بازنمایی طرحوارة نیرو در گزاره‌های دینی و اخلاقی زبان قرآن

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات عرب دانشکده علوم انسانی دانشگاه بوعلی سینا همدان

2 دانشیار گروه زبان و ادبیات عرب دانشکده علوم انسانی دانشگاه بوعلی سینا همدان

3 دانشیار گروه زبانشناسی دانشگاه پیام نور

چکیده

طرحواره­های تصویری از مفاهیم مهم و زیرساختی مطرح در پژوهش­های معنی‌شناسان شناختی است که در شکل گیری استعاره‌های مفهومی نقش به سزایی دارند. از مهم‌ترین طرحواره­های تصویری، طرحوارة نیرو است که نخستین بار جانسون (1987) بر نقش آن در مفهوم‌سازی رخداد­ها تأکید نمود. این طرحواره که از تجربة تعامل ما با جهان بیرون نشأت می‌گیرد، ابزاری پایه برای درک بسیاری از مفاهیم ذهنی است. زبان دین به­ویژه قرآن حاوی استعاره­‌های زیادی است که برخی از آن­ها با طرحوارۀ نیرو ساماندهی می‌شوند. لذا جستار حاضر در صدد است با استفاده از روش تحلیلی- توصیفی پاسخ­گوی این پرسش باشد که طرحوارة نیرو به عنوان بخشی از طرحواره‌­های مطرح در نظریة شناختی، تا چه حد می­تواند مدل مناسبی برای مطالعة استعاره­‌های قرآن بویژه استعاره‌­های اخلاق باشد و عملکرد حالات هفتگانة نیرو در مفهوم‌سازی و درک مفاهیم اخلاقی قرآن چگونه است؟ بدین منظور، داده‌های این پژوهش که از میان کل استعاره­‌های قرآن استخراج شد، مورد بررسی قرار گرفت و انواع طرحوارة تصویری آن بر اساس طبقه­بندی­های موجود در نظریه بررسی گردید. نتایج این بررسی حاکی از آن است که در زیر ساخت استعاره­های موجود حالات هفت­گانة نیرو مشاهده می‌شود که الگوی بسیار مناسبی برای بررسی این استعاره‌­های قرآنی می­باشد. نمونه­های فراوانی از هنجار­ها و ناهنجاری­های اخلاقی در قرآن از طریق استعاره‌های حاوی طرحواره­های اجبار، مانع، رفع مانع، تغییر مسیر و یا انحراف، نیروی متقابل، جذب و کشش و توانایی قابل درک و شناخت هستند.
 

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Representation of Force Schema in the Ethical and Religious Propositions of the Quran

نویسندگان [English]

  • Madineh Karimi Borojeni 1
  • Morteza Ghaemi 2
  • Shirin Pourebrahim 3
1 University of Bu-Ali Sina - Hamadan, Iran
2 Bu-Ali Sina University Hamadan, Iran
3 Payam Noor University, Iran
چکیده [English]

Image schemas are among the important and fundamental concepts in cognitive semantic studies which play a significant role in the formation of conceptual metaphors. Force schema is one of the most important schemas that Mark Johnson (1987) emphasized on its role in conceptualizing events for the first time. This schema originating in our experience of engagement with the outside world is a basic tool for understanding many of the mental concepts. Religious language, especially the language of Quran, consists of many metaphors some of which are organized through force schemas. Therefore, by using a descriptive-analytic method, the present investigation attempts to find an answer to these significant questions: to what extent force schema, as a component of common schemas of Cognitive Theory, can act as an appropriate model in the study of Quran's ethical metaphors. In addition, how is the function of seven force schemas in the conceptualization and perception of ethical concepts of the Quran? To do so, the research data are extracted from all metaphors of Quran, and then have been analyzed and different image schemas were explained according to seven categories of schemas in the theory. The results show that there are seven force schemas in the existing metaphors that can be used as a model to analyze Quran metaphors. Many examples of ethical norms and anomalies in the Quran could be recognized through metaphors containing the schemas of compulsion, blockage, and removal of restraint, diversion, counterforces, attraction and enablement.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Cognitive Semantics
  • Visual Schema
  • Force
  • Moral Statement
  • Metaphor Journey

1. مقدمه

زبان‌شناسی شناختی[1] رویکردی نوین است که در آن زبان الگوی اندیشه و ویژگی های ذهنی انسان را منعکس می کند (کرافت و کروز، 2004). محققان شناختی با این فرض که ذهن یک دستگاه بازنمایی است، در تلاش­اند تا چگونگی بازنمایی تجربیات انسان از جهان را در ذهن او توصیف کنند (لوریا، 1376: 7). معناشناسی شناختی[2] که یکی از حوزه­های مهم زبان‌شناسی شناختی است به بررسی رابطۀ میان تجربۀ انسانی، نظام مفاهیم و ساختار معنایی زبان می­پردازد (راسخ مهند،1389: 22). از محورهای اصلی مطالعات معنی‌شناسیشناختی، می­توان به طرح­واره­های تصویری اشاره نمود که به عقیدۀ لیکاف می‌توانند به عنوان حوزه‌های مبدأ در نگاشت‌های استعاری به کار روند. طرحواره‌های تصویری ریشه در درک جسمی شدۀ ما دارند و عینی‌اند (لیکاف، 1993: 245).

   مذهب از حوزه‌­های معنایی است که به علت وجود مفاهیم انتزاعی زیادی چون خدا، جهان آخرت، اخلاق و موارد مشابه، مستلزم سازوکار­های شناختی متنوعی جهت انتقال مفهوم و انجام رسالت الهی خود است. سازوکار­هایی چون استعاره و مجاز در زبان مذهب به وفور یافت می‌شوند. به عنوان مثال، هرگاه در زبان قرآن گفته می‌شود اهدنا الصراط المستقیم (حمد/6 ) ما را به راه مستقیم راهنمایی کن، معنی عبارت صراط المستقیم (راه مستقیم)، استعاری و غیر حقیقی است و با استعاره زندگی سفر است روبرو هستیم که در آن مشخصات حوزة مبدأ سفر، بر حوزة مقصد زندگی نگاشته می‌شود. در این انطباق، طرح­وارة مسیر (یا همان طرحوارة مبدأ –راه- هدف) از حوزة مفهومی سفر-که حوزه‌ای به مراتب عینی‌تر از حوزة مفهومی زندگی است- به حوزة زندگی انتقال می‌یابد و باعث درک آن یا ابعاد آن می‌شود.

   در این جستار می­خواهیم به کمک طرحواره­ها که از جمله مبانیِ زیرساختی استعاره­ها و سایر ساز وکار­های شناختی هستند، مبانی تجربی و در عین حال مبهم و مرزبندی نشدة مفاهیم اخلاقی را درک و تحلیل نمائیم. بدین منظور، این پژوهش به دنبال پاسخ­گویی به سؤالات ذیل است: الف- قالب طرحوارة نیرو که از سوی جانسون (1987: 42) معرفی شده تا چه حد می­تواند مدل مناسبی برای مطالعة گزاره‌­های اخلاقی قرآن باشد؟ ب- عملکرد حالات هفتگانة نیرو در مفهوم‌سازی و درک مفاهیم اخلاقی قرآن چگونه است؟

   در بخش دوم مقاله، به ارائة پیشینة مطالعات مرتبط با این پژوهش و سپس در بخش سوم به معرفی طرحواره­‌های تصویری، و طرحوارة نیرو و انواع آن پرداخته می‌شود. بخش چهارم مقاله به ارائة داده‌های قرآنی حاوی گزاره‌­های اخلاقی و تحلیل آن­ها بر اساس مدل جانسون و بخش پنجم به نتیجه‌گیری از مباحث مطرح‌شده و پاسخ به پرسشهای پژوهش اختصاص دارد.

