بررسی ضمایر واژه‌بستی در برخی گویش‌های فارسی خراسان‌های رضوی و جنوبی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار گروه زبانشناسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی مشهد، ایران

2 استادیار زبانشناسی دانشگاه پیام نور، ایران

چکیده

با توجه به تنوعات زبانی موجود در گویش­های خراسان در این مقاله به بررسی کارکرد ضمایر واژه­بستی در شماری از گویش­های فارسی خراسان­های رضوی و جنوبی پرداخته می­شود. ضمایر واژه­بستی از گذشته­های دور، یعنی از دوره باستان تاکنون در زبان فارسی به­کار می­رفته­اند، اما گذر زمان کارکردها و بسامد این ضمایر را هم در زبان فارسی و هم در گویش­های ایرانی دستخوش تغییراتی کرده است. از آنجا که تغییرات زبانی گویش­ها لزوما تابع تغییرات درون­زبانی و برون­زبانی زبان معیار نیست، بررسی این تغییرات می­تواند نکات بسیاری را در خصوص روال و شرایط ایجاد آنها روشن سازد. این پژوهش به شیوۀ توصیفی- تحلیلی انجام شده است. بخشی از داده­های این پژوهش برگرفته از پایان­نامه­ها و مقالات، و  نیز بخشی از طریق پرسش از گویشوران این گویش‌ها به­دست آمده است. نتیجۀ این پژوهش نشان می­دهد که در برخی گویش­های فارسی خراسان (همانند رقه­ای و طبسی) کارکرد ضمایر واژه­بستی هم متنوع­تر و هم فراوان­تر از فارسی معیار است و این در حالی است که در برخی گویش­ها (همچون تایبادی و خوافی) این ضمایر اصلاً به کار نمی­روند و در برخی دیگر (همانند سده­ای) بسیار کم­کاربرد بوده و یا (همانند کاخکی) کاربردشان بسیار متفاوت از فارسی معیار است. بررسی داده­ها همچنین نشان از آن دارد که در شماری از گویش­های خراسان (همانند رقه­ای، طبسی، کاخکی و سده­ای) متغیرهایی همچون جانداری و معرفگی در چگونگی ظهور برخی واژه­بست­ها تاثیرگذارند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Study of Clitic Pronouns in some Persian Dialects of Razavi & Southern Khorasan

نویسندگان [English]

  • Shahla Sharifi 1
  • Narjes banoo Sabouri 2
1 Ferdowsi University of Mashhad, Iran
2 PayamNoor University, Iran
چکیده [English]

The attempt in this article is to study the clitic pronouns in some Persian dialects of Razavi and southern Khorasan as there are many language verities in Khorasani dialects. Clitics have been used in the Persian Language from the very far past, that is, Ancient period, up to now. Passing of time have undergone changes in the functions and frequency of these clitics in Persian and its dialects. Since language changes of the dialects do not necessarily adhere to intra- and inter-lingual conditions of the changes in standard language, reviewing these changes can illuminate significant records about the process of creating these changes. It’s a descriptive-analytic research. The data of this research is taken either from the theses and articles or via the speech users of these dialects. The results showed while in some Persian dialects of Khorasan (such as Raqqe &Tabasi), the function of clitic pronouns is more diverse and frequent than standard Persian, in some other ones (Taybadi & Khafi), these clitics are not used or (in some like Sadeh) are not frequent or (like Kakhki) are in a different position comparing to standard Persian. Data analysis also showed that the factors like animacy and definiteness can affect the presence or absence of some clitic pronouns in some of these dialects (like Raqqe, Tabasi, Kakhki and sadeh).

کلیدواژه‌ها [English]

  • Khorasani Dialects
  • Clitic Pronouns
  • Animacy
  • Definiteness
  • Typological Hierarchies

1. مقدمه

واژه­بست[1] سازه­ای زبانی­ است که به­­طور مستقل ظاهر ­نمی­شود و به میزبان می­پیوندد. واژه­بست به لحاظ آوایی به میزبان وابسته است و این دو سازه با هم تلفظ می­شوند، اما به لحاظ نحوی مستقل هستند. واژه­بست هرگز دارای تکیه نیست. این سازه می­تواند پیش از میزبان قرار گیرد که در این صورت به آن پیش­بست[2] می­گویند، یا پس از میزبان قرار می­گیرد که پی­بست[3] نامیده می­شود و یا در داخل واژۀ میزبان وارد می­شود که میان­بست[4] خوانده می­شود (تراسک[5]، 2007: 38).  در بسیاری از تعاریف (همانند تعریف تراسک و یا تعریف هسپلمث و سیمز[6]، 2010 )، میزبان موردنظر یک میزبان آوایی است، اما از آنجا که واژه­بست­ها افزون بر واژه­ها (یا به عبارت دقیق­ترهسته­ها) به گروه­ها هم متصل می­شوند، گاهی میزبان آوایی آنها، به قول مفیدی (1386) از میزبان ساختاری­شان متفاوت است. از جملۀ این واژه­بست­ها ضمایر واژه‌بستی[7] هستند. این ضمایر می­توانند کارکردهای متنوعی داشته ­باشند. در این پژوهش با هدف اشنایی بیشتر با این گونه ضمایر به بررسی توزیع و کارکردهای­شان در برخی گویش­های فارسی خراسان پرداخته ­­شده­­ است. به عبارت دیگر این پژوهش در حوزۀ ساختواژه انجام ­شده و مسائل آوایی مربوط به ضمایر واژه­بستی مدنظر قرار نگرفته­اند.

     انواع ضمایر واژه­بستی عبارتند از[8] واژه­بست­های فاعلی که در گویش­هایی دیده­ می­شوند که دارای ساخت ارگتیو[9]   هستند. تفاوت این ضمایر واژه­بستی فاعلی با شناسه­ها در این است که شناسه­ها به پایۀ فعلی متصل می­شوند و قابلیت تحرک در جمله را ندارند؛ به عبارت دیگر میزبان آنها مشخص و ثابت است و قابلیت اضافه­­ شدن به سازه­های دیگر را ندارند، اجباری هستند و در صورت حذف آنها جمله غیردستوری خواهد ­­شد، همچون (–م) در (رفتم). اما ضمایر واژه‌بستی فاعلی ترجیحاً به عناصر دیگر غیر از فعل در جمله اضافه می­شوند. همانند (-ش) در جملۀ (1) از گویش کاخکی:

 بیرون رفت    var dar-eš beraf  1)

مگر آن که سازۀ دیگری غیر از فعل در جمله نباشد، همچون جملۀ (2) در گویش کاخکی:

 برفتش          beraft-eš 2)

