Semantic Extension of zadan (hit): Metaphor or Metonymy? A Four-category Theory of Polysemy Approach

Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor, Department of Linguistics, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran

2 MA. in Linguistics, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran

Abstract

This paper focuses on the semantic extensions of zadan (to hit) in terms of two vital processes, namely, metonymy and metaphor by adopting the four-category framework of Riemer (2005) as its analytical tool. It provides a descriptive-analysis by looking at the data gathered from certain Persian texts such as the eight-volume of Sokhan dictionary. The analysis of the data revealed that all four categories including metaphor, effect metonymy, constituent metonymy and context metonymy play a role in the semantic extensions of zadan. Moreover, it was revealed that the aforementioned patterns had a considerable flexibility to explain the semantic diversity of zadan (to hit) in Persian. The flexibility had two dimensions: a) it had the ability to explain language specific examples which had compatibility with one of the existing sub-classes and could easily be placed under one of the suggested classifications; b) it also had the potential to improve the classifications in placing specific data which had no correspondence in English or Warlpiri by adding some new sub-categories to Riemer’s framework. Finally, the examination of the semantic diversity of zadan explicitly shows that out of the two main linguistic devices (i.e., metaphor and metonymy), metonymy by far plays a more significant role in creating the semantic diversity for the verb zadan and the semantic extensions are mainly the results of functions of metonymy and post-metonymy.

Keywords


1. مقدمه

در زبان‎شناسی شناختی، پنج عامل: «استعاره، مجاز، تعمیم، تخصیص و تبدیل طرح‎واره تصویری»[1]، به‏عنوان مهم‎ترین عوامل گسترش معنایی واحدهای زبانی و بالتبع چندمعنایی شناخته می‌شوند (کایکنز[2] و زوادا،[3] 2001: xii-xiv). در اشاره به چندمعنایی حاصل از دو عامل استعاره و مجاز در آثار متعددی به روابط و برهم‎کنش‎ این دو «فرایند»[4] و عدم وجود مرز قاطع میان استعاره و مجاز اشاره ‏شده [نگاه کنید به بارسلونا[5] (2000)، دیروِن[6] و پورینگز[7] (2002)، وارن[8] (1992) و گوسنز[9] (1995،1990)]. از جمله دیدگاه‏های متمرکز بر این موضوع، نظریۀ «چندمعنایی چهارمقوله‎ای»[10] ریمر[11] (2005) است، که در صورت‌بندی از نظریۀ «استعاری‏ـ مجازی» گوسنز تأثیر پذیرفته است. البته پژوهش‎گران دیگری نیز تحت تأثیر نظریۀ گوسنز، مطالعاتی پیرامون برهم‎کنش استعاره و مجاز انجام داده‎اند که از آن میان می‎توان به گیررتس[12] (2002) اشاره‏کرد. اما ریمر در طرح نظریه‎اش به طور خاص به قرابت و تفاوت‌های نظریۀ خود و گوسنز و وامداری به او تصریح می‏کند. وی با مطالعه افعال دارای مفهوم «زدن/برخوردکردن»[13]، در زبان‏های انگلیسی و والپیری، به چهار روش کلی گسترش معنا قائل‏است که عبارتند از: کاربرد استعاری و سه نوع مجاز تأثیر، مؤلفه و بافت. بر این اساس و با توجه به دامنه وسیع تنوعات معنایی فعل «زدن» در زبان فارسی، در نوشته حاضر برآنیم سازوکارهای دخیل در گسترش معنایی این فعل را بررسی کنیم و به طور خاص در پی پاسخ‏گویی به پرسش‏های زیر هستیم:

1)

کدام الگوهای گسترش معنایی پیشنهادی ریمر (2005) در چندمعنایی فعل «زدن» در فارسی دخیل است؟

2)

تنوعات معنایی زبان‏ویژه در گسترش معنایی «زدن» در فارسی چگونه در الگوی ریمر تبیین می‏شوند؟

3)

کدام‏یک از عوامل گسترش معنایی استعاره و مجاز بیشترین تنوعات معنایی برای «زدن» را حاصل می‏کند؟

پیرامون موضوع مورد بحث پژوهش‏های متعددی صورت گرفته است. فامیلی (2006) جزایر معنایی برخی افعال سبک را بررسی کرده‏است. عموزاده و بهرامی (1391) چندمعنایی حاصل از عملکرد نیروی محرکه در سازه فعلی افعال مرکب حاصل از «کردن» و «داشتن» در الگوی بروگمان (2001) را بررسی کرده اند و این الگوی نظری در مطالعه خانبازی (1392) برای افعال سبک «زدن» و «کشیدن» و سلطانی و همکاران (1396) در چندمعنایی فعل سبک «گرفتن» نیز اتخاذ شده است. هم‏چنین گلفام و همکاران (1390) طرح‏واره‏های مؤثر در چندمعنایی فعل سبک «شدن» و عموزاده و همکاران (1394) فعل سبک «گرفتن» را در انگاره چندمعنایی اصول‏مند واکاوی کرده‏اند. برخی مطالعات دیگر مانند افراشی و جوکندان (1393) و افراشی و عسگری (1396) به ترتیب چندمعنایی افعال حسی «شنیدن» و «دیدن» را بر مبنای الگوی نظری تیلر بررسی کرده و شبکۀ معنایی افعال را ترسیم نموده و کارایی ساختار مقولۀ معنایی مبتنی بر شباهت خانوادگی و زنجیره های معانی را ارزیابی کرده‏اند. گندمکار (1395) با هدف نقد رده‏شناسی واژگانی، چندمعنایی «خوردن» را در این قالب محک زده است. از جمله مطالعاتی که با اتخاذ دیدگاه درزمانی روند چندمعنا شدن افعال را در چارچوب شناختی و ترسیم طرح‏واره‏های تصویری مورد توجه داشته‏اند می‏توان به چنگیزی و عبدالکریمی (1395) برای افعال «بریدن» و «انداختن»، عبدالکریمی و چنگیزی (1396) برای فعل «گرفتن» و صبوری و همکاران (1398) برای افعال «ایستادن» و «نشستن» اشاره کرد.

از این میان، مرتبط‏ترین اثر به لحاظ موضوعی، مقاله کریمی‏دوستان و روحی‏بایگی (1395) است که به‏اختصار به برخی نظرات ایشان اشاره ‏می‏شود. نویسندگان با بهره‏گیری از مفاهیم طرح‏واره سرنمون و استعاره‏های مفهومی، تعدد معنایی فعل سبک «زدن» را بررسی و اشاره می‎کنند گسترش معنایی فعل زدن ذیل سه طرح‏وارۀ پیشنهادی شامل: 1) طرح‏وارۀ سرنمون از طریق برجسته سازی عناصر اعمال نیرو، تماس لحظه ای و حرکت، 2) طرح‏وارۀ فرعی با حذف مفاهیم اعمال نیرو و ضربه و نیز برجستگی عناصر معنایی تماس (غیرلحظه ای یا دائم) و ایجاد تغییر در سطحی مفروض و 3) طرح‏وارۀ فرعی از طریق حرکت دادن مرزنما توسط گذرنده و قرار دادن آن درون یک فضای مفروض قابل تبیین است.

هم‏چنین برای طرح‏واره سرنمون، سه زیرمجموعه برمی‏شمرند. مع‏الوصف دلیل قرارگرفتن آن‏ها ذیل طرح‏واره اصلی و تفکیک از دو طرح‏واره فرعی به‏صراحت بیان‏نمی‏شود. چنین به‏نظر می‏رسد که در طرح‏واره اصلی هر چهار مؤلفه سرنمون شامل «نیرو، تماس، حرکت و تأثیر» به‏عنوان مشخصه‏های معنایی «زدن» حفظ و تنوع معنایی زیرمجموعه‏ای تنها براساس برجستگی یکی از این مولفه‏ها ایجاد می‏شود، اما طرح‏واره‏های فرعی از حذف یک یا دو مؤلفه معنایی سرنمون حاصل می‏آیند. به‏این ترتیب «زدن» را در «بعضی خوراکی‏ها را سرما زده‏بود» ذیل طرح‏واره سرنمون قرار می‏دهند. ایشان به‏دقت اظهارمی‏دارند که در کارکرد فوق، عنصر تأثیر در طرح‏واره سرنمون، برجستگی یافته، اما مسأله این‏جاست که مشکل بتوان «زدن» در مثال مذکور را حامل مشخصه «حرکت» حتی در مفهوم تجریدی آن دانست؛ در حالی که طبق نظر ایشان قاعدتاً «زدن» سرنمون، باید حامل هر چهار مؤلفه مرکزی معنایی باشد. نکته قابل ذکر دیگر آن‏که علی‏رغم تأکید بر بررسی چندمعنایی فعل سبک «زدن» در عنوان مقاله، در متن به دفعات به شواهدی از تنوع معنایی «زدن» در مقام فعل سنگین/اصلی استناد شده‏است. «ته ریحان‏ها را با کارد بزن» نمونه‏ای از این دست است.

با توجه به توضیحاتی که از نظر گذشت، در تحقیقات صورت گرفته کمتر بر فرایندهای مجاز و استعاره در گسترش معنای افعال تمرکز شده و اغلب پژوهش ها با تاکید بر مقولات شعاعی و طرح واره های تصویری صورت گرفته اند. مقاله حاضر با تمرکز بر حوزه مفهومی «زدن»، گسترش معنایی در هر دو کارکرد فعل سبک و سنگین این فعل را در چارچوب ریمر (2005) مورد بررسی قرار می‏دهد. این پژوهش توصیفی‏ـ‏تحلیلی است و شواهد مورد استناد به شیوه کتابخانه‏ای از مدخل‌ «زدن» در فرهنگ 8 جلدی سخن (1381) استخراج‏گردیده‏است.

در ادامه، نخست مروری بر مبنای نظری خواهیم داشت و پس از آن 71 معنی مذکور ذیل مدخل «زدن» در فرهنگ سخن در بافت جملات نمونۀ مندرج در خودِ فرهنگ در الگوی چندمعنایی ریمر تحلیل و دسته‏بندی می‏شوند و نهایتاً جمع‎بندی، نتایج حاصل از تحلیل و پاسخ پرسش‏های مطروحه ارائه می‏گردد. بدون شک عدم امکان بررسی پیکرۀ زبانی وسیع‏تر و دسترسی به کاربردهای جدیدتری که احتمالاً در فرهنگ‏ها ثبت نشده‏اند، محدودیتی برای پژوهش حاضر است.

 

2. مبنای نظری

در ابتدا به عنوان پیش درآمدی برای ورود به معرفی نظریه، نگاه کوتاهی به مسأله مرزبندی مجاز و استعاره و روابط میان آن دو از دیدگاه ریمر و گوسنز خواهیم داشت. به‏منظور شفاف‏سازی مفاهیم، در معرفی نظریۀ چندمعنایی ریمر، به مثال‎هایی از کتاب او استنادخواهدشد. لازم به ذکر است چهار روش گسترش معنایی در الگوی ریمر، هریک دارای زیربخش‎هایی است که ممکن است ذیل مدخل «زدن» فرهنگ سخن، متناظری برای آن‏ها یافت‏نشود، مع‏الوصف معرفی اجمالی تمامی زیربخش‏ها نمایانگر دقت نظر نظریه‎پرداز و جامعیت بحث است.

 

2. 1 استعاره و مجاز

مجاز و استعاره دو فرایند مهم در بحث‎ روابط معنایی هستند که به‌عنوان راه‏کارهای اصلی گسترش معنا از معنای «هسته‎ای»[14] به معنای «گسترش‌یافته»[15] شناخته می‌شوند و روابط «چندمعنا»[16] را حاصل می‎کنند (ریمر، 2005: 187-186). با اینکه در سنت معناشناسی و فن شعر، تقسیم فرایندهای گسترش معنا به دست‌کم دو فرایند مجاز و استعاره، بسیار مقبول است، اما ترسیم خطی قاطع که مرز میان دو فرایند را معین کند و همچنین برشمردن ویژگی‎های دقیق آن‏ها هنوز محل اختلاف میان معناشناسان است.

