Basic Features of Complex Predicates in Behdinani of Yazd

Document Type : Research Paper

Authors

1 Department of Linguistics, Faculty of Persian Literature and Foreign Languages, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran

2 Linguistics Department, Institute for Humanities and Cultural Studies, Tehran, Iran

3 Department of Linguistics, Faculty of Persian Literature and Foreign Languages, Allameh Tabataba’i University, Tehran, Iran

Abstract

Abstract
Referring to novel concepts for which there are no simple equivalents, speakers of languages often resort to predicates with two or more components. This phenomenon is so widely used in some languages that in Persian, for instance, new simple predicates are hardly added to the lexicon and the commonly used simple predicates in spoken and writing Persian do not appear to exceed a few hundred. This study concentrates on different types of complex predicates in the Dari language spoken by the Zoroastrians (Behdinan) of Yazd (in central Iran) and different features of each type. It takes advantage of a number of published works on Behdinani language, as well as instances directly collected from native speakers of that language. This study particularly focuses on the influence of syntactic-semantic factors on the inflection of complex predicates; such factors include tense, main or modal status of the predicate, and transitivity of the predicate as a whole as well as its verbal component alone. The findings of this study further underline the need for an unfettered, interactional perspective to the study of language which can shed light and facilitate investigation into the interaction between factors and elements from different modules of grammar.
Keywords: Complex Predicates, Noun Incorporation, Behdinani, Zoroastrians of Yazd, Interactional Approach
 
Introduction
The language of Zoroastrians (Behdinan variety) in Yazd has been categorized as one of the critically endangered Iranian languages by the United Nations. This makes it all more significant to record and shed light on the various aspects of this language. The present study focused on complex predicates in Behdinani language and investigated how noun incorporation was employed in utterance of an unlimited set of concepts. Furthermore, it examined the roles that semantic-syntactic factors played in determining the inflection of such predicates in Behdinani language. Tense and transitivity, as well as the thematic relations, were proven to have a definitive role in shaping the inflection of complex predicates in the language of Zoroastrians in Yazd.
 
Materials and Methods
This study drew upon Dabir-Moghaddam’s previous work (1997), which illustrated the productivity of noun incorporation as the major process in the formation of complex predicates in another Iranian language, namely Modern Persian. It also borrowed from Dabir-Moghaddam’s work (2013a), which had recorded samples of constituent order, agreement, case system, and ergativity, as well as their local variants from a typological perspective, among other things in different Iranian languages and studies.
Mazdāpūr’s bilingual dictionary in three volumes (1995, 2006, and 2018) accounted for the bulk of the material used in this study, which also took advantage of data directly collected from a number of Yazdi speakers of Behdinani language, as well as other written sources, such as those of Ivanow (1932, 1935, 1938, and 1939), Kešāvarz (1993), Firuzbakhsh (1997), Surush Surushiān (1978), and Vahman and Asatrian (2002).
 
Discussion of Results and Conclusion
The present study explored how noun incorporation next to combination fueled the highly productive phenomenon of producing complex predicates in Behdinani language.
While differentiating between two types of subject-verb agreement systems, i.e., through suffixes and pronominal clitics, it highlighted how the former was employed in sentences with complex predicates, including the past tense stem (preterite) of an intransitive light verb, regardless of the transitivity of the verb phrase as a whole. In cases where the whole phrase was intransitive while there was a transitive light verb, proclitics assumed the role of marking agreement by directly attaching to the light verb as their syntactic host. However, if the whole complex predicate signified a transitive meaning, the proclitic tended to precede the non-verb component of the predicate as its host. Moreover, the transitive complex predicate displayed another distinctive feature in making use of the variant of the proclitics, which was the result of the merging the reduced clitic with the aspect marker vowel /e/ in the simple past tense. Another interesting feature of complex predicates in Behdinani was that transitive light verbs might display an agreement with the subject via suffixes as in intransitive verbs provided that the syntactic subject assumed the semantic role of the “experiencer”. This, however, was not without exceptions, but certain examples clearly made out the role of “agency” in whether clitics or suffixes had to be used for the purpose of marking the subject-verb agreement.
Behdinani also featured the use of the modal verb “šustvun”, along with the light verb “kart(v)un”, to highlight the inability of the agent in performing an action, while the use of the modal verb alone might be interpreted as indicating inappropriateness of an action and signify a sense of prohibition.
The findings of this study served as a further proof that the features of different modules of grammar, as the generative grammarians put it, were so tightly intertwined that separating these areas would only complicate and impede the study of language, especially languages like Persian and Behdinani, which did not easily yield to formalist theories. What this study suggests is an interface approach as a more efficient substitute, which opens the gate for consideration of semantic and pragmatic factors, as well as the information structure in tandem with the study of phonology, morphology, and syntax.

Keywords

Main Subjects


  1. مقدمه

زبان زرتشتیان شهر یزد در زمره زبان‌های فلات مرکزی ایران به حساب می‌آید که با زبان کلیمیان این خطه ویژگی‌هایی مشترک و درعین‌حال تفاوت‌های بارزی دارد. در گذر سالیان دراز و با وجود تماس با سایر زبان‌ها و سلطه قدرتمند و روزافزون زبان فارسی، این زبان همچنان برخی از ویژگی‌هایی منحصربه‌فرد و تاریخی خود را حفظ کرده است. امروزه شمار گویشوران این زبانِ درمعرضِ‌خطر[1] از چند هزار نفر تجاوز نمی‌کند[2] که بسیاری از آن‌ها نیز ترجیح می‌دهند حتی در محیط خانه به فارسی سخن بگویند. اما بررسی ویژگی‌های این زبان می‌تواند در رمزگشایی سایر ویژگی‌های جغرافیایی زبان‌های منطقه فلات مرکزی راهگشا باشد. در این میان بررسی فعل مرکب در این زبان از چند جنبه درخور توجه است. وجود فعل‌های مرکب فراوان به‌مانند زبان فارسی در این زبان تصویری بسیار آشنا پیش روی پژوهشگر قرار می‌دهد، هرچند به نظر می‌رسد تناظر دقیق یا تفاوت قابل‌توجهی بین نسبت تعداد افعال بسیط و مرکب در این دو زبان وجود نداشته باشد. این زبان دارای فعل‌های ساده، پیشوندی و مرکب است؛ اما از آنجا که این پژوهش به بررسی فعل مرکب اختصاص دارد، بر ویژگی‌های فعل مرکب و انوع آن در این زبان، از جمله چینش سازه‌ها، تصریف و مؤلفه‌های نحوی-معنایی مؤثر در صورت‌بندی تصریف این افعال تمرکز می‌کند. مقاله حاضر از  هفت بخش تشکیل شده است که به دنبال بیان کلیات و خلاصه‌ای از محتوای مقاله در قسمت مقدمه در بخش اول، بخش دوم به بیان مسئله و اهمیت پرداختن به آن، بخش سوم به بیان پرسش‌های مورد اهتمام پژوهش، بخش چهارم به پیشینه مطالعات درباره فعل مرکب، به‌ویژه فرایند تشکیل فعل مرکب انضمامی، بخش پنجم به شرح روش پژوهش و بخش ششم به چارچوب نظری پژوهش حاضر که برگرفته از مقاله فعل مرکب در زبان فارسی (دبیرمقدم، 1376) و کتاب زبان‌شناسی منظر ایرانی (دبیرمقدم، 1399) است و بخش هفتم به تشریح و تحلیل داده‌های آن می‌پردازد. نتایج حاصل از این پژوهش در بخش هشتم این مقاله شرح داده شده است.

 

2. بیان مسئله

زبان دری زرتشتی مانند زبان فارسی برای بیان مفاهیم مختلف از شمار درخور‌توجهی فعل مرکب استفاده می‌کند که علی‌رغم شباهت بسیار زیاد واژه‌ها و ویژگی‌های ساخت‌واژی این دو زبان، تناظر یک‌به‌یک بین افعال بسیط و مرکب در آن‌ها وجود ندارد. همچنین به دلیل ویژگی‌های متفاوت تصریفِ فعل در زبان دری زرتشتی، فعل‌های مرکب در این زبان رفتار متفاوتی در زمان‌ها و حالات گذرایی متفاوت از خود بروز می‌دهند که ازجمله آن‌ها صورت متعدی تصریفِ برخی فعل‌های مرکب ساخته شده با ستاک گذشته همکر‌دهای متعدی، علی‌رغم مفهوم لازم برآمده از کل آن فعل‌های مرکب است. بررسی این تفاوت‌ها می‌تواند هم بر فرایند دستوری‌شدگی اجزاء (مورد فعل «آمدن» و تبدیل آن به فعل سبک در جهت مجهول) یا واژگانی‌شدگی اجزاء در نقش کنش‌نما (نوع عمل)[3] (مانند فعل‌های «زدن»، «گرفتن»، «کشیدن» و غیرازآن در مقام همکرد در فعل‌های مرکب) و میزان شفافیت معنایی فعل مرکب و نیز بر فرایندهای انضمام و ترکیب در این زبان پرتو بیفکند و در نهایت به تعیین ویژگی‌های رده‌شناختی آن زبان در حوزه صرف-نحو کمک کند. امید آن می‌رود که یافته‌های مطالعه هم‌زمانی حاصل درباره یکی دیگر از زبان‌های ایرانی، که به دلیل حساسیت‌ها و محدودیت‌های مذهبی، فرهنگی و جغرافیایی جامعه گویشورانش شاید ویژگی‌های کهن بیشتری در خود حفظ کرده باشد، به درک بهتر فرایندهای درزمانی ساخت‌واژی و نحوی زبان فارسی منجر شود.