یا فاعل آشکار پیش از فعل در جمله وجود داشته­ باشد که در آن صورت ضمیر واژه­بستی فاعلی ممکن است به­طور کلی در جمله ظاهر نشود، همانند نمونۀ (3) در گویش کاخکی:

من رفتم  3) mo beraf

  بنابر این حضور این ضمیر همیشه اجباری نیست و به عبارت دیگر مطابقۀ فاعل و فعل وجود ندارد و برای تمام اشخاص یک صورت فعلی به­کار می­رود؛ نمونه‌های (3 ) تا (6) از  گویش کاخکی:

 ما رفتیم     4) mâ beraf 

  تو رفتی         tâ beraf 5)

 او رفت/u beraf         6)

     ضمایر واژه­بستی با نقش مفعول مستقیم غالباً به فعل اضافه می­شوند؛ یعنی می­توانند پی­بست فعل ساده یا پیشوندی باشند همچون (-ش) در (بردمش)، یا به جزء غیرفعلی در فعل مرکب اضافه می­شوند (صداش کردم). ضمایر واژه­بستی با نقش مفعول غیرمستقیم و متممی غالبا به برخی حروف اضافه متصل می­شوند همانند (-ش) در (بهش گفتم؛ ازش پرسیدم)، یا به فعل ملحق می­شوند همچون (-ش) در (گفتمش). ضمایر واژه­بستی اضافه یا ملکی به اسم یا گروه اسمی اضافه می‌شوند همچون (-ش) در (پدرش) و (-م) در (کتاب گران­قیمتم). نوع دیگری از ضمایر واژه­بستی هم وجود دارد که کمی بحث­برانگیز بوده و با عناوین مختلف شناخته می­شود. راسخ مهند (1389) آنها را تحت عنوان واژه‌بست‌های ضمیری نشانۀ مطابقه معرفی می­کند که در افعال مرکب پی­بستی ظاهر می­شوند و حضور آنها اجباری است همچون (-م) در (خوابم می­آید). دبیرمقدم (1392: 46) به پیروی از اندرسن[10] (2005) بر آن است که واژه­بست­های ضمیری را می­توان به­عنوان «نشانه­های مطابقه» در نظر گرفت که «از مطابقۀ فعلی (یا همان شناسه­ها) فقط در این که آیا محتوای نقشی آن در یک گروه یا یک واژه بازنمایی می­یابد، متمایز است».  

     همان­گونه که پیش­تر گفتیم در این مقاله با بهره­گیری از داده­های برخی گویش­های فارسی خراسان­های رضوی و جنوبی بر آنیم توصیفی از نوع، توزیع و کارکرد این ضمایر در این گویش­ها که شامل تایبادی، خوافی، سده­ای، درحی، رقه­ای، طبسی، کاخکی، مزینانی و دلبری است، به­دست دهیم. به نظر می­رسد ارائۀ داده­ها از گویش­های مختلف و مقایسۀ آنها همیشه یافته­های بیشتری از مقایسه یک گویش به­دست می­دهد و به­علاوه مقایسۀ مجموع این داده­ها با داده‌های به­دست آمده از دوران گذشتۀ زبان فارسی می­تواند مسائل نظری مفیدی را روشن نماید. بخشی از داده­های این جستار برگرفته از پایان­نامه­ها و مقالات است و بخشی دیگر به­صورت میدانی و با پرسش از گویشوران جمع­آوری شده است. گویشوران موردنظر غالباً دانشجویان رشتۀ زبانشناسی بوده­اند که به گویش­های موردنظر تسلط داشته­اند. منبع داده‌های برگرفته از پایان­نامه­ها و مقالات، در داخل متن ذکر و در بخش منابع فهرست شده­اند و چنانچه از داده­ای منبعی ذکر نشده به این معنی است که آن داده با کمک گویشوران آن گویش گردآوری شده است. 

        

2. پیشینه پژوهش 

بررسی ضمایر واژه­بستی از جمله موضوعاتی است که به­خوبی مورد توجه قرار گرفته و آثار متعددی در این زمینه منتشر شده است. به جهت سهولت بررسی تعدادی از این آثار را در چهار دسته ارائه می­کنیم. دستۀ اول آثاری هستند که در آنها به ضمایر واژه­بستی در زبان فارسی، چه فارسی امروز و چه فارسی باستان و میانه و نو پرداخته شده است. این آثار بیشتر هدفی نظری را دنبال کرده­اند؛ برای مثال مفیدی (1386) به تحول ضمایر واژه بستی از دورۀ میانه تا نو پرداخته و تغییر نظام واژه بستی از جایگاه دوم به مجاور فعلی را یادآور شده است. راسخ مهند (1389) در پی طرح موضوع واژه بست­های فارسی در کنار فعل به دنبال این مساله بوده است که ثابت کند واژه­بست­های ضمیری­ای که امروزه در مجاورت فعل قرار می­گیرند یا نشانۀ مطابقه­اند و اجباری مثلا در «خوابم می آید»، یا نشانۀ مطابقه نیستند و اختیاری­اند؛ مانند «او را بردمش». در مقالۀ مزینانی و شریفی (1394) که به بررسی سیر تحول واژه­بست­های ضمیری از فارسی باستان تا دورۀ نو و همین طور در زمان کنونی با کمک داده­هایی از گویش مزینانی پرداخته شده، هدف این است که چگونگی تغییر نظام واژه­بستی از جایگاه دوم به مجاور فعلی و دلایل این تغییر معلوم شود.                                 

