صرف رابطه‌ای و تحلیل پدیده‌هایی ایستا از واژه‌سازی زبان فارسی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیار گروه زبان‌شناسی، دانشکده زبان‌های خارجی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران

چکیده

صرف رابطه­ای رویکردی جدید به صرف در امتداد صرف ساختی است. . صرف رابطه­ای نشان می­دهد که روابط بین گره‌های واژگانی به رابطه وراثت محدود نمی­شود و توجیه برخی پدیده­های صرفی در گرو قایل شدن به انواع دیگر روابط در شبکه واژگانی است. این رویکرد علاوه بر نقش زایا در روابط وراثتی  بین طرحواره­ها و عناصر واژگانی تحت تسلط آنها، به روابط غیرزایا و اصطلاحاً نقش رابطه­ای برای طرحواره­ها نیز قائل می­شود. برای صورت­بندی انواع روابط در شبکه  واژگانی، صرف رابطه­ای از نظامی نشانه­ای بهره می­برد که برگرفته از دستور موازی است. در نوشته حاضر به چهار نوع پدیده چالش­برانگیز واژه­سازی زبان فارسی می­پردازیم که توجیه آنها در گرو قایل شدن به روابط غیروراثتی است. این پدیده­ها عبارتند از: واژه­های دارای وند­های کرنبری، واژه­های دارای پایه­های کرنبری، طرحواره­های غیر زایا، و نهایتاً طرحواره­های خواهر. در تحلیل این پدیده­ها، نشان داده می­شود که روابطی فراتر از رابطه زایای بین طرحواره­ها با عناصر تحت تسلط آنها نقش اساسی ایفا می­کنند. روابط توصیف شده در این پدیده­ها عامل انگیختگی نسبی واژه­های حاصل از آنها شده است. صرف رابطه­ای، با گسترش دامنه برقراری روابط در میان گره­های شبکه واژگانی، چهارچوبی را به دست داده است که می­توان به کمک آن توصیف و تحلیل مناسبی برای این نوع پدیده­های چالش­برانگیز به دست داد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Relational morphology and analysis of static phenomena in Persian word formation

نویسنده [English]

  • Adel Rafiei
Department of Linguistics, University of Isfahan, Isfahan, Iran
چکیده [English]

Abstract
Relational morphology (RM) is a groundbreaking approach to morphology that is introduced alongside construction morphology. In contrast to traditional views, RM posits that the relationships among lexical nodes in the lexicon extend beyond inheritance. This means that understanding complex morphological processes requires considering various types of relations within the lexicon. In addition to assigning a generative role to schemas, RM also emphasizes their relational significance. To visually represent these relationships, RM utilizes a notation system based on the parallel architecture to map out the intricate network of lexical connections. This article focuses on exploring four intricate phenomena in word formation in the Persian language through the lens of RM. These phenomena encompass cranberry affixes, cranberry bases, non-productive schemas, and sister constructions. By analyzing these cases, we highlight the crucial role of relational connections within the lexical network. Specifically, we examine horizontal and non-generative relations between words, words and schemas, and schemas. This comprehensive analysis sheds light on how understanding these dynamic relationships can enhance our comprehension of complex morphological processes.
Keywords: Relational morphology, Construction morphology, Cranberry affixes, Cranberry bases, Sister constructions
 
Introduction
 
Materials and Methods
Following the framework of relational morphology (Jackendoff and Audring 2020a and b), the study mulls over the intricacies of Persian word formation and emphasizes the importance of analyzing the horizontal and static relationships within the hierarchical lexicon network. These phenomena encompass words with cranberry affixes, words with cranberry bases, schemas with purely relational functions, and sister schemas. The research data was sourced from the Reverse Dictionary of Zansu (Kashani, 1993).
 
Discussion of results and conclusions
Examining the aforementioned phenomena highlights the significance of horizontal and static relationships within the Persian lexicon. Understanding and considering these relationships are essential in gaining insight into these phenomena. When exploring words with cranberry affixes, it becomes evident that their horizontal connections with other lexical components contribute to their clarity. Despite this, they still maintain a distinct internal structure and transparency. Similarly, words with cranberry bases showcase static relationships with the schemas that govern them. Moreover, we delved into specific schemas of Persian word formation that have relational roles without being generative. The discussion of sister schemas revealed their interdependent nature, emphasizing the absence of a hierarchical relationship between them. These sister schemas provide further evidence of the importance of horizontal relationships in the Persian lexical network. Beyond generative relations, other types of relationships play a crucial role in these phenomena, serving as a driving force for investigation. By considering various relationships within the lexical network, relational morphology offers a framework for a more comprehensive description and analysis of Persian morphological knowledge.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Relational morphology
  • Construction morphology
  • Cranberry affixes
  • Cranberry bases
  • Sister constructions

۱. مقدمه

رویکردهای ساختی به زبان، واژگان را به مثابه شبکه­ای سلسله­مراتبی از اجزا توصیف می­کنند (Croft 2001, Goldberg 1995, 2006, 2019, Booij, 2010). هر نظام سلسله­مراتبی لاجرم پدیده وراثت را در خود دارد، به این معنی که گره­های پایین­تر دست کم بخشی از خصوصیات خود را از گره­(های) بالاتر به ارث می­برند. رویکردهای ساختی فرایندهای واژه­سازی را به صورت جفت­شدگی­های صورت و معنی در نظر می­گیرند و آنها را ساخت[1] می­نامند. ساخت­ها از درجات مختلفی از انتزاع برخوردارند و عناصر واژگانی جدید می­توانند بر اساس آنها ساخته شوند، به عنوان مثال می­توان گفت واژه­های «گلستان» و «کودکستان» بر اساس ساخت [x ستان] شکل گرفته­اند.[2] با قائل شدن به ساخت و توصیف واژگان به صورت شبکه­ای از ساخت­ها و عناصر واژگانی و روابط جانشینی بین آنها، منظری جدید به الگوهای واژه­سازی باز شده است که می­تواند پدیده­هایی مثل واژه­سازی جانشینی،[3] پسین­سازی،[4] تبدیل[5] و جز آن را به خوبی توجیه کند. با این حال در بررسی فرایندهای واژه­سازی و ساختار واژه­های زبان فارسی- و احتمالاً هر زبان دیگری- کماکان پدیده­هایی دیده می­شوند که نمی­توان تحلیل مناسبی- دست کم به صورت همزمانی- برایشان به دست داد. با نگاهی گذرا به مدخل­های یک فرهنگ لغت فارسی می­توان شاهد واژه­های متعددی بود که توضیح ساختار آنها برایمان چندان میسر نیست. به عنوان نمونه در واژه «انگشتر» جزو دوم، یعنی صورت «َ-ر» چیست و چه نقشی دارد؟ آیا باید چنین واژه­هایی را مثل واژه­های بسیط فاقد ساختار درونی دانست؟ همچنین موارد متعددی نیز وجود دارند که در آنها- برخلاف موارد قبلی- تشخیص جزء دوم واژه میسر است اما پایه را نمی­توان یک واژه یا تکواژ دانست. به عنوان نمونه­هایی از این واژه­ها می­توان به «عتبات»، «مروّت» و «زالزالک» اشاره کرد. آیا با این دسته از واژه­ها نیز باید مثل واژه­های بسیط برخورد کرد یا باید آنها را دارای ساختار درونی دانست؟ علاوه بر این دو گروه، واژه­های فراوانی نیز وجود دارند که از ساختار درونی مشخصی برخوردارند اما فرایندهای ناظر بر آنها دیگر زایا نیستند، به عنوان مثال می­توان به «ماهوش»، «خریدار»، «گودال» و جز آن اشاره کرد. سوال این است که این گونه طرحواره­های غیرزایا چه نقش و جایگاهی در شبکه واژگانی دارند و رابطه آنها با واژه‌های تحت تسلط­شان چیست؟ همچنین گاه با جفت­واژه­هایی روبرو می­شویم که علیرغم وجود رابطه معنایی و صوری نظام­مند بین آنها، نمی‌توان ­یکی را مبنای شکل­گیری دیگری دانست. جفت­واژه­های «کوزه­گر:کوزه­گری» و «بندباز:بندبازی» از این نوع هستند. چنین روابطی را چگونه می­توان توجیه کرد؟ نکته حائز اهمیت در مورد پدیده­های مورد بررسی این است که نمی­توان آنها را پدیده­هایی نادر و استثنا در نظر گرفت. نگاهی حتی اجمالی به اقلام واژگانی در هر پیکره یا فرهنگ لغت نشان از تعداد بالای چنین مواردی دارد.   سوال اصلی پژوهش حاضر این است که در چهارچوب صرف رابطه­ای چگونه می­توان برخی از پدیده­های واژه­سازی زبان فارسی را که رابطه بین صورت و معنی در آنها چالش­برانگیز است، توصیف کرد و تحلیل مناسبی برایشان به دست داد.

