معنی‌شناسی و کاربردشناسی حال کامل در زبان فارسی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه زبان و ادبیات انگلیسی و زبان‌شناسی، دانشگاه کردستان، سنندج، ایران

2 دکترای گروه زبان‌شناسی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران

چکیده

نوشتار حاضر درصدد واکاوی ابعاد معنی‌شناختی و کاربردشناختی زمان حال کامل در زبان فارسی با تکیه بر نظریة دکلرک (2006 و 2015) است. ابتدا با بررسی وضعیت زمان گزاره شده در حوزة پیشاحال، وجوه معناشناختی زمان حال کامل را بیان و سپس با تحلیل رابطة میان زمان تام و گسترة پیشاحال، تفاسیر کاربردشناختی این زمان را بررسی خواهیم کرد. بر این اساس، دو ساخت معنایی از زمان حال کامل (پیشاحال و شمولی) در زبان فارسی وجود دارد که دارای سه نقش کاربردشناختی (نامعین، تاکنونی و تداومی) می‌باشند. ساخت معناییِ پیشاحال می‌تواند چهار تعبیر کاربردشناختی تجربی، خبر داغ، تأخری و نتیجه‌ای را القا کند، اما زبان فارسی از ساختی ویژه (زمان دستوری گذشته و قیدهای زمان حال) برای بیان حال کامل متأخر بهره می‌برد. این ساخت حاوی نوعی تضاد اطلاعاتی میان زمان دستوری و قید زمان است که نوعی حالت بینابینی میان گذشته و حال را برجسته می‌سازد. از سوی دیگر ساخت معنایی حال کامل انطباقی نیز با صورت کامل افعال و همچنین با قیدهای راست‌چین ساخته می‌شود. این قیدها کل گسترة پیشاحال را پوشش داده و رخداد را بر این گستره منطبق می‌سازند. در برخی از جملات محصول این ساخت، حضور نمود استمراری نیز مشاهده می‌شود و ضمناً این ساخت، حاوی تعبیر کاربردشناختیِ تاکنونی نیز می‌باشد، اما قادر به القای تعبیر تداومی نیست که در زبان فارسی عمدتاً با ساختی خاص (زمان دستوری حال و قیدهای تداومیِ معطوف به گذشته) بیان می‌شود. در این ساخت نیز تنش معنایی بین هویت زمانی قید و زمان دستوری وجود دارد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Semantics and Pragmatics of Present Perfect Tense in Persian

نویسندگان [English]

  • Rahman Veisi Hasar 1
  • Babak Sharif 2
1 University of Kurdistan, Sanandaj, Iran
2 University of Isfahan, Isfahan, Iran
چکیده [English]

The present paper aims to investigate the semantic and pragmatic aspects of present perfect tense in Persian by applying the theoretical framework proposed by Declerck (2006, 2015). Firstly, by examining the predicated time situation in pre-present zone, we explicate semantic aspects of present perfect tense. Then, we go on to examine pragmatic interpretations of this tense by analyzing the relation between the full time situation and the pre-present domain. Accordingly, two semantic structures in Persian (pre-present and inclusive) are inferred which have three pragmatic roles (indefinite, up-to-now, and continuative). Pre-present semantic structure can imply four pragmatic interpretations including experiential, hot news, recency and resultative. As for recency present perfect, however, Persian uses a particular construction (past tense together with present tense adverbs). This construction involves a kind of informational conflict between the tense and the temporal adverb, highlighting a middle temporal state between past and present. On the other hand, the semantic structure of coincidence present perfect is made of a participle and a right-oriented temporal adverb. These adverbs cover the whole pre-present zone, projecting the event onto this zone. In some sentences produced by this construction, we can observe continuous aspect. Moreover, this construction carries an up-to-now pragmatic interpretation. Nevertheless, it cannot convey a continuative interpretation, which is expressed in Persian mainly by a special construction (present tense together with retroactive continuative adverbs). Again in this construction there is a semantic tension between the tense and the temporal nature of the adverb.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Present Perfect
  • Tense
  • Persian
  • Semantics
  • Pragmatics

1. مقدمه

زمان دستوری[1] نظامی زبانی است که موقعیت زمانی رخدادها را بر روی محور خطی زمان مشخص می­سازد. این نظام نوعاً ماهیتی اشاری[2] دارد، به این ترتیب که لحظة سخن گفتن در زمان حال (نقطة سخن[3]) را به عنوان مبنایی برای سنجش جایگاه زمانی رخدادها قرار می­دهد. بر این اساس، زمان حال زمانی است که در آن نقطة رخداد[4] (جایگاه زمانی موقعیت رخدادی) و نقطة سخن  بر هم انطباق دارند (مثال 1). اما زمان دستوریِ گذشته، زمانی است که در آن نقطة رخداد قبل از نقطة سخن قرار دارد (مثال 2). به همین ترتیب در زمان آینده، نقطة رخداد بعد از نقطة سخن ظاهر می­شود (مثال 3) (رایشنباخ[5]، 1947؛ کامری[6]، 1985؛ دکلرک[7]، 2006 و 2015؛ فراولی[8]، 1999).

  1. من به مدرسه می­روم. E-S
  2. من به مدرسه رفتم. E<S
  3. من به مدرسه خواهم رفت. S<E

بنابراین می­توان گفت که محور خطی زمان به دو بخش اصلی حول یک مرکز اشاری (لحظة صفر سخن) تقسیم می­شود. این تلقیِ رایج از زمان پیوسته برای تبیین زمان حال کامل نیز مبنا قرار گرفته است. بر این اساس، اغلب محققان، زمان حال کامل[9] را بیانگرِ یک رابطة زمانی می­دانند که در آن، نقطة رخداد قبل از نقطة سخن قرار دارد (کامری، 1976: 52؛ هادلستون و پولام[10]، 2002: 140، کلین[11]، 1994: 111). اکنون سؤال این است که چه تفاوتی بین حال کامل و گذشتة ساده وجود دارد، در حالی که در هر دو، نقطة رخداد پیش از نقطة سخن قرار گرفته است. این پرسش به نوعی مشکلات تلقی رایج از محور خطی زمان و ناکارآمدی آن را در تبیین تفاوت­های جزئی بین زمان­های متفاوت نشان می­دهد.

زبان‌شناسان برای واکاوی این معضل معنایی، مفاهیم و انگاره­های دیگری را برای تفکیک گذشته از حال کامل پیشنهاد داده­اند. برای مثال کامری (1976: 3-52) معتقد است که زمان حال کامل، همزمان دربردارندة زمان حال و زمان گذشته است. به همین دلیل، حال کامل به صورت همزمان، دو نقطة زمانی متفاوت (حالت کنونی و موقعیت گذشته) را توصیف می­کند. به تعبیر او همزمانیِ این دو جایگاهِ زمانی است که باعث می­شود زمان حال کامل به صورت ربط­مندیِ یک موقعیت گذشته به زمان حال بازنمایی شود. در واقع کامری برای تمایز حال کامل از گذشته، سرشتی آمیخته را به حال کامل نسبت می‌دهد. برای مثال در جملة زیر، همبودیِ[12] موقعیت گذشته و حال در ساخت حال کامل به روشنی مشهود است:

  1. I have lost my penknife (and it is still lost).

البته محققانی چون دیسوارت[13] (1998)، دیسوارت و ورکول[14] (1999) و مایکائلیس[15] (2011) زمان حال کامل را اساساً تحت مقولة نمود بررسی کرده و سرشت زمانی آن را امری فرعی می­دانند. در واقع آنان پدیدار کامل را از زمان منفک کرده و با نادیده گرفتن ماهیت زمانی آن، مفهوم کامل (از هر دو گونة حال و گذشته) را به عملگری نمودی (ناقص­ساز) تقلیل می­دهند.