        دستۀ دوم مقالاتی هستند که در آنها ضمایر واژه­بستی یک گویش یا زبان خاص مورد بررسی قرار گرفته­ است. برای مثال واحدی لنگرودی و ممسنی (1383) پی­بست­های ضمیری را در گویش دلواری بررسی کرده­اند. در این مقاله تصریح شده که پی­بست­های ضمیری در این گویش در نقش­های مختلف نحوی یعنی فاعلی، مفعول صریح، مفعول غیرصریح و اضافی (ملکی) ظاهر می­شوند و بخصوص پی­بست­های فاعلی آزادی عمل بیشتری دارند و می­توانند میزبان‌های مختلف داشته باشند و بنابر این مشخص است که این گویش دارای نظام حالت ارگتیو است. مزینانی و دیگران (1387 و 1394) به بررسی واژه­بست­های ضمیری گویش مزینانی پرداخته و این ضمایر را به لحاظ جایگاه و نقش­هایی که بر عهده دارند، مورد بررسی قرار داده و از این لحاظ آنها را با ضمایر واژه­بستی دوره­های گذشته زبان فارسی مقایسه کرده است. نتیجه­گیری او هم نشان­دهندۀ جایگاه­ها و نقش­های متعدد ضمایر واژه­بستی درگویش مزینانی است و البته این که در بیشتر موارد در این گویش نیز نظام جایگاه دومی تبدیل به مجاورفعلی شده است و از این نظر این گویش از فارسی میانه فاصله گرفته است. راسخ مهند (1388) نگاهی رده­شناختی به پی­بست­های ضمیری در زبان تاتی داشته است. با توجه به این که این زبان دارای حالت نمایی ارگتیو در زمان گذشته است، ضمایر واژه­بستی فاعلی دارد و جدا از این نقش ضمایر واژه­بستی در نقش­های مفعول صریح و اضافی هم ظاهر می­شوند. به عقیدۀ راسخ مهند واژه­بست­های نشانه مفعول در این زبان از جایگاه دوم به سمت فعل حرکت کرده­اند، اما هنوز نظام فعلی کاملا مستقر نشده و این ضمایر به سازۀ قبل فعل می­چسبند. او همچنین  در مقاله­ای (1391) به بررسی واژه­بست­های ضمیری در گویش رایجی که آن هم گویشی با نظام ارگتیو است، پرداخته و تنوع کارکرد این ضمایر واژه­بستی را خاطر نشان کرده ­است و تأکید­کرده که در این گویش دیگر ضمایر واژه­بستی در جایگاه دوم قرار ندارند و به مجاورت فعل تغییر مکان داده­اند.                                                

          دستۀ سوم نیز آثاری هستند که حوزۀ گسترده­ای همچون زبان­ها و گویش­های ایرانی را مورد توجه قرار داده­اند و به نقش و جایگاه این ضمایر در گونه­های مختلف پرداخته­اند. از جملۀ این آثار منصوری (1390) است که به­طور کلی به ضمایر از وجوه مختلف در گویش­ها و زبان­های ایرانی مختلف پرداخته ­است. در این تحقیق داده­های خوبی در خصوص واژه­بست­های ضمیری وجود دارد، برای مثال منصوری به ظاهر شدن واژه­بست­های ضمیری در جایگاه­های مختلف به صورت پی­بست، پیش­بست و حتی میان­بست اشاره کرده­ است و نمونه­هایی از آنها را در گونه­های مختلف به­عنوان شاهد ذکر کرده­است. کتاب دو جلدی رده­شناسی زبان­های ایرانی دبیرمقدم (1392) را نیز می توان در زمرۀ آثار همین دسته قرار داد که به ضرورت در جای­جای کتاب به واژه­بست­های گویش­ها و گونه­های بررسی­شده در کتاب اشاره کرده ­است.                                                                                                                                             

          و بالاخره دستۀ چهارم آثاری هستند که نگاه تخصصی­تری به واژه بست­ها داشته­اند و یا نوع خاصی از واژه­بست­ها یا کارکرد واژه­بست­ها را مورد توجه قرار داده­اند؛ همانند راسخ­مهند (1384) که واژه­بست­های مفعولی را در زبان فارسی بررسی کرده و این واژه­بست­ها را نشانه مطابقه مفعولی در نظرگرفته ­است. همچنین راسخ­ مهند (1387) به بررسی ضمایر تکراری و جایگاه­های آنها در زبان فارسی پرداخته و اختیاری یا اجباری بودنشان را مشخص کرده­ است. مزینانی و همکاران (1392) نیز ضمیرگذاری تکراری در فارسی میانه را مورد توجه قرار داده­اند و با مقایسۀ آن با فارسی معاصر به این نتیجه رسیده­اند که ظهور واژه­بست­های تکراری در فارسی کنونی حاصل قرض­گیری نیست بلکه از فارسی میانه به­ارث ­رسیده­است.

         بررسی منابع فوق روشن می­سازد که تاکنون کار جامعی در خصوص بررسی واژه­بست­ها در گویش­های فارسی خراسان انجام نشده­ است؛ حال آن که گویش­های خراسان از تنوع بسیاری برخوردار بوده و با توجه به ارتباط­شان با زبان فارسی معیار، بررسی آنها می­تواند حاوی اطلاعات مفید زبانشناختی باشد.

 

3. ضمایر واژه­بستی در گویش­های فارسی خراسان­های رضوی و جنوبی

ضمایر واژه­بستی در گویش­های خراسان را از چند نظر می­توان بررسی کرد. از جمله این که این ضمایر چه اندازه در این گویش­ها کاربرد دارند؛ این ضمایر در چه نقش­هایی به­­کار می­روند، در چه جایگاه­هایی ظاهر می­شوند و چه متغیرهایی در ظهور آنها مؤثرند. به نظر می­رسد تنوع زیادی در این گویش­ها در خصوص موارد گفته­شده وجود دارد که به بررسی آنها می­پردازیم.

در گویش تایبادی آن­گونه که کاظمی (1379) می­نویسد، ضمایر واژه بستی اساساً کاربرد ندارند و فقط ضمایر آزاد در تمامی نقش­ها به­­کار­ می­روند. مثال­های زیر از آن جمله­اند (کاظمی، 1379: 70):

7) ur didom                            در نقش مفعول صریح:         او را دیدم/ دیدمش

8) /azu giriftom                    در نقش متمم ازی:             از او/ ازش گرفتم

9) ketâb me beyči navordi?             در نقش اضافه ملکی:   کتاب من/کتابم را چرا نیاوردی؟

10) xodey /i در نقش متمم بایی:                  با او/باهاش                                             

به عقیدۀ کاظمی (1379) در این گویش حتی در خصوص ضمایر مشترک، ضمیر واژه­بستی به­کار نمی­رود:

خودم xod me       11)

خودت        12) xod to

 خودش        xod /i  13)

گویش­های خوافی (امیری­نژاد، 1375: 54) و گزیکی (خزاعی­نژاد، 1374: 52) نیز  ظاهرا از همین قاعده تبعیت می‌کنند؛ بدین معنا که در این گویش­ها نیز ضمایر واژه­بستی وجود ندارند.