 

 

3. پرسش‌های پژوهش

  1. فعل‌های مرکب ترکیبی در زبان بهدینان (دری زرتشتی) شهر یزد چه ویژگی‌هایی دارند؟
  2. فعل‌‌های مرکب انضمامی در زبان بهدینان (دری زرتشتی) شهر یزد چه ویژگی‌هایی دارند؟
  3. گذرایی در تصریف افعال مرکب در زبان بهدینان شهر یزد (دری زرتشتی) چه تأثیری دارد؟
  4. مؤلفه‌های نحوی-معنایی چگونه در ساختار فعل‌های مرکب زبان بهدینان شهر یزد تجلی می‌یابد؟

 

4. پیشینه مطالعات

سابقه گرداوری واژه‌ها بررسی صرفی زبان زرتشتیان استان یزد که با نام‌های دری زرتشتی، گوری و گورونی نیز شناخته می‌شود در ایران به واژه‌نامه‌ای به نام فرهنگ بهدینان به قلم سروش جمشید سروشیان (1335) بازمی‌گردد. کیخسرو کشاورز (1993a)  نیز در مجموعه مقالاتش در مجله فروهر که بعدها به‌صورت کتابی با عنوان فرهنگ زرتشتیان استان یزد به چاپ رسید به بررسی برخی نکات پیرامون صرف و نحو زبان بهدینان این منطقه پرداخت. اما شاید اوج این تلاش را بتوان واژه‌نامه ارزشمند کتایون مزداپور (واژه‌نامه گویش بهدینان شهر یزد: فارسی به گویش، همراه با مثال) دانست که در سه مجلد در سال‌های 1374، 1385 و 1397 به طبع رسیده و از دو مجلد دیگر آن جلد چهارم نیز آماده چاپ است (گفتگو شخصی با دکتر مزداپور). کتاب فرانک فیروزبخش با نام بررسی ساختمان دستوری گویش بهدینان شهر یزد (1377) بخشی را به معرفی مبانی آوایی، واجی، انواع واژه‌ها اختصاص داده است و نیز به بررسی ساختمان فعل، اسم‌سازی و پاره‌ای دیگر از مسائل صرفی و نحوی این زبان می‌پردازد. در این میان باید از آثار فارسی دیگری به قلم پریزاد بزرگ‌چمی (1352)، یدالله ثمره (1355)، میترا پولادی درویش (1379) و ساغر بازاده خرمشاهی (1390) نام برد. آثار شرق‌شناسان غیرایرانی چون دیوید لوریمر،[4] ادوارد براون[5] و ولادیمیر ایوانوف[6] نیز چه از نظر قدمت علاقه و توجه به این زبان و ظرایف آن، چه از حیث نکته‌سنجی و ریزبینی پژوهشگران درخور تقدیر و تأمل‌اند. به‌ویژه ایوانوف که نه‌تنها نمونه‌های دست اولی از این زبان ارائه می‌دهد، بلکه یکی از سه مقاله خود را به واژه‌های زبان زرتشتیان اختصاص داده است. بااین‌حال این آثار (فارغ از ابتلای برخی از آن‌ها به‌ویژه پژوهش‌های غیرایرانیان به عدم تمایز نهادن بین گونه‌ها و تنوع لهجه‌های این زبان که نزدیک به 30[7] لهجه تخمین زده می‌شود) اهتمام ویژه‌ای به مطالعه و بررسی فعل‌های مرکب در زبان بهدینان یزد ندارند و به توصیف هم‌نشینی اسم و صفت و حرف با فعل سبک و ذکر چند نمونه بسنده می‌کنند و این مهم بناست فصل افتراق این پژوهش با آن کارهای پیشین باشد.

 

5. روش پژوهش

در این تحقیق واژه‌نامه سه‌جلدی مزداپور (1374، 1385 و 1397) منبع اصلی دادها به حساب می‌آید و بخش عمده اطلاعات خام لازم را برای بررسی فعل مرکب در زبان دری زرتشتی شهر یزد در این پژوهش فراهم می‌آورد. در کنار آن، فعل‌های مرکب به‌کاررفته در متن‌ها و نمونه‌های ارائه‌شده در آثار ایوانوف (1935, 1938, 1939)، براون[8] (1897) و وهمن[9] و آساتوریان[10] (2002) نیز مورد بررسی قرار گرفته و به فراخور نیاز در مثال‌ها از آن‌ها استفاده شده است. تصریف این فعل‌ها در زمان‌های حال و گذشته و تأثیر گذرایی و نقش‌های معنایی بر ویژگی‌های تصریفی این فعل‌ها مورد مطالعه قرار گرفت که شرح و تحلیل آن در بخش‌های ذیل به‌تفصیل آمده است. در تحلیل داده‌ها، راستی‌آزمایی فرضیات و حصول اطمینان از درستی و عدم درستی، کاربرد و تفاوت‌های احتمالی گونه‌های ممکن و مفروض از تنی چند از بهدینان که گویشور زبان دری هستند کمک گرفته شد. از لطف و شکیبایی این بزرگواران صمیمانه سپاسگزاریم.

 

6. چارچوب نظری

دبیرمقدم در مقاله‌ای با عنوان «فعل مرکب در زبان فارسی» (1374/1376)[11] عبارت فعل مرکب را به فعلی اطلاق می‌کند که یک سازه غیرفعلی مانند اسم، صفت، اسم مفعول، گروه حرف‌اضافه‌ای و یک سازه فعلی ساختمان واژی آن را تشکیل داده باشد. وی استدلال می‌کند که پیوند دست‌کم دو سازه عمدتاً مستقل برای حصول یک واژه مرکب آن را در زمره یک فرایند ساخت‌واژی و مربوط به حوزه واژگان قرار می‌دهد و از چندین فرایند ساخت‌واژی با درجات زایایی متفاوت برای تشکیل فعل مرکب زبان فارسی یاد می‌کند. او این فرایندها را ذیل دو فرایندها اصلی «ترکیب» و «انضمام» طبقه‌بندی می‌کند. دبیرمقدم (1376) پس از ارائه سابقه پژوهش‌ها درباره فرایند انضمام در آثار زبان‌شناسان خارجی، بر آثار و دستاوردهای پژوهشگران و زبان‌شناسان درباره فعل مرکب فارسی را تمرکز می‌کند و به نقد و بررسی دسته‌بندی‌ها و آراء افرادی مانند پلاتس[12] و رنکینگ،[13] فیلات،[14] لمبتون،[15] خیام‌پور، باطنی، صادقی، جان معین،[16] خانلری، ویندفور،[17] بشیری، برجسته، سمیعیان، قمشی و دیگران می‌پردازد. دبیرمقدم سپس شواهدی واجی، نحوی و معنایی ارائه می‌کند که بر وجود و نقش زایای فرایند انضمام در شکل‌گیری فعل مرکب در زبان فارسی صحه می‌نهد. وی با رسم نمودار درختی جمله‌های دارای فعل مرکب انضمامی و مقایسه آن با نمودار جمله‌های دارای فعل متعدی، که بالتبع مفعول صریح دارد، یادآوری می‌کند که انضمام فرایندی ظرفیت‌کاه است. همچنین، او برخی نمونه‌های فعل مرکب در تحلیل خانلری را مورد تردید قرار می‌دهد. دبیرمقدم تأکید می‌کند تنها زمانی با فرایند انضمام سروکار داریم که مفعول صریح بلافاصله و بدون نشانه‌های نحوی مانند علامت جمع، نشانه مفعول صریح (پس‌اضافۀ «را») و مانند آن ظاهر می‌شود و اگر غیرازاین باشد دیگر با فعل مرکب انضمامی روبه‌رو نخواهیم بود.[18] دبیرمقدم (1376) تصریح می‌کند در فعل مرکب انضمامی در زبان فارسی، مفعول صریح اولین و اصلی‌ترین گزینه برای قرار گرفتن در جایگاه جزء همیار به شمار می‌آید. به گفته وی، این نوع فعل مرکب لازم را می‌توان شقی از جمله‌ای با فعل متعدی در نظر گرفت که مفعول صریح آن به‌صورت اسم جنس، یا به بیانی دیگر بی‌نشان برای حالت، شمار، معرفگی و غیره در جایگاه جزء همیار (بلافاصله قبل از جزء فعلی) ظاهر می‌شود. مانند «غذاها را به بچه‌ها داد» در مقابل «به بچه‌ها غذا داد». این فعل‌های مرکب لازم ممکن است در گذر زمان دچار تطور معنایی (بسط استعاری) ‌شوند و از شفافیت معنایی آن‌ها کاسته ‌شود، مانند «شیرینی خوردن» در عبارت «علی و دخترعمویش شیرینی خوردند» یا عبارت «زهر دادن» در اشاره به عمل مسموم کردن در حالی که شق غیرمنضم آن در «قاتل زهر را به دوستش ‌داد.» می‌توان این‌طور استنباط کرد که نفر اول شیئی را به نفر دوم تحویل داده است. بنابراین در افعال مرکب انضمامی زبان فارسی، آن‌چنان‌که وصف آن رفت، همیار، مفعول پیشینی است که حالت‌نمای آن حذف شده و به‌صورت مفرد و به شکل اسم جنس در کنار همکرد می‌آید.

