جایگاه ادغام موضوع درونی (کردی سورانی)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 کارشناس ارشد زبان‏شناسی،گروه زبان انگلیسی و زبان‌شناسی، دانشکده زبان و ادبیات، دانشگاه کردستان، کردستان، ایران

2 دانشیار، گروه زبان انگلیسی و زبان‌شناسی، دانشکده زبان و ادبیات، دانشگاه کردستان، کردستان، ایران

چکیده

در پژوهش حاضر به بررسی جایگاه ادغام موضوع‌ درونی فعل در طی فرایند اشتقاق ساختار سلسله‌مراتبی توسط نحو محض پرداخته می‌شود. در زبان کردی، موضوع‌های درونی فعل در توالی خطی متناظر با ساختار تولیدشده، جایگاه متنوعی دارند؛ گاه قبل و گاه بعد از فعل قرار می‌گیرند (گروه متمم‌نما، در توالی بی‌نشان، بعد از فعل و گروه اسمی قبل از فعل). بر همین اساس، تعیین جایگاه ادغام موضوع‌های درونی فعل مسئله‌ای چالش‌برانگیز است. از یک سو، فرضیۀ یکدستی اعطای نقش تتایی (بیکر، 1988) و در سوی دیگر، استناد به شواهد تجربی همچون وضعیت چینش هسته اسمی، در زبان کردی، که توسط گروه متمم‌نما توصیف می‌شود مبنای این تحلیل خواهند شد که ادغام موضوع‌های درونی، فارغ از مقولۀ‌ نحوی آن‌ها، در یک جایگاه واحد و ثابت می‌باشد؛ و الگوهای مختلف ترتیب خطی‌ نتیجه نوعی حرکت هستند. مسئلۀ خطی‌سازی در چارچوب قضیه تناظر خطی (کین، 1994) بررسی شده است که در نتیجۀ آن حرکت مفعول برای به‌دست دادن ترتیب خطی مدنظر ضروری می‌نماید و این مسئله با رعایت تعمیم هولمبرگ (هولمبرگ، 1986) انجام می‌شود که حرکت فعل را در پی دارد. حرکت مفعول در قالب نظریۀ روگرفت (چامسکی، 1993) انجام می‌شود و عدم حضور گروه متمم‌نما به‌عنوان موضوع درونی فعل، قبل از فعل در ترتیب، نیز تأثیری از محدودیت هسته-انتها بر هسته-انتها (شیهان و همکاران، 2017) است که باعث می‌شود روگرفت زیرین گروه متمم‌نما در بخش آوایی دیده شود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Merge Position of Internal Arguments in Kurdish

نویسندگان [English]

  • Saman Meihami 1
  • Yadgar Karimi 2
1 MA. Linguistics, Department and English and Linguistics, Faculty of Languages and Literature, University of Kurdistan, Iran
2 Associate Professor, Department of English and Linguistics, Faculty of Languages and Literature, University of Kurdistan, Iran
چکیده [English]

The present study examines the merge position of internal argument of the verb during the derivation process of the hierarchical structure by pure syntactic criteria. In the Kurdish language, internal arguments of the verb have a variety of positions in the linear sequence corresponding to the generated structure; sometimes they are placed before, and sometimes after the verb (CPs after the V, and NPs before the V (in the unmarked sequence). It is, therefore, challenging phenomenon to determine the merge position of the internal arguments of the verb. On the one hand, drawing on the Uniformity of Theta-role Assignment Hypothesis (UTAH) (Baker, 1988). Moreover, the empirical evidence such as the nominal nucleus arrangement in the Kurdish language, which is described by the CP, will be the bases for the analysis that, regardless of their syntactic category, the merge position of the internal arguments into a single, fixed position and different linear order patterns are the results of some kind of movement. The issue of linearization has been studied within the framework of Linear Correspondence Axiom (LCA) (Kayne, 1994) which makes the movement of the object necessary to obtain the desired linear order. This is done by observing Holmberg’s Generalization (Holmberg, 1986) which follows the movement of the verb. Furthermore, the object movement is done in the form of Copy Theory (Chomsky, 1993) and the absence of CP as the internal object of the verb, prior to the verb in the sequence, is also the result of Final-Over-Final Constraint (Sheehan et al., 2017) which causes the underlying CP to appear in the phonetic part.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Object
  • Merge
  • Kurdish
  • Linear Correspondence
  • Linearization

1. مقدمه

در حوزۀ مطالعات نحو زایشی، تعیین جایگاه ادغام مفعول کانون توجه بسیاری از پژوهشگران این حوزه بوده است (جانسون،[1] 1991؛ گریمشا،[2] 1990 و هیل[3] و کیسر،[4] 2002؛ از میان سایرین). این مسئله، مشخصاً، در زبان‌های دارای ترتیب واژه‌ها مختلط (هسته-ابتدا[5] و هسته-انتها[6]) چالش‌برانگیزتر می‌نماید؛ به‌ویژه در مواردی که یک جایگاه با نقش تتایی مشخص، در ترتیب خطی رفتاری دوگانه نشان می‌دهد. وضعیتی که غالباً در زبان‌های ایرانی، ازجمله در کردی سورانی، با آن مواجه می‌شویم. در کردی سورانی مفعول مستقیم فعل در مواردی که یک گروه اسمی باشد، در ترتیب خطی قبل از فعل ظاهر می‌شود (1a)؛ اما زمانی که مفعول مستقیم گروه متمم‌نما باشد بعد از فعل قرار می‌گیرد (1b).

(1)a. Hiwɑ

sew-ækæ

                               dæ-xwɑ

هیوا         

سیب-معرفه

نمود ناقص-خوردن.حال-3مفرد

 

 

«هیوا سیب را می‌خورد».

 

b. Hiwɑ

                             dæ-zan-e

) kæ( æwro

ʃæmbæ-jæ

هیوا  

 نمود ناقص -دانستن.حال-3مفرد

امروز (که)

شنبه  -3مفرد. حال. بودن

 

 

 

«هیوا می‌داند که امروز شنبه است».

 

حال با مفروض پنداشتن فرضیۀ یکدستی اعطای نقش تتا[7] UTAH (الف)، دو پرسش عمده قابلیت طرح می‌یابند:

1. جایگاه ادغام موضوع‌ درونی فعل در ساختار سلسله‌مراتبی نحوی چیست؟

 2. تنوع در خطی‌سازی جایگاه موضوع درونی ناشی از چیست؟

الف) فرضیه یکدستی اعطای نقش تتا (UTAH):

روابط تتایی یکسان میان عناصر با روابط ساختاری یکسان میان آن عناصر در ژرف‌ساخت نشان داده می‌شود (بیکر،[8] 46:1988).