 

2. پیشینه

بررسی­های انجام شده گویای آن است که تاکنون در حوزة طرحوارۀ نیرو در زبان قرآن به صورت مستقل پژوهشی صورت نگرفته است؛ اهم مطالعات زبانشناختی ذیل به شناسایی و کشف استعاره‌­های موجود در زبان قرآن پرداخته‌اند و طرح­واره‌های تصوری گاه در حاشیة مباحث مربوط به استعاره و گاه به‌صورت کلی مورد بررسی قرار گرفته‌اند. پورابراهیم (1388) در رسالة دکتری به «بررسی زبان‌شناختی استعاره در قرآن: رویکرد نظریة معاصر استعاره (چارچوب شناختی)» می‌پردازد که در آن سه دسته از استعاره­های قرآنیِ ساختاری، وجودی و جهتی را بررسی کرده و به طرحوارة حرکتی نیز اشاره نموده‌است. ذوالفقاری (1395) در رساله­ی دکتری خود با عنوان «نظام حاکم بر استعاره­های مفهومی در حوزۀ زندگی دنیوی و اخروی در زبان قرآن» به بررسی انواع استعاره­های مفهومی دنیا و آخرت از حیث قراردادی، نقش، ماهیت و سطح تعمیم پرداخته است. وی همچنین به طرحواره‌های پرکاربرد در حوزۀ زندگی دنیوی و اخروی به صورت اجمالی پرداخته است. خسروی و همکاران (1393) در مقاله­شان تحت عنوان «بررسی طرح­واره­های تصویری در معناشناسی شناختی واژگان قرآن» به طرح­واره­های حجمی، حرکتی و قدرتی در زبان قرآن به صورت گذرا پرداخته‌اند. هر چند در این پژوهش ذیل طرحوارۀ قدرتی تحلیلی شناختی که مبتنی بر مبانی نظری این طرح­واره باشد، صورت نگرفته است و به صورت سنتی به تجزیه و تحلیل استعاره­های موجود در آیات پرداخته‌اند. مقیاسی و همکاران (1395) در مقاله‌شان با عنوان «نقد و بررسی طرح­واره‌های تصوری قرآن در نهج البلاغه» به آن دسته از طرح­واره­های تصوری در نهج‌البلاغه پرداخته که ماهیت آن­ها برگرفته از استعاره­های مفهومی قرآن کریم است. افزون بر پژوهش­های ذکر شده در بالا، در حوزۀ استعاره­های مفهومی در زبان قرآن نیز پژوهش­هایی در خارج ایران صورت گرفته است؛ از جمله مقاله محمد شکر محمد عبدالمنعم (2006) تحت عنوان «تصور استعاری «زندگی سفر است» در قرآن: یک تحلیل معناشناسی شناختی» به بررسی استعارۀ «زندگی سفر است» در قرآن بر اساس اصول معنی­شناسی شناختی پرداخته است. رهیافت این پژوهش این است که ایدۀ زندگی در قرآن به صورت سفر درک می­شود و این ایده در سرتاسر قرآن به وفور یافت می‌شود. همچنین اویدا (2006) در مقاله­ای تحت عنوان  «درک استعاره­های زمان و مفاهیم فرهنگی: تحلیل قرآن و ترجمه­های انگلیسی قرآن» به مقایسۀ کاربرد­های استعاره­های زمان در زبان انگلیسی با درک­های قرآنی آن­ها در سه ترجمۀ انگلیسی از قرآن پرداخته است. وی به این نتیجه رسیده که استعارۀ زمان در قرآن به «مثابۀ کالایی گرانقیمت نیست» بلکه زمان در قرآن  «به مثابۀ پدیده­ای ارزشمند است». بنابراین دربارۀ استعاره در قرآن با رویکردی نوین مطالب ارزنده­ای به رشته تحریر در آمده است؛ اما جنبه‌های مختلف نظریۀ استعاره مفهومی که شامل طرح­واره­های تصویری نیز می­باشند، در قرآن به صورت کلی و گذرا مورد مطالعه قرار گرفته، لذا تمرکز این پژوهش به طور خاص روی طرحوارۀ نیرو در گزاره­های دینی و اخلاقی قرآن در سایۀ رهیافت­های نو ضروری می­نماید.

   لازم به ذکر است شیوۀ انجام این پژوهش به صورت توصیفی-تحلیلی است. لذا به منظور بررسی طرحوارۀ نیرو در قرآن، ابتدا کل متن قرآن خوانده شد سپس عبارات زبانی حاوی طرحوارۀ نیرو در واحدهای واژگانی و دستوری استخراج و طبقه‌بندی شدند. طبق نظریه استین[3] در جمع‌آوری داده­ها در واحد واژگانی انتخاب کلید واژه یا کلیدهای واژه‌های مربوط به هر استعاره اولین گام در این تحقیق بوده است. به عنوان مثال برای یافتن آیاتی که حاوی استعاره  «زندگی غیر دینی به مثابه انحراف از مسیر مستقیم» بودند، آیاتی که حاوی کلید واژه‌هایی از ریشه ضل، زیغ، فسق، عوج بودند با استناد به فرهنگ لغت‌های مفردات راغب اصفهانی، قاموس قرآن قرشی و التحقیق فی کلمات القرآن الکریم مصطفوی و تفاسیر معتبری همچون تفسیر نمونه و المیزان استخراج شدند.«این روش هم در تفسیر موضوعی قرآن تأکید شده است» (مرادی زنجانی و فشارکی، 1385) و هم در روش شناسایی استعاره در ادبیات استعارۀ شناختی که تحت عنوان کانون استعاری[4] از آن نام برده شده است (استین،2002). سپس نتایج بررسی­ها، از منظر معنی‌شناسی شناختی به تفکیک طبقه‌بندی جانسون، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.

 

3. مبانی نظری تحقیق

طرح­واره­های تصویری از مفاهیم مهم و زیرساختی مطرح در پژوهش­های معنی‌شناسان شناختی است. مفهوم طرح­واره را نخستین­بار بارتلت[5](1932) -که از پیروان مکتب روان­شناسی گشتالت بود- به­کار برد، در ارائۀ پاسخ به این پرسش که اطلاعات مربوط به وقایع و رویدادها، چگونه برای کاربردهای بعدی در ذهن ذخیره می­شوند؟ به نظر او فهم و به یادآوری، عمدتاً در بافت تجربیات پیشین و با اشاره به اطلاعاتِ مرتبطِ موجود در ذهن، صورت می­گیرد. وی واژۀ طرح‌واره را برای ساختار این تجربیات پیشین به­کاربرد (یوسفی راد، 1382: 44)؛ اما در معنی­شناسی شناختی، کاربرد واژۀ «طرح­واره»، به این معناست که طرح­واره­های تصویری، حاوی مفاهیمِ تفصیلی و نشانگر جزئیات نیستند، بلکه مفاهیمی کلیشه­ای هستند که از تجربه­های بدن­مند پیدا شده­اند (قائمی­نیا،1390: 658). واژۀ «تصویر» در اصطلاح طرح­واره­های تصویری، با کاربرد آن در روان­شناسی در اصطلاح «تجربۀ تصویری» برابر است که بر طبق آن تجربه­های تصویری هم با تجربه­های جهان بیرونی ارتباط دارند و هم از آن نشأت می­گیرند. اصطلاح دیگر برای این تجربه «تجربۀ حسی» است؛ زیرا از مکانیزم ادراکی حسی ما بر می­آید و شامل آن می­شود و فقط محدود به سیستم بصری نیستز(ایوانز و گرین، 2006:­ 178).

   جانسون در تعریف خود از طرح­واره­های تصویری می­گوید: حرکات جسمانی، دستکاری اشیاء و تعاملات ادراکی بشر از الگوهای تکرار شونده و پویایی حاصل می‌شوند که بدون آن­ها تجارب انسان قابل درک و فهم نخواهد بود. این الگوها که با عنوان طرحواره­های تصویری معرفی می­شوند ساختاری گشتالتی دارند و از بخش­هایی تشکیل شده­اند که در ارتباط با یکدیگرند و به‌صورت یک واحد سازمان‌یافته در­آمده­اند. هرچند این ساخت­ها در آغاز از تعاملات جسمانی پدید می­آیند، اما می­توانند به سطوح انتزاعی­تر معنایی، که همان معنای استعاری است، گسترش یابند (جانسون، 1987xix:). به عبارتی دیگر، «معنا نه فقط از ساختار­های درونی موجود زنده و داده­های بیرونی شکل می­گیرد بلکه به واسطة الگوهای تکرار شونده­ای از برخورد و تعامل موجود زنده و محیط اطراف او ساخته می­شود» (جانسون و لیکاف،2003).

   ایوانز و گرین (2006: 190) و جانسون (1987) انگاره­های تصویری را بر حسب طبیعت شناختی و مبنای تجربی‌شان به انواع طرحوارة فضا، طرحوارة مهارشدگی، طرحوارة حرکتی، طرحوارة نیرو، طرحوارة پیوستگی و غیره طبقه­بندی کردند. از میان طرحواره­های متنوع، جانسون (1987: 42) در نظریة گشتالت­های مفهومی خود از نیرو به عنوان طرحواره‌ای اصلی یاد می­کند.