در گویش درحی چنان­که حبیبی ­درحی می­گوید، ضمیر واژه­بستی تنها در سوم شخص مفرد، آن هم در واژه­های مختوم به همخوان وجود دارد و در دیگر اشخاص و حالت­ها تنها از ضمایر آزاد استفاده می­شود (حبیبی 1394: 82-83):

14) hamu ke lobâs-u sofije همان که لباسش سفید است            

15) /anaka /arâb-u اینجاست جورابش                                         

16) podar /u ʔǝujori mikonپدر او آبیاری می­کنه                    

همان­طور که در مثال­ها مشاهده­ می­شود ضمیر سوم­ شخص، به عقیدۀ حبیبی درحی، واژه­بستیِ همان ضمیر سوم ­شخص آزاد است که همخوان چاکنایی آن حذف شده ­است. چنان­که حبیبی درحی (همان، ص96) می­گوید در این گویش کسرۀ اضافه بین موصوف و صفت و مضاف و مضاف­الیه ظاهر نمی­شود؛ بنابر این حذف همخوان چاکنایی چندان دور از انتظار نیست. نکتۀ دیگر این است که تمام مثال­های درحی مربوط به ضمیر سوم شخص در حالت اضافی است. به­نظر­ می­رسد این ضمیر با حذف همخوان چاکنایی در دیگر نقش­ها به­­کار نمی­رود.                                                  

در گویش سده کاربرد ضمایر واژه­بستی بسیار محدود است؛ به­گونه­ای که فقط برای سوم شخص مفرد ضمیر واژه­بستی وجود­ دارد و جالب آن که در همین یک مورد نیز تمایز جانداری وجود دارد. به مثال­های زیر توجه کنید (افضل­نژاد، 1377: 69 ):

17) kouš-i vakɛndɛ کفشش پاره شده 

18) lâstik-enǰɛ pɛnčor šedɛ لاستیکش پنچر شده 

در مثال شمارۀ (17)،  /-i/ ضمیر سوم شخص مفرد انسانی است و در مثال شمارۀ (18) /-enǰɛ/ ضمیر سوم شخص مفرد غیرجاندار است. یعنی لاستیک مربوط به یک وسیلۀ نقلیه و بنابر این شیء است.  به عبارت دیگر در همین یک مورد کاربرد ضمیر سوم شخص مفرد در این گویش تمایز جانداری دیده می­شود. جز این دو مورد در موارد دیگر ضمیر آزاد به­کار می­رود، همانند نمونه­های زیر: 

19) beradɛr ɛz hɛmɛie hɛmsennon xo kɛlutɛre

برادرم از همۀ همسالان خود/ همسالانش بزرگ­تره

 20) xaile del may  خیلی دل من/دلم می­خواد

21) be ǰâi I karu borou dɛrson xor boxu.         به جای این کارا برو درسای خود/ درسات رو بخون

همان­طور که ملاحظه می­شود در این مثال­ها  که ضمیر اول شخص مفرد و دوم شخص مفرد به­کار رفته، ضمایر یا به صورت آزاد یا مشترک کاربرد دارند.

در گویش کاخکی ضمایر واژه­بستی در برخی نقش­های نحوی به­کار می­روند. در کاربرد ملکی کاربرد این ضمایر در این گویش همانند فارسی معیار است. همچنین این ضمایر در نقش مفعول صریح در این گویش کاربرد دارند، اما جایگاه آنها در برخی موارد متفاوت از جایگاه­شان در فارسی معیار است. به مثال­های زیر توجه کنید:

22) ǰiq-om-eš  ke             مرا صدا کرد

23) be-š xom bo  خواهمش برد/ او را خواهم برد    

24) be-š bar  ببرش         

در مثال شمارۀ (22) ضمیر واژه­بستی مفعولی (-om) پس از بخش پایه و پیش از فعل همکرد قرارگرفته ­است. این کاربرد در فارسی معیار هم وجود دارد. البته در این مثال یک ضمیر واژه­بستی دیگر هم وجود دارد که در فارسی معیار نیست و آن ضمیر فاعلی است که پس از ضمیر مفعولی قرارگرفته ­است. در ادامۀ بحث مجدداً به این ضمایر خواهیم پرداخت. در مثال شمارۀ (23) ضمیر مفعولی پس از پیشوند تصریفی /be/ و پیش از فعل کمکی آینده­ساز یعنی /x/ قرار گرفته است. همان­طور که می­بینیم در این مثال پیشوند از پایۀ فعلی جدا شده است. فعل اصلی به این صورت است: .bebo در مثال شمارۀ (24) هم همین اتفاق در فعل امر رخ داده است. این کاربرد در فارسی معیار وجود ندارد. در عوض ضمایر واژه‌بستی با نقش مفعول صریح در این گویش در جایگاه پس از فعل یعنی جایگاه معمول آنها در فارسی معیار ظاهر نمی‌شوند.

 در خصوص مفعول غیرصریح وضع متفاوت است؛ چرا که در کاخکی حروف اضافه وضعیت متفاوتی دارند. برای مثال در مورد برخی افعال که در آنها مفعول غیرصریح با حرف اضافۀ «به» همراه است، در این گویش به جای پیش­اضافۀ «به»، پس­اضافۀ «را» به­کار می­رود:

25) pedar-et ra-m gof    پدرت را گفتم/ به پدرت گفتم

26) u-r-om gof او را گفتم / به او گفتم     

بنابر این در کاخکی صورت «بهش گفتم» نمی­تواند وجود داشته باشد و ضمیری که نقش مفعول غیرصریح دارد به صورت ضمیر آزاد ظاهر می­شود. اما در مورد برخی از افعال، مفعول غیرصریح به همراه حرف اضافه به­کار می­رود. برای مثال:

27) ur va mo de اونو به من بده     

 چنان­که ملاحظه می­شود حرف اضافۀ /va/ به معنای «به» پیش از ضمیری که نقش مفعول غیرصریح دارد، آمده است. اما در اینجا هم طبق این قاعدۀ کلی که در این گویش پس از حروف اضافه ضمیرواژه بستی  ظاهر نمی­شود، نمی­توان صورت «اونو بهم بده» را تولید کرد. بنابر این طبق همین قاعده در این گویش برای مثال صورت «ازت بدم میاد» وجود ندارد و به جای آن صورت  az -m bad miya به­کار می­رود که ضمیر واژه­بستی متممی در آن به صورت آزاد (tâ /تو) است. ساخت­هایی را که در آن افعال مرکب پی­بستی وجود دارند، تنها باقی­مانده­های نظام ارگتیو ناقص دورۀ میانه دانسته­اند که در گویش کاخکی که هنوز آن نظام را حفظ کرده، واژه­بستی که موسوم به نشانۀ مطابقه است، تابع قواعد معمول این نظام است و بنابر این ترجیحاً به سازه­ای غیر از فعل که در آغاز جمله قرار گرفته باشد، اضافه می­شود. با وجود آن که در خصوص ضمایر واژه­بستی با نقش مفعول صریح حرکت به سمت جایگاه مجاور فعل دیده می­شود، گویش کاخکی را نمی­توان هنوز از این نظر دارای نظام فعلی دانست.

