاح «محمول» در منطق و زبان‌شناسی دست‌کم به دو مفهوم متفاوت زیر به کار می‌رود:

1) در معنی‌شناسی و منطق صوری، آن عنصری از گزاره (proposition) است که بیانگر ویژگی یا رابطه‌ای است که بر موضوع(ها) (argument) حمل، یا بین آنها برقرار می‌شود. این عنصر نوعاً فعل است، اما می‌تواند اسم، صفت و جز آن نیز باشد. به عنوان نمونه، محمول جملة علی خوابید، فعل (خوابید) و محمول جملة علی دانا است، صفت (دانا) است. از دیگر سو اغلب، و نه همة افعال نیز (بالقوه) محمول‌اند. به طور مشخص، فعل‌های ربطی- چنان که از نامشان پیدا است- معمولاً محمول نیستند و تنها ربط (یا به تعبیر قدما «نسبت حُکمیّة») بین موضوع و محمول (یا به تعبیر دستوری، مسندٌالیه و مسند) را بیان می‌کنند. این نوع محمول (در مثال فوق،‌ دانا) را می‌توانیم «محمول معنایی» بنامیم.

2) در منطق قدیم به بخشی از قضیه (= گزاره) اطلاق می‌گردد که شامل «موضوع»[18] (subject) نمی‌شود و در دستور سنتی تقریباً معادل با «خبر» (در مقابل «مبتدا») یا «گزاره»[19] (در مقابل «نهاد») (خانلری، 1351) است. به عنوان مثال، در گزارة بیان شده با جملة همة دانشجویان در امتحان قبول شدند، عبارت همة دانشجویان نهاد (= مبتدا = موضوع) و در امتحان قبول شدند گزاره (= خبر = محمول) است. این نوع محمول را می‌توانیم «محمول دستوری» بنامیم.[20]

در باب دو نوع محمول پیش‌گفته، دو نکته شایان ذکر است. نخست این که این دو نوع محمول گاهی- و مشخصاً در بندهای تشکیل شده تنها از فاعل و فعل ساده- بر هم منطبق می‌شوند. مثلاً در جملة علی خوابید، فعل خوابید هم محمول معنایی و هم محمول دستوری است.

نکتة دوم و مهم‌تر آن که هر دو نوع محمول یادشده می‌توانند مرکب (دارای بیش از یک جزء، یعنی complex و نه compound) باشند. ترسک[21] (1996: 213) چنین محمولی را (بدون نام‌گذاری آن) چنین توصیف می‌کند: «ساختار مرکبی شامل یک فعل [اصلی] یا فعل کمکی به اضافة عنصری معنی‌دار و کاملاً وابسته به آن، که [مجموعاً] یک واحد زبانی تلقی می‌گردد و می‌تواند یا باید همراه با موضوع‌ها یا نقش‌های مشارکِ[22] مشخصی یک بند تشکیل دهد» و برای آن، دو محمول انگلیسی be happy و turn red را مثال می‌آورد که در دسته‌بندی ما اولی محمول دستوری و دومی محمول معنایی و هر دو مرکب‌اند. بدین ترتیب در جملة علی دانا است، عبارت دانا است محمول دستوری مرکب و در جملة همة دانشجویان قبول شدند، عبارت قبول شدند محمول معنایی مرکب است.

بر اساس آنچه دربارة فعل و محمول بیان شد، اکنون باید روشن شده باشد که آنچه در مثال‌های 1 تا 5 با حروف خوابیده، مشخص و «فعل مرکب» نامیده شده‌اند، درواقع محمول‌های (معنایی) مرکبِ بندهای مورد نظر هستند و اطلاق «فعل» بر آنها، چنان که گفتیم، ناشی از دو چیز است: یک) خلط بین دو مفهوم «فعل» و «محمول»، و دو) این نکته که محمول‌ها(ی معنایی) نوعاً از مقولة فعل‌اند و فعل‌ نیز غالباً محمول جمله ‌است.