صرف رابطه­ای[6] رویکردی جدید در امتداد صرف ساختی به ساختار واژه و واژگان است که با تأکید بر وجود انواع روابط بین گره­های موجود در شبکه واژگانی، چهارچوب مناسبی برای پرداختن به چنین پدیده­هایی فراهم کرده است. این رویکرد وجوه اشتراک بسیار زیادی با دستور ساختی و به طور مشخص صرف ساختی دارد. صرف رابطه­ای- مانند صرف ساختی- کل دانش صرفی را شبکه­ای سلسله­مراتبی از طرحواره­ها و عناصر حاصل از آنها می­داند اما برخلاف آن در توصیف روابط بین گره­های این شبکه، به رابطه از نوع وراثت بسنده نمی­کند. با قائل شدن به انواع روابط، صرف رابطه­ای قادر به توجیه پدیده­هایی می­شود که با رویکردهای قبلی امکان تحلیل چندان مناسبی برایشان فراهم نیست. با مبنا قرار دادن مفهوم رابطه، این نظریه مفهوم ساخت را در صرف ساختی گسترش داده و برخی ویژگی­های جدید برای آن قائل شده است. همچنین با بهره­گیری از اصول دستور موازی (Jackendoff, 1997)، صورت­بندی مفصل­تر و روشن­تری نسبت به صورت­بندی ساخت در صرف ساختی به دست داده است که به کمک آن می­توان پیوندهای بین اجزای مختلف عناصر واژگانی را نشان داد. طرحواره در صرف رابطه­ای می­تواند نقش زایا،[7] زایا-رابطه­ای (ایستا[8]) و یا صرفاً نقش رابطه­ای[9] داشته باشد. در حالی که رویکردهای پیشین عمدتاً به نقش زایا- به عبارت دقیق­تر طرحواره­های زایا- پرداخته­اند، صرف رابطه­ای اولویت را به نقش رابطه­ای داده است. بر اساس صرف رابطه­ای، تمامی طرحواره­های صرفی از نقش رابطه­ای برخورداند با این توضیح که برخی از آنها ممکن است نقش زایا هم داشته باشند.

این نوشته در پنج بخش تنظیم شده است. پس از بخش حاضر که به بیان مقدمات می­پردازد، در بخش دوم به پیشینه تحقیقات  خواهیم پرداخت.  بخش سوم به معرفی صرف رابطه­ای به شکلی مقایسه­ای با صرف ساختی اختصاص دارد. سپس در بخش چهارم به تحلیل چهار پدیده­ ایستا در واژه­سازی زبان فارسی می­پردازیم و تحلیلی مبتنی بر صرف رابطه­ای به دست می­دهیم. بخش آخر نیز به جمع­بندی اختصاص دارد.

 

  1. پیشینه پژوهش

اصطلاح صرف رابطه­ای را اولین بار جکنداف و آدرینگ  (2020a & b) معرفی کرده­اند. صرف رابطه­ای رویکردی ساختی به زبان دارد و انگاره­ای است در امتداد صرف ساختی به واژگان. صرف ساختی[10] عنوان نظریه­ای است که بوی (2010) در کتابی با همین نام معرفی کرده است. صرف ساختی بخشی از دستور ساختی[11] است که تمرکزش بر روی ساختار واژگان و صرف است. مهم­ترین آثار با موضوع معرفی این نظریه عبارتند از بوی (2010) و ماسینی و آدرینگ (2018). در فارسی نیز آثار متعددی در طی سال­های اخیر در این چهارچوب به توصیف و تحلیل جنبه­های مختلفی از صرف زبان فارسی پرداخته­اند (از جمله رفیعی، ۱۳۹۱؛ عظیم­دخت، ۱۳۹۸؛ بامشادی و داوری اردکانی، 1399؛ بهرامی خورشید و قندی، 1399).

در مرور آثار انجام شده با رویکرد ساختی به واژگان، به آثاری برمی­خوریم که به صورتی مستقیم یا تلویحی به پدیده­هایی پرداخته­اند که صرفاً با اتکا به روابط وراثتی و زایا بین گره­های واژگانی نمی­توان تحلیل مناسبی برایشان به دست داد بلکه این کار در گرو توجه به انواع دیگری از روابط است. به عنوان چند نمونه مهم از این آثار می­بایست به تروگات و ترازدیل (2013)، بوی و ماسینی (2015) و بوی و آدرینگ (2018) اشاره کرد. تروگات و ترازدیل (2013) رویکردی ساختی به تغییرات درزمانی دارند. در توصیف انواع و چگونگی فرایند ساخت­­شدگی[12] و تغییرات ساختی،[13] آنها در مواردی ناگزیر به وجود روابطی قایل می­شوند که در شبکه سلسله­مراتبی واژگان از ماهیتی افقی برخورداند. تروگات و ترازدیل (2013) این گونه روابط را با سازوکارهای شناختی فعال­سازی[14] و آماده­سازی[15] توصیف و تحلیل می­کنند. بوی و ماسینی (2015) با ارائه شواهدی نشان می­دهند که گاه معنای دو طرحواره ممکن است در گرو یکدیگر باشد بی­آنکه رابطه­ای وراثتی بین آنها وجود داشته باشد. آنها چنین ساخت‌هایی را اصطلاحاً طرحواره­های مرتبه دوم[16] می­نامند. بوی و آدرینگ (2018) نیز در توصیف آنچه انگیختگی ناقص[17] نامیده می­شود، به نقش و روابط ایستا برای طرحواره­های صرفی قایل می­شوند و به کمک آن به تحلیل واژه­هایی می­پردازند که فاقد پایه­های واژگانی هستند. در زبان فارسی نیز می­توان دست کم به دو اثر اشاره کرد که در چهارچوب صرف ساختی، به رابطه غیروراثتی بین طرحواره­های خواهر پرداخته­اند. عظیم‌دخت و رفیعی (۱۳۹۸) رابطه بین طرحواره­های صفت عامل و اسم عامل در زبان فارسی را به کمک طرحواره­های خواهر توجیه می­کنند. بامشادی و انصاریان (۱۳۹۹) نیز رابطه بین مواردی چون جفت‏واژه‏های مختوم به «شناسی» و «شناخت» را از این نوع می­دانند.

در چهارچوب صرف ساختی، روابط ایستا و فراوراثتی مواردی استثنا در نظر گرفته می­شوند. جکنداف و آدرینگ (2020 a) پا را فراتر گذاشته و با معرفی نظریه صرف رابطه­ای تصویری جامع­تر از شالوده واژگان به دست دادند که در آن روابط زایا و وراثتی تنها بخشی از انواع روابط ممکن بین گره­های واژگانی هستند. بر طبق صرف رابطه­ای، واژگان شبکه­ای با انواع روابط عمودی و افقی است که در راستای ایجاد حداکثر میزان انگیختگی بین صورت و معنی شکل می­گیرد. جکنداف و آدرینگ (2020 a & b) برای نشان دادن روابط افقی بین واژه­ها، بین واژه­ها و طرحواره­ها، و بین طرحواره­ها پدیده­هایی از واژه­سازی را شاهد می­آورند که نقش غیرزایا و به اصطلاح ایستا در آنها نقش اساسی بر عهده دارد. از جمله پدیده­هایی که آنها برای توجیه­شان از طرحواره­های ایستا و روابط غیرزایا بهره می­برند عبارتند از واژه‏های دارای وندهای کرنبری،[18] واژه­های دارای پایه­های کرنبری، طرحواره­های غیرزایا و نهایتاً طرحواره­های خواهر.

پژوهش حاضر در چهارچوب صرف رابطه­ای به چهار نوع پدیده ایستا که نشان­دهنده نقش رابطه­ای در شبکه واژگانی زبان فارسی است می­پردازد. پدیده­های مورد بررسی عبارتند از وندهای کرنبری، پایه­های کرنبری، طرحواره­های غیرزایا و نهایتاً طرحواره­های خواهر. این پدیده­ها شواهدی هستند در تایید وجود روابط غیروراثتی در واژگان. به کمک صرف رابطه­ای می­توان برای پدیده­های مورد بررسی که جزو پدیده­های چالش­برانگیز واژه­سازی زبان فارسی هستند، تحلیل مناسبی به دست داد که پیش از این چندان امکان­پذیر نبود.

 

۳. صرف رابطه­ای

در این بخش به معرفی صرف رابطه­ای بر پایه جکنداف و آدرینگ (2020a) می­پردازیم. صرف رابطه­ای را می­بایست صورت تکمیل شده صرف ساختی دانست. صرف رابطه­ای عنوانی است که جکنداف و آدرینگ (2020 a) به نظریه­ای داده­اند که خود آن را خویشاوند صرف ساختی یا «اصلاحیه­ای ملایم»[19] بر آن می­دانند. در ادامه ابتدا نگاهی اجمالی به مبانی نظری صرف ساختی می­اندازیم و سپس به وجوه تکمیلی صرف رابطه­ای می­پردازیم.