   طرحوارة نیرو از مهم­ترین طرحواره­های تصویری است که جانسون (1987: 42) نخستین بار در کتابش با عنوان «بدن در ذهن[6]» بر نقش آن در مفهوم‌سازی رخدادها تأکید کرد. به عبارتی، نیروها گشتالت‌های مفهومی را می­سازند که به صورت طرح­واره­های تصویری به کار گرفته می­شوند. از دیدگاه جانسون «قدرت همیشه از طریق تعامل با محیط تجربه می­شود. هنگامی که نیروی چیزی بر حوزة دریافتی ما اثر می­گذارد، قدرت آن را درک می‌کنیم. وقتی وارد اتاق تاریک می­شویم و با لبة میز برخورد می­کنیم، ویژگی تعاملی قدرت را تجربه می‌کنیم» (1987: 43). پس می­توان گفت این طرحواره از تجربة تعامل با اشیاء اطراف ناشی می­شود.

   طرح­وارة نیرو، با طرحوارة مسیر در مفاهیم مبدأ بسیاری از استعاره‌ها تعامل دارند. مثلاً، انسان در زندگی خویش با موقعیت‌های متفاوتی روبرو می­شود که باید در مسیر معینی حرکت کند تا به هدف و مقصد مورد نظر خویش دست یابد. لذا ممکن است در برابر این حرکت، نیروی مقاومت و سدّی قرار گرفته باشد که ادامة حرکت را ناممکن می‌سازد. انسان در برخورد با چنین سدّی با امکانات متعددی مواجه می­شود و قدرت خود را در برخورد با این موانع می­آزماید. لذا انسان طرحی از این برخورد فیزیکی در ذهن خود پدید آورده‌است که باعث شده بتواند این کیفیت را به پدیده­هایی که فاقد آن هستند، نسبت دهد. به نظر جانسون (1987: 45) ایجاد مانع در مسیر حرکت برای شخص و یا موضوع مورد حرکت، حالت­های متفاوتی را ایجاد می­کند که برای آنها هفت حالت در نظر گرفته است و به هر یک عنوان طرحواره­ای جدا داده‌است. این طرحواره ها عبارتند از:

1- الزام[7]. این طرحواره از تجربة قرار گرفتن تحت تأثیر یک نیروی خارجی به دست می‌آید؛ مانند کسی که در جمعیت زیاد با فشار جلو رانده می­شود یا تحت تأثیر باد شدید، جریان سیل، اشیاء فیزیکی یا افراد قرار می­گیرد. گاهی این نیرو غیرقابل کنترل می­شود و گاهی نیز می­توان آن را تعدیل کرد. در این نوع از اجبار، نیرو از جایی می­آید و جاذبه­ای دارد و در مسیری حرکت می­کند و جهتی دارد. این طرحواره را می­توان به شکل زیر به صورت ساختاری گشتالتی نشان داد. فلش کامل، نشانة بردار نیروی واقعی و فلش گسسته برداری از نیروی بالقوه را نشان می­دهد (جانسون،1987: 45).

 

شکل 1) الزام

2- طرحواره مانع یا انسداد[8].  انسان از همان زمان کودکی که یاد می­گیرد چهار دست و پا راه برود، در طی حرکتش به موانعی در پیرامون خود برخورد می­کند. این موانع در کل زندگی ما همچنان تکرار می­شوند و برایمان سدّی ایجاد می‌کنند که واکنش ما در برابر این موانع بسته به قدرت ماست. بدین ترتیب یا در برابر موانع تسلیم می­شویم و یا مسیر خود را تغییر می­دهیم و مسیری دیگر را انتخاب می­کنیم و یا با قدرت آنها را کنار می­زنیم. این برداشت تجربی ما که از کودکی شکل می‌گیرد، پایه و اساس طرحوارة مانع یا انسداد را تشکیل می­دهد (جانسون،1987: 45). نمودار گشتالتی معرفی شده توسط جانسون مطابق زیر می­باشد:

 

شکل 2) انسداد

3- طرحواۀ رفع مانع[9]. رفع مانع یا نبود مانع بالقوه، تجاربی هستند که ما هر روز با آن رو‌به‌رو می­شویم. در این حالت نیرو در مسیر خود به مانعی برخورد می­کند و توانایی آن را دارد که مانع را کنار بزند و از آن عبور کند؛ مانند زمانی که در باز می­شود و ما امکان وارد شدن پیدا می‌کنیم. طرح گشتالتی زیر که تحت عنوان  f1معرفی شده منبع رفع مانع نیست، بلکه نیرویی است که به کار گرفته می­شود تا مانع از سر راه برداشته شود (جانسون،1987: 47-46).

 

شکل 3) رفع مانع

4- طرحوارة انحراف یا تغییر مسیر[10].  این طرحواره زمانی اتفاق می­افتد که یک بردار نیرو در اثر تعامل سببی میان دو یا چند بردار نیرو تغییر جهت می­دهد. مانند زمانی که قایقی در حال حرکت بر روی آب می­باشد و نیروی باد از سمتی خلاف جهت قایق بوزد، در این حالت یا نیروی قایق آنقدر زیاد است که علی رغم وجود باد از مسیر خود منحرف نشود و یا توانایی مقابله با آن را نداشته و از مسیر خود منحرف می­شود. تجربه­های از این دست که در آن یک نیرو در اثر تعامل باد و یا چند نیروی دیگر تغییر مسیر می­دهد، اساس طرحوارة تغییرمسیر یا انحراف می­باشد (جانسون،1987: 47-46).

 

شکل 4) انحراف

5- طرحوارة نیروی متقابل[11]. این طرحواره از تجربة برخورد دو نیروی یکسان که رو ‌در روی هم قرار گرفته­اند و هیچ یک نمی­تواند دیگری را از صحنه بیرون کند، به دست می­آید. مانند زمانی که انسان از یک حادثة ناگوار جان سالم به در می‌برد، تقابل دو نیروی یکسان سبب نجات او شده است (جانسون،1987: 47-46). بدین ترتیب، انسان از تجربة چنین اموری امکان می­یابد که مفاهیم مختلف انتزاعی را در ذهن خود، بوسیلة طرحوارة نیروی متقابل معنی­دار کند. شکل ذیل برآیندی از برخورد دو نیروی یکسان f1 f2 را نشان می­دهد.

 

شکل 5) نیروی متقابل

6- طرحواره توانایی[12]. اگر انسان بر فعالیت­های انجام گرفته­اش تمرکز کند، احساسی از نیرو یا کمبود آن را در خود درک می­کند؛ مثلاً او می­تواند نوزادش را بلند کند و در آغوش بگیرد؛ اما نمی‌تواند ماشین را بلند کند. این توانایی هر چند یک باور ذهنی است، به اعتقاد جانسون بردار بالقوه­ای از نیرو را تشکیل می­دهد که او آن را طرحوارة توانایی می‌نامد. این بردار بالقوۀ نیرو در صورت نبود هیچ­گونه مانع، توانایی جابجایی اشیاء را به ما می­دهد. جانسون طرح گشتالتی زیر را برای معرفی این طرح­واره ارائه می­دهد (جانسون، 1987: 47-46).

 

شکل 6) توانایی

7- طرحوارۀ کشش یا جذب[13]. اینطرحواره از تجربة انسان در جذب یک شیء به سمت شیء دیگر تحت تأثیر نیروی وارد شده به آن پدید می­آید. ملموس­ترین مثال برای این طرحواره، جذب براده­های آهن توسط آهن­ربا، یا کشش گرد و غبار و زباله­ها بوسیلة جاروبرقی است (جانسون،1987: 47). این طرحواره همانند طرحواره­های دیگر قابلیت انتقال بر قلمروهای انتزاعی را دارد. طرح گشتالتی ذیل نحوة شکل­گیری این طرحواره را نشان می­دهد.

 

شکل 7) طرحوارۀ جذب

 

 

4. طرحوارة نیرو در گزاره­‌های اخلاقی قرآن

در زبان قرآن طرح­وارة نیرو پیامد­های بسیاری برای درک استعارة کلان سفر و استعاره‌­های اخلاقی قرآن به دنبال دارد. طرح­وارة نیرو به همراه طرح­وارة مسیر، در زیرساخت استعارة ساختاری- حرکتی زندگی سفر است قرار دارد؛ در این استعاره سفر حوزة مبدأیی است که مفهوم انتزاعی زندگی به واسطة آن در ذهن انگیخته می‌شود. مفاهیم حوزة سفر مثل راه، مسافر، مقصد، راهنما و غیره، بر حوزة مقصدِ زندگی نگاشته و باعث درک استعاری زندگی می‌شوند و بدین ترتیب انسان­ها در این دنیا به مثابه مسافرانی مفهوم‌سازی می‌شوند که بر اساس قدرت اختیار و توانایی خود یکی از راه­های خوب یا بد را انتخاب می‌کنند و در طول زندگی خود این مسیر را به وسیلة راهنمایان ادامه می­دهند تا به هدف و مقصود نهایی خود دست یابند. در این مسیر ممکن است به موانعی برخورد کنند و با توجه به میزان قدرت معنوی خود این موانع را کنار می­زنند یا مغلوب می­شوند. نگاشت استعاری زندگی سفر است از نگاه قرآن حاوی ساختاری دو شقی است: زندگی اخلاقی خوب/ زندگی غیر اخلاقی و بد، مسافران راه خدا/ کافران یا مسافران راه غیر خدا، راه خدا/ راه شیطان است (شکر محمد عبدالمنعم، 2006).