رایشنباخ (1974: 2) و هادلستون و پولام (2002) برای تفکیک حال کامل از گذشته به انگاره­ای چون نقطة ارجاع[16]  متوسل می­شوند. ایشان معتقدند که در زمان گذشته رابطة بین نقطة رخداد و نقطة سخن، مستقیم و بی­واسطه بوده، اما در زمان حال کامل، عنصر واسطی وجود دارد که بین این دو نقطه میانجی‌گری می­کند، برای مثال در جملة 6 علاوه بر نقطة سخن، نقطة ارجاع نیز به تعیین موقعیت زمانی رخدادِ دیدن در زمان گذشته کمک می­کند.

  1. I saw john  E……….S
  2. I have seen john. E…….S/R

نکتة جالب توجه آن است که در این الگو نقطة ارجاع همان لحظة صفر سخن است و تفاوتی با آن ندارد و همین امر بر ابهام بیشترِ ماهیتِ حال کامل می­افزاید. عاملیتِ همزمانِ جایگاه رخداد (در زمان گذشته) و همچنین عاملیت نقطة ارجاع (در زمان حال) به نوعی سرشت مبهم زمان حال کامل را نشان می­دهد. اما ماهیت مبهمِ زمان حال کامل (گذشته یا حال) و رابطة گنگ آن با لحظة اکنون (مستقیم یا غیرمستقیم) بیش از اینکه ناشی از سرشت دوگانة حال کامل باشد، به تلقی محققان از محور خطی زمان باز می‌گردد. در واقع این محققان، زمان را صرفاً به دو بخش گذشته و حال تقسیم کرده، و پیچیدگی­های آن را نادیده گرفته­اند. همین امر باعث شده که این انگارة خطی و دوشقّی، توانایی تبیین تفاوت­های جزئی بین انواع زمان­ها را نداشته باشد.

دکلرک (2006 و 2015) برای حل این مشکل و برای تبیین سرشت زمانیِ حال کامل و تفکیک آن از زمان گذشته، طرحوارة نوینی را از محور خطی زمان ارائه می­دهد که کارایی چشمگیری در توصیف زمان­های دستوریِ متفاوت (خصوصاً حال کامل) دارد. در این راستا مقالة حاضر ابتدا در بخش 2 تلقی دکلرک را از زمان حال کامل توضیح داده و سپس در بخش 3 به تلقی محققان ایرانی از زمان حال کامل می­پردازد. در بخش 4 با تکیه بر رویکرد دکلرک به ماهیت و جایگاه زمان حال کامل در زبان فارسی خواهیم پرداخت. بالاخره بخش پنجم نتایج تحقیق را دربرخواهد داشت. داده‌های تحقیق حاضر عمدتاً از پیکرة بی­جن‌خان استخراج و در مواردی نیز از منابع مکتوب و شفاهی دیگری استفاده شده است.

2. چارچوب نظری

دکلرک (2006: 147؛ 2015: 27) محور زمان را به دو پهنة گذشته[17] و حال[18] تقسیم می‌کند. پهنة گذشته، قبل از لحظة صفر[19] (لحظة حال یا نقطة سخن[20]) قرار داشته و کاملاً از آن منفصل و جدا است؛ اما پهنة حال، لحظة صفر را دربرمی­گیرد. اگر چه پهنة زمان گذشته، تک‌عضوی و تنها در برگیرندة یک زمان مطلق (ناحیة گذشته[21]) است، اما پهنة زمان حال، مرکب بوده و خود به سه ناحیة زمانی فرعی تقسیم می­شود. این سه­ ناحیه پیرامون لحظة صفر تقرّر یافته و ماهیت زمانی خود را مستقیماً در رابطه با آن به دست می‌آورند. ناحیة زمان حال[22] به آن بخش فرعی از پهنة زمان حال اشاره دارد که دقیقاً بر لحظة صفر منطبق است، اما ناحیة پیشاحال[23] به آن موقعیت زمانی خاصی اشاره دارد که قبل از لحظة صفر شروع شده و تا مجاورت آن و بدون تماس با آن ادامه می‌یابد. همچنین ناحیة پساحال[24] به آن ناحیة زمانی اشاره دارد که بلافاصله پس از لحظة صفر شروع می­شود. این چهار ناحیه در واقع چهار زمان اصلی و مطلق (گذشته، حال کامل، حال و آینده) را می­سازند. این چهار زمان، مطلق هستند چرا که هر چهار عنصر، ماهیت خود را از رابطة مستقیم با لحظة صفر (مرکز اشاریِ زمان) می­گیرند. این در حالی است که اگر موقعیتی هویت زمانی خود را از جایگاه موقعیت دیگری (غیر از لحظة صفر) بگیرد، نسبی خواهد بود (مانند گذشتة کامل) (دکلرک، 2006: 149). نمودار محور زمان را در زیر (شکل 1) مشاهده می­کنیم:

 

 
   

 

 


t0

 

 

پهنة زمان حال

 

 

پهنة زمان گذشته

پساحال

حال

پیشاحال

گذشته

آینده

حال

حال کامل

زمان گذشته

شکل 1

 

 

همان‌گونه که از نمودار فوق پیداست، محور زمان به دو پهنة زمانی تقسیم شده است. پهنة گذشته حاوی یک ناحیة زمانی است، اما پهنة حال به سه ناحیة زمانی مطلق (در رابطة مستقیم با لحظة صفر) تقسیم شده و همین سه ناحیة پهنة زمان حال است که در نظریات کلاسیک نادیده گرفته شده است. نقطة صفرِ زمانی[25] در محور فوق نوعی زمان جهت‌گیری[26] (زج) مرکزی است و به آن نقطة زمانی اشاره دارد که موقعیت زمانیِ یک رخداد[27] خاص نسبت به آن تعیین می‌شود. در زمان‌های مطلق، لحظة صفر است که نقش زج اصلی را بازی می­کند و جایگاه رخدادها نسبت به آن سنجیده می‌شود. اما در زمان­های نسبی، یک رخداد ثانوی می­تواند نقطة جهت‌گیری زج2 شده و جایگاه رخدادهای دیگر نسبت به آن سنجیده شود (دکلرک، 2006: 117؛ 2015: 31)؛  برای مثال در زمان گذشتة کامل، موقعیت زمانیِ بعید نسبت به موقعیت زمانی دیگری سنجیده می­شود که هویت خود را از رابطه با لحظة صفر گرفته است:

  1. علی قبل از آمدن تو رفته بود.

در مثال فوق، موقعیت دورِ رفتن، هویت زمانی خود را از یک موقعیت دیگر (آمدن تو) دریافت می­کند. در واقع موقعیتِ آمدن نوعی زمان جهت‌دهندة ثانوی می­باشد که فعل اصلی (رفتن) در رابطه با آن قرار دارد. از آنجا که زمان فعل اصلی (گذشتة کامل) هویت خود را از عنصری غیر از لحظة صفر می­گیرد آن را زمان نسبی می­خوانند.

اکنون بازمی‌گردیم به این پرسش که اگر زمان گذشته و حال کامل هر دو به موقعیت زمانی پیش از لحظة صفر باز می‌گردند، پس چه تفاوتی بین آنها هست. در پاسخ باید گفت زمان حال کامل متعلق به ناحیة پیشاحال و زمان گذشتة ساده وابسته به ناحیة گذشته می‌باشد. در واقع زمان حال کامل در مجاورت لحظة صفر قرار دارد و هویت معنایی خود را از این مجاورت می­گیرد و معنیِ اکنونی[28] و ربط­مندی به لحظة حال[29] را متبادر می­کند. در واقع، حال کامل در ناحیة  پیشاحال قرار دارد که در مجاورت لحظة صفر و با آن در تماس است. اما زمان گذشته کاملاً از لحظة صفر منفصل بوده و لذا معنیِ تمام شدن و فاصلة زمانی را بیان می­کند (دکلرک، 2006: 267 و 331). پس تفاوت این دو زمان به مجاورت یا عدم مجاورت آنها با لحظة صفر بازمی­گردد. از سوی دیگر اگرچه هر دو زمان گذشته و حال کامل به یک موقعیت تمام شده اشاره دارند، اما در اولی ذهن، بر پهنة فاصله‌دارِ گذشته و در دومی بر پهنة زمان حال متمرکز است. به عبارت دیگر حال کامل مبتنی بر حوزة پیشاحال، اما گذشته وابسته به ناحیة گذشته است و تفاوت این دو با توجه به قرب و بُعد آنها نسبت به لحظة صفر قابل تبیین است.