ریمر (2005: 191-189) در مرزبندی مجاز و استعاره به دو «ابهام ذاتی» اشاره می‎کند. اولین ابهام به مسئلۀ «حوزه‎های مفهومی» مربوط می‎شود. برخی از محققان (از جمله تِرْنِر[17]، 1987: 21؛ لیکاف[18]، 1987: 288؛ لیکاف و تِرْنِر، 1989: 103-104) بر این عقیده‎اند که مجاز را باید فرایند/انتقالی «درون‌حوزه‌ای»[19] به‏حساب‏آورد، حال آن‏که استعاره «بیناحوزه‎ای»[20] است. اما برای برخی دیگر هویت حوزه در تمایز استعاره و مجاز مطرح نیست. دومین ابهام به مسأله «مجاورت»[21] در مجاز مربوط است. برخی معتقدند که حدود و ثغور مجاورت در مجاز مشخص نیست. مثلاً می‏توان از «رویدادهایی» نام‏برد که به خودی خود بخشی از رویداد «زدن/برخوردکردن» نیستند، اما در «مجاورت» آن قرار دارند؛ به‏عنوان نمونه، در مجاز سنتی «hit» به‎جای «wound» مجاورت، برخاسته از رابطۀ «علّی و معلولی» است. اما چنین مجاورتی در همه حالات معتبر نیست؛ زیرا عمل «زخمی‎شدن» می‏تواند در اثر رخدادی به غیر از «زدن» نیز ایجاد و هم‏چنان با فعل «زدن» و مفاهیم مشابه بیان‏شود[22]. «ضرب» در معنای «ریتم» (انوری، 1381: 4814) مشابه چنین وضعیتی را در زبان فارسی نشان می‏دهد. در جمله‏ای مانند «بهترین تصنیف‏های عارف از حیث وزن و آهنگ و ضرب همین تصنیف‏هاست»، جانشینی واژه «ضرب» به جای «ریتم» مشهود است. بنابراین در این موارد می‏توان تبیین را بر پایه هر یک از موارد «استعاره» ،«مجازـ استعاره» و یا حتی «مجاز» ارائه داد.

گاهی نیز یک رویداد، نه بخشی از رویداد اصلی «زدن/برخوردکردن» است و نه به مفهوم سنتی مجاز، در مجاورت آن قرار دارد، بلکه روابطی از نوع «تشابه» با رویداد «زدن/برخوردکردن» برقرار می‎‏کنند؛ مانندِ جملۀ «فکری به سرم زده»، که ریمر در بحث کاربرد استعاری به آن اشاره کرده و همان استعاره‎های سنتی را شامل می‏شوند (همان‏جا).

گوسنز (1990) به‏نقل از ریمر (2005: 187) عنوان فراگیر[23] «استعاری-مجازی»[24] را برای ارجاع به چهار فرایند حاصل از برهم‏کنش استعاره و مجاز به‏کار می‎برد: «استعاره‏ازمجاز»، «مجازدراستعاره»، «مجاززدایی‏دراستعاره» و «استعاره‏درمجاز». از این میان نوع اول، یعنی «استعاره‏ازمجاز» رایج‏تر است و به بیان او، بیشترین میزان ابهام را حاصل می‌کند (1990: 194-193). او (همان‏جا) اصطلاح «beat one's breast» را در معنای «نمایش پر سروصدا و تاحدی متظاهرانه بیان غم و اندوه در حضور دیگران» نمونه‏ای از «استعاره‏ازمجاز» برمی‏شمرد؛ خوانش استعاری از آنجا نشات می گیرد که صحنه مورد هدف استعاره، از طریق صحنه ای که به لحاظ مفهومی کاملا متفاوت است (در این مثال یک عمل فیزیکی) توصیف شده است. نکتۀ قابل توجه این است که در این مورد، نگاشت دو حوزۀ مفهومی، که طبق تصور عمومی در مورد استعاره رخ می‎دهد، وجود ندارد؛ زیرا مؤلفه‌های درونی عملِ صورت‏گرفته در دو صحنۀ «زاری‏کردن در جمع» و «زدن به سینۀ خود» هیچ‌گونه شباهتی به هم ندارند. اما یک پایۀ مجازی نیز برای این اصطلاح وجود دارد؛ و آن سنتی دینی در قدیم است، که در آن افراد هنگام اعتراف در برابر مردم، به سینۀ خود ضربه می‎زدند. در این بافت زبانی، مفاهیم «حامل» یعنی عمل فیزیکیِ ضربه زدن به سینۀ خود و «مقصد» که همان بیان متظاهرانۀ اندوه در جمع است کنار هم قرار گرفته‎اند و دو صحنه را به شیوه‎ای بیشتر مجازگونه به هم مربوط می‏سازند. طبیعتاً امروزه آن بافت پیونددهنده در ذهن کاربران فعال نیست و بنابراین دو حوزۀ «اعتراف» و «زدن» بر سینۀ خود جدا از هم در نظر گرفته می‌شوند. به این علت است که گوسنز این مثال را استعاره می‎انگارد، اما استعاره‎ای که در آن عوامل مجازی نقش تعیین‌کننده دارند.

 

 

2. 2 پسااستعاره و پسامجاز

چنان‏که از نظر گذشت، گوسنز بسیاری از موارد گسترش‎ معنایی را نه کاملاً مایل به استعاره، و نه مطلقاً مجاز می‏داند و  همین نگرش بر لزوم معرفی چهار فرایند ذاتاً ترکیبی، ذیل عنوان کلی «استعاری‏ـ‏‏مجازی» صحه می‏گذارد. اما ریمر (2005: 187) بر آن است که برخی گسترش‎های معنایی، بیش از آن‏که ملغمه یا ترکیبی از دو فرایند باشند، حقیقتاً دیگر نه استعاره فرض می‎شوند و نه مجاز و به این ترتیب، اصطلاح «پسامجاز»[25] و «پسا استعاره»[26] را پیش می‏نهد که البته این دومی کمتر شایع است. روابطی که این دو نوع جدید گسترش معنا بیان می‎کنند، نه تنها از نوع ترکیبی نیستند، بلکه بیشتر از نوع «کلیشه‌ای/تعمیم‌یافته»[27] و «پسامقوله‎ای»[28] هستند.[29] به این ترتیب، از نظر ریمر (همان: 197) اصطلاح «beat one'sbreast» پسامجازی است که در طول زمان، بازتفسیر و «کلیشه‎ای/تعمیم‌یافته» شده‎ و هیچ «طرح استعاری‎ای»، به‌عنوان زمینۀ گسترش معنا جایگزین آن نشده‏است. بنابراین تنها فرایند موجود مجاز و نه استعاره است.

ریمر (همان: 200-199) استعاره‎های مرده[30] را پسا استعاره‌ می‏نامد.[31] یعنی کاربردهایی استعاری از معانی هسته‎ای، که در طول زمان خاصیت استعاری خود را از دست داده‎اند و امروز همچنان به مقصد استعاره ارجاع می‎دهند؛ اما این مقصد دیگر با هیچ‎گونه نگاشت استعاری‎ به حامل اولیه‎اش مرتبط نیست. ریمر به سنت اسلاف خود در معناشناسی شناختی مانند لیکاف و جانسون (2003) بر اهمیت «استعاره‎های مرده» تأکید می‏کند[32]. به نظر شناختگرایان، استعاره صرفاً به حوزه‏هایی چون ادبیات و فلسفه محدود نمی‏شود، بلکه اساساً انسان استعاری می‎اندیشد و بهترین جایی که می‎توان استعاره را سراغ کرد همین زندگی روزمره است. به تعبیری «استعاره‎های مرده» در زبان روزمره به «پس‎زمینه» تبدیل می‎شوند، ولی در زبان شعر با استعاره‎های زنده و بدیع‎ مواجهیم که باید در «پیش‎زمینه» نشان داده شوند (هاوکس[33] 1395: 109-114).

 

2. 3 نظریه چندمعنایی چهارمقولهای

برای ورود به نظریه و تشریح آن، ابتدا مختصر تعریفی از صحنۀ سرنمون «زدن/برخوردکردن» از دید ریمر ارائه خواهیم نمود و سپس انواع روش‌های گسترش را به‌طور جداگانه معرفی می‏کنیم. در بسط توضیحات هر بخش برای شناخت دیدگاه موردنظر، به مثال‏ها و شواهد مورد اشاره خود ریمر استناد می‏شود و ورودی به مثال‏های متناقض یا متناظر در فارسی نخواهیم داشت، اما در بخش چهارم متناظرهای کاربردی فارسی و یا احیاناً تنوعاتی که مختص فارسی هستند، ارائه می‏گردد. اتخاذ این رویکرد، از یک‏سو با هدف بازنمایی دقیق دیدگاه ریمر و از سوی دیگر به‏منظور پیشگیری از خلط مباحث و در هم آمیختگی دیدگاه خاص ریمر و نظرات نویسندگان این سطور است که بعضاً می‏تواند در جنبه‏هایی متفاوت باشد. این تفاوت در مواردی ناشی از تفاوت‏های رفتاری زبان فارسی است و در جنبه‏هایی نیز اختلاف دیدگاه نویسندگان و ریمر مطرح است.

2. 3. 1 صحنه سرنمون رویداد «زدن/برخوردکردن»

آنچه ریمر (2005: 180) در راستای دیدگاه رایج (نک. لانگاکر[34]، 1991: 304-282؛ پالانکر[35]، 1999: 58-61) از معنای هسته‎ای «زدن/برخوردکردن» مدنظر دارد، عنصری در حال حرکت به نام «ضربه‏زننده»[36] است که به سطح شیء ضربه‏خورنده در یک نقطۀ تماس مشخص برخورد می‎کند. در صحنه مذکور «ضربه‏زننده» هم می‎تواند در نقش فاعل فعل (مثال 1a) تعریف شود و هم در قالب گروه حرف اضافه‏ای، در نقشِ «ابزار» واقع شود (مثال 1b).

چوب به نرده خورد.

The stick hit the fence.

a.

1)

او با چوب به نرده زد.

She hit the fence with the stick.

b.

 

 

2. 3. 2 انواع گسترش معنایی رویداد «زدن/برخوردکردن»

چهار نوع گسترش معنایی در نظریۀ ریمر شامل کاربرد استعاری و سه نوع مجاز هستند که در زیر به تشریح آن‌ها می‌پردازیم. اما پیش از آن در شناخت دیدگاه ریمر ذکر این مهم ضرورت دارد که او (2005: 181-179) در معرفی رخداد پایه «زدن» چنان که از نظر گذشت بر برخورد یک ضربه‏زننده فیزیکی با سطح شیءضربه‏خورنده تأکید می‏کند، اما در ادامه تصریح می‏نماید که در انواع گسترش معنایی حاصله، هر کدام از عوامل ضربه‏زننده و ضربه‏خورنده و حتی نوع برخورد یا تماس، دستخوش تغییر یا دگرگونی معنایی شده و از مفهوم پایه و سرنمون فاصله می‏گیرند؛ به این ترتیب هر دو مفهوم ضربه‏زننده و ضربه‏خورنده می‏توانند ماهیتی انتزاعی و غیرفیزیکی یابند و طبیعتاً مفهوم پایه‏ای «سطحِ ضربه‏خورنده» به‏عنوان «شیء دوبعدی[37]» می‏تواند با فاصله‏گرفتن از مفهوم سرنمون به صورت ذهنی و انتزاعی تصور شود؛ کما این‏که در ادامه در مثال (2) با چنین وضعیتی مواجه خواهیم شد، که در آن «حرف» به عنوان ضربه‏زننده و «وجدان» به‏عنوان ضربه‏خورنده عمل می‏کنند. مضاف بر این حتی سطح فیزیکی و عینی نیز به مفهوم ریاضیِ آن محدود نمی‏شود و در گسترش معنایی می‏تواند به‏صورت نقطه، خط، شیء دوبعدی و سه‏بعدی تجلی یابد که محصول فاصله‏گرفتن از مفهوم سرنمون است. درواقع سطح نه در مفهوم ریاضی آن، بلکه در مفهومی عام برای محل برخورد، مورد توجه است. این نگرش در مثال‏های متعددی که ریمر از زبان انگلیسی ارائه می‏دهد، کاملاً مشهود است و در بخش تحلیل برای مثال‏های فارسی نیز مشاهده خواهد شد.

