Agreement, Information Structure, and Differential Object Marking in Kalhori Kurdish

Document Type : Research Paper

Authors

Depertment of Linguistics, Islamic Azad University, Ilam Branch, Ilam, Iran

Abstract

Languages employ two language tools to mark the objects which are case marking and agreement. The present study is intended to investigate agreement as an important aspect of DOM in Kalhori Kurdish. To this end, information structure as a functional approach was adopted as the theoretical basis of the study (Lambrecht, 1994, 2000; Dalrymple & Nikoleava, 2010, Nikoleava, 2001). This study is a descriptive-analytical one in which the data were collected through interview, observation, and consultation with authentic library sources. The results indicated that in Kalhori Kurdish, object agreement is performed as a representation DOM with objects that have verbal prominence and their instance has already been mentioned in the discourse. This agreement is in terms of person and number which is done by a group of objective enclitics appeared on the verb. Another finding was that in Kalhori Kurdish, subject agreement is not sensitive to information structure. Furthermore, it was found that indirect objects can not trigger object agreement, even if they are topical. Finally, it is possible to delete topical objects and subjects or to postpose them to post-verbal position, provided that they are topical.

Keywords


. مقدمه

در بسیاری از زبان­ها، بازنمائی دستوری مبتدا با استفاده از ابزار حالت­نمائی تحقق پیدا می­کند. علاوه بر حالت­نمائی، زبان‌ها ممکن است از مطابقه نیز بهره بگیرند تا مصادیق مبتدائی در کلام را بازنمائی نمایند (دالریمپل و نیکولاوا[1]، 2010). این دو ابزار نشان­دار کردن مبتدا، در برخی زبان­ها محدود به نهاد است، هرچند در زبان­های دیگر، نقش­های دستوری دیگر مانند مفعول هم ممکن است نشانه مبتدا داشته باشند. در حالت بی­نشان، مبتدای جمله با فاعل دستوری (نهاد) منطبق می­گردد، لذا نهاد در اکثر زبان­ها مبتدای اولیه و مفعول هم به­صورت مبتدای ثانویه صورت­بندی می­شود. زبان­ها از عناصر صرفی شامل پی­بست­ها، پسوندها و پس­اضافه­ها بهره می­گیرند تا مبتدا (فاعلی و مفعولی) را بازنمائی (نشان­دار) کنند. نشان­دار شدن/ نشدن مبتدا (فاعلی یا مفعولی) می­تواند متأثر از عوامل زیادی باشد که ساخت اطلاع یکی از این عوامل است. نیکولاوا (2001) سعی نموده است رابطۀ بین مبتدای ثانویه و ساخت اطلاع را در زبان استیاک[2] بررسی نماید. در این زبان مفعول ثانویه با ابزار مطابقۀ مفعولی بیان و نشان­دار می­شود. به عقیدۀ او اکثر جملات در کلام دارای دو مبتدای اولیه و ثانویه هستند. او چندین ملاک از جمله مطابقه برای تشخیص مبتدای ثانویه در زبان استیاک ارائه نموده است. سپس، نتیجه می­گیرد که ساخت اطلاع مهمترین عامل برای تشخیص مبتدای ثانویه است و مطابقۀ مفعولی مهمترین ابزاری است که با آن مبتدای مفعولی بازنمائی می­گردد. این رویکرد کلامی نیکولاوا می­تواند به رویکرد دبیرمقدم در مقاله پیرامون را نزدیک باشد، زیرا که دبیرمقدم (1369) برای را نقشی کلامی متصور است و آن را نشانۀ مبتدای ثانویه در فارسی می­داند. تعریف دبیرمقدم و نیکولاوا از مبتدای ثانویه تقریباً مشابه است. هر دو فاعل را مبتدای اولیه و مفعول را مبتدای ثانویه می­دانند و هر دو به نقش ساخت اطلاع در تعیین مبتدا واقف هستند. تنها تفاوت آنها این است که نیکولاوا مطابقۀ مفعولی را به نوعی نشانۀ مبتدای ثانویه می­داند، ولی دبیرمقدم پس‌اضافه را که نوعی حالت­نما است را مورد بررسی قرار داده است. به عبارت دیگر، نیکولاوا ابزار مطابقه را برای نشان­دار­ کردن مفعول بررسی نموده است و دبیرمقدم حالت­نما و پس­اضافه را را به­عنوان ابزار بازنمائی مفعول توصیف نموده است.

    هدف پژوهش حاضر هم­راستا با پژوهش نیکولاوا است. علاوه بر تأثیر عامل ساخت اطلاع بر مفعول­نمائی افتراقی، برخی پژوهشگران عوامل دیگر را در این ارتباط مورد بررسی قرار داده­اند. سینه­ماکی[3] (2014) با بررسی داده­هائی از 744 زبان عقیده دارند که دو عامل جانداری و معرفگی عوامل تأثیرگذار در فرایند مفعول­نمائی افتراقی نیستند. او می­گوید که دلائل حالت­نمائی مفعول ممکن است زبان­ویژه باشند تا عوامل جهانی. در ارتباط با نقش دو عامل جانداری و معرفگی، راسخ مهند (1389) با دیدگاه آیسن (2003) در مورد نقش را به عنوان نشانه مفعول­نمائی افتراقی موافق نیست و آن را اقتصادی نمی­داند. به عقیده راسخ­مهند که جانداری نقشی در حضور را ندارد و افزون بر این، این نشانه با مواردی از غیرمفعول‌ها هم بکار می­رود. او نتیجه می­گیرد که نمی­توان گفت که را با دستۀ خاصی از مفعول­ها به کار می رود و لذا نشانۀ مفعول­نمائی افتراقی نیست. در یک مطالعه دیگر، راسخ­مهند (1386) با بررسی چند زبان ایرانی سعی کرده است تا ارتباط عواملی مانند جانداری، معرفگی و جنس دستوری را با مفعول­نمائی افتراقی نشان دهد و نهایتاً، در یک مطالعۀ دیگر، این بار راسخ­مهند و ایزدی­فر (1390) در پژوهشی بر اساس رویکرد آیسن (2003) و در چارچوب نظریه بهینگی مفعول­نمائی افتراقی را در زبان مازندرانی در یک پیکره شامل 148 مفعول صریح بررسی نمودند. نتایج برخلاف راسخ‌مهند (1389) حاکی از آن بود که دو عامل معرفگی و جانداری در مفعول­نمائی افتراقی تأثیرگذار بوده­اند. همچنین، راسخ­مهند و نقشبندی (1392) حالت­نمائی افتراقی را در گویش هورامی مورد بررسی قرار داده­اند. این پدیده در زبان­های دارای نظام حالت مفعولی به شکل حالت­نمائی افتراقی سازۀ مفعول و در زبان­های کنائی به شکل حالت­نمائی افتراقی فاعل بروز می­کند. آنها با معرفی قدرت موضوع­های فعلی نشان می­دهند که در گویش هورامی موضوعات فعلی قوی و برجسته میزبان نشانۀ صرفی حالت­نما هستند. همان‌گونه که می­بینیم، اکثر پژوهش­های انجام شده در ارتباط با مفعول­نمائی افتراقی اولاً عامل ساخت اطلاع را نادیده گرفته­اند (آیسن 2003، راسخ­مهند و ایزدی­فر 1390)، و ثانیاً مفعول­نمائی افتراقی را صرفاً به حالت­نما­ها (مانند را) محدود کرده­اند و به مطابقۀ مفعولی به عنوان جلوه­ای از مفعول­نمائی افتراقی توجه ننموده­اند (دبیرمقدم، 1369؛ راسخ­مهند و نقشبندی، 1392؛ راسخ­مهند و ایزدی­فر 1390). بنابراین، پژوهش حاضر می­تواند جزء معدود پژوهش­هایی باشد که به موضوع مفعول­نمائی افتراقی و مطابقه از منظر کلامی می­پردازد. در این پژوهش، رویکرد کلامی ساخت اطلاع به عنوان چارچوب نظری انتخاب شده است.

     این رویکرد که مبنای پژوهش­های زیادی بوده است بر روی نقش کلامی و کاربردی مصادیق و موضوع­ها متمرکز است، لذا رویکردی نقش­گرایانه به موضوع مطابقه دارد. بر اساس این چارچوب، هدف مهم این پژوهش بررسی نقش ساخت اطلاع  (برجستگی کلامی) در مطابقۀ مفعولی در کردی کلهری می­باشد. به عبارت دیگر، می­خواهیم بدانیم که تحت چه شرایط کلامی، مطابقۀ مفعولی ممکن یا ناممکن است. یافتن پاسخ این سوال مشخص می­کند که آیا در کردی کلهری، مفعول­نمائی افتراقی در قالب مطابقه وجود دارد یا خیر. همچنان‌که مورد اشاره قرار گرفت، فاعل و مفعول مبتدائی در زبان می­توانند به وسیلۀ ابزار حالت­نما و یا مطابقه نمود پیدا کنند. در این پژوهش، صرفاً به نحوه تأثیرگذاری مفعول­های مبتدائی و کانونی بر روی مطابقۀ مفعولی در کردی کلهری متمرکز هستیم و از پرداختن به حالت­نمائی به عنوان ابزار اصلی مورد استفاده جهت بازنمائی مبتدا (اولیه و ثانویه) و همچنین مطابقۀ فاعلی صرف­نظر کرده­ایم. البته، گاهی جهت روشن شدن موضوع، ناگذیر بودیم که موضوع حالت­نمائی را هم به­صورت اجمالی مورد اشاره قرار بدهیم؛ زیرا که حالت­نمائی و مطابقه دو موضوع در هم تنیده و مرتبط هستند. در تحلیل داده­ها هم خواهیم دید که گاهی جهت روشن شدن موضوع، نمونه­هائی از مطابقۀ فاعلی نیز ارائه شده­ است که در راستای درک بهتر موضوع مطابقۀ مفعولی هستند. موضوع دیگری که بررسی خواهد شد این است که اگر فاعل یا مفعول کانونی باشند، آیا در کردی کلهری تقلیل مطابقه انجام می‌شود یا مطابقه به­صورت کامل شکل می‌گیرد. مطالعۀ پیشینه موضوع نشان می­دهد که موضوع تقلیل مطابقه­ای با مفعول یا فاعل کانونی در زبان­های مختلف منجر به صورت­بندی­های متفاوتی شده­است. نهایتاً، در این پژوهش تأثیر برخی عوامل مانند جاندار/ بی­جان بودن مفعول را بر روی مطابقۀ مفعولی بررسی خواهیم نمود و نتیجه را با عامل مبتدائی/ کانونی­بودن مفعول مقایسه خواهیم کرد.