ناگفته نماند که ویلیام جونز[23] (1804) که ظاهراً نخستین مستشرقی است که «فعل مرکب» در زبان فارسی را مورد توجه قرار داده است، آن را compound verb نامیده است و پس از وی نیز کسانی همچون فوربس[24] و آرنوت[25] (1828)، لمبتون[26] (1953)، الول-ساتن[27] (1963) و دبیرمقدم (1997) احتمالاً به پیروی از او چنین کرده‌اند. اما چنان که در بخش قبل مورد بحث قرار گرفت، مفهوم compound از حیث تطبیق آن بر «فعل مرکب» مناقشه‌انگیز و مسئله‌ساز است، تا جایی که لازار[28] (1957:287) در عنوان بخش «فعل مرکب» از کتاب خود، معادل فرانسوی واژة compound را در گیومه قرار می‌دهد (verbes “composés”) و خود، آن را périphrase verbale یعنی «عبارت فعلی» می‌نامد[29]؛ ویندفور[30] و پری[31] (2009) نیز compound verb را در زبان فارسی «اصطلاحی بدتعریف» خوانده‌اند. از این رو در دهه‌های اخیر این اصطلاح در نوشته‌های انگلیسی برای اشاره به «فعل مرکب» در زبان‌های مختلف (از جمله فارسی) کمتر به کار رفته و عمدتاً جای خود را به  دو اصطلاح complex predicate (محمول مرکب)[32] وlight verb construction  (ساخت فعل سبک)[33] داده است. اصطلاح اخیرالذکر به ساخت‌های دارای «فعل سبک» (یعنی فعلی که از معنی واژگانی خود جزئاً یا کلاً تهی شده است) اطلاق می‌شود که تقریباً با «فعل مرکب» خانلری و «فعل مرکب ترکیبی» دبیرمقدم هم مصداق‌اند. گفتنی است برخی نویسندگان فارسی نیز به جای «فعل مرکب» از اصطلاحاتی همچون «گزارة مرکب» (البرزی ورکی، 1377) و «محمول مرکب» (عموزاده و بهرامی، 1391) استفاده کرده‌اند.

باری، در پرتو این تمایز اصطلاح‌شناختی بین فعل و محمول از یک سو، و تمایز مفهوم‌شناختی بین محمول‌های معنایی و دستوری از سوی دیگر، اینک می‌توان اقسام «فعل مرکب» برشمرده در آثار پیشین را به شرح زیر مورد بازنگری قرار داد.

فعل پیشوندی: افعالی همچون برداشتن، دررفتن و فرارسیدن دقیقاً در تعریف ترسک از محمول غیربسیط (نگ‍ سطور بالا) می‌گنجند و لذا محمول مرکب معنایی هستند. افعال پیشوندی بسته به ساخت موضوعی خود و سایر اجزای جمله می‌توانند محمول دستوری (مرکب) هم باشند، مثلاً در جملة بهار فرامی‌رسد. گفتنی است افعال پیشوندی از نظر ساخت­واژی واژة مشتق (و نه مرکب) محسوب می‌گردند و کلباسی (1371) ظاهراً تنها نویسنده‌ای است که این افعال را صراحتاً «فعل مشتق» ‌نامیده است.

«فعل مرکب» ترکیبی (اسم + همکرد (فعل سبک)): ساخت‌هایی همچون شتاب کردن، انجام دادن و حرف زدن نیز، همانند فعل پیشوندی، همواره محمول مرکب معنایی و بسته به مورد، محمول دستوری هستند.

«فعل مرکب» ترکیبی (مجهول): از ساخت‌هایی مانند کشته شد و رانده شدم دو تحلیل عمده می‌توان به دست داد[34]: در تحلیل نخست، این گونه عبارت‌ها ساخت آغازی[35] محسوب می‌شوند. با استفاده از اصطلاح‌شناسی دستور سنتی در این تحلیل، مثلاً در جملة حسین کشته شد، حسین مسندٌالیه، کشته صفت مفعولی و مُسند و شد فعل ربطی است. بر این اساس، کشته محمول معنایی (بسیط) و کشته شد محمول دستوری (مرکب) جمله است. اما در دیدگاه دوم که نگرش غالب دستورنویسان و زبان‌شناسان است، در اینجا با ساخت مجهول مواجهیم. بر این اساس، فعل مجهول (کشته شد)، محمول مرکب معناییِ همة جملات حاوی این ساخت است و در جملة فوق، ضمناً محمول (مرکب) دستوری نیز هست.

«فعل مرکب» (اسنادی): دبیرمقدم (1376) ساخت‌های تشکیل شده از «صفت + بودن/شدن/کردن» مانند دلخور بودن/شدن/کردن را فعل مرکب ترکیبی دانسته است. در مثال‌های 8 الف و ب دلخور، مسند جمله و بر مبنای اصطلاح‌شناسی مطروحه در این نوشتار، محمول معنایی (بسیط) و است فعل ربطی است، اما دلخور است /بود در جملة 8 ب محمول دستوری (مرکب) و در 8 الف تنها بخشی از محمول دستوری جمله (ابتدا... دلخور است) است.

