Systematic Light Verbalization in Persian Language

Document Type : Research Paper

Authors

1 Linguistic department, faculty of literature and humanistic, University of Tehran, Tehran, Iran

2 Linguistics department, literature and humanities faculty, Tehran university, Tehran, Iran

Abstract

There is a group of verbs which lost part of their semantic content in the course of the Persian language history, namely, the so-called ‘light verbs’. They are combined with a preverbal element such as a noun, an adjective or a prepositional phrase, forming light verb constructions to express both predicate stative and dynamic events. The study of these constructions has been one of the challenging issues in modern linguistics. Light verb constructions are so frequent in Persian verbal system enhancing its importance for more serious investigations. The present study attempts to answer an important question related to these constructions on the basis of Distributed Morphology (Halle & Marantz, 1993; Marantz, 2013). The questions include why certain Persian verbs, not all verbs, are formed by this construction, whether such a phenomenon is random or systematic? These questions were not addressed by previous researchers despite their importance. We argue that under-specification and subset principle of Distributed Morphology are at work in the process of Persian light verbalization and finally on the basis of these two, we conclude that their selection is systematic rather than being random. Certain semantic evidences were provided to substantiate this argument; firstly we show the status of the Persian Light verbs in accordance with Levin (1993) classification, then we apply a method based on Lesk (1986) algorithm and finally we propose a new classification for light verbs in Persian in which the verbs are classified into statives and eventives; then the eventive verbs are classified into change of state, change of possession, change of place and performatives. All these evidences demonstrate the fact that it is the particular semantic nature of these verbs that predispose them to light verbalization.

Keywords

Main Subjects


. مقدمه

زبان در طراحی خود برای بیان مفاهیم مختلف واژه­هایی با مقوله­های متفاوت را در­نظر گرفته ­است. در این میان وظیفۀ  بیان مفهوم رویدادهای ایستا و پویا بر­­عهدۀ فعل است. نظام فعل تعدادی از زبان‌ها، دسته­ای از فعل‌ها  را در خود دارد که درکنار کاربرد واژگانی یا سنگین خود، در کاربردی دیگر فعل سبک محسوب می­شوند؛ بدین معنی که، بخشی از بار معنایی را در روند فرایندی به نام سبک­سازی از­دست داده­اند و به اصطلاح سبک شده­اند؛ با­وجود ­این، دارای نشانگرهای شخص، شمار­ و زمان هستند و از­این­روی فعل نامیده­ می­شوند. اصطلاح فعل سبک را اولین بار یسپرسن (1965) برای اشاره به این دسته از فعل‌ها  در زبان انگلیسی به­کار برد و پس از آن مطالعۀ گریمشاو و مستر (1988) بر روی فعل سبک در زبان ژاپنی، آغازگر بررسی‌های ساخت فعل سبک در زبان‌های مختلف در زبانشناسی نوین شد.

     در تعدادی از این مطالعات از جمله رزن (1989)، کریمی (1992) و مهانن (1994) به پیروی از گریمشاو و مستر (1988) فعل سبک تهی از محتوای معنایی در­نظر گرفته­ شده ­است؛ درحالی‌که، عده­ای دیگر از محققان از جمله کریمی (1997)، واحدی لنگرودی (1996)، گلدبرگ (1996)، کریمی­دوستان (1997)، مگردومیان (2001)، دی­میگل[1] (2008)، گردس[2] (2008) و بات (2010) معتقد به وجود اندک محتوای معنایی در این فعل‌ها  هستند. فرضیاتی نیز در رابطه با منشأ تحول فعل‌های واژگانی به سبک وجود دارد؛ برای مثال رابرتز و راسو (2003) فرضیۀ دستوری‌شدگی هاپر و تراگوت (1993) را پذیرفته و این دسته از فعل‌ها  را حاصل مرحله­ای از فرایند دستوری‌‌شدگی تبدیل فعل واژگانی به وند می‌دانند. درصورتی‌که طبق تعریف بات و گودر (2001) نمی­توان این فعل‌ها  را حاصل فرایند دستوری­شدگی دانست؛ به این دلیل که در فرایند دستوری­شدگی با کاهش بار معنایی عنصر زبانی بر نقش دستوری آن افزوده می­شود؛ تحولی که در رابطه با فعل سبک قابل مشاهده نیست. عده­ای از جمله میرعمادی و واعظی (1386) نیز فعل سبک را همان فعل کمکی دانسته­اند، اما کریمی­دوستان (1997) تفاوت میان فعل سبک و فعل کمکی را تبیین کرده­است. بونالی (2014) انگیزۀ ایجاد ساخت‌های فعل سبک را در دوره‌های مختلف در زبان انگلیسی، آسان­تر بودن توصیف و تغییر این ساخت‌ها نسبت به معادل واژگانی آنها می‌داند. با این همه در بحث حاضر مجال آن نیست که به‌طورکامل به علت تحول فعل واژگانی به فعل سبک و بررسی میزان بار معنایی موجود در این فعل‌ها  بپردازیم[3]، بنابراین بحث را به سوی مبحث اصلی پژوهش پیش می­گیریم.

     در نظام فعل زبان فارسی، مفاهیم فعلی عمدتاً بوسیلۀ ساخت‌های فعل­سبک  بیان می­شوند. ساخت فعل سبک در زبان فارسی از همنشینی یک فعل سبک با یک پیش­فعل، که جزء غیرفعلی است و می­تواند عنصری از مقولۀ  اسم، صفت یا عبارت ­حرف­اضافه­ای باشد، ایجاد می­گردد. بسامد کاربرد این ساخت‌ها در زبان تا آنجاست که اغلب فعل‌های جدیدی که به واژگان زبان فارسی افزوده می­شوند، نیز از الگوی ساخت‌های فعل سبک تبعیت می­کنند، مانند ری­استارت کردن و توئیت کردن.

     در مقابل تعداد فعل‌های سادۀ  واژگانی در این زبان اندک است و از بسامد بسیار کمتری نسبت به ساخت‌های فعل سبک برخوردارند. مشاهدۀ چنین رفتاری در نظام فعل زبان فارسی این پرسش را در ذهن ایجاد می­کند، که چرا فرایند سبک­سازی بر تمامی فعل‌های واژگانی زبان فارسی عمل نکرده ­است و تنها تعدادی از فعل‌های زبان فارسی در این روند تحول صورت سبک یافته­اند، کدام ویژگی یا ویژگی‌ها آنها را مستعد این انتخاب کرده­است و این در واقع پرسش پیش روی پژوهش حاضر است.

     پیش از این نیز محققان بسیاری به بررسی ساخت‌های فعل سبک زبان فارسی از جنبه­های مختلف و در چارچوب‌های نظری متفاوت پرداخته­اند، که از آن میان می­توان به فرشیدورد (1351،1373) ، وحیدیان­کامیار (1351) و ناتل خانلری (1373) در حیطۀ  دستورنویسی سنتی و دبیرمقدم (1384)، کریمی (1997)، کریمی­دوستان ( 1997، 2005 ،2008 ، 2011)، مگردومیان (2001)، فولی، هارلی و کریمی (2005)، فامیلی (2006، 2008)، سمولیان و فقیری (2013) درحیطۀ  زبانشناسی نوین اشاره کرد. نتایج حاصل از این بررسی‌ها پرسش‌های بسیاری را در خصوص این ساخت‌ها پاسخ داده­اند و روشنگر راه محققان بعدی قرارگرفته­اند، امّا، هنوز پرسش‌هایی پیش روی محققان این حوزه قرار دارد و از آن جمله پرسش مورد نظر پژوهش حاضر که تا کنون از توجه دور مانده­ است.

     پژوهش حاضر در چارچوب انگارۀ  صرف توزیعی[4] و با استناد به ویژگی زیرتخصیص­یافتگی [5] و اصل زیرمجموعه[6]  با ارائۀ  شواهد به این پرسش پاسخ می­دهد. در واقع استدلال می­کند که نظام­مندی معنایی در انتخاب این دسته از فعل‌ها  در کار بوده­است.

     بر این اساس پس از مقدمۀ حاضر در بخش دوم در قالب دو زیربخش به معرفی ویژگی‌ها و سازوکارهای صرفی انگارۀ صرف توزیعی می­پردازیم. در بخش سوم پرسش مورد بررسی در پژوهش حاضر را در چارچوب انگارۀ  دستوری صرف توزیعی تحلیل می­کنیم و در بخش چهارم که در چهار زیربخش تنظیم شده­است، نظام­مندی معنایی انتخاب فعل سبک در زبان فارسی را با ارائۀ  شواهدی تبیین می­کنیم؛ در 4-1 به عنوان اولین شاهد جایگاه این دسته از فعل‌ها  را در طبقه­بندی لوین[7] (1993) تعیین می­کنیم، در 4-2 جایگاه سایر فعل‌های سادۀ  واژگانی زبان فارسی که دستخوش فرایند سبک­سازی نشده­اند را در طبقه­بندی لوین مورد بررسی قرار می­دهیم تا از مقایسۀ  جایگاه فعل‌های سبک شده و فعل‌های واژگانی زبان فارسی به تبیین تفاوت رفتاری آنها دست یابیم، در 4-3  با استفاده از روشی مبتنی بر الگوریتم لسک[8](1986) نظام­مندی معنایی حاکم بر انتخاب این دسته از فعل‌ها  را نشان می­دهیم و در  4-4 طبقه­بندی جدیدی را براساس نخستی‌های[9] معنایی فعل برای افعال سبک زبان فارسی ارائه می­دهیم، قرارگرفتن فعل‌های سبک زبان فارسی دراین طبقه­بندی نیز نمایانگر وجود نظام­مندی معنایی در انتخاب آنهاست و سرانجام در بخش پنجم به بحث در رابطه با نتایج می­پردازیم.