     برای تحقق اهداف فوق از شیوۀ میدانی، مصاحبه، مشاهده و مراجعه به منابع کتابخانه­ای اقدام به جمع­آوری داده­ها شد. خوشبختانه پژوهشگران مطالعه حاضر گویشور بومی کردی کلهری هستند که منبع خیلی خوبی برای جمع­آوری داده­ها بود. در مواقعی که اجماع نبود، به گویشوران بالغ کردی کلهری در شهر ایوان مراجعه شده. مجموعاً هشت نفر برای استخراج داده­ها مورد مشورت و مصاحبه قرار گرفتند. از لحاظ روش تحقیق، پژوهش حاضر توصیفی- تحلیلی و مبتنی بر ارائۀ استدلال جهت اثبات وضعیت مطابقه در کردی کلهری می­باشد. منابع کتابخانه­ای متعددی مورد استفاده قرار گرفته­اند و بر اساس چارچوب اتخاذ­شده (لامبرکت، 1994، 2000؛ دالریمپل و نیکولاوا، 2010؛ نیکولاوا، 2001)، اقدام به تحلیل داده­های کردی کلهری نمودیم.

 

2. مطابقه و ساخت اطلاع

در این قسمت، پژوهش­های بیشتری مورد مطالعه قرار می­گیرند که نشان می­دهند بین ساخت اطلاع و مطابقه چه ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. همان‌گونه که در مقدمه اشاره شد مبتدا با استفاده از دو ابزار حالت­نمائی و مطابقه تحقق پیدا می‌کند. در زبان آیاکوچو قوچوا[4] به­عنوان نمونه، نشانۀ-قا[5] با مبتدا فارغ از نقش دستوری آن بکار می­رود (بوسونگ[6]، 1989). در زبان ژاپنی نیز نشانۀ –وا[7] بیانگر مبتدای جمله است. این نشانه نیز با گروه­های اسمی با نقش­های دستوری متفاوت بکار می­رود و جایگزین نشانه­های فاعلی و مفعولی می­شود. در عین حال با برخی وندها و پس­اضافه­های حالت نیز به‌صورت ترکیبی بکار می­رود (فرای[8]، 2001: 138). علاوه بر حالت­نماها، مطابقه نیز به­عنوان ابزاری جهت ارجاع به مصادیق مبتدائی مورد استفاده قرار می­گیرد (کامری، 2003). با بررسی زبان­های بانتو[9]، موریموتو[10] (2009) نتیجه می­گیرد در این زبان­ها عناصر مبنای مطابقه به­شدت مبتدائی هستند. مطابقه با عنصری که برجستگی کاربردی (کلامی) دارد صورت می­گیرد. در این زبان­ها، بیشتر فاعل و گاهی هم مفعول دارای برجستگی کلامی و کاربردی هستند. زبان­های بانتو دارای توالی سازه­ای فاعل+ فعل + مفعول هستند. به عقیدۀ موریموتو (2009: 201)، جایگاه پیش از فعل جایگاه عنصر مبتدائی است. در صورتی که فاعل دارای مصداق مبتدائی در آن بافت باشد، در همان جایگاه (پیش از فعل) می­ماند و مبنای مطابقه خواهد بود؛ اما اگر فاعل کانونی غیرمبتدائی و مفعول مبتدائی باشد، آنگاه شاهد صورت­بندی جمله به نحوی خواهیم بود که مفعول به جایگاه پیش از فعل منتقل می­گردد و مبنای مطابقه با فعل خواهد بود و فاعل نیز به جایگاه پسافعلی منتقل می­گردد. با استناد به فرایندهای نحوی مانند موصولی­سازی، همپایه­سازی و ارتقا فاعل به فاعل، موریموتو نتیجه می­گیرد که چنین فاعلی (کانونی) فاقد ویژگی­های فاعل است. به عبارت دیگر، در چنین ساختی، به‌طور وارونه، عنصری که در جایگاه پسافعلی قرار گرفته فاعل است، درحالی‌که مبنای مطابقه مفعول مبتدائی پیش از فعل است. بدین‌ترتیب او نتیجه می­گیرد که در زبان­های بانتو مطابقه به نقش دستوری حساس نیست، بلکه وضعیت مبتدائی مصادیق، فارغ از نقش دستوری، است که مبنای مطابقه را مشخص می­کند (موریموتو، 2009). به همین ترتیب، گلوفکو[11] (2009) معتقد است در زبان الوت[12] هم نحوۀ توزیع اطلاع و مبتدابودگی عامل محرک مطابقه است. فعل در این زبان همیشه با موضوع[13] مبتدائی شامل فاعل و مالک فاعل، مفعول و مالک مفعول یا مفعول غیرمستقیم مطابقه می­کند. این زبان دارای دو الگوی مطابقه است: در الگوی اول، شاهد مطابقۀ فعل با فاعل مبتدائی (مطابقۀ اولیه) از نظر شخص و شمار هستیم و در الگوی دوم نیز شاهد مطابقۀ فعل با مفعول مبتدائی (مطابقۀ ثانویه) هستیم. البته این حالت بیانگر وضعیت بی­نشان است. اگر هرکدام از این دو نقش دستوری حالت مبتدائی نداشته باشند، دیگر وابسته­های فعلی مانند مفعول غیرمستقیم و یا حتی افزوده­ها می‌توانند محرک و ناظر[14] مطابقه باشند. از این لحاظ زبان الوت از زبان­های آیاکوچو و ژاپنی متفاوت است. این دو زبان صرفاً به فاعل و مفعول اجازه می­دهند که مبتدائی و لذا محرک مطابقه باشند و دیگر نقش­های دستوری که در سلسله مراتب نقش­های دستوری در سطوح پائین قرار دارند نمی­توانند محرک یا مبنای مطابقه باشند. بنابراین، در همه این زبان­ها ساخت اطلاع (مبتدا و کانون) محرک مطابقه است نه نقش­های دستوری، با این تفاوت که در ژاپنی و آیاکوچو صرفا نقش­های بالای سلسله مراتب (فاعل و مفعول) و در زبان الوت همه نقش­های دستوری می­توانند مبتدائی و محرک مطابقه باشند. در ادامه، تأثیرپذیری نظام مطابقه (مفعولی) از عامل ساخت اطلاع را در چند زبان دیگر بررسی می­نمائیم.

     دو زبان ایتلمن[15] و تاباسران[16]  از جمله زبان­هائی هستند که نظام مطابقۀ مفعولی نسبتاً پیچیده­ای دارند که متاًثر از ساخت اطلاع هستند (بوبالجیک و ورم برند[17]، 2002) در این دو زبان مفعول­نمائی افتراقی[18] باعث تمایز مفعول­های محرک مطابقه از مفعول­های کانونی (غیرمطابقه­ای) می­گردد. در زبان ایتلمن، فاعل و مفعول مبتدائی بوسیله وندهای حالت­نما بازنمائی نمی­شوند، بلکه در این زبان، مصادیق مبتدائی بر روی نظام مطابقه تأثیرگذار هستند. فاعل مبتدائی به‌وسیلۀ پیشوند و مفعول مبتدائی به‌وسیلۀ پسوند­های نشانۀ مطابقه بازنمائی می­شوند. استفاده از این پسوندها متأثر از وضعیت اطلاعی مفعول است (همان). اگر قرار بر انتخاب ناظر و محرک مطابقه باشد، فعل در این زبان با موضوعی مطابقه می­کند که مبتدائی باشد. این نیز می­تواند جلوه­ای دیگر از حالت (مفعول)­نمائی افتراقی باشد. در این زبان، دو مجموعه پسوند مطابقه برای عناصر سوم شخص غیرفاعلی وجود دارند: دستۀ اول برای ارجاع به مفعول مستقیم و گاهی فاعل سوم شخص و گروه دوم برای مفعول غیرمستقیم. پسوندهای مطابقه با اول شخص و دوم شخص در این زبان هیچگاه به فاعل ارجاع نمی­دهند. همچنین، وقتی همزمان چندین عنصر غیرفاعلی می­توانند مبنای مطابقه (ناظر) باشند، عوامل کاربرشناختی و ساخت اطلاع می­توانند در تعیین آن نقش داشته باشد. فعل با فاعل و یکی از دو مفعول مستقیم و غیرمستقیم مطابقه می­کند. دو مفعول با هم برای مطابقه رقابت دارند. عامل ساخت اطلاع مشخص می­کند که کدام مفعول می­تواند مبنا و ناظر مطابقه شود (همان). زبان تاباسران نیز که یک زبان قفقازی است دارای دو نظام مطابقۀ فاعلی اجباری و مفعولی اختیاری است (کیبریک و سلزنو[19]، 1980). در اولی مطابقه به صورت مشخص با فاعلی صورت می­گیرد که می­تواند نقش­های معنائی متنوعی داشته باشد. در مطابقۀ مفعولی نیز هر ظرفیت غیرفاعلی برجسته می­تواند محرک (مبنا یا ناظر) این نوع مطابقه باشد. علاوه بر عامل ساخت اطلاع، عامل کنائی/ اسمی نیز می­تواند در تعیین الگوی مطابقه غیرفاعلی تأثیرگذار باشد. در حالت غالب در این زبان، فعل با فاعل و یک موضوع برجسته (مبتدائی) غیرفاعلی (مفعول مستقیم/ غیرمستقیم) مطابقه می­کند. اگر فاعل جمله دارای نقش معنائی عامل و اول شخص باشد، فعل به صورت اجباری میزبان نشانۀ مطابقۀ فاعلی است و به صورت اختیاری نیز میزبان نشانۀ مطابقۀ مفعولی (غیرفاعلی) خواهد بود. در بقیه موارد ، این دو نظام مطابقه در توزیع تکمیلی هستند و همزمان هر دو نظام مورد استفاده قرار نمی­گیرند، مثلا اگر فاعل سوم شخص باشد و مفعول مبتدائی نیز وجود داشته باشد، مطابقه یا با فاعل سوم شخص است و یا با مفعول مبتدائی. نکته پایانی در مورد مطابقه با عناصر غیرفاعلی مبتدائی در زبان تاباسران این است که در این زبان مطابقه هم با فاعل و مفعول مبتدائی (نقش­های بالا در سلسله مراتب نقش­های دستوری) امکان­پذیر است و هم با مفعول غیرمستقیم و نهایتاً، این‌که، در مطابقه غیرفاعلی در این زبان نقش ساخت اطلاع خیلی پررنگ است، درحالی‌که در مطابقۀ فاعلی در مورد نقش ساخت اطلاع تردید وجود دارد  (کیبریک و سلزنو، 1980).