بدین قرار می­توان گفت که زمان حال کامل، زمانی مطلق است، زیرا هویت زمانی خود را از رابطة مستقیم با لحظة صفر سخن می­گیرد. در حال کامل، موقعیتی قبل از لحظة صفر شروع شده و می­تواند تا مجاورت آن ادامه یابد. باید توجه داشت که حال کامل هرگز لحظة صفر را دربرنمی‌گیرد (دکلرک، 2006: 13-212) و لذا لزومی ندارد که برای تبیین حال کامل به عنصر مازادی مانند نقطة ارجاع ثانوی تکیه کنیم. 

پیش از آن که به بررسی انواع زمان حال کامل و بررسی وجوه معنی‌شناختی و کاربردشناختی آن بپردازیم، باید به تمایز مهم بین دو نوع موقعیت یعنی موقعیتِ گزاره شده[30] و موقعیت تام[31] بپردازیم. هر موقعیت خاص را می­توان در دو سطح بررسی کرد. در وهلة اول می‌توانیم کل پهنة بالفعل یا بالقوة آن را از گذشته تا آینده در نظر بگیریم. این گستره را موقعیت تام گویند. اما موقعیت گزاره شده به بخش خاصی از موقعیت اشاره دارد که در جمله با ابزارهای دستوری مورد اشاره قرار گرفته است. مثال زیر گویای این تمایز است:

  1. کتاب روی میز قرار داشت.

در جملة فوق، قرار داشتن کتاب روی میز در حوزة زمان گذشته و با کمک صورتِ صرف شدة فعل (موقعیت گزاره شده) بیان شده است، اما شاید کتاب هنوز و حتی در آینده هم در همان مکان قرار داشته باشد (موقعیت تام). بدیهی است که نظام دستوریِ زمان در این جمله تنها بخش گزاره شدة رخداد (بخش مربوط به گذشته) را بازنمایی و در باب موقعیت تام آن سکوت کرده است. به همین دلیل، درک هر گونه معنایی در باب موقعیت تام، وابسته به استنباط کاربردشناختی گوینده خواهد بود و نظام دستوریِ زبان سلباً و ایجاباً در باب آن چیزی را نشان نمی­دهد. در همین راستا کلین (1994: 113) نیز موقعیت گزاره شده را زمان موضوع[32] و موقعیت تام را زمان موقعیت[33] می­نامد و معتقد است زمان دستوری تنها به موقعیت گزاره شده و یا زمان موضوع مرتبط است، یعنی تنها به آن بخشی از موقعیت که در جمله ذکر و ترسیم شده است. به بیان دقیق­تر، زمان دستوری، زمان گزاره شده را بر حسب زمان جهت‌دهنده (لحظة صفر) بیان می­کند. بنابراین هرگونه تعبیری دربارة موقعیت تام از حوزة معنی‌شناسی بیرون بوده و به کاربردشناسیِ زمان دستوری مربوط می‌شود. بر اساس همین تمایز می­توان ابعاد معنی‌شناختی و کاربردشناختیِ زمان حال کامل را بررسی کرد.

هر موقعیتی به عنوان موقعیت گزاره شده (بیان شده توسط صورت­های تصریفی) که در حوزة پیشاحال قرار ­گیرد، می­تواند یکی از دو نسبت ممکن را با این ناحیة زمانی داشته باشد: یا تنها بخشی از گسترة پیشاحال را در بر می­گیرد (شرایط شمول[34]) و یا کل گسترة پیشاحال را پوشش می­دهد (شرایط انطباق[35]). این دو حالت، دو تعبیر معنایی از زمان حال کامل را ممکن می‌سازند. امکان اول که تعبیرِ پیش از حال[36] نامیده می­شود، به موقعیتی اشاره دارد که تنها بخشی از گسترة پیشاحال را پوشش می‌دهد که قبل از لحظة صفر قرار دارد (مثال 9)، اما امکان دوم به موقعیتی اشاره دارد که کل گسترة پیشاحال را تا مجاورت لحظة صفر پوشش می­دهد (مثال 10).

  1. I have already met that man.
  2. I have been working in the garden.

دکلرک (2006 و 2015) این دو تعبیر را خوانش­های معناییِ زمان حال کامل می­نامد، چرا که این تعابیر بر حسب رابطة بین زمان گزاره شده و لحظة صفر در حوزة پیشاحال میسر می­شوند. در واقع این دو ساخت زمانی با کمک صورت­های تصریفی، جایگاه موقعیت گزاره شده را روی محور زمان نشان می­دهند، اما چیزی در باب موقعیت تام بیان نمی­کنند. این دو رابطه، هستة معناییِ زمان حال کامل را تشکیل می­دهند. نکتة مشترک میان این دو تعبیر آن است که موقعیتِ گزاره شده قبل از لحظة صفر به اتمام می‌رسد.

اما اگر موقعیت تام و رابطة آن را با حوزة پیشاحال در نظر بگیریم و به بررسی تفاسیر ممکن و فراتر از امکانات نظام دستوری زمان حال بپردازیم، وارد حوزة کاربردشناسی حال کامل می‌شویم. در این حالت تعابیر ممکن از امکانات دستوریِ نظام زمان نشأت نمی­گیرند، بلکه از تعبیر کاربردشناختیِ رابطة بین موقعیت تام و لحظة صفر پدید می­آیند. در این حالت سه تعبیر اصلی از رابطة  میان این دو وجود دارد: موقعیت تام یا قبل از رسیدن به لحظة صفر به پایان می­رسد (خوانش نامعین[37])، یا لحظة صفر را هم دربرمی‌گیرد (خوانش تداومی[38]) و یا تا آخرین لحظة ماقبلِ صفر ادامه می‌یابد (خوانش تاکنونی[39]) (دکلرک، 2006: 215 -219) در زیر برای هر یک از این سه خوانش کاربردشناختی از حال کامل نمونه‌‌ای ارائه شده­ است:

  1. Mary has already washed the elephant. (indefinite reading)
  2. Mary has been washing the elephant for half an hour. (Continuative reading)
  3. Where have you been? (up to now)

در خوانش نامعین (11) زمان موقعیت تام در نقطة زمانیِ نامشخصی در ناحیة پیشاحال قرار دارد که نه شامل لحظة صفر است و نه شامل آخرین نقطة پیش از لحظة صفر (دکلرک، 2006: 5-224). اما در خوانش تداومی (12) موقعیت تام، کل ناحیة پیشاحال را دربرگرفته و این موقعیت در لحظة صفر هم فعال است. البته این امکان وجود دارد که این موقعیت حتی بعد از صفر هم ادامه یابد. اما در خوانشِ «تاکنونی» (13) موقعیت تام، کلِ ناحیة پیشاحال را تا لحظة  قبل از صفر دربرمی‌گیرد و در آن نقطه تمام می‌شود، ولی لحظة صفر را دربر­نمی­گیرد.