   به اعتقاد نگارندگان و همسو با یافته‌های شکر محمد عبدالمنعم (2006) در این نظام دوشقی در زبان دین و قرآن، دو راه و دو مسیر وجود دارد که دو نیروی متفاوت با ابزارها یا گزاره‌های متفاوت، مسافر راه زندگی را به سوی راه‌های دوگانه فرا می‌خوانند: دستورالعمل‌های دینی و دستورالعمل‌های شیطانی. در این نظام، استعارة زندگی به مثابه سفر، انسجام کل متن قرآن را تحت تأثیر قرار می‌دهد به طوری که کل معانی این متن دینی تابعی از این استعاره‌اند که خود تابعی از پیام قرآن در تکامل بشر است.

 

4-1 طرحوارة الزام.

لانگاکر (2008: 56-57) معتقد است که طرحواره می­تواند در مقولات واژگانی و دستوری وجود داشته باشد. مثلاً در مورد فعل­های امر زبان انگلیسی نشان داده شده است که این افعال دارای محتوای طرحوارة نیرو است (تاکاهاشی، 2012: 4). به نظر می‌رسد طرحوارة الزام بیشتر از طریق ساختار گرامری افعال به دو صورت امر و نهی در زبان قرآن نمایانده می‌شود. این امر مؤید دیدگاه تالمی (1988) است که بخش اعظم درک ما از افعال مبتنی بر نیروهایی است که در کنش‌های آن افعال وجود دارد.

   محتوای افعال امر و نهی در زبان قرآن دوم شخص بودن (جمع یا مفرد)، فاعل بودن، غیرگذشته بودن، فرضی‌بودن[14]  و اعمال نیرو با درجات مختلف است. در واقع می‌توان گفت که گزاره‌های دینی اخلاقی قرآن که تعداد آنها به دلیل رسالت قرآن زیاد است، جمله‌هایی است که با گوینده (خداوند کریم) به عنوان مسببِ کنشگر[15]، درجه‌ای از نیرو را بر مخاطب اعمال می‌کند و احتمالاً باعث می‌شود مخاطب به عنوان مسبَب کنشگر[16]،  عملی را انجام دهد یا ندهد.[17] نگاهی تحلیلی به گزاره‌های اخلاقی در قرآن نشان می­دهد که بسیاری از دستورالعمل­های قرآنی بر قاعدة الزام که عنصری اساسی در نظام اخلاقی قرآن است، استوار است. به عبارتی «قرآن کریم در راستای بازشناسی مجموعه­ای از بایسته­ها و نبایسته­های اخلاقی، گزاره­هایی را ارائه کرده است، که نهاد چنین گزاره‌هایی معمولاً دربردارندة نوعی عمل است که در آن الزام وجود دارد.»(دراز، 1408ق: 21). بدین ترتیب دستور العمل­های قرآنی که در قالب باید، نباید، وظیفه، واجب، حرام و در صیغه‌های امر و نهی در فعل ظاهر می­شوند دارای همین طرحواره الزام می‌باشند و چون تعداد آنها بسیار زیاد است به چند شاهد ذیل بسنده می­شود:

1-یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (بقره/21). اى مردم پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بوده‏‌اند آفریده است پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید.

2-وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ (مائده/ 2). و در نیکوکارى و پرهیزگارى با یکدیگر همکارى کنید و در گناه و تعدى دستیار هم نشوید و از خدا پروا کنید.

3-وَلاَ تَدْعُ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَنفَعُکَ وَلاَ یَضُرُّکَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذًا مِّنَ الظَّالِمِینَ (یونس/106). و به جاى خدا چیزى را که سود و زیانى به تو نمى‌‏رساند مخوان که اگر چنین کنى در آن صورت قطعا از جمله ستمکارانى.

   گاه بجای فعل امر، فعل مجهول با نقش امری، طرحوارة نیرویی الزام را منعکس می‌کند. اینگونه افعال نیز دارای محتوای یکسانی با افعال امری هستند. فعل کُتِب با معنای لفظی (نوشته شد) و معنای استعاری (واجب شد) همین طرحواره را منعکس می کند:

4-یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (بقره/183).  اى کسانى که ایمان آورده‌اید روزه بر شما مقرر شده‌است همان گونه که بر کسانى که پیش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد که پرهیزگارى کنید.

   در مورد داده‌های فوق می‌بایست چنین توضیح داد که این ساختار دستوری امری است که حاوی استعاره است و نه ساختار واژگانی. بنابراین، توپولوژی شناختی موجود در مشخصة دستوری امر (که حاوی مفهوم نیرو است) به کل گزاره بازتابانده می‌شود.

   اما در شاهد (4)، سازوکار شناختی دیگری نیز رخ داده‌است. در تفسیر علما، در باب این معنای نوشتن می‌خوانیم که «کتب که از ماده کتابت که معنی نوشتن است، در بسیاری از موارد کنایه از الزام و ایجاب و تعهد می‌باشد، زیرا یکی از آثار نوشتن مسلم شدن و ثابت ماندن چیزی است. (مکارم شیرازی، 1353، ج5 :256) و کتابت کنایه است از واجب بودن و واجب کردن (طباطبائی، 1374ق، ج 5: 100-101). به عبارتی، در اینجا با استعارة واجب‌کردن به مثابه نوشتن(قانون) روبروایم که در آن الزام به عنوان یک حوزة مقصد انتزاعی با کمک حوزة عینی کتابت یا نوشتن مفهوم‌سازی شده است. مبنای شکل‌گیری این نگاشت استعاری تجربه‌های فرهنگی است.

5-یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ (نساء/ 29). اى کسانى که ایمان آورده‌‌اید اموال همدیگر را به ناروا مخورید.

   در شاهد (5) نیز، علاوه بر طرحوارۀ نیروی الزام که از طریق ساخت دستوری فعل (لَا تَأْکُلُوا ) منتقل می‌شود، با استعارة مسلط شدن به مثابه خوردن روبروئیم. کلمه أکل در لغت به معنای (خوردن) و فروبردن مواد غذایی از راه دهان و گلو به داخل شکم است. در عمل خوردن معناى تسلط و انفاذ نهفته است، لذا به این اعتبار در مواردى که تسلط و انفاذ در کار باشد کلمه اکل (خوردن) نیز استعمال مى شود (طباطبایی،1374: 500).

4-2 طرحوارة انسداد. همراه با طرحوارة نیرویی الزام که از طریق ساخت دستوری افعال امری نمایش داده می‌شود، گونه‌های دیگری از طرحوارة نیرو هستند که در واژگان و مجموعه واژگان استعاری قرآن حضور دارند. لذا لازم است نگاشت­های استعاری نیز تبیین شود. از جمله این طرحواره‌ها طرحوارة انسداد است که با طرحوارة مسیر همراه است و انسداد مستلزم بستن راه و مسیر حرکت است.

   در زبان قرآن کلان استعارة سفر  نقش مهمی را ایفا می‌کند (پورابراهیم، 1388: 166). این مقاله نشان می‌دهد که استعارة عام دستورالعمل (قانون) به مثابه نیرو، در زیرساخت این استعاره در زبان قرآن نقش مهمی را ایفا می‌کند. به این صورت که در استعارة سفر دو طرحوارة مسیر و نیرو وجود دارند. طرحوارة مسیر جزء لاینفک حوزة مبدأ سفر است که بر حوزة زندگی نگاشته می­شود. اما طرحوارة نیرو در برخی مولفه‌های سفر در نگاشت‌های جزئی‌تر دیده می‌شود. در عبارت استعاری اهدنا الصراط المستقیم، طرحوارة مسیر در واژة صراط وجود دارد و طرحوارة نیرو در واژة اهدنا. و استعارة زندگی دینی به مثابه سفر در راه مستقیم. در سفر در راه مستقیم، موانعی وجود دارد که عکس‌العمل مسافران در برخورد با این موانع متفاوت است. در پیمودن مسیر هدایت، موانع موجود در این مسیر با طرحوارة انسداد نمایش داده شده‌است. انسداد در تجربة بشر توسط یک شیء صورت می‌گیرد و در زبان قرآن توسط مفاهیم انتزاعی. در واقع، در زبان قرآن با مادی‌سازی مفاهیم انتزاعی کفر، ظلم، تکبر، ریا، دنیاپرستی، علاقۀ افراطی به مال و فرزند، شیطان و... به صورت سد و مانع مواجهیم. موانعی که می­توانند از پیش رو به انسان نیرو وارد کرده و موانع پیشروی وی در مسیر حق شوند. هرچند این موانع در سراسر قرآن آمده است اما عبارات استعاری مثل صد (گاهى به معناى انصراف از چیزى و امتناع از آن است و گاهى به معناى منصرف کردن و منع کردن از آن است) (راغب اصفهانی،1412: 477) نمایش استعاری این مفاهیم هستند. عبارت استعاری سبیل الله که نمود استعارة زندگی به مثابه سفر است در زبان قرآن بسیار به‌کار رفته است. گاه افزودن عبارت «صد» به این عبارت، طرحوارة نیرویی انسداد را نمایش می‌دهد. به عبارتی سد کردن راه خدا حاوی طرحوارة تصویری انسداد است:

6-إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّواْ عَن سَبِیلِ اللّهِ (انفال/36). بى‌گمان کسانى که کفر ورزیدند اموال خود را خرج مى‌کنند تا [مردم را] از راه خدا بازدارند.