در این پژوهش با بهره‌گیری از فرضیۀ تناظر خطی[9] LCA (ب) در رابطه با خطی‌سازی ساختار سلسله‌مراتبی، به تجزیه و تحلیل ساختار گروه فعلی در کردی سورانی خواهیم پرداخت. براساس این قضیه، همۀ زبان‌ها در زیرساخت دارای توالی SVO هستند و تنوع در ترتیب خطی در زبان‌ها حاصل نوعی حرکت است.

ب) اصل تناظر خطی (LCA):

اگر پایانه‌های موجود در ساختار درختی را به‌صورت  نمادین x،y و z در نظر بگیریم، آنگاه:

1-     اگر xLy و yLz خواهیم داشت xLz (گذرایی)

2-     این رابطه بایستی همۀ اعضا را پوشش بدهد، یعنی به ازای هر x و y داریم xLy یا yLx

3-     رابطه نامتقارن است، یعنی چنین نیست که xLy و yLx هر دو برقرار باشند.

کین[10] (4:1994) 

رابطه L نزد کین سازه‌فرمانی نامتقارن است. با اساس قرار دادن UTAH و LCA چنین استنتاج می‌شود که جایگاه مفعول در ساختار سلسله‌مراتبی یک جایگاه واحد است، فارغ از اینکه مفعول دارای چه مقوله‌ای باشد. چنانچه جایگاه ادغام موضوع درونی را به‌صورت عام جایگاهی واحد در نظر بگیریم تنوع در خطی‌سازی موضوع‌های درونی پیشافعلی و پسافعلی را چگونه باید تبیین کرد. پیشنهاد این پژوهش این است که موضوع درونی (مفعول) به جایگاهی بالاتر از جایگاه ادغام اولیه خود حرکت می‌کند؛ این حرکت در واقع بازادغام درونی روگرفت مفعول در جایگاهی بالاتر است که در چارچوب نظریه روگرفت[11] (چامسکی، 1993) انجام می‌شود. در مواردی که مفعول گروه اسمی باشد، روگرفت فرازین[12] (از نظر ساختاری) و در مواردی که مفعول گروه متمم‌نما باشد، روگرفت فرودین[13] به نقطه بازنمون خواهد رفت. سپس استدلال خواهد شد که این دوگانگی در بازنمون روگرفت‌های مفعولی معلول محدودیت هسته-انتها بر هسته-انتها[14] FOFC (ج) است که به‌عنوان صافی[15] خطی‌سازی عمل می‌کند.

ج) محدودیت هسته-انتها بر هسته-انتها (FOFC):

یک گروه هسته-انتهای αP نمی‌تواند به‌صورت بلافصل بر یک گروه هسته-ابتدای βP تسلط داشته باشد، اگر α و β اعضای یک فرافکن گسترده باشند (شیهان[16] و همکاران، 1:2017).

در نگاه گریمشا (2000) هسته‌های فعل اصلی، فعل سبک، فعل کمکی، زمان و هسته گروه متمم‌نما جزء فرافکن گسترده +V هستند. بنابراین، به‌عنوان مثال، ترتیب [[V-O]-Aux] محدودیت فوق را نقض می‌کند؛ چراکه فعل کمکی که خود در فرافکنی هسته-انتها است VP را انتخاب می‌کند که هسته-ابتداست. به همین ترتیب، [[C-S]-V] نیز محدودیت فوق را نقض می‌کند؛ چراکه C به‌عنوان هسته گروه متمم‌نما S (=TPجمله) را، به‌صورت هسته-ابتدا، انتخاب کرده و گروه متمم‌نما خود متمم هسته فعلی قرارگرفته که هسته-انتهاست.

مشخصاً، در این مقاله، استدلال خواهیم کرد که پس از حرکت موضوع درونی گروه متمم‌نما، چنانچه روگرفت فرازین در بخش آوایی رصد شود، شاهد ترتیب کلمات ناقض FOFC در برونداد خطی خواهیم بود. بنابراین، به منظور عبور از صافی FOFC تنها روگرفت فرودین قابلیت خطی‌شدگی می‌یابد. و از آنجا که خطی‌شدگی به‌صورت عام تابع LCA است، روگرفت فرودین تحت تسلط سازه‌ای نامتقارن، بعد از فعل تجلی می‌یابد.

ساختار مقاله حاضر بدین صورت است که در بخش دوم، به بررسی ترتیب واژه‌ها در حالت بی‌نشان در کردی سورانی می‌پردازیم. بخش سوم، به بررسی مسائل و چالش‌های نظری و تجربی درخصوص خطی‌سازی اختصاص دارد. در بخش چهارم، به تبیین حرکت فعل اصلی در کردی سورانی می‌پردازیم. در بخش پنجم، تجزیه و تحلیل داده‌ها و تعیین جایگاه ادغام موضوع درونی بحث می‌شود و در بخش ششم، نتایج پژوهش ارائه می‌شود.

 

2. ترتیب واژه‌ها در کردی سورانی

در مطالعات رده‌شناختی، ترتیب خطی واژه‌ها در سطح جمله و گروه‌ها، مبنا و معیار رده‌بندی زبان‌ها را به‌صورت SVO، SOV، OSV و غیره است. این دسته‌بندی براساس ساختار سلسله‌مراتبی زبان‌ها انجام نمی‌شود و معیار آن صرفاً ترتیب واژه‌ها در حالت خطی‌شدۀ آن است.

با درنظر گرفتن ترتیب بی‌نشان واژه‌ها، کردی، همچون بسیاری از زبان‌های ایرانی، زبان SOV محسوب می‌شود. به این ترتیب، زمانی که مفعول مستقیم یک گروه اسمی/ حرف تعریف باشد (1a) رخ می‌دهد، حال آنکه در سایر موارد ترتیب کلمات لزوماً اینگونه نیست. مفعول چنانچه گروه متمم‌نما (CP) باشد، همیشه در ترتیب خطی پس از فعل ظاهر می‌شود (1b).

مثال‌ (2) نشان می‌دهد که در حالت بی‌نشان محل درج مفعول، برای گروه حرف تعریف همیشه قبل از فعل و برای گروه متمم‌نما همیشه بعد از فعل است. 

(2)a. * Hiwɑ

                           dæ-xwɑ

sew-ækæ

هیوا               

نمود ناقص-خوردن.حال-3مفرد

معرفه-سیب

 

 

«هیوا سیب را می‌خورد».