اما رابطة این سه خوانش کاربردشناختی با دو خوانش معنی‌شناختیِ زمان حال کامل چیست؟ باید گفت که هر دو خوانش پیوسته و تاکنونی متعلق به خوانش انطباقی هستند که در آن کلِ پیشاحال پوشش داده شده است. اما خوانش نامعین متعلق به خوانش پیشا­حال است که موقعیت در نقطة نامشخصی در گسترة پیشاحال قبل از لحظة صفر قرار دارد. خوانش‌های کاربردشناختی نامعین و تاکنونی نیز خود شامل زیربخش‌هایی می‌شوند که به تعبیر دکلرک (2006) تعابیر نقشی هستند. برای مثال خوانش نامعین، خود شامل چهار حالت تعبیر تجربی[40]، خبر داغ[41]، تعبیر نتیجه­ای[42] و تأخر[43] است. شایان ذکر است که کلیة این تعابیر درواقع ساختار یکسانِ خوانش نامعین را دارند، اما هر کدام ابعاد معنایی و تعبیر خاصی را از این ساخت اصلی برجسته کرده­اند. به عبارت دیگر همة آنها حاوی ساختار معنایی و کاربردشناختی یکسانی (ساخت نامعین) هستند، اما جزئیات تعبیریِ متفاوتی  نیز دارند:

الف. تعبیر تجربی: این تعبیرِ نقشی متعلق به خوانش نامعین است. در این حالت، ساخت حال کامل به تحقق یک موقعیت تمام شده اشاره می‌کند که لزوماً متأخر نیست، اما هنوز بخشی از تجربیات و دانش ماست (دکلرک، 2006: 245).

  1. He has read a lot about their culture.
  2. Have you ever been to japan?

ب. خبر داغ:  از آنجا که زمان حال کامل نامعین، موقعیت گذشته‌ای را به حال پیوند می‌دهد (و در نتیجه، «موضوعیت کنونیِ» آن را می‌رساند)، برای بیان تحققِ موقعیتی در گذشته و عرضة آن به مثابة خبر نیز به کار می‌رود که دکلرک (2006: 247) این کاربرد را «خبر داغ» می‌نامد.

  1. An American oil tanker has been attacked by an Iraqi fighter in the Gulf of Oman.

ج. تعبیر نتیجه­ای: این تعبیر نیز نوعی حال کامل نامعین است. این ساختار برای جلب توجه به نتیجة مستقیم عملِ گذشته در زمان حال استفاده می‌شود.

  1. I have closed the shop (the shop is closed).

د. تأخر: در این حالت، موقعیت به گونه­ای بازنمایی می­شود که گویی به لحظة صفر نزدیک است، اگر چه موقعیت دقیق آن مشخص نیست.

  1. I have just met john in the street.

خوانش کاربردشناختیِ تاکنونی نیز شامل تعبیرهای فرعی است که علی‌رغم تفاوت در جزئیات، ویژگیهای ساختاری مشترکی دارند، یعنی در همة آنها پیشاحال تا لحظة صفر پوشش داده شده و موقعیت تام قبل از لحظة صفر تمام می‌شود (دکلرک، 2005: 252). این تعبیرها عبارت‌اند از تعبیر بی‌نشان تاکنونی[44] و تعبیر اجزایی[45]. در تعبیر بی‌نشان، سخنگو نشان می‌دهد که موقعیتی در طول این تعبیرها عبارت‌اند از تعبیر بی‌نشان تاکنونی[46] و تعبیر اجزایی[47]. در تعبیر بی‌نشان، سخنگو نشان می‌دهد که موقعیتی در طول دورة پیشاحال تا قبل از لحظة صفر در حال تحقق است و لذا موقعیت تا نقطة پایانیِ پیشاحال تداوم می­یابد اما لحظة صفر را شامل نمی‌شود. همچنین گسترة موقعیت گزاره شده و موقعیت تام در این تعبیر برابر است.

  1. I have been working in the garden

اما خوانشِ اجزایی یا به دنبال محاسبة مقدار تداوم زمان سپری شدة موقعیت تا لحظة صفر (مثال 20) و یا در پیِ محاسبة تعداد دفعات رخداد و تحقق یک موقعیت در گسترة پیشاحال تا لحظة صفر است (مثال 21) . تعبیر نخستِ این خوانش را کمیّت‌نمای دیرش[48] و تعبیر  دوم را کمیّت‌نمای تعداد[49] گویند.

20. Two years have gone by since that accident and I have still have not seen a penny.

21. Meg has washed the elephant three times this week.

 نوع آخر تعبیرِ اجزایی، تعبیر غیر کمیّت‌نما[50] است که درصددِ نشان دادن آن است که موقعیت پیشاحال چگونه و با چه کیفیتی پر شده است.

  1. Oh, you are back at last what have you been doing.

مقالة حاضر در وهلة نخست در پی واکاوی ساخت­های هسته­ای و معنی‌شناختی زمان حال کامل پیشا­حال (نامعین) و انطباقی (تداومی و تاکنونی) خواهد بود، اما به فراخور بحث به صورت مجمل به برخی تفاسیر کاربردشناختی آن نیز خواهد پرداخت.

 

  1. ماضی نقلی در آثار دستورنویسان ایرانی

قبل از بررسی زمان حال کامل در زبان فارسی از منظر نوین باید دید دستورنویسان ایرانی چه چیزی را زمان حال کامل نامیده­اند. ظاهراً نخستین بار میرزا حبیب اصفهانی که طلایه‌دار دستورنویسی جدید در ایران است، یکی از زمان‌های دستوری را ماضی نقلی نام نهاده است. وی ابتدا در دستور سخن (1289 ق) در بخش «احوال فعل از جهة نسبت» (ص68) زمان‌های دستوری را به سه زمان ماضی و حال و استقبال تقسیم کرد و یکی از اقسام ثانویِ ماضی را ماضی نقلی ‌نامید و فعل میگستردم (با همین املا) را برای آن مثال آورد. اما سپس در دبستان پارسی (1392) اصطلاح ماضی نقلی را برای ساختهایی همچون خوانده‌ام (که در دستور سخن، «ماضی قریب» نامیده بود) به کار ‌می‌برد که تا به امروز متداول و مصطلح است. میرزا حبیب ماضی نقلی را این گونه تعریف می‌کند: «اگر گوینده چیزی را به طریق مسموع و از روی شکّ و شبهه گوید، آن را ماضی نقلی گویند» (ص 73) و بدین ترتیب وجه تسمیة این نوع ماضی به «نقلی» را مشخص می‌سازد.

قریب و دیگران (1350: 29) در دستور پنج استاد زمان را به سه قسم گذشته، حال و استقبال (آینده) تقسیم می‌کنند. به باور آنان زمان ماضی نقلی، زیرمجموعة زمان گذشته است که به عمل انجام شده در گذشته اشاره دارد؛ اما زمان ماضی نقلی را بر حسب معانی ثبوت و حدوث تعریف می­کنند (قریب و دیگران، 1350: 31). در واقع ماضی نقلی به تعبیر آنها حاوی معنای ثبوت است، بدین معنا که دلالت بر کاری می­کند که کاملاً نگذشته (معدوم نشده) باشد:

  1.  سهراب ایستاده است.

البته آنان معتقدند ماضی نقلی می­تواند معنای حدوث هم داشته باشد و دلالت بر کاری کند که سپری شده است:

  1.  نوکر آمده است.

اما آنان مشخص نمی­سازند که معانیِ ثبوت و حدوث، چگونه ماضی نقلی را از حال استمراری و گذشتة ساده جدا می­سازد.