در گویش کاخکی جانداری نقش اندکی در کاربرد ضمیر واژه­بستی دارد و آن این که چنانچه در جملات دارای مفعول بی­جان، این مفعول به صورت اسم یا گروه اسمی حضور نداشته باشد، در فعل متعدی این ضمیر به صورت /-e/ که اشاره به ضمیر سوم شخص مفعولی بی­جان دارد، ظاهر می­شود:

28) qazâ-š boxâ     غذا را خورد

29) boxârd-eš-e    آن را خورد/خوردش

اگر جمله به صورت «علی را برد» باشد و سپس  بخواهیم فعل را به صورت «بردش» بازتولید کنیم که این /ش/ اشاره به «علی» داشته باشد، نمی­توان از این ضمیر واژه­بستی یعنی /-e/ استفاده کرد. در جملات اسنادی همین امر در خصوص فاعل بی­جان اتفاق می­افتد؛ بدین معنی که اگر فاعل بی­جان در جمله ذکر نشود، در فعل به صورت ضمیر واژه­بستی /-e/ حضور پیدا خواهد­کرد:

 30)  havâ sard bo   هوا سرد بود

31) sard bod-e    سرد بودش

اما چنان­که گفته ­شد در این گویش به جای شناسۀ فعلی، ضمیر واژه­بستی فاعلی وجود دارد؛ چرا که این گویش نظام ارگتیو ناقص دارد. در این مقاله قصد نداریم وارد جزئیات بحث نظام ارگتیو در گویش کاخکی شویم (برای کسب اطلاعات بیشتر به شریفی و زمردیان 1387 مراجعه کنید). همین اندازه می­توان گفت که وجود ضمایر واژه­بستی فاعلی، این گویش و گویش­های اندک دیگری چون خانیکی و فردوسی را از دیگر گویش­های فارسی خراسان متمایز می­کند. با توجه به مجموع آنچه گفته شد، مشخص می­شود کاربرد ضمایر واژه­بستی در گویش کاخکی با محدودیت­هایی همراه است.

در حالی­که در گویش­های تایبادی و خوافی چنان­که گفته شد ضمایر واژه­بستی کاربرد ندارند، در گویش رقه (اسدی، 1378) کاربرد این ضمایر فراوان و به لحاظ جایگاه متنوع است و متغیرهایی همچون معرفگی و جانداری بر کاربرد این ضمایر تاثیر­گذارند. مثال­های زیر این ویژگی­ها را نشان می­دهند:                                      

32) didom-etدر نقش مفعول صریح:   دیدمت                                                  

33)de piš- bodom   در نقش اضافی:     پیشش بودم                                      

34) sar-om dard makona در نقش اضافی:   سرم درد می­کنه                       

35) goftom-در نقش مفعول غیرصریح:  به او گفتم                                      

مثال­های بالا نشان می­دهند که این ضمایر در این گویش در نقش­های مختلف به­کار می­روند، اما مثال­های زیر جزئیات بیشتری را از جایگاه واژه­بست­ها در این گویش نشان می­دهند:

36)  did-am bodan مرا دیده بودند                           

37) gofta-mu bodeyan  به ما گفته بوده­اند             

38) dida-tu bâšanشما را دیده باشند                        

مثال­های فوق که انواع ساخت­های گذشته را نشان می­دهند، مشخص می­کنند که در این گویش ضمایر واژه­بستی در نقش­های مفعولی (صریح و غیرصریح) تمایل دارند که به سازۀ اول فعل که سازۀ پایه است، بپیوندند اما چنانچه سازۀ اول عنصر پایه نباشد و سازۀ دیگری همچون عنصر نفی در آغاز فعل باشد، این ضمایر به آن اضافه می­شوند:

39) na-m dida bodan مرا ندیده بودند                 

40) na-tu gofta bâšan           به شما نگفته باشند

این امر حتی در خصوص فعل نهی نیز صدق می­کند:

41) ma-š gu به او نگو      

بررسی زمان آینده نشان از آن دارد که ضمایر در این زمان هم تمایل دارند پس از فعل کمکی که سازۀ اول است، ظاهر شوند:

42) xom-eš gof به او خواهم گفت        

43) xan-etu  di شما را خواهند دید            

بنابر این مشخص می­شود که ضمایر واژه­بستی در این گویش تمایل به ظاهر شدن در فعل دارند. بسته به این که فعل پیشوندی (چه صرفی چه اشتقاقی) یا مرکب است و این که آیا سازه­های دیگر چون عنصر نفی در آن وجود دارد یا خیر، این جایگاه کمی متفاوت است (اسدی،  1378: 148):

44) var-ešu nemidâštom برشان نمی­داشتم   

45) râhi-t  xom ke خواهمت فرستاد         

46) mi-tu gorofمی­گرفت­تان            

47) na-m dâ بهم نداد          

در مثال­های بالا شاهد ظاهر شدن ضمایر واژه­بستی مفعولی در جایگاه­های مختلف هستیم؛ همانند پس از پیشوند اشتقاقی (مثال شماره 44)، بخش اسمی فعل مرکب (مثال 45) و پس از پیشوند صرفی (مثال 46) و بالاخره پس از عنصر نفی (مثال 47). تا اینجا نشان دادیم که ضمایر واژه­بستی در گویش رقه در کارکردهای مختلف به­کار می­روند و در خصوص ضمایر مفعولی تمایل به جایگاه فعلی دارند. اما در این گویش محدودیت­ها و تنوعاتی در کاربرد ضمایر مفعولی وجود دارد. مثال­های زیر این نکات را روشن می­سازند (اسدی، 1378: 194-193):                                                                                 

48) šoɣâla bezɣala ra be-š borda شغاله بزغاله را برده              

49) hasan u ǰavâl bebord                        حسن آن جوال را برد

مقایسۀ دو مثال بالا نشان می­دهد که وقتی مفعول جاندار است علاوه بر مفعولی که به صورت گروه اسمی ظاهر شده، این مفعول به صورت ضمیر واژه­بستی در فعل هم ظاهر می­شود و به عبارتی مضاعف­سازی صورت می­گیرد. اما این امر زمانی که مفعول جاندار نیست، اتفاق نمی­افتد.

به مثال زیر توجه کنید (اسدی، 1378: 194):

50) Akbar ya boza bexarida اکبر یک بز خریده 

مقایسۀ این مثال با مثال شمارۀ 50 نشان می­دهد که در صورتی مفعول جاندار در فعل مضاعف می­شود که مفعول معرفه باشد.