 

  • ·        کاربرد استعاری

به بیان ریمر (همان: 184-183) تفاوت کاربرد استعاری «زدن/برخوردکردن» با معنای هسته‏ای در آن است که گزاره به ضربه‏زننده و ضربه‏خورنده‎ای ارجاع می‎دهد که سرنمون نیستند. مثال زیر از اوست.

Your feeble words shall not my conscience smite.

2.

حرف‌های سست تو به وجدان من ضربه نخواهد زد.

 

با فرض آن‏که ضربه‏زننده و ضربه‏خورنده در صحنه سرنمون، عناصری مادی هستند، مثال فوق با اشاره به ضربه‏زننده و ضربه‏خورنده غیرمادی، قطعاً سرنمون نخواهد بود. «زدن» بیشتر در کاربردی استعاری ظاهر شده تا یک گسترش معنایی در مفهوم خاص. از آنجا که برای درک مفهوم در این کاربرد، نیازی به تفسیر نیست، بنابراین استعاره راه‏کاری برای گسترش معنا به معنی اخصّ کلمه تلقی نمی‏شود، بلکه شیوه‎ای است برای برقراری رابطه میان معنای هسته‌ای یک فعل، با مدلول‎هایی غیرمعمول.

  ریمر (همان: 239-222) به هشت نوع کاربرد استعاری دست می‏یابد.

الف) قرار دادن واژه‏ها در معرض زدن/برخوردکردن

«زدن» استعاره از کارکردن روی یک موضوع است که به منزله تلاش برای فهم و درک مطلبی و استدلال پیرامون آن تلقی می‏شود. 

Beat this discourse of mine over and over until you have gotten the habit thereof.

3.

آن‌قدر به این سخنان من فکر کن (روی سخنان من کار کن)، تا به آن‌ها عادت کنی (در ذهنت جا بیفتد).

 

ب) آگاهی سطحی است که اندیشهها و ادراکات در حکم ضربه‏زننده به آن عمل می‏کنند

«زدن» استعاره از «به ذهن خطورکردن» است.

Hold … a thought has struck me!

4.

صبر کن... فکری به ذهنم رسیده!

 

ج) رسیدن به نتیجۀ دلخواه، ضربه‏زدن به یک سطح است

«زدن»، رسیدن و دست‏یافتن به مقصود تعبیر می‏شود.

One of the most difficult thing in painting is to hit the exact colour of human face.

5.

یکی از سخت‎ترین کارها در نقاشی این است که رنگ صورت انسان را درست از کار دربیاوریم.

 

د) تعامل صدمه‏زننده نوعی زدن/برخوردکردن است

The Virus will strike many Australian this year.

6.

امسال ویروس بسیاری از استرالیایی‎ها را مبتلا خواهد کرد.

 

هـ) درخواستها، زدن/برخوردکردن هستند

«زدن»، درخواستی ناگهانی و همراه با تحت فشار گذاشتن طرف درخواست است.

…let's hurry by or he'll strike us for the price of a drink.

7.

بیایید سریع برویم وگرنه او به خاطر پول یک نوشیدنی خفتمان را می‎گیرد.

 

و) رسیدن در یک محل زدن/برخوردکردن است

They struck the river within a day's ride of Rainbar.

8.

در عرض یک روز با ماشین از رینبار به رودخانه رسیدند.

 

ز) جاذبه هیجانی ضربه فیزیکی است

«زدن» استعاره از مجذوب و شیفته شدن است.

Did … that young man ... seem struck up on Irene? Asked the Colonel.

9.

کلنل پرسید، به نظرت آن مرد جوان به ایرین علاقه‌مند شد؟

 

ح) استعاره‌هایی با فعل لمس‏شدن/کردن؛ تماس با فشار در مقابل تماس بدون فشار

در کاربرد استعاری «لمس‏کردن/شدن» مسئلۀ «نوع تماس» مطرح است. این تماس در مورد افعال «زدن/برخوردکردن» همراه با شدت و فشار است، اما در لمس کردن چنین نیست و با تماسِ بدون فشار روبه‌رو هستیم. مثال (10) حاکی از این مطلب است. نوع رابطه‎ میان فاعل و مفعول در افعال تماسی، موقت و غیرمتوالی و یا در مواردی، خنثی است و اشتراک آن‌ها عدم وجود تماسِ همراه با ضربه و فشار میان ضربه‏زننده و سطحِ ضربه‏خورنده است؛ عاملی که در واژگان مربوط به «زدن/برخوردکردن» حتماً وجود دارد.

The prices, after touching 88, fell back on French sales to 86.

10.

در حراج فرانسه، قیمت‌ها ابتدا به 88 رسیدند و سپس به 86 بازگشتند.

 

  • ·        مجاز تأثیر

به بیان ریمر (همان: 182) مجاز تأثیر[38]، گسترش معنای هسته‎ای فعل با توجه به تأثیر آن است. درواقع در مجاز تأثیری، فعل علاوه بر خود رویداد «زدن/برخوردکردن»، تأثیر ناشی از آن را نیز بیان می‎کند. ریمر (همان: 284-241) برای مجاز تأثیر به انواع زیر قائل است:

الف) حرکت به‌وسیلۀ زدن/برخوردکردن، در سطح پدید میآید

توپ در مثال زیر، تحت تأثیر عمل فعل (ضربه پا)، به حرکت درآمده و از بالای نرده عبورکرده‏است. بنابراین پرت شدن توپ به آن سوی حصار ناشی از تأثیر «زدن» است.

He hit a ball over the fence.

11.

او توپ را (با پا) به آن طرف حصار پرت‏کرد.

 

ب) تغییر وضعیت در سطح به‌وسیلۀ زدن/برخوردکردن ایجاد می‌شود

«زدن» مفهوم غلبه‏کردن و پیروزشدن را منتقل می‏کند که نوعی تغییر وضعیت محسوب‏می‏شود[39].

He had beat the Romans in a pitched battle.

12.

او رومیان را در یک جنگ تن به تن شکست داده بود.

 

ج) تغییر در وضع روانی/تجربی، در سطح به‌وسیلۀ زدن/برخوردکردن ایجاد می‌شود

«زدن» در مفهوم خستگی شدید به‏کار‏رفته‏است.

He is completely knocked up from overwork.

13.

او از فرط کار به‎‏کل فرسوده است.

 

د) تغییر در ساختار فیزیکی در سطح به‌وسیلۀ زدن/برخوردکردن

«زدن» در مفهوم «ساییدن» آورده‏شده‏است.

We say, to beat drugs, to beat pepper, to beat spices; that is to say, to pulverize them.

14.

به خاطر این برای مواد مخدر، فلفل یا ادویه فعل ساییدن را به کار می‎بریم، که آن‌ها را پودر می‏کنیم.

 

هـ) سطح به‌وسیلۀ زدن/برخوردکردن به‏وجودمیآید

برای مفعول آتش، زدنی رخ‏نداده، بلکه آتش به‌عنوان نتیجۀ رویداد «زدن» حاصل‏آمده‏است.

I must observe, that no man can strike fire with a feather.

15.

باید حواسم باشد که هیچ‌کس قادر نیست با یک پَر آتش به راه بیندازد.

 

و) سطح به‌وسیلۀ زدن/برخوردکردن به‏وجود‏آمده و به حرکت درمی‌آید

«زدن» در مفهوم کنار هم قراردادن اجزاء و ساختن شتاب‏زده چیزی است. درواقع در نتیجۀ عمل «زدن»، قسمت‎های مختلف صحنه کنار هم آمده و ساختمان آن شکل گرفته‏است. بنابراین «زدن»، هم چیزی را به حرکت درآورده و هم موجود ساخته است.

A temporary stage has been roughly knocked together.

16.

یک صحنۀ موقتی عجولانه سرهم‌بندی شده است.

 

  • ·        مجاز بافت

نوع سوم که همان مجاز بافت[40] است، گسترش معنای هسته‎ای فعل تحت تأثیر بافتی است که رویداد در آن به وقوع می‎پیوندد. در این نوع از گسترش مجازی، معنی فعل به‌گونه‌ای دستخوش تغییر می‎شود که مفهوم جدید آن، بافت یا چهارچوب رویدادی گسترده‎تری را تداعی کند. ریمر (همان: 291-285) چهار نوع بافت را به‏عنوان عوامل گسترش معنای «زدن/برخوردکردن» مطرح می‏کند، اما در این‏جا از طرح یک نوع آن به دلیل تابو بودن صرفنظرمی‏کنیم.

الف) حرکت به‌عنوان بافتی برای زدن/برخوردکردن

Always slap along at a desperate rate through the streets.

17.

همیشه با سرعت سرسام‏آور از خیابان عبورکن.

 

«زدن» در فعل مرکب «قدم‏زدن» در فارسی مثالی از این نوع مجازاست. در راه رفتن حرکت وجود دارد و در این بافتِ حرکتی، پا به صورت مداوم بر سطح زمین ضربه وارد می‏کند.

ب) موسیقی به‌عنوان بافتی برای زدن/برخوردکردن

A maid … smote her harp, and sang.

18.

دخترکی چنگ نواخت/زد و آواز خواند.

 

در فارسی نواختن انواع آلات موسیقی با فعل «زدن» بیان می‏شود. «زدن» به نواختن تعبیر می‏شود و این گسترش معنایی در بافت محقق می‏گردد. به نظر ریمر (همان: 290) «زدن/برخوردکردن» روی تمام ساز اعمال‏نشده، بلکه بر بخشی از این ابزار (فقط سیم‏ها)، آن‏هم به شیوه‎ای خاص اعمال‏شده‏است.

ج) حمله‏کردن/ جنگیدن/ برخورد خصمانه به‌عنوان بافتی برای زدن/برخوردکردن

در جملۀ زیر (مأخوذ از یکی از نمایشنامه‎های شکسپیر) «زدن» در چهارچوب رویدادی گسترده‎تر «جنگیدن» یعنی چیزی فراتر از عمل «زدن/برخوردکردن» به‏کاررفته‏است و به‏عنوان یکی از رویدادهای زیرشمولِ جنگیدن، مفهوم کل رویداد را دربرگرفته است.

His present gift shall furnish me to those Italian fields where noble fellows strike.

19.

اینکْ‏هدیۀ او، مرا به رزمگاه روم خواهد کشاند، آنجا که نجیب‎زادگان می‎رزمند.

 

  • ·        مجاز مؤلفه

در مجاز مؤلفه[41]، یک یا چند مؤلفه از مؤلفه‌های «زدن/برخوردکردن» گزینش‏می‎شود و از این‏میان، «مؤلفۀ حرکت» موجود در «زدن» محوری‎‏تر است، اما مسلماً «حرکت» تنها مؤلفۀ این رویداد نیست. به بیان ریمر (همان: 293-292) تفاوت مجاز مؤلفه با دو نوع قبلی آن است که، برخلاف موارد پیشین، گسترش از طریق جذب اطلاعات اضافه در درون معنای هسته‎ای اتفاق نمی‎افتد، بلکه برعکس، تخصیص مجازی[42] رخ می‌دهد؛ معنای هسته‎ای «زدن/برخوردکردن» محدود شده و بنابراین تنها قسمت‎های معینی از آن مدنظر قرارمی‎گیرد.

He [a preacher] thrashed with his arms, as though he were about to strike.

20.

واعظ دستانش را چنان در هوا تکان‏داد، گویی بخواهد سیلی‏بزند.

 

واعظ دستان خود را شلاق‏وار به این‏سو و آن‏سو حرکت‏می‎دهد؛ گویی بخواهد کسی را بزند، اما هیچ برخورد یا زدنی در کار نیست و از کل رویداد «زدن» که در اینجا با فعل «thrash» بیان‏شده، تنها مؤلفه حرکت بازوها مورد توجه‎است.