ب- منوچهر دلخور است/بود.

پ- گیتی منوچهر را دلخور کرد.

در جملة 8 پ نیز دلخور را می‌توان مسند دانست[36]. اما از آنجا که فعل ربطی نداریم، عبارت دلخور کرد (و نه دلخور) محمول معنایی (مرکب) و بخشی از محمول دستوری (منوچهر را دلخور کرد) خواهد بود.

«فعل مرکب» (انضمامی): چنان که گفتیم، دبیرمقدم (1376) ساخت‌هایی همچون کتاب خواندن، ماهی گرفتن و غذا خوردن را فعل مرکب و حاصل انضمام مفعول به فعل می‌داند. به باور وی «افعال مرکبی که از طریق انضمام پدید آمده‌اند بدون استثنا لازم‌اند (یعنی مفعول صریح ندارند)». همچنین به گفتة او «جزء اسمی در افعال مرکب انضمامی دارای نقش تتا» ولی «فاقد حالت دستوری است». بدین ترتیب در جمله‌ای مانند بچه‌ها غذا خوردند، خوردند محمول و بچه‌ها و غذا دو موضوع آن‌اند و لذا در این گونه موارد، محمول مرکب معنایی نداریم، اما عبارت غذا خوردند محمول دستوری مرکب این جمله است.

از سوی دیگر البرزی ورکی (1377) و مفصل‌تر از او شقاقی (1386) نشان داده‌اند که افعال انضمامی می‌توانند لازم، متعدی و یا دووجهی (متعدی-لازم) باشند. برخی از افعال انضمامی متعدی که شقاقی ذکر کرده ‌است، عبارت‌اند از شاهد آوردن، اندازه گرفتن، اتو کشیدن و مُهر زدن. چنین ساخت‌هایی را می‌توان محمول معنایی مرکب دانست، زیرا به عنوان نمونه در جمله‌ای مانند مثال 9 زیر:

  • حافظ با نیروى زبان جادوگر میخواهد به محرومان تسلیت دهد و زوال ملک سلیمان راشاهد آورَد. (دشتی 207:1362) 

گروه اسمی زوال ملک سلیمان، نه مفعولِ آورد، بلکه مفعول، یا دقیق‌تر بگوییم، موضوع درونیِ[37] شاهد آورَد است.

بدین ترتیب «افعال مرکب» انضمامی، بسته به لازم یا متعدی بودنشان می‌توانند محمول معنایی جمله باشند یا نباشند، و ضمناً «افعال مرکب» انضمامی لازم می‌توانند محمول دستوری جمله باشند.

فعل مرکب سه جزئی: گفتیم که خانلری ساخت‌هایی نظیر دم درکشیدن و سر درآوردن را فعل مرکب می‌داند و معتقد است این ساخت «معنی واحدی را بیان می‌کند» (160:1365) یا به تعبیر مختار ما محمول معنایی (مرکب) جمله است. طبعاٌ اگر چنین محمولی فاقد موضوع درونی (مفعول) یا متمم باشد، می‌تواند محمول دستوری جمله نیز باشد.

فعل ناگذر (یک‌شخصه): دیدیم که ساخت‌هایی مانند خوشش آمد، دردم گرفت و خشکش زد را خانلری «فعل مرکب» دانسته است. در تحلیل حاضر، چنین ساخت‌هایی جملگی محمول مرکب معنایی‌اند و غالباً تنها موضوع (اجباری) آنها ضمیر متصل به عنصر پیش‌فعلی است و حضور مرجع این ضمیر در جایگاه نهاد جمله اختیاری است. گفتیم «غالباً» زیرا برخی از این محمول‌ها علاوه بر ضمیر متصل، موضوع دیگری نیز دارند که معمولاً به صورت متمم حرف اضافه‌ای ظاهر می‌شود، مانند مثال 10 در زیر که حذف فرنگیس باعث بدساختی جمله نمی‌شود، ولی حذف متمم حرف اضافه‌ای از عکس (مثال 11) سؤال‌برانگیز است: از چه خوشش آمده بود؟

  • (فرنگیس) از عکسخوشش آمده بود و آن را داده بود بزرگ کرده بودند و قاب کرده بود. (مدرس صادقی، 198:1377)
  • فرنگیس خوششآمده بود.