 

b. * Hiwɑ

kæ     æwro

         ʃæmbæ-jæ

                       dæ-zan-e

هیوا

امروز    که

شنبه -3مفرد. حال. بودن

3مفرد-حال.دانستن-نمودناقص

 

 

 

«هیوا می‌داند که امروز شنبه است».

 

هسته‌های دیگری در فرافکن گسترده فعل وجود دارند که در بحث ترتیب کلمات بسیار مهم هستند که در ادامه به آن‌ها خواهیم پرداخت.

در ساختار لایه‌ای فعل در زبان کردی، فعل سبک در ترتیب خطی بعد از فعل اصلی ظاهر می‌شود و در صورت حضور در ساختار، مطابقۀ فعل و فاعل (در زمان حال) و عنصر زمان بر روی آن تجلی می‌یابد.

(3)Hiwɑ

[vP [PrdP [DP Dɑɾin]        bɑng]                                   dæ-kɑt]

هیوا

دارین                                       صدا        نمود ناقص-کردن.حال.3مفرد

 

«هیوا دارین را صدا می‌زند».

 

در ساخت دومفعولی، یکی از موضوع‌های کنش‌رو / پذیر به‌صورت گروه حرف تعریف و موضوع هدف / بهره‌پذیر به شکل گروه حرف اضافه است. در ترتیب کلمات بی‌نشان، مفعول مستقیم قبل از فعل و مفعول غیرمستقیم بعد از فعل قرار می‌گیرد (4). در ساخت‌های فعل سبک که به‌صورت دومفعولی هستند نیز ترتیب به همان صورت است (5).

(4)Hiwɑ

kteb-ækæ=j

        dɑ

bæ Dɑrin

هیوا

3مفرد=معرفه-کتاب

گذشته.دادن

دارین  به

 

 

 

«هیوا کتاب را به دارین داد«.

 

(5)Hiwɑ

kteb-ækæ=j

peʃkæʃ

kəɾd

bæ    Dɑrin

هیوا

3مفرد=معرفه-کتاب

پیشکش

گذشته.کردن

دارین      به

 

 

 

 

«هیوا کتاب را به دارین پیشکش کرد».

هسته‌های نقشی در فرافکن گستردۀ فعل، در تعیین جایگاه ادغام موضوع‌های فعل در ساختار از اهمیت به‌سزایی برخوردارند. هستۀ نفی قبل از فعل اصلی به‌صورت پیشوند ظاهر می‌شود (6a). در صورت وجود فعل سبک، به‌صورت پیشوند قبل از آن ظاهر می‌شود (6b). نکتۀ جالب اینکه در صورت وجود فعل کمکی هستۀ نفی همچنان پیشوند فعل اصلی (یا فعل سبک، در صورت وجود) می‌ماند (6d)؛ در غیر این صورت جمله غیردستوری می‌شود (6e). هستۀ نمود نیز رفتاری مشابه هستۀ نفی دارد؛ اما در صورتی که باهم در ساختار حضور داشته باشند، هستۀ نفی قبل از نمود ظاهر می‌شود (6c).

(6)a. Hiwɑ

kteb-ækæ=j

næ-xwend

هیوا

3مفرد=معرفه-کتاب

گذشته.خواندن-نفی

 

 

«هیوا کتاب را نخواند».

 

b. Hiwɑ

ʒuræ-ækæ=j

tæmis

næ-kəɾd

هیوا

3مفرد=معرفه-اتاق

تمیز

گذشته.کردن-نفی

 

 

 

«هیوا اتاق را تمیز نکرد».

 

c. Hiwɑ

ʒuræ-ækæ=j

tæmis

næ-dæ-kəɾd

هیوا

3مفرد=معرفه-اتاق

تمیز

گذشته.کردن-نمود ناقص-نفی

 

 

 

«هیوا اتاق را تمیز نمی‌کرد».

 

d. Hiwɑ

ʒuræ-ækæ=j

tæmis

næ-kəɾd

bu

هیوا

3مفرد=معرفه-اتاق

تمیز

گذشته.کردن-نفی

بودن. گذشته

 

 

 

 

«هیوا اتاق را تمیز کرده بود».

        e. *Hiwɑ ʒuræ-ækæ-j tæmis kəɾd næ-bu

 

موضوع بیرونی فعل (فاعل) در ابتدای جمله و قبل از سایر عناصر در ترتیب خطی بی‌نشان ظاهر می‌شود (Hiwɑ در نمونه (6a)). با توجه به اینکه زبان کردی یک زبان ضمیرانداز است، زمانی که فاعل جمله ضمیر باشد، در حالت بی‌نشان ضمیر مستتر (pro) خواهد بود (7).

(7)nɑmæ-jk

dæ-nus-əm

نکره-نامه

1مفرد-حال.نوشتن-نمود ناقص

 

«نامه‌ای می‌نویسم».

 

حال، پس از توصیف کلی توالی بی‌نشان واژه‌ها در سطح جمله در زبان کردی، در بخش بعد، به مسئلۀ خطی‌سازی و چالش‌های پیرامون آن در تعیین جایگاه ادغام موضوع درونی می‌پردازیم.

 

3. خطی‌سازی

در صورت‌بندی‌های کلاسیک نظریۀ زایشی، ترتیب خطی محصول قواعد ساخت گروهی بود. تفاوت در ترتیب کلمات میان زبان‌های مختلف نیز حاصل تفاوت در قواعد ساخت گروهی در زبان‌های مختلف دانسته می‌شد. این مسئله بعدتر در نظریۀ اصول و پارامترها، پارامتر نامیده شد. بنابراین، اگر، برای مثال، ساختار گروه فعلی در زبانی OV بود، این توالی برایند قاعده ساختار گروهیV’-->OV  بود و به همین شکل زبانی با ترتیب VO دارای قاعده V’-->VO در نظر گرفته می‌شد. مزیت روش‌شناختی، از منظر نظری، برای این نوع دیدگاه این است که برای تشکیل ساختار سلسله‌مراتبی و همزمان با آن خطی‌سازی، یک نظریۀ واحد در نظر گرفته می‌شود. این نظریه عملکرد خوبی داشت؛ اما در برخورد با مواردی که شامل حرکت (اصطلاحاً گشتار) می‌شد دچار ضعف بود؛ چراکه قواعد اضافی زیادی را می‌طلبید. چامسکی[17] (123:1965) به این مسئله اذعان دارد که برای نگاشت ساختار سلسله‌مراتبی به ترتیب خطی، وجود یک نظریه ضروری می‌نماید. این مسئله با مطرح شدن دیدگاه کمینه‌گرایی (چامسکی، 1993) که در آن ساختار به‌صورت اشتقاقی و از پایین به بالا تولید می‌شود، پررنگ‌تر شد. کین (1994) نظریه‌ای برای نگاشت ساختار سلسله‌مراتبی به ترتیب خطی مطرح کرد که به‌صورت جهانی عمل می‌کند (ر.ک. بخش 1).