 

3. تحلیل داده‏ها

چنان‏که از نظر گذشت، تحلیل نظری ریمر بر روی چندمعنایی تمام افعال حوزۀ مفهومی «زدن/برخوردکردن» در زبان‏های انگلیسی و والپیری صورت گرفته، اما این نوشتار صرفاً به شواهد و تحلیل‏های ریمر در مورد زبان انگلیسی اکتفاکرده و از تطبیق مثال‏ها با متناظرهای احتمالی در زبان والپیری صرفنظرکرده‏است. هم‏چنین در تحلیل از بین افعال موجود در حوزه معنایی وسیع «زدن/برخوردکردن» تنها، به گسترش معنایی فعل «زدن» بسنده و شواهد از فرهنگ سخن، ذیل این مدخل استخراج‏شده‏است. از هفتادویک زیر‎مدخل معنایی ثبت‏شده برای «زدن»، نُه زیر‎مدخل آن، کاربردهای قدیمی هستند که آن‏ها نیز در تحلیل واردشده‏اند. لازم به ذکر است، منبع مثال‏های مأخوذ به نقل از فرهنگ ذکرشده و مثال‏های فاقد منبع، از خود نویسندگان فرهنگ ‏هستند.

تحلیل‌ها در چهار بخش مجزا ارائه خواهند گردید. هرکدام از بخش‏ها شامل زیربخش‌هایی است که در نظریۀ ریمر اشاره شده و در فارسی متناظرهایی داشته‌اند. در مواردی که معنی مورد نظر با یکی از کاربردهای اشاره‏شده در ریمر (2005) تطابق داشته‏اند، با ذکر مثال متناظر به آن تصریح‎‏شده‏است؛ در غیر این‏صورت موارد زبان‏ویژه فارسی مطابق با معیارهای دراختیار طبق الگوی پیشنهادی، جایابی و تحلیل‏شده و یا ذیل یک عنوان پیشنهادی گنجانده‏شده‏اند. هم‏چنین پسامجازهای مربوط به هر عامل گسترش معنایی، ذیل همان عامل آمده، تا دسته‏بندی اصلی به‏صورت واضح‏تری مشخص‏گردد و پراکندگی ایجادنشود. درنهایت متناسب با کاربردهای معنایی «زدن»، مواردی از گسترش معنایی، ذیل عنوان تلفیقی «مجاز مؤلفه و تأثیر» گنجانده‏شده‏اند که در الگوی ریمر موجود نیست و مطابق با ساختار معنایی «زدن» در فارسی پیشنهادشده‏است.

قبل از طرح انواع گسترش معنایی، کارکرد سرنمونی «زدن» در مثال زیر ناظر بر اولین تعریفی است که ذیل این مدخل در فرهنگ سخن (1381: 3835) درج‏شده‏است: «چیزی را با فشار به جایی کوبیدن»

1)

دلم میخواست... سرم را  بزنم به دیوار.

(میرصادقی 76)

یعنی برخورد عنصری در حال حرکت (سر) به‏عنوان ضربه‏زننده به سطح شیءی (دیوار) در نقطه‏ تماس. از آن‏جا که مطابق معیار ریمر (2005: 184) ضربه‏زننده و ضربه‏خورنده عناصر مادی هستند و برخورد فیزیکی میان آن‏ها منظور نظر است، کارکرد سرنمونی دارد. 

 

3. 1 استعاره

همان‏طور که پیشتر اشاره‏شد تفاوت کاربرد استعاری «زدن/برخوردکردن» با معنای مرکزی در آن است که گزاره به ضربه‏زننده و ضربه‏خورنده‎ای ارجاع می‎دهد که سرنمون (فیزیکی/عینی) نیستند. ریمر هفت نوع استعاره با افعال حوزه مفهومی «زدن/برخورد‏کردن» برمی‏شمرد که در مبنای نظری معرفی شدند. مطابق الگوی او کاربردهای استعاری «زدن» در فارسی به شرح زیر تعیین‏شدند.

 

3. 1. 1 تعامل آسیب‌زا/صدمه‏زننده، زدن است.

الف) سرایت‏کردن

2)

عفونت به خونش زده بود.

(میرصادقی 78)

ریمر (2005: 233) در مثال «امسال ویروس بسیاری از استرالیایی‌ها را مبتلاخواهدکرد.» چنین استدلال‏می‏کند که فرایند انتقال بیماری، در سطح میکروسکوپی قابل رؤیت است. بنابراین تلقی آن به عنوان عملِ «زدن»، به ما امکان می‏دهد که فرایند را مشابه رویدادهایی فیزیکی معمول تفسیر کنیم. باید توجه داشت که بسیاری از مفاهیم مربوط به چهارچوب جنگ به حوزه‌های مختلفی از جمله پزشکی راه یافته‌اند. ساختن عباراتی مانند حملۀ ویروس‌ها، یا زدنِ عفونت به بخشی از بدن، بر اساس آنچه پیشگامان زبان‌شناسی شناختی، همچون جانسون و لیکاف (2003) به آن باور دارند، جزو تجارب زیستۀ انسان‌ها هستند و برای ساختن عبارات مذکور، نیازی به مشاهدات تخصصی با ابزارهای خاص نیست. چنین استعاره‏هایی احتمالاً قدمتی به اندازۀ عمر زبان‌های بشری دارند.

ب) حرف نیشدار یا متلک‏گفتن به کسی

3)

خوب جلو همه بهش زدی و خیطش کردی

 

«زدن» استعاره از یک رفتار کلامی آسیب‌رسان است. «متلک» به‏عنوان ضربه‏زننده‎‏ای غیرمادی، و «احساس فرد» به‏عنوان ضربه‏خورنده‏ای غیرمادی در بیان استعاری ظاهرشده‏اند و از آنجا که تأثیر فعل هم مدنظر قرار گرفته، نمونه‏ای از مجاز تأثیر نیز هست. در بخش 4. 2. 8 بند (ب) مورد دیگری از این کارکرد بیان‏می‏شود.

ج) در معرض آسیب قرارگرفتن/تباه‏کردن

4)

امسال سرما زده همۀ سردرختی‌ها ریخته.

(هدایت 153)

آسیب موجود، در نتیجۀ رویداد واقعی «زدن» حاصل‏نشده؛ چراکه سرما به‏عنوان ضربه‏زننده‏ای انتزاعی در مفهوم استعاری، کنشگر «زدن» ‏است. اما در عین حال، تأثیر «زدن» به لحاظ فیزیکی و شیمیایی بر روی درختان مشهود و قابل استنباط است و نوعی مجاز تأثیر هم به حساب‏می‏آید. به‏واقع در افعالی نظیر «شته/کرم/آفت زدن» کاربرد عینی چنین مفهومی مشاهده می‏شود که در گسترش استعاری به «سرما زدن» نیز تسری یافته است.

 

3. 1. 2 آگاهی یک سطح است؛ افکار، ادراکات و مفاهیم ضربه‏زننده هستند.

به‏نظرآمدن/ به‏نظررسیدن

5)

خاله جان ... میان آن‏همه مرد، غریبه می‌زند.

(چهل تن 53)

مُراد از «زدن»، «به نظررسیدن» است. درواقع غریبه‏بودنِ خاله، برای بیننده جلب‏توجه‏می‏کند. بنابراین ادراک دیداری به‏عنوان ضربه‏زننده‏ای است که به یک آگاهی (غریبه‏بودن فرد) می‏انجامد؛ چراکه بیشترین شناخت ما از طریق چشم و نگریستن حاصل می‎شود. به این ترتیب، «دیدن»، و متعاقبِ آن «درک دیداری» ضربه‏زننده‏ای برای یک برداشت ذهنی و ایجاد آگاهی است.

 

3. 1. 3 نزدیک بودن چیزی به چیزی دیگر از جهت کیفی زدن است.

الف) تمایل رنگی به رنگی دیگر

6)

بیست ‏و دو سه سالی داشت با صورتی سبزه که بنفش می‏زد.

(میرصادقی 57)

ب) به طرف چیزی رفتن؛ گراییدن به چیزی

7)

دیگران قرعۀ قسمت همه بر عیش زدند

دل غم‌دیدۀ ما بود که هم بر غم زد 

(حافظ 104)

«قرعه‏زدن» عبارت است از «انداختن عدد، نام یا نشانه‏ای به‏صورت تصادفی برای تعیین سهم هر‏کس». بنابراین گراییدن اقبال شاعر به اندوه و گرایش بخت دیگران بر عیش با «قرعه‏زدن» بیان‏شده‏است.

8)

حواسم پیش یخچال بود که امروز زده بود به درِ تنبلی و نمی‌کرد آب را یخ بزند.

(جعفری، 1387: 14)

اصطلاح «زدن به چیزی» یا «زدن به درِ چیزی» کنایه از «وانمودکردن یا گراییدن به چیزی» است.

 

3. 1. 3 ضرب‏کردن (ریاضی) زدن است

9)

چون عدد را در مثل او زنی، آنچه گرد آید او را مال خوانند.

(بیرونی 42)

ریمر به کاربرد «زدن» در مفهوم ریاضی «ضرب‏کردن» اشاره‏ای‏نداشته‏است. مع‏الوصف چنین کاربردی در زبان فارسی با وام‏واژه مترادف «ضرب» وجود دارد. اشاره به آراء لیکاف و نونیس[43] (1396) در مورد نحوه شکل‏گیری ریاضیات در ذهن انسان، می‏تواند راه‏گشا باشد. به بیان ایشان (همان: 410) شناختی که عامل شکل‏گیری ریاضیات است، بین تمام انسان‏ها مشترک‏بوده و در ایده‏های جسمانی جای‏دارند و از همان توانایی‏های شناختی عادی نظیر «استعاره مفهومی» نشأت‏می‏گیرند. آنان (همان: 87) تصریح می‏کنند که درک مفهوم ضرب به‏واسطه تعیین رابطه مجموعه اشیاء در ذهن محقق می‏شود. اگر سه مجموعه داشته‏باشیم که هرکدام شامل پنج عضو باشند، و آن‏ها را یک‏کاسه کرده و روی هم بریزیم، آن‏گاه در مجموعه جدید پانزده عضو خواهیم‏داشت. پس «ضرب» را با «روی هم‏ریختن» انجام‏می‏دهیم. مطابق این توضیح، نگارندگان بر این باورند که «ضرب» استعاره از «زدن/برخورد اعضای مجموعه‏(ها) در هم است» که برداشتی انتزاعی از رخداد واقعی و عینی «زدن» در برخورد اشیاء با هم دارد. مجموعه اعداد به‏عنوان سطح‏های منفرد انتزاعیِ ضربه‏زننده در یک سطح انتزاعی واحد به‏هم برخوردمی‏کنند و مفهوم ضرب (=جمع مکرر) حاصل می‏شود.

 

3. 2 مجاز تأثیر

اشاره شد که این نوع مجاز، گسترش معنایی با توجه به تأثیر عمل فعل است و ریمر شش زیربخش برای آن برمی‏شمرد.

 

3. 2. 1 حرکت به‌وسیلۀ زدن در سطح پدید می‌آید.

الف) وارد‏آوردن ضربه بر چیزی یا وارد‏کردن نیرو با فشار به جایی

10)

ظهر که دایه‌ام ناهارم را آورد، من زدم زیر کاسۀ آش، فریاد کشیدم.

(هدایت 76)

«زدن» کارکرد سرنمونی دارد و به معنای هسته‌ای، بسیار نزدیک است. وارد آوردن ضربه به چیزی یا وارد کردن نیرو با فشار به جایی. اما در عین حال تأثیر «زدن» بیش از خود رخداد برجسته است. «زدن» زیر کاسۀ آش، به احتمال نزدیک به یقین سبب وارونه‏شدن آن و ریختن محتویاتش شده‏است.

ب) تعویض‏کردن دندۀ خودرو

11)

بزن دو، تو این سربالایی ماشین نمی‌کشد.

 

این کارکرد نیز به معنای سرنمونی «زدن» یعنی وارد کردن نیروی دست به سردنده برای تعویض آن بسیار نزدیک است، اما تأثیر ویژه‏ای دارد. نیرو به سرنده به‏عنوان سطحِ ضربه‏خورنده وارد می‏شود و تأثیر آن یعنی تسهیل حرکت اتومبیل در سربالایی (در این مثال) برجسته است. قدر مسلم آن است که تعویض دنده در هر شرایطی حامل تأثیراتی است که می‏تواند مانند مثال فوق، سهولت حرکت در سربالایی باشد و یا در موارد دیگر به تغییر سرعت اتومبیل بیانجامد.