عبارت فعلی: چنان که گذشت، عبارت‌های تشکیل شده از گروه حرف اضافه‌ای و فعل ساده را خانلری (1365) عبارت فعلی نامیده و دبیرمقدم (1376) فعل مرکب دانسته است. این عبارت‌ها نیز محمول معنایی مرکب و دارای ساخت موضوعی مخصوص به خودند. مثلاً عبارت فعلی از دست دادن محمولی است با دو موضوع که یکی از آن دو به صورت فاعل و دیگری به صورت مفعول جمله ظاهر می‌شود، مانند جملة احمد پارسال مادرش را از دست داد. در صورتی که عبارت فعلی تنها دارای یک ظرفیت باشد، می‌تواند محمول دستوری نیز باشد، مانند جملة پسرم از دست رفت.

خلاصة آنچه دربارة انواع «فعل مرکب» گفتیم در جدول 1 آمده است. علامتü بین دو هلال به این معنا است که ایفای نقش مورد نظر بستگی به ساختار جمله و سایر اجزای آن دارد. همچنین عبارت «فعل مرکب» در ستون سمت راست، تعبیر نویسندگانی است که ساخت‌های مذکور را «فعل مرکب» می‌دانند و در بخش ۳ به آنها اشاره شد.

 

جدول 1- انواع ساخت‌های موسوم به «فعل مرکب»

Table 1- Constructions referred to as ‘compound verb’

نوع «فعل مرکب»

مثال

محمول معنایی مرکب

محمول دستوری مرکب

ساخت فعل کمکی

رفته بودم

ü

(ü)

 

فعل پیشوندی

برداشتم

ü

(ü)

 

فعل مرکب (ترکیبی)

استراحت کردم

ü

(ü)

 

ساخت مجهول

کشته شد

ü

(ü)

 

فعل مرکب (انضمامی)

کتاب خواندم

(ü)

(ü)

 

فعل مرکب (سه جزئی)

سر در آوردن

ü

(ü)

 

فعل مرکب (اسنادی)

دلخور بودم/شدم

-

(ü)

 

فعل مرکب (اسنادی سببی)

دلخور کردم

ü

(ü)

 

عبارت فعلی

از دست دادم

ü

(ü)

 

فعل ناگذر یک‌شخصه

خوشم آمد

ü

(ü)

 

           

گفتنی است جدول فوق به این معنی نیست که ساخت‌های فهرست شده در ستون نخست به لحاظ مفهومی یکسان‌ و تنها به لحاظ اصطلاح‌شناختی متفاوت‌اند، بلکه بدین معنا است که زنجیره‌های مختلفی که هر یک از محققان، تنها یک یا چند نوع از آنها را «فعل مرکب» می‌دانند (و ما در صحت این نام‌گذاری بر آنها خدشه وارد کرده‌ایم)، در عین اختلاف ساختاری و مفهومی (پیشوندی، مجهول، انضمامی و جز آن) قابل اندراج تحت مقولة محمول مرکب (معنایی یا دستوری) هستند.

 

  1. نتیجه‏گیری

در نوشتار حاضر پس از ذکر اقسام عمدة مصادیق متعدد و متنوعی که تاکنون برای «فعل مرکب» برشمرده‌اند، نشان دادیم که نزاع بر سر مصادیق «فعل مرکب» عمدتاً ریشة اصطلاح‌شناختی داشته و ناشی از خلط بین دو مفهوم «فعل» و «محمول» از یک سو و ابهام اصطلاح «مرکب» از دیگرسو است. به سخن دقیق‌تر، بر اساس تعاریف پذیرفته شده از «فعل» و «مرکب» در زبان‌شناسی، اغلب – اگر نگوییم همة – ساخت‌های موسوم به «فعل مرکب» نه فعل و نه «مرکب» (ترکیب ساخت­واژی)، بلکه «محمول» و مرکب (به معنی غیربسیط)اند. 