در رویکردهای ساختی، کل دانش زبانی به صورت جفت­شدگی­های صورت و معنی که آنها را ساخت می­نامند، توصیف می­شود. از این نظر گرچه واژگان و دستور دارای تفاوت­هایی هستند اما بر روی یک پیوستار امکان توصیف می­یابند. هم دانش نحوی و هم دانش صرفی تعمیم­هایی هستند که طرحواره/ساخت نامیده می­شوند. با این حال صرف ساختی رویکردی واژگان­گرا[20] به صرف دارد. صرف ساختی- مثل هر رویکرد واژگان­گرا- اولاً واژه را واحد مبنایی تحلیل­های صرفی می­داند و ثانیاً‌ قواعد صرفی (به تعبیر آنها ساخت­های صرفی) را مرتبط اما مستقل از قواعد نحوی (به تعبیر آنها ساخت­های نحوی) در نظر می­گیرد.

ساخت در اصل یک نشانه زبانی است و از دو بخش صورت و معنی تشکیل شده است. تنها تفاوت این نوع نشانه با یک نشانه زبانی بسیط (مثل «میز») این است که هم بخش صورت و هم بخش معنی می­توانند دارای ساختار درونی باشند. همچنین یک ساخت ممکن است بخش­هایی داشته باشد که هنوز تخصیص نیافته­اند و به عبارت دقیق­تر متغیر[21] هستند. مثلاً در ساختی مثل [X مند]، بخش اول یک متغیر است که می­تواند با پایه­های مناسب- در اینجا اسم- جایگزین گردد. از این رو صرف ساختی نوعی صرف جانشینی[22] است.

رویکردهای ساختی کاربرد-بنیاد[23]‌ هستند بدین معنی که شکل­گیری، جاافتادگی[24]‌و تغییر آنها در گرو نیاز جامعه زبانی و کاربرد است. ساخت­های زبانی با کاربرد و مقایسه نمونه­های مشابه و سازوکار تعمیم به صورتی پایین به بالا[25] شکل می­گیرند و شبکه­ای سلسله­مراتبی را تشکیل می­دهند. از این منظر وقتی فرد با جفت واژه­هایی نظیر «کار» و «کارگر»، «مس» و «مسگر»، «»آهن» و «آهنگر» و موارد متعدد دیگر با این ساختار و رابطه برخورد می­کند، دست به تعمیم می­زند. این تعمیم بیانگر آن است که هر آنچه «x»‌ است، «xگر» کننده عملی مرتبط با «x‌» است. این نوع تعمیم­ها در سطح واژه، ساخت­ صرفی نامیده می­شوند. ساخت در صرف ساختی با بهره­گیری از نظام­های نشانه­ای و قراردادی خاصی صورت­بندی می­شود. در زیر شکل ساده شده ساخت ناظر بر پسوند «-er» انگلیسی را به عنوان نمونه و به نقل از ماسینی و آدرینگ (2018) آورده­ایم:

< [[x]Vj er]Ni ↔ [PERSON who PREDj]i >

علامت <> به صورت قراردادی برای مشخص کردن یک ساخت به کار می­رود، بدین معنی که هر آنچه در درون این علامت قرار داده ­شود یک ساخت جاافتاده زبانی است. علامت ↔ نیز نشانه پیوند اطلاعات بخش صورت (صرفی-نحوی و واجی) و بخش معنی (معنایی/کاربردی/گفتمانی) به عنوان دو بخش یک نشانه زبانی است. در بخش صورت، حرف X یک متغیر است که به مقوله فعل که با حرف v نشان داده شده است، تعلق دارد. پایه با نمایه j علامت­گذاری شده است. پسوند در این ساخت از قبل مشخص است. حرف N در بیرون قلاب گویای آن است که واژه­ مشتق از این پسوند به مقوله اسم تعلق دارد. نهایتاً واژه مشتق نیز با نمایه i نشان داده شده است. بخش معنایی بیانگر چنین مفهومی است: «شخصی که عمل X را انجام می­دهد». از نمایه­های مشترک بین دو بخشِ یک ساخت برای نشان دادن پیوند صورت و معنی اجزا و کل واژه استفاده می­شود. بر اساس این طرحواره، X می­تواند با فعلی مثل swim به معنی «شنا کردن» جایگزین شود و واژه swimmer به معنی «کسی که شنا می­کند/شناگر» شکل بگیرد.

واژگان به صورت شبکه­ای از واژه­ها و طرحواره­های ناظر بر آنها (گره­های واژگانی) توصیف می­شود. گره­های شبکه واژگانی در سطوح مختلف انتراع به صورتی سلسله­مراتبی مرتب شده­اند به طوری که در پایین­ترین گره­ها، واژه­ها و در گره­های بالاتر ساخت­های انتزاعی­تر قرار دارند. نظیر همه انگاره­های مبتنی بر شبکه سلسله­مراتبی، در صرف ساختی نیز رابطه بین گره­های شبکه واژگانی به کمک‌ مفهوم وراثت توصیف می­شود. صرف ساختی از نظریه وراثت مدخل کامل[26] -در مقابل وراثت مدخل ضعیف­شده[27]- پیروی می­کند. همچنین در توجیه نحوه عملکرد وراثت از سازوکار تکمیلی وراثت پیش­فرض[28] نیز بهره گرفته می­شود.

صرف رابطه­ای و صرف ساختی در اصول هیچ منافاتی با یکدیگر ندارند. با این حال، صرف رابطه­ای از برخی جهات تفاوت­هایی  با صرف ساختی دارد. جکنداف و آدرینگ (2020a) به چهار مورد تفاوت اشاره می­کنند. در ادامه به سه مورد از این تفاوت­ها اشاره می‏کنیم. تفاوت چهارم یک موضوع نظری است مبنی بر این که صرف ساختی زبان را محصول جانبی فرایندهای عام­تر شناختی می­داند. در مقابل، صرف رابطه­ای اگر چه می‌پذیرد که بخش عمده­ای از زبان چنین است اما وجود برخی جنبه­های خاص زبانی را که مستقل از جنبه‏های کلی شناخت باشند را نیز ممکن می­داند. با توجه به هدف نوشته حاضر به این وجه تفاوت پرداخته نشده است.:

اول) صرف رابطه­ای به جای اصطلاح ساخت از اصطلاح کلی­تر طرحواره استفاده می­کند. علاوه بر این تفاوت اصطلاحی، طرحواره در صرف رابطه­ای نوع تقویت شده ساخت است. در صرف ساختی، ساخت به جفت­شدگی­های صورت و معنی گفته می­شود اما در صرف رابطه­ای، طرحواره بدون معنی هم قابل تصور است. جکنداف و آدرینگ (2020 b) به عنوان شاهدی برای این نوع طرحواره­ها به ساختار جمله اشاره می‌کنند. به گفته آنها اینکه مثلاً نحو زبان انگلیسی ساختار SOV دارد اما نحو زبان ترکی از ساختار SVO برخوردار است، دربردارنده هیچ نوع تفاوت معنایی نیست بلکه صرفاً یک واقعیت نحوی است. از جمله دیگر انواع طرحواره­های فاقد معنی، جکنداف و آدرینگ (2020 b) به قواعد ساخت گروهی،[29] واج­آرایی،[30] و عناصر فاقد معنی صرفی نظیر عناصر پیونددهنده در ترکیب[31] اشاره می­کنند. با این توصیف، ساخت (جفت‌شدگی صورت و معنی) در رویکردهای ساختی تنها نوعی از طرحواره­ها در نظر گرفته می­شود.