در مقاله دیگری که در کتاب زبان‌شناسی منظر ایرانی (1399: 325-362) به چاپ رسیده است، دبیرمقدم بر نقش انضمام در واژه‌سازی زبان فارسی تمرکز می‌کند. در این مقاله او همچنین به نظر ژیلبر لازار[19] و رویکرد رده‌شناختی‌ای که او درباره گوناگونی رابطه‌های دستوری اتخاذ کرده اشاره می‌کند. لازار (1984:269) تصریح می‌کند که تعاریف رابطه‌های دستوری چون فاعل و مفعول از اجماع جهانی برخوردار نیستند و به همین جهت از رابطه کاملاً ساختاری کنش‌ور[20] یعنی همان اعضای اسمی اصلی بند بهره می‌گیرد و تصریح می‌کند که این رابطه مفهومی معنایی یا کاربردشناختی نیست. وی رابطه کنش‌ور را رابطه‌ای می‌داند بین اعضای اسمی اصلی بند و محمول آن بند که بر پیوستاری متشکل از دو قطب ساختاری تعریف می‌شود که ساختاری با دو کنش‌ور در یک قطب و ساختاری با یک کنش‌ور در قطب دیگرش قرار دارد. او توضیح می‌دهد که در سمت چپ این پیوستار ساختاری وجود دارد که در آن کنش‌ور Y با پس‌اضافه «را» ظاهر می‌شود درحالی‌که در ساختار واقع در قطب سمت راست، Y فاقد هرگونه نشانه‌ای است. ترکیب فعل و اسم عاری هرگونه توصیف‌گر که درواقع به معنای اسم جنس و بدون نشانه «را» خواهد بود، اغلب یک واحد یکپارچه واژگانی تشکیل می‌دهد (Lazard, 1984:286، به نقل از دبیرمقدم: 1399: 336). لازار (1984:286) مثال «این کار را می‌کنم» در برابر «کار می‌کنم» را ارائه می‌کند و می‌نویسد «کار می‌کنم» عبارت نحوی عادی است؛ اما درعین‌حال واحدی است واژگانی که با نمونه‌های فعل لازم مانند «می‌روم» قابل مقایسه است. او تأکید می‌کند که تمام قلمرو ساختارهای دو کنش‌گر و یک کنش‌گر فارسی را باید به‌مثابه پیوستاری در نظر گرفت متشکل از ساختارهایی با Y معرفه، ساختارهایی با Y نکرۀ اسم جنس، عبارت‌های واژگانی نشده دارای Y اسم جنس و عبارت‌های واژگانی حاوی Y اسم جنس و سرانجام ساختارهای دارای یک‌کنش‌ور. لازار همچنین زبان فارسی را در کنار یک زبان آشکارا انضمامی قرار می‌دهد که در آن در ساختار سمت راست، Y کم‌وبیش پیوندی مستحکم با فعل دارد، ممکن است به فعل منضم شود یا این‌که الزاماً یا ترجیحاً در کنار آن جای گیرد و تمایل نشان می‌دهد که با فعل نوعی ترکیب بسازد (Lazard, 1984:287، به نقل از دبیرمقدم: 1399: 337).

شقاقی (1386) پس از بررسی آراء مطرح‌شده درباره انضمام در دو رویکرد مجزای نحوی و ساخت‌واژی، به بررسی ویژگی‌های فعل‌های مرکب ترکیبی، فعل‌های مرکب انضمامی و گروه‌های مفعول صریح+فعل تمرکز می‌کند. برای شناسایی و تمیز این موارد از یکدیگر، شقاقی آزمون‌هایی‌ به این شرح پیشنهاد داده است: الف) مصدرسازی: جزء فعلی ساخت انضمامی را می‌توان در جایگاه مضاف و جزء غیرفعلی را در جایگاه مضاف‌الیه در ساخت اضافه به کار برد. صورت مصدری فعل مرکب انضمامی با فاعل و مفعول، و فعل مرکب ترکیبی با مفعول، را در ساخت اضافه می‌توان به کار برد. در این حالت، صورت مصدری در جایگاه مضاف و فاعل یا مفعول در جایگاه مضاف‌الیه قرار می‌گیرد. ب)‌ ضمیرهای پی‌بستی تأکیدی و مفعولی در میان اجزاء فعل مرکب انضمامی و بعد از مفعول اسم جنس ظاهر نمی‌شوند، اما به جزء غیر‌فعلی فعل مرکب ترکیبی متصل می‌شوند. ج) مفعول اسم جنس می‌تواند مرجع ضمیر تهی یا ضمیر غیر‌شخصی در جمله پیرو باشد؛ اما اسم منضم به فعل مرکب انضمامی نمی‌تواند مرجع واقع شود. د) برخلاف فعل مرکب انضمامی، مفعول اسم جنس و برخی فعل‌های مرکب ترکیبی گسترش‌پذیر هستند. فعل‌های مرکب انضمامی و فعل‌های مرکب ترکیبی هر دو، برخلاف مفعول اسم جنس و فعل، یک واحد واژگانی به حساب می‌آیند و بر عمل/حالت واحدی دلالت می‌کنند و گاه برای آن‌ها می‌توان معادل بسیطی یافت.

اما دبیرمقدم (1376) آنچه زبان‌شناسانی مانند شقاقی (1386) صورت جداشده افعال مرکب جداشدنی یا افعال مرکب گسترش‌پذیر می‌خوانند، مانند «حقه زدن» در«او به ما این حقه را زد» و «تقاضا کردن» در «او از ما این تقاضا را کرد»، را شق غیرمنضم فعل‌های انضمامی برمی‌شمرد و تصریح می‌کند فرایند انضمام ساخت موضوعی فعل را با جذب مفعول صریح و تبدیل آن به فعل لازم تغییر می‌دهد. او همچنین به آزمون‌های مطرح شده از سوی برجسته (1983) یعنی امکان/عدم امکان حذف فعل، حذف اسم و ارجاع ضمیری برای تمیز فعل انضمامی، معیارهای معنایی و کاربردشناختی را نیز می‌افزاید. به گفته دبیرمقدم (1376) در فعل مرکب انضمامی جزء فعلی در کنار اسم منضم به آن، تشکیل یک کل معنایی می‌دهد که در آن مفعول صریح به اسمِ جنس بدل شده و در نتیجه غیرارجاعی شده است و تنها سیطره معنایی جزء فعلی را محدود می‌کند. از منظر کاربردشناختی نیز دبیرمقدم (1376) تصریح می‌کند که در شق انضمامی، مفعول صریح دیگر از حالت منفرد و فعال خارج شده و به همین جهت بر خلاف آنچه در شق غیرمنضم مشاهده می‌شود، دیگر سازه‌ای مستقل نیست.

7. تحلیل و بررسی داده‌ها

1-7. فعل مرکب: ترکیبی یا انضمامی؟

در زبان دری زرتشتی گونه یزد شرایط با آنچه در بخش پیشین ذکر آن رفت قدری متفاوت است: برخلاف گونه کرمانی این زبان، حالت‌نمای مفعولی غایب است،[21] از حالت‌نماهای دیگر هم خبری نیست، گاهی تمایز بارزی بین اسم جنس، اسم معرفه و نکره وجود ندارد و اسامی غیرانسان اغلب نشانه جمع نمی‌گیرند. براساس تعریف دبیرمقدم (1376) از فعل مرکب انضمامی، باید شق غیر‌مرکب قابل‌قبولی که در آن جزء غیرفعلی مفعول صریح واقع شود وجود داشته باشد. برای مثال، برای جمله 1 می‌توان نمونه 2 زیر را در نظر گرفت که در آن مفعول صریح با اضافه ملکی همراه شده است:

 

  1. klâ tu sar=oš             člopta    še< oš=e-nâda (مزداپور، ۱۳۷۴: 178)

صفت مفعولی نهادن-نمود کامل=3ش‌م       آشیانه   ملکی3ش‌م =سر  در  کلاغ  

’کلاغ تو سرش آشیانه کرده است.‘

  1. klâ člopta=š              ri       draxt-e         blɛnd     še< oš=e-nâda

صفت مفعولی نهادن-نمود کامل=3ش‌م          بلند     اضافه-درخت   روی   ملکی3ش‌م =آشیانه   کلاغ   

’کلاغ لانه‌اش را بر درخت بلندی نهاده است.‘

در مثال بالا، فعل دچار تغییر معنایی و بسط استعاری نیز شده است و در معنای اصطلاحی به کار رفته است. مزداپور (1374: 178) در توضیح معنی عبارت «کلاغ در سرش لانه کرده است» داخل پرانتز افزوده «روزگار ادبش کرده است». در مثال‌های زیر بین توالی فاعل+فعل vâv oš=košt چه در معنی «آب زد» و چه همان توالی در معنای متعدی «(نان را) به آب زد»‌ به لحاظ صوری و تصریف تفاوتی وجود ندارد.

  1. vâv oš=košt o   oma   v-o                kapt   pâ-y-i                         zâr (مزداپور، 1374: 146)

 دیوار     اضافه-واج میانجی-پا     افتاد    و-واج میانجی     آمد    و   زد= ۳ش‌م     آب    

’آب زد و آمد و افتاد پای دیوار.‘

  1. nun e vâv    oš=košt[22]

ستاک گذشته زدن=3ش‌م      آب   به[23]      نان    

’نان را (به) آب زد.‘

در نمونه‌های زیر نیز تفاوت صوری‌ای در حالت‌نمایی بین ترکیب مفعول صریح (گروه اسمی)+فعل، مانند «تُنگ را + بردن» و «آب خنک (+ به مردم) + دادن» و فعل‌های به‌ظاهر مرکب «نم دادن» و فعل مرکب «ترک برداشتن» وجود ندارد.

  1. dula trak e-šteda (مزداپور، 1374: 142)

  صفت مفعولی برداشتن-نمود کامل     ترک       کوزه   

’کوزه ترک برداشته است.‘

  1. kap-e gɛnza nâh   y-e-dâda (مزداپور، 1374: 142)

 صفت مفعولی دادن-نمود کامل-واج میانجی       نم          اتاق    اضافه-کف   

 

’کف اتاق نم داده است.‘

  1. šut-og be-kud                          gi    xar  vâv    vɛ-xr-a (مزداپور، 1374: 144)

3ش‌م-ستاک حال خوردن-پیشوند التزامی     آب      خر    که       ستاک حال زدن-پیشوند امر    پسوند تصغیر-سوت

’سوتک بزن که خر آب بخورد.‘

  1. tong oš=bart o    vâv-i      xonak še< oš=e-mardom   dâd (مزداپور، 1374: 144)

ستاک گذشته دادن               مردم   به=‌۳ش‌م        خنک     اضافه-آب  و  ستاک گذشته بردن=۳ش‌م      تُنگ   