2. نظریۀ صرف توزیعی

صرف توزیعی چارچوبی نظری است که در دهۀ  90 ظهور یافت، از منادیان این نحلۀ  نظری می­توان به هله (1990)، بونت (1991)، نویر (1997) و پستسکی (1991) اشاره­کرد، اما اولین بار هله و مرنتز (1993،1994) عنوان صرف توزیعی را برای این انگارۀ  دستوری مطرح کردند (بوبالجیک[10]،2015).

     صرف توزیعی آنچنان­که از عنوانش بر می­آید، نظریه­ای مختص صرف نیست و این نام از این روی برآن نهاده شده­است که وظیفۀ ساختواژه بین بخش­های مختلف انگارۀ دستوری توزیع شده­است. این رویکرد مبتنی بر تعامل میان بخش‌های مختلف دستور ازجمله صرف، نحو و واج­شناسی است. تنها یک بخش زایا در آن مفروض است و آن نحو است؛ از این­رو ساختار واژه­ها نیز مانند ساختار گروه و جمله در نحو شکل می­گیرد.

     در این رویکرد اشتقاق با عملکرد فرایندهای نحوی بر مجموعه­ای از مشخصه­های صرفی­نحوی و ریشه­ها[11]  در حوزۀ  نحو آغاز می­شود و سپس در سطح بازنمون[12]  که کار نحو پایان یافته­است اشتقاق در دو مسیر صورت­آوایی[13] و صورت­منطقی[14] ادامه می­یابد. در فاصلۀ میان سطح بازنمون و سطح صورت­آوایی فرایندهای صرفی بر اشتقاق عمل می­کنند تا جرح و تعدیل‌های لازم را برای درج واژه در ساختار ایجاد کنند. سپس در سطح صورت­آوایی واحدهای واژگانی از بخشی به نام واژگاه[15] انتخاب می­شوند و در گره­های پایانی قرارمی­گیرند.

     در دو زیربخش بعدی ابتدا به معرفی ویژگی‌های صرف توزیعی و سپس به سازوکارهای صرفی این انگارۀ  دستوری می­پردازیم.

2-1. ویژگیهای بنیادین انگارۀ  صرف توزیعی

عملکرد انگارۀ  صرف توزیعی در چارچوب سه ویژگی بنیادین درج ­مؤخر، تجزیۀ  صرفی- نحوی و زیرتخصیص­یافتگی صورت می­گیرد.

     گفته شد که صرف توزیعی بر خلاف نظریه­های واژگان­گرا، که در آنها درونداد نحو واژه­های از پیش­ساخته هستند، مجموعه­ای از مشخصه­های صوری از جمله مشخصۀ  جمع و یا مشخصۀ  زمان و ریشه­ها را به عنوان درونداد بخش نحو در اختیار دارد و ساخت سازه­ای را با استفاده از آنها می­سازد. از این­رو تظاهر واجی پس از پایان اشتقاق و در بخش صورت­آوایی به ساختار افزوده می­شود، این ویژگی صرف توزیعی درج­مؤخر نام دارد.

     ویژگی دیگر صرف توزیعی تناظر ساخت‌های صرفی و نحوی است. از آنجا که در صرف توزیعی درونداد دستور مشخصه­های نحوی هستند ، ساختار واژه به همان شیوه­ای به وجود می­آید که ساختار جمله یا گروه به وجود می­آید. به این ویژگی تجزیه صرفی­نحوی گفته می­شود. بنابراین، این‌که یک سازۀ  نحوی مرکب تظاهر واژه، گروه و یا جمله داشته­باشد تنها به ماهیت واحدهای واژگانی[16] موجود در زبان بستگی دارد.

     انوشه (1397) برای روشن شدن موضوع این مثال را ارائه داده است؛ زبان گسسته چینی واژۀ  «دستوری­شدگی» را به دلیل ماهیت زبانی­اش با گروه نحوی متشکل از سه واژه بیان می­کند، در حالی‌که در فارسی «دستور- ی- شو – ده – (گ) ی» به یک واژه بدل می­شود؛ امّا، بر طبق ویژگی تجزیۀ  صرفی- نحوی در نظریۀ صرف توزیعی در هردو زبان این سازه­ها در نحو شکل می­گیرند.

     سومین ویژگی صرف توزیعی، زیرتخصیص­یافتگی است. بر اساس این ویژگی بر خلاف فرضیه‌های واژگان­گرا، درج واژه از اصل زیرمجموعه تبعیت می­کند. در فرضیه­های واژگان­گرا در هنگام درج باید تمامی مشخصه­های گره نحوی برآورده شود و در غیر این‌صورت اشتقاق ساقط می­شود. در حالی‌که، در صرف توزیعی اصل زیرمجموعه مجوز درج را به دو دسته از واحدهای واژگانی می­دهد؛ یک دسته، عناصری که تمام مشخصه­های صوری یک گره را دارا باشند و دستۀ  دیگر، عناصری که زیرمجموعه­ای از مشخصه­های گره هدف را داشته باشند، یا به عبارتی، زیرتخصیص­یافته باشند. بنابراین، در این رویکرد میان واژه­ها برای درج رقابت وجود دارد.

    دو نگاه متفاوت به رقابت برای درج واژه در چارچوب صرف توزیعی وجود دارد. در آثار متقدم این رویکرد نظری، از جمله هله[17] (1997)، مرنتز[18] (1997) و هارلی و نویر[19] (1999 ،2000) اعتقاد بر این است که این رقابت تنها در میان عناصر نقشی صورت می­گیرد و ریشه­های یا عناصر مفهومی تنها یک گونه دارند و نحو به بازنمایی‌های مختلف آنها حساس نیست. آنها این تمایز میان صورت و معنای دایره­المعارفی را از نقاط قوت صرف توزیعی می­دانستند. اما فاو (2000) در توضیح مواردی از خطاهای گفتاری زبان مانند لغزش‌های زبانی که در آنها یک واژه جایگزین واژۀ  دیگر می­شود، پیشنهاد داد که ریشه­ها نیز از آغاز محاسبات نحوی هویت مشخص دارند یعنی به جای ریشه­های بدون محتوای مفهومی] √[، قائل به ریشه­های دارای هویت مفهومی شد برای مثال]  گربه √[ و به تبع آن قائل به رقابت میان ریشه­ها برای درج شد. این نگاه تحولی به شدت مورد تأیید قرار گرفت؛ برای مثال،  ایمبیک و مرنتز (2006) ریشه­ها را به عنوان واحدهایی مورد تحلیل قرار دادند که هر یک به مفهومی خاص ارجاع دارند. بنابراین در رویکرد فاو، برشماری[20] علاوه بر مشخصه­های­صوری[21] که در نحو تعبیر می­شوند، دارای مفاهیم­صوری[22] است که در دایره­المعارف[23] تعبیر می­شوند. بر اساس این فرض واژۀ «گربه» برای بازنمایی مفهوم صوری «گربه بودن» به کار می­رود و تنها در گره  قرار می­گیرد که ریشۀ ]گربه√[ در آن باشد. همان‌طور که واحد نقشی زمان گذشته نمی­تواند در گره  که زمان حال را نشان می­دهد درج شود، واحد مفهومی «گربه» هم نمی­تواند در گره که ریشه ]سگ√[ در آن دیده می­شود درج گردد؛ بدین ترتیب، واحدهای واژگانی مفهومی یا همان ریشه­ها نیز برای درج با یکدیگر به رقابت می­پردازند (صدیقی، 31:2009).

 

2-2. ساز­وکارهای صرفی در انگارۀ صرف توزیعی

ادغام­صرفی[24]، هم­جوشی[25] و شکافت[26]، سه سازوکاری هستند که بر برونداد بخش نحو، که انگارۀ صرف توزیعی در بازنمون به­دست می­دهد، اعمال می­شوند تا ساختار صرفی را ایجاد و آمادۀ ارائه در سطح صورت­آوایی بنمایند.

     مرنتز (1984) ادغام­ صرفی را به عنوان روشی برای بازنمایی سازه­های نحوی به صورت سازه­های صرفی غیربسیط پیشنهاد داد، که برطبق آن دو گره نحوی مجاور می­توانند با هم ادغام­ شوند و یک گره را ایجاد کنند؛ برای مثال، پیوستن هستۀ فعلی و گره زمان به یکدیگر و قرار گرفتن آنها تحت یک گره (صدیقی،2009: 23-24).

   بوبالجیک (1994، به نقل از انوشه، 1397) این‌گونه بیان می­دارد که گرچه این فرایند نام ادغام را بر خود دارد از نوع اتصال ادات­گونه است و عناصر نحوی را پس از بازنمون به صورت ادات به یکدیگر می­افزاید و چون از نوع اتصال است، در انضمام به چپ یا راست محدودیتی ایجاد نمی­کند؛ به همین دلیل، در ترتیب خطی عناصری که بدین شکل ایجاد می­شوند، آزادی توالی مشاهده می­شود.

     هم­جوشی یکی دیگر از فرایندهای پسانحوی است که اولین بار در صرف توزیعی برای توضیح مواردی طراحی شد که در آنها عدم تطابق صرفی- نحوی مشاهده می­شد؛ یعنی مواردی که درآنها تعداد عناصر تظاهریافته درسطح صورت­آوایی کمتر از تعداد گره­های نحوی موجود درسطح نحو بود؛ برای مثال، تظاهر سه گره شخص، شمار و زمان با یک عنصر واژگانی در سطح صورت آوایی ( مرنتز،1984؛ 1988 و بوبالجیک، 1994).

فرایند شکافت در مقابل فرایند هم­جوشی، اولین بار توسط نویر (1997) برای توضیح مواردی مطرح شد که در آنها یک گره پایانی به صورت چند عنصر واژگانی در صورت­آوایی تظاهر می­یابد؛ مانند، گسستن هستۀ زمان به دو هستۀ زمان و مطابقه (صدیقی،24:2009-23 ).