   در زبان­های مختلف، عناصر غیرفاعلی برجستۀ زیادی مانند مفعول مستقیم، مفعول غیرمستقیم، افزوده­ها و حتی مالک می­توانند نقش مبتدا و لذا حامل نشانه­های مبتدا باشند. از میان عناصر غیرفاعلی، مفعول (صریح) بهترین گزینه برای مبتدا است. تقریباً در همه زبان­هائی که به موضوع­های غیرفاعلی اجازه می­دهند که نقش مبتدا داشته باشند، مفعول صریح (برای برعهده گرفتن نقش مبتدائی) بر دیگر عناصرغیرفاعلی اولویت دارد تا جائی‌که در بسیاری از زبان­ها موضوع غیرفاعلی مبتدائی صرفا محدود به مفعول صریح است (دالریمپل و نیکولاوا، 2010). اگر در زبانی از نشانه یا مطابقه برای مفعول‌های مبتدائی استفاده شود، آن زبان دارای مفعول­نمائی است و اگر استفاده از نشانه (حالت نما) یا مطابقه محدود به تنها بخشی از مفعول­ها باشد، آن زبان دارای مفعول­نمائی افتراقی است. در حالی‌که، برخی مانند آیسن[20] (2003) برای توصیف مفعول­نمائی افتراقی به عواملی مانند جانداری، معرفگی و ارجاعی بودن متوسل می­شوند، در رویکرد دالریمپل و نیکولاوا (2010) عامل ساخت اطلاع و مبتدائی/ کانونی بودن وضعیت مفعول­ها در کلام نقش پررنگ­تری دارد.

     در زبان­های دارای مفعول­افتراقی، بین مفعول و مبتدا (ثانویه) همبستگی نزدیکی وجود دارد درست مانند همان ارتباطی که بین فاعل و مبتدای اولیه وجود دارد. معمولاً در زبان­ها، بین عناصر بالا در سلسله مراتب نقش دستوری مانند فاعل و مفعول و مبتدا این همبستگی دیده می­شود (کرافت[21]، 1991؛ رود[22]، 1986؛ و بلیک[23]، 2001). برخی مانند ساسه[24] (1984) معتقد هستند که همبستگی بین مفعول و مبتدای ثانویه آنقدر شدید است که اگر مفعولی مبتدائی نباشد دیگر فاقد خصوصیات مفعولی است و دچار انضمام می­گردد. عناصر انضمام­یافته به‌دلیل این‌که تحت حاکمیت فعل نیستند و اصولاً جزء ساخت ظرفیتی فعل محسوب نمی­شوند، لذا نمی­توانند مبنا و محرک مطابقه باشند (برزنن و امچومبو[25]، 1987). این وضعیت مشابه فاعل‌های غیرعامل و غیرمبتدائی است که نمی­توانند در جایگاه نحوی مختص به خود قرار بگیرد (ناس[26]، 2007). در مقابل، درزبانی مانند نزپرسه[27] گاهی موضوع غیرمفعولی (مانند افزوده­ها) به خاطر مبتدائی بودن به جایگاه مفعول ارتقا پیدا می­کند و می­تواند مانند مفعول نشانه دریافت نماید یا مبنای مطابقۀ مفعولی با فعل باشد (رود، 1986). نتیجه­ای که از این بحث می­توان گرفت این است که ساخت اطلاع و میزان مبتدائی/ کانونی­بودن موضوع­ها عامل بسیار مهمی در صورت­بندی نحوی زبان­ها محسوب می­شود. البته باید اذعان نمود که این تأثیر از زبانی به زبان دیگر متفاوت است.

    نظام مطابقه در زبان توندرا ننتز[28] نیز متأثر از ساخت اطلاع جمله است. این زبان دارای مطابقۀ اجباری با فاعل و مطابقه اختیاری با مفعول است. مطابقۀ فاعلی هم از لحاظ شخص است و هم شمار، اما مطابقۀ مفعولی فقط محدود به شمار است (دالریمپل و نیکولاوا، 2010: 133-134). در این زبان شرط مهم برای مطابقه با مفعول، مبتدابودگی مفعول است. مفعول کانونی نمی­تواند ناظر و محرک مطابقۀ مفعولی در زبان توندرا ننتز باشد. همچنین در این زبان، دو شرط جانداری و معرفگی به تنهائی تأثیری در مطابقۀ مفعولی ندارند. به عبارت دیگر، این‌که مفعول جاندار باشد یا بی­جان و یا معرفه باشد یا نکره، تأثیری در مطابقۀ مفعولی ندارد. همان‌گونه که تاکید شد در این زبان عامل ساخت اطلاع و مبتدائی­بودن مفعول است که محرک مطابقۀ مفعولی قلمداد می­شود. تنها استثنا در زبان توندرا، ضمائر اول شخص و دوم شخص مفرد و جمع هستند که رفتاری متفاوت با دیگر مفعول­ها از خود نشان می­دهند و نمی­توانند محرک مطابقۀ مفعولی باشند، حتی اگر دارای مصداق مبتدائی در کلام باشند (دالریمپل و نیکولاوا، 2010).

    علاوه بر نقش مهم مفعول­های مبتدائی به عنوان ناظر یا محرک مطابقه مفعولی، موضوعی که مطرح می­شود این است که چه تفاوتی در رفتار نحوی مفعول­های محرک مطابقه و مفعول­های کانونی در زبان­ها دیده می­شود. برای بررسی این موضوع، دالریمپل و نیکولاوا (2010: 134-135) رفتار مفعول مبتدائی (مبنا و محرک مطابقه) با مفعول کانونی (غیرمطابقه‌ای) را در چند ساخت  مانند ارتقا، موصولی سازی، افعال نظارتی، مرجع ضمائر ملکی، و جایگاه نحوی مورد بررسی قرار داده­اند. با ارائه بافت و مثال­های مناسب از زبان توندرا ننتز، آنها نشان می­دهند که در مجهول­سازی هم مفعول مبتدائی و هم مفعول کانونی می­توانند به جایگاه نهاد ارتقا پیدا کنند. پس از این منظر، بین این دو مفعول تفاوتی مشاهده نمی­شود. در ارتباط با موصولی­سازی، آنها نشان می­دهند که فقط مفعول مبتدائی می­تواند مرجع بند موصولی و مبنای مطابقۀ مفعولی قرار بگیرد. اما در ساخت­های نظارتی، هم مفعول مبتدائی و هم کانونی می­توانند ناظر فاعل بند پیرو باشند. همچنین، هر دو نوع مفعول (مطابقه­ای و غیر مطابقه­ای) می­توانند مرجع ضمیر انعکاسی ملکی[29] باشند. نهایتاً، دالریمپل و نیکولاوا نشان می­دهند که در زبان ننتز، جایگاه نحوی این دو نوع مفعول با هم تفاوتی ندارد. امّا در رابطه با مفعول غیرمستقیم، آنها نظر متفاوتی ارائه می­نمایند. در این زبان، مفعول غیرمستقیم[30] نمی­تواند مبنای مطابقه قرار گیرد، مجهول نمی­شوند، ناظر افعال نظارتی نیستند، و تحت فرایند موصولی­سازی قرار نمی­گیرند (دالریمپل و نیکولاوا، 2010: 136).