’تنگ را برد و آب خنک به مردم داد.‘

دبیرمقدم (1376) در بررسی فرایند تبدیل گروه فعلی مشتمل بر مفعول صریح و فعل متعدی به فعل مرکب انضمامی، به کاهش ظرفیت فعل و تشکیل فعل مرکب لازم اشاره می‌کند. در زبان دری زرتشتی شهر یزد برای نمونه در عبارت nun xartvun  (غذا خوردن/ ارتزاق کردن) این کاهش ظرفیت دیده می‌شود. اما در زمان گذشته، همچنان رفتار متعدی از فعل‌هایی مانند این دیده می‌شود و مطابقه فاعل و فعل، همانند تصریف افعال متعدی ساخته‌شده با ستاک گذشته فعل، از طریق پیش‌بست ضمیری صورت می‌گیرد. حال این پرسش پیش می‌آید که با توجه به عدم امکان تشخیص آسان فعل مرکب انضمامی از گروه نحوی و حفظ ویژگی‌های فعل متعدی در همکردِ فعل‌های مرکب، آیا همچنان می‌توان قائل به رخ‌داد فرایند انضمام مفعول صریح به فعل در این زبان بود؟ در پاسخ می‌توان به مثال‌هایی اشاره کرد که در آن‌ها همیار مفعول صریحی است که مبدل به اسم جنس شده و قابلیت ارجاع مصداقی ندارد، در مقابلِ نمونه‌هایی که دارای نشانه نکره یا اضافه ملکی هستند و یا بین گروه اسمی و فعل قیدی یا گروه اسمی دیگری درج شده است که در این‌صورت به گفته دبیرمقدم (1376) دیگر فعل مرکب به حساب نمی‌آیند. حال با وجود این تقابل همچنان می‌توان گفت صورت‌هایی هستند که بتوان از آن‌ها به‌عنوان اسم جنس و در نتیجه همیار فعل مرکب انضمامی یاد کرد.‌

  1. sɛjɛn šo=vače košt

 ستاک گذشته زدن                بچه=3ش‌ج             سوزن   

’آمپول به بچه زدند.‘

  1. vače šo=sɛjɛn košt

ستاک گذشته زدن              سوزن=3ش‌ج             بچه     

’بچه را آمپول زدند.‘

  1. sɛjɛn e vače             šo=košt

 ستاک گذشته زدن=3ش‌ج                بچه           به      سوزن       

’آمپول به بچه زدند.‘

برای گویشوران زبان بهدینان یزد هر سه جمله بالا این مفهوم را دارد که «به بچه آمپول زدند»؛ اما به گفته آن‌ها هر بار یکی از عناصر اصلی جمله (یعنی پذیرا، پذیرنده و ‌یا خود عمل) اهمیت بیشتری دارد، یا به عبارت دیگر در کانون جمله قرار دارد و لذا پیشایند شده است. با این وصف عبارت فعلی در جمله vače šo= sɛjɛn košt به نظر گزینه مناسبی برای فعل مرکب انضمامی است که با ویژگی‌های تصریفی‌ای که در قسمت‌ 7-2 ذیل برای فعل مرکب زبان بهدینان یزد برخواهیم شمرد هماهنگی و همخوانی دارد.

همچنین، در زبان دری زرتشتی نمونه افعال مرکبی مانند vâv nâdvun (مثال 5 بالا)، xum vɛnâdvun، گچ کردن و امثال آن نشان‌دهنده زایایی فرایند انضمام برای سازه‌هایی به‌جز مفعول صریح است که شامل قید مکان و مفعول غیرصریح می‌شود. همانطور که در نمونه‌های مذکور مشاهده می‌شود، در vâv nâdvun وxum vɛnâdvun پیش‌اضافه tu (در) که نشان‌دهنده حالت مکانی (locative) است‌ حذف شده و قید مکان به فعل منضم شده است. به‌عبارت دیگر برای جمله yoma šo=vâv nâd می‌توان شق غیر منضمyoma tu vâv šo=nâd را در نظر گرفت و عنوان کرد که انضمام به‌صورت فرایندی ظرفیت‌کاه عمل کرده است وآنچه در دستورهایی مانند دستور وابستگی[24] بخشی از ظرفیت[25] فعل درنظر گرفته می‌شود به جزء همیار در فعلی مرکب تبدیل شده است. در جمله‌ّهایی نظیر zâr šo=gač kart نیز می‌توان فعل را شامل مفعول سابقاً دارای حالت بایی (instrumental) در نقش همیار دانست و برای آن شق دیوار را با گچ کردن (ساختن / اندود کردن) برای آن در نظر گرفت.

 

2-7. تصریف افعال مرکب: لازم یا متعدی؟

در زبان دری زرتشتی شهر یزد، افعال لازمی مانند جیغ زدن (jiq/jix košvun ،vi:/vih košvun)، گریه کردن (ša: kartun)، تقلا کردن (taqallâ kartun)، زحمت کشیدن (zahmat kešâdvun)، آواز خواندن (âvâz xɛnâdvun) و مانند آن‌ها در جملات زمان حال تصریفی مشابه سایر فعل‌های لازم دارند اما در زمان گذشته با واژه‌بست فاعلی صرف می‌شوند که مشابه تصریف افعال متعدی در زمان گذشته است.

  1. jiq oš=kešâd o    vi:=š          dârt(مزداپور، 1385:‌ 234)

  ستاک گذشته داشتن      3ش‌م=فریاد     و    ستاک گذشته کشیدن=3ش‌م    جیغ      

’جیغ کشید و فریاد زد.‘

  1. vača ya xâlog         bazi   š<oš=ka                         v-o                  ša

ستاک گذشته رفتن         و-واج میانجی      ستاک گذشته کردن=3ش‌م    بازی       تصغیر-ذره    یک     بچه       

’بچه‌کمی بازی کرد و رفت.‘

  1. goptegu šo=ka (Ivanow, 1938:7)

ستاک گذشته کردن=3ش‌ج                گفتگو    

’گفتگو کردند.‘

  1. bar oš=košt

ستاک گذشته زدن=3ش‌م            در    

’در زد.‘

  1. ziyuna di=š rabâb       še< oš=e-košt(Ivanow, 1938:8

ستاک گذشته زدن-نمود ناقص=3ش‌م            رباب      3ش‌م=هم           زن      

’زنش هم رباب (آلت موسیقی) می‌زد.‘

  1. apsus oš=xart (Ivanow, 1938:4)

ستاک گذشته خوردن=3ش‌م       افسوس      

’افسوس خورد.‘

  1. yak gurpâ ado   yak    pâpahn-i     piš-i      arbâb-i      kâr     šo=ka (Browne, 1897)

ستاک گذشته کردن=3ش‌ج        کار    نکره-ارباب   اضافه-نزد         نکره-شتر       یک          با        الاغ      یک     

’یک الاغ به‌همراه یک شتر نزد اربابی کار می‌کردند.‘

  1. pâpahn-i bičâra harči dâd oš=košt                       ge   vâj-e    xa     ma-ku…(Browne, 1897)

ستاک حال کردن-نفی  خود  اضافه-صدا   که ستاک گذشته کشیدن=[26]3ش‌م    داد     هرچه      بیچاره    اضافه-شتر     

’هرچه شتر بی‌چاره داد زد که از خودت صدا (در) نکن...‘

از مثال‌های اخیر این‌طور استنباط می‌شود که گویشوران زبان دری زرتشتی شهر یزد بین فعل مرکب لازمی مانند «جیغ زدن»، «گریه کردن»، «کار کردن» و غیره از یک‌سو و فعل‌های مرکب متعدی مانند «باد کردن»، «شخم زدن»، «اتو کردن»، «آب کشیدن»، «رنگ زدن» و مانند آن از سوی دیگر تمایز صرفی قائل نمی‌شوند و مطابقه به شکلی یکسان یعنی از طریق پیش‌بست فاعلی صورت می‌گیرد. دبیرمقدم (1399: 24) توضیح می‌دهد که به اعتبار متعدی بودن جزء همکرد این فعل‌ها در مقام فعل بسیط (یعنی «کرد»، «کشید»، «زد» و غیره)، فعل لازم مرکبی که با آن همکردها ساخته شده باشد همچنان متعدی پنداشته می‌شود. این در حالی است که این ترکیب‌ها اغلب واژگانی شده‌اند و دیگر بخش‌های تشکیل‌دهنده فعل مرکب از شفافیت معنایی یکسانی برخوردار نیستند و به‌عبارت‌دیگر جزء فعلی (یا همکرد) تبدیل به فعل سبک[27] شده است. دبیرمقدم (1399) مشابه این رفتارِ فعل‌های مرکبِ لازم با همکردِ متعدی را در زبان لارستانی که از زبان‌های ایرانی غربی جنوبی است و همچنین در زبان کردی سنندجی که از گروه زبان‌های کردی مرکزی به شمار می‌آید، ثبت و برجسته‌نمایی کرده است و از این پدیده به‌عنوان نمونه‌ای از تعامل بین دو حوزه صرف و نحو یاد کرده است.

نکته جالب‌توجه دیگر وجود افعال لازمی مانند pič xartvun, ša:lâ koštvun, čâk xartvun است که از این قاعده مستثنی هستند و چه در جملات زمان حال و چه در کاربردشان در جملاتی با زمان گذشته مطابقه در آن‌ها به کمک پسوند صورت‌بندی می‌شود.

  1. pâ=š e pič               e-xarta (مزداپور، 1374: 549)

 صفت‌مفعولی خوردن-نمود کامل                    پیچ          کسره[28]    3ش‌م=پا      

’پایش پیچ خورده است.‘

  1. mo-se ša:lâ košt  (مزداپور، 1385: 214)

ستاک گذشته زدن     شاخه         این‌طور    

’این‌طور شاخه زد.‘[29]

  1. prahna=š câk e-xarta (مزداپور، 1385: 245)

 صفت‌مفعولی خوردن-نمود کامل       چاک     3ش‌م=پیراهن      

’پیراهنش چاک خورده است.‘

  1. sekɛndari xart (مزداپور، 1397: 553)

 خورد           سکندری       

’سکندری خورد.‘

  1. dašt=oš pina karta (مزداپور، 1374: 567)

 صفت‌مفعولی کردن        پینه     3ش‌م=دست     

’دستش پینه کرده است.‘

  1. geruni sangin-i dar   o    šahr   di        uma  (Ivanow, 1938:5)

 ستاک گذشته آمدن     آشکار     شهر    آن     در    نکره-سنگین      گرانی      

’گرانی شدیدی در آن شهر پدید آمد.‘

آنچه این فعل‌های مرکب لازم را از فعل‌های ظاهراً مشابهی که رفتار صرفی متفاوتی در رابطه با گذرایی از خود نشان می‌دهند متفاوت و متمایز می‌سازد، وجه معنایی آن‌هاست. به این معنی که افعالی از قبیل «شاخه زدن»، «پینه زدن» و مانند آن دلالت بر کنشی داوطلبانه[30] با فاعلی کنشگر و ذی‌اراده نمی‌کنند، بلکه فاعل این فعل‌ها در نقش معنایی غیرکنشی[31] و اغلب در مقام تجربه‌گر[32] یا کنش‌پذیر[33] ظاهر می‌شوند. تأثیر میزان عاملیت در صورت‌بندی صرفی فعل‌های مرکب در زمان گذشته در درک گویشوران از دو جمله زیر مشهود است:

  1. kaf-e gɛnza nâ           e-dada

صفت مفعولی دادن-نمود کامل              نم            اتاق     اضافه-کف     

’کف اتاق نم داده است.‘

  1. lula vâv še< oš=e-dâda

صفت مفعولی دادن-نمودکامل=3ش‌م         آب       لوله      

’لوله آب داده است.‘

در مثال اول کف اتاق به‌دلیل تأثیر عاملی بیرونی مانند رطوبت، باران یا غیر از آن دچار نم شده ولی در جمله دوم لوله به‌طور فعال از خود آب به بیرون داده و احتمالاً‌ باعث خیس شدن سایر وسایل شده است.