این مسئله که LCA توالی واژه‌ها همۀ زبان‌های دنیا را SVO فرض می‌کند، از سوی برخی زبان‌شناسان مطرح شده است (درزی و انوشه، 1389؛ کریمی، 2008؛ از میان سایرین)؛ در حالی که LCA نظریه‌ای برای نگاشت ساختار سلسله‌مراتبی به ترتیب خطی است. تقسیم زبان‌های مختلف براساس توالی واژه‌ها، همان طور که در ابتدای بخش (2) آورده شده است، مسئله‌ای رده‌شناختی است و براساس جملات تولیدشدۀ گویشوران زبان (های) مورد مطالعه انجام می‌شود و ساختار سلسله‌مراتبی نحوی در آن نقشی ندارد. از این رو، می‌توان گفت LCA زیرساخت نحوی زبان بشر را SVO می‌داند و براساس جملاتی که در نهایت تولید می‌شوند زبان‌ها را تقسیم‌بندی نمی‌کند. در نتیجه، می‌توان برای خطی‌سازی در یک زبان SOV، مانند کردی، در چارچوب LCA عمل کرد و همچنان این زبان را SOV دانست.

LCA علاوه‌بر نگاشت ساختار سلسله‌مراتبی نحو به ترتیب خطی در زبان بشر به‌صورت یک قاعدۀ جهانی، انواع مختلف ترتیب کلمات در زبان‌های گوناگون (غیر از SVO) را حاصل حرکت می‌داند. بنابراین، پژوهش‌هایی که در این چارچوب دست به تحلیل داده‌های زبانی می‌زنند، صرفاً برای به‌دست دادن ترتیب درست کلمات به حرکت‌های زیادی قائل می‌شوند (ماهاجان، 2003؛ بایبراور و همکاران، 2014).

 

3-1. دیدگاه سنتی (مروری انتقادی)

در نقطۀ مقابل LCA دیدگاه دیگری برای خطی‌سازی مطرح است که اصطلاحاً دیدگاه سنتی خوانده می‌شود. در این دیدگاه ساختار سلسله مراتبی براساس جهت، خطی می‌شود؛ به‌صورت غیرفنی، اگر α و β  دو پایانه باشند، هر کدام در ساختار در سمت چپ دیگری بیاید، در ترتیب خطی بر دیگری تقدم دارد. در این دیدگاه، خطی‌سازی جدای از بخش نحو در نظر گرفته می‌شود و بخش نمود آوایی (PF) به نحوی ساختار را خطی می‌کند. چالش عمده‌ای که متوجه این رویکرد است ناظر بر تناقضی نظری درخصوص فرض وجود جهت راست و چپ از یک سو و ساختار سلسله‌مراتبی در سوی دیگر است. با مفروض پنداشتن ساختار سلسله‌مراتبی، عملاً این پنداشت که می‌توان بر ساختاری سلسله‌مراتبی جهت راست و چپ را مترتب دانست به تناقضی نظری منجر می‌شود. چامسکی (1993) نیز بر این نکته تأکید می‌کند که حرکت در نحو فقط به سمت بالا است و تنها رابطه‌ای که میان دو عنصر ممکن است وجود داشته باشد این است که یکی از آن‌ها در ساختار، بالاتر از دیگری باشد.

چالش دیگر برای نظریۀ کلاسیک خطی‌سازی هنگامی رخ می‌نماید که، به فرض مثال، در زبانی مانند کردی که SOV است می‌بایست به درج مفعول در سمت چپ فعل در زیرساخت قائل باشیم که در این صورت برای به‌دست دادن ترتیب درست در این چارچوب می‌بایست هسته‌های نفی و نمود را نیز بعد از فعل و در سمت راست در نظر بگیریم؛ در نتیجه برای به‌دست دادن ترتیب صحیح باید حرکت هسته – به – هستۀ فعل به هستۀ نفی و از آنجا به هستۀ نمود، را بپذیریم و در نهایت حرکت به هستۀ زمان را خواهیم داشت (نمودار 1).

 

نمودار 1. حرکت به هستۀ زمان

در این‌صورت اگر مفعول یک گروه متمم‌نما (CP) باشد، با دو شق روبه‌رو می‌شویم یا می‌بایست همچون کریمی (10:2008) مکان ادغام آن در ساختار را بعد از فعل و در سمت راست در نظر بگیریم (نمودار 2)؛ گزینه‌ای که با مشکلاتی مواجه است از جمله زمانی که با ساختار فعل سبک مواجهیم و یا فعل کمکی در ساختار وجود دارد.

 

نمودار 2. متمم (CP) بعد از فعل

اما، در شق محتمل دوم می‌بایست به حرکت مفعول CP به لایه‌های فوقانی ساختار در سمت راست قائل شویم (نمودار 3).

 

 

نمودار 3. متمم (CP) قبل از فعل در ساختار

 

 

 

 

 

 

 

 

درخصوص شق دوم نیز می‌توان گفت که این پیشنهاد قائل به حرکت‌‌های زیادی است (انتقادی که معمولاً متوجه LCA نیز است).

                 به‌علاوه همان گونه که پیش‌تر راجع به مسئلۀ جهت در بخش نحو بحث کردیم، چالش دیگر در صورتبندی کلاسیک خطی‌سازی، سازگار نبودن با فرضیۀ UTAH است. بنا بر این فرضیه که از پشتوانۀ تجربی و نظری نسبتاً قوی برخوردار است، دو گروه که نقش تتایی یکسانی دارند در جایگاه یکسانی در ساختار ادغام می‌شوند.

با در نظر گرفتن LCA همۀ حرکت‌ها به سمت بالای ساختار (فارغ از سمت چپ یا راست) انجام می‌شود. در پژوهش حاضر خطی‌سازی ساختار سلسله‌مراتبی براساس LCA در نظر گرفته شده است. اما مسئله راجع به گروه متمم‌نما زمانی که مفعول واقع می‌شود قدری پیچیده‌تر است که در ادامه به آن می‌پردازیم.