 

3.  تحلیل داده­ها و بحث     

در این قسمت، نقش ساخت اطلاع  یا میزان برجستگی کلامی موضوع­ها را در مطابقۀ مفعولی به تفکیک نقش­های دستوری مورد تحلیل قرار خواهیم داد.  همچنین تبعات ساخت اطلاع برای صورت­بندی نحوی در کردی کلهری مورد بررسی قرار می­گیرد. در ابتدا، انواع ساخت کانونی در کردی کلهری مورد بررسی قرار گرفته است.

 

 

3-1 انواع کانون

لمبرکت (1994: 221) بر اساس محل وقوع عنصر کانونی، سه نوع ساخت کانونی را شناسائی نموده است که عبارتند از ساخت کانون موضوعی[31]، ساخت کانون گزاره­ای[32] و ساخت کانون جمله­ای[33].

1-      a. chwæ  bü-æ?

    what   become-Present

چی شده؟    

  1. b.  ow pjag-æ(gæ[34])    mashin-e(g)   sæn-ø-*e

           that man-Def        car-Indef         buy-Past-3P.Sl-3P.Sl(Obj)

آن مرد ماشینی خرید*ش.             

2-      a.  ow piag-æ         chwæ   kər-d-ø?

     that man-Def     what    do-Past-3P.Sl

آن مرد چکار کرد؟      

  1. (ow pjag-æ)      mashin-e(g)    sæn-ø-*e

that man-Def    car-Indef         buy-Past-3P.Sl-3P.Sl(Obj)

(آن مرد) ماشینی خرید*ش.

  1. mashin-e(g)       sæn-ø-*e                      (Ow pjag-æ)

          car-Indef         buy-3P.Sl-3P.Sl(Obj)  that man-Def   

ماشینی خرید*ش (آن مرد).           

3-      a. ow piag-æ        chwæ      sæn-ø?

    that man-Def    what      buy-Past-3P.Sl

آن مرد چی خرید؟     

b. (ow pjag-æ)       mashin-e(g)     (sæn-ø-*e)

     that man-Def     car-Indef           buy-Past-3P.Sl-3P.Sl(Obj)

(آن مرد) ماشینی (خرید*ش).    

در جمله (1-b)، قلمرو کانون شامل تمام جمله می­شود. بنابراین هم فاعل و هم مفعول (و حتی فعل) همگی کانونی و غیرمبتدائی هستند. مشاهده می­شود که پسوند مطابقۀ فاعلی ø با فاعل از نظر شخص و شمار در انطباق است. درحالی‌که، حضور پی­بست مطابقۀ مفعولی[35] (e-) منجر به نادستوری شدن جمله گردیده است. همان‌گونه که اشاره شد، بررسی وضعیت مفعول نشان می­دهد که مفعول غیرمبتدائی است و همین موضوع کافی است که نتواند محرک و مبنای مطابقه پی­بست مفعولی قرار گیرد. بنابراین، می­توان نتیجه گرفت که کانونی بودن فاعل مانع از ارجاع پسوند مطابقۀ فاعلی به فاعل نشده است. درحالی‌که، کانونی­بودن مفعول مانع از ارجاع پی­بست مفعولی به مفعول گردیده است. قلمرو کانون در جمله (2-b) شامل گروه فعلی است. این نوع کانون در لامبرکت (1994) به کانون گزاره­ای موسوم است. در این جمله، فاعل مبتدائی و مفعول کانونی است. پسوند مطابقۀ فاعلی همچنان با فاعل در انطباق است. پس می­توان چنین نتیجه گرفت که ساخت اطلاع (مبتدا/ کانون) برای مطابقۀ فاعلی عامل تأثیرگذار قلمداد نمی­شود. به عبارت دیگر، مطابقۀ فاعلی در کردی کلهری به ساخت اطلاع حساس نیست، بلکه نقش دستوری فاعل است که عامل مهم در مطابقه قلمداد می­شود. در ادامه این موضوع دوباره در مثال­های بیشتری مورد بحث قرار خواهد گرفت.

   اگرچه ساخت اطلاع در مطابقۀ فاعلی در کردی کلهری نقشی ندارد، امّا این عامل در صورت­بندی نحوی این زبان دارای نقش است. فاعل کانونی در جمله (1-b) دارای جایگاه نحوی ثابتی است؛ درحالی‌که، فاعل مبتدائی را هم می­توان حذف نمود و هم می­توان به انتهای جمله منتقل کرد (2-c). در جمله (2-b)، مانند جمله (1-b) مفعول کانونی است و همچنان مانع از ارجاع پی­بست مفعولی به مفعول است. جمله (3-b) دارای قلمرو موضوعی است. هم فاعل و هم فعل در کلام قبلی آمده­اند؛ لذا مبتدائی و قابل حذف هستند و به همین دلیل در داخل پرانتز قرار داده شده­اند. در این مثال همانند دو مثال قبلی، مفعول هنوز هم کانونی است و همین مسأله مانع از انطباق پی­بست سوم شخص مفرد با آن شده است. برای این‌که بتوان در مورد نقش ساخت اطلاع در مطابقۀ مفعولی در کردی کلهری نتیجه­گیری نمود، ما به مثال­های بیشتری نیاز داریم تا وضعیت مفعول مبتدائی را در ارتباط با مطابقۀ مفعولی مشخص شود.

 

3-2 فاعل کانونی و مفعول مبتدائی

4-      a.   ki      kətaw-æ        dər-i-ø(-e)?

     who  book-Def       tear-Past-3P.Sl-3P.Sl (Obj)

کی کتابو پاره(ش) کرد؟           

      b. æli   (kətaw-æ)      dər-i-ø(e).

          ali    book-Def       tear-Past-3P.Sl-3P.Sl (Obj)

علی (کتابو) پاره(ش) کرد.           

      c. æli    dər-i-ø(-e)                              (kətaw-æ).

         ali      tear-Past-3P.Sl-3P.Sl (Obj)    book-Def

علی پاره(ش) کرد (کتابو).                

      d. #dər-i-ø(-e)                             (kətaw-æ)   æli.

          tear-Past-3P.Sl-3P.Sl (Obj)       book-Def    ali

# پاره(ش) کرد (کتابو) علی.               

در حالت بی­نشان، فاعل مبتدای اولیه و مفعول مبتدای ثانویه است. در بافت فوق (جمله 4-b)، تنها مفعول مبتدائی است و و لذا تنها مبتدای جمله محسوب می­شود (مبتدای اولیه). این تنها حالتی است که مفعول می­تواند مبتدای اولیه محسوب شود. در این جمله، فاعل دارای مصداق کانونی و مفعول مبتدائی است. همان‌گونه که دیدیم، در کردی کلهری مطابقۀ فاعلی (چه فاعل مبتدائی و چه کانونی) در هر صورت الزامی است. بنابراین، ساخت اطلاع در مطابقۀ فاعلی نقشی ندارد. اما در مورد مفعول مبتدائی به صورت اختیاری مطابقه صورت گرفته است و چون مفعول صریح حضور دارد، پی­بست مفعولی اختیاری است. در جمله (4-c) مفعول به واسطه مبتدائی بودن می­تواند به جایگاه پسافعلی منتقل گردد و یا حتی حذف شود. در جمله (4-d)، فاعل کانونی غیر قابل جابجائی است و انتقال آن به جایگاه پایانی باعث نابجائی کاریرد آن در این موقعیت گردیده­است.

    الگوی فوق (فاعل کانونی) در زبان­های دیگر ممکن است به نتایج متفاوتی ختم شود. در زبان بانتو، در چنین مواقعی مطابقه با فاعل انجام نمی­شود، بلکه مطابقه با مفعول مبتدائی اجباری می­گردد. در چنین زبانی، فاعل غیرمبتدائی ویژگی‌های ذاتی خود را از دست می­دهد و نمی­تواند محرک مطابقه باشد. حتی گاهی جایگاه نحوی آن عوض می­شود و از جایگاه پیش از فعل به جایگاه پسافعلی منتقل می­گردد (موریموتو، 2009: 201). در زبان­های بانتو، مطابقۀ فاعلی به نقش دستوری حساس نیست (برخلاف کردی کلهری)، بلکه وضعیت مبتدائی مصادیق (فارغ از نقش دستوری) است که مبنای مطابقۀ فاعلی و مفعولی را مشخص می­کند (همان). ولی مشاهده می­شود که این وضعیت خاص نیز تأثیری در نظام مطابقه در کردی کلهری نگذاشته است.

 

3-3 فاعل مبتدائی و مفعول کانونی

5-      a. bawg-ət                   chwæ sæn-ø?

   father-Poss (2P.Sl)   what  buy-Past-3P.Sl

بابات چی خرید؟         

  1. mashin-e

car- Indef

ماشینی                 

  1. (bawg-əm)                 mashin-e     (sæn-ø-*e)

father-Poss (1P.Sl)    car- Indef    buy-Past-3P.Sl-3P.Sl (Obj)

(بابام) ماشینی (خرید*ش).              

  1. mashin-e      sæn-ø-*e                                   bawg-əm

car- Indef     buy-Past-3P.Sl-3P.Sl (Obj)     father-Poss (2P.Sl)

ماشینی خرید*ش بابام.                