با این حال این امر خود بدون استثنا نیست: در نمونه‌های زیر علی‌رغم وجه معنایی ادراکی/تجربی مشهود در فعل‌های به‌کاررفته، مطابقه با فاعل در آن‌ها از طریق پیش‌بست فاعلی صورت‌بندی شده است و همچنان جزء همکرد در این فعل‌های مرکبِ لازم، رفتاری مشابه فعل‌های متعدیِ بسیط از خود نشان می‌دهد.

  1. xiyâl de< od=rasa…

ستاک گذشته کردن=2ش‌م       خیال       

’خیال می‌کردی...‘

  1. pori jezr oš=kešâd  (مزداپور، 1397: 579)

ستاک گذشته کشیدن=3ش‌م        زجر     خیلی      

’خیلی زجر کشید.‘

  1. pori kasr-o-kɛmbud mo=kešâd   (مزداپور، 1397: 521)

ستاک گذشته کشیدن=1ش‌ج           کمبود-و-کسر         خیلی     

’خیلی کسر و کمبود کشیدیم.‘

 

3-7. فعل مرکب: ترتیب سازه‌ها

از نکات دیگری که درباره افعال مرکب زبان دری زرتشتی قابل‌توجه و تأمل است، سازه‌هایی است که بین دو بخش فعل مرکب یعنی جزء همیار و جزء همکرد ظاهر می‌شوند. ازجمله این سازه‌ها می‌توان به نمودنما که به‌صورت کسره e برای نشان دادن نمود ناقص در زمان‌های استمراری و همچنین برای نشان دادن نمود کامل در ماضی نقلی و ماضی بعید اشاره کرد.[34] همچنین دربارۀ  افعال مرکب لازم که با همکرد متعدی در زمان گذشته ساخته می‌شوند و در آن‌ّها مطابقه به کمک واژه‌بست انجام می‌شود، پیش‌بست فاعلی بین جزء همیار و جزء همکرد ظاهر می‌شود. بااین‌حال مفعول صریح در بندهای دارای فعل متعدی، چه به‌صورت گروه اسمی چه به‌صورت واژه‌بست ضمیری، تمایل دارد پیش از جزء غیرفعلی (همیار) ظاهر ‌شود. در صورتی که در زمان‌ گذشته مطابقه فاعلی به دلیل گذرایی فعل از طریق واژه‌بست صورت‌بندی ‌شود، مفعول صریح اغلب به‌صورت ضمیر منفصل تظاهر پیدا می‌کند و ترتیب سازه‌های مذکور و فعل به‌صورت O A=V خواهد بود. در غیر این‌صورت مفعول صریح به‌صورت پسوند مطابقه به انتهای فعل متصل می‌شود. نکات گفته‌شده در مثال‌های زیر قابل مشاهده هستند.

  1. mi kâr-e še=zɛm          d-ɛn! (مزداپور، 1397: 189)

2ش‌م-ستاک حال دادن              یاد=3ش‌م    معرفگی-کار    این      

’این کارها را یادش بده!‘

  1. dâr-a vestâ e-xina o   xdâ    e-nâla (مزداپور، 1397: 191)

   ستاک حال ‌نالیدن-نمود ناقص     خدا     و   ستاک حال خواندن-نمود ناقص   اوستا  3ش‌م-ستاک حال داشتن   

’دارد اوستا می‌خواند و (به) خدا می‌نالد.‘

  1. da še< oš=e-kešâda bo  ri   maxmal…(مزداپور، 1397: 172)

مخمل  روی  بود                صفت مفعولی کشیدن-نمود کامل=3ش‌م      دست    

’دست کشیده بود روی مخمل...‘

  1. če xabar=od a ge pir-ak-i zolp še< oš=e-nâda... (مزداپور، 1397: 421)

صفت مفعولی نهادن-نمود کامل=3ش‌م    زلف       تحقیر-تصغیر-پیر  که    است 2ش‌م=خبر  چه    

’چه خبر داری [چه خبر تو را هست] که پیری زلف گذاشته است...‘

  1. mɛ de=xošhâl kart

 ستاک گذشته کردن       خوشحال=2ش‌م          من      

’خوشحالم کردی.‘

  1. de=zahra-trak kart-e (مزداپور، 1397: 448)

1ش‌م-ستاک گذشته کردن     زهره‌ترک=2ش‌م       

’مرا زهره‌ترک کردی! ‘

این خود به‌استثنای مفعول غیرصریح در فعل‌های گذشته دری زرتشتی است که در آن‌ها مفعول غیرصریح «به‌ای/برای‌ای» بهره‌ور/زیان‌ور به‌صورت پسوند در انتهای فعل ظاهر می‌شود، که این مطابقه خود بر وجود ساخت کنایی در زبان دری زرتشتی دلالت می‌کند.

  1. došvun oš=dâd-e (مزداپور، 1397: 190)

1ش‌م -داد=3ش‌م          دشنام      

’دشنام به من داد...‘

سابقه ساختار کنایی در جمله‌های دارای فعل ساخته‌شده با ستاک گذشته به فارسی میانه باز می‌گردد. ابوالقاسمی (1389: 177 و 1397: 66) توضیح می‌دهد که در فعل ماضی اخباری متعدی، «از روی کننده منطقی آن – که از نظر دستوری مفعول است – شخص و شمار فعل دانسته می‌شود». وی همچنین اشاره می‌کندکه برای اول شخص مفرد در این حالت از ضمیر غیر فاعلی man (ایرانی باستان mana: حالت اضافی مفرد برای azam) به کار می‌رود که نشان می‌دهد در اصل فاعل منطقی سایر فعل‌ها نیز در حالت غیرفاعلی بوده‌اند، مانند man guft در فارسی میانه. آموزگار و تفضلی (1401: 77) نیز این ساختار را ارگاتیو نامیده و تصریح می‌کنند که در آن عامل[35] برابر فاعل واقعی (منطقی) و مفعول واقعی (منطقی) برابر با فاعل دستوری است. مانند:

  1. man mardān dīd                            h-ēnd (آموزگار و تفضلی، 1401: 77)

3ش‌ج-ستاک حال بودن        ستاک گذشته دیدن          مردان         من(غیرفاعلی)

’مردان را دیدم‘

در مقاله‌ای با عنوان The ‘indirect affectee’ in Pahlavi and in a central dialect of Iran، تفضلی (1986) تصریح کرده که در جمله‌های دارای فعل ساخته‌شده با ستاک ماضی در زبان پهلوی، فعل کمکی h- با اثرپذیر صریح (مفعول صریح) مطابقه می‌کند و در صورتی که مفعول صریح نام مفرد یا سوم شخص مفرد باشد، فعل کمکی h- تظاهر نمی‌یابد. به اعتقاد تفضلی، مطابقه با اثرپذیر غیرصریح تنها زمانی انجام می‌شود که اثرپذیرصریح اسم مفرد یا ضمیر سوم شخص مفرد باشد. او همچنین به وجود ساخت کنایی در «گویش بیدهنی» و «گویش محلی زرتشتیان یزد» اشاره می‌کند.[36]

کشاورز (1371: 202-203) ضمایر فاعلی، واژه‌بست‌های ضمیری و پسوندهای مطابقه در زبان دری بهدینان یزد را به ترتیب «گسسته و مستقل»، «گسسته و پیشوندی» و «گسسته و پسوندی» می‌خواند و به این ترتیب بر می شمرد:

 

جدول 1- ضمیرهای فاعلی در زبان بهدینان یزد

Table 1- Subject pronouns in Behdinani language of Yazd

شخص         شمار

مفرد

جمع

اول شخص

mo

دوم شخص

ta

šmâ

سوم شخص

un

i(y)ɛ

 

جدول 2- واژه‌بست‌های ضمیری در زبان بهدینان یزد

Table 2- Pronominal clitics in Behdinani language of Yazd

شخص         شمار

مفرد

جمع

اول شخص

om

mo

دوم شخص

od

do

سوم شخص

šo

 

 

 

 

 

 

جدول3- پسوندهای مطابقه در زبان بهدینان یزد

Table 3- Agreement suffixes in Behdinani language of Yazd

شخص    شمار

مفرد

جمع

اول شخص

-e

-im

دوم شخص

-i

-it

سوم شخص

-a/it/ut/Ø

-ɛn

 

 

 

 

نکته حائز اهمیت دیگر درباره تصریف فعل‌های مرکب گونه یزدی دری زرتشتی مربوط به نوع و جانمایی پیش‌بست‌های مفرد در زمان گذشته ساده است؛ به این ترتیب که در فعل‌های مرکب لازم که همکرد متعدی دارند از سه پیش‌بست om،od  و oš بین دو جزء فعلی و غیرفعلی یعنی همیار و همکرد استفاده می‌شود؛ اما برای فعل‌های مرکب متعدی در زمان گذشته ساده بر خلاف تصور اولیه از سه پیش‌بست me، de و še استفاده می‌شود که پیش از بخش غیرفعلی یعنی جزء همیار فعل ظاهر می‌شود و آن را میزبان خود قرار می‌دهد،‌ مانند:

  1. ravɛn še=dâq kart

      ستاک گذشته کردن        داغ=3ش‌م          روغن      

’روغن را داغ کرد.‘

  1. *ravɛn dâq oš=kart

      ستاک گذشته کردن=3ش‌م           داغ           روغن     

 

  1. čera še=ruš ka

 ستاک گذشته کردن        روشن=3ش‌م       چراغ       

’چراغ را روشن کرد.‘

  1. *čera ruš oš/še=kart

ستاک گذشته کردن=3ش‌م        روشن       چراغ         

  1. vi š <oš= košt

    ستاک گذشته زدن=3ش‌م     جیغ      

’جیغ کشید.‘

44.*še=vi          košt

ستاک گذشته زدن       جیغ=3ش‌م       

 

  1. čarx oš=košt

      چرخ           ستاک گذشته زدن=3ش‌م

’چرخ زد.‘

  1. *še=čarx košt

ستاک گذشته زدن              چرخ=3ش‌م        

این تمایز در در تصریف فعل‌های مرکب لازم و متعدی در مورد شخص‌های جمع که پیش‌بست‌های ضمیری مرتبط آن‌ها تنها یک شکل دارد تنها در جانمایی این واژه‌بست‌ها نسبت به دو جزء همکرد و همیار فعل تظاهر دارد.