و نکتۀ آخر این­ که به­نظر ­می­رسد این مضاعف­سازی در خصوص ساخت­های یک­مفعولی صدق می­کند. نمونۀ زیر که یک ساخت دومفعولی است این ادعا را تایید می­نماید:

51) mâ zamiyâmu be mammad dadeyem ما زمین­های­مان را به محمد داده­ایم   

ضمایر واژه­بستی به­عنوان مفعول صریح و غیرصریح در گویش­های دلبری و طبسی هم ترجیحا در داخل فعل یا در مجاور آن ظاهر می­شوند:

دلبری (دلبری، 1380):

52) na-š diyom ندیدمش 

53) bâ-š xâr  بخورش

طبسی (عطاری، 1379):

54) be-m koš مرا کشت        

55) be-š xom za خواهمش زد        

56) na-m dâ به من نداد              

57) var-emu gof برای ما بازگو کرد        

در هر دو گویش فوق ضمایر واژه­بستی به سازۀ اول که عنصر نفی یا پیشوند بوده، اضافه شده­اند. در گویش دلبری هر دو ضمیر واژه­بستی نقش مفعول صریح دارند. در گویش طبسی در مثال­های 54 و 55 ضمیر واژه­بستی نقش مفعول صریح و در مثال 56 و 57 نقش مفعول غیرصریح دارد، اما تفاوت نقش تاثیری در جایگاه ضمایر واژه­بستی ایجاد نکرده است. نکتۀ دیگر در خصوص کاربرد ضمایر واژه­بستی در گویش طبسی این است که همچون گویش کاخکی علیرغم تنوع کارکردها و جایگاه­های این ضمایر، این واژه­بست­ها به حروف اضافه نمی­چسبند و پس از حروف اضافه، ضمایر تنها به صورت آزاد  ظاهر می­شوند:

58) bâ ʔu beraftom                   با او رفتم

59) ʔaz to bexomeston از تو خواهم گرفت             

کاربردهای دیگری از ضمیر واژه­بستی در گویش طبسی هست که به نظر می­رسد بسیار کم­بسامد باشد. به مثال­های زیر توجه کنید (عطاری، 1379: 192):

60) vargofta-t nara  توسط تو گفته نشود                                                                          

61) xorda-t ham  xa šo?  خورده­ات هم خواهد شد؟ (خواهی توانست ان را بخوری؟)      

همچنین جانداری در گویش طبسی در ساخت جملات یک مفعولی تاثیرگذار است. بدین معنی که باعث ظهور ضمیر واژه­بستی مضاعف در فعل می­شود:

62) kaftarâ re be-šu goroftom کبوترها را گرفتم         

 ظاهر شدن این ضمیر واژه­بستی مضاعف در ساخت­های حاوی مفعول جاندار چنان که عطاری (1379: 112) می­گوید در گویش طبسی اجباری است.

و البته چنانچه مفعول به جای اسم معرفه اسم جنس باشد، ضمیر واژه­بستی مضاعف ظاهر نمی­شود:

63) beča re nabâs beza  بچه را نباید زد           

عامل دیگری که بر جایگاه واژه بست­های مفعولی در گویش طبسی تأثیرگذار است، تأکید است. به مثال­های زیر توجه کنید(عطاری،  1379: 113):

64)  be-na košta bodom               نکشته بودمش

65)  be-š nakošta bodom                نکشته بودمش

در مثال شمارۀ 64 ضمیر واژه­بستی مفعول صریح پس از عنصر نفی آمده ­است. این ترتیب، ترتیب معمولی و رایج این سازه­ها در ساخت فعل ماضی بعید در این گویش است، اما چنانچه قرار باشد ساخت اطلاعی جمله تغییر کند و ضمیر مفعولی مورد تأکید قرار گیرد، ضمیر واژه­بستی پیش از عنصر نفی قرار می­گیرد.

و نکتۀ آخر در خصوص این گویش این است که چنان­که مثال­ها نشان می­دهند این واژه بست­ها غالبا میان­بست و پی‌بست هستند، اما در مورد افعال غیرپیشوندی امکان ظاهر شدن واژه­بست به صورت پیش­بست هم وجود دارد. مثال­های زیرمؤید این نکته هستند (عطاری، 1379: 190):

 66) ma xodom ʔu re ʔeš-didom  من خودم او را دیدمش        

67)  ma farad ʔu re ʔeš-xom di   من فردا او را خواهمش دید   

68)  ʔem-dâ  به من/بهم داد                                                                  

در مثال­های 66 و 67 ضمیر واژه­بستی، ضمیر مضاعف است و نقش مفعول صریح را دارد. در نمونۀ اول به فعل اصلی و در نمونۀ دوم به فعل کمکی زمان آینده پیش­بست شده ­است. در مثال 68 واژه­بست نقش مفعول غیرصریح دارد و به فعل اصلی پیش­بست شده ­است.

گویش دیگری که از ضمایر واژه­بستی بسیار استفاده می­کند، گویش مزینانی است. چنان­که مزینانی (1394) می­گوید این ضمایر در نقش­ها و حالت­های مختلف رایی، به­ای، برایی، ازی و بایی و اضافی و در جایگاه­های مختلف به­کار می‌روند. با توجه به این که در اثر ذکرشده با جزئیات و مثال­های مختلف به بررسی این واژه­بست­ها در گویش مزینانی پرداخته شده است، در اینجا از ذکر مثال خودداری می­کنیم و خوانندگان علاقمند را به مطالعه آن اثر ارجاع می­دهیم.

 چنان­که ملاحظه ­شد در بالا طیفی از گویش­های فارسی خراسان را به لحاظ کارکرد ضمایر واژه­بستی در این گویش­ها بررسی کردیم. در یک سو گویش­هایی بودند که از ضمایر واژه­بستی استفاده نمی­کردند همچون تایبادی و خوافی؛ و در سوی دیگر طیف گویش­هایی همانند رقه­ای، طبسی و مزینانی بودند که کاربرد بسیار گسترده­ای از این ضمایر در آنها وجود دارد. در میان این طیف هم گویش­هایی قرار داشتند که برای کاربرد این ضمایر محدودیت­هایی قائل بودند. این ضمایر با توجه به کارکرد، میزبان­های مختلف داشتند اما به­نظر می­رسد در گویش­های بررسی­شده، دیگر ضمایر واژه‌بستی در جایگاه دوم به­کار نمی­روند. بدیهی است در گویش­های ارگتیو در خصوص ضمایر واژه­بستی فاعلی تمایل به اضافه شدن به سازۀ غیرفعلی وجود دارد، اما در خصوص ضمایر واژه­بستی مفعولی (صریح یا غیرصریح) این تمایل برعکس است و جایگاه این ضمایر بیشتر داخل فعل یا مجاور آن است. در گویش­های فاعلی (فاعلی- مفعولی) تمایل تمام ضمایر واژه­بستی به پیوستن به فعل یا سازۀ مجاور فعل است. بنابر این، این گویش­ها از نظام جایگاه دومی فاصله ­گرفته­اند. نکتۀ دیگر این است که ضمایر واژه­بستی در غالب گویش­های بررسی­شده پی­بست یا میان­بست بوده و تنها در گویش طبسی نمونه­هایی از پیش­بست در نقش مفعول صریح و غیرصریح مشاهده­ شد. در نهایت این­که در هیچ­ کدام از این گویش­ها، جنسیت عامل تمایزدهنده صورت­های واژه­بستی نبوده است.