 

3. صرف­توزیعی و انتخاب فعل سبک

پس از معرفی مختصر مبانی مرتبط با نظریۀ  صرف­توزیعی، در بخش حاضر برآنیم که بر مبنای ویژگیهای صرف توزیعی و با تمرکز بر ساختهای فعل سبک در زبان فارسی به تحلیل پرسش پیش روی پژوهش بپردازیم. ساخت‌های فعل سبک در زبان فارسی حاصل همنشینی پیش­فعل و فعل سبک هستند، پیش­فعل موجود در این ساخت‌ها می­تواند اسم، صفت یا عبارت حرف اضافه باشد.

                                               اسم

                                                صفت                     + فعل سبک = ساخت فعل سبک

                                         عبارت حرف اضافه                        

     هریک از فعل‌های سبک در جریان ایجاد ساخت‌های فعل سبک در همنشینی با پیش­فعل‌های متعدد، چه به لحاظ دستوری و چه به لحاظ معنایی، قرار می­گیرند. در زیر مثال‌هایی از این تنوع و گستردگی در معنی و مقولۀ  دستوری پیش­فعل ارائه می­گردد:

     مثال (1) تنوع در مقولۀ دستوری پیش­فعل‌های همنشین با فعل سبک «کردن» را نشان می­دهد. در (1. الف) پیش­فعل از مقولۀ اسم، در (ا .ب) از مقولۀ  صفت و در ( ا .ج) از مقولۀ  عبارت حرف­اضافه است.

(1)    «کردن»

(ا. الف) شبکه خبر با مسئول ستاد بحران مصاحبه کرد.

(1.ب) بانک مرکزی علت گرانی ارز را شفاف کرد.

(ا.ج) کتابخانه دانشگاه امکانات جستجوی کتاب را به روزرسانی کرد.

     برای نشان دادن تنوع معنایی در پیش­فعل‌ها اساس توصیف را برپایۀ سازه­های مفهومی جکندوف (1990) می­گذاریم. جکندوف در راستای معرفی این واحدهای سازندۀ ساخت مفهومی به مقوله­های هستی­شناختی استناد کرده­است و 8  واحد را به­عنوان واحدهای سازندۀ ساخت مفهومی برگزیده­است که عبارتند از: شیء، رویداد، حالت، عمل، مکان، مسیر، ویژگی و مقدار[27].

     مثال(2) تنوع معنایی پیش­فعل‌های همنشین فعل سبک «افتادن» را نشان می­دهد. در (2.الف) پیش­فعلی با معنی رویداد، در ( 2.ب) پیش­فعلی با معنی حالت و در ( 2 .ج) پیش­فعلی با معنی مسیر به­کار رفته­است.

(2)    «افتادن»

(2. الف) چرخ تولید این کارگاه بالاخره به­کار افتاد. (رویداد)

(2.ب) دانش­آموزان به دلیل عدم آگاهی  به­شک افتادند. (حالت)

(2.ج) بالاخره به سمت کلبه راه افتادم. (مسیر)

     ویژگی رفتاری خاص فعل‌های سبک در اعطای مجوز همنشینی به گستره­ای متنوع از پیش­فعل‌ها  می­تواند ناشی از ویژگی‌های نحوی و معنایی خاص در این دسته از فعل‌ها  باشد.     پژوهش حاضر با استناد به ویژگی زیرتخصیص­یافتگی رویکرد صرف توزیعی تلاش­می­کند این رفتار خاص را در فعل‌های سبک تحلیل کند.

 

3-1 زیرتخصیص­یافتگی و انتخاب فعل سبک

در روند شکل­گیری ساختهای فعل سبک به تبعیت از مرنتز (2013) پیش­فعل‌ها  را ریشه­هایی در نظر می­گیریم که پیش از این در ساختار نشسته­اند و آمادۀ  ایجاد ساخت فعل سبک هستند:

] فعل سبک[ + = ساخت فعل سبک

     اکنون زمان آن است که فعل سبک مناسب در ساختار جای­گیرد و ساخت فعل سبک را ایجاد کند. بنابراین،  واحدهای واژگانی موجود در واژگاه برای درج به رقابت با یکدیگر می­پردازند. همان‌طور که گفته ­شد اصل زیرمجموعه بر رقابت واحدهای واژگانی برای درج نظارت دارد. بر اساس این اصل، تنها دو دسته از واحدهای واژگانی امکان درج در یک گره را پیدا می­کنند: دستۀ اول، عناصری که تمام مشخصه­های آن گره را دارا باشند که در اینجا عنوان برابر تخصیص­یافته را برای آنها به­کار می بریم و دستۀ دوم، واحدهای واژگانی که زیرمجموعه­ای از مشخصه­های گره مورد نظر را در خود داشته ­باشند که در اینجا عنوان زیر تخصیص­یافته را برای آنها به­کار می بریم. شکل  (1) رقابت واحدهای واژگانی برای درج را شبیه­سازی کرده­است.

 

گره نحوی

مشخصه1

مشخصه 2

مشخصه 3

مشخصه­ها:4،3،2،1

 

                                                                        فرا تخصیص­یافته                                ×              

 

مشخصه­ها: 1،2،3

 

 

                                                                                 برابر تخصیص­یافته                                 

 

مشخصه­ها: 1،2

 

 

                                                                             زیر تخصیص­یافته                    

 

شکل 1)  رقابت واحدهای واژگانی برای درج

     در این شکل یک گره پایانی نحوی با سه مشخصه وجود دارد و 3 واحد واژگانی برای درج در این گره با یکدیگر در رقابتند. اصل زیرمجموعه به عنوان ناظر این رقابت به اولین عنصر واژگانی به دلیل وجود یک مشخصۀ اضافی اجازه درج نمی­دهد؛ امّا، دو عنصر واژگانی دیگر که یکی برابر­تخصیص­یافته است و دیگری نسبت به گره موجود زیرتخصیص­یافته است، مجوز درج را از اصل زیرمجموعه دریافت می­کنند. اینک، اگر رفتار رقابتی فعل‌های سبک برای درج را تصور نماییم، پر واضح است که فعل‌های فراتخصیص­یافته به هیچ­وجه مجوز درج دریافت نمی­کنند و از میان فعل‌های برابر­تخصیص­یافته و زیرتخصیص­یافته، فعل زیرتخصیص­یافته نسبت به فعل برابر­تخصیص­یافته گزینۀ  مناسبتری برای درج در تعداد بیشتری گره می­باشد. این در واقع، همان ویژگی است که دسته­ای از فعل‌ها  را مناسب تحول به فعل سبک می­سازد. زبان برای ایجاد ساخت‌های فعل­سبک که در آنها دسته­ای از فعل‌ها  در همنشینی با گستره­ای از پیش­فعل‌ها  قرار می­گیرند، نیازمند انتخاب فعل‌هایی است که از تخصیص­یافتگی معنایی کمتری برخوردار باشند. بنابراین، تا بدینجا فرض را بر این گذاشتیم که فعل‌هایی که دستخوش فرایند سبک­سازی معنایی قرار گرفته­اند با معیار زیرتخصیص­یافتگی به صورت نظام­مند از میان ذخیرۀ  فعلی زبان انتخاب شده­اند. سؤالی که ممکن است مطرح ­شود این است که مشخصه­های گره هدف چگونه تعریف می­شوند. پاسخ به این پرسش با نظر به رویکرد فاو در صرف توزیعی قابل دستیابی است. فاو از رقابت ریشه­ها و تعبیر ریشه در دایره­المعارف سخن می­گوید و بوبالجیک (25:2015) به این نکته اشاره می­کند که ریشه­ها در دایره­المعارف علاوه بر محتوای معنایی با اطلاعاتی از جمله ساختار موضوعی قابل تعبیر می­شوند. بررسی ساخت‌های فعل سبک بیانگر این است ریشه­ها (پیش­فعل‌ها) درتعریف مشخصه­های گره هدف دخیل هستند. از این­رو فرض را براین گذاشتیم که ریشه­ها در دایره­المعارف با اطلاعات بنیادی در رابطه با تجربه­های بنیادین سخنگویان زبان قابل تعبیرند و بر اساس آن مشخصه­های مورد نیاز گره ­هدف را تعریف می­کنند و در نهایت، به فعل سبکی که به بهترین شکل مشخصه­های منطبق بر گره هدف داشته باشد مجوز درج می­دهند. در ادامه به ارائۀ  شواهدی می­پردازیم که تأییدکنندۀ  زیرتخصیص­یافتگی معنایی دسته­ای از فعل‌ها ی زبان فارسی است که به فعل سبک تبدیل شده­اند.

 

4 . نظام­مندی معنایی انتخاب فعل سبک

در این بخش به ارائة شواهدی در تأییدِ فرض پیشنهاد شده در بخش پیشین مبتنی بر نظام­مندی انتخاب فعل سبک در زبان فارسی بر پایۀ  زیرتخصیص­یافتگی می­پردازیم. بدین منظور 4 شاهد در 4 زیربخش به طور جداگانه بیان می­گردد. 