  1. vače šo=sɛjɛn košt

ستاک گذشته زدن                 سوزن=3ش‌ج             بچه      

’به بچه آمپول زدند (بچه را آمپول زدند) .‘

  1. vačagun dâd      šo=košt

ستاک گذشته زدن=3ش‌ج         داد              بچه‌ها       

’بچه‌ها داد زدند.‘

 

4-7. فعل‌های پیش‌اضافه‌ای

فیروزبخش (1377: 86) به اختصار به افعالی که از ترکیب حروف اضافه/قید و فعل ساخته می‌شوند پرداخته و از آن‌ها به‌عنوان فعل‌های مشتق یا «پیشوندی» یاد کرده است. در این فعل‌ها که نمونه‌های آن در این زبان به‌وفور یافت می‌شود بین دو جزء سازنده ممکن است به اندازه چند سازه گسستگی وجود داشته باشد. برای نمونه، بین پیش‌بست فاعلی در افعال کمکیِ نشان‌دهنده قطعیت (وجهی) مانند «باید» و «نباید»، فاصله‌ای به‌اندازه چند سازه ممکن است فاصله وجود داشته باشد. همچنین خود این فعل‌های کمکی می‌توانند حدفاصل جزء فعلی و پیش‌اضافه (یا همان particle) در فعل‌های مرکب حرف‌اضافه‌ای ظاهر شوند. نمونه این امر در جمله «آدم تو (در) رو نباید بماند» دیده می‌شود. همچنین از نظر مطابقه واژه‌بستی در زمان‌های گذشته، فعل مرکب پیش‌اضافه‌ای تابع گذرایی همکرد فعل است.

  1. ɂâdɛm še< oš=e-tu ri    dar   na-ɂâ                                    mɛn-e(مزداپور، 1397:‌ 340)

3ش‌م-ستاک حال ماندن   ستاک حال بایستن-واج میانجی-نفی     در    روی           در=3ش‌م           آدم      

’آدم در رو(دروایستی) نباید بماند.‘

این مثال انعطاف ترتیب سازه‌ها و امکان حضور گروه‌های اسمی بین فعل کمکی و واژه‌بست مطابقه و همچنین اجزای فعل مرکب را تأیید می‌کند.

  1. voski axova m<om=kešâ               jun=me     bar          oma (مزداپور، ۱۳85: 463)

ستاک گذشته آمدن         بیرون/در    1ش‌م=جان  ستاک گذشته کشیدن=1ش‌م       خمیازه      بس‌که      

’از بس خمیازه کشیدم جانم بالا/در آمد.‘

  1. draxt bij-og e         bar                e-karta (مزداپور، 1374:‌ 449)

صفت مفعولی کردن-نمود کامل   بیرون/در  کسره[37]   تصغیر-پاجوش/زائده    درخت   

’درخت پاجوش در آورده است.‘

  1. čemuš še< oš=e-pâ-y-i xa    bar       ka (Ivanow, 1938:9)

ستاک گذشته کردن       بیرون     خود     ‌اضافه-واج میانجی-پا-از=3ش‌م         کفش     

’کفش از پای خود در‌آورد.‘

  1. hâli šoɂ-ɛn                    šo=bar        wârt-ɛn (Ivanow, 1938:10)

پسوند مطابقه3ش‌ج -ستاک گذشته آوردن      بیرون=3ش‌ج  3ش‌ج-ستاک گذشته رفتن     سریع       

’سریع رفتند (و) آن‌ها را بیرون آوردند.‘

  1. bâr-i vart=oš š=e-gav         vârt (Ivanow, 1938:7)

 ستاک گذشته آوردن     پایین-به=3ش‌م        3ش‌م=آرد     اضافه-بار     

’بارِ آردش را پایین آورد.‘

  1. xar vâ mɛnâd (Browne, 1897)

ستاک گذشته ماندن   وا      خر     

’خر واماند.‘

5-7. افعال آغازی

بررسی نمونه‌های گردآوری‌شده از براون (1897)‌، ایوانوف (1938)، مزداپور (1374، 1385 و 1397) و گویشورانی که با آن‌ها تماس گرفته شد حاکی از آن است که در زبان دری زرتشتی مطابقه فعل‌های آغازی[38] در زمان گذشته مشابه فعل‌های ساده لازم یعنی از طریق پسوند فاعلی صورت‌بندی می‌شود.

  1. jɛng e rav    kapt (مزداپور، 262:1385)

ستاک گذشته افتادن        راه    کسره[39]   جنگ       

’جنگ راه افتاد.‘

  1. šru bo (مزداپور، 1385: 339)

ستاک گذشته شدن    شروع      

’شروع شد.‘

  1. rɛng=oš tusi y-o               xâkestari     y-e-bda (مزداپور، 1385: 387)

 صفت فاعلی شدن-نمود کامل-واج میانجی        خاکستری       و-واج میانجی   توسی      3ش‌م=رنگ     

’رنگش توسی و خاکستری شده است.‘

شایسته است یادآوری شود که در مواردی که آغاز حالتی یا عملی با فعل مرکبی نشان داده شود که همکرد متعدی دارد، همچنان در زمان‌های گذشته مطابقه از طریق از پیش‌بست صورت می‌گیرد. مانند آنچه در مثال‌های زیر قابل مشاهده است:

  1. oš=košt e šiv-e         ša

 گریه       اضافه-زیر      کسره[40]           زد=3ش‌م

’زد زیر گریه.‘

  1. banâ šo=kart be (ɂ)eyš       kartvun (Ivanow, 1938:5)

 کردن            عیش      به      ستاک گذشته کردن=3ش‌ج               بنا      

’شروع به خوش‌گذرانی کردند.‘

  1. yak ru gurpâ bnâ š <oš= kart e       ɂar-ɂar   vâj   kartun (Browne, 1897)

 کردن     صدا           عرعر        به  ستاک گذشته کردن=3ش‌م       بنا        الاغ  روز یک      

’یک روز الاغ شروع کرد به عرعر کردن.‘

 

6-7. افعال وجهی

کاربرد واژه مرکب تنها به فعل‌های اصلی زبان دری زرتشتی محدود نمی‌شود و فعل‌های وجهی[41] مانند فعل کمکی «توانستن» در زبان بهدینان شهر یزد گاه به‌صورت ترکیبی از صرف دو فعل «توانستن» (šustvun) و «کردن» (kartun) ظاهر می‌شود. شق دیگر این فعل، صورت صرف شده فعل «توانستن» (šustvun) است. نمونه‌هایی از بیان مفهوم «توانستن» به‌صورت فعل ساده و همچنین ترکیب فعل «کردن» و فعل «توانستن» در جمله‌های زیر آمده است:

  1.  
  2. na-ši vât-im (مزداپور، 1374: 133)

 1ش‌ج-ستاک گذشته گفتن       ستاک حال توانستن-نفی                 

 

  1. na-š(i)-im vât (مزداپور، 1374: 133)

ستاک گذشته گفتن     1ش‌ج-ستاک حال توانستن-نفی                 

’نمی‌توانیم بگوییم.‘

  1. om=na-šâste vât (مزداپور، 1374: 133)

  ستاک گذشته گفتن        ستاک گذشته توانستن-پیشوند نفی=1ش‌م     

’نمی‌توانستم بگویم.‘

  1. na-ši kart-e ve-vaj-e (مزداپور، 1374: 133)

1ش‌م-ستاک حال گفتن-وجه التزامی     1ش‌م-ستاک گذشته کردن    ستاک حال توانستن-نفی

’نمی‌توانم بگویم.‘

  1. šaši kart-i ve-vaj-i (مزداپور، 1374: 133)

2ش‌م-ستاک حال گفتن-وجه التزامی    2ش‌م-ستاک گذشته کردن       ستاک حال توانستن  

’می‌توانی بگویی.‘

  1. šmâ šaši kart-id                         unig-it (مزداپور، 1374: 126)

2ش‌ج-ستاک حال نشستن      2ش‌ج-ستاک گذشته کردن    ستاک حال توانستن            شما      

’شما می‌توانید بنشینید .‘

مزداپور (1385) ذیل سرواژة «توانستن» اشاره می‌کند که در زبان دری زرتشتی مصدر «توانستن» وجود ندارد، بلکه صورت صرف‌شده عبارت šaši kartun برای نشان دادن توانایی انجام عمل به کار می‌رود. برای منفی کردن جمله و اشاره به ناتوانی انجام کاری، پیشوند نفی -na جایگزین هجا/تکواژ اول در šaši شده و آن را به‌صورت naši kartun درمی‌آورد. مزداپور اشاره‌ای به تفاوت معنایی دو شق ساده و مرکب فعل توانستن نکرده است. اما به عقیده گویشوران فعل کمکی مرکب با ستاک «کردن» بیشتر بر توانایی انجام فعل اصلی دلالت می‌کند، درحالی‌که شق دیگر می‌تواند به امکان یا شایسته بودن انجام آن اشاره کند. برای مثال، در دو عبارت naši vâte و naši karte vevaje ، اولی اشاره به رازگونه بودن مطلبی دارد که گوینده از برملا کردنش (به‌واسطه اصول اخلاقی) امتناع می‌کند؛ اما عبارت دوم بر عدم توانایی گفتن و قادر به گفتن نبودن دلالت می‌کند.[42] 