 

4.  بحث و نتیجه­گیری

 در این جستار به بررسی کارکرد، بسامد و جایگاه ضمایر واژه­بستی در چند گویش از گویش­های فارسی خراسان رضوی و جنوبی پرداختیم و افزون بر آن برخی عوامل موثر بر ظهور یا چگونگی ظهور ضمایر را در این گویش­ها بررسی کردیم. یافته­های تحقیق در بخش قبل ارائه شده­اند، در این بخش قصد داریم با مقایسۀ این یافته­ها با یافته­های حاصل از بررسی سه دورۀ تاریخ زبان فارسی که در آثار دیگران ذکر شده، به یافته­های بیشتری برسیم. به هنگام بررسی گویش­هایی چون درحی و سده­ای به این نکته اشاره ­کردیم که در این گویش­ها گویا ضمایر واژه­بستی بجز در مورد سوم شخص مفرد کاربرد ندارند. این نکته حائز اهمیت است؛ چرا که مطالعۀ تاریخ زبان فارسی هم نشان­دهندۀ چنین برجستگی­ای در خصوص ضمایر واژه­بستی سوم­ شخص است. صورت­های بازمانده از فارسی باستان نشان­ می­دهد که در میان سه شخص، سوم شخص و از میان دو شمار، شمار مفرد در این دوره بیشترین نقش­ها را ایفا می­کرده­اند به­گونه­ای که برای سوم شخص (مفرد و جمع) هفت صورت مختلف برجای ­مانده، در حالی­که برای دوم شخص فقط یک صورت (مفرد) و برای اول شخص دو صورت (مفرد) دیده­ می­شود (نک: کنت[11]، 1953). این فرض که ممکن است به دلیل کمبود منابع بازمانده از آن دوره برخی صورت­ها مشاهده و ثبت و ضبط نشده­ باشند، مردود نیست، با این حال از آنجا که طبق آنچه قبلا گفته ­شد همین وضعیت در برخی گویش­های فارسی خراسان و همین­طور دیگر گونه­های ایرانی (منصوری 1390)[12] دیده­ می­شود، این نظر قوت می­گیرد که تنوع موجود در صورت­های سوم شخص ضمایر واژه­بستی دورۀ باستان مسأله­ای حقیقی و قابل­پذیرش است. این یافته­ها در تطابق با یافته­های رده­شناختی است. طبق سلسله­مرتبه شخص[13] (کرافت[14]، 2003: 156) در بین سه شخص، سوم شخص بی نشان­ترین حالت را دارد و طبق معیار  نشانداری صرفی اگر قرار باشد صورتی موجود باشد، از بین این سه شخص، امکان وجود صورتی برای سوم­ شخص محتمل­تر از دو شخص دیگر است، و اگر برای تمام اشخاص صورتی وجود داشته باشد، امکان وجود صورت­های متنوع برای سوم ­شخص بیشتر از دیگر اشخاص است. همچنان که گفته شد در ضمایر واژه­بستی دورۀ باستان شاهد چنین وضعیتی هستیم. در فارسی میانه برای تمام اشخاص غیر از اول شخص مفرد تنها یک صورت وجود دارد و بنابر این تنوع صورت سوم شخص از بین­ رفته است و اول شخص مفرد صورت­های بیشتری دارد و این امر در تضاد با سلسله مرتبه شخص است. سپس تعداد صورت­های اول شخص به یک صورت تنزل پیدا می­کند و همین وضعیت در فارسی نو ادامه پیدا می­یابد که وجود یک صورت برای تمام اشخاص مغایر سلسله­مرتبۀ شخص نیست. راسخ ­مهند و محمدی­راد (1394) به مسألۀ تنوع صورت­های واژه­بستی در سوم­شخص مفرد دوره باستان اشاره­ کرده­اند، اما تنها بر اساس سلسله­مرتبۀ شمار و تطابق این یافته با شمار مفرد نتیجه­گیری کرده و این تنوع را در راستای یافته­های رده­شناختی دانسته­اند و تطابق این یافته با سلسله­مرتبۀ شخص را نادیده گرفته­اند. در خصوص جایگاه این ضمایر، چنان­که در آثار مختلف همچون مزینانی و شریفی (1394) آمده ­است، این ضمایر در جایگاه­های متفاوت ظاهر می­شده­اند و میزبان­های مختلف داشته­اند. در دورۀ میانه همچنان شاهد تنوع میزبان­ها و جایگاه­های ضمایر واژه­بستی هستیم (مفیدی، 1386). در دورۀ فارسی نو قدیم، نظام ارگتیو تقریباً به­طور کامل از بین­ رفته­است، بنابر این نقش فاعلی ضمایر واژه­بستی دیگر وجود ندارد و به جای آنها شناسه­ها در افعال ظاهر می­شوند. آزادی عمل ضمایر واژه­بستی از دورۀ باستان تا فارسی امروز کمتر شده و ضمایر واژه­بستی در نقش‌های مفعول صریح و غیرصریح، اضافی (به ویژه اضافه ملکی) و مطابقه به­کار می­روند. به­علاوه طبق تحقیقات پیشین ضمایر واژه­بستی از دورۀ میانه تا دورۀ نو تغییر نظام داده­اند؛ یعنی از جایگاه دوم به مجاور فعل منتقل شده­اند.

 نکتۀ قابل­توجۀ دیگر در خصوص گویش­های بررسی­شده این است که در تمام گویش­هایی که دارای ضمایر واژه­بستی بودند، نقش اضافی متداول­ترین نقش و پس از آن نقش مفعول صریح، در مرحلۀ بعد مفعول غیرمستقیم و در نهایت مفعول متممی است. جدا از نقش اضافی، بسامد دیگر نقش­ها متناسب با سلسله­مرتبۀ روابط دستوری[15]  در رده­شناسی است که نشان­دهندۀ سلسله­مرتبۀ نشانداری این نقش­هاست. به عبارت دیگر در این سلسله­مرتبه بی­نشان­ترین حالت، فاعلی، پس از آن مفعول صریح، سپس مفعول غیرصریح و در نهایت مفعول متممی است )کرافت، 2003:146). بی­نشان­ترین حالت‌ها، محتمل­ترین حالت­ها در زبان­ها هستند. به عبارت دیگر انتظار می­رود که حالت بی­نشان به گونه­ای در نظام ساختواژی نشانه­گذاری شود. در گویش­هایی که نظام حالت فاعلی- مفعولی دارند، این نشانه­گذاری به شکل شناسه در فعل است و در گویش­هایی که نظام ارگتیو ناقص دارند در زمان گذشته ضمایر واژه­بستی فاعلی به عناصر مختلف در جمله اضافه می­شوند و در زمان­های حال و آینده به شکل شناسه در افعال ظهور پیدا می­کنند. اما کاربرد یکسان ضمایر واژه­بستی ملکی در تمام گویش­های بررسی­شده، بجز گویش­هایی که به­طور کامل فاقد ضمایر واژه­بستی هستند، محل تأمل است و نیاز به بررسی بیشتر دارد. همچنین یافتن علل و چگونگی روند تغییر حذف ضمایر واژه­بستی یا حذف بعضی از کارکردها (همانند کارکرد متمم حرف­اضافه )در شماری از گویش­های فارسی خراسان می­تواند موضوع پژوهش­های آتی باشد.