  1. # bawg-əm                    sæn-ø-*e                                 mashin-e

  father-Poss (1P.Sl)     buy-Past- 3P.Sl-3P.Sl (Obj)   car- Indef

# بابام خرید*ش ماشینی.                    

در جمله (5-b)، شاهد حضور تنها عنصر کانونی هستیم. بقیه اجزای جمله با قرینه با جمله قبلی حذف شده­اند. در جمله (5-c) شاهد توالی بی­نشان فاعل + مفعول + فعل در کردی کلهری هستیم. پسوند مطابقۀ فاعلی به فاعل مبتدائی ارجاع داده­است، هرچند مبتدائی­بودن شرط ارجاع در مطابقۀ فاعلی در کردی کلهری نیست. در این جمله و دو جمله بعدی هم، مطابقۀ مفعولی ناممکن است و منجر به نادستوری شدن جملات می شود. دلیل این موضوع روشن است، پی­بست نشانه مطابقۀ مفعولی به مفعول کانونی نمی­تواند ارجاع دهد. به عبارت ساده، مفعول کانونی نمی­تواند محرک، ناظر و مبنای مطابقۀ مفعولی باشد. اینکه برخی مفعول­ها می توانند محرک مطابقه باشند و برخی دیگر چنین رفتاری نمی­توانند از خود بروز دهند مصداق مفعول­نمائی افتراقی است. در جمله (5-d) فاعل مبتدائی و در جمله (5-e) مفعول کانونی به جایگاه نشان­دار پسافعلی منتقل شده­اند. همانگونه که قابل پیشی­بینی است، عنصر مبتدائی (فاعل) برای جابجائی مشکلی ندارد، اما عنصر کانونی (مفعول) در برابر جابجائی از خود مقاومت نشان می­دهد و جمله حاصل در این بافت نابجا است.  

3-4 فاعل و مفعول هردو مبتدائی، فعل کانونی

 

6- a.  æli    chwæ  wæ    kətaw-æ kər-d-ø?

          ali    what    with   book-Def       do-Past-3P.Sl

علی کتاب را چکار کرد؟        

    b.    dər-i-ø-e

           tear-Past-3P.Sl-3P.Sl (obj)

پاره ش (کرد).         

    c.  (æli)  (kətaw-æ)      dər-i-ø-(e)

           ali    book-Def     tear-Past-3P.Sl-3P.Sl (obj)

(علی) (کتاب) را پار(ه)ش کرد.           

    d. (kətaw-æ)    dər-i-ø(-e)                          (æli).

        book-Def    tear-Past-3P.Sl-3P.Sl (obj)   ali

(کتابو) پار(ه)ش کرد (علی).        

    e. (æli)  dər-i-ø(-e)                           (kətaw-æ).

         ali    tear-Past-3P.Sl-3P.Sl (obj)   book-Def

(علی) پار(ه)ش کرد (کتابو).        

    f. dər-i-ø(-e)                                (æli)   (kətaw-æ).

       tear-Past-3P.Sl-3P.Sl (obj)        ali     book-Def

پار(ه)ش کرد (علی) (کتابو).       

 

در مثال (6-b)، فاعل و مفعول مبتدائی هر دو محذوف هستند. در این مثال هم شاهد ارجاع پسوند فاعلی سوم شخص به فاعل محذوف هستیم و هم شاهد ارجاع پی­بست مطابقۀ مفعولی به مفعول محذوف. نشانۀ مطابقۀ مفعولی در این مثال اجباری است، زیراکه مفعول صریح حضور ندارد. در جمله  (6-c)، شاهد حضور فاعل و هم مفعول مبتدائی هستیم. در کردی کلهری، مطابقۀ فاعلی فارغ از مبتدائی/ کانونی­بودن به­صورت اجباری صورت گرفته است. در این جمله مبتدائی بودن مفعول باعث شده است که ارجاع پی­بست سوم شخص مفرد به مفعول بلامانع باشد. هرچند که حضور پی­بست مطابقۀ مفعولی با حضور مفعول صریح اختیاری است و به همین خاطر در داخل پرانتز قرار داده شده است. در همه جملات فوق بغیر از (6-b)، حضور پی­بست مفعولی سوم شخص مفرد به­خاطر حضور مفعول صریح اختیاری است. در مثال­های (6-d) و (6-e) و (6-f)، ما به ترتیب شاهد پسایندسازی فاعل مبتدائی، مفعول مبتدائی و فاعل و مفعول به­صورت توأمان به جایگاه پسافعلی هستیم. هیچکدام از این جابجائی­ها منجر به نابجا[36] شدن جمله در این بافت نگردیده­است. بر این اساس، می­توان نتیجه گرفت که مبتدائی­بودن فاعل و مفعول، عاملی تأثیرگذار در پسایندسازی و جابجائی این سازه­ها به شمار می‌رود و نتیجۀ کلی­تر این‌که، ساخت اطلاع دارای نقش اثرگذاری در صورت­بندی نحوی کردی کلهری است. قبلا هم اشاره شد که ساخت اطلاع در مطابقۀ مفعولی دارای نقش است و فقط در مطابقۀ فاعلی فاقد نقش است.

 

3-5 فاعل و مفعول هردو کانونی، فعل مبتدائی

7-      a. ki     chwæ  sæn-ø?

   who  what    buy-Past-3P.Sl 

کی چی خرید؟          

  1. ow    pjag-æ         mashin-e.

     that   man-Def     car-Indef

آن مرد ماشینی (خرید).             

  1. ow pjag-æ          mashin-e    sæn-ø-*e.

that man-Def     car-Indef    buy-Past-3P.Sl-3P.Sl (Obj)

آن مرد ماشینی خرید*ش.             

  1. #mashin-e  sæn-ø-*e                                   ow piag-a.

car-Indef    buy-Past-3P.Sl-3P.Sl (Obj)   that man-Def 

# ماشینی خرید*ش آن مرد.              

  1. # ow piag- æ    sæn-ø-*e                                    mashin-e.

that man-Def    buy-Past-3P.Sl-3P.Sl (Obj)     car-Indef

# آن مرد خرید*ش ماشینی.                  

  1. # sæn-ø-*e                             ow piag-a        mashin-e.

buy- Past3P.Sl- 3P.Sl (Obj)   that man-Def   car-Indef

# خرید*ش آن مرد ماشینی.                

گاهی در موقعیت­های طبیعی پیش می­آید که مخاطب متوجه افراد درگیر در یک فرایند نمی­شود و ممکن است سوالی مانند سوال (7-a) را مطرح نماید. در این مثال، کانون از نوع موضوعی است با این تفاوت که هر دو موضوع کانونی هستند. در این بافت هم فاعل و هم مفعول غیرمبتدائی و لذا غیرقابل حذف هستند، اما فعل مبتدائی است و در جمله (7-b) به قرینه جمله (7-a) حذف شده­است. در جمله (7-c) همانند موارد قبل مطابقۀ فاعلی بدون توجه به وضعیت اطلاعی فاعل انجام می­گیرد و مطابقۀ مفعولی (در همه مثال های فوق) به خاطر غیرمبتدائی بودن مفعول ناممکن می­شود. در اینجا هم معلوم می­شود که در کردی کلهری مطابقۀ فاعلی نقش دستوری­محور[37] و مطابقۀ مفعولی نیز ساخت اطلاعی­محور[38] هستند.

    جهت بررسی تأثیر کانونی­بودن فاعل و مفعول بر روی جایگاه نحوی آنها در کردی کلهری سه جمله (7-d) و (7-e) و (7-f) ارائه شده­اند. در جمله (d) شاهد پسایندسازی فاعل و در جمله (e) شاهد پسایندسازی مفعول  و در جمله (f) شاهد پسایندسازی هم­زمان فاعل و مفعول به جایگاه پسافعلی هستیم. چنان‌که مشاهده می­شود، در هر سه مورد این جابجائی­ها در جواب سوال (7-a) نابجا هستند[39]. اگرچه در کردی کلهری به خاطر ترتیب واژگانی نسبتا آزاد آن، می‌توانیم شاهد پسایندسازی فاعل و مفعول به‌صورت جداگانه یا هم­زمان به جایگاه پسافعلی باشیم، ولی شرط این پسایندسازی مبتدائی بودن آنهاست. نتیجه­ای که از این بحث می­توان گرفت این است که در کردی کلهری ساخت اطلاع می­تواند صورت­بندی نحوی این زبان را تحت تأثیر قرار بدهد. اگر فاعل یا مفعول کانونی باشند تمایل دارند که جایگاه نحوی بی­نشان خود را حفظ نمایند. بر این اساس، می­توان دو الگوی نحوی را برای توالی سازه­ها در کردی کلهری پیشنهاد کرد: اگر موضوع­های فعلی کانونی باشند، شاهد توالی غیرمنعطف فاعل + مفعول+ فعل هستیم و اگر موضوع ها مبتدائی باشند، آنگاه شاهد پسایندسازی آنها به صورت آزادانه خواهیم بود (توالی منعطف[40]).

    نتایج فوق در زبان­های دیگر لزوماً تأیید نمی­شود. در کردی کلهری، فقط مطابقۀ مفعولی متأثر از ساخت اطلاع است. همان‌گونه که در مقدمه بحث شد، لامبرکت (2000) برای این حالت (فاعل و مفعول کانونی) از زبان سومالی شاهد می‌آورد که اگر فاعل و مفعول هردو کانونی باشند، ما شاهد مبتدازدائی از فاعل هستیم تا جائی که مطابقه بین فعل و فاعل معلق می­شود. در زبان سومالی، در جملاتی که دارای فاعل مبتدائی هستند، شاهد مطابقه کامل و در صورتی که  فاعل کانونی باشد، مطابقه به سه حالت تقلیل پیدا می­نماید (سعید[41]، 1987). تقلیل یا خنثی­شدن مطابقه در جملاتی که فاعل کانونی داشته باشند فقط محدود به زبان سومالی نیست. در زبان کولیما نیز وقتی فاعل کانونی باشد، شاهد تقلیل مطابقه فقط به سوم شخص مفرد هستیم (موسلووا[42]، 2003). همچنان‌که در مورد کردی کلهری مشاهده شد، فعل با فاعل به‌صورت کامل مطابقه می­نماید، حتی اگر فاعل کانونی باشد.