 

8. نتیجه‌گیری

به نظر می‌رسد پیوستار ارائه‌شده از سوی ژیلبر لازار درباره رابطه‌های ساختاری گروه‌های اسمی بند و محمول‌های آن در زبان فارسی، برای زبان دری زرتشتی نیز صادق باشد؛ با این تفاوت که وجود افعال مرکب لازمی که در آن‌ها جزء فعلی با جزء غیر فعلی رفتاری مشابه مفعول صریح دارد، این نکته را بیش‌ازپیش مورد توجه قرار می‌دهد که در زبان دری زرتشتی میل به واژگانی شدن و انضمام کنش‌ور و محمول کمتر از زبان فارسی است. همچنین عدم وجود نشانة جمع به‌صورت رایج و همچنین نبودن پس اضافه «را» در این زبان تعیین نقاط روی این پیوستار را دشوارتر و تحلیل آن را با مشکل روبه‌رو می‌کند. شاهد دیگر متعدی انگاشته شدن جزء فعلی (همکرد) در فعل‌های مرکب است که در آن‌ها با وجود کاهش شفافیت معنایی به واسطه واژگانی‌شدن کل ترکیب و بسط استعاری آن، همچنان به اعتبار متعدی بودن همکرد در حالت فرد و در مقام فعل بسیط، مطابقه در فعل مرکبِ لازم ساخته‌شده با ستاک گذشته آن فعلِ متعدی همچنان با پیش‌بستِ ضمیری صورت‌بندی می‌شود (برخلاف فعل‌های لازم که در زمان گذشته نیز با پسوند مطابقه فاعلی در آن‌ها صورت‌بندی می‌شود). با این حال تقابل مفعول صریح که به صورت بی نشان و اسم جنس بی‌واسطه کنار فعل ظاهر می‌شود با مفعول صریحی که همراه نشانه‌هایی از قبیل صفت ملکی و اشاره ظاهر می‌شود، در صورت امکان تصور شقی غیر‌منضم، به نظر می‌رسد شروط لازم برای قرار گرفتن در زمره افعال مرکب انضمامی را احراز می‌کند. نکته درخور توجه دیگر انضمام قید مکان و مفعول غیرصریح پس از حذف پیش‌اضافه‌های بایی و دری (مکان‌نما و ابزارنما) در نمونه‌هایی مانند vâv nâdvun ، xum vɛnâdvun  و gač kartun است. براساس آنچه گفته شد، نکته حائزاهمیت دیگر دلالت دارد بر آشکار بودن تأثیر عواملی از یکی از حوزه‌های دستور اعم از واج‌شناسی، معنی‌شناسی، صرف و نحو و حتی عوامل گفتمانی و توزیع اطلاع، بر صورت‌بندی و شاکله عناصر و فرایند‌های حوزه‌ یا حوزه‌های دیگر. مانند آنچه در سطور بالا درباره تأثیر اختیار و تسلط کنش‌ور بر لازم یا متعدی انگاشته شدن فعل لازم مرکب در مواردی مانند «جیغ کشیدن» و «چرخ زدن» در برابر «جوانه زدن» و « سکندری خوردن» ذکر شد. با در نظرگرفتن این شواهد، نیاز به آنچه دبیرمقدم (1399: 1-41) از آن به عنوان «رویکرد تعاملی» در تحلیل و بررسی فرایند‌های زبانی یاد می‌کند بیش‌از پیش ضروری می‌نماید. وجود فعل کمکی مرکب که بر معنی توانستن دلالت می‌کند از دیگر نکات جالب مشاهده شده در این زبان است که ظاهراً همراه سایر ویژگی‌های منحصربه‌فرد این زبان در حال کمرنگ شدن است و گویشوران قدیمی هم دیگر چندان از تفاوت معنایی گونه‌های ساده و مرکب آن مطمئن نیستند.

 

[1]  سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) زبان دری زرتشتی رایج در استان‌های یزد و کرمان را در زمره زبان‌های در معرض خطر قطعی (definitely endangered) به شمار آورده است.

2 یونسکو تعداد گویشوران زبان دری زرتشتی را یر اساس سرشماری که در سال 1999 میلادی صورت گرفته است حدود 15000 نفر تخمین می‌زند.

[3] mode of action/ aktionsart

[4] David Lockhart Robertson Lorimer

[5] Edward Granville Browne

[6] Wladimir Alekseevich Ivanow

[7]  در مزداپور (1374: 10-11) از 28 گونه زبان دری زرتشتی در استان یزد یاد شده است که شامل لهجه‌های خرمشاهی، مریم‌آبادی، زین‌آبادی، کوچه بیوکی، محمدآبادی، چمی، اهرستانی، نرسی‌آبادی، شریف‌آبادی و غیره می‌شود.

[8] E. G. A. Browne

[9] F. Vahman

[10] G. Asatrian

 [11] این مقاله در کتاب پژوهش‌های زبان‌شناختی فارسی: مجموعه مقالات 1392ب: 146-196) و همچنین کتاب زبان‌شناسی: منظری ایرانی (1399: 275-322) به چاپ رسیده است.

[12] J. T. Platts

[13] G. S. A. Ranking

[14] D. C. Phillott

[15] A. K. S. Lambton

[16] J. Moyne

[17] G. L. Windfuhr

[18]  درباره انضمام مقوله اسم به فعل در زبان فارسی گفتگو بسیار است. اما با مراجعه به منابع اصیل مانند دستور پنج استاد مشاهده می‌شود که نمونه‌هایی مانند «پیکار کردن» را فعل مرکب تحلیل کرده‌اند در مثال «جلال‌الدین مردانه پیکار کرد» و تصریح نموده که می‌توان قید «مردانه» را تبدیل به صفت کرد برای گروه اسمی «پیکار» و به این ترتیب جمله «جلال‌الدین پیکاری مردانه کرد» حاص می‌شود. در نظر کسانی که به انضمام در فارسی باور دارند مثال دوم گونه غیرمنضم مثال اول است (بنگرید به قریب و همکاران، 1371: 236-237)

[19] Gilbert Lazard

[20] Actant

[21] در زبان بهدینان کرمان از پس‌اضافه ro برای حالت‌نمایی مفعول صریح استفاده می‌شود، مانند جمله زیرکه غلامی (2018:115) از اشیدری (36:1382) نقل کرده است.

ču-ro                  oš=košt                       še=tu                            toxm-e               čam

wood-POST      PC=strike.PST.3sg     PC=to. PRE-in              corn-EZ               eye

‘(he/she) put the stick to his/her eyeball.’

[22] جمله‌هایی که در این پژوهش بدون ذکر منبع آورده شده‌اند برگرفته از مکالمات شخصی با گویشوران بهدین هستند.

[23]  به نظر می‌رسد که کسره در این نمونه‌ها شکل تقلیل‌یافته پیش‌اضافه be (به) باشد؛ البته دکتر مزداپور بر ویژگی‌های سبکی، فردی، تلفظی و تأکیدی کسره در این‌گونه مثال‌ها تأکید دارند و عدم کاربرد «به» در زبان دری زرتشتی را دلیلی بر رد این فرضیه می‏دانند.

[24] Dependency grammar

[25] valence

[26] در این‌جا واکه آغازین واژه‌بست به همخوان پایانی واژه dâd تحت یک قاعده کلی آوایی اتصال می‌یابد و آن را پایه آوایی خود قرار می‌دهد. با وجود این، فعل košt پایه نحوی واژه‌بست محسوب می‌شود و لذا پیش‌بست شمردن آن صحیح‌تر است.

[27] light verb

[28]  مزداپور وجود کسره در این مثال را وابسته به سبک و احتمالاً برای سهولت تلفظ می‌دانند. لازم به یاداوری است که در زبان دری بهدینان یزد، نشانه اضافه، نمود ناقص در صورت‌های استمرای و همچنین نمود کامل در صورت‌های نقلی به‌صورت کسره تظاهر می‌یابد. مراجعه کنید به توضیحات مزداپور (1374: 115-116).

[29]  مشابه این تصریف بدون پیش‌بست در مفهوم «پاجوش درآوردن» در مثال شماره 51 زیر نیز مشهود است.

[30] volitional

[31] non-action

[32] experiencer

[33] patient

[34]  فیروزبخش ( 1377: 54) نشانه نمود کامل را در گذشته نقلی و بعید به‌صورت پیشوند i- معرفی می‌کند. اما مزداپور (1374و 1385 و 1397) این نمودنما را نیز همانند نشانه نمود ناقص به‌صورت کسره (e) نشان می‌دهد.

[35] agent

[36] برای شرح بیشتر درباره ساختار کنایی رجوع کنید به کامری (1978)، کلباسی (1367) و دبیرمقدم (الف1392).

[37]  به نظر می‌رسد که کسره در این نمونه‌ها شکل تقلیل‌یافته پیش‌اضافه be (به) باشد؛ البته دکتر مزداپور بر ویژگی‌های سبکی، فردی، تلفظی و تأکیدی کسره در این‌گونه مثال‌ها تأکید دارند و عدم کاربرد «به» در زبان دری زرتشتی را دلیلی بر رد این فرضیه می‏دانند.

[38] inchoative                                                                                                                                                                                                  

[39]  به نظر می‌رسد که کسره در این نمونه‌ها شکل تقلیل‌یافته پیش‌اضافه be (به) باشد؛ البته دکتر مزداپور بر ویژگی‌های سبکی، فردی، تلفظی و تأکیدی کسره در این‌گونه مثال‌ها تأکید دارند و عدم کاربرد «به» در زبان دری زرتشتی را دلیلی بر رد این فرضیه می‏دانند.