خانلری (1351) نخستین کسی است که در تعریف و توضیح زمانهای دستوری از ترسیم نمودار و منطقه‌بندی وقوع فعل روی محور زمان کمک می‌گیرد. وی در توصیف زمان گذشته در فارسی، زمان ماضی مطلق یا ساده را زمانی تعریف می‌کند که در آن، عمل یا کاری (مانند رفتن) یک بار در گذشته انجام گرفته و تمام شده باشد (خانلری، 1351: 33). وی ماضی ساده را با نمودار شکل 2 نشان می‌دهد. در این شکل، جهت جریان زمان از راست به چپ است و نقطة صفر سخن با خط عمودی و علامت اختصاری «ح» (حال) نشان داده شده است.

 

شکل 2

 

خانلری در ادامه، ماضی نقلی را زمانی معرفی می‌کند که در آن «گفتگو از فعلی است که در گذشته واقع شده اما اثر یا نتیجة آن تا زمان حال نیز باقی است» (خانلری، 34:1351). به تعبیر او این زمان با ساخت {بن فعل + ه + شناسه} ساخته می­شود.  وی پس از ذکر مثال‌های زیر، ماضی نقلی را با نمودار شکل 3 نشان می‌دهد:

  1. حسن به مدرسه رفته است (و هنوز آنجا است).
  2. من این کتاب را خوانده‌ام (و هنوز مطالب آن به یادم هست).

 

شکل 3

 

نکتة مهم در رویکرد خانلری این است که زمان حال کامل (یا به تعبیر او ماضی نقلی) را جزء زمان­های گذشته می­داند.

صادقی و ارژنگ (1358: 16) نیز حال کامل را سنخی از گذشته دانسته و آن را زمان ماضی کامل یا نقلی می­نامند. ایشان معتقدند که این زمان به رخدادی اشاره دارد که در گذشته شروع شده اما نتایج آن در زمان حال باقی است (مثال 27)، و یا اینکه به رخدادی اشاره دارد که در گذشته شروع شده و تا حال ادامه داشته است (مثال 28).

  1. تا کنون ده نفر رسیده‌اند.
  2. پرویز ایستاده است.

آنها معتقدند که این زمان برای بیان رخدادی که در گذشته سپری شده است (29) و نیز نقل اعمالی که فرد ناظر آن نبوده و فقط ناقل آن است (30) به کار می‌رود:

  1. این کتاب در قرن هشت نوشته شده است.
  2. شنیدم که او به سفر رفته است.

این مثال به کارکرد نقلی و روایت‌گری زمان حال کامل اشاره دارد.

انوری و گیوی (1390: 52 به بعد) نیز حال کامل را با عبارت ماضی نقلی جزء زمان گذشته دانسته و برای آن کاربردهایی ذکر کرده‌اند، از جمله اشاره به تداوم رخدادی در لحظة حال (مثال 31)، تداوم نتیجة یک رخدادِ گذشته (مثال 32)، بیان فعلی که هنوز واقع نشده، اما انتظار وقوع آن می‌رود (مثال 33)، اشاره به عدم اطلاع قطعیِ گوینده از وقوع فعل (مثال 34) و استفاده به جای ماضی التزامی (مثال 35).

  1. همه در راه مانده­اند.
  2. سعید به کتابخانه رفته است.
  3. او هنوز از کتابخانه برنگشته است.
  4. شنیده‌ام که نامه را توی پاکت گذاشته.
  5. احتمالاً سعید به خانه رفته است.

اما این محققان (انوری و احمدی گیوی، 1390: 55) افعالی با ساختِ می­خورده است را نیز ماضی نقلی استمراری نام‌گذاری کرده‌اند.

  1. حکما جهان را به چهار طبقه تقسیم می­کرده­اند.
  2. در ایام قدیم، نامه را با کبوتر می­فرستاده­اند.

اما باید گفت علت بیان این جمله به زمان حال کامل این نیست که رخداد در گذشتة نزدیک اتفاق افتاده است، بلکه در زبان فارسی خودِ عملِ نقل یا روایت کردنِ یک حادثه می­تواند با زمان حال کامل بیان شود. ساخت موسوم به ماضی نقلی استمراری، به حال کامل تداومی نیز ربطی ندارد، چرا که رخدادِ بیان شده با این ساخت تا لحظة صفر تداومی نداشته است.

حق‌شناس و دیگران (1385) در ذیل مبحث زمان گذشته به ماضی نقلی پرداخته و آن را زمانی می­دانند که به موقعیتی سپری شده اشاره دارد که یا به زمان حال نزدیک بوده و یا نتیجة آن در زمان حال مشهود است. این عمل می‌تواند تا زمان حال نیز تداوم داشته باشد:

  1. من ساعت­هاست که اینجا ایستاده­ام.

آنان همچنین با ذکر مثال زیر نشان می‌دهند که این زمان برای نقل رویدادی که گوینده شاهد آن نبوده است به کار می‌رود:

  1. یک دوچرخه زده است به پیرزن و پرتش کرده است توی جوی آب.

چنان که مشاهده می‌شود، در گفتمان دستورنویسان، زمان حال کامل نه به مثابة زمان دستوری مطلق، بلکه همچون سنخی فرعی از زمان گذشته توصیف شده و از سوی دیگر شاخه­های فرعی معنی‌شناختی و کاربردشناختی آن نیز به روشنی و تفصیل طبقه‌بندی نشده است. همچنین تمایز و تفکیک مبرهنی بین گذشتة ساده و حال کامل ارائه نشده است. علت نام‌گذاری این زمان به ماضی نقلی (به پیروی از میرزا حبیب) در این گفتمان این بوده است که یکی از کارکردهای این زمان دستوری، نقل و روایت‌گری است. از منظر معنی‌شناختی شاید بتوان این کارکرد را از نوع حال کامل نامعین و از نوع خبر داغ دانست. در مثال فوق، برجستگی و اهمیت عنصر نقل و روایت‌گری در بافت خبر چنان است که رخداد گذشته به صورت حال کامل بیان شده است.

خصلتِ نقل‌گونة حال کامل در تحقیقات متأخر، تبیین­های نوینی نیز یافته است. برای مثال، رضایی (1393: 29) این کاربرد خاص از زمان حال کامل (نقل رویدادی که فرد شاهد آن نبوده است) در فارسی را بر حسب مفهوم گواه­نمایی[51] تبیین می­کند. به تعبیر او زمان حال کامل در فارسی نقش ثانویِ گواه‌نمایی دارد و اطلاعات غیرمستقیم را نشان می­دهد. بدین ترتیب نمود کامل، گسترش معنایی پیدا کرده و مبین اطلاعات غیر دست اول است. او اعتقاد دارد که کارکرد اصلی ماضی نقلی مستمر نیز نوعی گواه‌نمایی (بیان اطلاعِ غیر دست اول) است:

  1. علی گفت پدرش گویا در جوانی شعر می­سروده است.
  2. داشته می‌رفته که ماشین زیرش می­گیرد.

علاوه بر معانی کانونیِ زمان حال کامل، کاربرد حاشیه­ای دیگری نیز برای این ساخت بیان شده است که اساساً یا صرفاً به زمان گذشته مربوط نمی‌شود. حق‌شناس و دیگران (1385: 54) از کاربرد ماضی نقلی برای بیان کاری که در آینده در زمانی معین انجام می‌شود یاد می‌کنند و مثالهای زیر را می‌آورند:

  1. فردا این موقع به مقصد رسیده‌ایم.
  2. تا علی بیاید، من رفته‌ام.

عموزاده و دیگران (1396) این کاربردِ زمان حال کامل را بر حسب فرافکنی اشاری زمان دستوری برای اشاره به زمان آینده تبیین و استدلال می‌کنند که در این حالت، اصلی‌ترین عامل فرافکنی زمان ماضی نقلی به آینده، بیان قطعیتِ وقوع آن است. بر این اساس در جمله‌های (42) و (43) زمان حال کامل به عملی در آینده با قطعیت بالا اشاره می‌کند. این تغییر معنایی محصول تغییر زاویة دید زمانی (دکلرک، 2006: 176) است، یعنی از یک حوزة زمانی خاص، معنای متفاوتی استنتاج می­شود.