 

3-6 فاعل، مفعول و فعل مبتدائی، مفعول غیرمستقیم کانونی

8-      a. e farsh-æ            læ ku         bə-frush-im-(e)?

   this carpet-Def    in where    sell-Present-1P.Pl-3P.Sl

این فرشو کجا بفروشیم(ش)؟                

            b. (e farsh-æ)           læ naw sayt     (bə-frush-im-e)

               this carpet-Def    in within site    sell-Present-1P.Pl-3P.Sl

 (این فرشو) تو سایت (می­فروشیم).               

 

در این مثال، مفعول غیرمستقیم سازه کانونی است. این ساخت نیز به ساخت کانون موضوعی[43] موسوم است؛ به این دلیل که، فقط یک موضوع کانونی در قلمرو کانون است. فاعل، مفعول و فعل مبتدائی هستند و به­همین خاطر و براساس قرارداد در داخل پرانتز آورده شده­اند. در جمله (8-a)، چون مفعول صریح و مبتدائی حضور دارد، حضور پی­بست مطابقۀ مفعولی اختیاری است، اما در جمله (8-b) به­خاطر حذف مفعول صریح، حضور پی­بست مفعولی (در صورت وجود فعل) اجباری است. اگر مفعول صریح وجود داشته باشد، اولا حضور پی­بست مفعولی اختیاری می‌شود و ثانیاً مفعول می­تواند دارای جایگاهای نحوی متغیری باشد. در این مثال، مفعول می­تواند پیش از فعل (قبل و بعد از سازه کانونی) ظاهر شود و یا حتی به جایگاه پسافعلی نیز منتقل گردد. بنابراین، ساخت اطلاع در اینجا هم به صورت­بندی­های متفاوتی در ارتباط با مطابقۀ مفعولی منجر شده است. این نیز می­تواند جلوه­ای دیگر از مفعول­نمائی افتراقی محسوب شود. علاوه بر این، ساخت اطلاع در این مثال هم منجر به صورت­بندی­های نحوی متفاوتی شده ­است.

 

3-7 مفعول صریح کانونی، مفعول غیرمستقیم مبتدائی

9-       a.  Chwæ    læ naw       mashin-æ   hish-t-i              (w)æ ja?

       what     in within    car-Def       put-Past-2P.Sl   in place

چی داخل ماشین جا گذاشتی؟            

  1. Kart-eil-æ  (læ naw     mashin-æ)   hisht-əm-(an)                (w)æ    ja.

 cards          in within   car-Def      put-Past-1P.Sl-3P.Pl(obj)   in place

کارت­هارو (داخل ماشین) جا(شون) گذاشتم.           

 

در جمله (9-b)، مفعول غیرمستقیم (قید مکان) مبتدائی است. در این جمله شاهد ارجاع پسوند فاعلی اول شخص مفرد به فاعل مبتدائی هستیم. همچنین، پی­بست مفعولی سوم شخص جمع به مفعول ارجاع می­دهد. مفعول مستقیم در این جمله به صورت معرفه و تشخیص‌پذیر ظاهر شده­است، هرچند که برای نخستین بار در این جمله ظاهر شده است و ظاهراً نباید بتواند محرک مطابقۀ مفعولی باشد. دلیل این موضوع این است که اگرچه از لحاظ کلامی مفعول صریح دارای مصداق نو است، ولی از لحاظ موقعیتی و بر اساس فرضیات گوینده مصداق آن برای مخاطب تشخیص­پذیر و قابل استنباط است؛ لذا این موضوع می­تواند در همین مثال مبتدائی قلمداد شود. مفعول غیرمستقیم هم اگرچه از لحاظ کلامی کاملا برجسته و تشخیص­پذیر است، ولی در کردی کلهری نمی­تواند محرک مطابقه باشد. هرچند در بسیاری از زبان­ها مفعول غیرمستقیم با ارتقا به جایگاه مفعول صریح می­تواند در مطابقۀ مفعولی به­عنوان محرک نقش­آفرینی نماید. گلوفکو (2009) نحوۀ توزیع اطلاع را در زبان الوتعامل محرک مطابقه می­داند. فعل در این زبان همیشه با موضوع­های برجسته و مبتدائی شامل فاعل، مفعول یا مفعول غیرمستقیم مطابقه می­کند. اگر فاعل یا مفعول مبتدائی نباشند، دیگر وابسته­های فعلی مانند مفعول غیرمستقیم و یا حتی افزوده­ها می­توانند محرک و ناظر مطابقه باشند (همان). در زبان تاباسران نیز، در رابطه با مطابقۀ مفعولی هر موضوع غیرفاعلی برجسته (از جمله مفعول غیرمستقیم) می­تواند محرک این نوع مطابقه باشد (کیبریک و سلزنو، 1980). بنابراین، این زبان­ها از کردی کلهری متفاوت هستند. در کردی کلهری، صرفاً فاعل و مفعول می­توانند مبتدائی و محرک مطابقه باشند و دیگر نقش­های دستوری که در سلسله مراتب نقش­های دستوری در سطوح پائین قرار دارند نمی­توانند محرک یا مبنای مطابقه باشند. زبان ژاپنی و آیاکوچو نیز مانند کردی کلهری از این سلسله مراتب تبعیت می­کنند (گلوفکو، 2009). این‌که، مطابقه با کدام موضوع فعلی می­تواند صورت بگیرد هم در زبان­های مختلف به نتایج متفاوتی منجر می­شود. گاهی ساخت اطلاع دارای نقش پررنگی است و گاهی این عامل در نحوۀ مطابقه نقشی ندارد. بر اساس شواهد ارائه شده، ساخت اطلاع در کردی کلهری فقط در مطابقۀ مفعولی نقش­آفرینی نموده است. مطابقۀ فاعلی به این عامل حساس نیست و مطابقه با مفعول غیرمستقیم در کردی کلهری اصولاً  ناممکن است، حتی اگر مبتدائی باشد. 

 

3-8 مطابقه با مفعول (مبتدائی/ کانونی) جاندار/ بی­جان

10-   a. kətaw-æ    sæn-i?

    book-Def   buy-Past-2P.Sl

کتابو خریدی؟         

           b. are, (kətaw-æ)     sæn-əm-(e)

              yes, book-Def       buy-Past-1P.Sl-3P.Sl (Obj)

آره، (کتابو) خریدم(ش).                  

11-   a.  kwər-æ    di-d?

     boy-Def  see-Past-2P.Sl

پسره رو دیدی؟          

  1. are, (kwər-æ)       di-m-(e)

yes, boy-Indef     see-Past-1P.Sl-3P.Sl(Obj)

آره (پسره رو) دیدم(ش).            

12-   a. chwæ   sæn-i?

     what     buy-Past-2P.Sl

چی خریدی؟         

            b. kətaw-e            sæn-əm-(*e)

                book-Indef       buy-Past-1P.Sl-3P.Sl (Obj)

کتابی خریدم(*ش).           

13-   a. ki      di-d?

    Who  see-Past-2P.Sl

کیو دیدی؟        

           b. kwər-e           di-m-(*e)

                boy-Indef      see-Past-1P.Sl-3P.Sl(Obj)

پسری دیدم(*‌ش).                  

در جمله (10-b)، مفعول مبتدائی و بی­جان است. این مفعول با پی­بست مفعولی سوم شخص مفرد از نظر شخص و شمار در انطباق است. همچنین، در (11-b)، مفعول مبتدائی و جاندار است. در اینجا هم، پی­بست مفعولی با مفعول از لحاظ شخص و شمار در انطباق است. در هردو بافت مفعول مبتدائی، جاندار و بی­جان می­توانند محرک و ناظر مطابقۀ مفعولی باشند. در جمله (12-b)، مفعول بی­جان و کانونی است و در جمله (13-b) هم مفعول جاندار و کانونی. در این دو جمله، در صورتی که نشانۀ مطابقۀ مفعولی ظاهر شود، جملات نادستوری خواهند بود. به عبارت دیگر، در این جملات، مفعول نمی­تواند محرک مطابقۀ مفعولی باشد. بر اساس این شواهد می­توان نتیجه گرفت، عاملی که منجر به الگوهای متفاوت برای مطابقۀ مفعولی شده است، عامل مبتدائی/ کانونی­بودن (ساخت اطلاع) است نه عامل جاندار/ بی­جان بودن. با توسل به نظریه ساخت اطلاع می­توان تبیین مناسبی برای نمونه­های فوق ارائه نمود.

    پس مشخص می­گردد که عامل جاندار/ بی­جان که آیسن (2003) برای تبیین مفعول­نمائی افتراقی ارائه نموده­است در مطابقۀ مفعولی در کردی کلهری نقشی ندارد. البته، آیسن این عامل را در رابطه با حضور حالت­نما­ها با مفعول ارائه نموده­است و لزوما به ارتباط این عامل با مطابقه نپرداخته است.

  

3-9 جملات پیچیده

3-9-1 مفعول مبتدائی مرجع

14-   a. mashin-æ   əra chwæ    sæn-ø-(e)?

     car-Def       for what     buy-Past-3P.Sl-3P.Sl(obj)

ماشینو برای چی خرید(ش).          

b. ( mashin-æ) sæn-ø-(e)                           ta bə-frushe-d-ø-e

     car-Def   buy-Past 3P.Sl-3P.Sl(obj)   to sell-Past-3P.Sl-3P.Sl(obj)

(ماشینو) خرید(ش)   تا بفروشدش.              

     c. (mashin-æ) sæn-ø                             *ta bə-frushe-d-ø

            car-Def      buy-Past-3P.Sl-               to sell-Past-3P.Sl

(ماشینو) خرید *تا بفروشد.           