 

 

 

نمودار 4. حرکت مفعول به جایگاه فرازین

 

 

 

 

 

 

در نمودار (4)، حرکت مفعول در چارچوب LCA نشان داده شده است؛ اما در این صورت مطابق با قاعدۀ سازه‌فرمانی نامتقارن می‌بایست گروه متمم‌نما نیز در ترتیب خطی قبل از فعل ظاهر شود که این‌گونه نیست. در ادامه تحلیلی ارائه می‌شود که به حل این مسئله می‌پردازد.

 

4. حرکت فعل اصلی در کردی

زبان کردی دارای نظام مطابقۀ به‌اصطلاح غنی است. مطابقۀ فاعل بر روی فعل نشان داده می‌شود. البته نباید از این نکته نیز غافل شد که ارجاع متقابل فاعل و فعل فقط در زمان حال انجام می‌پذیرد. زبان کردی در زمان گذشته نظام شبه‌کنایی دارد و فقط عنصر زمان بر روی فعل ظاهر می‌شود، در حالی که مطابقۀ فاعلی به‌صورت واژه‌بست (8) معمولاً بعد از اولین عنصر (غیرفاعل) در ترتیب خطی به‌صورت پسوند ظاهر می‌شود.

(8)Sɑɾɑ

ktew-ækæ-j

xwend

سار

3مفرد-معرفه-کتاب

گذشته.خواندن

 

 

«سارا کتاب را خواند».

مطابقۀ غنی حاکی از وجود مشخصۀ تعبیرناپذیر قوی است که ازطریق حرکت بازبینی می‌شود. براساس پیشنهاد مطرح‌شده در سونونیوس[18] (1994) فرایند انتخاب و به‌ویژه انتخاب سازه[19] و یا زیرمقوله‌بندی محض در چامسکی (1965)، همواره با حرکت همراه است. می‌توان انتخاب سازه را همان حرکت دانست یا آن را انضمام ویژگی‌های انتخاب‌شده به هستۀ انتخاب‌کننده دانست؛ اما این فرایند به سه صورت تجلی می‌یابد که به تفاوت پارامتری بستگی دارد (جولین،[20] 57:2002).

با در نظر گرفتن نمودار درختی (5) به شرح سه حالت مدنظر می‌پردازیم.

 

 

نمودار 5. انتخاب سازه‌ای

 

 

 

 

 

وقتی که α گروه βP را انتخاب می‌کند، داریم:

حالت اول: حرکت β تنها شامل حرکت مشخصه‌های آن می‌شود و اصطلاحاً آن را حرکت پنهان[21] می‌نامند. در ترتیب خطی (براساس LCA) خواهیم داشت α-ϒP-β.

حالت دوم: حرکت هسته – به - هسته β به α (نمودار 6) که آن را انضمام آشکار نیز می‌گویند. در این حالت ترتیب α-β-ϒP حاصل می‌شود.

حالت سوم: حرکت کل سازه[22] گروه β (نمودار 7) و ترتیب خطی ϒP-β- α حاصل می‌شود که هسته - انتهای یکدست است.

 

 

نمودار 6. حرکت هسته

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمودار 7. حرکت کل سازه

در زبان کردی با توجه به نظام مطابقۀ قوی مانند زبان فرانسه فعل به هستۀ زمان حرکت می‌کند. این حرکت به پیروی از یک شرط درخصوص انتخاب سازه انجام می‌شود که به‌عنوان شرطی جهانی مطرح شده است: در انتخاب سازه، انتخاب‌کننده و انتخاب‌شونده باید همجوار باشند (هولمبرگ،[23] 2000).

این ادعا به استدلال نظری محدود نمی‌شود. درزی و انوشه (1389) به بررسی حرکت فعل اصلی در زبان فارسی پرداخته‌اند. از آنجا که توالی واژه‌های دو زبان فارسی و کردی ازلحاظ محل قرار گرفتن موضوع‌های فعل یکسان است، بیشتر استدلال‌های آن‌ها درخصوص داده‌های زبان کردی نیز صادق است. ما در اینجا به استدلال حذف گروه فعلی اکتفا می‌کنیم و برای بحث بیشتر خواننده را به درزی و انوشه (1389) ارجاع می‌دهیم.

با توجه به مثال‌ (9) می‌بینیم که اگر مانند انگلیسی، در کردی نیز گروه فعلی را حذف کنیم، فعل به‌صورت اجباری باقی می‌ماند.

(9)a. who

       did

see

Sara?

I

did

کی       

گذشته.کردن

حال.دیدن

؟سارا

من

گذشته.کردن

 

 

 

 

 

«چه کسی سارا را دید؟ من دیدم».

 

b. ke

Sɑɾɑ-j

di?

mən           [vP ] di-m

کی

3مفرد-سارا

؟دیدن.گذشته

1مفرد-دیدن.گذشته      من

 

 

 

«چه کسی سارا را دید؟ من دیدم».

اینکه گروه فعلی حذف می‌شود؛ اما فعل تجلی آوایی دارد نشان می‌دهد که فعل به هستۀ زمان حرکت کرده است. از طرفی، نبودن مفعول در ساختار به این معنی است که حذف گروه فعلی بر حرکت مفعول اولویت دارد. با حرکت فعل به هستۀ زمان، براساس تعمیم هولمبرگ[24] شرایط برای حرکت مفعول نیز مهیا می‌شود.

5. جایگاه مفعول

قائل شدن به جایگاه ادغام واحد برای موضوعات با نقش تتایی واحد، حتی از مقوله‌های مختلف، با UTAH که بخشی از دستور جهانی قلمداد می‌شود، همخوانی دارد.

براساس UTAH گروه‌های مختلف با نقش تتایی یکسان در یک جایگاه واحد در ساختار سلسله‌مراتبی درج می‌شوند (بیکر،[25] ۱۹۸۸). برای مثال، فاعل همیشه دختر vP است (تحت تسلط بلافصل vP است)، مفعول مستقیم دختر VP و مفعول غیرمستقیم دختر V’ است (اجر،[26] 9:2003).

ما سه موضوع اصلی برای فعل در نظر گرفته‌ایم: موضوع بیرونی (فاعل)، مفعول مستقیم و مفعول غیرمستقیم. حال مطابق با UTAH هر کدام از این موضوع‌ها از هر مقوله‌ای که هست می‌بایست در یک مکان واحد در ساختار سلسله‌مراتبی درج شوند.