مباحث مطروحه در این مختصر، ما را به تأمل در دو پرسش مهم وامی‌دارد که شایستة واکاوی بیشتر است. نخست این که آیا «فعل مرکب» مفهومی صوری است یا معنایی؟ با نگاهی با آنچه گذشت، به نظر می‌رسد ارائة توصیف صوری یا ساختاری محض از «فعل مرکب» دشواری‌های فراوانی به همراه دارد و شاید تعریف یا توصیف معنایی از آن کارسازتر باشد؛ و پرسش دوم این که اگر در «فعل مرکب»، تنها جزء فعلی یا همکرد آن «فعل» است، آنگاه نقش یا جایگاه عنصر پیش‌فعلی در «فعل مرکب» چیست؟ پرداختن به این موضوع از حوصلة این مقاله خارج است، اما در اینجا تنها به ذکر این نکته بسنده می‌کنیم که پاسخ به چنین پرسشی بدون داشتن نظریه‌ای درباب نحوة شکل‌گیری «فعل مرکب» بسیار دشوار، اگر نگوییم ناممکن، است.

در پایان یادآور می‌شویم که نگارندگان اصراری بر حذف اصطلاح «فعل مرکب» از نوشتگان زبان‌شناسی و دستورنویسی ندارند و بر این باورند که این اصطلاح را می‌توان به منزلة برچسبی سنتی برای نام‌گذاری (برخی از انواع) محمول‌های مرکب معنایی حفظ کرد و به کار برد. غرض اصلی ما دعوت محققان به تنقیح مفاهیمِ به‌ظاهر بدیهی است. درواقع بدون مداقّه در فهم و کاربرد صحیح مفاهیم و اصطلاحاتی همچون «فعل»، «محمول» و «مرکب»، مناقشه بر سر مصادیق «فعل مرکب» همچنان ماجرایی پایان‌ناپذیر باقی خواهد ماند.

 

[1]  پیش از زینمی، ابن مهنا (1338ق:24بب‍) در قرن هشتم هجری افعال فارسی را - بدون نام‌گذاری- به چهار دسته تقسیم کرده است که نوع اول، افعال بسیط و سه نوع دیگر شامل ساخت‌هایی مانند زین کردن، دراز شدن و روزه داشتن است.

[2] compositionality

[3] separability

[4] argument structure

[5] event structure

[6] meta-analysis

[7]  رسم‌الخط نقل‌قول‌های مستقیم و مشخصات منابع مقاله مطابق اصل منبع، حفظ شده و رسم‌الخط متن مقاله بر اساس دستور خط فارسی مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.

[8]  برای آشنایی بیشتر با مفهوم «مشترک لفظی» رجوع کنید به کتاب‌های منطق قدیم‌ از جمله خوانساری (1352).

[9] برای تفصیل این معیارها، از جمله نگ‍ هسپلمت و سیمز (Haspelmath and Sims 2010:190ff).

[10]  برای اطلاع از پژوهشی مبسوط دربارة این تلقی از «فعل مرکب» نگ‍. میلر (Miller 1993).

[11]  برخی نویسندگان از جمله زاهدی (1386) نیز پیشتر همین اصطلاح را به جای همکرد یا فعل سبک به کار برده‌اند.

[12] NP arguments

[13] case marking

[14] Tense phrase

[15] Negation phrase

[16] البته این جدایی، در مقام نظر، مانع مرکب بودن این زنجیره‌ها نمی‌شود، زیرا می‌توان هستة فعلی را، به تعبیر زوییکی (Zwicky 1985)، مقرّ صرفی- نحوی (morphosyntactic locus) واژة مرکب، و دامنة شمول آن عناصر تصریفی را کل زنجیره دانست. ولی ما در بخش قبل نشان دادیم که این ساخت‌ها را به دلایل دیگری- از جمله گسترش‌پذیری جزء غیرفعلی- نمی‌توان ترکیب ساخت­واژی دانست.

[17] کلیة «فعل‌های مرکب» از نمونه‌های مشترک بین خانلری و دبیرمقدم انتخاب شده‌اند.

[18]  ملاحظه می‌شود که واژة «موضوع» نیز در منطق قدیم و جدید مفهوم یکسانی ندارد.

[19]  بدین ترتیب مفهوم «گزاره» نیز در منطق و دستور یکسان نیست.

[20]  برای این مفهوم دوم، امروزه واژة rheme (در مقابل theme) به کار می‌رود تا با محمول معنایی اشتباه نشود. درواقع دوگانة subject-predicate - از حیث اصطلاح‌شناختی و نه مفهوم‌شناختی- در زبان‌شناسی کمابیش منسوخ شده و جای خود را در سنت نقش‌گرا به دوگانه‌های topic-comment‌ و theme-rheme و در نمودارهای درختیِ سنت صورت‌گرا به دوشاخة فاعل/گروه فعلی (subject/verb phrase) داده است.