در این ساختار که بیانگر هدف است مفعول مبتدائی بند پایه با مفعول مبتدائی بند پیرو هم­مرجع است.  در جمله (14-b)، نشانۀ مطابقۀ مفعولی در بند پایه اختیاری است، زیراکه مفعول صریح در همان بند حضور دارد، در صورت حذف به قرینه آن، حضور پی­بست اجباری می­گردد. در همین جمله (14-b)، حضور پی­بست نشانه مفعولی در بند پیرو اجباری است، زیراکه مفعول صریح بند پیرو به قرینه بند پایه حذف گردیده است. به همین دلیل، در جمله (14-c) مشاهده می­شود که حذف پی­بست مطابقۀ مفعولی در بند پایه منجر به نادستوری­شدن آن نشده است، ولی در بند پیرو منجر به نادستوری­شدن آن شده است. در مثال های (14-b) و (14-c) مفعول مبتدائی هست. اما در بافت زیر وضعیت مفعول بند پایه غیرمبتدائی است.

 

    3-9-2 مفعول غیرمبتدائی مرجع

15-   a.  æli chwæ  sæn-ø?

     Ali what    buy-Past-3P.Sl

علی چی خرید؟         

  1. mashin-e    sæn-ø-(*e)                              ta bəfrushe-d-e.

     car-Indef      buy-Past-3P.Sl-3P.Sl(obj)  to sell-Past-3P.Sl-3P.Sl(obj)

ماشینی خرید(*ش)  تا بفروشدش/ بفروشه.           

 در جمله (15-b)، مفعول غیرمبتدائی و حاوی اطلاع نو است. حضور پی­بست مفعولی در بند پایه برای ارجاع به مفعول غیرمبتدائی ناممکن است اما در بند پیرو بواسطه اینکه مفعول در بند پایه معرفی شد اکنون در بند پیرو می­تواند مبتدائی و لذا محرک مطابقه قلمداد شود. علت اجباری­بودن پی­بست مفعولی در بند پیرو هم بخاطر عدم وجود مفعول صریح و هم بخاطر مبتدائی بودن مفعول می­باشد. در اینجا نیز ما شاهد جلوۀ دیگری از مفعول­نمائی افتراقی در قالب مطابقه در کردی کلهری هستیم. همچنان‌که می­بینیم، مطابقه پی­بست مفعولی با برخی از مفعول­ها امکان­پذیر و با برخی دیگر ناممکن است. ساخت اطلاع مشخص می­کند که تحت چه شرایطی امکان مطابقه وجود دارد یا خیر.

 

3-10 ساخت سببی

   3-10-1 سببی صرفی

16-   a. chwæ   wæ  mənal-æ     kər-d-i?

      what    to   child-Def   do-Past-2P.Sl

بچه را چکار کردی؟            

 b. (mənal-æ)       xæf-an-əm-(e).

     child-Def         sleep-Past-Cause-1P.Sl-3P.Sl(Obj)

(بچه رو) خوابوندم(ش).            

خفتن (خوابیدن) فعلی لازم است. با پسوند صرفی (-an)، این فعل از حالت لازم به صورت متعدی تبدیل می­شود. مفعول فعل سببی همانند دیگر افعال متعدی است. در مثال (16-b) مفعول مبتدائی است و لذا می­تواند محرک و مبنای مطابقه پی­بست مفعولی قرار بگیرد. حضور پی­بست هم به­خاطر حضور مفعول صریح اختیاری است. 

 

 

     3-10 -2 سببی نحوی

17-   a. chwæ   wæ   mashin-æ    kər-d-i?

     what     to     car-Def      do-Past-2P.Sl

ماشینو چکار کردی؟             

  1. (mashin-æ)  da-m-  (w)æ     məkanik-e                 ø  tæmir-e bə-keid-ø.

Car-Def       give-1P.Sl-  to   mechanic-Indef     ø fix-3P.Sl  Sunj-do-3P.Sl

 (ماشینو) دادم به مکانیک تعمیرش کنه.             

  1. da-m-(w)æ    məkanik-e             ø  (mashin-æ) tæmir-(e) bə-keid-ø.

give-1P.Sl-to   mechanic-Indef    ø Car-Def     fix-3P.Sl  Sunj-do-3P.Sl

دادم (به) مکانیک  (ماشینو) تعمیر(ش) کنه.            

 

در جملات (17-b) و (17-c)، شاهد ترکیب دو بند پایه و پیرو در قالب یک ساخت سببی هستیم. فاعل بند پایه (مسبب) و مفعول (ماشین) در این دو جمله مبتدائی و عامل نیز کانونی است. فاعل بند پیرو در این دو جمله ضمیر تهی است که به عامل (مکانیک) در بند پایه ارجاع می­دهند. این دو جمله با هم دو فرق عمده دارند. نخست، حضور پی­بست نشانه مفعولی در جمله (17-b) جهت ارجاع به مفعول بند پایه الزامی است، در حالیکه در جمله (17-c)، این عنصر زبانی اختیاری است (به‌همین دلیل داخل پرانتز قرار داده شده است). تفاوت دوم به جایگاه مفعول صریح در بند پایه در این دو جمله بر می­گردد. در جمله (17-b) مفعول صریح در جایگاه اصلی خود و پیش از فعل ظاهر شده است، درحالی‌که، در جمله دوم، مفعول بواسطه مبتدائی­بودن به جایگاه پسافعلی و در مجاورت فعل بند پیرو (پیش از آن) قرار گرفته است. همین مجاورت مفعول مبتدائی به فعل بند پیرو سبب شده است که حضور پی­بست مفعولی به­صورت اختیاری باشد و نه اجباری، زیرا این مفعول اکنون نقش مفعول صریح بند پیرو را بازی می­کند. قبلاً اشاره شد که پی­بست نشانه مفعولی در صورتی الزامی است که مفعول صریح حضور نداشته باشد. این‌که، نشانه مطابقۀ مفعولی در کدام بافت ظاهر می­گردد و در کدام بافت حضور آن ناممکن می­شود ناشی از ساخت اطلاع جمله است و این موضوع جلوه­ای دیگر از مفعول­نمائی افتراقی در رابطه با مطابقه (نه لزوما حالت­نمائی) است.

 

4. نتیجه­گیری

اکثر پژوهش­های انجام­شده در ارتباط با مفعول­نمائی افتراقی، اولاً، عامل ساخت اطلاع را نادیده گرفته­اند (آیسن 2003، راسخ­مهند و ایزدی­فر 1390)، و ثانیاً، مفعول­نمائی افتراقی را صرفاً به حالت­نما­ها (مانند را) محدود کرده­اند و به مطابقه (مفعولی) به عنوان جلوه­ای دیگر از مفعول­نمائی افتراقی توجه ننموده­اند، از جمله می­توان دبیرمقدم (1369)، راسخ­مهند و نقشبندی (1392)، راسخ­مهند و ایزدی­فر (1390) نام برد که اشاره­ای به مطابقۀ مفعولی به­عنوان نمودی از مفعول­نمائی افتراقی نکرده­اند. در تعریف مفعول­نمائی گفته شده است اگر برای نشان دادن مفعول از نشانۀ خاصی استفاده گردد، شاهد مفعول­نمائی هستیم و اگر مفعول­نمائی شامل گروهی از مفعول­ها بشود و شامل گروهی دیگر نشود، شاهد مفعول­نمائی افتراقی هستیم. نتایج پژوهش حاضر نشان داد که در کردی کلهری مطابقۀ مفعولی (به عنوان جلوه­ای از مفعول­نمائی افتراقی) با مفعول­هائی که دارای برجستگی کلامی باشند و مصداق آنها قبلاً در کلام آمده باشد، انجام می­گیرد. این مطابقه از لحاظ شخص و شمار است که به­وسیله گروهی از پی­بست­های مفعولی که بر روی فعل ظاهر می­شوند انجام می­گیرد. نتیجه دیگری که پژوهش حاضر در برداشته این است که ساخت اطلاع برای مطابقۀ فاعلی (برخلاف مطابقه مفعولی) عامل تأثیرگذار قلمداد نمی­شود. به عبارت دیگر، مطابقۀ فاعلی در کردی کلهری به ساخت اطلاع حساس نیست و پسوند­های فاعلی فارغ از مبتدائی/ کانونی­بودن فاعل، با آنها از لحاظ شخص و شمار در انطباق کامل هستند، اگرچه در برخی زبان­ها مانند سومالی و کولیما، در چنین مواقعی شاهد تقلیل یا تعلیق مطابقه و یا دگرگونی ساختار نحوی (وارونگی) جملات خواهیم بود (لامبرکت 2000، سعید 1987، موسلووا 2003). همچنین، مشخص شد در کردی کلهری، صرفاً فاعل و مفعول می­توانند مبتدائی و محرک مطابقه باشند و دیگر نقش­های دستوری (مفعول غیرمستقیم و افزوده­ها) که در سلسله مراتب نقش­های دستوری در سطوح پائین قرار دارند نمی­توانند محرک یا مبنای مطابقه باشند. زبان ژاپنی و آیاکوچو نیز مانند کردی کلهری از این سلسله مراتب تبعیت می­کنند (گلوفکو، 2009). این‌که مطابقه با کدام موضوع فعلی می­تواند صورت بگیرد هم در زبان­های مختلف به نتایج متفاوتی منجر می­شود. گاهی ساخت اطلاع دارای نقش پررنگی است و گاهی این عامل در نحوۀ مطابقه نقشی ندارد. بر اساس شواهد ارائه­شده، ساخت اطلاع در کردی کلهری فقط در مطابقۀ مفعولی نقش­آفرینی نموده است. مطابقۀ فاعلی به این عامل حساس نیست و مطابقه با مفعول غیرمستقیم در کردی کلهری اصولاً  ناممکن است، حتی اگر مبتدائی باشد. 