[40]  به نظر می‌رسد که کسره در این نمونه‌ها شکل تقلیل‌یافته پیش‌اضافه be (به) باشد؛ البته دکتر مزداپور بر ویژگی‌های سبکی، فردی، تلفظی و تأکیدی کسره در این‌گونه مثال‌ها تأکید دارند و عدم کاربرد «به» در زبان دری زرتشتی را دلیلی بر رد این فرضیه می‏دانند.

[41] modal verbs

[42] ین نکته را جناب موبد کورش نیکنام در مکالمه شخصی در اسفند 1400 مطرح کرد. از ایشان صمیمانه سپاسگزاریم.

آموزگار، ژاله و تفضلی، احمد. (1401). زبان پهلوی: ادبیات و دستور آن (چاپ دوازدهم). تهران: معین.
ابوالقاسمی، محسن. (1389). دستور تاریخی زبان فارسی (چاپ هشتم). تهران: سمت.
ابوالقاسمی، محسن. (1397). راهنمای زبان‌های باستانی ایران (جلد دوم). تهران: سمت.
اشیدری، مهربان (1382). فرهنگ واژه‌ها و زمان واژه‌های گویش زرتشتیان کرمان.تهران: فروهر.
بازاده خرمشاهی، ساغر. (1390). بررسی ساختار صرفی گویش دری زرتشتی - لهجه خرمشاهی، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا.
بزرگ‌چمی، پریزاد. (1352). بررسی اسم در زبان دری، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران.
پولادی درویش، میترا. (1379). توصیف پاره‌ای از ویژگی‌های فعل در گویش بهدینان (مرکز شهر یزد). مجموعه مقالات دانشگاه علامه طباطبایی (169-181). تهران: دانشگاه علامه طباطبایی.
ثمره، یدالله. (1355). پاره‌ای از ویژگی‌های دستوری گویش دری، گونه زین‌آبادی (جشن نامه دکتر محمد مقدم). دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران (4)23، 51-77.
دبیرمقدم، محمد. (1399). زبان‌شناسی: منظری ایرانی. تهران: دانشگاه علامه طباطبایی.
دبیرمقدم، محمد. (الف1392). رده‌شناسی زبان‌های ایرانی (جلد اول). تهران: سمت.
دبیرمقدم محمد. (1376). فعل مرکب در زبان فارسی. مجله زبان‌شناسی (1)12، 46-1.
دبیرمقدم، محمد. (ب1392). پژوهش‌های زبان‌شناختی فارسی (چاپ چهارم)، به کوشش علی‌اکبر رژدام. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
سروشیان، جمشید سروش. (1335). فرهنگ بهدینان. با مقدمه ابراهیم پورداود و به کوشش منوچهرستوده (چاپ سوم). تهران: دانشگاه تهران.
شقاقی، ویدا. (1386). انضمام در زبان فارسی. نامه فرهنگستان (3)3، 3-39.
فیروزبخش، فرانک. (1377). بررسی ساختمان دستوری گویش بهدینان یزد. تهران: فروهر.
قریب، عبدالعظیم؛ بهار، محمدتقی؛  همایی، جلال‌الدین؛  فروزانفر، بدیع‌الزمان و رشیدیاسمی، غلامرضا. (1371). دستور زبان فارسی (پنج استاد) (چاپ نهم). تهران: اشراقی.
کشاورز، کیخسرو. (1371). فرهنگ زرتشتیان استان یزد. استکهلم: کیخسرو کشاورز.
کلباسی، ایران. (1367). ارگتیو در زبان‌ها و گویش‌های ایرانی. زبان‌شناسی 10، 87-70.
مزداپور، کتایون. (1374). واژه‌نامه گویش بهدینان شهر یزد: فارسی به گویش همراه با مثال (جلد 1). تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
مزداپور، کتایون. (1385). واژه‌نامه گویش بهدینان شهر یزد: فارسی به گویش همراه با مثال (جلد 2). تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
مزداپور، کتایون. (1397). واژه‌نامه گویش بهدینان شهر یزد: فارسی به گویش همراه با مثال (جلد 3). تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
References
Abolghassemi, M. (2011). A Historical Grammar of the Persian Language (8th ed.). Tehran: SAMT. [In Persian]
Abolghassemi, M. (2018). A Manual of Old Iranian Languages, Part 2: Grammar and Lexicon (9th ed.). Tehran: SAMT. [In Persian]
Amoozgar, J., and Tafazzoli, A. (1996). Pahlavi Language: Literature, Grammatical Sketch, Texts and Glossary (2nd revised edition). Tehran: Moin Publishing Company. [In Persian]
Barjesteh, D. (1983). Morphology, syntax, and semantics of Persian compound verbs: a lexical approach. Ph.D. Dissertation, University of Illinois.
Bazadeh Khoramshahi, S. (2011). A Study of the Morphological Construction of the Zoroastrian Dari – Khoramshahi Accent, Master Thesis, Alzahra University. [In Persian]
Bozorgchami, D. (1973). A Study of Nouns in Dari Language, Master Thesis, University of Tehran. [In Persian]
Browne, E. G. A. (1897). Specimen of the Gabri Dialect of Persia. Supplied by Ardashīr Mihrabān of Yezd, and Published, with an English Translation. Journal of the Royal Asiatic Society 29(1), 103–10.
Comrie, B. (1978). Ergativity. In W. P. Lehman (Ed.), Syntactic Typology: Studies in the Phenomenology of Language (pp. 329–394). Texas: University of Texas Press.
Dabir-Moghaddam, M. (1997). Compound Verbs in Persian. Iranian Journal of Linguistics 23(24), 1-46. [In Persian]
Dabir-Moghaddam, M. (2013a). Typology of Iranian Languages (Vol. 1). Tehran: SAMT. [In Persian].
Dabir-Moghaddam, M. (2013b). Studies in Persian Linguistics: Selected Articles (4th ed.). Tehran: Iran University Press. [In Persian].
Dabir-Moghaddam, M. (2020) Linguistics: An Iranian Perspective. Tehran: Allameh Tabataba’I University Press. [In Persian]
Firuzbakhsh, F. (1997). Barresi-ye Sāxtemān-e Dasturi-ye Guyesh-e Behdinān-e Shahr-e Yazd [An Examination of the Grammatical Construction of the Behdinān Dialect of the City of Yazd]. Tehran: Farvahar Publications. [In Persian]
Gharib, A., Bahar, M., Forouzanfar, B., Homaei, J., and Rashid-Yasemi, Gh. (1993). Persian Grammar of Five Teachers. Tehran: Eshraghi. [In Persian]
Gholami, S. (2018). Pronominal Clitics in Zoroastrian Dari (Behdīnī) of Kerman. In S. Gholami (Ed.), Endangered Iranian Languages (pp. 111-122).. Wiesbaden: Reichert.
Ivanow, W. (1935). The Gabri dialect spoken by the Zoroastrians of Persia. Rivistadegli studi orientali 16(1), 31-97.
Ivanow, W. (1938). The Gabri Dialect Spoken by the Zoroastrians of Persian. III. Specimens of the Gabri Dialect (Texts)’. Rivista Degli Studi Orientali 17, 1–39.
Ivanow, W. (1939). The Gabri Dialect Spoken by the Zoroastrians of Persian. IV. Gabri Vocabulary’. Rivista Degli Studi Orientali 18, 1–59.
Kalbasi, I. (1988). Ergativity in Iranian Languages and Dialects. Journal of Linguistics 2, 70-87. [In Persian]
Kešāvarz, K. (1993a). Dastur-e Guyeš-e Zartoštiyān-e Yazd [A Grammar of the Dialect of the Zoroastrians of Yazd]. Stockholm: K. Kešāvarz.
Kešāvarz, K. (1993b). Farhang-e Zartoštiyān-e Ostān-e Yazd [A Dictionary of the Dialect of the Zoroastrians of Yazd Province]. Stockholm: K. Kešāvarz. [In Persian]
Lazard, G. (1984). Actance variations and categories of the object. In F. Plank (Ed.), Towards a theory of grammatical relations (pp. 269-29).Plac: Press.
Mazdāpūr, K. (1995) A Dictionary of Zoroastrian Dialect in the City of Yazd: Persian- Zoroastrian; with Examples (Vol. 1). Tehran: Institute for Humanities and Cultural Studies. [In Persian]
Mazdāpūr, K. (2006). A Dictionary of Zoroastrian Dialect in the City of Yazd: Persian- Zoroastrian; with Examples (Vol. 2). Tehran: Institute for Humanities and Cultural Studies. [In Persian]
Mazdāpūr, K. (2018). A Dictionary of Zoroastrian Dialect in the City of Yazd: Persian- Zoroastrian; with Examples (Vol. 3). Tehran: Institute for Humanities and Cultural Studies. [In Persian]
Oshidari, M. (2003). Farhang-e vāžehā va zamān-vāžehā-ye guyeš-e Zartoštiān-e Kermān [A Dictionary of the Zoroastrian Dialect in the City of Kerman]. Tehran: Farvahar. [In Persian]
Puladi-Darvish, M. (2000). The Description of the Verb Construction in Zoroastrian Dialect of the Center of Yazd. Proceedings of Allameh Tabataba'i University 91, 169-181. [In Persian]
Samareh, Y. (1976). The Verb System in Zeynabadi Dari. Journal of Facualty of literature and Humanities: University of Tehran 23(4), 155-162. [In Persian]
Shaghaghi, V. (2008). Incorporsation in Persian. Journal of Name-ye Farhangestan 3,3-39. [In Persian]
Sorushian, S. J. (1956). Farhang-e Behdinan: with a Preface from Prof. I. Poure Davoud. Edited by Manoochehr Sotoodeh. Tehran: Farhang Iran Zamin Publications. [In Persian]
Taffazoli, A. (1986). The ‘Indirect Affectee’ in Pahlavi and in a Central Dialect of Iran. In R. Schmidtt & P. O. Skjaervo  (Eds.), Studia Grammatica Iranica: Festschrift für Helmut Humbach (pp. 483-487). Munich: R. Kitzinger.
Vahman, F., and Asatrian G. (2002). Notes on the Language and Ethnography of the Zoroastrians of Yazd. Copenhagen: Royal Danish Academy of Sciences and Letters (det kongelige Danske Videnskabernes Selskab).