[21] Trask

[22] participant roles

[23] Jones, W.

[24] Forbes, D.

[25] Arnot, S.

[26] Lambton, K. S.

[27] Elwell-Sutton, L.p.

[28] Lazard, G.

[29]  گفتنی است نجفی (225:1370) نیز «فعل»بودنِ برخی از مصادیق مشهور «فعل مرکب» (از جمله مثال خانلری یعنی خراب ساختن) را بر عهده نمی‌گیرد و آنها را (احتمالاً به تأسی از لازار) «عبارت فعلی» می‌خواند.

[30] Windfuhr, G.

[31] Perry, J. R.

[32] برای نخستین پژوهش‌های صورت گرفته با محوریّت این اصطلاح، نگ‍ Alsina et al. 1997 و پژوهش‌های پس از آن دربارة فارسی از جمله نگ. Goldberg 1996, Vahedi-Langrudi 1996, Karimi-Doostan 2001, Müller 2010

[33]از جمله نگ‍ Karimi-Doostan 1997 , 2005 , 2011 ,

[34] برای تفصیل این دو دیدگاه، از جمله نگ‍ دبیرمقدم، 1364

[35] inchoative

[36] برای اطلاع از برخی از تحلیل‌های قائل به اسنادی بودن این گونه ساخت‌ها نگ‍ وحیدیان کامیار (1382)، طبیب‌زاده (1391) و ارژنگ (1392)