دوم) تفاوت دوم بین صرف رابطه­ای و صرف ساختی به انواع روابط ممکن بین عناصر موجود در شبکه واژگانی مربوط می­شود. عنوان صرف رابطه­ای گویای محوریت این مفهوم در این نظریه است. در حالی که برای صرف ساختی، طرحواره­های زایا و رابطه وراثت در کانون توجه قرار دارد، برای صرف رابطه­ای این نوع طرحواره­ها و روابط تنها بخشی از یک تصویر بزرگ­تر هستند. صرف رابطه­ای کل دانش صرفی را شبکه­ای با انواع روابط می­داند که علاوه بر روابط وراثتی، انواع روابط دیگر نیز در آن نقش دارند. انگیختگی عناصر در شبکه واژگان از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و آنچه درجات انگیختگی را رقم می­زند، روابط بین گره­های واژگانی است. اما انگیختگی تنها از رهگذر روابط وراثتی رخ نمی‌دهد بلکه- همانطوری که در ادامه خواهیم دید- می­تواند حاصل روابط غیروراثتی و ایستا باشد. در شبکه سلسله­مراتبی واژگان، عناصر واژگانی می­توانند اطلاعات ساخت بالاتر را به ارث ببرند و به اصطلاح مجوز[32] خود را از آنها بگیرند. بدین ترتیب وراثت باعث انگیختگی گره­های زیرین می­شود. نکته مهم این است که انگیختگی همچنین می­تواند به سبب برقراری روابط ایستا و غیروراثتی بین دو واژه، دو طرحواره، یا یک طرحواره و یک واژه رخ دهد.[33]

سوم) تفاوت سوم میان صرف رابطه­ای و صرف ساختی در نوع صورت­بندی طرحواره­ها است. صورت­بندی صرف رابطه­ای بر مبنای انگاره معماری موازی استوار است. در انگاره معماری موازی، ساختار یک صورت زبانی به کمک اطلاعات سه بخش واجی، نحوی و معنایی به همراه پیوندهای[34] بین آنها توصیف می­شود. اگر چه در صرف ساختی نیز هر ساخت دربردارنده این سه نوع اطلاعات در دو قسمت کلی صورت و معنی است، اما این اطلاعات در صرف رابطه­ای، در سه سطح جداگانه توصیف شده و آنگاه به کمک پیوندهایی به یکدیگر وصل می­شوند. به بیان ساده­تر، اطلاعات ساخت در صرف رابطه­ای بسط داده شده و به صورت مستقل در سطوح سه­گانه به دست داده می­شود. صرف رابطه­ای نه تنها از پیوندها  در توصیف روابط وراثتی استفاده می­کند، بلکه از آنها برای نشان دادن روابط غیروراثتی نظیر رابطه افقی بین دو واژه یا دو طرحواره نیز بهره می­برد. در نظام نشانه­ای صرف رابطه­ای، پیوندها با استفاده از نمایه­ها[35] نمایش داده می­شوند.­ در زیر نحوه نمایش اطلاعات یک واژه بسیط مانند «کتاب» را می­بینیم. ­نمایه عددی (1)که اطلاعات سه سطح را به هم گره زده است حاکی از آن است که این سه سطح متعلق به یک واحد زبانی هستند.

 

  1. ساختار سه لایه­ای واژه «کتاب»

1.The three-layer structure of the word ketāb ‘book’

اطلاعات معنایی

[KETAB1]

اطلاعات صرفی-نحوی

N1

اطلاعات واجی

/ketāb1/

طرحواره­ها نیز به همین شیوه می­توانند صورت­بندی شوند. تنها تفاوت طرحواره­ها با واژه­های بسیط در استفاده از متغیر در ساختار آنهاست. در زیر صورت­بندی طرحواره جمع­ساز فارسی را به عنوان مثال به دست می­دهیم:

  1. طرحواره جمع­ساز «-ها» در فارسی

2.Schema of the plural suffix –ha

اطلاعات معنایی

[PLUR2 (Xx)] y

اطلاعات صرفی-نحوی

[Nx PLUR2]y

اطلاعات واجی

/…x ha2/y

این طرحواره نیز مثل طرحواره شماره (1) از سه سطح اطلاعات و پیوندهای میان آنها تشکیل شده است با این تفاوت که در ساختار این طرحواره شاهد وجود یک متغیر نیز هستیم. قرار گرفتن یک صورت زبانی مناسب در جایگاه متغیر منجر به تولید نمونه­ای جدید می­شود. فرایند جایگزین کردن متغیر با صورت زبانی مناسب در یک طرحواره را اصطلاحاً یکپارچه­سازی[36] می­نامند. در مورد بالا، از رهگذر سازوکار یکپارچه­سازی، واژه «کتاب» جایگزین متغیر x شده و نمونه «کتاب­ها» ساخته شده است. یکپارچه­سازی سازوکار زایا بودن یک طرحواره است. طرحواره­ای که به یکپارچه­سازی اجازه عمل می­دهد، نمونه­های جدید تولید می­کند و اصطلاحاً نقش زایا دارد. اما تمامی طرحواره­ها چنین نیستند. صرف رابطه­ای به وجود طرحواره­هایی نیز قائل است که زایا نیستند و صرفاً نقش رابطه­ای دارند.

از منظر صرف رابطه­ای، طرحواره­ها ماهیتی اظهاری[37] دارند. از این منظر طرحواره متفاوت از قاعده[38] است که ماهیتی فرایندی[39] دارد. قاعده ماهیتاً دارای عملکرد است، وضعیتی که در مورد طرحواره­ها الزاماً حاکم نیست. طرحواره­ها صرفاً تعمیم­هایی بر اساس نمونه­های موجود هستند و این که از یک طرحواره برای تولید نمونه­های جدید استفاده بشود یا خیر بحث دیگری است. همانطوری که در سطور بالا ذکر شد، دسته­بندی طرحواره­ها بر مبنای این معیار منجر به قائل شدن به دو نوع نقش برای طرحواره­ها شده است: نقش زایا و نقش رابطه­ای.

به عنوان یک جمع­بندی، مبنا قرار دادن مفهوم رابطه در شبکه واژگانی و مهیا کردن سازوکارهای لازم برای نشان دادن انواع روابط را می­توان وجه تمایز اصلی صرف رابطه­ای از صرف ساختی دانست. تمرکز صرف ساختی عمدتاً بر روی ساخت­های زایا و روابط وراثتی بین آنهاست اما نقش طرحواره­ها در صرف رابطه­ای به زایا بودن و تولید نمونه­های جدید ختم نمی­شود. یک طرحواره صرفی می­تواند نقش زایا، رابطه­ای و یا هر دو را به صورت همزمان داشته باشد. در صرف رابطه­ای تمامی طرحواره­ها از نقش رابطه­ای برخورداند با این توضیح که برخی از آنها می­توانند نقش زایا ایفا کنند.

 

  1. صرف رابطه­ای و تحلیل پدیده­های ایستا در واژه­سازی زبان فارسی

در واژه­سازی زبان فارسی پدیده­هایی وجود دارند که ارایه تحلیل مناسبی برای آنها در گرو توجه به مفهوم رابطه ایستا و غیروراثتی در واژگان است. در ادامه به چهار نوع پدیده در صرف زبان فارسی که رابطه ایستا و غیروراثتی نقش اساسی در آنها دارد، می­پردازیم.

 

1-4. وندهای کرنبری: رابطه بین دو واژه

در زبان فارسی گاه با واژه­هایی مشتق روبرو می­شویم که اگر چه پایه آنها قابل تفکیک است اما وند به کار رفته تنها در آن واژه­ها به چشم می‌خورد. به عنوان مثال­هایی از این دست می­توان به «موریانه»، «نانوا»، «انگشتر»، و«پادشاه»  اشاره کرد. واژه «موریانه» را در نظر می­گیریم. تا جایی که نگارنده اطلاع دارد و داده­های فرهنگ زانسو نیز نشان می­دهد، «-یانه» صورتی است که تنها در واژه «موریانه» به کار رفته است. جکنداف و آدرینگ (2020 a:34) این نوع صورت­های زبانی را- با توجه به ماهیت وابسته بودن آنها و عدم برخورداری از معنی واژگانی-  پسوندهای کرنبری می­نامند. نکته اینجاست که برخلاف پسوندهای رایج زبان فارسی- نمی­توان تعمیم یا قاعده­ای برای «-یانه» متصور شد چون «قاعده­ای که تنها به یک مورد اعمال شود اصلاً قاعده نیست» (Jackendoff and Audring, 2020a). با این حال نمی­توان واژه­ای مثل «موریانه» را مثل واژه­های بسیط  فاقد ساختار درونی دانست بلکه این واژه از دو بخش «مور» و«-یانه» تشکیل شده است. دلیل قائل شدن به ساختار درونی برای این واژه آن است که واژه «موریانه» با واژه «مور» هم به لحاظ صوری و هم معنایی مرتبط است.  در این نمونه، به لحاظ صوری پایه واژه «موریانه» را واژه «مور» تشکیل داده و به لحاظ معنایی هم این دو مفهوم شباهت­های بسیار زیادی با هم دارند. به نظر می­رسد تنها اطلاعاتی که گویشور زبان فارسی به صورتی خودآگاه یا ناخودآگاه در مورد ساختار واژه «موریانه» بداند به همین رابطه محدود می­شود. بدیهی است اگر اطلاعات درزمانی مد نظر قرار گیرد شاید بتوان برای این پسوند نمونه­های دیگری پیدا کرد که منسوخ شده­اند، یا حتی بتوان برای آن نقش معنایی خاصی یافت اما اطلاعات همزمانی بدنه گویشوران زبان فارسی بعید است چیزی فراتر از رابطه فوق را در بر بگیرد. به زبان ساده­تر، برای گویشوران فارسی دو حشره «مور» و «موریانه» از یک سو به لحاظ اندازه و عملکرد و تعلق به یک رده از جانداران (که ممکن است تصور اشتباهی باشد) شبیه به هم هستند و از سوی دیگر شکل دو واژه نیز بسیار شبیه است و فقط یک بخش اضافی در یکی وجود دارد. صرف رابطه­ای این وضعیت را با بهره­گیری از صورت­بندی زیر نشان می­دهد:

  1. رابطه ساختاری بین دو واژه «مور» و «موریانه»
  2. Relations between the words mur and muryāne

اطلاعات معنایی

الف)

[MOOR1]

 

ب)

 [an insect that is similar to [MOOR1]]2

اطلاعات صرفی-نحوی

 

N1

 

 

[N1 aff3]2

اطلاعات واجی

 

/mur1/

 

 

/mur1 jāne3/2

طبق صورت­بندی فوق، نمایه (1) برای ارجاع به واژه الف (مور) به کار رفته است و سه سطح اطلاعاتی را به هم ربط داده است. با دقت در اطلاعات سه سطحی واژه ب (موریانه) مشاهده می­شود که نمایه (1) قسمتی از هر سه سطح این واژه را به خود اختصاص داده است. به نظر می­رسد رابطه جفت­واژه­های «نان»/ «نانوا»، «شاه»/«پادشاه» و «انگشت»/ «انگشتر» نیز شبیه همین مورد باشد.[40]

شبکه واژگانی نظامی سلسله­مراتبی از طرحواره­ها، زیرطرحواره­ها و واژه­های مرتبط به هم است. عناصر این شبکه ممکن است به سبب داشتن یک طرحواره­ فوقانی مشترک با یکدیگر مرتبط باشند. قرار گرفتن تحت یک طرحواره فوقانی رابطه وراثت و انگیختگی یک واحد واژگانی را در پی دارد. به عنوان نمونه دو واژه «سودمند» و «خردمند» به سبب اخذ مجوز از طرحواره فوقانی و ناظر [X مند] از معنای ترکیب­پذیر و انگیخته­ای برخوردارند. اما نمونه­هایی مثل «موریانه» نشان می­دهند که انگیختگی یک واژه-هر چند ناقص- می­تواند غیروراثتی و ناشی از رابطه­  افقی با یک واژه دیگر باشد. در مورد پسوند «-یانه» طرحواره­ای وجود ندارد که بتوان واژه­ای مثل «موریانه» را برگرفته از آن دانست و لذا این واژه رابطه­ای وراثتی با گرهی بالاتر ندارد. آنچه باعث انگیختگی نسبی واژه «موریانه» می­شود رابطه­اش با یک واژه دیگر-«مور»- است. به سبب وجود چنین روابطی است که واژه­هایی مثل «موریانه»، «پادشاه»، «انگشتر»، «نانوا» و جز آن متفاوت از واژه­هایی بسیط هستند. واژه­های دارای وند کرنبری برخلاف واژه­های بسیط از ساختاری درونی برخوردارند که بخشی از آن را یک واژه بسیط تشکیل می­دهد. این نمونه­ها شاهدی هستند بر اهمیت انگیختگی در واژگان زبان و بهره­گیری از روابط غیروراثتی برای این منظور.

 

2-4. پایه­های کرنبری: رابطه بین یک طرحواره و یک گروه واژه­

برعکس آنچه در بخش قبلی شاهد بودیم، تعداد قابل توجهی واژه­ نیز وجود دارند که از یک وند رایج مشتق شده­اند اما فاقد پایه­های واژگانی مشخصی- دست کم برای بدنه گویشوران فارسی و بدون دسترسی به اطلاعات ریشه­شناسی و تاریخی- هستند. به عنوان نمونه­هایی از این دست واژه­ها می­توان به «عتبات»، «اولویّت»، و «قرابت» اشاره کرد. در رویکردهای سنتی به صرف، این نوع واژه­ها معمولاً چندان مورد توجه قرار نمی­گیرند در حالی که حجم قابل توجهی از مدخل­های واژگانی به این قبیل واژه­ها اختصاص دارد. به نقل از کووان[41] و راوند[42] (2015:24)، یک نظریه صرفی قرار نیست فقط به تکواژها یا به عبارتی جفت­شدگی­های صورت و معنی تکرار شونده بپردازد بلکه باید برای صورت­های بی­معنی و غیرتکرای باقیمانده پس از تقطیع تکواژی نیز جایی داشته باشد.

بوی و آدرینگ (2018) به این پدیده با عنوان «واژه­های غیربسیط با پایه­های غیرواژگانی» پرداخته­اند. به نقل از آنها یک طرحواره دو نقش عمده دارد: تولید واژه­های جدید و مشخص کردن ویژگی­های قابل پیش­بینی یک واژه. نقش دوم حاکی از آن است که واژه­های غیربسیطی که پایه­های غیرواژگانی دارند، از ویژگی­هایی برخوردارند که برگرفته از ساخت است و لذا- حتی بدون پایه مشخص-معنی کلی خود را از ساخت می­گیرند. لذا مثلاً واژه­ای مثل «دبستان» صرفاً به این خاطر که به ساخت [X ستان] تعلق دارد، یک اسم مکان است حتی اگر صورت «دب-» یک عنصر واژگانی-دست کم برای بدنه گویشوران فارسی زبان- نباشد.

صرف رابطه­ای این نظر را می­پذیرد و سعی می­کند رابطه بین یک طرحواره و نمونه ناقص را به کمک پیوندهای رابطه­ای و نظام نشانه­ای خاص خود صورت­بندی کند. برای نشان دادن این نوع رابطه، ساختار واژه «اولویّت» را به عنوان مثال به دست می­دهیم:

  1. ساختار سه لایه­ای واژه «اولویّت
  2. The three-layer structure of the word olaviyyat

اطلاعات معنایی

PRIORITY1

اطلاعات صرفی-نحوی

[N – aff2]1

اطلاعات واجی

/olav ijjat2/1

وند «-ئیّت» در بخش صرفی-نحوی با نمایه (2) مشخص شده است. اما بخش پایه خالی است چون صورت زبانی «اولَو» یک واحد واژگانی نیست و معنای مرتبطی نیز با معنی واژه «اولویّت» ندارد[43]. از این رو پایه به صورت خط تیره نشان داده شده و مقوله واژگانی نیز برای آن تعیین نشده است. از سوی دیگر معنی این واژه را نمی­توان ترکیبی از معانی دو جزء دانست و لذا بخش معنایی در صورت­بندی فوق از ساختار درونی برخوردار نیست. به نظر می­آید این کل آن چیزی باشد که یک گویشور زبان فارسی به شکلی خودآگاه یا ناخودآگاه از ساختار این واژه می­داند.

اما نکته اینجاست که «اولویّت» را نمی­توان یک واژه بسیط و بدون ساختار درونی در نظر گرفت چرا که در زبان فارسی تعداد نسبتاً زیادی از این نوع واژه­ها وجود دارند. «تبعیّت»، ، «الوهیّت»، «ماهیّت»، و «هویّت» برخی از این موارد هستند. چنین وضعیتی حاکی از آن است که ما با طرحواره­ای مواجهیم که فارغ از نوع دروندادی که در جایگاه متغیر پایه­اش قرار می­گیرد، برونداد مشخصی دارد. بر این اساس می­توان طرحواره­ای ناظر بر واژه­های مشتق از «-ئیّت» با پایه­های کرنبری به دست داد:

  1. طرحواره واژه­های مشتق از «-ئیّت» با پایه­های غیرواژگانی
  2. Schema of the suffix –iyyat with non-lexical bases

اطلاعات معنایی

[BEING …]1

اطلاعات صرفی-نحوی

[N – aff2]1

اطلاعات واجی

/…ijjat2/1

بخش معنایی ناظر بر این است که هر واژه مختوم به «-ئیّت» به نوعی مفهوم «بودگی» دلالت دارد.[44] این معنی اما حاصل ترکیب معنی پایه و وند نیست چون اساساً پایه­ای با معنی مشخص وجود ندارد. درست مانند ساختار واژه «اولویّت»، در جایگاه پایه بخش صرفی-نحوی خط تیره قرار گرفته اما اطلاعات وند درج شده است. بخش آوایی نیز تنها اطلاعات واجی پسوند را در بردارد. همانطوری که مشاهده می­شود تنها نمایه­های به کار رفته عبارتند از نمایه (1) که نشان­دهنده کل واژه و نمایه (2) که نشان دهنده پسوند است.

از سوی دیگر می­دانیم که تمامی واژه­های مشتق از پسوند «-ئیّت» چنین نیستند و تعداد زیادی از آنها از  پایه­های واژگانی برخورداند. به عنوان نمونه می­توان به «انسانیّت»، «مالکیّت»، «اسلامیّت»، «منیَت» و «آدمیّت» اشاره کرد. حال می­توان دست به تعمیم گسترده­تری زد و طرحواره شماره (۶) را به دست داد. اگر بپذیریم که واژه­های جدیدی با این ساختار در زبان فارسی تولید می­شود، یعنی این طرحواره به طور همزمان از هر دو نقش زایا و رابطه­ای برخوردار است.