 

4-1. جایگاه فعل‌های سبک زبان فارسی در طبقه­بندی لوین

به عنوان اولین شاهد در تأییدِ نظام­مندی معنایی انتخاب فعل سبک در زبان فارسی به بررسی جایگاه این دسته از فعل‌ها  در طبقه­بندی لوین (1993) می­پردازیم. طبقه­بندی معنایی فعل‌ها  از جمله مباحثی بوده­است که از دیرباز توجه محققان بسیاری را به خود جلب کرده­است و مطالعات فراوانی در این حوزه انجام شده­است که همگی یک هدف مشترک را دنبال کرده­اند و آن پیشرفت نظریۀ دانش واژگانی است. عده­ای از محققان به هدف دستیابی به فرهنگ لغت فعل به مسئلۀ  طبقه­بندی معنایی فعل پرداخته­اند؛ از جمله فیلمور (1970) که به بررسی دو دسته فعل‌های «شکستن» و «زدن» پرداخته است­ و هدف آن را دستیابی به الگوهای مشترک رفتاری برای فعل‌ها  معرفی کرده­است. فیلمور این دو دسته از فعل‌ها  را به عنوان نمایندۀ دو طبقۀ  فعلی بزرگتر در­نظر گرفته ­بود؛ «شکستن»  نمایندۀ  طبقۀ  فعل‌ها ی تغییر حالت و «زدن» نمایندۀ  فعل‌های طبقۀ  برخورد با سطح بدون تغییر حالت.

     پس از فیلمور، عده­ای از محققان به بحث و بررسیهای مشابه پرداختند؛ از آن جمله می­توان به گروبر[28] (1976)، بائورمن[29] (1982)، فولی و ون ولین[30] (1984)، کالیکور و ویلکینز[31] (1984، 1986)، جکندوف (1990)، دیکسون [32](1991)، کرافت (1991)، دوتی[33] (1991) و تنی[34] (1992) اشاره کرد.

     لوین (1993) این تلاش‌ها برای پیشرفت نظریۀ دانش واژگانی را انسجام بخشید و طبقه­بندی مشروحی را بر مبنای آثار متخصصان پیشین بنا نهاد. در این طبقه­بندی 3024 فعل زبان انگلیسی را به 50 طبقه­ و 192 زیرطبقه­ تقسیم­بندی کرد. او فعل‌ها را در طبقاتی قرار داده­است که به لحاظ معنایی دارای انسجام هستند و در کنار آن الگوی رفتار نحوی آنها در رابطه با تناوب‌های دوگانه یکسان است. به عبارت دیگر، فعل‌های هر طبقه را می­توان مترادف‌های نحوی دانست. در هر طبقه یک فعل نماینده[35] وجود دارد که ویژگی‌های خاص اعضای طبقه از جمله ویژگی‌های مرتبط با ساختار موضوعی و رفتار فعل در رابطه با تناوب‌های دوگانه را به نمایش می­گذارد. این ویژگی‌ها منعکس­کنندۀ مؤلفه­های معنایی مشترک اعضای هر طبقه است[36]. هریک از این طبقه­های فعلی دارای زیرطبقه­هایی هستند که حاصل ترکیب هستۀ  معنایی مشترک با تعدادی مؤلفه­های معنایی دیگراست؛ مثال (3) طبقۀ فعل‌های «گذاشتن» با فعل نماینده یا هستۀ  معنایی مشترک «گذاشتن» را نشان می­دهد. در( 3.الف) هستۀ معنایی مشترک «گذاشتن» در کنار یک مؤلفۀ  معنایی دیگر یعنی «ترکیب­بندی فضایی خاص»، یکی از زیرطبقه­های این طبقه­بندی را بازنمایی می­کند و در(3.ب) هستۀ  معنایی مشترک «گذاشتن»  در کنار یک جز معنایی دیگر، «درجهت خاص»، یکی دیگر از این زیرطبقه­هارا به نمایش می­گذارد.

(3)      طبقه­: فعل‌های «گذاشتن» 

      (3 .الف) زیرطبقه­: گذاشتن + یک ترکیب­بندی فضایی خاص

             (3. ب) زیرطبقه­: گذاشتن + در یک جهت خاص

     لوین طبقه­بندی فعل‌های زبان انگلیسی را بر دو مبنا قرار داد؛ 1. محتوای معنایی فعل‌ها  برای مثال فعل‌های حالت حرکت، فعل‌های ادراکی، فعل‌های ایما و اشاره، فعل‌های مرتبط با آب و هوا و غیره  2. شرکت کردن فعل‌ها  در تناوب‌های مختلف برای مثال تناوب سببی، تناوب مفعولی، تناوب مکانی و غیره. در واقع، لوین فرضیۀ تأثیر معنا بر رفتار نحوی فعل‌ها را به عنوان ابزاری قدرتمند برای مطالعۀ فعل‌های موجود در واژگان زبان انگلیسی مدنظر قرار داده­ بود. براساس این فرضیه، انتظار می­رود فعل‌هایی که اجزای معنایی مشترک دارند دارای رفتار نحوی مشترکی نیز باشند. چنین ویژگی­ای این امکان را ایجاد می­کند که اصولی شناسایی شود که براساس آن اطلاعات رفتاری فعل با توجه به معنای آن قابل دستیابی باشد.

     اجزای معنایی فعل در دو دسته از مطالعات مورد بررسی قرار گرفته­اند؛ یکی، مطالعات مبتنی بر رفتار نحوی معنایی فعل مانند طبقه­بندی لوین و دیگری، مطالعات مربوط به حوزۀ  شناخت و اکتساب زبان از جمله مطالعات انجام شده توسط میلر و جانسون[37] (1976)، جکندوف (1990،1983) و پینکر (1989). لوین و پینکر[38] (1991) به وجود همپوشانی معنایی میان نتایج حاصل از این دو دسته از مطالعات اشاره کرده­اند. وجود چنین همپوشانی‌هایی می­تواند به ما این اطمینان را بدهد که طبقه­بندی‌هایی از جمله طبقه­بندی لوین را می­توان در زمرۀ جهانی‌های معنای فعل به شمار آورد و اساس بررسی فعل در سایر زبان‌ها نیز قرار داد.

     لوین (2013) نیز در باب اهمیت طبقه­بندی خود بیان می­دارد که شاید نتوان این طبقه­های فعلی را دقیقاً همان نخستی‌های معنای فعل بدانیم. اما، می­توان گفت، این طبقه­بندی بر مبنای محتوای معنایی بنیادین فعل‌ها  شکل گرفته­است.

طبقه­بندی ارائه شده توسط لوین از طبقه­بندیهای شاخص و مورد ارجاع و استناد در بررسی رفتارهای نحوی و معنایی فعل‌ها در زبان‌های مختلف و در حوزه­های مختلف بوده­است. در حوزۀ  زبانشناسی پیکره­ای، روانشناسی زبان، علوم­شناختی و مطالعات آموزش زبان، بررسی‌هایی بر پایۀ این طبقه­بندی انجام شده­است.

     در بخش 3-1 به این فرض دست یافتیم که زبان فارسی برای ایجاد ساخت‌های فعل سبک، نیازمند سبک­سازی دسته­ای از فعل‌هاست که از مشخصه­های معنایی کمتری برخوردار باشند و به اصطلاح صرف­توزیعی زیرتخصیص­یافته باشند. در این بخش به بررسی جایگاه فعل‌های سبک­شدۀ  زبان فارسی در طبقه­بندی لوین می­پردازیم. انتظار می­رود که فعل‌های سبک زبان فارسی را در جایگاه سرنمون در این طبقه­بندی بیابیم و از این طریق، زیرتخصیص­یافتگی را در آنها تأیید کنیم.

     در جدول (1)، که در پیوست (1) ارائه شده­است، جایگاه فعل‌های سبک زبان فارسی در طبقه­بندی لوین نشان داده شده ­است. در این جدول جایگاه هریک از 21 فعل زبان فارسی که دستخوش سبک­سازی شده­اند به این شرح است. فعل سبک «داشتن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های حالت، «کردن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های کردن، « شدن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های تغییر وتبدیل­شدن، «گشتن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های تغییر و دگرگون­شدن[39]، «گذاشتن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های گذاشتن، «کشیدن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های اعمال نیرو، «دیدن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های ادراکی، «زدن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های برخورد با تأثیر، « دادن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های تغییر مالکیت، « بخشیدن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های تغییر مالکیت، « گرفتن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های به­دست آوردن، «یافتن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های به­دست آوردن، «بستن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های بستن، «آمدن، رفتن، رسیدن، آوردن، افتادن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های تغییر مکان، «انداختن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های انداختن، «بردن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های فرستادن و«خوردن» به عنوان سرنمون طبقۀ  فعل‌های برخورد.

     نتایج حاصل از این بررسی تمامی فعل‌های سبک زبان فارسی را در جایگاه سرنمون­های طبقه­بندی لوین نشان می­دهد. جایگاهی که زیرتخصیص­یافته­ترین[40] عضو این طبقه­ها در آن قرار می­گیرد. از آنجا که، فرض ما بر این بود که زیرتخصیص­یافته­ترین اعضای هریک از طبقات به عنوان فعل سبک انتخاب شده­اند، می­توانیم این نتایج را شاهد و دلیلی معتبر بر چرایی انتخاب و تحول این دسته از فعل‌ها  به فعل سبک بدانیم. امّا، برای قطعیت بخشیدن به این نتیجه مقتضی است که در بخش 4-2 جایگاه آن دسته از فعل‌های سادۀ  زبان فارسی که دستخوش فرایند سبک­سازی نشده­اند را نیز مورد بررسی قرار می‌دهیم و سپس از مقایسۀ جایگاه فعل‌هایی که تحت فرایند سبک­سازی قرار گرفته­اند با جایگاه عناصری که تحت این فرایند قرار نگرفته­اند، شاهدی دیگر بر نظام­مندی معنایی این انتخاب ارائه می‌دهیم.