 

3. 2. 2 تغییر وضعیت در سطح به‌وسیلۀ زدن به وجود می‌آید.

الف) واردکردن یا فروبردن چیزی به جایی، معمولاً با فشار

12)

میخ را به بالای دیوار بزن.

 

مراد از «زدن» میخ به دیوار، صرفاً تماسِ آن‏ها نیست؛ بلکه فرورفتن میخ در دیوار منظورِنظر است. درواقع تغییری و متعاقب آن تأثیری در سطح حاصل شده است؛ خواه حرکت میخ در دیوار را در نظر آوریم، خواه سوراخ شدن آن را.

ب) مورد اصابت تیر، گلوله و امثال آن قرار دادن

13)

با تفنگ زدندش.

 

تأثیر «زدن»، یعنی افتادن یا زخم‏برداشتن فرد مورد اصابت، یا کشته‏شدن او و به‌طورکلی تأثیر آسیب‌زای «زدن» به ذهن متبادر می‌شود. در خوانش مفروض دیگر، می‏توان تأکید بر روش «زدن» (تفنگ نه چاقو) را نیز در نظر آورد. اما به هر روی، تأثیر هم‏چنان محفوظ است.

ج) برخورد وسیلۀ نقلیه به چیزی یا کسی و صدمه وارد‏کردن به آن/او

14)

ماشین پیکانی به برادرم زده بود و در رفته بود.

(میرصادقی 7)

منظور از «زدن» تلفیقی از «زدن/برخوردکردن» + «آسیب‏زدن» است و بافت گسترده‏تر «تصادف» را تداعی می‏کند که «زدن» جزئی از آن است. اما در عین حال، اثری که رویداد «زدن» برجا گذاشته است حائز اهمیت می‌نماید.

د) شکست‏دادن

15)

در جام جهانی 1998، تیم فوتبال ایران تیم آمریکا را زد.

 

ریمر (2005: 267) با ذکر مثال مشابهی، تصریح می‏کند که تغییر وضعیت و تأثیر ناشی از «زدن» یعنی پیروزی و شکست مدنظر است.

هـ) دزدیدن، غارت‏کردن

16)

کیسۀ توتون و بعضی خرت‏وپرت دیگری که در جیب داشتم زده‌اند.

(جمال‌زاده 68)

در این مثال با نوعی تأثیر (دزدی) مواجهیم که در اثر «زدن» در معنای هسته‏ای اتفاق نیفتاده اما هم‏چنان با فعل «زدن» بیان شده است. بنابر رأی ریمر (2005: 191) این گسترش معنایی از مجاورت «زدن» و «غارت کاروان» حاصل آمده‏است. در گذشته، با بستن راه بر کاروان، آن را غارت می‏کردند و «راه‏زدن» استعاره از دزدی و غارت بود. اما امروزه این مجاورت و التزام میان «زدن» و «غارت/دزدی» از میان رفته و بازتفسیر آن در ذهن اهل زبان، گسترش معنایی از نوع کلیشه‏ای/تعمیم‏یافته‏ است و پسامجاز تأثیر را نشان‏می‏دهد.

و) پارک‏کردن/متوقف‏کردن خودرو

17)

بزن کنار.

 

18)

ماشین را نمی‌آوری تو؟ بیرون زدمش کنار دیوار.

(محمود 133)

تماس یا نزدیکی به یک سطح واقعی (دیوار در مثال 18) یا فرضی (حاشیة خیابان در مثال 17) و تأثیر «زدن» یعنی «قراردادن» مد نظر است[44].

 

3. 2. 3 تغییر وضعیت روانی/تجربی در سطح به‌وسیلۀ زدن به وجودمی‌آید.

زیرمدخل زیر، در فرهنگ سخن، چنین کارکردی را نشان‏می‏دهد.

برخوردکردن به عضوی حسی و حس‏شدن

19)

بوی سیگار زد تو دماغم.

(میرصادقی 6)

برخورد «بو» به‏عنوان ضربه‏زننده به سطح دماغ اثری برجای گذاشته که همان احساس‏شدن آن است. 

 

3. 2. 4 در اثر زدن، تغییر در ساختار فیزیکی سطح پدید می‌آید.

الف) قطع‏کردن، بریدن

20)

تمام درخت‌های خیابان را تازگی زده‌اند.

 

تأثیر زدن که قطع درختان از سطح مورد اصابت و تغییر ساختار فیزیکی آن است، برجستگی یافته و عامل گسترش معنایی شده‏است.

ب) اصلاح و مرتب‏کردن مو

21)

موی بور خود را کوتاه زده بود.

(مجیدیان: داستان‌های نو 117)

هم‏چنان نوع ظریف‏تر و خاصی از «قطع‏کردن» و تأثیر آن بر تغییر سطح (کوتاهی و مرتب‏شدن مو) مدنظر است.

ج) تراشیدن

22)

ریشش را دوتیغه زده.

 

تراشیدن هم نوعی اصلاح مو با تیغ یا ماشین است.

د) حلاجی کردن

23)

در این چند روز چقدر پنبه زدی؟

 

پنبه‌زن با ضربه به سیم‌های ابزار پنبه‌زنی، پنبه‏ها را حلاجی می‌کند. «ضربه‏زننده» دست پنبه‌زن و «سطح مورد اصابت»، پنبه است و تأثیر رخداد یعنی جدا‏شدن گلوله‏های پنبه موردتوجه‏است.

 

 

3. 2. 5 سطح در اثر زدن به‏وجودمی‌آید.

الف) روشن‏کردن

24)

اینجا تاریک است، چراغ را بزن.

 

25)

کبریت می‌زنم.

(محمود 331)

ایجاد روشنایی و آتش در اثر «زدن»، کاربردی است که خود ریمر (2005: 274) نیز به آن اشاره کرده است[45]. در «کبریت‏زدن»، واقعاً «زدن» رخ می‌دهد؛ زدن سر گوگرددارِ کبریت به سطح زبر قوطی، که سبب پدید آمدن شعلۀ آتش می‌شود. در «زدنِ چراغ» نیز دست با شاسی کلید چراغ برخورد می‏کند و فشار حاصله، آن را روشن می‏کند.

ب) صدایی/سخنی درآوردن

26)

سرسپاریم به مرغ حق و هویی بزنیم.

(شهریار 247)

صدایی شبیه صدای مرغ حق از برخورد هوای بازدم به تارهای صوتی و ارتعاش آن‏ها پدیدمی‏آید. هم‏چنین است مثال‏ زیر:

27)

بر بید عندلیب زند باغ شهریار

بر سرو زندواف زند تخت اردشیر 

(منوچهری 34)

 

3. 2. 6 سطح در اثر زدن به حرکت درآمده و به‏وجود می‌آید.

الف) قراردادن، نصب‏کردن

28)

کنار حیاط تخت چوبی بزرگی زده بودند.

(درویشیان 50)

اجزاء یا خود تخت، به حیاط منتقل و در آن‏جا نصب و سرهم‌بندی شده‌اند. هم‏چنین از این جهت که تغییری در حیاط ایجاد شده، می‌توان آن را ذیل عنوان «تغییر وضعیت در سطح به‌وسیلۀ زدن» نیز قرار داد.

ب) احداث‏کردن، ساختن

29)

یک چهاردیواری گلی هم زدیم که شده بود قهوه‌خانه.

(آل احمد 253)

سطح (چهاردیواری) به‌وسیلۀ «زدن» به‏وجودآمده است که هم‏چون مورد قبلی، نیازمند انتقال اجزاء و اتصال آن‏ها است و به مثال ریمر (2005: 280) «یک صحنۀ موقتی، شتاب‌زده سرهم‌بندی شده است»[46] مشابهت دارد. چنین مفروض است که اجزا به مکان منتقل و سرهم‌بندی شده‌اند. «knock together» در مثال ریمر معنی «به‏هم‏چسباندن» را هم می‌رساند.

ج) تأسیس‏/ایجادکردن

30)

کی گمان می‌کرد آنجا می‌شود دکان زد؟

(میرصادقی 41)

این کارکرد، مشابه مورد پیشین است، با این تفاوت که احداث‏کردن الزاماً در معنای ایجاد سطح فیزیکی و عینی (و بنابراین انتقال و سرهم‏کردن اجزای دکان) نیست، بلکه به‏صورت تعمیم‏یافته، در مفهوم تأسیس سازمان/مؤسسه/فروشگاه و نظایر آن به‏کارمی‏رود. بدین معنا که ایجاد ساختمان مغازه به عنوان یک سطح فیزیکی مدنظر نیست و چه‏بسا که ساختمان فیزیکی، از پیش‏موجود باشد؛ بلکه کاربری آن به عنوان دکان/مغازه مورد توجه‏است. این بازتفسیر و معنای کلیشه‏ای را پسامجاز حاصل از مجاز تأثیر می‏دانیم.

 

3. 2. 7 سطحی کوچک‌تر به‌وسیلۀ زدن به حرکت درآمده و بر سطحی بزرگ‌تر قرار می‌گیرد.

لازم به ذکر است، در دسته‏بندی ریمر چنین زیرطبقه‏ای تعریف‏نشده، اما معانی و مثال‏های (الف) و (ب) چنین کارکردی از «زدن» در فارسی را نشان‏می‏دهند.

الف) الصاق‏کردن، چسباندن

31)

پوسترهای انتخاباتی را به دیوارها زده بودند.

 

در فارسی، در موارد متعددی اتصال دو چیز یا سطح با «زدن» بیان‎‏می‏شود: «پوستر به دیوار»، «تِل به سر»، « گل‏سینه به لباس». ریمر در تعریف صحنۀ آرمانیِ «زدن» که پیشتر مطرح‏شد، سه زیربخش مهم این صحنه را جسم متحرک، سطح و نقطۀ مورد اصابت معرفی می‌کند. مثال فوق توصیفگر وضعیتی است که میان «زدن» در معنای هسته‌ای آن (مانند «او مشتی گِل به دیوار زد») شباهتی وجود دارد. در هر دو کاربرد، اثرِ فعل یعنی واقع‏شدن سطح کوچک بر روی سطح بزرگ‏تر برجسته‏است. هم‏چنین است، «زدن پوشیه» در مثال زیر:

32)

چادر سر کرده، پوشیه زده‏بود.

(میرصادقی 34)

ب) چاپ‏کردن

33)

عکس قاتل را توی روزنامه زده‌اند.

 

«زدن» به‏معنی «چاپ‏کردن» نوعی تعمیم معنایی مذکور در‏ بند الف است که به «پسامجاز» رسیده‏. در «زدن پوستر» و «زدن عکس» با سطحی روبه‌روییم که چیزی (عکس یا پوستر) روی آن قرارمی‌گیرد. اما در «چاپ عکس»  معنی به صورت کلیشه‏ای، تعمیم‏یافته و چاپ دیجیتال و نه فیزیکی عکس بر سطح روزنامه را هم شامل‏شده‏است. 

3. 2. 8 کاربرد استعاری مجاز تأثیر

الف) ناراحت/ملول/کسل‏کردن

34)

این خنده‌های بی‌مزۀ آن‌ها مرا زد.

(علوی 80)

«زدن» استعاره از تأثیر ناشی از برخورد رفتار دیگران بر سطحِ انتزاعیِ روانِ فرد است. منفی‏بودن این تأثیر روانی از اثرِ فیزیکی «زدن» استنباط می‏شود؛ یعنی تأثیر روانیِ یک رفتار، به‌وسیلۀ تأثیر عینیِ یک رویداد عینی بیان‏شده‏است. همچنین «پسامجاز» است؛ «زدن» می‌تواند سبب آسیب جسمی و حتی روحی شود، اما در مثال (34) زدنی محقق نشده، بلکه تأثیر فعل از خاستگاه خود جدا شده و مجازاً کاربرد یافته‏است. ریمر (2005: 271) بیان می‏کند جملاتی مانند جملۀ «او از کار شدید کاملاً فرسوده و بیمار شده است»، بسته به این‏که «کار شدید» تا چه‏اندازه به‌عنوان «ضربه‏زننده» درنظرگرفته‏شود، می‌تواند پسامجاز تلقی گردد.