[37] internal argument

ابن‌المهنا، سید جمال‌الدین (1338 ق.). حلیة الإنسان و حلبة اللسان، استانبول: مطبعة عامره.
ابوالقاسمی، محسن (1375). دستور تاریخی زبان فارسی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
ارژنگ، غلامرضا (1392). دستور زبان فارسی امروز، چاپ ششم (ویرایش جدید)، تهران: نشر قطره.
البرزی ورکی، پرویز (1377). نقدی بر مقالة «فعل مرکب در زبان فارسی» از دکتر محمد دبیرمقدم، زبان و ادب، ش 5، صص 69-89.
بهنام‌فر، محمد و محمدکاظم ابراهیم‌زاده (1397). آسیب‌شناسی توصیف فعل مرکب در کتاب‌های دستور زبان فارسی، فنون ادبی، ش23، صص1-21 .
خانلری، پرویز ناتل (1351). دستور زبان فارسی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
خانلری، پرویز ناتل (1365). تاریخ زبان فارسی، ج 2، تهران: نشر نو.
خوانساری، محمد (1352). منطق صوری، تهران: دانشگاه تهران.
خیامپور، ع. (1344). دستور زبان فارسی، چاپ پنجم (با تجدید نظر و پاره‌یی اصلاحات)، تبریز: کتابفروشی تهران.
دبیرمقدم، محمد (1364). ساخت مجهول در زبان فارسی، مجلة‌ زبانشناسی، سال دوم، ش اول، صص 31-46.
دبیرمقدم، محمد (1376). فعل مرکب در زبان فارسی، مجلة‌ زبانشناسی، سال دوم، ش اول، صص 2-46.
دشتی، علی (1362). کاخ ابداع، تهران: جاویدان.
رحیمی، سید مهدی و علی قبادی کیا (1396). نقدی بر سیر تاریخی ساختمان فعل مرکب در کتب مهم زبان‌شناسی و دستور زبان فارسی، پژوهشهای ادبی، ش55، صص61-88.
زاهدی، کیوان (1386). فعل در فارسی نو: ملاحظاتی نشانه‌شناختی، پژوهشنامة علوم انسانی، ش54، صص 297-312.
زینمی شندونی چینی، محمد بن حکیم (1388). منهاج‌الطلب، تحقیق و بررسی ابوطالب میرعابدینی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
شقاقی، ویدا (1386). انضمام در زبان فارسی، دستور، ش3، صص3-39.
شهبازی، اصغر (1398). نقد مطالعات سنتی و نوین دربارة فعل مرکب در زبان فارسی، پژوهش در آموزش زبان و ادبیات فارسی، ش3، صص81-105.
صادقی، علی‌اشرف (1372). دربارة فعل­های جعلی در زبان فارسی، مجموعة مقالات سمینار زبان فارسی و زبان علم، مرکز نشر دانشگاهی؛ صص 246-236.
صفوی، کورش (1399). معنی‌شناسی و نشانه‌شناسی به چه کارمان می‌آید؟ (سخنرانی در نشست مجازی)، انجمن علمی زبان‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی، 15 بهمن.
طبیب زاده، امید (۱۳۹۱). دستور زبان فارسی: بر اساس نظریه‌ی گروه‌های خودگردان در دستور وابستگی، تهران:‌ نشر مرکز.
عابدینی، حسن (1377). صد سال داستان نویسى در ایران، تهران: چشمه.
عموزاده، محمد و بهرامی، فاطمه (1391). ساخت افعال سبک بر اساس زبان‌شناسی شناختی، فصلنامة پژوهش‌های زبان و ادبیات تطبیقی، دوره3، ش4 (پیاپی 12)، صص169-191.
کلباسی، ایران (1371). ساخت اشتقاقی واژه در زبان فارسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
مدرس صادقی، جعفر (1377). کنار دریا، مرخصی و آزادی: ده داستان، تهران: نشر مرکز.
نجفی، ابوالحسن (1370). غلط ننویسیم، چاپ سوم (با تجدید نظر)، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
وحیدیان، تقی (1351). «در زبان فارسی فعل مرکب نیست»، مجموعة سخنرانیهای دومین کنگرة تحقیقات ایرانی- جلد اول، دانشگاه مشهد، صص264-268.
وحیدیان کامیار، تقی (1382). دستور زبان فارسی (1)، چاپ چهارم (با اصلاحات)، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
Abedini, H. (1998). Sad Sal Dastan-Nevisi Dar Iran [One Hundred Years of Story-writing in Iran], Tehran: Cheshmeh. [in Persian]
Abolghassemi, M. (1996). Dastoor-e-Tarikhi-e-Zaban-e-Farsi [A historical grammar of the Persian language], Tehran: The Center for Studying and Compiling University Books in Humanities (SAMT). [in Persian]
Alborzi Verki, P. (1998). A review of the article ‘Compound Verb in Persian’ by Dr. Mohammad Dabir-Moghaddam, Language & Literature, 5: 69-90. [in Persian]
Alsina, A., Bresnan, J., & Sells, P. (eds), (1997). Complex Predicates. Stanford, CA: CSLI Publications.
Amouzadeh, M. & Bahrami, F. (2012). A Cognitive Analysis of Light Verb Constructions in Persian. Comparative Literature Research, 3(4):169-191. [in Persian]
Arjang, G. (2013). Dastoor-e-Zaban-e-Farsi-Emrouz [A Grammar of Contemporary Persian], Tehran: Ghatreh. [in Persian]
Behnamfar, M & Ebrahimzadeh, M. (2018). Pathology of the Description of Compound Verbs in Farsi Grammar Books (definitions and terms), Literary Arts, 10 (23): 1-20. [in Persian]
Dabir-Moghaddam, M. (1985). Compound Verbs in Persian, Iranian Journal of Linguistics, 12 (1):2-45. [in Persian]
Dabir-Moghaddam, M. (1985). Passive in Persian, Iranian Journal of Linguistics, 2(1):31-46. [in Persian]
Dabir-Moghaddam, M. (1997). Compound Verbs in Persian. Studies in the Linguistic Sciences. University of Illinois at Urbana-Champaign, 27 (2): 25-59.
Dashti, A. (1983). Kakh-e-Ebda’ [Palace of Innovation], Tehran: Javidan. [in Persian]