 

4-2.جایگاه فعل‌های واژگانی ساده زبان فارسی در طبقه­بندی لوین

در کنار ساخت‌های فعل سبک در زبان فارسی که پرکاربردترین ساخت‌های فعلی به­شمار می­روند دسته­ای از فعل‌های سادۀ واژگانی نیز یافت می­شوند. ناتل خانلری (1365) به وجود حدود 279 فعل سادۀ  واژگانی در زبان فارسی اشاره کرده­است[41]. کریمی (1997) به وجود 115 فعل سادۀ واژگانی و کریمی­دوستان (1997) به وجود 150 فعل سادۀ  واژگانی سبک­نشده اشاره کرده­اند. در این بخش به بررسی جایگاه این فعل‌ها در طبقه­بندی لوین می­پردازیم . جدول (2)، که در پیوست (2) ارائه شده­است جایگاه فعل‌های سادۀ واژگانی زبان فارسی، براساس فهرست ناتل خانلری، را در طبقه­بندی لوین نشان می­دهد؛ اگرچه، تعدادی از این فعل‌ها  در فارسی امروز مورد استفاده قرار نمی­گیرند و تنها می­توان کاربردهای ادبی خاص برای آنها در نظر گرفت.

     ضرورت بررسی جایگاه این دسته از فعل‌های زبان فارسی که دستخوش فرایند سبک­سازی نشده­اند، از جهت مقایسۀ  جایگاه آنها با جایگاه فعل‌های سبک­شدۀ  این زبان است. مقایسۀ جدول‌های (1) و (2) را می­توان شاهدی بر این ادعا دانست که فعل‌های سبک زبان فارسی در واقع فعل‌های زیرتخصیص­یافتۀ  این زبان به لحاظ معنایی هستند. همانطور که در جدول (2) قابل مشاهده است، فعل‌های که به صورت فعل سادۀ  واژگانی در زبان کاربرد دارند و در معرض سبک­سازی قرار نگرفته­اند، در زیرطبقات طبقه­بندی لوین یافت می­شوند؛ برای مثال:

(4)    « آرامیدن» (31.1)  طبقه: تغییر وضعیت

                             زیرطبقه: تغییر وضعیت روحی و روانی

2)     (5) «جهیدن» (51.3.2) طبقه: فعل‌های حرکت

                         زیرطبقه1. حالت حرکت

                         زیرطبقه 2. حرکت به شیوه­ای خاص همراه با دویدن

قرارگرفتن این دسته از فعل‌ها در این جایگاه‌ها در واقع مبین وجود عناصر معنایی تخصیص­یافته­تر در آنهاست و این تخصیص­یافتگی معنایی بیشتر، علت نامناسب بودن این فعل‌ها  به عنوان فعل‌های انتخابی درونداد فرایند سبک­سازی به شمار می­رود. وجود مشخصه­های معنایی تخصیص یافته در این فعل‌ها  سبب می­شود که در رقابت برای درج در گره­های پایانی نحو جز در مواردی معدود موفق به دریافت مجوز نشوند، برای مثال:

 

(کاشتن) طبقه­: گذاشتن زیرطبقه : گذاشتن همراه با پر کردن و بار گیری

گره­پایانی:

گذاشتن

×

 

 

(گذاشتن) فعل نماینده­ی طبقۀ گذاشتن

مدیرعامل رئیس سابق را از مسئولیت کنار                                                   

                                                                                       

 

(ریختن) طبقه: گذاشتن زیرطبقه: گذاشتن چیزی به ویژه  مایعات به روشی خاص در جای خاص

خ

خ خاص ...

 

×                                                                                                                                          

 

شکل 2) رقابت واحدهای واژگانی برای درج

     در شکل (2) یک گره پایانی در مجاورت پیش فعل «کنار» برای ایجاد یک ساخت فعلی سبک دیده می­شود که سه عنصر واژگانی برای درج در آن با هم رقابت می­کنند. هر سه این عناصر از یک طبقۀ فعلی «گذاشتن» هستند، اولین عنصر واژگانی فعل سادۀ  «کاشتن» است از طبقۀ  «گذاشتن» و متعلق به زیرطبقۀ  «گذاشتن همراه با مفهوم پرکردن و جا­دادن»، دومین عنصر واژگانی فعل سادۀ  «گذاشتن» است که سرنمون طبقۀ  «گذاشتن» محسوب می­شود و سومین عنصر واژگانی فعل سادۀ  «ریختن» است از طبقۀ  «گذاشتن» و متعلق به زیرطبقۀ «گذاشتن مایعات به روشی خاص و در محلی خاص».   از آنجا که رقابت برای درج تحت نظارت اصل زیرمجموعه انجام می­گیرد، مجوز درج تنها به عنصری داده می­شود که از تخصیص­یافتگی معنایی کمتری برخوردار باشد. از این­رو، تنها عنصر واژگانی «گذاشتن» است که مجوز درج را دریافت می­کند و دو عنصر دیگر به دلیل فراتخصیص­یافتگی مجوز درج نمی­یابند.

     مقایسۀ  نتایج جدول‌های (1) و (2) تأییدکنندۀ  این ادعاست که زیرتخصیص­یافتگی معنایی ویژگی­ای است که زبان آن را معیار انتخاب دسته­ای از فعل‌ها  به عنوان درونداد فرایند سبک­سازی قرار داده­است.

4-3. الگوریتم لسک و همپوشانی معنایی

سومین شاهد زیرتخصیص­یافتگی معنایی فعل‌های سبک زبان فارسی را با تکیه بر الگوریتم لسک بیان می­نماییم. لسک (1986) الگوریتمی را برای حل مسئلۀ  ابهام­زدایی معنی کلمات[42] با استفاده از همپوشانی‌های معنایی ارائه داد که به طور گسترده در بررسی‌های پیکره­ای زبانی مورد استفاده قرارگرفته­است. تعدادی از محققان نیز الگوریتم لسک را با ایجاد تغییراتی به­کار بسته­اند؛ از جمله پوک­ وکت­لت[43] (1988)، ویلکس و استیونسن[44] (1998، 1999)، یاروسکی[45] (1992)، کوونگ[46] (2001)، گلبوخ و سیدورو[47] (2004) و راجان[48]  (2015).

     از این میان روشی مبتنی بر الگوریتم لسک را که راجان (2015) برای شناسایی نخستی‌های معنایی فعل در زبان سنسکریت استفاده کرد، در پژوهش حاضر برای نشان دادن زیرتخصیص­یافتگی معنایی فعل‌های سبک به کار می­بندیم. این روش چند مرحله را شامل می­شود :

مرحله اول: یک فعل واژگانی ساده از یک زبان انتخاب می­شود و معانی مختلف آن در فرهنگ لغت  همان زبان جستجو می­شود.

مرحله دوم: یکی از معانی فعل انتخاب می­شود.

مرحله سوم: یک جملۀ  ساده، که در آن فعل با معنی مورد نظر به کار رفته است، نوشته می­شود.

مرحله چهارم: معنای فعل جایگزین خود فعل در جمله می­شود و از این طریق نخستی‌های معنای فعل استخراج می­گردد.

     در این روش نخستی‌های معنایی فعل در یک زبان خاص در واقع فعل‌هایی هستند که در  تأویل و تفسیر معنای فعل‌های واژگانی آن زبان به­کار رفته­اند. این فعل‌ها  به عنوان عناصر معنایی دارای همپوشانی در معانی سایر فعل‌های زبان یافت می­شوند.

     اینک به­منظور دست یافتن به نخستی‌های معنایی فعل در زبان فارسی، روش مبتنی بر الگوریتم لسک راجان را بر فعل‌های واژگانی سادۀ زبان فارسی اعمال می­کنیم. ابتدا به جستجوی معنای این فعل‌ها  بر اساس فهرست ناتل خانلری (1373)، در سه فرهنگ جامع زبان فارسی یعنی لغت­نامۀ بزرگ­ دهخدا (1334)، معین (1350) و عمید (1350) می­پردازیم. جدول (3)، که در پیوست (3) ارائه شده­است، نتایج حاصل از این جستجوی لغت­نامه­ای را نشان می­دهد. در دومین مرحله، یکی از معانی فعل را انتخاب می­کنیم و سپس یک جملۀ ساده، که در آن فعل با معنی مورد نظر به کار رفته است را به عنوان نمونه می­نویسیم و در آخرین مرحله، معنای فعل جایگزین خود فعل در جمله می­شود و از این طریق نخستی‌های معنای فعل استخراج می­شود. مثال‌های زیر مراحل روش مبتنی بر الگوریتم لسک را بر روی تعدادی از فعل‌های واژگانی سادۀ زبان فارسی نشان می­دهد.

3)     (6) آراستن: زینت دادن

 (6.الف)  شاه دیگر روز باغ آراست خوب (رودکی)

      شاه دیگر روز باغ زینت داد خوب

(7)    نکوهیدن: سرزنش کردن

(7.الف) یکی را نکوهید و دیگر ستود (فردوسی)

      یکی را سرزنش کرد و دیگر ستود.

(8)    جَستن: رها شدن

(8.الف) ز بد دست ضحاک تازی ببست، به مردی زدست زمانه بجست (فردوسی)

      ز بد دست ضحاک تازی ببست، به مردی زدست زمانه رها شد.

     همانطور که از نتایج ارائه شده در جدول(3) بر می­آید فعل‌های سبک زبان فارسی در تأویل و تفسیر معنای فعل‌های سادۀ  واژگانی در این زبان به­کار رفته­اند، بنابراین فعل‌های ساده واژگانی زبان فارسی حاصل ترکیب یک ریشه  با یک فعل سبک هستند. این نتیجه­گیری در مورد ماهیت فعل‌های ساده واژگانی زبان فارسی می­تواند تأیید رویکردی باشد که هیل و کایزر (2002) در رابطه با فعل اتخاذ کردند. آنها قائل به وجود یک ریشه و یک هستۀ  فعلی در همۀ  فعل‌های زبان شدند و نمونه­هایی را از زبان‌های مختلف ارائه دادند که در آنها هستۀ  فعلی دارای تظاهر آشکار (فعل‌های مرکب) و یا پنهان (فعل‌های ساده) است. هیل و کایزر مثال‌هایی از زبان باسک ارائه دادند که در آنها هستۀ  فعلی تظاهر آشکار یک فعل سبک را دارد:

(9). Negar / eztul / barre / jolas       egin.    