7-وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بَطَرًا وَرِئَاءَ النَّاسِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (همان /47). و مانند کسانى مباشید که از خانه‌هایشان با حالت‏ سرمستى و به صرف نمایش به مردم خارج شدند و [مردم را] از راه خدا باز مى‏‌داشتند و خدا به آنچه مى‌کنند احاطه دارد.

8-الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا (ابراهیم/3) همانان که زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مى‏ دهند و مانع راه خدا مى ‌شوند و آن را کج مى‌شمارند.

در آیات فوق، کافران و کردار آنها به مثابه سد راه خدا مفهوم‌سازی شده‌اند. شواهد دیگر طرحوارة انسداد در ذیل مشاهده می‌شود.

9-یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ (توبه/34). اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید بسیارى از دانشمندان یهود و راهبان اموال مردم را به ناروا مى ‌خورند و [آنان را] از راه خدا باز مى‌دارند.

10-الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ کَافِرُونَ (اعراف/45). همانان که [مردم را] از راه خدا باز مى‌دارند و آن را کج مى‏خواهند و آنها آخرت را منکرند.

11- وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (زخرف/37). و مسلماً آنها ایشان را از راه باز مى‌دارند و [آنها] مى‌پندارند که راه یافتگانند.

   بر اساس چنین آیاتی می­توان دریافت که مفاهیم انتزاعی همچون کفر، ظلم، تکبر و ....به مثابۀ موانع فیزیکی هستند که مسافران در این دنیا در مسیر زندگیشان با آنها برخورد می­کنند. در چنین شرایطی قرآن، عملکرد مسافران را با توجه به قدرت معنویشان در برخورد با موانع، متغیر می­داند. برداشتن مانع، انحراف و تغییر مسیر از جمله حالت­هایی است که نوع واکنش مسافران را در طول مسیر نشان می­دهد.

4-3 طرحوارة رفع مانع. طرحوارۀ قدرتی، به لحاظ استعاری، بیش­تر، قلمرو انتزاعی «علت­ها» را ساختاربندی می­کند (روشن و اردبیلی ، 1392: 130). لذا با توجه به استعارة عام علت­ها نیروها هستند[18]، و با بررسی برخی آیات قرآنی به نظر می‌رسد در زبان قرآن نیز طرحوارة رفع مانع عمدتاً از طریق نظام ساخت­های سببی[19] قابل تبیین است.

   از دیدگاه شناختی مفهوم سببی­سازی یکی از اساسی­ترین مفاهیم ذهنی بشر تلقی می­گردد که در شکل­دهی تجربیات انسان نقش مهمی ایفا می­نماید. به عقیدة لانگاکر اصطلاح سببی­سازی به ساختاری اطلاق می‌شود که جهت رمزگذاری انرژی یا نیرویی به کار می­رود که سبب بروز رویدادی می­شود (گلفام و بهرامی خورشید،1386 به نقل از لانگاکر،1991: 408 ). به باور تالمی مفاهیم نیرو-پویایی در مقولة زبان و زبان­شناسی نمود و بروز قابل توجهی دارند که بدیهی­ترین مصداق آن در ساختار مفهومی جملات سببی می‌باشد (دستلان و ابراهیمی، 1394 به نقل از تالمی،2000: 409).

   هنجار­های اخلاقی در زبان قرآن مفاهیمی هستند که به مدد ساخت­های سببی منعکس و توسط مخاطب درک می‌شوند. از دیدگاه قرآن کریم عمل به دستورات الهی سبب­ساز (منبع انرژی) است که موانع پیش رو را برداشته و راه را برای دستیابی به سعادت هموار می­کند. در این حالت، عامل رفع موانع که در مفاهیم انتزاعی همچون ایمان، تقوی، جهاد و مفاهیمی نظیر آن وجود دارد، به صورت استعاری و بر حسب نیروی فیزیکی و از طریق استعارۀ پایه «علت نیرو است» مفهوم­سازی می­شوند. شواهدی از این طرحواره در ذیل آمده است:

12- یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی‏ تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ (صف/ 12-11). اى کسانى که ایمان آورده‌اید ، آیا شما را به تجارتى سودمند که شما را از عذابى دردناک مى‌رهاند راه نمایم ؟ به خدا و رسولش ایمانى راستین مى‌آورید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد مى‌کنید. این ایمان و جهاد ـ اگر بدانید ـ براى شما بهتر است. اگر ایمان بیاورید و جهاد کنید ، خدا گناهانتان را بر شما مى بخشاید و شما را در بوستان‌هاى پردرخت که از زیر آنها نهرها روان است و در خانه‌هایى خوش که در باغ‌هاى بهشتِ جاودان است درمى‌آورد . این است سعادت بزرگ.

13-یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُوا (مائده/35). اى کسانى که ایمان آورده‌اید از خدا پروا کنید و به او [توسل و] تقرب جویید و در راهش جهاد کنید باشد که رستگار شوید.

14-الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ (زمر/18). آنان که به سخن گوش فرامى‏دهند و بهترین آن را پیروى مى‌کنند اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان.

15-یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (انفال/29). اى کسانى که ایمان آورده‌‌اید اگر از خدا پروا دارید براى شما [نیروى] تشخیص [حق از باطل] قرار مى‏‌دهد و گناهانتان را از شما مى‌زداید و شما را مى‌آمرزد و خدا داراى بخشش بزرگ است.

   در شاهد (12) فعل تنجیکم (رهاکردن) مستلزم کاربرد نیرویی است که این نیرو توسط مفاهیم انتزاعی «ایمان و جهاد در راه خدا» اعمال می­شود. لذا حوزه­های مقصد «ایمان و جهاد در راه خدا» به مثابۀ نیروی محرک (سبب­ساز) هستند که رهایی از عذاب (سبب­پذیر) حاصل این نیرو می­باشد. افزون بر این در این آیه قلمروی مبدأی دیگری که مفاهیم ایمان و جهاد در راه خدا بوسیلۀ آن مفهوم‌سازی شده­اند، تجارت می­باشد.

   در شواهد (13-14-15) مفاهیم اخلاقی و دینی تقوی (اتقوا)، جهاد (جاهدوا فی سبیله)، فرمانبرداری (یستمعون القول) به مثابه­ نیرویی مفهوم‌سازی شده‌اند که موانع سعادت و رستگاری را برطرف می­کنند.

    بدین ترتیب بنابر تحلیل شناختی مفاهیمی که تحت عنوان فضیلت­های اخلاقی معرفی شده­اند، قابلیت تطبیق با طرحواره رفع مانع را دارند؛ چرا که به مثابۀ نیرویی هستند که موانع را از مسیر بندگی برداشته و راه رسیدن به رستگاری را مهیا می‌کنند.

4- 4 طرحوارة انحراف از مسیر. بر اساس آیات قرآنی، طرحوارة انحراف از مسیر در عبارات استعاری که به صورت واحدهای واژگانی همچون ضلالت، فسق، زیغ، صغو، عوج و افک آمده است. ضلال «به هر‌گونه ‌انحراف از راه گفته می‌شود چه به صورت عمدی باشد و چه سهوی، کم باشد یا زیاد» ( راغب اصفهانی،1412ق: 509). کلمه فسق در قرآن نیز به معنای «خروج از مقرّرات دینی یا عقلی یا طبیعی لازم» (مصطفوی، 9/1385:97) .و در اصطلاح، «خروج از زیّ بندگی را گویند» (طباطبائی، 1374: 13/106). کلمه «عوج» اسم مصدر است و در آیات قرآنی جز آیة (طه/107)، دربارۀ انحراف و کجی معنوی به کار رفته‌است. عدم عوج عبارت دیگری از حق بودن است (قرشی، 1386، ج 5: 65-64). زیغ در اصطلاح، به معنای انحراف و تمایل از پایداری است و تزایغ، تمایل و انحراف دو جانبه است( راغب اصفهانی،1412ق: 387). صَغَت از مادّه صغو به معناى متمایل شدن به چیزى است. لذا صَغَتْ قُلُوبُکُمَا به معنای انحراف دل‌هاى آنها از حق، به سوى گناه بوده است (مصطفوی، 1385: 6/297). افک در اصل به معنای هر چیزی است که از جهت اصلیش منحرف شود (راغب، 1412ق: 79).