در تحلیل حاضر در این مقاله، برای انواع مختلف مفعول (از نظر مقوله‌ای) جایگاه ادغام یکسانی در نظر گرفته می‌شود؛ و آن دختر VP است. برخلاف اعتقاد کریمی (4:2008) که به دو جایگاه مختلف برای ادغام مفعول‌های DP و CP قائل است (به ترتیب قبل و بعد از فعل)، در تحلیل پیش‌رو هر دو گونه DP و CP در اولین ادغام (بیرونی) با فعل ترکیب می‌شوند.[27]

مکان قرار گرفتن هستۀ نفی و نمود نسبت به مفعول مستقیم زمانی که DP است (در ترتیب خطی بین مفعول مستقیم و فعل ظاهر می‌شوند) حاکی از حرکت مفعول است و استدلال ما را تقویت می‌کند. یعنی مفعول (DP) حرکت کرده و جایگاه اصلی آن جای دیگری است.

براساس LCA، شیوۀ چینش هستۀ نفی و نمود نسبت به مفعول DP (در ترتیب خطی، بین مفعول و فعل ظاهر می‌شوند) حاکی از حرکت مفعول است و این نحوۀ چینش خود شاهدی در قوام بخشیدن به استدلال آتی این تحلیل خواهد بود که مفعول (DP) همواره به جایگاهی فوقانی در ساختار جمله حرکت کرده و جایگاه نهایی آن بسیار بیرون‌تر از گروه فعلی است.

گروه متمم‌نما (CP) هم به‌صورت مستقل و هم به‌عنوان عبارتی موصولی درون یک DP در ساختار حاضر می‌شوند. این مسئله در تبیین جایگاه موضوع درونی فعل، زمانی که یک CP است ما را یاری می‌دهد. چینکوئه[28] (326:2005) جایگاه اشاره‌گرها را در گروه اسمی در مکانی بالاتر از هستۀ گروه اسمی در نظر می‌گیرد (10). وقتی اسمی به‌وسیلۀ یک عبارت موصولی توصیف می‌شود، عبارت موصولی به‌دنبال آن در ترتیب خطی ظاهر می‌شود. اگر چنین گروه اسمی متمم یک فعل واقع شود، هستۀ گروه اسمی همراه با عبارات اشاره‌گر، کمیت‌نما، عدد و حتی گروه صفتی در ترتیب خطی قبل از فعل و عبارت موصولی بعد از فعل قرار می‌گیرد (11b). البته این امکان نیز وجود دارد که کل گروه اسمی (شامل عبارت موصولی) قبل از فعل ظاهر شود (11c). حتی اگر هستۀ گروه اسمی تهی باشد، عبارت اشاره‌گر حضور دارد و این مدعا که مفعول حرکت کرده است را تقویت می‌کند (11e). در نبود گروه اسمی CP به‌تنهایی امکان حرکت به جایگاه پیشافعلی ندارد (در مثال 11، f را با g  مقاسیه کنید).

(10)            [DP DemP D [QP NumP Q [NP{N (A)}]]]

(11)a. æw

xæbæɾ-æ

lɑfɑw

hɑtʊw-æ

آن

پی‌بست-خبر

که

سیلاب

3مفرد.حال.بودن- کامل.آمدن

 

 

 

 

«خبری که سیلاب آمده»

 

b. æw

xæbæɾ-æ-m

bistʊw-æ

lɑfɑw

hɑtʊw-æ

آن

1مفرد-پی‌بست-خبر

حال.بودن

که

سیلاب

3مفرد.حال.بودن- کامل.آمدن

 

 

 

 

 

«آن خبر را شنیده‌ام که سیلاب آمده»

 

    c- æw  xæbæɾ-æ  kæ  lɑfɑw  hɑtʊw-æ  bistu-m-æ

 

     d- bistu-m-æ  æw  xæbæɾ-æ  kæ  lɑfɑw  hɑtʊw-æ

 

     e- æw-æm    bistʊw-æ          kæ      lɑfɑw    hɑtʊw-æ

 

     f- bistu-m-æ                           kæ     lɑfɑw    hɑtʊw-æ

 

     g- *kæ     lɑfɑw      hɑtʊw-æ                      bistu-m-æ

 

داده‌های مثال (11) نشان می‌دهد که مفعول تنها در صورتی که CP باشد نمی‌تواند قبل از فعل قرار گیرد.

پیشنهاد ما به این روال است که ابتدا فعل مفعول خود را انتخاب می‌کند (12a). در مرحلۀ بعد، پس از ادغام هسته فعل کوچک، فاعل در توصیفگر آن ادغام می‌شود. حال فعل به هستۀ گروه زمان حرکت می‌کند (ر.ک. بخش 4) و فاعل نیز به توصیفگر هستۀ زمان حرکت می‎‌کند تا EPP اقناع شود (12b). در این مرحله مفعول به توصیفگر هسته‌ای بالاتر از زمان در حاشیۀ چپ جمله حرکت می‌کند (12c). فرض ما این است که مفعول در زبان کردی دارای ویژگی کانون ذاتی[29] است که باعث حرکت آن به شیوۀ پیش‌گفته می‌شود. این ویژگی نیز احتمالاً به‌سبب ضمیرانداز بودن زبان کردی است. در این مرحله فاعل به توصیفگر هسته‌ای بالاتر (هسته مبتدا) حرکت می‌کند (12d) و ترتیب خطی درست، براساس LCA، حاصل می‌شود.

(12)        a- [VP V [DP N]]

                 b- [VP [DP N] V [DP N]]

                c- [TP T+V [VP [DP N] tV [DP N]]]

                d- [F2P [DP Subject] F2[F1P [DP Object] F1[TP tsubject T+V [VP tsubject tV tObject]]]]

 

در این صورت تعمیم هولمبرگ (1999) نیز رعایت می‌شود:

حرکت مفعول نمی‌تواند با گذر از مقوله‌هایی (به‌جز افزوده‌ها) انجام شود که تجلی آوایی دارند (بدین معنی که خود این مقوله‌ها باید قبل از حرکت مفعول حرکت کرده باشند.)

این فرض که متمم فعل هر گروهی که باشد در یک جایگاه واحد به ساختار سلسله‌مراتبی اضافه می‌شود، ازلحاظ نظری بسیار منطقی می‌نماید و با کلیت دستور زایشی که به‌دنبال جهانی‌های زبان است نیز سازگاری بیشتری دارد. از طرفی، شواهد داده‌ای این ادعا را تأیید می‌کنند. در مثال (13) صفت اشارهæmæ  ، «این» در ترتیب خطی قبل از فعل قرار گرفته است. برای این ساختار چند پیشنهاد می‌توان مطرح کرد.