در مقالة حاضر تنها به معانی و نقش­های کانونی زمان حال کامل می­پردازیم. با مروری بر ادبیات تحقیق مربوط به حال کامل در فارسی می­توان گستردگی و تنوع کارکردهای معنایی این ساخت را مشاهده کرد. اگرچه ابعاد معنایی متفاوتِ ساخت زمان حال کامل مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است، اما هنوز توصیف و تبیین جامع و نظام­مندی از این ساخت انجام نگرفته است. در این راستا تلاش می­کنیم در مرحلة اول سطوح معنایی این ساخت را به تفصیل تحلیل کرده و تا حد مقدور ابعاد کاربردشناختی آن را نیز روشن سازیم. در بخش بعد داده‌هایی که از پیکرة بی­جن‌خان و برخی متون دیگر استخراج شده است، مورد تحلیل بررسی قرار خواهند گرفت.

 

  1. تحلیل داده­ها

همان‌گونه که در بخش 3 ذکر شد، ساخت حال کامل نشانگر یک زمان دستوریِ مطلق است، زیرا که موقیعت مربوطه هویت زمانی خود را از رابطة مستقیم با لحظة صفر سخن (حضور در ناحیة پیشاحال) می­گیرد. در این ساخت، دو رابطه بین موقعیت گزاره شده و گسترة پیشاحال قابل تصور است: یا موقعیت گزاره شده تنها بخشی محدود از گسترة پیشاحال را دربرمی­گیرد (شمول: پیشاحال) و یا موقیعت مذکور کل گستره را پوشش می­دهد (انطباق). این دو تفسیر معنایی، هستة معنایی و دستوریِ حال کامل را در هر زبانی نشان می­دهند. ویژگی مشترک این دو ساخت این است که رخداد گزاره شده (نه تام) قبل از لحظة صفر به پایان می­رسد. همچنین گفتیم که هر کدام از این دو ساخت معنایی حاوی زیرمجموعه‌های کاربردشناختی متنوعی نیز هستند. در این مرحله رابطة موقعیت تام و لحظة صفر سخن در نظر گرفته می‌شود. همان‌گونه که ذکر شد،ساخت معناییِ پیشاحال حاوی زیربخش کاربردشناختیِ خوانش نامعین نیز هست که در آن، موقعیت تام در لحظه­ای‌ نامعین قبل از لحظة صفر و همچنین قبل از لحظة پیشاصفر (لحظه­ای قبل از لحظة صفر) متوقف می­شود. اما ساخت انطباقی دارای دو زیربخش کاربردشناختی تداومی و تاکنونی است که در اولی موقعیت تام، لحظة صفر سخن را پوشش می­دهد، اما در دومی موقعیت تام قبل از این لحظه متوقف می‌شود. همان‌طور که بیان شد، هر کدام از این خوانش­های کاربردشناختی خود حاوی زیرمجموعه­های تعبیری است که در ذیل هر ساخت اصلی مورد بررسی قرار می­گیرند.

در مرحلة اول به بررسی ساخت زمان حال کامل در حالت شمول (ساخت معنایی پیشاحال) می­پردازیم. این ساخت به وضعیتی اشاره دارد که در آن موقعیت گزاره شده تنها بخشی از گسترة پیشاحال را در گرفته و قبل از لحظات صفر و پیشاصفر به اتمام می‌رسد. به نظر می­رسد این ساخت، پربسامد­ترین نوع ساخت حال کامل در فارسی باشد چرا که عمدة داده­ها (خصوصاً در سیاق خبرنویسی) از این نوع می­باشند. در زیر مواردی از این نوع ساخت را در زبان فارسی می­بینیم:

  1. بیش از دو دوجین سیاره در مدار اطراف ستاره‌ها کشف شده‌اند.
  2. در آخرین تحقیق به عمل آمده ستاره‌شناسان درخشش ستاره‌ای را دیده‌اند که به اعتقاد آنها توسط یک سیاره منعکس شده است.
  3. آنجا جایگاهی است که در آن خدا چیزی برای انسان خلق کرده،‌ نه اینجا.
  4. به گفتة منابع خبری، الزعبی به دلیل ناراحتی روحی دست به خودکشی زده است.

این مثال­ها به رخدادهایی اشاره دارند که قبل از لحظة حال و در نقطه‌ای نامعلوم از گسترة پیشاحال اتفاق افتاده­ و به علت ربط‌مندی و نزدیکی به زمان حال با ساخت حال کامل بیان شده­اند.

زیرمجموعة کاربردشناختیِ خوانش معناییِ پیشاحال، همان «تعبیر نامعین» است. این تعبیر ناظر به وضعیتی است که در آن موقعیت تام در نقطه­ای نامعلوم در گسترة پیشاحال قبل از لحظة صفر و همچنین قبل از لحظة پیشاصفر به اتمام رسیده است. این ساخت کلی می­تواند به چهار شیوة متفاوت در کلام به کار رود و هر کاربرد کلامی دارای عنوان خاصی می‌باشد: تفسیر حال کامل تجربی، خبر داغ، تفسیر نتیجه­ای و متأخر. اگرچه این ساخت­ها دارای تفاوت­های جزئی هستند، اما همة آنها حاوی یک ساخت نحوی-معنایی (ساخت پیشاحال) می­باشند. حال ببینیم کدام یک از این گونه‌های فرعیِ حال کامل در فارسی وجود دارد:

  1. او مطالعات زیادی در این زمینه داشته است.
  2. او به تبت مسافرت کرده.

جمله­های فوق، حال کامل تجربی را در فارسی نشان می­دهد. درواقع آنها به تجربه‌ای در زمان گذشته اشاره می­کنند که البته هنوز ربط و اثر آن در زمان حال قابل لمس است. به همین دلیل برای بیان این معنا از زمان حال کامل نامعین با خوانش تجربی استفاده شده است، زیرا تجربه و دانش ناشی از آن رخدادهای گذشته (مطالعه، سفر) هنوز در ضمیر و روان فرد وجود دارد.

  1. تیراندازی شده و یک نفر کشته شده...
  2. احمد در کنکور رد شده است. [و لذا ناراحت است.]

دو جملة فوق از نوع خبر داغ است. اگر چه خبر مربوط به گذشته است، اما چون ربط وثیقی به زمان حال دارد، برای بیان آن از حال کامل نامعین استفاده شده است. این تعبیر بیشترین کاربرد را در سیاق روزنامه و خبر دارد.

حال کامل با تفسیر نتیجه­ای در کلام روزمره نیز به وفور مشاهده می­شود. در این حالت، نتیجة یک عمل در گذشته و عواقب آن برای لحظة حال قابل مشاهده است و لذا از ساخت حال کامل نامعین استفاده شده است:

  1. ظرفها را شسته‌ام.
  2. مشقامُ نوشته‌م (نوشته­ام).
  3. در را قفل کرده‌ام.

در جملات فوق، نتایج اعمال سپری شده (شستن و نوشتن) برای بیننده (ظرف تمیز و مشق نوشته شده) قابل مشاهده است و همین امر استفاده از حال کامل را ضروری می­سازد.

شواهد نشان می­دهد ساخت حال کامل با خوانش متأخر نیز در زبان فارسی وجود دارد. در این خوانش معمولاً از قیدهای زمان مانند تازه و همین حالا/امروز/دیروز/... استفاده می­کنند.

  1. [در پاسخ به دعوت به خوردن غذا:] تازه ناهار خورده‌ام.
  2. همین دیروز از اینجا رفته‌اند.