در حوزة مبدأ سفر –مربوط به کلان استعاره زندگی سفر است- طرحوارة مسیر[20] وجود دارد. طرحوارة انحراف از مسیر مشترکاً به این طرحواره و طرحوارة نیرو تعلق دارد. از نگاه قرآن فرمانبرداری از خدا و رسولش به مثابه­ راهی مستقیم است که به آن توصیه شده است: أَنَّ هَذَا صِرَطِى مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ (انعام/153) این است راه راست من پس از آن پیروى کنید. در مقابل راه مستقیم، راه­های زیادی وجود دارد که قرآن از آن به راه­های انحرافی تعبیر کرده است. این طرحواره که در دل حوزة سفر قرار دارد، ساختار کلیِ خود را بر حوزه یا حوزه‌های مقصدی که در این استعاره و زیرنگاشت‌های آن می‌آید منعکس می‌کند. به عنوان مثال، در استعارة زندگی دینی به مثابه حرکت در مسیر مستقیم و شق منفی آن زندگی غیر دینی به مثابه انحراف از مسیر مستقیم، زیراستعاره‌های کفر به مثابه انحراف از مسیر مستقیم، نافرمانی از خداوند به مثابه انحراف از مسیر مستقیم، دنیاطلبی به مثابه انحراف از مسیر مستقیم و موارد مشابه دیگر وجود دارد. طرحوارة انحراف از مسیر در حوزة مبدأ به حوزه‌های مقصد فرافکن می‌شود و مخاطب با کمک این طرحواره تصویر کلی انحراف را در این مفاهیم درک می کند. آیات ذیل نمایش‌دهندة این استعاره‌ها و نگاشته و طرحوارة انحراف از مسیر است. کلماتی که زیر آنها خط کشیده شده عبارات استعاری حاوی این نگاشت‌ها هستند:

16-وَمَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً (نساء/136). و هر کس به خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد در حقیقت دچار گمراهى دور و درازى شده است.

17-وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا (احزاب/36). و هر کس خدا و فرستاده‏‌اش را نافرمانى کند قطعاً دچار گمراهى آشکارى گردیده است.

18-إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا (تحریم/4). اگر [شما دو زن] به درگاه خدا توبه کنید [بهتر است] واقعاً دلهایتان انحراف پیدا کرده است.

19-الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا أُولَئِکَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ (ابراهیم/3). همانان که زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح مى‏‌دهند و مانع راه خدا مى‌شوند و آن را کج مى‌شمارند آنانند که در گمراهى دور و درازى هستند.

20-فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ (آل عمران/7). اما کسانى که در دلهایشان انحراف است براى فتنه‏جویى و طلب تاویل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پیروى مى‌کنند.

21-قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ (توبه/30). خدا آنان را بکشد چگونه [از حق] بازگردانده مى‏شوند.

22-فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ (کهف/50). و از فرمان پروردگارش سرپیچید.

   به موازت همین بحث که با این طرحواره همسو می­باشد، بحث تغییر مثبت و منفی درونی و نفسانی انسان در قرآن می‌باشد. انسان به عنوان موجودی آزاد و انتخابگر می­تواند یکی از دو مسیر حق و باطل را انتخاب کند و به مسیر خود در طول زندگی ادامه دهد. لیکن گاهی در میانۀ مسیر با توجه به عوامل درونی و محیطی، عقیده و اندیشه­اش تغییر می­کند و این دگرگونی می­تواند به دو شکل مثبت و منفی رخ دهد. توبه که در لغت به معنای رجوع و بازگشت است (قرشی،1386، ج1: 357). به تعبیر شهید مطهری «یک نوع تغییر مسیری است که مخصوص خود انسان است» (مطهری، 1387: 113-114).این تغییر زمانی حاصل می­شود که انسان در اثر تعامل با بردار نیروهای (کفر، شرک، ریا و نظیر آن­ها) از راه مستقیم انحراف یافته لذا در وسط راه نیروی درونی توبه به یاری انسان می­آید و او را از مسیر خطا و انحراف بازگردانده و در مسیر مستقیم الهی قرار می­دهد. بنابراین استعاره مفهومی «توبه به مثابه بازگشت به مسیر مستقیم الهی است»:

23-ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى (هود/3). سپس به درگاه او توبه کنید [تا اینکه] شما را با بهره‏ مندى نیکویى تا زمانى معین بهره‏مند سازد.

24-یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا (تحریم/8). اى کسانى که ایمان آورده‏اید به درگاه خدا توبه‏اى راستین کنید.

   نوع دیگری از تغییر که انسان در درون خود ایجاد می­کند، جنبه منفی و ارتجاعی دارد. ارتداد که در لغت به معنای بازگشت و در اصطلاح، بازگشت از دین حق و اسلام به سوی کفر و شرک است (راغب اصفهانی،1412ق: 349). نوعی تغییر منفی که در تعامل با نیروی هوای نفس برای انسان بوجود می­آید. بدین ترتیب «ارتداد به مثابه بازگشت به مسیر انحرافی است»:

25-إنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ (محمد/25). بى‏گمان کسانى که پس از آنکه [راه] هدایت بر آنان روشن شد [به حقیقت] پشت کردند شیطان آنان را فریفت و به آرزوهاى دور و درازشان انداخت.

26- وَمَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ (بقره/217). و کسانى از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند آنان کردارهایشان در دنیا و آخرت تباه مى‏شود.

   از سوی دیگر از آنجایی که هر «تغییر حرکت است[21]» توبه حرکتی روبه جلو و پیشرفت می­باشد و ارتداد حرکتی به سمت عقب دارد.

4-5 طرحوارۀ نیروی متقابل. یکی از انگاره­های مطرح درحوزۀ مفاهیم ذهنی قرآن، تقابل میان نیروی حق و باطل است که بارها از آن سخن به میان آمده است. از برجسته­ترین آیاتی که خداوند از طریق تمثیل زیبا مفهوم ذهنی تقابل میان حق و باطل را مفهوم سازی می­کند، آیه 17 سوره رعد می­باشد:

27-أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَابِیًا وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ (رعد/۱۷). همو که از آسمان آبى فرو فرستاد پس رودخانه‌هایى به اندازه گنجایش خودشان روان شدند و سیل کفى بلند روى خود برداشت و از آنچه براى به دست آوردن زینتى یا کالایى در آتش مى‏گدازند هم نظیر آن کفى برمى‌آید خداوند حق و باطل را چنین مثل مى‏زند اما کف بیرون افتاده از میان مى‌رود ولى آنچه به مردم سود مى‏رساند در زمین [باقى] مى‏ماند خداوند مثلها را چنین مى‏زند.

   بر اساس نظام استعاری این آیه، مفهوم ذهنی تقابل میان نیروی حق و باطل به عنوان حوزۀ مقصد با مفهوم عینی برخورد میان آب یا فلزات با کف روی آنها، متناظر است. همان­گونه که کف­ها در هر مایعی به شکل مناسب خودآشکار می‌شوند، هر جا که نیروی حق حضور داشته باشد، نیروی باطل نیز ظاهر می­گردد و در مقابل یکدیگر قرار می­گیرند. به دنبال این تقابل کف که به مثابۀ باطل است از بین می­رود و حق که به مثابۀ آنچه به مردم سود می­رساند، باقی می­ماند.

   لذا طبق گفتمان قرآنی نتیجۀ این تقابل­ها همیشه پیروزی حق بر باطل است: بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ (انبیاء/18). بلکه حق را بر باطل فرو مى‏ افکنیم پس آن را در هم مى‏شکند و بناگاه آن نابود مى‏‌گردد. بنابراین نتیجۀ این تقابل در قرآن با آن تعریفی که جانسون از نتیجۀ این طرحواره ارائه داده است (هیچ یک از نیروها نمی­تواند دیگری را از صحنه بیرون کند) قابل انطباق نیست.