(13)æmæ

dæ-zɑn-əm

Snæ

kwe-jæ

این

1مفرد-حال.دانستن-نمود ناقص

که

سنه (سنندج)

در

3مفرد.حال.بودن-کجا

 

 

 

 

 

«این را می‌دانم که سنندج کجاست».

 (14)        [CP [DemP Dem] C [TP…]]

                  [DemP Dem [CP C [TP…]]]

                  [DemP Dem [NP N [CP C [TP…]]]]

 

همان طور که مشاهده می‌شود(14) در هر صورت عبارت æmæ kæ Snæ læ kwe-jæ، «اینکه سنندج کجاست»یک گروه نحوی واحد است. بنابراین، با توجه به اینکه صفت اشاره قبل از فعل واقع شده است، با دو فرض مواجه می‌شویم: یا صفت اشاره به قبل از فعل حرکت کرده است؛ یا اینکه کل گروه قبل از فعل بوده و فرایند پسین‌سازی[30] برای CP رخ داده است. باید در نظر داشت که حرکت در نحو این‌گونه نیست که به‌سمت چپ یا راست باشد، حرکت تنها به‌سمت جایگاه‌های بالاتر در ساختار انجام می‌شود (کین، ۱۹۹۴). اگر فرض کنیم صفت اشاره حرکت کرده است با چند پرسش مواجهیم: 1. حرکت از چه نوعی است (هسته – به - هسته یا حرکت یک گروه به توصیفگری در جایی بالاتر در ساختار)؟ 2. چنین حرکتی چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟ 3. بعد از تعیین نوع آن جایگاه مقصد این حرکت کجاست؟

در جواب پرسش اول باید گفت که حرکت از نوع حرکت کل گروه است؛ چرا که گاهی تنها صفت اشاره‌گر را می‌بینیم و گاهی هستۀ گروه اسمی و متعلقات آن در حرکت حضور دارند. درخصوص انگیزۀ این حرکت نیز همان ویژگی کانون ذاتی برای مفعول می‌تواند قانع‌کننده باشد. جایگاه مقصد این حرکت نیز توصیفگر هسته کانون است (نمودار 8). حال پرسشی که با آن مواجهیم این است که اگر مفعول حرکت می‌کند، چرا زمانی که CP است حرکت نمی‌کند (با توجه به غیردستوری بودن (11g))؟

کوپمن[31] (120:1984) معتقد است در زبان‌هایی که تنها DP به‌عنوان متمم قبل از فعل قرار می‌گیرد به خاطر گرفتن نقش تتایی و گرفتن حالت است و CP و PP به نقش تتایی و حالت نیاز ندارند پس لازم نیست قبل از فعل بیایند. این دیدگاه با تأکید بیشتر بر روی گرفتن حالت در جانسون (1991) مطرح شده است و در استوول[32] (1981) با عنوان «اصل پایداری حالت»[33] عنوان شده است (د).

د) اصل پایداری حالت: حالت ساختاری به مقوله‌ای که خود اعطاکنندۀ حالت باشد، داده نمی‌شود (استوول،146:1981). 

حال اگر این‌گونه فرض کنیم که دلیل حرکت مفعول دریافت حالت ساختاری است و CP به حالت ساختاری نیازی ندارد پس حرکت نمی‌کند، با مشکلاتی مواجه می‌شویم. زمانی که یک گروه حرف اضافه موضوع درونی فعل واقع می‌شود و حرکت می‌کند و یا در ساختارهای دومفعولی شاهد حرکت جاماند[34] هستیم، انگیزۀ حالت ساختاری بی‌معنی است؛ چراکه حرف اضافه خود ویژگی اعطا کردن حالت ساختاری دارد و مطابق اصل پایداری حالت نباید برای گرفتن حالت حرکت کند.

پیشنهاد ما این است که انواع مفعول (CP یا DP) حرکت می‌کنند؛ اما حرکت در چارچوب نظریۀ روگرفت (چامسکی، 1993) انجام می‌شود و در مواردی که مفعول حرکت‌داده‌شده CP باشد، روگرفت موجود در جایگاه فرودین ساختار به نقطۀ بازنمون می‌رود (نمودار 8).

 

نمودار 8. حرکت مفعول و بازخوانی روگرفت‌های فرازین و فرودین به‌تریب برای DP وCP

اکنون با این پرسش روبه‌رو هستیم که چرا در مواردی که مفعول CP است روگرفت فرودین در ساختار به نقطۀ بازنمون می‌رود و نه فرازین؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که این دوگانگی در بازنمون روگرفت مفعول را می‌توان معلول FOFC درنظر گرفت؛ چراکه اگر روگرفت فرازین به نقطۀ بازنمون منتقل شود ترتیب خطی ناقض FOFC تولید می‌شود. به این صورت که ترتیب خطی [VP [CP C XP] V] حاصل می‌شودکه ناقض FOFC است. بر این اساس، FOFC را نوعی فیلتر در سطح رابط نحو و نمود آوایی فرض می‌کنیم که ازتجلی روگرفت فرازین گروه متمم‌نما در نمود آوایی جلوگیری می‌کند. یادآوری این نکته ضروری می‌نماید که متمم‌نما و هستۀ فعل دارای ویژگی +V هستند؛ بدین معنا که از دید گریمشا (2000) از جنس یک فرافکن گسترده هستند؛ به همین دلیل است که حرکت گروه اسمی به قبل از فعل، FOFC را نقض نمی‌کند؛ اما حرکت گروه متمم‌نما آن را نقض می‌کند.

 

6. نتیجه‌گیری

در این مقاله، تمرکز ما بر روی جایگاه ادغام موضوع درونی در ساختار سلسله‌مراتبی در کردی سورانی بود. در این راستا استدلال‌های ما براساس چارچوب نظری (LCA، FOFC، UTAH، اصل پایداری حالت، تعمیم هولمبرگ و نظریۀ روگرفت) و همچنین دادۀ زبانی بود؛ به طوری که ترتیب کلمات در مرکز توجه بود.