    Cry /  cough / laugh/ play          do.  ( 2002: 63)

 

و در زبان انگلیسی مواردی را مثال زدند از جمله فعل‌های مشتق از اسم که هستۀ  فعلی در آنها تظاهر غیرآشکار دارد:

(10).  √cough  + v                 cough ( 2002:63)

 

     مواردی مانند مثال (10) که در آنها هستۀ  فعلی تظاهر آشکار ندارد یا به عبارتی تهی  است، به اصطلاح هیل و کایزر محصول پروسۀ  تلفیق[49] و به اصطلاح انگارۀ  صرف توزیعی محصول هم­جوشی هستند.

     بدین­ترتیب، روش مبتنی بر الگوریتم لسک نیز ما را در اثبات زیرتخصیص­یافتگی معنایی فعل‌های سبک زبان فارسی یاری می­رساند. جستجوی حدود 270 فعل واژگانی زبان فارسی در سه فرهنگ لغت جامع این زبان بیانگر این واقعیت است که فعل‌های سبک در تأویل و تفسیر معنای فعل‌های واژگانی این زبان به کار رفته­اند. در نتیجه، از نخستی‌های معنایی فعل در زبان فارسی به شمار می­روند. هر یک از این عناصر دارای همپوشانی، در کنار مشخصه­های معنایی دیگر، سازندۀ  یک فعل واژگانی ساده در این زبان می­باشند.  نمودار (1) میزان کاربرد هریک از فعل‌های سبک را به عنوان نخستی‌های معنایی در ساخت فعل‌های واژگانی زبان فارسی  نشان می­دهد.

 

نمودار 1) میزان کاربرد فعل‌های سبک زبان فارسی در تأویل معنایی فعل‌های واژگانی ساده زبان فارسی

     همانطور که از نمودار بر می­آید، فعل سبک «کردن» در تأویل و تفسیر 103 فعل از حدود 270 فعل سادۀ  زبان فارسی، فعل سبک «شدن» در 21 فعل، فعل سبک «دادن» در 16 فعل، فعل سبک «داشتن» در 9 فعل، فعل سبک «گرفتن» در 9 فعل، فعل سبک «رفتن» در 4 فعل، فعل سبک «بردن» در 4 فعل، فعل سبک «آوردن» در 4 فعل، فعل سبک «گذاشتن» در 4 فعل، فعل سبک «خوردن» در 3 فعل، فعل سبک «آمدن» در 3 فعل، فعل سبک «کشیدن» در 3 فعل، فعل سبک «زدن» در 3 فعل، فعل سبک «یافتن» در 2 فعل، فعل سبک «گشتن» در 2 فعل، فعل سبک «بستن» در 2 فعل، فعل سبک «انداختن» در 1 فعل، فعل سبک «رسیدن» در 1 فعل، فعل سبک «بخشیدن» در 1 فعل و فعل سبک «افتادن» در 1 فعل به کار رفته­اند.

     نتایج حاصل از اعمال روش لسک بر فعل‌های ساد ۀ زبان فارسی علاوه بر این‌که زیرتخصیص­یافتگی فعل‌های سبک را به اثبات می­رساند، فهرستی از نخستی‌های فعل در زبان فارسی را نیز به ما ارائه می­دهد؛ مبحثی که علی‌رغم اهمیت پیش از این در زبان فارسی بررسی نشده است. در بخش 4-4 طبقه­بندی جدیدی بر مبنای نخستی‌های جهانی فعل برای فعل‌های سبک زبان فارسی پیشنهاد می­دهیم و به این ترتیب شاهدی دیگر بر زیرتخصیص­یافتگی فعل سبک در زبان فارسی می­آوریم.

 

4-4. طبقه­بندی فعل‌های سبک زبان فارسی بر اساس نخستی‌های معنایی فعل

آخرین شاهد بر نظام­مندی معنایی انتخاب فعل سبک در زبان فارسی را با قرار دادن فعل‌های سبک در یک طبقه­بندی جدید بر پایۀ نخستی‌های معنایی فعل ارائه می­دهیم. مبحث تعیین نخستی‌های معنایی فعل حوزه­ای از بررسی‌های زبانی است که از دیرباز توجه محققان زیادی را به خود جلب کرده­است. از جمله مطالعات پیشین این حوزه می­توان به معنی­شناسی مفهومی جکندوف (1983)، معنی­شناسی: نخستی‌ها و جهانی‌های ویرزبیکا (1996) اشاره­کرد.

    جکندوف (1975) نظریه­ای معنایی برای بازنمایی فعل بر پایۀ  ملاحظات گروبر (1965) مطرح کرد. گروبر سه مفهوم مکان، تغییر و سببیت [50]را نخستی‌های معنایی فعل در نظر گرفت. رویکرد جکندوف رویکردی صورت­گرا به معنی در زبان‌های طبیعی بود و بازنمایی معنای یک جمله را توصیف صوری اطلاعات موجود در آن جمله می­دانست. سه نخستی معنایی فعل در نظریۀ وی عبارتند از؛ بودن ، ماندن و رفتن[51]  با مفهوم مشترک حرکت[52] درتمامی آنها. این سه نخستی در ترکیب با سه نشانگر مالکیتی، موقعیتی و هویتی[53] اجزای سازندۀ طبقات مختلف فعلی به شمار می­روند. جکندوف (1990) دو نخستی اجازه و سبب[54]  را نیز به نخستی‌های بازنمایی فعلی افزود. علاوه بر این پینکر (1989) و پستیوسکی (1991) نیز به  بررسی‌هایی در حوزۀ  معنی­شناسی مفهومی بر اساس نخستی‌های معنایی پرداخته­اند.

     نخستی‌های مفهومی و جهانی‌های معنایی سنگ ­بنای نظریۀ معنایی ویرزبیکا (1996) نیز هستند. ویرزبیکا (1996: 122) مجموعه­ای کامل از مفاهیم جهانی را ارائه داده­است که حاصل بررسی گسترده در تعدادی از زبان‌هاست. نخستی‌های مربوط به حوزۀ  فعل از دیدگاه وی عبارتند از کردن، واقع شدن  و حرکت[55] .

     راجان (2015) هم به معرفی مجموعه­ای جدید از نخستی‌های معنایی بر اساس مفاهیم مشترک و دارای همپوشانی در فعل‌های زبان سنسکریت پرداخته ­است و از این طریق طبقه­بندی هستی­شناختی جدیدی از فعل‌ها  را ارائه داده است. وی معتقد است، 7 مفهوم اصلی که هریک به مجموعه­ای از ویژگی‌های خاص اشاره دارند عناصر اولیه تشکیل­دهندۀ  مفهوم فعل هستند. راجان پر وقوع­ترین مفهوم فعلی مشترک در بررسی فعل‌ها  را مفهوم «واقع شدن/ اتفاق افتادن»[56] یافته­است و آن را به ساختار «تغییر حالت در یک بافت خاص»[57] تعبیر کرده­است، نخستی‌های وی عبارتند از: پوشاندن، بریدن، داشتن، دانستن، بودن، حرکت وکردن[58] .

­     ویرزبیکا (1996) در مقدمۀ کتاب خود به این نکته اشاره کرده­است که توصیف معنی بدون مجموعه­ای از نخستی‌های معنایی امکان­پذیر نیست. وی پرداختن به معنا بدون در نظرگرفتن نخستی‌های معنایی را ترجمۀ ناشناخته به ناشناخته می­داند، مانند مثال (11) که در آن برای توصیف معنی یک واژه از واژۀ  ناشناختۀ  دیگری استفاده شده که جز دور تسلسل بر چیزی دلالت نمی­کند و اطلاعاتی در جهت ابهام زدایی معنایی حداقل برای فردی که معنای هر دو واژه برایش ناشناخته است در پی نخواهد داشت.

(11). Demand: request firmly

         Request: demand gently     

     بر این اساس ویرزبیکا معتقد است برای یک معنی­شناس چیزی مهمتر از پیروی و به­کارگرفتن مجموعه­ای بهینه از نخستی‌ها نیست. با توجه به اهمیت موضوع نخستی‌های معنایی، از یک سو، و برای ارائۀ  دلیلی محکم بر زیرتخصیص­یافتگی فعل‌های سبک از سوی دیگر، به ارائۀ طبقه­بندی جدیدی از فعل‌های سبک بر مبنای نخستی‌ها و جهانی‌های معنایی فعل می­پردازیم.

     نمودار (2) یک طبقه­بندی جدید از فعل‌های سبک زبان فارسی را بر پایۀ  نخستی‌های معنایی فعل پیشنهاد می­دهد. در این طبقه­بندی ابتدا به تبعیت از کریمی­دوستان (1997) فعل‌ها  را به دو دستۀ  رویدادی و ایستا طبقه­بندی کرده­ایم. برای طبقۀ ایستا زیرطبقه­ای در نظر نگرفتیم چون تنها 1 فعل سبک ایستا در زبان فارسی دیده می­شود. طبقه­بندی 20 فعل سبک دیگر را بر پایۀ  نخستی‌های معنایی برشمرده برای فعل در مطالعات مرجع پیشین بنیان نهادیم. بدین­سبب ابتدا نخستی «تغییر» را از گروبر (1965) وام گرفته و آن را به عنوان اساس سه زیرطبقه به کار بردیم؛ سپس، درهر یک از این سه زیرطبقه تغییراتی از انواع مختلف را مفروض دانستیم. از این جهت، اولین طبقه از این زیرطبقات را از نوع «تغییر مکان» در نظرگرفتیم که در برشماری گروبر از نخستی‌ها، مستقیماً به عنوان یک نخستی و در برشماری جکندوف و راجان در نخستی «حرکت» مستتر می­باشد. در دومین زیر طبقه، تغییر را از نوع  «تغییر حالت» فرض کردیم که از نوع تغییر در ایستایی است و شاید بتوان آن را ابتدایی­ترین مفهوم پیش­انگاشتۀ تغییر دانست و علاوه بر آن این نوع تغییر می­تواند نخستی‌هایی از نوع «اجازه» و «سبب»  جکندوف را نیز در خود داشته باشد و سومین طبقۀ  تغییرات، از نوع «تغییر مالکیت» است که جکندوف آن را به عنوان یک نشانگر در ساخت طبقات فعلی مطرح کرد. آخرین زیرطبقه برای طبقۀ  رویدادی­ها، «کارکردی­ها» هستند، که منطبق بر زیرطبقه «کردن» ویرزبیکاست. جدول (4) جایگاه فعل‌های سبک زبان فارسی را به تفکیک در هریک از این طبقات نشان می­دهد.