4-6طرحوارۀ کشش یا جذب. مفهوم انتزاعی عشق به خداوند در قالب طرحوارۀ جذب قرار می­گیرد. هر چند در قرآن واژۀ جذب به صورت صریح بیان نشده بلکه از معانی برخی واژگان به مفهوم کشش پی خواهیم برد. آیات ذیل نمونه­ای عینی از طرحواره کشش به سمت خدا می­باشد:

28-وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ (شرح/8). و با اشتیاق به سوى پروردگارت روى آور.

29-إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ (قلم/32). امید است که پروردگار ما بهتر از آن را به ما عوض دهد زیرا ما به پروردگارمان مشتاقیم.

30-إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ (توبه/59). و ما به سوی خدا مایلیم.

   در آیات فوق واژۀ «رغب» در لغت به معنای میل خاص نفسانی(طباطبائی، 1374،ج403:9)، میل اکید (مصطفوی، ج 4،1385: 176) و کشش داشتن چیزی (انطون الیاس،1370: 255) آمده است. حرف جر «إلی» که از حروف اضافۀ مکانی است و معنای نقظۀ پایان را می­رساند، همراه با واژۀ رغب مفهوم توجه و میل خاص به سوی خداوند را می­رساند. لذا با توجه به معنای واژگان ذکر شده می­توان گفت که محبت خداوند به نوعی نیروی مغناطیسی است که بندگان خاص را به سمت خود می­کشاند.

افزون بر این، واژۀ حبب در آیۀ ذیل به نوعی مفهوم جذب را می­رساند.

31-وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ (حجرات/7). لیکن خدا ایمان را براى شما دوست‏ داشتنى گردانید و آن را در دلهاى شما بیاراست.

«تزیین ایمان در دلهای مؤمنان به خدا نسبت داده شده است. محبوب کردن ایمان در دل مؤمنین به این معنا است که خدای تعالی ایمان را به زیوری آراسته که دلهای شما را به سوی خود جذب می‌کند، به طوری که دلهای شما به آسانی دست از آن برنمی دارد، و از آن رو به سوی چیزهای دیگر نمی‌کند» (طباطبائی، 1374،ج18: 467).

4-7 طرحواره توانایی. از جمله مفاهیم انتزاعی که از نگاه قرآن در این طرحواره جای می­گیرد، توانایی ذهنی انسان (تفکر، تدبر و آگاهی) و هدایت پذیری است که توسط دو حس بینایی یا شنوایی به عنوان حوزه­های مبدأ مفهوم‌سازی می­شوند. به عقیده شناختیان ما از طریق چشم­ها،گوش­ها و قلب­هایمان دانش و اطلاعات را کسب می­کنیم. این اعضای بدن به صورت مجازی جای افراد به کار می­روند. به عبارتی اعضای بدن مثل چشم و گوش و قلب به مثابۀ شخصند. این مجاز و نیز استعاره عمومی «ذهن جسم است» نظامی می­سازد که در آن مفاهیم زیادی از طریق انطباق نقش اعضای بدن بر روی حوزه­های انتزاعی منتقل می­شوند (پور ابراهیم، 182:1388به نقل از یو،2003: 142).

   آیات ذیل نمونه­ای از این طرحواره را نشان می­دهد:

41-قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (انعام/11). بگو در زمین بگردید آنگاه بنگرید که فرجام تکذیب‌کنندگان چگونه بوده است.

42-أَلَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (نمل/86). آیا ندیده‏اند که ما شب را قرار داده‏ایم تا در آن بیاسایند و روز را روشنى‏ بخش [گردانیدیم] قطعاً در این [امر] براى مردمى که ایمان مى‌آورند مایه‌هاى عبرت است.

43-بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ (قیامت/14). بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است.

44-إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصَارِ (آل عمران/13). یقیناً در این [ماجرا] براى صاحبان بینش عبرتى است.

45-الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعًا (کهف/101) .[به] همان کسانى که چشمان [بصیرت]شان از یاد من در پرده بود و توانایى شنیدن [حق] نداشتند.

46-مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالْأَعْمَى وَالْأَصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلًا أَفَلَا تَذَکَّرُونَ (هود/24). مثل این دو گروه چون نابینا و کر [در مقایسه] با بینا و شنواست آیا در مثل یکسانند پس آیا پند نمى‏گیرید.

47-إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ(نمل/80) البته تو مردگان را شنوا نمى‏گردانى و این ندا را به کران چون پشت بگردانند نمى‏توانى بشنوانى.

   در شاهدهای (44-41) توانایی دانستن و آگاهی به عنوان حوزۀ مقصد از طریق فعل انظروا: نگاه کنید و لم یروا: ندیدید و بصیرء: بینایی به عنوان حوزۀ مبدأ قابل درک می­باشد. بدین ترتیب دیدن متناظر است با توانایی آگاهی و درک.

   همچنین در شاهدهای(46-45) راه یافتن به هدایت و مسیر مستقیم از طریق بینایی و شنوایی مفهوم سازی شده است؛ به عبارت دیگر هدایت یافتن دیدن و شنیدن است و هدایت نیافتن لال بودن و کر بودن است.

   در شاهد آخر حال کافران در عدم هدایت پذیری به سان مردگانی است که صدایی را نمی­شوند. در این آیه «کری» متناظر است با ناتوانی در درک هدایت.

   علاوه بر طرحواره های هفت­گانۀ فوق که جانسون معرفی کرده، طرحواره مقاومت نیز زیرمجموعه­ای از طرحوارۀ نیرو است که برای تکمیل بحث به آن می­پردازیم.

4-8 طرحوارة مقاومت[22].این طرحواره از تجربة انسان در مقاومت یک شیء در مقابل شیء دیگر تحت تأثیر نیروی وارد شده به آن پدید می­آید؛ مانند مقاومت یک کندة درخت در مقابل جریان سیل یا یک ساختمان در برابر زلزله (روشن و دیگران،1392). این طرحواره نیز قابل انتقال به موارد انتزاعی می­باشد.

    یکی از راهکار­هایی که قرآن برای رویارویی با موانع توصیه می­کند، مقاومت و پایداری است. نگاشت استعاری مقاومت که در قرآن در فعل­هایی همچون تصبروا، و استقاموا بیان شده به نوعی برخورد انسان با موانع راه بندگی و اطاعت و گذشتن از آن را نشان می­دهد. آیات ذیل بیانگر طرحوارۀ مقاومت می­باشند:

47-إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا (فصلت/30). در حقیقت کسانى که گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ایستادگى کردند.

48-فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا (هود/112). پس همان گونه که دستور یافته‏اى ایستادگى کن و هر که با تو توبه کرده [ نیز چنین کند] و طغیان مکنید.

49-وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا (جن/16). و اگر [مردم] در راه درست پایدارى ورزند قطعاً آب گوارایى بدیشان نوشانیم.

50-وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (آل عمران/186). اگر صبر کنید و پرهیزگارى نمایید این [ایستادگى] حاکى از عزم استوار [شما] در کارهاست.

 

5. نتیجه گیری

  یافته­های این پژوهش حاکی از آن است که حالات هفت­گانۀ نیروی ارائه شده از سوی جانسون مدل بسیار مناسبی برای درک استعارة کلان سفر و استعاره‌­های اخلاقی قرآن می­باشد. بر اساس این مدل شناختی عملکرد حالات هفت­گانۀ نیرو (اجبار، مانع، رفع مانع، تغییر مسیر و یا انحراف، نیروی متقابل، جذب و کشش و توانایی) در زبان قرآن مصادیق متعدد دارد و ابعاد متنوعی از مفاهیم دینی واخلاقی را در برگرفته است. بنابراین طرحوارۀ الزام به مثابۀ نیرویی الزام­آور به انجام یا ترک عمل تحقق می­یابد که در تشویق مخاطب به انجام تکالیف نقش مهمی ایفا می­کند. طرحوارة انسداد در زبان قرآن توسط مفاهیم انتزاعی رذایل نمایش داده شده و در عبارات استعاری «صدّ» تجلی می­یابد و در ترک محرمات اخلاقی تأثیر عمده­ای دارد. طرحواره رفع مانع نقش هنجار­های اخلاقی را به‌عنوان علت (منبع نیرو) در رفع موانع پیش روی هدایت، پررنگ می­کند و راه هدایت را پیش پای مخاطبان هموارتر می­سازد. عوامل رفع موانع نیز بر حسب نیروی فیزیکی و از طریق استعارۀ پایه «علت نیرو است» مفهوم­سازی می­شوند. طرحوارۀ انحراف از مسیر در عبارات استعاری همچون ضلالت، فسق، زیغ، صغو، عوج و افک دیده می­شود که در تعریف اسباب و زمینه­های انحراف و هلاکت انسان ایفای نقش می­کند و مخاطب را نسبت به این عوامل هشیار می­گرداند و بر اساس آن، زندگی دینی به مثابه حرکت در مسیر مستقیم و شق منفی آن زندگی غیر دینی به مثابه انحراف از مسیر مستقیم است. مفاهیم انتزاعی توبه به مثابۀ «بازگشت به مسیر مستقیم الهی است» و ارتداد به مثابه­ی «بازگشت به مسیر انحرافی» طرحوارۀ تغییر مسیر را برمی­انگیزد. طرحوارۀ نیروی متقابل در زبان قرآن بیشتر بر اساس تقابل بین دو نیروی حق و باطل آمده است و در آیات متعدد به اشکال گوناگون شکل گرفته است. طرحوارۀ جذب و کشش به صورت غیر صریح در عبارات استعاری «رغب و حبب» به معنای میل و کشش همراه با حرف نشانگر «الی» بیان شده است و حوزۀ چشم و گوش به عنوان حوزه­های مبدأ به طور خاص در درک استعاری توانایی ذهنی انسان (تفکر، تدبر و آگاهی) و هدایت­پذیری­اش نقش آفرینی می­کنند. لذا مدل مذکور می­تواند به درک بهتر مفاهیم دینی و اخلاقی قرآنی کمک کند و در جهت راهنمایی انسان تأثیرگذار باشد؛ به طوری که مثلاً طرحوارۀ مقاومت مشوق انسان به مقاومت در برابر عوامل هلاکت­زاست و طرحوارۀ کشش و جذب نمایانگر عشق الهی ولزوم آگاهی انسان از جذبه و محبت خداوند به بندگان است.