ب) بدگویی از کسی برای تخریب یا تضعیف موقعیت اجتماعی او

35)

جاسوس‌های زبردست ... تاجایی که از دستشان بربیاید برای یکدیگر می‌زنند.

(جمال‌زاده 32)

اصطلاح «برای کسی زدن» از «زیرآب زدن» اقتباس‏شده است. در گذشته بر اثر دشمنی با کسی، از طریق بازکردن دریچه آب‏انبار که زیرآب نام‏داشت، مخزن آب او را تخلیه کرده و به شخص زیان می‏رساندند و به این ترتیب زیرآب او را می‏زدند. طبیعتاً امروزه چنین مجاورتی میان رخداد زدن و «آسیب رساندن» برقرار نیست، بلکه «زدن» در مفهوم اصطلاحی «برای کسی زدن»، کنایه از بدگویی برای تخریب موقعیت کسی است[47]. «کلام» ضربه‏زننده به موقعیت فرد به‏عنوان سطح است و تأثیر سوء آن، یعنی تخریب موقعیت اجتماعی/شغلی مورد توجه است.

ج) تحقق رویدادی/اتفاق افتادن

36)

زد و ترفیع رتبه به نام من درآمد... .

(جمال‌زاده 190)

تأثیر «زدن» در «وقوع رخداد» مورد توجه است. در جملات مشابهی چون «زد و دوقلو زایید» و «زد و اسمش توی قرعه‌کشی درآمد» نیز چنین وضعیتی مشهود است. درواقع مفهومی انتزاعی یعنی تحقق امری، به‏عنوان تأثیر عمومی رخداد «زدن» در قالبی کلیشه‏ای نهادینه‏شده که مصداق بارزی از پسامجاز است. «زدن» در فرایند دستوری‏شدگی در گذر زمان به یکی از مؤلفه های معنایی خود یعنی «برخورد» در لحظه وقوعِ زدن محدود شده است و مجاز از وقوع رخداد است. بنابراین حامل هر دو مفهوم نمود لحظه‏ای و وجه واقعی است. (نک. ابوالحسنی، 1383؛ راسخ‏مهند 1393) و بنابراین پسامجاز از «امکانِ تحقق رویداد» است.

د) کاستن از چیزی، حذف‏کردن

37)

مادر... از تمام زندگی خود زده بود تا او و برادرش را بزرگ کند.

(حاتمی: شکوفایی 190)

معنای «زدن» در اصطلاح «از چیزی زدن» به مفهوم «قطع‏کردن و بریدن» مرتبط است و کاربردی استعاری از یک «پسامجاز» است. تأثیر «زدن» کنده‏شدن یا افتادن بخشی از چیزی است و مفهوم جدید «کم‏شدن/کردن»را  برای «زدن» حاصل کرده‏است. در مثال (37) مصداقِ کاهش‏یافته، ماهیتی غیرمادی و انتزاعی دارد؛ زندگی مادر. درواقع به ازخودگذشتگی مادر در حذف خوشی‏ها و لذائذ زندگی او اشاره دارد. بنابراین «زدن از زندگی» پسامجازی از «ازخودگذشتگی» است.

 

3. 3 مجاز بافت

ریمر چهار بافت برای شکل‏گیری مجاز معرفی‏می‏کند، اما از طرح یک نوع آن به‏دلیل تابو بودن چشم‏پوشی شده‏است.

 

3. 3. 1 حرکت به‌عنوان بافتی برای زدن

در فارسی، افعال مرکبی مانند «قدم/رکاب/کف‏زدن» که مستلزم حرکت هستند و معمولاً این حرکت با برخورد بخشی از بدن مانند دست یا پا به زمین یا سطحی دیگر همراه است، می‌توانند ذیل این عنوان جای بگیرند.

 

3. 3. 2 موسیقی به‌عنوان بافتی برای زدن

نواختن آلات موسیقی یا قطعه، مقام یا نغمه‌ای با فعل «زدن» بیان می‏شود. موارد زیر نمونه‏هایی از این کاربرد است.

38)

یک تارزن... برای آن‌ها قطعاتی می‌زد.

(پزشک‏زاد 457)

39)

مطرب‌ها چهار نفرند که یکریز می‌زنند.

(شاملو 218)

مفهوم «زدن» در مثال‏های (38) و (39)  به هم بسیار نزدیک است، اما مثال (39) به مفهومی کلی‌تر ارجاع دارد و معنای (38) زیرشمول آن است. بر اساس نظر ریمر (2005: 290)، نواختن ساز، نوع خاصی از «زدن» است که دست به سیم‌های ساز ضربه وارد می‌کند و برای سازهای ضربی (نظیر تنبک و دف) با معنای عام‏تر «زدن» ارتباط دارد، اما پسامجاز، موجب کاربرد این فعل برای سازهای بادی نیز می‏شود.

 

3. 3. 3 حمله‏کردن/جنگیدن/برخورد خصمانه به‌عنوان بافتی برای زدن

الف) کتک‏زدن

40)

مردم ... دو نفر آدم‏حسابی را درمیان گرفته و دارند به قصد کشت می‌زنند.

(جمال‌زاده 1/88)

«زدن» بخشی از بافت بزرگ‌ترِ «دعواکردن» است.

ب) حمله‏کردن، (قدیمی) مقابله‏/برابری‏کردن

41)

فقط منتظر فرمان بودند که بزنند بر سپاه دشمن.

 

«زدن» به چهارچوب رویدادی گسترده‌ترِ «جنگ» اشاره دارد. دو مثال زیر نیز کاربرد قدیمی «زدن» در بافت «جنگیدن» ‏است.

42)

هرچند چنین است، تا جان بزنیم و هیچ تقصیر نکنیم.

(بیهقی 833)

43)

با پیل دمان بزنم و با شیر ژیان پنجه درافکنم.

(سعدی 122)

ج) شکارکردن

44)

می‌رفتیم ماهیگیری و شکار و هرچه می‌زدیم، می‌خوردیم.

(دریابندری 61)

«زدن» توأمان در معنای «زدن و کشتن» است و این معنای خاص از بافت زبانی و موقعیتی حاصل می‏گردد. بنابراین «زدن» بخشی از بافت رویدادی گسترده‏تر «شکارکردن» است و قطعاً مجاز بافتی تلقی‏می‏شود؛ هم‏چنین بنا به برجستگی اثر رخداد، با مثال «با تفنگ زدندش» قرابت دارد. اما نسبت به «با تیر/تفنگ‏زدن» به میزان بالاتری ناظر به اثر رویداد است؛ چراکه کشته‏شدن حیوان حتماً مدنظر است، درحالی‌که «با تیرزدن» ضرورتاً به معنای «کشته‏شدن» هدف نیست.

 

3. 4 مجاز مؤلفه

کارکردهای برخاسته از «مجاز مؤلفه» به شرح زیر است.

3. 4. 1 حرکت و سرعت یا تماس

الف) ضربان‏داشتن، تپیدن

45)

سرم گیج می‌رود، شقیقه‌هایم بنا می‌کند به زدن.

(محمود 325)

مؤلفه‏های‏ «حرکت مکرر» و «سرعت» از «زدن» اقتباس‏ و معنای «تپیدن» حاصل‏شده‏است. پس معنای رویداد اصلیِ «زدن» تقلیل یافته و به مؤلفه‏های خود محدود شده‏است. از منظر ریمر (2005: 292) تخصیص معنایی، یکی از نشانه‌های مجاز مؤلفه است.

ب) رفتن

46)

برگشتم سوار قایقم شدم و زدم بیرون.

(دریابندری 119)

47)

دلتنگ غروبی خفه بیرون زدم از در/...

(شهریار 348)

منظور از «زدن»، همان «رفتن» است که طبق نظر ریمر (2005: 285) در تفسیر معنایی آن، «حرکت» بافتی الزامی برای گسترش معنایی است و در بخش مجاز بافتی به آن اشاره شد. اما نکتۀ شایان ذکر آن است که در مثال‏های فوق، «بیرون‏زدن» درمقابل «بیرون‏رفتن» به‏صورتی شتاب‌زده رخ‏داده و چنین برداشتی با مؤلفه «سرعت» ارتباط دارد. هم‏چنین است، مثال زیر:

48)

تر نشد هرکه دلیرانه بر این دریا زد.

(صائب 1635)

در اصطلاحی چون «دل به دریا زدن»، بدواً «دل» استعاره از جرأت برای ملوانی، و «به‏دریازدن» درمعنای «به‏دریارفتن» با حفظ مؤلفه «سرعت و شتاب» بوده‏است؛ اما امروزه معنای کلیشه‏ای «اقدام جسورانه» به‏صورت پسامجاز از آن به‏جامانده‏است.

ج) به‏هم‏زدن

49)

اگر می‌خواهی دوغ درست‏کنی، ماست را خوب بزن.

 

مؤلفه‏های «حرکت» و «سرعت» از رویداد «زدن» اقتباس شده و مختصه ویژه نوع حرکت دورانی به‏ آن افزوده‏شده‏است.

د) افزودن چیزی به چیزی یا آن دو را مخلوط‏کردن

50)

به غذا نمک بزن.

 

51)

ماست بزن به آش و بخور.

 

مؤلفه‏های «حرکت» و «تماس» مدنظر است.

هـ) پاشیدن، ریختن

    52)  یه مشت آب بزن به صورتت.       (شهری 4/390)

مولفه «حرکت» دست اهمیت یافته است. همچنین این حرکت احتمالاً با «سرعت» نیز همراه است.

و) اقدام ناگهانی

53)

بزن برو ببین به کجا می‌رسی.

(ترقی 204)

در راستای توضیحی که در مثال‏های پیشین از نظر گذشت، مؤلفه حرکت سریع و شتاب‌زده (ریمر؛ 2005: 292) برجسته‏شده‏است، اما چون به‏واقع زدنی رخ نمی‏دهد، «زدن» کنایه از اقدام سریع بوده و پسامجازی از مجاز مؤلفه محسوب می‏شود. 

ز) بازی‏کردن، چنان‏که قمار

54)

تا غذا آماده بشود، ما هم یک دست شطرنج بزنیم.

(وفی 46)

نگارندگان اذعان می‏دارند که در این کارکرد، رابطۀ میان «زدن» و بازی شطرنج چندان روشن نیست. اما اگر «بازی‏کردن» در مفهوم سرنمون را شامل مؤلفه‏های معنایی «حرکت» و «تکاپو» بدانیم، می‏توان برجستگی این دو مؤلفه معنایی را دلیل گزینش فعل «زدن» در مثال فوق دانست.

 

3. 4. 2 تماس و فشار

ریمر (2005: 314-312) به مواردی از مجاز مؤلفه با تأکید بر مؤلفه‏های «حرکت و سرعت» اشاره‏می‏کند، اما شواهد زیر نشان‏می‏دهند که «تماس و فشار» نیز برای «زدن» در فارسی گسترش معنایی حاصل‏می‏کنند.

الف) خراش‏دادن یا با تماس مداوم باعث آزار شدن

55)

کفش پایم را می‌زند.

 

«زدن» نه در معنای مرکزی، موجب آسیب می‏شود. زیرا کفش به‏عنوان ضربه‏زننده، اساساً پا را نمی‌زند، بلکه تماس مداوم جدارۀ داخلی کفش با پا عامل آسیب است.

ب) ضرب‏کردن سکه

56)

عبدالملک پرسید: سکه را به چه وزن و عیار و شکل بزنیم؟

(مستوفی2/337)

مؤلفۀ «تماس با فشار» برجسته و گسترش معنایی از نوع مجاز مؤلفه‌ای است.

ج) تولیدکردن محصول/کالا

57)

کفش ملی هیچ‌وقت کفش این مدلی نمی‌زند.

 

«زدن» پسامجاز در معنای تعمیم‏یافته «تولید محصول/کالا» است. زدن به معنی «تولیدکردن» در «سکه‏زدن» پیشینه‏ای کهن دارد که حاصل از اعمال ضربه و فشار بر روی فلز بود.

د) تزریق‏کردن، وارد کردن مواد سوختی به باک وسایل موتوری

58)

بالاخره آمپولت را زدی؟

 

تزریق آمپول، در مؤلفه‏های «حرکت» و «فشار» با «زدن» مشابه‏است. هم‏چنین‏است تزریق مواد سوختی به باک.