 

 

­نمودار 2) طبقه­بندی فعل‌های سبک زبان فارسی بر اساس نخستی‌های معنایی فعل

 

جدول 4: فعل‌های سبک زبان فارسی در طبقه­بندی بر اساس نخستیهای معنای

فعل‌های سبک زبان فارسی

ایستا

رویدادی

 

 

 

 

 

داشتن

تغییر مکان

تغییر حالت

تغییر مالکیت

کارکردی

آمدن

شدن

دادن

کردن

آوردن

یافتن

بخشیدن

 

رسیدن

گشتن

گرفتن

 

رفتن

دیدن

 

 

افتادن

خوردن

 

 

انداختن

زدن

 

 

بردن

 

 

 

کشیدن

 

 

 

گذاشتن

 

 

 

    

           قرار گرفتن فعل‌های سبک زبان فارسی در طبقه­بندی مبتنی بر نخستی‌های معنایی فعل تأییدکنندۀ این واقعیت است که فرایند سبک­سازی از میان فعل‌های سادۀ  زبان، زیرتخصیص­یافته­ترین فعل‌ها  را به­عنوان درونداد برگزیده است.

اکنون برآنیم تا برای روشن­تر شدن تصویر طبقه­بندی پیشنهادی مثال‌هایی از هریک از این زیر طبقه­ها پیش نهیم:

       (12)  پروژه به دلیل مشکلات اقتصادی به­ناچار تعطیل شد. (طبقه: رویدادی، زیرطبقه: تغییر حالت)

(13)  تیم مس در مسابقات عنوان پنجم را کسب کرد. (طبقه: رویدادی، زیرطبقه: کارکردی)

(14) انگلیس در لیگ برتر شکست خورد. (طبقه: رویدادی، زیرطبقه: تغییر حالت)

(15) تغییر قیمت نفت شاخص­های جهانی را بالا برد. (طبقه: رویدادی، زیرطبقه: تغییر مکان)

(16) بسیاری از کشورها به همکاری با آمریکا روی آوردند. (طبقه: رویدادی، زیرطبقه: تغییر مکان)

(17) دولت بیشترین منابع مالی را به پروژه­های عمرانی اختصاص داد. (طبقه: رویدادی، زیرطبقه: تغییر مالکیت)

 

     در مثال (12) فعل سبک «شدن» از زیرطبقۀ  فعل‌های سبک تغییر حالت در ساخت «تعطیل شدن» به­کار رفته و ساخت فعل سبک تغییر حالت را به دست داده­است. در مثال (13) فعل سبک «کردن» از زیرطبقۀ  فعل‌های سبک کارکردی در ساخت «کسب کردن» به­کار رفته و فعل سبک کارکردی را ساخته ­است. در مثال (14) فعل سبک «خوردن» از زیرطبقۀ فعل‌های سبک تغییر حالت در ساخت «شکست خوردن» به­کار رفته و ساخت فعل سبک تغییر حالت را به دست داده­است.  در مثال (15) فعل سبک «بردن» از زیرطبقۀ  فعل‌های سبک تغییر مکان در ساخت « بالا بردن» به­کار رفته و فعل سبک تغییر مکان را ساخته است. در مثال (16) فعل سبک «آوردن» از زیرطبقۀ  فعل‌های سبک تغییر مکان در ساخت «روی آوردن» به­کار رفته و ساخت فعل سبک تغییر مکان را به دست داده­است و در مثال (17) فعل سبک «دادن» از زیرطبقۀ فعل‌های سبک تغییر مالکیت در ساخت «اختصاص دادن» به­کار رفته و فعل سبک تغییر مالکیت را ساخته است. بررسی داده­های پیکرۀ طبقه­بندی پیشنهادی را تأیید می­کند.

 

 

5. نتیجه­گیری

پژوهش حاضر با این پرسش آغاز شد که چرا تنها تعدادی از فعل‌های واژگانی زبان فارسی به فعل سبک تبدیل شده­اند و اینکه این انتخاب تصادفی بوده یا نظام­مند. برای یافتن پاسخ این پرسش انگارۀ صرف توزیعی را برگزیدیم. در چارچوب صرف توزیعی و با مشاهدۀ  ماهیت رفتاری فعل‌های سبک، این فرض را مطرح کردیم که انتخاب فعل‌های سبک در زبان فارسی انتخابی نظام­مند است و نه تصادفی؛ بدین معنی که، در فرایند سبک­سازی زبان از میان فعل‌های واژگانی دست به انتخاب دسته­ای از فعل‌ها زده­است که به لحاظ معنایی زیرتخصیص­یافته هستند و این زیرتخصیص­یافتگی این امکان را برای آنها ایجاد می­کند که در رقابت برای درج، گوی سبقت را از عناصر برابر تخصیص­یافته و فراتخصیص­یافته بربایند و مجوز درج در گره­های بیشتری را دریافت کنند. سپس، برای اثبات این فرض شواهدی دال بر زیرتخصیص­یافتگی معنایی فعل‌های سبک در زبان فارسی ارائه دادیم. شاهد اول، در اثبات زیرتخصیص­یافتگی معنایی فعل‌های سبک، یافتن فعل‌های سبک زبان فارسی در جایگاه سرنمون­­های طبقات اصلی طبقه­بندی لوین (1993) بود، شاهد دوم در اثبات این زیرتخصیص­یافتگی معنایی از طریق بررسی جایگاه فعل‌ها ی سادۀ  زبان فارسی، که دستخوش فرایند سبک­سازی نشده­اند. در طبقه­بندی لوین بود که نتایج حاصل از این بررسی حکایت از این داشت که بر خلاف فعل‌های سبک زبان فارسی، این دسته از فعل‌ها  در زیرطبقات طبقه­بندی لوین قرار دارند به عبارتی فراتخصیص­یافته­اند. شاهد سوم را با استفاده از روشی مبتنی بر الگوریتم لسک (1986) ارائه دادیم که  فعل‌های سبک را در تأویل و تفسیر معنایی سایر فعل‌ها نشان داد و از این طریق زیرتخصیص­یافتگی معنایی این دسته از فعل‌ها  را آشکار ساخت و آخرین شاهد در اثبات این نظام­مندی معنایی را با پیشنهاد یک طبقه­بندی جدید برای فعل‌های سبک زبان فارسی به نمایش گذاشتیم. بدین ترتیب نتایج حاصل از این پژوهش وجود نظام­مندی معنایی در روند انتخاب و تحول دسته­ای از فعل‌ها  به فعل سبک را نشان­داد.



[1] .M. De Miguel

[2] K.Geredes

[3] . پژوهش حاضر فعل‌های سبک را دسته­ای از فعل‌ها می­داند که بخشی از بار معنایی خود را طی فرایند سبک­سازی معنایی از دست داده­اند؛ امّا، این میزان سبک­شدگی در تمامی این فعل‌ها به یک اندازه نیست و می­توان پیوستاری از میزان سبک­شدگی این فعل‌ها را را بر اساس داده­های پیکره­ای ارائه داد. ساخت‌های فعل سبک در واقع ساخت‌هایی هستند که در آنها یک مفهوم فعلی اعم از یک حالت و  یا یک رویداد با همکاری یک پیش­فعل و یک فعل سبک بیان می­شود، به عبارت دیگر، از کاربرد هیچ­یک از این دو جز به تنهایی چنین مفهومی مستفاد نمی­گردد. از سوی دیگر، در به­شمار آوردن یک فعل در زمرۀ فعل‌های سبک زبان میزان شرکت فعل در ایجاد ساخت‌های فعل سبک را مدنظر قرار داده­ایم. انتخاب فعل‌های سبک در اثر حاضر بر مبنای روش سنجش زایایی بر اساس قابلیت جایگزینی استیونسن، فضلی و نرث  (2004) صورت گرفته­است و حداقل میزان زایایی از این روش 30 بوده است. این میزان در فعل‌های پربسامدی مانند «کردن» به بیش از 1000 می­رسد. نتایج حاصل بررسی پیکرۀ پژوهشگاه ارتباطات و فناوری اطلاعات شامل 950 هزار فایل متنی است. قرار دادن این معیار از این روست که شبهاتی را که ممکن است با مشاهدۀ یک یا دو نمونۀ استعاری فعل در ذهن ایجاد شود و وسوسۀ قرار دادن آن فعل در زمرۀ  فعل‌های سبک  را ایجاد کند از بین ببریم. برای مثال با مشاهدۀ مواردی چون «دل بریدن» در پی این نباشیم که فعلی مانند «بریدن» را در زمرۀ فعل‌های سبک در نظر بگیریم. به این دلیل که تصور بر این است که در مواردی محدود  فعل‌هایی از این دست به قیاس از ساخت‌های فعل سبک در زبان ایجاد شده­اند و حداقل تا زمان نوشتن این مقاله نمی­توان آنها را در میان فعل‌های سبک شدۀ زبان جای داد.