  1. طرحواره کلی پسوند «-ئیّت» در فارسی
  2. General schema of the suffix –iyyat

اطلاعات معنایی

[BEING <XX>]1

اطلاعات صرفی-نحوی

[N <N/AX> aff2]1

اطلاعات واجی

/…<X> ijjat2/1

بر طبق این طرحواره یک اسم می­تواند جایگاه متغیر X را به عنوان پایه پر کند. علامت <> در دو سوی N/A به صورت قراردادی نشان­دهنده آن است که در این جایگاه هم پایه واژگانی -مثل «شفاف»- می­تواند قرار گیرد و هم پایه غیرواژگانی- مثل «اولو». در هر دو حالت معنای واژه عبارت خواهد بود از « (X) بودن»، و بخش آوایی نیز بر اساس اطلاعات واجی پایه و افزوده شدن وند بدان تعیین می­شود. واژه­هایی مثل «انسانیت»، «آدمیت» و جز آن که پایه­های موجود از قبل دارند از این طرحواره مجوز کامل می­گیرند.[45] این واژه­ها چون در هر سه سطح و بخش­های تشکیل دهنده با طرحواره ناظر مرتبطند، اصطلاحاً از انگیختگی کامل[46] برخوردارند. در مقابل واژه­های دارای پایه­های کرنبری فقط در بخش­هایی با طرحواره ناظر در ارتباطند و به اصطلاح انگیختگی ناقص[47] دارند.

همانطوری که ذکر شد، طرحواره شماره (۶) نمونه طرحواره­ای است که هم نقش زایا و هم نقش رابطه­ای را اظهار می­کند یعنی هم در تولید نمونه‌های جدید از آن استفاده می­شود و هم مرجع انگیختگی واژه­هایی می­شود که فاقد پایه واژگانی مشخصی هستند. می­دانیم که اکثر این واژه­ها از زبان عربی وارد زبان فارسی شده­اند. به سبب تعداد زیاد این نوع وام­واژه­های عربی در فارسی، قابل تصور است که گویشوران فارسی زبان در مواجهه با صورت تکرار شونده  «-ئیّت» دست به تعمیم زده و آن را به عنوان یک پسوند شناسایی کرده­اند[48]. طرحواره شماره (۶) در مورد آن دسته از وام­واژه­ها که پایه­هایشان برای گویشوران زبان فارسی قابل تفکیک نیست، صرفاً نقش رابطه­ای، غیرزایا و انگیزشی دارد. از این روست که واژه­ای مانند «اولوَیت» فقط به این خاطر که در ساختارش وند شناخته شده «-ئیّت» به کار رفته است با طرحواره شماره (۶) در رابطه است و به واسطه آن از درجه­ای از انگیختگی برخوردار شده است.[49]

 

3-4. طرحواره­هایی با نقش صرفاً رابطه­ای

در بخش قبلی به طرحواره­هایی پرداختیم که هم نقش زایا داشتند و هم نقش رابطه­ای. در این بخش به طرحواره­هایی از زبان فارسی اشاره می­کنیم که صرفاً نقش رابطه­ای دارند. در زبان فارسی واژه­هایی وجود دارند که اگر چه ساختار معنایی و صرفی-نحوی و طرحواره ناظر بر آنها مشخص است اما این طرحواره­ها دیگر برای تولید نمونه­های جدید به کار نمی­روند و به عبارتی دیگر زایا نیستند. در زبان فارسی به نمونه­های متعددی از این پدیده می­توان اشاره کرد:

الف) گودال، پوشال، چنگال

ب) سنگلاخ، آتش­لاخ، نمک­لاخ

پ) شنگول، گاگول، جینگول

ت) گرمسیر، سردسیر، بردسیر

ث) ماهوش، پریوش، حوروش

با جستجوی بیشتر شاید بتوان به سختی چند واژه دیگر هم به هر یک از این گروه­ها افزود اما در هر حال می­دانیم که با مجموعه­هایی کم و بیش بسته روبرو هستیم. واژه­های حاضر در این گروه­ها متفاوت از واژه­هایی مثل «پادشاه»، «انگشتر»، «نانوا» و «موریانه» هستند که آنها را واژه­های دارای وند کرنبری نامیدیم (بخش4-1). در اینجا با وندهایی سر و کار داریم که در چندین واژه با نقش/معنی مشخص حضور دارند و تنها تفاوتشان با وندهایی مثل «-گر»، «-ستان» و جز آن صرفاً‌ در زایا نبودنشان است. در این گونه موارد، گویشور واقف است که اعضای یک گروه از واژه­ها از ساختار یکسانی برخورداند و به اصطلاح به یک طرحواره واحد تعلق دارند اما بنا به هر دلیلی آن طرحواره دیگر برای تولید نمونه­های جدید به کار نمی­رود. به عنوان نمونه یک گویشور زبان فارسی احتمالاً می­داند که واژه «ماهوش» به معنی «شبیه به ماه» است و اگر از او بخواهیم نمونه­های دیگری نیز بیاورد احتمالاً به «حوروش» و «پریوش» نیز اشاره خواهد کرد. به عبارت دقیق­تر، او می­داند که این واژه­ها به طرحواره [X وش] تعلق دارند اما از این طرحواره برای تولید نمونه­های جدید استفاده نمی­کند و با نمونه­های جدیدی که بر اساس این طرحواره ساخته شده باشند نیز مواجه نمی­شود. در اینجا باز این سوال پیش می­آید که نقش یک طرحواره غیرزایا در شبکه واژگانی چیست؟ به واژه «مهوش» برمی­گردیم. تعلق به طرحواره [X وش] باعث شده که این واژه برای گویشور زبان فارسی از ساختار درونی و انگیختگی برخوردار باشد. مقایسه این وضعیت با وضعیت واژه­های بسیط و منفرد در واژگان که تا حد زیادی جدا از شبکه روابط واژگانی هستند اهمیت چنین روابطی را روشن می­کند. وجود چنین گروه واژه­هایی نشان می­دهد که دانش صرفی ما می­تواند شامل طرحواره­هایی باشد که تنها  نقش­ آنها برقراری رابطه و اظهار یک تعمیم است. دانش صرفی گویشور از یک سو به طرحواره­هایی زایا مجهز است که به کمک آنها می­تواند واژه­های جدید بسازد و از سوی دیگر از طرحواره­هایی ایستا بهره می­برد که تنها نقش­شان برقراری رابطه و ایجاد انگیختگی از رهگذر اظهار یک تعمیم است. با توجه با آنچه ذکر شد طرحواره پسوند «-وش» و واژه «مهوش» و روابط بین آنها در زیر نشان داده می­شود:

  1. ساختار سه لایه­ای واژه «مهوش» و طرحواره «-وش» و رابطه بین آنها
  2. The three-layer structure of the words mahvash and the schema of the suffix -vash

اطلاعات معنایی

الف)

[SIMILAR TO [X2]]1

ب)

[SIMILAR TO [MOON]5]4

اطلاعات صرفی-نحوی

 

[N N2 aff3]1

 

[N N5 vaʃ3]4

اطلاعات واجی

 

/…2 vaʃ3/1

 

/māh5 vaʃ3/4

نکته جالب این که در میان این دسته از واژه­ها نیز ممکن است شاهد پایه­های کرنبری باشیم. این وضعیت را در نمونه­ای مثل«جینگول» شاهدیم. وجود این نوع واژه­ها، نقش و اهمیت رابطه در شبکه واژگان را بیشتر روشن می­کند چون در این گونه موارد هم شاهد نقش اظهاری طرحواره [X  وش] و هم اخذ معنی از این طرحواره بدون پایه­های روشن هستیم.