Elwell-Sutton L. P. (1963). Elementary Persian Grammar, Cambridge: Cambridge University Press.
Forbes, D. & Arnot, S. (1828). A New Persian Grammar. London: W. Nicol.
Goldberg, Adele E. (1996). Words by default: Optimizing Constraints and the Persian Complex Predicate. In Proceedings of the Twenty-Second Annual Meeting of the Berkeley Linguistics Society: General Session and Parasession on The Role of Learnability in Grammatical Theory, 132-146.
Haspelmath, M. & Sims, A.D. (2010). Understanding Morphology, 2nd ed., London: Hodder Education.
Ibn al-Muhanna, S. J. (1919). Hilya al-Insan wa Halba al-Lisan, Istanbul: Amira. [in Persian]
Jones, William (1804). A Grammar of the Persian Language. 6th ed. London: W. Bulmer and Co. Cleveland-Row.
Kalbassi, I. (1997). The Derivational Structure of Word in Modern Persian, Tehran: Institute for Humanities and Cultural Studies. [in Persian]
Karimi-Doostan, G.H. (1997). Light Verb Constructions in Persian. PhD Dissertation, University of Essex.
Karimi-Doostan, G.H. (2001). N + V complex predicates in Persian. In: Dehe, Nicole, Wanner, A. (eds), Structural Aspects of Semantically Complex Verbs. Peterlang, Frankfort, 277–292.
Karimi-Doostan, G.H. (2005). Light verbs and structural case. Lingua 115: 1737–1756.
Karimi-Doostan, G.H. (2011). Separability of Light Verb Constructions in Persian, Studia Linguistica 65 (1): 70–95.
Khanlari, P. N. (1970). Dastoor-e-Zaban-e-Farsi [A Grammar of the Persian Language], Tehran: Bonyad-e-Farhang-e-Iran. [in Persian]
Khanlari, P. N. (1986). Tarikh-e-Zaban-e-Farsi [The History of the Persian Language], Tehran: Nashr-e-Nou. [in Persian]
Khansari, M. (1973). Mantegh-e-Souri [Formal Logic], Tehran: University of Tehran. [in Persian]
Khayyampour, A. (1965). Dastoor-e-Zaban-e-Farsi [A Grammar of the Persian Language], Tabriz: Ketabforoushi-e-Tehran. [in Persian]
Lambton, Ann K. S. (1953). Persian Grammar. Cambridge: Cambridge University Press.
Lazard, G. (1957). Grammaire du Persan contemporain.  Paris: Klincksieck.
Miller, D. G. (1993). Complex Verb Formation. Amsterdam/Philadelphia: John Benjamins Publishing Company.
Modarress Sadeghi, J. (1998). The seaside, the leave and the release: ten stories, Tehran: Nashr-e Markaz. [in Persian]
Müller, S. (2010). Persian complex predicates and the limits of inheritance-based analysis. Journal of Linguistics 46: 601–655.
Najafi, A. (1991) . Ghalat Nanevisim [Let’s Not Write Wrong], Tehran: Iran University Press. [in Persian]
Rahimi ,S. M. & Ghobadi Kia, A. (2017). Criticism of Historical evolution of Persian Complex Predicates in the Reference textbooks of Persian Linguistics and Grammar. Literary Research, 14 (55) :61-88. [in Persian]
Sadeghi, A. (1993) About denominative verbs in Persian, in ‎Zaban -e Farsi, Zaban-e E'lm [Persian language as means of scientific expression], Tehran: Iran University Press. [in Persian]
Safavi, K. (2020) [What do semantics and semiotics do for us?] (lecture in a virtual session), The Scientific Association of Allameh Tabataba'i University, 4th February. [in Persian]
Shaghahgi, V. (2008), Incorporation in Persian. Grammar, 3: 3-39. [in Persian]
Shahbazi, A. (2019). a Criticism of Traditional and Modern Studies on Compound Verb in Persian, Research in Teaching Persian Language and Literature, 3:81-105. [in Persian]
Tabibzadeh, O. (2012). Persian Grammar: A Theory of Autonomous Phrases Based on Dependency Grammar, Tehran: Nashr-e-Markaz. [in Persian]
Trask, R. L. (1996). A Dictionary of Grammatical Terms in Linguistics. London: Routledge.
Vahedi-Langrudi, M. M. (1996). The Syntax, Semantics and Argument Structure of Complex Predicates in Modern Farsi. PhD Dissertation, University of Ottawa.
 Vahidian k., T. (2003). Persian Grammer (1). Tehran: The Center for Studying and Compling University Books in Humanities (SAMT). [in Persian]
Vahidian, T. (1972). Dar zaban-e farsi fe’l-e morakkab nist [There is no compound verb in Persian], The Proceedings of the Second Congress of Iranian Studies, Vol 1. University of Mashhad, 264-268. [in Persian]
Windfuhr, G. &. Perry, J.R. (2009). ‘Persian and Tajik’ in Windfuhr, G. (ed.) The Iranian languages. London: Routledge, pp. 416-544.
Zahadi, K. (2007). Verb in Modern Persian: A semiotic Point of View. Human Sciences, 54:151-166. [in Persian]
Zainami, M. (2009). Minhaj al-Talab, Tehran: Anjoman-e-Asar-o-Mafakher-e-Farhangi. [in Persian]
Zwicky Arnold M. (1985). Heads. Journal of Linguistics 21: 1-29.