1. distributed Morphology

2.underspecification

3. subset principle

4. B. Levin

1. primitives

2. J. Bobaljik

3. roots

4. spell-out

5. phonological form : PF

6. logical form: LF

7. vocabulary

1. vocabulary Items: VIs

[17] .M. Halle

[18]. A. Marantz

[19] . H. Harley & R. Noyer

5. enumeration

6. formal features

7. formal concepts

8. encyclopedia

1. morphological merger

2. fussion

3. fission

1. thing, event,  state,  action, place,  path, property and amount

[28] . J.S. Gruber

[29] . M. Bowermann

[30] . W. Foley  & R. Van Valin

[31]. P. Culicover & W. Wilkins

[32] . R. Dixon

[33]. D.R. Dowty

[34] . C. Tenny

8. representative verb

[36]. از اینجا به بعد فعل نمایندۀ هر طبقه را سرنمون آن طبقه می­نامیم.

[37] . G.A.Miller & P.N. Jhonson

[38] . B, Levin & S. Pinker

[39].  لوین (1993: 21) این نکته را متذکر می­شود که فعل‌های هر طبقه در چهارچوب‌های نحوی یکسان قابل جایگزینی­اند؛ امّا، الزامی بر این قابلیت جایگزینی در بافت‌های معنایی کاملاٌ یکسان وجود ندارد. فعل‌های «شدن» و « گشتن» در زبان فارسی به لحاظ نحوی در گروه فعل‌هایی قرار می­گیرند که بدون توجه به کنشگر به بیان و توصیف یک رویداد تغییر و دگرگونی می­پردازند. از این رو، در یک طبقه قرار می­گیرند. امّا، در بافت‌های معنایی متفاوت قرار می­گیرند. برای مثال فعل «گشتن» در بافت‌های رسمی­تر کاربرد می­یابد و بسامد کاربرد آن نسبت به «شدن» بسیار کمتر است.

[40].  ذکر این نکته لازم است که معیار تعیین زیرتخصیص­یافتگی در اینجا مؤلفه­های معنایی و نحوی سازندۀ فعل‌های هر طبقه است و میزان تخصیص­یافتگی هر فعل با سایر فعل‌های هم­طبقه با آن فعل سنجیده می­شود؛ بنابراین، بدیهی است که عضو سرنمون هر طبقه زیرتخصیص­یافته­ترین عضو باشد.   این زیرتخصیص­یافتگی است که فعل را مستعد سبک شدن می­نماید. آنجا که از میزان زیرتخصیص­یافتگی فعل‌ها برای رقابت در درج سخن می­گوییم تخصیص­یافتگی فعل‌ها با توجه به گره مورد نظر و فعل‌هایی که در رقابت با یکدیگرند سنجیده­ می­شود و بر مبنای آن ما از زیرتخصیص­یافتگی، برابر تخصیص­یافتگی و فراتخصیص­یافتگی فعل  سخن می­گوییم.

[41] .  لازم به ذکر است که ناتل خانلری در این فهرست تمامی فعل‌های سادۀ واژگانی زبان فارسی را آورده است اعم از آنها که دستخوش سبک­سازی شده­اند و آنها که صورت واژگانی را حفظ کرده­اند.

1. word sense disambiguation

[43]. S.L. Pook & J. Catlett

[44] . Y. Wilks & M. Stevenson

[45] . D. Yarowsky

[46] . Y. Kwong

[47] . A. Gelbukh & G. Sidorov

7. K. Rajan

1. conflation

1. location, change and causation

2. be, stay and go

3. motion

4. possessional, positional and identificational

5. let and cause

6. do, happen and move

7. happening

8.change of state in a context

9. cover, cut, have, know, is, move and do

انوشه، مزدک (1397). بازنگری در تصریف زمان گذشته در زبان فارسی بر پایۀ  نظریۀ صرف توزیعی. جستارهایزبانی، شماره1، پیاپی43، 57-80.
ناتل­خانلری، پرویز (1365). تاریخ زبان فارسی، جلد 2. تهران: نشر نو.
دبیرمقدم، محمد (1384). فعل مرکب در زبان فارسی. پژوهش­های زبانشناختی فارسی. مجموعه مقالات. تهران: مرکز نشر دانشگاه.
دهخدا، علی­اکبر ( 1334).  لغت­نامه بزرگ دهخدا. تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران.
عمید، حسن (1350).  فرهنگ عمید. تهران: انتشارات امیرکبیر.
فرشیدورد، خسرو (1373).  فعل مرکب و ساختمان آن. تهران: آشنا.
معین، محمد (1350).  فرهنگ فارسی معین. تهران: انتشارات امیرکبیر.
میرعمادی، سیدعلی و واعظی، هنگامه (1386). نحوۀ ترکیب افعال مرکب فارسی بر پایۀ واژگانی بر مبنای دیدگاه کمینه­گرا.  زبان و زبان­شناسی، شماره35، 137-147.
وحیدیان کامیار، تقی (1351). در زبان فارسی فعل مرکب نیست. مجموعه سخنرانی‌های دومین کنگرۀ  تحقیقات ایرانی. مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد.
 
Bobaljik, J. (2015). Distributed Morphology. ReVEL, 13, 24.University of Connecticut.
Bobaljik, J. (1994). What does adjacency do? In: The morphology syntax connection. The MITworking papers in Linguistics, 22, 1-32.
Bonali, C. (2014). Take a look at this! form, function and productivity of english light verb constructions. Linguistics Graduate Theses & Dissertations. University of Colorado at Boulder.
Butt, M. (2010). The Light Verb Jungle: Still Hacking Away. In M. Amberber, H. Harvey and B. Baker. 5-21 Cambridge: Cambridge University Press.
Butt, M. & Geuder, W. (2001). On the (semi) lexical status of light verbs. Semi-lexicalCategories: The Function of Content Words and the Content of Function Words. Eds. N .Corver and H. Riemsdijk. 323-370. Berlin:Walter de Gruyter.
Embick, A. & Marantz, D. (2006). Architecture and blocking. Ms, University of Pennsylvania and MIT.
Embick, D. & Noyer, R. (2001). Movement operations after syntax. Linguistic Inquiry 2:555-595.
Fillmore, C.J. (1970). The Grammar of Hitting and Breaking. In: Readings in English Transformational Grammar. Eds. R.A. Jacobs and P.S. Rosenbaum.120-133. Waltham: MA Ginn.
Fodor, J. (1975). Language of Thought. Harvard University Press.
Folli, R. Harley, H. & Karimi. S. (2005). Determinant of event type in Persian complex predicates.Lingua, 115, 10:1365-1401.
Grimshaw, Jane & Mester, A. (1988). Light verbs and q-theory. Linguistic Inquiry 19:205-232.
Gruber, J.S. (1965). Studies in Lexical Relations. Ph.D. dissertation, MIT.
Hale, K. & Keyser, S. (2002). Prolegomenon to a Theory of Argument Structure. The MIT Press.
Halle, M. & Marantz, A. (1993). Distributed Morphology and the pieces of Inflection. In: The View from Building. Ed. K., Hale and S. J. Keyser. 117-176. Cambridge: MIT Press.
Harley, H. & Noyer. R. (2000). Formal versus encyclopedic properties of Vocabulary: Evidence from nominalizations. In: Lexicon-Encyclopedic Interface. Ed. B. Peeters.349-374.
Hopper, P. &. Traugott, E. ( 2003). Grammaticalization. Cambridge: MIT Press.
Jackendoff, R. (1983). Semantics and Cognition. Cambridge: MIT Press.
Jackendoff, R. (1990). Semantic Structure. Cambridge: MIT Press.
Jespersen, O. (1965). A Modern English Grammar on Historical Principles (5). London: George Allen and Unwin Ltd.
Karimi, S. (1997). Persian Complex Verbs: Idiomatic or Compositional. Lexicology 3, 273–318.
Karimi-Doostan, G. (1997). Light verb constructions in Persian. Doctoral dissertation, University of Essex.
Lesk, M. (1986). Automatic sense disambiguation using machine readable dictionaries: how to tell a pine cone from an ice cream cone.Proceedings of the 5th annual international conference on systems documentation. 24-26.
Levin, Beth. (1993). English verb classes and alternations: A preliminary investigation. Chicago, Illinois: Chicago University Press.
Marantz, A. (2013). Verbal argument structure: Events and participants. Lingua 130,152–168.
Marantz, A. (1988). Clitics, Morphological merger and the mapping to phonological structure. New York: Academic Press.
Marantz, A. (1984). On the Nature of Grammatical Relations. Cambridge: The MIT Press.
Pfau, R. (2009). Grammar as Processor. Amsterdam: John Benjamins Publishing.
Pustejovsky, J. (1991). The Syntax of Event Structure. In: lexical and Conceptual Semantics Eds. B. Levin and S. Pinker. 47-87. Cambridge: Blackwell.
Rajan, K. (2015). Ontological classification of verbs based on overlapping verb Senses. Doctoral dissertation, International Institute of Information Technology.
Roberts, I. & Rossou, A. (2003). Syntactic changes: A minimalist approach to grammaticalization. Cambridge: Cambridge university Press.
Siddiqi, D. (2009). Syntax Within word: economy, allomorphy, and argument selection in Distributed Morphology. Amesterdom:John Benjamins.
Stevenson, S. & Fazly, A. & North, R. (2004). Statistical measure of semi-productivity of light verb constructions. In: Proceedings of ACL’04 workshop on multiword expressions 1-8.
Wierzbicka, A. (1996). Semantics: Primes and Universals. New York: Oxford University Press.