 

4-4. طرحواره­های خواهر: رابطه غیروراثتی بین دو طرحواره

گاه دو طرحواره با پایه­های یکسان و وندهای متفاوت طوری به هم مربوط و وابسته­اند که نه می­توان یکی را برگرفته از دیگری دانست و نه می­توان یک طرحواره فوقانی برای هر دو قائل شد. نکته مهم­تر این که معنی یکی در گرو معنی دیگری است. برای روشن شدن مطلب نمونه­های جدول زیر را در نظر می­گیریم:

جدول 1. جفت واژه­های مشتق از پسوندهای «-گر» و «-گری»

Table 1. Pair words derived from –gar and -gari

الف: «-گر»

ب: «-گری»

سوداگر

سوداگری

شناگر

شناگری

کیمیاگر

کیمیاگری

غارتگر

غارتگری

حسابگر

حسابگری

درودگر

درودگری

کوزه­گر

کوزه­گری

گزارشگر

گزارشگری

 

اغلب پژوهشگرانی که بر روی زبان فارسی کار کرده­اند، پسوندهای «-گر» و «-گری» را دو پسوند مستقل در نظر گرفته­اند (به عنوان مهم­ترین آثار می­توان به صادقی، ۱۳۷۰، کشانی، ۱۳۷۱ و کلباسی، ۱۳۷۱ اشاره کرد). با پذیرش این مطلب و با دقت در معانی جفت-واژه­های فوق چند نکته قابل ذکر است:

نکته اول آنکه رابطه ساختاری بین این دو گروه واژه­ دارای نوعی تناقض درونی است. به لحاظ صوری، چنین می­نماید که در واژه­های مختوم به «-گری» -مثل «کوزه­گری»-، پسوند «-ی» به پایه «کوزه­گر» افزوده شده است. اما این تحلیل در تناقض با تحلیل معنایی است چرا که به لحاظ معنایی اولویت با مفهوم «کوزه­گری» است نه «کوزه­گر». به عبارت ساده­تر، ابتدا می­بایست مفهوم «کوزه­گری» وجود داشته باشد تا مفهوم «کوزه­گر» شکل بگیرد.

نکته دوم باز درباره رابطه معنایی دو طرحواره ناظر بر این واژه­ها است. علیرغم آنکه نمی­توان مدعی شد یکی از طرحواره­ها مبنای ساخت طرحواره دیگری است، اما بین معنی آنها ارتباط دوطرفه[50] و سامان­مندی وجود دارد. هر واژه مشتق از «-گری» به عملی دلالت دارد که واژه متناظر آن- واژه مشتق از «-گر»-، به عامل آن عمل دلالت دارد. عکس این وضعیت نیز صادق است. معنی در این میان شامل جنبه‏های منحصر به فرد و دایره‌المعارفی یک واژه می­شود. به بیان دیگر، هر معنایی ارجاعی و متداعی و دایره­المعارفی که مثلاً یک واژه مشتق از «-گری» داشته باشد، واژه متناظر مشتق از «-گر» نیز دقیقاً همان جنبه­های معنایی را خواهد داشت. به عنوان نمونه هر دو واژه «سوداگر» و «سوداگری» از بار معنایی منفی برخوردارند، و هر دو واژه «زرگر» و «زرگری» به نام و عمل یک شغل دلالت دارند.

نکته سوم آن که به خاطر تفاوت صوری بین دو طرحواره نمی­توان یک طرحواره فوقانی واحد برای دربرگرفتن هر دو طرحواره متصور شد و ادعا کرد هر دو گروه واژه­ها بر اساس آن طرحواره ساخته شده­اند.

بوی و آدرینگ (2018) طرحواره­هایی را که در چنین رابطه­ای با هم قرار دارند، طرحواره­های خواهر[51] می­نامند. بوی و ماسینی (2015) نیز از اصطلاح طرحواره­های مرتبه دوم[52] استفاده می­کنند. فارغ از هر عنوانی که به کار ببریم، اینها طرحواره­هایی هستند که معنای یکی کاملاً رونویسی از معنی دیگری است بی­آنکه هیچ پیوندی از نوع وراثت بین آنها وجود داشته باشد. علاوه بر طرحواره­های «-گر» و «-گری»، شاید بتوان شاهد نقش طرحواره­های خواهر دست کم در شکل­گیری جفت­واژه­هایی نظیر «بندباز:بندبازی» و«خشک‏شو:خشک‏شویی» نیز بود. در زیر رابطه خواهری دو طرحواره مورد بررسی به کمک نظام نشانه­ای صرف رابطه­ای به دست داده می­شود:

  1. طرحواره­های خواهر «-گر» و «-گری»
  2. Sister schemas of –gar and -gari

[AGENT OF [ACTION IN RELATION TO Nβ]α]γ

ب)

[ACTION IN RELATION TO Nβ]α, x

الف)

اطلاعات معنایی

[N Nβ aff2] γ

 

[N Nβ aff1]x

 

اطلاعات صرفی-نحوی

/…β gar2/ γ

 

/…β  gari1/x

 

اطلاعات واجی

آنچه درباره ماهیت رابطه این دو طرحواره ذکر شد، با استفاده از نظام نشانه­ای صرف رابطه­ای به صورت بالا به نمایش در آمده است. طبق آنچه مشاهده می­شود، ما با دو طرحواره مستقل سر و کار داریم: طرحواره الف برای پسوند «-گری» و طرحواره ب برای پسوند «-گر». با این حال، این دو طرحواره با یکدیگر مرتبطند. رابطه بین این دو با حروف یونانی α، β و γ نشان داده شده است. نمایه­های α، β نشانگر متغیرهای مشترک بین دو طرحواره هستند. نمایه α (معنی طرحواره «-گری») در درون نمایه γ (معنی طرحواره «-گر») قرار گرفته است اما در سطح صرفی-نحوی شاهد دو پسوند متفاوت با نمایه­های عددی (۱) و (۲) هستیم. این بدان معنی است که اگر واژه­ای داشته باشیم مشتق از پسوند «-گری» با معنی «عمل»، واژه­ای نیز می­توانیم داشته باشیم که همان پایه را دارد (نمایه β ) با معنی «عامل همان عمل». تحلیل طرحواره­های خواهر نیز شاهدی دیگر بر نقش و اهمیت رابطه در شبکه واژگانی است.

 

  1. جمع­بندی

صرف رابطه­ای مانند صرف ساختی، واژگان را شبکه­ای سلسله­مراتبی از گره­های واژگانی می­داند. در حالی که تمرکز صرف ساختی عمدتاً بر روی نقش زایا و رابطه وراثتی بین طرحواره­های ناظر و نمونه­های ساخته شده بر پایه آنهاست، صرف رابطه­ای این ایده را بسط می­دهد و نقش رابطه­ای و ایستا را نیز معرفی می­کند. در توصیف دو نقش عمده طرحواره­ها (نقش زایا و نقش رابطه­ای)، صرف رابطه­ای اولویت را به نقش رابطه­ای در شبکه واژگانی می­دهد بدین معنی که تمامی طرحواره­ها از نقش رابطه­ای برخورداند اما فقط بخشی از آنها ممکن است از نقش زایا نیز برخوردار باشند. انواع رابطه در شبکه واژگانی عامل اصلی انگیختگی اقلام واژگانی در درجات مختلف است. صرف رابطه­ای برای نمایش انواع روابط بین طرحواره­ها با یکدیگر و با اقلام واژگانی از نظامی نشانه­ای بهره می­برد که برگرفته از دستور موازی است. در تمامی این پدیده­ها، روابطی فراتر از رابطه زایای بین طرحواره­ها با عناصر تحت تسلط آنها نقش اساسی ایفا می­کنند.  این نوع روابط عامل انگیختگی در پدیده­های مورد بررسی هستند. صرف رابطه­ای، با گسترش دامنه برقراری روابط در میان گره­های شبکه واژگانی چهارچوبی را به دست داده است که می­توان به کمک آن به توصیف و تحلیل جامع­تری از دانش صرفی دست زد.

در نوشته حاضر صرف رابطه­ای معرفی شد و سپس چهار نوع پدیده از واژه­سازی زبان فارسی مورد بررسی قرار گرفت که روابط ایستا در آنها نقش اساسی برعهده داشتند. این پدیده­ها عبارت بودند از پدیده واژه­های دارای وند کرنبری که شاهدی هستند بر وجود رابطه ایستا و افقی بین دو واژه، پدیده واژه­های دارای پایه­های کرنبری که نشان­دهنده نقش همزمان زایا و ایستا برای یک طرحواره واحد هستند، پدیده طرحواره­های ایستا که نشان می­دهند چگونه یک طرحواره می­تواند صرفاً نقش رابطه­ای  داشته باشد، و نهایتاً پدیده طرحواره­های خواهر که بیانگر امکان وجود رابطه غیروراثتی بین دو طرحواره است.

 

[1] construction

[2]  همانطوری که در بخش ملاحظات نظری نشان داده شده است، یک ساخت از دو بخش معنی و صورت تشکیل می­شود. با این حال برای اجتناب از طولانی شدن متن، در مواردی که قصد ما صرفاً اشاره به یک ساخت است، تنها بخش صورت آن ساخت به شکلی ساده ­شده نمایش داده شده است. 