اکنون به حال کامل انطباقی در زبان فارسی می‌پردازیم که پیچیده­ترین نوع ساخت در این زبان است. در این ساخت، حوزة کاملِ پیشاحال به وسیلة گسترة زمان و تداوم رخداد گزاره شده پوشش داده شده است. در این ساخت بر خلاف ساخت قبل، رخداد گزاره شده در نقطة نامشخصی در پیشاحال اتفاق نیافتاده است، بلکه تداوم رخداد گزاره شده کل گستره را پوشش می­دهد. این گستره تا آخرین لحظة قبل از لحظة صفر می­باشد. در واقع آن بخشی از رخداد که در جمله بیان شده، کل گسترة پیشاحال را پوشش می­دهد. همان‌گونه که گفتیم، در زبان انگلیسی برای بیان این ساخت، غالباً نمود استمراری به فعل حال کامل می­پیوندد. در واقع در انگلیسی، عملگر استمراری است که این تفسیر را ممکن می­کند.

  1. We have been waiting for you.

اما این ساخت در زبان فارسی حاوی ویژگی­های منحصر به فردی است که آن را از زبان انگلیسی متمایز می­سازد. ابتدا باید این نکته را متذکر شد که مصادیق این ساخت در میان پیکرة مورد استفاده بسیار محدود بود و این بسامدِ اندک شاید بدین دلیل باشد که داده­های ما عمدتاً خبری بودند و در سیاق خبری عمدتاً از نوع حال کامل نامعین استفاده می­شود. برای رفع این کمبود، ناگزیر شدیم از منابع نوشتاری و شنیداری دیگر استفاده کنیم.

برخلاف زبان انگلیسی که از عملگر استمراری برای بیان این ساخت استفاده می­کند، در زبان فارسی قیدهای زمان نقش قابل توجهی در القای معنای حال کامل انطباقی دارند. در واقع بیان این ساخت در زبان فارسی به‌شدت وابسته به استفاده از قیدهای خاصی است. این قیدها ویژگی بسیار مهمی دارند و آن این است که به کل ناحیة پیشاحال اشاره کرده و آن را پوشش می­دهند و از سوی دیگر گسترة زمانی تداوم عمل مربوطه را نیز نشان می­دهند. به همین دلیل، این قیدهای خاص، معنای حال کامل را بر جمله تحمیل می­کنند. قیدهایی مانند تا حالا و تاکنون از این قبیل می­باشند. در واقع کارکرد این قیدها این است که گسترة رخدادی فعل را بر کل بازة زمانی پیشاحال منطبق می­کنند و باعث می‌شود نوعی انطباق بین رخداد گزاره شده و ناحیة پیشاحال برقرار شود.

  1. من تا حالا در باغ کار کرده­ام.
  2. تا الان منتظر تو بوده­ایم.

اگر محور زمان را از چپ به راست در نظر بگیریم، این قیدها قید راست­چین محسوب می­شوند. در واقع این قیدها محدودیت و مرز زمانی مشخصی را در سمت راست بر فعل تحمیل می­کنند. به عبارت دیگر پایان عمل را در لحظة صفر برجسته می‌سازند و به همین دلیل نوعی تفسیر حال کامل انطباقی را بر جمله تحمیل می­کنند. اما هرچند قیدهای زمان نقش قابل توجهی در تحمیل تفسیر انطباقی بر ساخت کامل دارند، گاهی نمودهای دستوری ناقص (می و داشتن) نیز در این ساخت ظاهر می­شوند. حضور این عملگرهای نمودی باعث می­شود که معنای تداوم موقعیت در کل گسترة پیشاحال برجسته شود.

  1. او تا الان داشته مشق می­نوشته.

درواقع عملگر استمراری نوعی تداوم عمل را در بخش پیشاحال نشان می­دهد. البته این استمرار در لحظة صفر متوقف می‌شود. علی‌رغم حضور نمود ناقص در جمله، حضور قیدهای راست­چین برای القای تفسیر حال کامل انطباقی ضروری به نظر می­رسد. نمونه‌هایی از این دست همچنین نشان می­دهند که حال کامل استمراری را نمی­توان همیشه بیانگر گواه‌نمایی مبتنی بر «نقل» در نظر گرفت، بلکه گاهی حاکی از «شهادت» گوینده ‌است. لذا می­توان گفت که ساخت معناییِ انطباقی می­تواند محصول عملگر ناقص‌ساز (می) و قید راست‌چین ­باشد.

همان‌گونه که گفتیم، ساخت انطباقی دو خوانش کاربردشناختی دارد، بدین معنا که اگر نسبت موقعیت تام را به حوزة پیشاحال در نظر بگیریم، دو حالت قابل تصور است: یا موقعیت تام قبل از لحظة صفر (لحظة ماقبل صفر) به اتمام رسیده است و یا اینکه موقعیت تام لحظة صفر را هم دربرمی­گیرد (و البته ممکن است بعد از آن هم تداوم یابد). خوانش اول، خوانشِ تاکنونی و خوانش دوم خوانش تداومی خوانده می‌شود. ابتدا به خوانش تاکنونی می‌پردازیم. در زیر نمونه‌هایی از این خوانش را می‌بینیم:

  1. تا الان منتظرت بوده­ام.
  2. تا الان کجا بوده­ای؟
  3. اون تا حالا تمرین کرده.
  4. تا حالا داشتم کارا رو راست و ریس می­کرده­ام.

با دقت در مثال­های فوق می­توان تشخیص داد که خوانشِ تاکنونی هم به صورت ساده و هم با عملگرِ استمراری ظاهر می­شود. البته در هر دو حالت، قیدهای راست­چین هستند که معنای تاکنونی را به ساخت تحمیل می­کنند. غیر از قیدهای ذکر شده در بالا قید هنوز نیز با علامت نفی، همین تعبیر را بر ساخت حال کامل تحمیل می­کند (مثال­های 65، 66 و 67). البته در غیاب علامت نفی، این قید با زمان حال ترکیب می­شود (68 و 69).

  1. ستاره‌شناسان هنوز موفق به رؤیت مستقیم سیاره نشده‌اند.
  2. او هنوز به خانه نرسیده است.
  3. او هنوز کارش تمام نشده است.
  4. آنها هنوز منتظر تو هستند.
  5. آنها هنوز دارند کار می­کنند.

همان‌گونه که گفتیم، خوانش تاکنونی می­تواند سه تعبیر داشته باشد: یا به عنوان خوانش کمیّت‌نمای دیرش درصددِ محاسبة زمان موقعیت تا لحظة صفر است (جمله‌های 70، 71 و 72) و یا اینکه به عنوان شمارشگر تعداد، تعداد دفعاتِ تحقق فعل را در ناحیة پیشاحال نشان می‌دهد (جمله‌های 73، 74 و 75).

  1. از ازدواج ما دو سال گذشته.
  2. دو ماهه که حقوق نگرفته­ایم.
  3. سه ساله که هوای زمین گرمتر شده.
  4. تا حالا چهار بار ماشین عوض کرده­ای.
  5. چندین بار تو بازی سرش شکسته.
  6. سه بار ازدواج کرده.

نوع آخر به عنوان تعبیر غیر کمیّت‌نما درصدد نشان دادن شیوة اشغال شدنِ ناحیة پیشاحال با یک عمل است.

  1. تا حالا مشغول فوتبال بازی کردن بوده­ام.

اما خوانش تداومی در فارسی وضعیت بسیار پیچیده­تری دارد. معنای مربوط به این ساخت در زبان فارسی عمدتاً با کمک قیدهای بیانگر حوزة پیشاحال و همچنین زمان حال ساده و یا حال استمراری بیان می‌شود.

  1. چند ساعته که داره ماشین رو می‌شوره.
  2. نیم ساعته مشغول مشق نوشتنه.
  3. این ماشین رو سال‌هاست (که) دارم.
  4. او ده ساله مشتری خودمون بوده/ مشتری خودمونه.
  5. نیم ساعته منتظرتم.