59)

صد لیتر گازوئیل زدیم.

 

 

3. 4. 3 کاربردهای استعاری مجاز مؤلفه

الف) دمیدن، طلوع‏کردن

60)

شاید تا آفتاب بزند، برسیم.

(اصغری: داستان‌های نو 103)

«نور» به عنوان ضربه‏زننده‏ای انتزاعی، به سطح چشم برخورد می‏کند. بنابراین «زدن» استعاره از «برخورد/تماس» است، زیرا «تماس» یا «برخورد» یکی از مؤلفه‏های معنایی زدن است.

ب) وزیدن

61)

آتشی دارم که می‌سوزد وجود  

چون بر او باد صبایی می‏زند 

(سعدی 444)

مؤلفه‏های «حرکت» و «سرعت» در «زدن»، استعاره از «وزیدن» است. حرکت باد و برخورد آن به آتش مورد توجه است.

ج) باریدن

62)

نکند شب دوباره برف بزند.

(چهل تن 59)

مؤلفه حرکت (به‏صورتی ویژه از بالا به پایین) استعاره از باریدن است.

د) (قدیمی) کردن، انجام‏دادن

63)

شبی که ماه نباشد ستاره‌ها چه زنند؟

(مولوی 2/225)

از آن‏جا که ستاره، کنشگر هسته‏ای «زدن» نیست و در مفهومی انتزاعی، به‏عنوان ضربه‏زننده تعریف شده، کارکرد استعاری مطرح است و هم‏چنین «حرکت» به‏عنوان یکی از مؤلفه‌های رویداد «زدن»، مجاز مؤلفه‌ای را حاصل کرده‏است. درواقع شاعر از طریق جان‏بخشی برای ستارگان و ماه قائل به کنشگری است و طبق نظر ریمر در مورد کاربرد استعاری، «زدن» در معنای هسته‌ای خود به کار است و چون انجام کار مستلزم حرکت است، «حرکت» به‏عنوان یکی از مؤلفه‌های رویداد «زدن» کاربردی استعاری از یک مجاز مؤلفه‌ای را حاصل کرده است.  

هـ) تلاش کردن

64)

هرچه زد، نتوانست به جایی برسد.

 

«حرکت» مؤلفه معنایی مشترک میان «زدن» و «تلاش‏کردن» است، که در «تلاش‏کردن» جنبه انتزاعی‏تر و گسترده‏تری دارد و استعاره از حرکت و تکاپو دررسیدن به هدف است.

و) به‏شدت کوبیده‏شدن به جایی

65)

تگرگ می‌زد به شیروانی‌ها، انگار هوا طوفانی شده‏بود.

(میرصادقی 20)

از مؤلفه‏های معنایی سرنمون «زدن»، حرکت با شدت و نیرو است که به برخورد می‏انجامد. «زدن» در مثال فوق از این حیث معنایی به رویداد هسته‏ای «زدن» بسیار نزدیک است، جز آن‏که فاقد کنشگر سرنمونی است. بنابراین استعاره‏ای از مجاز مؤلفه است. 

 

3. 4. 3 مجاز مؤلفه و تأثیر

کارکردهایی از «زدن» در زبان فارسی مشاهده‏می‏شود که در عین برجستگی یکی از مؤلفه‏های معنایی فعل، بر تأثیر حاصل از زدن نیز دلالت دارد و به این ترتیب، گسترش معنایی توأمان، حاصل تعامل هر دو مجاز مؤلفه و تأثیر است. ریمر (2005) نیز به شواهدی از این دست در دو زبان انگلیسی و والپیری اشاره می‏کند.

الف) مالیدن لوازم آرایش، دارو و مانند آن‌ها به سر و صورت و جاهای دیگر

66)

با این‌همه عطری که می‏زند، باز بو می‌دهد.

(میرصادقی 196)

67)

من پاهامو کِرِم زدم.

(جعفری، کافه‏پیانو 1387: 197)

در فرهنگ سخن چنین کاربردی از «زدن» در معنای «مالیدن» تعبیر شده، چراکه در گذشته  عطرها از طریق مالیدن بر سطح پوست استعمال می‏شده است. اما امروزه، مثال (66) بیشتر مفهومِ «اسپری‏کردن» و «پاشیدن» را به ذهن متبادر می‌کند. ازاین‌رو مثال (67) نیز افزوده‏شده‏است. در اثر «زدن» چیزی به پوست مالیده می‌شود و به خورد آن می‌رود. بنابراین یکی از مؤلفه‏های زدن، یعنی «تماس» و تأثیر آن برجستگی یافته‏است.

ب) فشار دادن دکمه یا کلید برای به کارانداختن دستگاه یا روشن و خاموش‏کردن چراغی

 68)

استارت بزن، روشن می‏شه.

 

69)

آن کلید قرمز را که بزنی دستگاه به کارمی‌افتد.

 

بیشترین تأکید بر روی تأثیر «زدن» یعنی روشن‏شدن و به کارافتادن وسیله است. پس وجود مجاز تأثیر قطعی می‌نماید. اما درعین‏حال «زدن»، نه در مفهوم هسته‌ای، بلکه با برجستگی مؤلفه «فشار/نیرو» به‏کاررفته و حامل مجاز مؤلفه نیز هست.

ج) تایپ‏کردن

70)

نشسته بود و این‌ها را با ماشین تحریرش می‌زد.

(گلشیری 6)

«ضربه‏» انگشتان دست، معمولاً سریع و با شدت، بر دکمه‌های ماشین تحریر، مؤلفه اساسی در ایجاد چنین کاربردی است و هم‏چنین تأثیر آن بر سطح برجسته‏است.

د) خوردن/نوشیدن

71)

یک ساندویچ زدم.

 

پاره‏گفتی نظیر «بیا یه چای بزن تو رگ» و یا فعل «می زدن» در اشعار فارسی نمونه‏هایی از کاربرد زدن در این معنا است. در خوردن و نوشیدن مواد غذایی، اعم از جامد و مایع وارد بدن می‌شوند که تأثیر «زدن» محسوب می‏شود.

هـ) استعمال چیزی مانند سیگار و تریاک

72)

سیگارش را درمی‌آورد و می‌گوید: می‌زنی؟ می‏گویم نه.

 

در «استعمال مواد مخدر»، هم‏چنان ورود چیزی به سطح (بدن) مطرح است و اگر استعمال تزریقی را درنظرآوریم، به کارکرد قبلی مشابهت بسیار دارد، جز آن‏که تأثیر آن بیش از آن‏که جنبه فیزیکی و جسمانی داشته‏باشد، روانی است. بنابراین «استنشاق/تزریق‏کردن» مانند «خوردن/نوشیدن» تلقی‏شده‏است.

و) نیش‏زدن، گزیدن

73)

زنبور بینی‌اش را زده است.

 

مؤلفه‏های «حرکت» و «نیرو» و در عین حال، صدمه «نیش‏خوردن» به‏عنوان اثر رخداد، برجسته است.

ز) ضبط‏کردن

74)

این نوار کاست را برای من بزن.

 

چیزی در اثر نوعی «زدن»، «ضبط» یا «کپی» (ضبط مجدد) می‌شود. در «ضبط‏کردن» حرکتی صورت پذیرفته: چرخشِ نوار پلاستیکیِ دستگاه، که موجب ثبت مغناطیسی اطلاعات بر نوار می‏شود. این ثبت، حاصل برخورد/تماس نوار پلاستیکی با بخش‌های مکانیکی و الکترومغناطیسی دستگاه است. به نظر‏می‌رسد این معنای «زدن»، از معنای «چاپ‏کردن» که پیشتر مطرح گردید، اقتباس‏شده؛ زیرا عمل چاپ هم به نوعی برای حفظ و ثبت صورت می‌گیرد؛ در چاپ، متن یا تصویر ثبت می‌شود و در «ضبط‏کردن» به مفهوم بالا، صوت. به این ترتیب مجاز مؤلفه و تأثیر توأمان این کاربرد را رقم‏زده‏اند.  

 

4. جمع‌بندی و نتیجه‏گیری

مقاله حاضر با توجه به 71 معنی مندرج ذیل مدخل «زدن» در فرهنگ سخن به ارزیابی انواع روش‏های گسترش معنایی این فعل در الگوی «چهارمقوله‌ای» ریمر پرداخت. در پاسخ به پرسش نخست، مبنی بر تعیین روش‏های گسترش معنایی، مشخص گردید که هر چهار مقوله یا روشی که ریمر آن‌ها را در گسترش معنایی و به طور خاص گسترش معنایی افعال «زدن/ برخوردکردن» دخیل می‌داند، در فعل «زدن» در فارسی مشاهده می‌شود؛ اما از میان 74 مثال مأخوذ، تنها در 14 مورد تناظر کاربردی یکسان یا بسیار مشابه میان مثال انگلیسی و شواهد زبان فارسی برقراراست که عبارتند از مثال‏های شماره‏های 1، 2، 3، 15، 16، 25، 28، 29، 38، 39، 41، 42، 43 و درنهایت 71. سایر شواهد گسترش معنایی مورد استناد، گرچه به‏خوبی در الگوی پیشنهادی ریمر تبیین می‏شوند و ذیل یکی از قالب‏های گسترش معنا جای دارند، اما کارکردی زبان‏ویژه از فعل «زدن» در فارسی محسوب ‏می‏شوند که متناظری در انگلیسی برای آن‏ها ارائه نشده‏است. به‏این ترتیب در پاسخ به پرسش دوم، می‏توان ادعا کرد که الگوی کلان ریمر، از انعطاف لازم در تبیین شیوه‏های گسترش معنایی «زدن» برای تطبیق با شواهد زبان‏ویژه فارسی برخوردار است. این انعطاف‏پذیری از دو جنبه قابل طرح است: نخست مثال‏هایی که گسترش معنایی ویژه‏ای در فارسی را بازنمایی می‏کنند، اما به‏راحتی ذیل یکی از زیرطبقه‏های پیشنهادی ریمر واقع می‏شوند، و دوم مواردی از گسترش معنا که نیازمند افزودن زیرطبقه خاصی در الگوی ریمر است. گسترش معنایی مثال‏های شماره‏های 9-6، 33-31و هم‏چنین موارد 59-55 که مجموعاً 12 مورد را شامل‏می‏شوند، با افزودن زیرمجموعۀ «نزدیک بودن چیزی به چیز دیگر از لحاظ کیفی زدن است» ذیل کاربرد استعاری، «سطحی کوچکتر بر اثر زدن به حرکت درآمده و بر سطحی بزرگتر قرار می گیرد» ذیل کلان عامل «مجاز تأثیر» و «تماس و فشار» ذیل کلان‏عامل «مجاز مؤلفه»، تبیین شدند؛ و درنهایت در پاسخ به پرسش سوم، بررسی الگوی گسترش معنایی «زدن» در فارسی به‏صراحت نشان‏می‏دهد که از میان دو ابزار اصلی استعاره و مجاز به عنوان عوامل زیربنایی دخیل در گسترش معنایی، عامل مجاز با فاصله فاحشی نسبت به استعاره در ایجاد تنوع معنایی برای این فعل در زبان فارسی دخیل است. با صرفنظر از معنی سرنمون، از میان 73 مثال مورد استناد، 8 مورد گسترش معنایی صرفاً به استعاره و 10 مورد گسترش معنایی به «کاربرد استعاری مجازهای مؤلفه و تأثیر» اختصاص‏داشت. به‏این ترتیب استعاره مجموعاً در 18 مورد از تنوعات معنایی «زدن» دخیل است و سایر تنوعات معنایی محصول تأثیر انواع مجاز یا پسامجازها است.



[1]. image-schema transformations

[2]. H. Cuykens

[3]. B. Zawada

[4] . ریمر در کتابش بر «فرایند» زبانی بودن استعاره و مجاز تأکید دارد. در درس‌نامه‌ها و دانشنامه‎های دیگری این دو را به‎جای «فرایند»، با لفظ «پدیده» معرفی کرده‎اند. ما در حرف ریمر مناقشه نکرده‎ایم و آن را همچون یکی از پیش‌فرض‌های او در اینجا مسلم انگاشته‎ایم.