[1] cognitive linguistics

[2] cognitive semantics

1G. J.steen

[4] metaphorical focus

2 F. Bartlett

[6] The body in the mind

[7] compulsion

[8] blockage

[9] removal of restraint

[10] diversion

[11] counterforce

[12] enablement

[13] attraction

[14] hypotheticality

[15] causer-agent

[16] cause-agent

 4 گفتنی است صیغة امر و نهی افعال قرآنی، قابلیت انطباق با must در زبان انگلیسی و«باید» در زبان فارسی دارد. به اعتقاد جانسون (1987: 53) زیربنای اصلی معنای این افعال برگرفته از نیرو می­باشد که ریشه در تجارب جسمانی ما دارد

[18] Causes are Forces

[19] Causative Constructions

[20] PATH schema

[21] Changes are movements

[22] resistance

انطون الیاس، الیاس.(1370). فرهنگ نوین، ترجمه: سید مصطفی طباطبایی، چاپ هشتم، تهران:نشر اسلامیه.
قرآن کریم
پورابراهیم، شیرین (1388). بررسی زبانشناختی استعاره در قرآن: رویکرد نظریۀ معاصر استعاره (چارچوب شناختی)، پایان نامۀ دکتری دانشگاه تربیت مدرس.
خسروی، سمیرا، خاکپور حسین و دهقان، سمیرا.(1393). بررسی طرح­های تصوری در معنا شناسی شناختی واژگان قرآن (با تمرکز بر طرح حجمی، حرکتی و قدرتی). فصلنامه پژوهش­های ادبی قرآن، سال دوم، شماره 4، زمستان 1393، صص112-94.
دراز، محمد عبدالله (1408ق).دستور الاخلاق فی القرآن الکریم، ترجمۀ عبدالصبور شاهین، بیروت: دار البحوث العلمیة.
دستلان مرتضی و محمد ابراهیمی، زینب (1394). بررسی فعل­های وجه­نمای کمکی زبان فارسی در چارچوب الگوی
        نیرو-پویایی تالمی و الگوی شناختی آرمانی لانگکر. نشریۀ پژوهش­های زبان­شناسی، سال هفتم، شماره اول، شماره
        ترتیبی12، بهار و تابستان 1394، صص16-1.
ذوالفقاری، اختر.(1395). نظام حاکم بر استعاره­های مفهومی در حوزه دنیوی و اخروی در زبان قرآن، پایان نامه دکتری دانشگاه بوعلی سینا همدان.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق).المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: داودی، صفوان عدنان، چاپ اول،
        دمشق، بیروت، دارالقلم‏، الدار الشامیة.
راسخ مهند، محمد (1389). درآمدی بر زبان شناسی شناختی: نظریه­ها و مفاهیم،چاپ اول، تهران: سازمان مطالعه و
        تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه­ها.
روشن، بلقیس و اردبیلی، لیلا (1392): مقدمه­ای بر معناشناسی شناختی، تهران: علم.
روشن، بلقیس و دیگران (1392). مبنای طرحواره­ای استعاره­های موجود در ضرب المثل­های شرق گیلان، مجله زبان
         شناخت، شماره8، پاییز و زمستان 1392، صص94-75.
طباطبائی، سیّد محمّدحسین (1374). المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمة سیّد محمّدباقر موسوی همدانی چاپ پنجم. قم:
         نشر فرهنگی رجاء.
قرشی، علی اکبر (1386).  قاموس قرآن، چاپ شانزدهم، تهران: دار الکتب الاسلامیة.
قائمی نیا، علیرضا (1390). معنی­شناسی شناختی قرآن، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی.
گلفام، ارسلان و بهرامی خورشید، سحر (1386). نگاهی شناختی به مفهوم سببیت در زبان فارسی، پژوهشنامۀ علوم
         انسانی، شمارۀ 55، پائیز1386، صص62-37.
لوریا، الکساندر(1376). زبان و شناخت، ترجمۀ حبیب الله قاسم­زاده، تهران: فرهنگان.
مصطفوی، حسن (1385).التّحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
مطهری، مرتضی (1387). آزادی معنوی،تهران: صدرا.
مرادی زنجانی، حسین و لسانی فشارکی، محمد علی ( 1385). روش تحقیق موضوعی در قرآن کریم، انتشارات قلم مهر.
مکارم شیرازی، ناصر (1353). تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیة.
مقیاسی، حسن.(1395). نقد و بررسی طرح­واره­های تصوری قرآن در نهج البلاغه، فصلنامه پژوهشنامه نهج البلاغه، سال چهارم، شماره 14، تابستان 1395، صص108-93.
یوسفی­راد، فاطمه (1382). بررسی استعارۀ زمان در زبان فارسی: رویکرد معناشناسی شناختی، پایان نامۀ کارشناسی ارشد،
        دانشگاه تربیت مدرس .
Bartlett, F.C. (1932). Remembering: A Study in Experimental and Social Psychology Cambridge, England: Cambridge University Press.
Croft, W., & Cruse, D. A. (2004). Cognitive Linguistics. Cambridge: Cambridge University
          Press.
Evans, V., & Green, M. (2006). Cognitive Linguistics: An Introduction, Edinburgh University
          Press.
Eweida, Sara.(2006). "The Realization of Time Metaphors and the Cultural Implications: An Analysis of the Quran and English Quranic Translations", Special Project PK, Stockholm University: Department of English.
Johnson, M., & Lakoff, G. (2003). Why cognitive linguistics requires embodied realism.
              Cognitive Linguistics 13(3), 245-262.
Johnson, M. (1987). The Body in the Mind: The Bodily Basis of Meaning Imagination, and
           Reason. The University of Chicago press. Chicago and London:
Lakoff ,G. & Johnsen , M. (1980). Metaphors We Live by. Chicago: University of Chicago
           Press.
 Lakoff, G .(1987). Women, Fire and Dangerous Things. Chicago: University of Chicago
           Press.
Lakoff,G .(1993). The Contemporary Theory of Metaphor and Thought. AndrewOrtony
           (Ed.). Combridge: Cambridge University Press. pp202-251.
Langacker, R. W. (2008). Cognitive Grammar: a basic instruction. Oxford: Oxford
           University Press.
Langacker, Ronald W.)1991(. Foundations of Cognitive Grammar (Vol.2). Standford: Standford Universuty Press.
Shokr Mohammad Abdulmoneim, B. ( 2006). The Metaphorical Concept “Life is a journey in
            the Quran: a Cognitive- semantic analysis, metaphorik.de, 94- 132.
Steen,G. J.(2002). The five Step Procedure for Metaphor Identification. Style, Vo1.36,
           No.3:386-407.
Takahashi, H. (2012).A Cognitive Linguistic Analysis of the English Imperative:  reference to
           Japanese Imperatives, Amsterdam: john Benjamin's.
Yu, Ning. (2003)."The Bodily Dimension of Meaning in Chinese: What Do WeD o and Mean With "Hands"?" In: Eugene H. Casad & Gary B. Palmer (Eds.) Cognitive Linguistics and NonIndo European Languages. Berlin: Mouton deGruter.