اگرچه افعال فوق عمدتاً در زمان حال ساده یا حال استمرای بیان شده­اند، اما قیدها نشانگر ناحیة پیشاحال هستند. این قیدها به اشغال شدن فضای پیشاحال توسط موقعیت مربوطه اشاره دارند و در واقع یک گسترة زمانی را از گذشته تا لحظة حال بیان می‌کنند. تضاد معنایی بین قید (معطوف به گذشته اما گسترش یافته تا زمان حال) و زمان فعل (حال) نوعی معنای حال کامل متداوم را القا می­کند. همچنین گاهی برخی از افعال با زمان حال ساده و با قیدهای چپ­چین نیز می­توانند این معنای خاص را در زبان فارسی القا کنند.

  1. از وقتی یادمه رو این ماشین کار می­کنم (کرده­ام).
  2. حسن از سال 1360 اینجا زندگی می­کنه (کرده).
  3. از ده سال پیش اینجا کار می­کنم (کرده­ام).

در این مثال­ها نوعی تنش معنایی بین زمان فعل و زمان قید (از گذشته تا حال و احتمالاً تا آینده) وجود دارد که البته در نهایت، زمان قید است که معنای زمانیِ نهایی جمله را تعیین می­کند. در این حالات، زمان دستوری به لحظة حال اشاره دارد، اما قیدها گسترة زمانی موقعیت را در دامنة پیشاحال نیز بیان می­کنند. پس می­توان گفت که زبان فارسی برای بیان تعبیر کاربردشناختی تداومی تمایل دارد که از زمان حال و قیدهای عمدتاً تداومی معطوف به گذشته بهره ببرد. البته در موارد معدودی نیز با قیود خاص و با حضور فعل در صورت تصریفی کامل آن می­توان معنای تداومی را در حال کامل القا کرد:

  1. تا حالا اتاق‌ها رو تمیز کرده‌م اما هنوز یه‌کم مونده.
  2. از بچگی ترسو بوده.
  3. نتیجه­گیری

در نوشتار حاضر کوشیدیم جایگاه زمان حال کامل در زبان فارسی را بر روی محور زمان نشان داده و مهم‌ترین خوانش‌های معنایی و کاربردشناختی آن را تبیین نماییم. تحلیل­ داده‌ها نشان می­دهد که اگرچه زبان فارسی در ساخت حال کامل شباهت­هایی به زبان انگلیسی دارد، اما تفاوت­های بنیادی نیز نشان می­دهد. حالت شمول (ساخت معنایی پیشاحال) پربسامد­ترین ساخت حال کامل در فارسی است که از جمله تعبیر کاربردشناختی نامعین را نیز دربرمی‌گیرد. این ساخت می­تواند به چهار شیوة تفسیر حال کامل تجربی، خبر داغ، نتیجه­ای و تأخری به کار رود. همچنین حال کامل انطباقی دارای دو خوانش کاربردشناختی است که عبارت‌اند از خوانشِ تاکنونی و خوانش تداومی. خوانشِ تاکنونی می‌تواند به صورت کمیّت‌نمای دیرش، شمارشگر تعداد، یا غیر کمیّت‌نما تعبیر شود.

نقش قیدهای زمانی در زبان فارسی برای القای ساخت­های متفاوت زمان حال کامل غیرقابل چشم‌پوشی است. از سوی دیگر، بسیاری از معانی مربوط به حال کامل در زبان فارسی با کمک نوعی تضاد معنایی میان قیدها (در زمان حال) و زمان فعل (در گذشته) القا می­شود. همچنین بُعد تداومیِ زمان حال کامل در فارسی نیز عمدتاً با کمک قیدهای معطوف به گذشته و با صورت تصریفی فعل در زمان حال بیان می­شود.



[1] tense

[2] deictic

[3] point of speech: S

[4] point of event: E

[5] H. Reichenbach

[6] B. Comrie

[7] R. Declerck

[8] W. Frawley

[9] present perfect

[10] D. Huddleston & K. Pullum

[11] W. Klein

[12] coexistence

[13] H. De Swart

[14] H. Verkuyl

[15] L. Michaelis

[16] point of reference: R

[17] past sphere

[18] present sphere

[19] t0

[20] در این نظریه لحظة حال یا نقطة سخن، لحظة صفر نامیده می­شود، زیرا این نقطه، محور زمان را به دو بخش گذشته (زمان­های سپری شده) و آینده (زمان­های نیامده) تقسیم می­کند.

[21] past zone

[22] present zone

[23] prepresent zone

[24] postpresent zone

[25] temporal zero point

[26] orientation time (OT)

[27] time of situation

[28] now

[29] current relevance

[30] predicated situation

[31] full situation

[32] topic time

[33] time of situation

[34] inclusion

[35] coincidence

[36] before now

[37] indefinite reading

[38] continuative reading

[39] up to now reading

[40] experiential reading

[41] hot news

[42] resultative

[43] recency

[44] unmarked up to now

[45] constitutive

[46] unmarked up to now

[47] constitutive

[48] duration quantifier

[49] number quantifier

[50] non-quantifier

[51] evidentiality

انوری، حسن و احمدی گیوی، حسن (1390). دستور زبان فارسی 2 (ویرایش چهارم). تهران: انتشارات فاطمی.
حبیب [اصفهانی] (1289 ق). کتاب دستور سخن، استانبول [: دستان].
حبیب اصفهانی (1308 ق/1392 ش). دبستان پارسی، اصفهان: دژنپشت.
حق‌شناس، علی‌محمد؛ سامعی، حسین؛ سمایی، سید مهدی و طباطبائی، علاءالدین (1385). دستور زبان فارسی (ویژة دورة کاردانی و کارشناسی زبان و ادبیات فارسی تربیت معلم)، وزارت آموزش و پرورش.
خانلری، پرویز ناتل (1351). دستور زبان فارسی. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
رضایی، والی (1393). گواه‌نمایی در زبان فارسی امروز، پژوهش‌های زبانی، سال 5، شمارة 1: 21-40.
صادقی، علی اشرف و ارژنگ، غلامرضا (1358). دستور (سال چهارم متوسطه). تهران: چاپخانة گیل.
عموزاده، محمد؛ دیانتی، معصومه؛ عظیم‌دخت، ذلیخا (1396). ابعاد معناشناختی فرافکنی اشاری ماضی نقلی در زبان فارسی. پژوهش‌های زبانی، سال 8، شمارة 1: 99-116.
قریب، عبدالعظیم؛ بهار، ملک‌الشعرا؛ فروزانفر، بدیع‌الزمان؛ همائی، جلال؛ یاسمی، رشید (1350). دستور زبان فارسی (جلد 2) تهران: انتشارات کتابفروشی مرکزی.
Comrie, B. (1976). Aspect. New York and Cambridge: Cambridge University Press.
Comrie, B. (1985). Tense. Cambridge: Cambridge University Press.
Declerck, R. (2006). The Grammar of the English Tense System: A Comprehensive Analysis. Berlin and New York: Mouton de Gruyter.
Declerck, R. (2015). Tense in English: Its structure and use in discourse. London and New York: Rutledge.
De Swart, H. (1998). Aspect Shift and Coercion. Natural Language & Linguistic Theory, 16: 347-385.
De Swart, H., & Verkuyl, H. (1999). Tense and Aspect in Sentence and Discourse. electronic Manuscript.
Frawley, W. (1999). Linguistic Semantics. New York and London: Routledge.
Huddleston, D. & Pullum, K. (2002). The Cambridge Grammar of the English Language. Cambridge: CUP.
Klein, W. (1994). Time in language. London: Routledge.
Michaelis, L. (2011).  Stative by construction. Linguistics. 49-6, 1359-1399.
Reichenbach, H. (1947). Elements of Symbolic Logic. New York: The Macmillan Company.