[5] . A. Barcelona

[6] . R. Dirven

[7] . R. Pӧrings

[8] . B. Warren

[9] . L. Gossens

[10] . four category theory of polysemy

[11] . N. Riemer

[12] . D. Geeraerts

[13] . percussion and impact (P/I)

[14] . core meaning

[15] . extended meaning

[16] . polysemous

[17] . M. Turner

[18] . اهمیت نظر لیکاف به خاطر نقش و نفوذ و تأثیر ویژه‎اش در معناشناسی شناختی بی‎شباهت به نفوذ چامسکی بین نحوشناسان نیست. همین باعث می‏شود تأکید ویژه‎ای بر نظر او داشته باشیم و نسبتش را با نظر دیگران بیشتر بسنجیم. لیکاف در کتاب 1987اش که شاید مهم‎ترین پژوهش او باشد، از دو اصطلاح «حوزۀ مبدأ» (source) و «حوزۀ مقصد» (target) استفاده کرده است (ص 288)، لیکاف و جانسون در پسگفتاری که در سال 2003 بر کتاب مشترکشان (1980) نوشته‎اند، باز بر همین دو اصطلاح تأکید ویژه کرده‎اند. لیکاف و نیز جانسون تأکید می‎کنند که استعاره حاصل نگاشت دو حوزه است و مجاز حاصل نگاشت در یک حوزه. همین مفاهیم لیکاف و جانسون را ریمر با اصطلاح «بیناحوزه‎ای» و «درون‌حوزه‌ای» بیان کرده است. روشن‌ترین صورت‌بندی از این دو مفهومی که لیکاف و جانسون بکار برده‎اند در پسگفتار کتاب 1980شان بیان شده است.

[19] . inter-domain

[20] . intra-domain

[21] . contiguity

[22] . ریمر (2005: 192) بیان می‏کند که ابهام مجاورت در مجازهای اسمی رخ نمی‎دهد، بلکه اغلب برای افعال ایجادمی‏شود. مثلاً وقتی، واژۀ «انگشت» به مفهوم «دست» گسترش معنا می‎یابد، مرجع‎ مفاهیم «مبدأ و مقصد» همیشه در مجاورت هم هستند.

[23] . cover term

[24] . metaphtonymy

[25] . post-metonymy

[26] . post-metaphor

[27] . conventionalized/generalized

[28] . post-categorial

[29] . ریمر در مقالۀ 2002 خود، از واژه‌های« hypermetonymy» و « hypermetaphor» برای «پسامجاز» و «پسا استعاره» استفاده نموده است و تعریفی که از این دو ارائه کرده تفاوتی با آنچه در کتاب 2005 اش می‌بینیم ندارد، اما واژه‌ها متفاوت است. گویی نظریۀ او در حال شکل‌گیری و تحول بوده است.

[30] . dead metaphors

[31] . می‌توان حدس زد چرا ریمر اصطلاح «post-metaphor» را به «dead metaphor» ترجیح می‏دهد. چرا که با وضع این اصطلاح، می‏تواند بر ارتباط مفهومی و شباهت اساسی میان «post-metaphor» و «post-metonymy» صحه گذارد. شفیعی کدکنی در مقاله‎ای از این نوع جعل اصطلاحات با عنوان «جادوی مجاورت» یاد کرده است (کدکنی 1377: 26-16).

[32] . یک نکته فرعی اما مهم، «استعاره مرده» دردسرهای بسیاری را برای کسانی که سعی کرده‎اند نظریه‎ای درباره «استعاره» به نحو کلی به دست دهند، ایجاد کرده است. برای نشان دادن مشتی نمونه خروار، نگاه کنید به:

Reimer, Marga, 1996, “The Problem of Dead Metaphor”, Philosophical Studies, 82 (1): 13–25.

[33] . T. Hawkes

[34] . R. Langcker

[35] . E. Palancar

[36] . impactor

[37] . two-dimensional object

[38] . effect metonymy

[39] . تعیین چنین کارکردی ذیل عنوان مجاز تأثیر توسط ریمر، برای نویسندگان این سطور چندان موجه نیست. کما این‏که ریمر در ادامه به کارکردهای مشابهی اشاره می‏کند که ذیل عنوان مجاز بافت جای گرفته‏اند. در مورد «جنگیدن» می‏توان این‏گونه نتیجه گرفت که زدن در بافت جنگ به معنی پیروز شدن است و «جنگیدن» بافت وسیع‏تری است که «زدن» هم در آن رخ می‏دهد. یکی از داوران محترم نیز با نویسندگان در این مورد هم‏عقیده بوده‏اند.

[40] . context metonymy

[41] . constituent metonymy

[42] . metonymic narrowing

[43] . R. Núñez

[44] . ذیل مدخل «زدن» در فرهنگ سخن (1381: 3835) «قراردادن» در معنی پنجم آمده است.

[45] . البته ریمر (2005: 274) عبارت فعلی «to strike a fire» را برای آنچه ما در فارسی «آتش درست‏کردن» می‌نامیم به کار برده است.

[46] . A temporary stage has been roughly knocked together.

[47] . نگارندگان از داور محترم برای اطلاعاتی که در مورد  پیشینه تاریخی اصطلاح مورد بحث و کاربرد آن را در اختیار قرار دادند سپاسگزاری می‏کنند.

ابوالحسنی‏چیمه، زهرا (1383). افعال نمودی. به کوشش ابراهیم کاظمی (ویراستار)،  مجموعه‌مقالات ششمین کنفرانس زبان‏شناسی ایران (25-31). تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی.
افراشی، آزیتا و سید سجاد صامت‏جوکندان (1393). چندمعنایی نظام‌مند با رویکردی شناختی: تحلیل چندمعنایی فعل حسی شنیدن در زبان فارسی. ادب‏پژوهی30، 59-29.
افراشی آزیتا و ساناز عسگری (1396). چندمعنایی فعل حسی دیدن در زبان فارسی: پژوهشی شناختی و پیکره‌ای. پژوهش‌های زبان‌شناسی تطبیقی 14، 73-61.
انوری، حسن (1381). فرهنگ بزرگ سخن (8 جلدی). تهران: سخن.
چنگیزی احسان و سپیده عبدالکریمی (1395). ابعاد معنایی بریدن و انداختن با رویکردی درزمانی: چندمعنایی، هم‏نامی یا هم‏معنایی بافت‏مقید؟. زبان‏شناسی گویش‏های ایرانی 1، 115-86.
خانبازی، شقایق (1392). بررسی چندمعنایی افعال سبک زدن و کشیدن در افعال مرکب زبان فارسی براساس چارچوب شناختی بروگمن، پایان‏نامه کارشناسی‏ارشد. شیراز: دانشگاه شیراز.
راسخ‏مهند، محمد (1393). پیدایش افعال دوگانه در زبان فارسی. پژوهش‏های زبان‏شناسی تطبیقی 4 (7)، 95-69.
سلطانی، رضا، محمد عموزاده و حدائق رضایی (1396)، پویایی نیرو و چندمعنایی در ساخت‏های فعل سبک متشکل از فعل گرفتن. پژوهش‌های زبانی 8 (2)، 78-59.
شفیعی‏کدکنی، محمدرضا (1377). جادوی مجاورت. بخارا 2، 26-16.
صبوری، نرجس‏بانو، زهرا حامدی‏شیروان و شهلا شریفی (1398). بررسی چندمعنایی فعل‏های ایستادن و نشستن در تاریخ بلعمی و مقایسۀ آن با شواهدی از فارسی میانه و فارسی معاصر. متن‏شناسی ادب فارسی 41، 72-57.
عبدالکریمی، سپیده و احسان چنگیزی (1396). بررسی درزمانی ابعاد معنایی گرفتن از منظر تحلیل مؤلفه‏ای و معنی‏شناسی شناختی: اثبات چندمعنایی از طریق بازنمود طرح‏واره‏های تصوری. زبان‏شناسی و گویش‏های خراسان 17، 47-21. 
عموزاده، محمد و فاطمه بهرامی (1391). بررسی ساخت افعال سبک براساس زبان‏شناسی شناختی، پژوهش‏های زبان و ادبیات تطبیقی 12،169-191.
عموزاده، محمد، غلامحسین کریمی‏دوستان و بابک شریف (1394)، شبکه معنایی فعل گرفتن براساس انگارۀ چندمعنایی اصول‏مند. پژوهش‏های زبانی 7 (1)، 136-117.
کریمی‏دوستان، غلامحسین و زهرا روحی‏بایگی (1395). بررسی چندمعنایی فعل سبک زدن از دیدگاه شناختی. جستارهای زبانی 31، 129-148.
گلفام، ارسلان، سحر بهرامی‏خورشید و آری ورهاگن (1390). فضای معنایی فعل شدن در زبان فارسی: نگرشی شناختی. پژوهش‏های زبان و ادبیات تطبیقی 8، 167-145.
گندمکار، راحله (1395). بررسی چندمعنایی فعل خوردن، نمونه‏ای از عدم کارایی رده‏شناسی واژگانی، زبان‏پژوهی 19، 167-149.
لیکاف، جورج و رافائل نونیس (1396). ریاضیات از کجا می‏آید؟ چگونه ذهن جسمانی ریاضیات را خلق‏می‏کند؟، ترجمۀ جهانشاه میرزابیگی. تهران: آگاه.
هاوکس، ترنس (1395). استعاره، ترجمۀ فرزانه طاهری (چاپ ششم). تهران: مرکز.
Barcelona, A. (2000). Metaphor and Metonymy at the crossroads: A Cognitive Perspective. Berlin / New York: De Gruyter Mouton.
Brugman, C. (2001). Light verbs and polysemy. Language Sciences 22, 551-578.
Cuykens, H., & B. Zawada (2001). Introduction. In H. Cuykens and B. Zawada (Eds.), Polysemy in Cognitive Linguistics (1-24). Amsterdam: John Benjamins.
Dirven, R. & R. Pӧrings (2002). Metaphor and Metonymy in Comparison and Contrast. Berlin / New York: De Gruyter Mouton.
Family, N. (2006). Explorations of semantic space: the case of light verb constructions in Persian. PhD dissertation. Paris: EHESS.
Geeraerts, D. (2002). The interaction of metaphor and metonymy in composite expressions. In R. Dirven & R. Pörings (Eds.), Metaphor and metonymy in comparison and contrast (435-465). Berlin: De Gruyter Mouton.
Goossens, L. (1990). Metaphtonymy: the interaction of metaphor and metonymy in expressions for linguistic action. Cognitive Linguistics 1, 323-340.
Goossens, L. (1995). From three respectable horses' mouths: metonymy and conventionalization in a diachronically differentiated data base. In L. Goossens, P. Pauwels, B. Rudzka-Ostyn, A. Simon-Vandenbergen, & J. Vanparys (Eds.), By Word of Mouth; Metaphor, Metonymy and Linguistic Action in a Cognitive Perspective (175-204). Amsterdam: John Benjamins.
Lakoff, G. (1987). Women, Fire and Dangerous Things. Chicago: University of Chicago Press.
Lakoff, G., & M. Turner (1989). More than Cool Reason. Chicago: University of Chicago Press.
Lakoff, G., & M. Johnsen (2003). Metaphors We Live By (2nd ed.). Chicago: University of Chicago Press.
Langacker, R. W. (1991). Foundations of Cognitive Grammar: Descriptive Application (Vol. 2). Stanford: Stanford University Press.
Palancar, E. (1999). What do we give in Spanish when we hit? A constructionist account of hitting expressions. Cognitive Linguistics 10, 57-91.
Riemer, N. (2002). Verb Polysemy and the Vocabulary of Percussion and Impact in central Australia. Australian Journal of Linguistics 22, 1, 45-96.  
Riemer, N. (2005). The Semantics of Polysemy; reading meaning in English and Walpiri. Berlin / New York: De Gruyter Mouton.
Turner, M. (1987). Death is the Mother of Beauty. Chicago: University of Chicago Press.
Warren, B. (1992). Sense Developments: a Contrastive Study of the Development of Slang Senses and Novel Standard Senses in English. Stockholm: Almqvist and Wiksell.