[3] paradigmatic word-formation

[4] back-formation

[5] conversion

[6] Relational Morphology

[7] generative function

[8] static

[9] relational function

[10] construction morphology

[11] construction grammar

[12] constructionalization

[13] constructional changes

[14] activation

[15] priming

[16] second-order schemas

[17] partial motivation

[18] cranberry

[19] gentle amendment

[20] lexicalist

[21] variable

[22] paradigmatic morphology

[23] usage-based

[24] establishment

[25] bottom-up

[26] full-entry theory

[27] impoverished-entry theory

[28] default inheritance

[29] phrase structure rules

[30] phonotactics

[31] linking elements

[32] sanction

 [33] البته باید اذعان داشت که در پیشینه دستور ساختی نیز گاه به وجود روابطی غیر از روابط وراثتی اشاره شده و حتی مبنای تحلیل­های عمدتاً درزمانی نیز قرار گرفته است.

[34] linkages

[35] index

[36] unification

[37] declarative

[38] rule

[39] procedural

[40]  تنها واژه­ با ساختار مشابه با «نانوا» شاید «پیشوا» باشد. حتی اگر بپذیریم که پسوند «-وا» در هر دو یک صورت واحد است، باز هم تحلیل ما را چندان خدشه­دار نمی­کند. البته باید به تفاوت نوع پایه نیز در دو واژه توجه داشت. در اولی پایه از نوع اسم است (نان) اما در دومی از نوع حرف اضافه (پیش).

[41] N. Kwon

[42] E. Round

 [43] باز هم ذکر این نکته لازم می­نماید که اطلاعات کسی که با زبان عربی آشناست و اطلاعت ریشه­شناسی دارد متفاوت از بدنه گویشوران زبان فارسی است. هر چند آگاهی از ریشه این صورت زبانی نیز شاهدی دیگر است بر نقش رابطه بین عنصر واژگانی.

 [44] بخش معنایی طرحواره­ها در نوشته حاضر به شکلی اولیه آمده که ممکن است چندان دقیق نباشند. بدیهی است که تعیین دقیق بخش معنی یک طرحواره در گرو جمع­آوری حجم قابل توجهی داده و بررسی دقیق­تر آنهاست. با این حال، این مساله مشکلی در رسیدن به هدف مقاله حاضر ایجاد نمی­کند.

[45]  البته باید توجه داشت که اخذ مجوز کامل در این موارد به صورتی نسبی و در مقایسه با نمونه­های فاقد پایه واژگانی طرح شده است. میزان اخذ مجوز از یک طرحواره از ماهیتی پیوستاری برخوردار است و چنین نیست که تمامی واژه­های دارای پایه واژگانی از مجوز کامل برخوردار باشند. از آنجایی که این موضوع خللی در بحث ما ایجاد نمی­کند، از پرداختن به جزییات خودداری شده است. این مطلب عیناً در مورد انگیختگی نیز صادق است.

[46] total motivation

[47] partial motivation

[48] در چنین مواردی نه فقط با وام­گیری واژگانی (lexical borrowing)  بلکه با وام­گیری صرفی (morphological borrowing) روبرو هستیم (Gardani, 2018).

[49]  در اینجا یک بار دیگر متذکر می­شویم که تحلیل حاضر بر اساس دانش صرفی همزمانی بدنه گویشوران فارسی زبان امروز است. داشتن اطلاعات درزمانی و به ویژه اطلاع از ریشه عربی و تسلط بر اوزان زبان عربی می­تواند تحلیل دیگری نزد یک متخصص فن داشته باشد.

[50] bidirectional

[51] sister schemas

[52] second-order schemas

بامشادی، پارسا و انصاریان، شادی. (1399). نقش طرح‌واره‌های مرتبۀ دوم در تحلیل ساختارهای [اسم + شناسی/ نگاری/ کاوی] و صفت‌های متناظر آن‌ها در زبان فارسی. جستارهای زبانی (3)11، 301-328.
بامشادی، پارسا و داوری اردکانی، نگار. (1399). رویکردی ساختی ـ شناختی به پسوند «- ار» در زبان فارسی. جستارهای زبانی (4)11 ، ۷۳۵-۷66.
بهرامی خورشید، سحر و قندی، سعیده. (1399). بررسی واژه های مشتق مختوم به پسوند -ار در زبان فارسی از منظر صرف ساخت. پژوهش‌های زبانی (1)11،  25-48.
رفیعی، عادل (1391). صرف ساخت­محور: شواهدی از فرایندهای واژه­سازی در زبان فارسی. مجموعه مقالات هشتمین همایش بین­المللی (به کوشش محمد دبیرمقدم و همکاران)، زبانشناسی ایران (327-336)، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی.
عظیم­دخت، ذلیخا. (1398) بررسی واژه­های مرکب مختوم به ستاک حال در زبان فارسی از منظر صرف ساختی، رساله دکتری زبانشناسی، دانشگاه اصفهان.
عظیم­دخت، ذلیخا و رفیعی، عادل. (1398)  واژه‌های مرکب مختوم به ستاک حال «پز« با مفهوم عامل‌محور ازمنظر صرف ساختی، پژوهش‌های زبانشناسی تطبیقی (17)9، 19-45.
صادقی، علی­اشرف. (۱۳۷۰). شیوه ها و امکانات واژه سازی در زبان فارسی معاصر. نشر دانش (4)11، ۱۲-۶.
کشانی، خسرو (۱۳۷۱). اشتقاق پسوندی در زبان فارسی امروز. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
کلباسی، ایران (۱۳۷۱). ساخت اشتقاقی واژه در فارسی امروز. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
 
References
Azimdokht, Z. (2019). A study of Persian compounds ending in present verbal stems: A construction morphology approach. [Unpublished doctoral dissertation]. The University of Isfahan. [In Persian]
Azimdokht, Z., & Rafiei, A. (2019). Persian agentive compound words ending in 'PAZ' present stem: Construction morphology approach. Comparative Linguistics 9(17), 20–45. [In Persian]
Bahrami-Khorshid, S., & Ghandi, S. (2020). The study of derived words ending in '-ār' suffix from the viewpoint of construction morphology. Language Research 11(1), 25-48. [In Persian]
Bamshadi, P., & Ansarian, S. (2020). The role of second order schemas in the analysis of [N + ʃenɑsi/negɑri/kɑvi]N and their corresponding adjectives in Persian. Language Related Research (LRR) 11(1). 301-328  [In Persian]
Bamshadi, P., & Davari Ardakani, N. (2020). A Constructional Cognitive Approach to the Persian Suffix ‘-ɑr’. Language Related Research (LRR) 11(4), 735-766. [In Persain]
Booij, G. (2010). Construction morphology. Oxford: Oxford University Press.
Booij, G., & Audring, J. (2018). Partial motivation, multiple motivation: The role of output schemas in morphology. In G. Booij (Ed.), The Construction of Words (pp. 59–80). Gewerbestrasse: Springer.
Booij, G., & Masini, F. (2015). The role of second order schemas in the construction of complex words. In L. Bauer, L. Kőrtvelyessy, and P. Štekauer (Eds.), Semantics of Complex Words (pp. 47-66). Cham, Switzerland: Springer.
Croft, w. (2001). Radical construction grammar. Oxford: Oxford University Press.
Gardani, F. (2018). On morphological borrowing. Language and Linguistics Compass 12(10), [1–17].
Goldberg, A. (1995). Constructions: A construction grammar approach to argument structure. Chicago: University of Chicago Press.
Goldberg, A. (2006). Constructions at work: The nature of generalization in language. Oxford: Oxford University Press.
Goldberg, A. (2019). Explain me this. NJ: Princeton University Press.
Jackendoff, R. (1997). The Architecture of the language faculty. Cambridge: MIT Press.
Jackendoff, R., & Audring, J. (2020a). The texture of the lexicon: relational morphology and the parallel architecture. New York: Oxford University Press.
Jackendoff, R., & Audring, J. (2020b). Relational morphology: A cousin of construction grammar. Frontiers in Psychology. doi:10.3389/fpsyg.2020.02241
Kalbassi, I. (2001). The derivational structure of word in modern Persian. Tehran: Institute for Humanities and Culture Studies Publications. [In Persian]
Keshani, Kh. (1992). Derivational suffixation in contemporary Persian. Tehran: Iran University Press. [In Persian]
Kwon, N., & Round, E. (2015). Phonaesthemes in morphological theory. Morphology, 1–28.
Masini, F., & Audring, J. (2018). Construction morphology. In J. ed. by Audring, & F. Masini, The Oxford Handbook of Morphological Theory (pp. 355-389). Oxford: Oxford University Press.
Rafiei, A. (2012). Construction Morphology: Evidence from Persian Word Formation. In the Proceedings of the 8th Iranian Conference on Linguistics (Editted by  M. Dabir Moghaddan  et. al.), Tehran: Allameh Tabatabayi University Publications, 327-336. [In Persian]
Sadeghi, A. (1991). Series of articles: Ways and facilities of word formation in contemporary persian language (1), Nashr-e Danesh 11(4), 6-12. [In Persian]
Traugott, E. C., & Trousdale, G. (2013). Constructionalization and constructional changes. New York: Oxford University Press.