با فرض اینکه فعل اصلی به هسته زمان حرکت می‌کند تعمیم هولمبرگ رعایت می‌شود؛ بدین ترتیب امکان حرکت مفعول فراهم می‌شود و با توجه به LCA، ترتیب درست کلمات به دست می‌آید. مفعول مستقیم در کردی به صورتی است که اگر گروه اسمی باشد قبل از فعل اصلی و در صورتی که گروه متمم‌نما باشد بعد از فعل اصلی قرار می‌گیرد. از طرفی با در نظر گرفتن دو جایگاه ادغام مختلف برای مفعول UTAH نقض می‌شود و از طرف دیگر شواهد داده‌ای (11) سرنخ‌هایی به ما می‌دهند که جایگاه ادغام اولیه برای مفعول با هر مقوله‌ای، یک جایگاه مشخص است. بنابراین، ما به این نتیجه رسیدیم که جایگاه ادغام مفعول برای مفعول (با هر مقوله‌ای) یکسان است.

ما حرکت نکردن گروه متمم‌نما زمانی که مفعول واقع می‌شود، را اثر FOFC می‌دانیم. براساس نظریۀ روگرفت، ما به این نتیجه رسیدیم که هم گروه اسمی و هم گروه متمم‌نما زمانی که به‌وسیلۀ فعل به‌عنوان مفعول مستقیم انتخاب می‌شوند، به توصیفگر هسته‌ای نقشی در حاشیۀ چپ جمله حرکت می‌کنند؛ اما برای گروه متمم‌نما روگرفت فرودین از صافی FOFC رد می‌شود و به نقطۀ بازنمون راه پیدا می‌کند؛ چراکه با در نظر گرفتن روگرفت فرازین شاهد ترتیب C-S-V در خروجی خواهیم بود که ناقض این محدودیت است.



[1]. K. Johnson

[2]. J. Grimshaw

[3]. K. L. Hale

[4]. K. L. H. S. J. Keyser

[5]. head - initial

[6]. head - final

[7]. Unified Theta-role Assignment Hypothesis

برای اختصار در نگارش از مخفف انگلیسی آن، UTAH استفاده خواهیم کرد.

[8]. M. Baker

[9]. Linear Correspondence Axion

برای اختصار در نگارش از مخفف انگلیسی آن، LCA استفاده خواهیم کرد.

[10]. R. S. Kayne

[11]. Copy Theory

[12]. higher copy

[13]. lower copy

[14]. Final-over-Final Constraint

برای اختصار در نگارش از مخفف انگلیسی آن، FOFC استفاده خواهیم کرد.

[15]. Filter

[16]. M. Sheehan

[17]. N. Chomsky

[18]. P. Svenonius

[19]. c- selection

[20]. M. Julien

[21]. Covert Movement

[22]. Pied Piping

[23]. A. Holmberg

[24]. Holmberg's Generalization

[25]. M. Baker

[26]. D. Adger

. [27]  با اساس قرار دادن LCA، پسایندسازی حرکتی مجاز نیست و در عوض این فعل است که به جایگاه بالاتری در ساختار (هسته گروه زمان (ر.ک. بخش 4)) حرکت می‌کند و با توجه به اینکه از این مکان بر موضوع درونی خود سازه‌فرمانی نامتقارن دارد. لازم به ذکر است در چارچوب LCA همۀ هسته‌ها ازجمله هستۀ زمان، هسته - ابتدا هستند.

[28]. G. Cinque

[29]. Inherent Focus

[30]. extraposition

[31]. H. Koopman 

[32]. T. A. Stowell

[33]. Case Resistance Principle

[34]. Remnant Movement

درزی، علی و مزدک انوشه (1389). حرکت فعل اصلی در فارسی (رویکردی کمینه‌گرا). زبان‌پژوهی 3، 55-20.
Adger, D. (2003). Core syntax: A minimalist approach (Vol. 20). Oxford: Oxford University Press.
Baker, M. (1988). Incorporation: a theory of grammatical function changing. Chicago: University of Chicago Press.
Biberauer, T., A. Holmberg, & I. Roberts (2014). A syntactic universal and its consequences. Linguistic Inquiry 45 (2), 169-225.
Chomsky, N. (1965). Aspects of the theory of syntax. Cambridge, MA: MIT Press.
Chomsky, N. (1993). A minimalist program for linguistic theory. In K. Hale and S. J. Keyser (Eds.), The view from Building 20: Essays in linguistics in honor of Sylvain Bromberger (1-52). Cambridge, MA: MIT Press.
Cinque, G. (2005). Deriving Greenberg's Universal 20 and its exceptions. Linguistic inquiry 36 (3), 315-332.
Grimshaw, J. (1990). Argument structure. Cambridge, MA: MIT Press.
Grimshaw, J. (2000). Locality and extended projection. In P. Coopmans, M. B. H. Everaert and J. Grimshaw (Eds.), Lexical specification and insertion (115-134). Amsterdam: John Benjamins Publication.
Hale, K. L., & K. L. H. S. J. Keyser (2002). Prolegomenon to a theory of argument structure (Vol. 39). Cambridge, MA: MIT Press.
Holmberg, A. (1986). Word order and syntactic features in the Scandinavian languages and English. Stockholm: University of Stockholm.
Holmberg, A.  (1999). Remarks on Holmberg’s generalization. Studia linguistica 53 (1), 1-39.
Holmberg, A. (2000). Deriving OV order in Finnish. In P. Svenonius (Ed.), The derivation of VO and OV (123-152). Amsterdam: John Benjamins Publication.
Johnson, K. (1991). Object positions. Natural Language & Linguistic Theory 9 (4), 577-636.
Julien, M. (2002). Syntactic heads and word formation. Oxford: Oxford University Press.
Karimi, S. (2008). A minimalist approach to scrambling: Evidence from Persian (Vol. 76). Berlin / New York: Walter de Gruyter.
Kayne, R. S. (1994). The antisymmetry of syntax (No. 25). Cambridge, MA: MIT Press.
Mahajan, A. (2003). Word order and (remnant) VP movement. In S. Karimi (Ed.), Word order and scrambling (217- 237). Cambridge: Blackwell.
Koopman, H. J. (1984). The syntax of verbs: From verb movement rules in the Kru languages to Universal Grammar. Dordrecht: Foris.
Sheehan, M., T. Biberauer, I. Roberts, & A. Holmberg (2017). The final-over-final condition: A syntactic universal (Vol. 76). Cambridge, MA: MIT Press.
Stowell, T. A. (1981). Origins of phrase structure. PhD dissertation. Cambridge, MA: MIT Press. 
Svenonius, P. (1994). The structural location of the attributive adjective. In E. Duncan, D. Farkas and Ph. Spaelti (Eds.), Proceedings of the 12th West Coast Conference on Formal Linguistics (438- 454). California: University of California Santa Cruz.