[1] clitic

[2] proclitic

[3] enclitic

[4] mesoclitic

[5] R. L. Trask

[6] M. Haspelmath & A. D. Sims

[7] clitic pronoun

[8] این تعاریف، به ویژه جایگاه این ضمایر، بجز ضمایر فاعلی با توجه به زبان فارسی معیار ارائه شده­اند.

 

[9] ergative

[10] S. R. Anderson

[11] R. G. Kent

 [12] منصوری(1390) در مقاله­ای که در آن به بررسی ضمایر، جایگاه­ها و کارکردها و متغیرهای تاثیرگذار بر انها در گویش­ها و زبان­های ایرانی پرداخته، بر این نکته صحت گذاشته است. او معتقد است به لحاظ شخص، سوم شخص تنوعات بیشتری در این گویش­ها و گونه­ها دارد.

 

[13] person Hierarchy

[14] W. Croft

[15] grammatical relation hierarchy

اسدی، مهدی (1378).بررسی و توصیف گویش رقه،پایان­نامه کارشناسی ارشد دانشگاه فردوسی مشهد.
افضل­نژاد، محمد (1377).بررسی و توصیف گویش سده، پایان­نامه کارشناسی ارشد دانشگاه فردوسی مشهد.
امیری­نژاد، مسعود (1375).بررسی و توصیف گویش خواف، پایان­نامه کارشناسی ارشد دانشگاه فردوسی مشهد.                 
دبیرمقدم، محمد (1392). رده­شناسی زبان­های ایرانی(دو جلد)، تهران: ­انتشارات سمت.
دلبری، حسن (1380). بررسی و توصیف گویش دلبر، پایان­نامه کارشناسی ارشد دانشگاه فردوسی مشهد.
حبیبی، منیر (1394). بررسی و توصیف گویش درحی، پایان­نامه کارشناسی ارشد دانشگاه فردوسی مشهد.
خزاعی­نژاد، ماهرخ (1374). بررسی و توصیف گویش گزیک از توابع بیرجند، پایان­نامه کارشناسی ارشد دانشگاه فردوسی مشهد.
راسخ مهند، محمد(1378). ضمایر تکراری در زبان فارسی، نامه فرهنگستان(دستور)، شماره چهارم، صص 189-183.
راسخ­مهند، محمد (1384). «نشانه مطابقه مفعولی در زبان فارسی»، مجموعه مقالات نخستین همایش انجمن زبانشناسی ایران، به کوشش دکتر مصطفی عاصی.285-275.
--------- (1388). «نگاهی رده­شناختی به پی بست­های ضمیری در زبان تاتی»، پژوهش­های زبان­شناسی، سال اول، شماره اول، صص10-1.
-------- (1389). «واژه­بست­های فارسی در کنار فعل»، پژوهش های زبانشناسی، سال دوم، شماره دوم، 189-183.
------- (1391). «واژه­بست­های ضمیری در گویش رایجی (آران و بیدگل)»، زبان­ها و گویش­های ایرانی (ویژه نامه فرهنگستان)، دوره جدید، شماره اول، صص 172-161.
راسخ­مهند، محمد؛ محمدی­راد، مسعود (1394). «بررسی سلسله­مراتب نشانداری در صرف اسم و ضمیر در صرف زبان‌های ایرانی نو شمال غربی»، زبان شناخت، سال ششم، شماره اول، صص 112-79.
شریفی، شهلا؛ زمردیان، رضا (1387).« نظام مطابقه در گویش کاخکی»، مجله گویش­شناسی (ویژه­نامه فرهنگستان)، دوره پنجم، شماره اول، صص. 18-1.
عطاری، محمدرضا (1379). بررسی و توصیف گویش طبسی، پایان­نامه کارشناسی ارشد دانشگاه فردوسی مشهد.
کاظمی، رحمت (1379). بررسی و توصیف گویش تایباد، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه فردوسی مشهد.
مزینانی، ابوالفضل (1387). بررسی پی­بست­های ضمیری گویش مزینانی در قیاس با فارسی میانه، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت مدرس.
مزینانی، ابوالفضل؛ کرد زعفرانلو کامبوزیا، عالیه و گلفام، ارسلان (1392). «پی­بست­های ضمیری فارسی میانه و ظهور ضمیرگذاری تکراری در این زبان»، مجموعه مقالات اولین هم اندیشی بررسی واژه بست­ها در زبان­های ایرانی، به کوشش محمد راسخ مهند، 123-99.
مزینانی، ابوالفضل؛ شریفی، شهلا (1394). «بررسی نظام واژه­بستی ضمیری در تاریخ زبان فارسی و علل تحول آن»، دوماهنامه جستارهای زبانی، دوره ششم، شماره چهارم، 305-275.
مفیدی، روح­الله (1386). «تحول نظام واژه­بستی در فارسی میانه و نو»، دستور(ویژه­نامه فرهنگستان)، شماره 3، صص 152-133.
منصوری، مهرزاد (1390). «ضمایر شخصی در گویش­ها و زبان­های ایرانی»، مجله زبانشناسی و گویش­های خراسان، سال سوم، شماره اول، صص 136-111.
واحدی لنگرودی، محمدمهدی؛ ممسنی، شیرین(1383). نامه فرهنگستان(گویش شناسی)، شماره سوم، صص 81-64
 
Croft, W. (2003). 2nd edn. Typology and Universals, Cambridge: Cambridge University Press.
Haspelmath, M. and Sims, A.D. (2010). Understanding Morphology, London: Hodder Education.
Kent, R.G. (1953). 2nd edn. Old Persian: Grammar, Texts, Lexicon, New Haven: American Oriental Society.
Trask,R.L.(2007).2nd edn. Language and Linguistics: The Key Concepts, London: Routledge.