    هدف دیگری که در این پژوهش دنبال شد یافتن پاسخ این پرسش است که آیا در کردی کلهری ساخت اطلاع می‌تواند صورت­بندی نحوی این زبان را تحت تأثیر قرار بدهد. نتایج نشان داد که اگر فاعل یا مفعول کانونی باشند، این موضوع­ها تمایل دارند که جایگاه نحوی بی­نشان خود را حفظ نمایند و اگر مبتدائی باشند، هم می­توان آنها را حذف کرد و هم می­توان به جایگاه پسافعلی منتقل کرد، بدون این‌که نادستوری شوند یا از لحاظ کاربردی نابجا باشند. بر اساس یافته­های پژوهش، می­توان دو الگوی نحوی را برای توالی سازه­ها در کردی کلهری پیشنهاد کرد: اگر موضوع­های فعلی کانونی باشند، شاهد توالی غیرمنعطف و بی­نشان  فاعل + مفعول+ فعل هستیم و اگر موضوع­ها مبتدائی باشند، آنگاه شاهد انعطاف­پذیری ساختار جمله و جابجائی آزادانه موضوع­ها خواهیم بود. 



[1] M. Dalrimple and I. Nikolaeva

[2] Ostyak

[3] K. Sinnemaki

[4] Ayacucho Quechua

[5] qa

[6] G. Bossong

[7] wa

[8] J. Fry

[9] Bantu

[10] Y. Morimoto

[11] E. Golovko

[12] Aleut

[13] argument

[14] controller

[15] Itelmen

[16] Tabassaran

[17] J. Bobaljik and S. Wurmbrand

[18] Differential Object Marking

[19] A. Kibrik and A. Seleznev

[20] J. Aissen

[21] W. Croft

[22] N. Rude

[23] B. J. Blake

[24] H. Sasse

[25] J. Bresnan and S. A. Mchombo

[26] A. Næss

[27] Nez Perce

[28] Tundra Nenets

[29] possessive reflexive

[30] oblique

[31] argument focus

[32] predicate focus

[33] sentence focus

[34] در کردی کلهری، نشانۀ معرفه به دو صورت (-ægæ) و (-æ) ظاهر می­شود. به­خاطر سهولت آوانگاری در این پژوهش دومی مورد استفاده قرار می­گیرد. البته در کردی ایلامی نیز نشانۀ معرفه (-æ) است و در لهجۀ کلهری ایوانی به­خاطر تعامل با کردی ایلامی تمایل به استفاده از (æ-) بیشتر شده است.

[35] گوهری و شرفخانی (1398: 56) با استناد به دبیرمقدم (1392) شناسه­های فاعلی و مفعولی را در کردی جنوبی به­ترتیب پسوند فاعلی و پی­بست مفعولی می‌خوانند و آنها را نشانة مطابقه می‌دانند. آنها حداقل دو دلیل برای این تمایز ارائه می­کنند: پسوند­ها قبل از پی­بست­ها به ستاک فعلی افزوده می­شوند و دیگر اینکه جایگاه پی­بست ها متغیر است و گاهی به پایه­ای غیر از فعل افزوده می­شوند. لذا، در این پژوهش از همین نام­گذاری استفاده می­شود.

[36] infelicitous

[37] Grammatical Role Dependent (GR- dependent)

[38] Information Structure Dependent (IS- dependent)

[39] اگرچه در کردی کلهری به­خاطر ترتیب واژگانی نسبتاً آزاد آن، می­توانیم شاهد پسایندسازی فاعل و مفعول به­صورت جداگانه یا هم­زمان به جایگاه پسافعلی باشیم، ولی شرط این پسایندسازی مبتدائی­بودن آنهاست.

[40] به­طور طبیعی، تعداد مصادیق مبتدائی از کانونی خیلی بیشتر است. در یک مطالعۀ ­پیکره­محور، گوهری (1392) نشان داد که از مجموع 558 مصداقی که وضعیت اطلاعی آنها مشخص­شده بود، 88.5% مبتدائی بوده­اند.

[41] J. I. Saaid

[42] E. Maslova

[43] argument focus structure

دبیرمقدم، محمد (1369). پیرامون را در زبان فارسی. مجله زبانشناسی، سال 5، شماره 1، 2-60
دبیرمقدم، محمد (1392). رده‌شناسی زبان‌های ایرانی. دو جلد، تهران: سمت.
راسخ مهند، محمد (1386). مفعول­نمائی افتراقی در برخی زبان‌های ایرانی. نامه فرهنگستان، ویژه­نامه گویش­شناسی، دوره 4، شماره 1، 21-41.
راسخ­مهند، محمد (1389). مفعول­نمائی افتراقی، نگاهی دیگر به را. مجله زبانشناسی و گویش­های خراسان، شماره 2، 1-13.
راسخ­مهند، محمد و راحله ایزدی­فر (1390). بررسی پیکره­بنیاد مفعول­نمائی افتراقی در مازندرانی. فصلنامه پژوهش­های زبان و ادبیات تطبیقی، دوره 3، شماره 2 (پیاپی 10)، 115-130.
راسخ­مهند، محمد و زانیار نقشبندی (1392). تأثیر قدرت موضوعات فعلی بر حالت­نمائی افتراقی: شواهدی از هورامی. فصلنامه مطالعات زبان و گویش­های غرب ایران، سال اول، شماره اول، 1-20.
گوهری، حبیب (۱۳۹۲). برخی پیامدهای نظریۀ ساخت اطلاع برای ترجمه. مجله جستارهای زبانی، دوره ۴، شماره۱، 203-224.
گوهری، حبیب و زهرا شرفخانی (1398). بررسی نظام مطابقه در کردی ایلامی. فصلنامه مطالعات زبان و گویش های غرب ایران، سال هفتم، شماره 24، 49-72.
Aissen, J. (2003). Differential object marking: Iconicity vs. economy. Natural Language and Linguistic Theory 21(3):435–483
Blake, B. J. (2001). Case. 2nd. Cambridge: Cambridge University Press,
Bobaljik, J. D. and Wurmbrand, S. (2002). Notes on agreement in Itelmen. Linguistic Discovery 1(1). URL http:// linguistic-discovery.dartmouth.edu
Bossong, G. (1989). Morphemic marking of topic and focus. In Kefer, Michel and van der Auwera, Johan (eds.) Universals of Language, Amsterdam: John Benjamins.
Bresnan, J. and Mchombo, S. A. (1987). Topic, pronoun, and agreement in Chichew. Language 63(4):741–782
Comrie, B. (2003). When agreement gets trigger-happy. Transactions of the Philological Society 101(2):313–337
Croft, W. (1991). Syntactic Categories and Grammatical Relations: The Cognitive Organization of Information. Chicago: University of Chicago Press
Dalrimple, M. and Nikolaeva, I. (2010). Objects and Information Structure. Cambridge University Press. DOI: https://doi.org/10.1017/CBO978051199373
Fry, J. (2001). Ellipsis and WA-Marking in Japanese Conversation. Ph.D. thesis, Stanford University
Golovko, E. (2009). Aleutskij jazyk v Rossijskoj Federacii (Struktura, funkcionirovanie, kontaktnye javlenija). [The Aleut language in the Russian Federation: Structure, functioning, contact phenomena.]. Ph.D. thesis, Saint Petersburg Academy of Sciences
Kibrik, A. and Seleznev, A. (1980). Sintaksis i morfologija glagol’nogo soglasovanija v tabasaranskom jazyke [The syntax and morphology of verbal agreement in Tabassaran]. In Zvegincev, Vladimir (ed.) ‘Tabasaranskie etjudy.Materialy dagestanskoj ekspedicii 1979 g.’,Moscow: MGU, pp. 17–33
Lambrecht, K. (1994). Information Structure and Sentence form: Topic, Focus, and the Mental Representation of Discourse Referents. Cambridge:Cambridge University Press
Lambrecht, K. (2000). When subjects behave like objects: An analysis of the merging of S and O in sentence-focus constructions across languages. Studies in Language 24:611–682
Maslova, E. (2003). A Grammar of Kolyma Yukaghir. Berlin: Mouron de Gruyter
Morimoto, Y. (2009). From topic to subject marking: Implications for a typology of subject marking. In de Hoop, Helen and de Swart, Peter (eds.) ‘Differential Subject Marking,’ Dordrecht: Springer, pp. 199–221
Næss, A. (2007). Prototypical Transitivity. Amsterdam: John Benjamins
Nikolaeva, I. (2001). Secondary topic as a relation in information structure. Linguistics, 39:1–49
Rude, N. (1986). Topicality, transitivity, and the direct object in Nez Perce. International Journal of American Linguistics 52(2):124–15
Saeed, J. I. (1987). Somali Reference Grammar. Wheaton, MD: Dunwoody
Sasse, H. (1984). ‘The pragmatics of noun incorporation in Eastern Cushitic.’ In Plank, Frans (ed.) Objects: Towards a theory of grammatical relations, London: Academic Press, pp. 243–268
Sinnemaki, K. (2014). A typological perspective on Differential Object Marking. Linguistics, 52(2): 281–313